معناشناسی سیاست

سیاست و مفاهیم مرتبط با آن در تاریخ زندگی بشر دارای قدمت وافری است. هرچند سیاست بمثابه علم و پرداختن به آن روشهای علمی، مشاهده ای و تجربی که در دو قرن گذشته برتمام حوزه های معارف بشری سایه افکنده است. پدیده ای
دوشنبه، 23 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معناشناسی سیاست
معناشناسی سیاست

نویسنده: دکتر محمدرضا احمدی طباطبایی




 
سیاست و مفاهیم مرتبط با آن در تاریخ زندگی بشر دارای قدمت وافری است. هرچند سیاست بمثابه علم و پرداختن به آن روشهای علمی، مشاهده ای و تجربی که در دو قرن گذشته برتمام حوزه های معارف بشری سایه افکنده است. پدیده ای جدید محسوب می شود، اما مقوله ی سیاست وقدرت به جهت مفهومی، ماهیتی و معرفتی در اجتماع آدمزادگان دارای قدمتی وافر است. ملاحظه سیاست به عنوان یک دانش علمی و معطوف به واقعیتها، نهادها و بسترهای اجتماعی و مطالعه ای آن با روشهای علوم طبیعی پدیده ایست با گفتمان مربوط به جامعه سیاسی یا اجتماع، اندیشه و تفکرسیاسی و سؤالاتی که مربوط به قدرت، حکومت، تدبیر، اخلاق و بالاخره نیکبختی و سعادت است عجین شده است. در دانش سیاسی، با بررسی انبوه متون کلاسیک و همچنین ادبیات جدید سیاسی دوگونه سوال و پرسش که متفکران جامعه بشری به دنبال یافتن پاسخ بوده اند رخ می نماید. گونه نخست مربوط به مسائل خاص، مقطعی و گذرا در حوزه ی جامعه، قدرت و یا حکومت خاص است که علی الاصول ازتعمیم و جامعیت برخوردار نمی باشد. اما دسته دوم پرسشهایی است که در عین نشأت گرفتن از اجتماع و واقعیتهای اجتماعی، از پایداری و استواری برخوردار است و درواقع جنبه ی عمومی و فراگیر به خود می گیرد. این دسته از پرسشها و سؤالها، پرسشهای پایدار درحوزه دانش سیاسی و اندیشه های متفکران و فیلسوفان است. پرسش از ماهیت اجتماع و توجیه روابط اجتماعی آدمیزادگان، ماهیت دولت و چگونگی پیدایش آن (نظریه های مربوط به خاستگاه دولت)، رابطه فرهنگ، جغرافیا و طبقات اجتماعی با قدرت سیاسی، تقسیم بندی نظامهای سیاسی و تلاش برای معرفی نظام سیاسی مطلوب و جامعه ی مطلوب، اندیشه ایجاد مدینه ی فاضله یا آرمانشهردر جامعه ی بشری، آزادی، مساوات، عدالت، اخلاق، مشارکت سیاسی شهروندان و بالاخره چگونگی تحصیل سعادت در پرتو زندگی اجتماعی و سیاسی از مهمترین دغدغه هاو سؤالات پایدار در جامعه ی بشری در حوزه ی اجتماع، سیاست و فلسفه سیاسی است.
