نویسنده: علی اکبری
بزرگ ترین خطر برای انقلاب، نفوذ خطوط انحرافی در خط امام است.
بسم الله القاسم الجبارین.از شهادت واهمه ای ندارم. این منتهای آرزوی ماست. در جبهه ها مشاهده می کنم که چگونه خداوند به کمک رزمندگان اسلام می شتابد و آنها را نصرت می دهد. به یاد دارم که در عملیات دوم بازی دراز، با وجود آن که تنها شش نفر بودیم، بر سیصد نفر غلبه کردیم. در جبهه ها روحیه ی ایمان و ایثار آن چنان تجلی پیدا می کند که برای بی خبران از این معانی اصلاً قابل تصور نیست. هنگامی که در بخشی از عملیات، حرف از داوطلب برای شهادت به میان می آمد، خدا گواه است بین برادران بر سر اجابت آن دعوا می افتد. اینها همگی ارزش هایی هستند که مکتب اسلام به بشریت ارزانی داشته. از آنجا که این حقیر، بزرگ ترین افتخار خودم را عبودیت به درگاه حضرت احدیت می دانم، می خواهم بگویم:
ای عارفان! ای عاشقان لقاء الله ای معلمین اخلاق و ای تمامی کسانی که مشغول ریاضت کشیدن برای نزدیکی به درگاه خدا هستید! به جبهه ها بیایید تا ببینید که چگونه برادران شما به آن درجه از نزدیکی به ساحت قرب خداوندی رسیده اند که جوان تازه داماد، پس از سه ساعت که از ازدواجش می گذرد، سراسیمه در جبهه حاضر می شود. آخر در کدامین مکتب، چنین ارزش هایی را سراغ دارید؟
خدا را شاهد می گیرم، هنگامی که در 24 شهریور 1360 در سر پل ذهاب به واسطه ی اصابت گلوله تانک زخمی شده بودم، خون زیادی از بدنم بر زمین ریخته شده بود. وقتی بنا به مشیت الهی نجات پیدا کردم، در بیمارستان، زجر و عذاب زیادی متحمل شدم. آنگونه که شاید قابل تصور نباشد، طوری که در یک شب ده عدد آمپول والیوم 10 به من تزریق شد تا کمی آرام گرفتم. اما هنگامی که درد می کشیدم، در عین زجر بدنی، از لحاظ روحی و معنوی لذت می بردم و احساس هر چه سبک تر شدن می کردم. مواقعی که پرستار مراقب من به طعنه و تمسخر می گفت: « برای که، این کارها را کردی؟ برای چه خودت را به این روز انداختی؟» دلم برای جهالت و بی خبری اش می سوخت. بر ملامت او صبر کردم و به او گفتم: « توکل من به خداست و خدا خودش درست می کند.» همین طور هم شد. والله، وقتی کمی از فشار کارم کم می شد، در خودم احساس ضعف و کوچکی می کردم.
ای ملت شهید پرور ایران!
امروز در شرایطی هستیم که لحظه ای غفلت، خیانت به اسلام و قرآن است. باید تا آن جا که در توان داریم، برای خدا کوشش کنیم. امروز تمامی مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامی ما پرداخته اند. در رأس تمامی اینان، به تعبیر امام، شیطان بزرگ آمریکاست و به دنبال او، تمامی وابستگان دیگرش.
پس از خدا غافل مشوید، که پشیمانی سودی نخواهد داشت. ما به تعبیر امام، باید به تکلیف عمل کنیم. اگر توانستیم دشمن را در هم بکوبیم، پیروز می شویم و اگر کشته هم بشویم، شهید هستیم، این نیز خود پیروزی است پس ما نباید نگرانی داشته باشیم.
امت ما باید بداند از بزرگ ترین خطراتی که انقلاب را تهدید می کند، آفت نفوذ خطوط انحرافی در خط اصلی انقلاب، یعنی خط امام است. پس امام را دنبال کنید و امام را تنها نگذارید شما امت مسلمان ایران در تاریخ جهان نمونه هستید شما فرزندانی تربیت کرده اید که شهادت را بالاترین سعادت خود می شمارند و در تمامی مصاف ها، فقط روی پشتوانه ی الهی حساب می کنند. شکست در راه چنین حرکتی، مفهومی ندارد.
خدا را شکر می کنم که نعمت زجر کشیدن در راهش را نصیبم نمود. خدا را شکر می کنم که نعمت شکر در عملیات، به منظور روشن کردن سرزمین های سرد و بی روح گشته از لوث وجود صدامیان اشغالگر را، به نور خدایی، نصیبم فرمود. از خدا می خواهم که شهادت را در راهش نصیبم فرماید و آنگاه که به مشیت الهی از این دنیای فانی رفتم. در زمره ی شهیدان به حساب آیم.
از خدا می خواهم که مرا به حال خود وامگذارد که بنده ای حقیر و زبون هستیم. پروردگارا! به درگاه کسی غیر از تو نمی توانم روی بیاورم.
اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک.
در خاتمه، اگر توانستید جنازه ام را به دست بیاورید، آن را روی مین های دشمن بیندازید تا اقلاً جنازه ی من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد. ان شاءالله!
ومن الله التوفیق
26 اسفند، 1360، ساعت 11 شب جبهه ی دزفول
حقیر محسن وزوایی
منبع: اکبری، علی؛ (1390) وصیت یاران، تهران: یازهرا(س)، چاپ اول.