براساس میراث موجود فکری جامعه بشری، جامعه یونان باستان و آموزه های حکمای ثلاثه ی آن یعنی سقراط، افلاطون و ارسطو با اینگونه پرسشها و کاوشها انس و الفت وافری داشته است. البته باید توجه داشت که قبل از افلاطون و ارسطو در روزگار درخشان تاریخ یونان (429-490قبل از میلاد) و دوران رونق دموکراسی آتن و سیسیل، حکما و متولیان قدرت سیاسی، بنیاد اجتماع انسانی و ضرورت وجود زندگی جمعی و همچنین شیوه های گوناگون حکمرانی را مورد بررسی و کاوش عقلی و منطقی قرار داده بودند. تربیت سیاست خصوصاً در آموزه های سوفسطائیان از جایگاه ممتازی برخوردار بود. هدف عمده ی سیاست در نظر آنان، تربیت افراد و کارگزارانی بود که با گفتار و کردار خود در انجام امور مربوط به حکمرانی و تدبیرآن، از نفوذ و قدرت وافر برخوردار باشند.
پس از آن دوره، سقراط و سپس افلاطون، سیاست را بر پایه اخلاق استوار کردند و آشنائی مردم با تکالیف و وظایف اخلاقی خود در اجتماع را اهتمام تام بخشیدند. پس از افلاطون، شاگرد برجسته او یعنی ارسطو که شاید بتوان او را معروف ترین و پرآوازه ترین فیلسوف و متفکر دوران باستان دانست، سیاست و مباحث آن را با محک واقع بینانه تری مورد مطالعه و مداقه قرار داد و به تعبیری سیاست را از آسمان به زمین آورد و طرحی نو در جهان بینی معرفتی بر بام سیاست نشاند.
در دوران جدید و بدنبال پیشرفت علوم طبیعی، گروهی از متفکران و مکاتب تجربه گرا به این باور رسیدند که پیشرفت علوم طبیعی مولود رهائی آن علوم از روشهای قیاسی و کلی و نگرش های متافیزیکی است. این گروه کوشیدند روشهای مورد استفاده در علوم طبیعی و تجربی را در مطالعات مربوط به علوم اجتماعی و سیاسی بکار گیرد. در رأس این گروه و نحله فکری مکتب اثبات گرائی (پوزیتیویسم)آگوست کنت قرار دارد. آگوست کنت در قرن نوزدهم پرچمدار شورشی بر علیه بکارگیری روشهای متافیزیکی، قیاسی و اخلاقی در علوم اجتماعی بود. علوم اجتماعی از جمله جامعه شناسی و سیاست از دیدگاه وی می بایست مفاهیمی را مورد مطالعه قرار دهند که دارای مابه ازای عینی و خارجی باشند. براین اساس تبدیل مفاهیم انتزاعی (abstract concepts) به مفاهیم انضمامی و عینی (Concrete of objective concepts)در تحلیل ها و روش مطالعه پیروان این نگرش از جایگاه ممتازی برخوردار شد. در دهه های بعدی افراط در استفاده از روشهای تجربی مورد تأکید مکتب اثبات گرایی با انتقادهای جدی مواجه شد. امروزه در علوم اجتماعی و سیاسی با نگرشی تعدیل شده تلاش می شود مطالعه مفاهیم مندرج در معرفت سیاسی و جامعه شناسی سیاسی با نگرش معقول و منطبق با واقعیت صورت پذیرد و درعین حال از روشهای کمی و شبه تجربی در حد امکان استفاده شود و افراط گری پوزیتویستی در استفاده همه جانبه از روشهای تجربی و عینی در علوم اجتماعی به سمت شاخص تعادل و اعتدال متمایل شده است.

1. مفهومی لغوی و اصطلاحی سیاست

سیاست به مفهومی که در زبانهای اروپایی متداول شده است ریشه در دولتشهرهای یونان باستان و چگونگی حکمرانی و دانش تدبیر شهرها و مُدُن در جوامع کوچک یونان باستان دارد. البته سیاست و جوهره آن یعنی قدرت با اجتماعات بشری در تمدن های شرقی قبل از تمدن یونان پیوند و قرابت داشته است. چندین قرن قبل ازمیلاد، شهرهای کوچک یونان باستان دارای دولت و حکومتی متمرکز و کارآمد بودند. این شهرهایا دولت شهرها (City-States)اشکال مختلفی از حکومت و قدرت سیاسی را تجربه کرده بودند. حکومتهای الیگارشی، تیموکراسی، اریستوکراسی، دموکراسی و تورانی اشکال معروف و متداول حکومتها در دولتشهرهای یونان باستان بود. اشکالی از قدرت سیاسی و روشهای حکمرانی که توسط افلاطون و ارسطو مورد مطالعه ی انتقادی قرار گرفته بود. در زبان یونانی و در دوره ی باستان به مکان زندگی مردم «asty» گفته می شد(Polis)نیز قلعه ای بود که در پای «asty» ساخته می شد اما کم کم مفهوم «polis»تغییر یافت و به معنای جامعه ی منظم سیاسی که دارای قدرت حکمرانی است به کار رفت.
بنابراین از آنجا که شهر«polis» بتدریج شکل جامعه منسجم سیاسی که از نعمت حکومت با داشتن حق حاکمیت ظهور کرد، سیاست، علم ودانش چگونگی اداره ی شهر محسوب شد. «Politicsیا policy» در زبان انگلیسی درواقع دانش اداره و تدبیر مُدُن یا کشورهاست. در دوره ی باستان، استقلال سیاسی هریک ازشهرها نیز باعث شد که امروزه ازآنها به عنوان «دولتشهریا City-State» یاد شود. البته پرواضح است که مشکلات و مسائل مبتلا به دولتشهرها اعم از اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی با مسائل و معضلات امروزی در جامعه ی بشری تفاوتهای عمده داشت اما ماهیت تدبیر و اداره ی جامعه اعم از خرد یا کلان کار ویژه ی اصلی سیاست به عنوان «دانش مربوط به قدرت سیاسی حکمرانی» را همچنان در خود مستتر داشت.
در دوران جدید پیدایش نظامهای دموکراتیک و توسعه آنها، تحدید قدرت دولتمردان، پیدایش احزاب سیاسی و رقابتهای سیاسی جهت نیل به قدرت و از همه مهمترجابجایی مسالمت آمیز قدرت و نقش آفرینی مردم در فرآیند مشارکت سیاسی بطور عام و شرکت در انتخابات بصورت خاص، کاهش تصدی گری دولت و بالعکس نقش آفرینی دولت منبعث از ملت در قانون گذاری، رفاه اجتماعی، صیانت از حقوق فردی و آزادیهای مدنی، توسعه وظایف اداری، ارتقای عدالت اجتماعی و مانند آن باعث دگرگون شدن کارویژه های دولت مدرن گردیده است. (1) از طرف دیگر توجه به ریشه های اجتماعی پدیده های سیاسی از قرن هجدهم به بعد، بتدریج حوزه ی مطالعات نوینی به نام جامعه شناسی سیاسی «Political Sociology » ایجاد کرد. منتسکیو متفکر برجسته فرانسوی در قرن هجدهم شاید اول متفکر برجسته ای بود که ریشه های اجتماعی پدیده های سیاسی را مورد توجه قرار داد و نظام سیاسی و حکومت هرجامعه ای را برآیند فرهنگ و هنجارهای اجتماعی، اخلاقی و سیاسی حاکم برآن جامعه دانست. منتسکیو بر این باور بود که هرجامعه ای شایسته ی حکومتی است که از آن برخوردار است. جامعه باتمام ویژگیهایش بستری است که مؤلفه های سیاست درهرجامعه از آن نشأت می گیرد. یکی از وجوه مهم پرداختن به مقوله «سیاست» و دانش سیاسی در دوران معاصر نسبت به ادوار تاریخی گذشته توجه روزافزون به ریشه های اجتماعی پدیده های سیاسی است. برهمین اساس برخی صاحب نظران نتوانستند خود را مجاب نمایند که از لحاظ نظری میان «علم سیاست» و«جامعه شناسی سیاسی» تفکیک قائل شوند.(2) منتسکیو با این نگرش کتاب گرانسنگی در تبیین ماهیت قدرت در جامعه بشری و طُرُق مهار و کنترل آن به نام «روح القوانین The Spirit of Laws» منتشرساخت.(3) نظریه تفکیک قوای حکومت منتسکیو که الهام بخش حقوقدانان و متفکران در تدوین قانون اساسی فرانسه و دیگر کشورها شد ریشه درتوجه به نهادهای اجتماعی سیاست در جامعه بشری دارد.(4)
ازسوی دیگر باید این نکته را مد نظر قرار داد که سیاست و قدرت سیاسی در بستر حیات اجتماعی بشر با فراز و فرودهای گوناگون مواجه شده است. درمغرب زمین از «دولتشهر یا شهروطنی در یونان باستان به جهان وطنی با جهان شهری» «from Polis to Cosmopolis» در امپراطوری روم تغییر مسیر داده است. فتوحات اسکندر و زوال دولتشهرهای یونان و پیدایش امپراطوری روم و نهایتاً امپراطوری مسیحی که نظام جهان وطنی مبتنی بر تعالیم و آئین مسیحیت(5) که حدود ده قرن به درازا انجامید و سپس پیدایش حکومتهای ملی و تقویت نظریه حاکمیت و سپس مطرح شدن نظریه ی قرارداد اجتماعی(6) توسط توماس هابز، جان لاک و ژان ژاک در قرن هفدهم و هجدهم و مآلاً تحدید قدرت سیاسی و پیدایش نظامهای دموکراتیک مبتنی بر ایدئولوژی لیبرالیسم و ظهور جریانهای مخالف و ناقد لیبرالیسم، همه وهمه مبین تحولات عمده درعرصه جوامع بشری درحوزه ی اجتماع و سیاست و مفاهیم سیاسی است.
با این همه جوهر دانش سیاسی ومفاهیم اصلی آن مانند قدرت، دولت و جامعه همچنان اصلی ترین مؤلفه های دانش و معرفت سیاسی محسوب می شود. نگاهی گذرا به مهمترین مفاهیم مربوط به دانش سیاسی دردولت مدرن در جهان معاصر جهت فهم بهتر موضوع اصلی این نوشتار یعنی «اخلاق سیاست» مفید و ضروری است.

2. قدرت

مفهوم قدرت در قلب مباحث مربوط به دنیای سیاست قرار دارد. قدرت مفهوم عمده و اصلی در تحلیل توصیفی یا هنجاری از سیاست در جامعه بشری است. علیرغم بدیهی بودن مفهوم قدرت، شناخت تار و پود و مؤلفه های مرئی ونامرئی این پدیده ی سیال در جامعه بشری کاری است بس دشوار. به همین دلیل نظریه پردازان سیاسی و اجتماعی تلاش زیادی جهت تبیین زوایای پیدا و پنهان قدرت در جامعه و شناخت مؤلفه های قدرت سیاسی و احیاناً تمایز آن از وجوه دیگر قدرت متحمل شده اند. ادبیات سیاسی مربوط به قدرت بسیار متنوع ودرعین حال پیچیده است. برخی صاحب نظران کوشیدند مدلهای اصلی مربوط به شناخت قدرت را در سیاست مدرن مورد شناسائی قرار دهند. برپایه ی یکی از نگرشهای جدید چهارمدل در تبیین قدرت و ماهیت آن در جامعه بشری قابل شناسائی است.
1. مدل داوطلبانه (درتقسیم قدرت)«Voluntarist model». این مدل ریشه در نظریه قرارداد اجتماعی وفردگرائی متدلوژیک دارد.
2. مدل ارتباطی یامتافیزیکی «hermeneutic or communicative model» که ریشه در سنت پدیدارشناسی آلمانی و نحله مدافعان این سنت دارد.
3. مدل ساختارگرا «structuralist model» که ریشه در آراء جامعه شناسانی مانند دورکهایم و مارکس دارد.
4. مدل پسامدرن «post modernist model». مدل پست مدرن ونگاه به قدرت اززاویه آموزه های پست مدرنیستی ریشه درآرای متفکرانی مانند میشل فوکو و همچنین گروهی از فمنیست های معاصر دارد.
هریک ازاین مدلها، از زوایای مختلف مقوله قدرت درجامعه انسانی و در عرصه سیاست را مورد بررسی قرار داده اند. ویژگی مشترک همه ی مدلهای مزبور آن است که هیچیک صرفاً قدرت رابدون توجه به انسان، جامعه و نهادهای اجتماعی و کار ویژه ی این نهادها مورد ملاحظه قرار نداده است.(7) تشریح این مدلها خود نیازمند بیانی مستوفی و مبسوط است. هریک از تحلیل های ارائه شده در مدلهای چهارگانه درواقع بخشی اززندگی اجتماعی وجایگاه قدرت در آن را مورد ملاحظه قرار داده است.
دسته ای از نظریه پردازان کوشیدند اشکال مختلف قدرت خصوصاً در دستگاه دولت وچگونگی انقیاد شهروندان را با برداشتی نزدیکتر با آموزه های سیاسی مورد ارزیابی قرار دهند.(8)
قدرت با هر تحلیلی با انسان وجامعه ی انسانی از دیرباز مفطور بوده است. میل به قدرت درذات و فطرت بشر ریشه دارد. هرچند به تعبیر راسل نوع قدرت مطلوب ممکن است نزد افراد مختلف متفاوت باشد. ممکن است زنی داشتن قدرت در خانه وخانواده اش را بر قدرت نخست وزیر یا رئیس جمهور ترجیح دهد.(9) همچنین تعیین حدود قدرت و اختیارات فرد در جامعه و همچنین حدود اختیارات دولت و حکومت که برخی از آن تعبیر به میزان قدرت جامعه درمقابل فرد نموده اند ازمسائل پرمناقشه درحوزه ی سیاست است. مدافعان فردگرائی که درمدل اول از دیدگاه های آنان یاد شد وسواس زیادی در تثبیت جایگاه حقوق فردی وحدود قدرت مشروع دولت در جامعه وتبیین حوزه ی عمومی و تفکیک حوزه ی خصوصی ازحوزه عمومی در زندگی مدنی آحاد جامعه ازخود نشان داده اند.(10و11) راسل قدرت در علوم اجتماعی و سیاست را مثل انرژی در فیزیک، مفهوم اصلی می شمرد. طرفه آنکه قدرت مانند انرژی سیال ودارای اشکال گوناگون است. وی ثروت، حکم و فرمان دولت، تأثیر بر عقاید، سلاح و استفاده از زور را اشکال قدرت در جامعه بشری قلمداد می کرد. قدرت مدام در حال تبدیل از صورتی به صورت دیگر است و وظیفه ی علوم اجتماعی و دانش سیاسی شناخت قوانین حاکم براین تبدّلات و شناخت پیوستگی اشکال مختلف آن است.(12)

3. اقتدار

یکی از مفاهیم بسیار نزدیک به قدرت، «اقتدارAuthority» است. این واژه از ریشه ی لاتینی واژه ی اتوریته که مربوط به سنای روم بوده است گرفته شده است. سنای روم باستان درآن دوران منبع و متولی تصویب قوانین بود و رومی ها این قدرت را با رضایت پذیرفته بودند. اقتدار درواقع مشروع ومورد قبول و رضایت است. در هر نظام سیاسی هر قدر قدرت رهبران و متولیان سیاست در قالب اقتدارتجسم یابد، مشروعیت و مقبولیت قدرت سیاسی افزایش می یابد. «اقتدار» هزینه های اعمال قدرت را کاهش واعمال آن را تسهیل می نماید زیرابه تعبیر دال «اقتدار» مبین نفوذ مشروع یا حکمرانی مقبول است، لذا در سیتمهای سیاسی - زمامداران می کوشند به قدرت نفوذ خود ردای اقتدار بپوشانند.(13) برهمین اساس در کندوکاو«قدرت» لازم است ویژگیهای اقتدار (Authority) را از قدرت محض و برهنه (Pure Power) بازشناخت.(14) نظامهای فاقد مشروعیت و مقبولیت شهروندان که در روزگار گذشته به وفور وجود داشته و در دوران معاصر نیز با تغییر شکل کم وبیش وجود دارند، ناچارند برای تداوم حیات سیاسی خویش اساس و پایه قدرت خود را بر پی رعب و وحشت بنیان نهند وبه تعبیر ماکیاولی برای صیانت از قدرتشان بهتراست که از آنان بترسند تا به ایشان عشق بورزند.(15)

4. انواع اقتدار یا قدرت مشروع

در مورد عوامل مؤثر در شاکله ی اقتدار سیاسی و همچنین منابع اقتدار در ادبیات مربوط به قدرت، به ویژه در مباحث مربوط به جامعه شناسی سیاسی دیدگاهها و آموزه های مختلفی بیان شده است. از مهمترین چارچوبهای نظری در این حوزه، دیدگاههای ماکس وبر جامعه شناس معروف آلمانی است. جامعه شناسی وبر معطوف به شناخت ساختار دولت مدرن ورابطه آن با جامعه و شناخت رگه های عقلانیت ومشروعیت در جامعه است.(16)
در جامعه شناسی وبر، حیات سیاسی به عنوان بخشی از زندگی اجتماعی مشتمل بر رفتارهای عقلانی وغیرعقلانی در رفتارآدمی درحوزه جامعه، سیاست وقدرت منعکس می گردد. کششهای عقلانی وغیرعقلانی یا احساس در حوزه اجتماعی به باور وبر رفتارهای خاص را ایجاب می نماید. براین اساس وبر چهار نوع رفتار یا کنش را مورد بررسی و مداقه قرار می دهد.
الف: رفتار عقلانی هدفمند ب: رفتارعقلانی ارزشی ج: رفتار یا کنش سنتی و د:رفتار عاطفی یا احساسی. رفتارعقلانی هدفمند براساس محاسبه ی منطقی میان هدف و وسیله و یا سود و زیان ارزیابی می شود. این رفتار به خوبی درحوزه ی زندگی اقتصادی قابل شناسایی است. رفتار عقلانی ارزشی یا معطوف به ارزش علی الاصول درحوزه ی اعتقادات وامور دینی و اخلاقی تجسم می یابد. دراین رفتار سودمند بودن نتیجه چندان مدنظرنیست (البته به جز سودمندی، تلاش برای خوشبختی در سرای دیگر) وانجام وظیفه اخلاقی، دینی و اعتقادی در اولویت قرار می گیرد. رفتار، سنتی نیز بر اساس انقیاد از رسوم وسنن حاکم شکل می گیرد و مبنای رفتار پذیرش سنت های دیرپای اجتماعی یا قبیلگی است. رفتار یا کنش عاطفی نیز بدون محاسبه سود و زیان و یا هدف و وسیله انجام می شود و بر همین اساس عقلانی و انضباط پذیرمحسوب نمی شود.
براساس تحلیل وبر، رفتارهای مذکور در عرصه زندگی سیاسی به عنوان بخشی از زندگی اجتماعی بازتاب دارد. پذیرش قدرت سیاسی درجامعه اگر بر مبنای سنتهای اجتماعی یا قبیلگی صورت پذیرد مشروعیت یا اقتدار سیاسی «سنتی» محسوب می شود. وقتی رابطه قدرت حاکم وانقیاد و اطاعت شهروندان رابطه ای عاطفی و احساسی و مبتنی بر ارادات شخصی باشد، اقتدارجنبه ی فرهی یا کاریزمائی به خود می گیرد ومنبع مشروعیت ویژگیهای فوق العاده و فره گونه ای است که در قدرت سیاسی حاکم از سوی اطاعت کنندگان و از نظر آنان ملاحظه می گردد. اگر اطاعت اتباع بر اساس قوانین و هنجارهای قانونی انجام شود، اقتدار ریشه قانونی و بوروکراتیک می یابد و رفتار وکنش جنبه ی عقلانی به خود می گیرد. البته شکل ترکیبی سیاست و اقتدار در سه شکل یاد شده کم وبیش وجود دارد هرچند گرایش به سمت اقتدار قانونی در دولت مدرن ونظامهای دموکراتیک دارای اولویت است.(17) وجهه اقتدار و قدرت مشروع در ادبیات سیاسی جهان معاصر باعث شده است که تقریباً تمام حکومتها و زمامداران دلائلی برای موجه و مشروع نمودن قدرت خود دست وپا کنند. به هرحال در سیاست قدرت مشروع از هر منبعی ناشی شده باشد زمانی عملاً به وجود می آید که مردم به هر دلیل و یا هر شیوه، باورکنند که دارندگان قدرت سزاوار ایفای نقش حکمرانی اند. اقتدارنوع اول ودوم ماهیتی شخصی دارد لذا احتمال نوسان و تغییردر آن زیاد است درحالیکه اقتدارنوع سوم دارای ماهیتی غیرشخصی و قانونی است که به وسیله حکومت وکارگزاران آن در دولت وجامعه مدرن اعمال می شود.(18)

5. اخلاق و اقتدار

ملاحظه مفهوم قدرت مشروع یااقتدار در دولت مدرن قرائتی اخلاقی از قدرت درعرصه ی زندگی عمومی است. برهمین اساس یکی از حوزه های پیوند اخلاق و سیاست را باید در ادبیات جدید سیاست ودرمقوله اقتدار (Authority) جستجو کرد. جوهر اخلاقی اِعمال قدرت، رضایت و پذیرش است. قبول و پذیرشی اخلاقی است که از لباس اجبار و تحمیل عاری باشد. هر قدر قدرت محض و بدون منبع مشروع جهت اطاعت به سوی رضایت و مقبولیت سوق یابد، اعمال قدرت با اخلاق سازگاری بیشتری می یابد. تاریخ سیاسی اجتماعی بشر گواهی می دهد که نظامهای سیاسی درشرق و غرب در گذشته عمدتاً دغدغه حفظ و صیانت از قدرت را دنبال می کردند تا اخلاقی نمودن اعمال قدرت خویش را. حفظ قدرت به بهانه ی مصلحت وتأمین امنیت مجوز وتوجیه عدول از اخلاق و ضوابط اخلاقی در حکمرانی را در پیشینه ی حیات جمعی آدمیزادگان به وفور به دنبال داشته است.

6. دموکراسی و مشروعیت سیاسی

همچنانکه در بررسی مفهوم «اقتدار» یا «قدرت مشروع» گفته شد، یکی از ارکان مهم اخلاقی بودن اعمال قدرت، حضور و بروز مؤلفه ی رضایت و مقبولیت در آن است. البته وجود عامل رضایت و مقبولیت صرفاً دلیل بر اخلاقی بودن کنش و رفتار قدرت سیاسی حاکم نیست بلکه مقصود آن است که از منظر «اخلاق» اعمال قدرت مبتنی بر رضایت بر اعمال قدرت فاقد پشتوانه ی مقبولیت و رضایت قطعاً مقدم و مرجح است.
در ادبیات سیاسی، در دوران متأخر و معاصر مباحث اندیشه برانگیزی در خصوص مشروع نمودن ارکان قدرت سیاسی و چگونگی نیل به آن عنوان شده است. نظریه ی قرارداد اجتماعی «Social Contract» که بوسیله توماس هابز (1679-1588) مطرح(19) و به وسیله جان لاک (1704-1632) و روسو (1788-1712) تشریح شد گام مهمی در ابتنای قدرت سیاسی بر اساس رضایت عامه محسوب می شود.(20) این نظریه به ویژه با استدلال و طرح لاک، از مرحله ی نظر به ساحت عمل و کنش راه یافت. نظام های دموکراتیک یا مردم سالار در جهان معاصر مدعی پشتوانه رضایت و مقبولیت از سوی اتباع هستند. یا مردم سالار در جهان معاصر مدعی پشتوانه رضایت و مقبولیت از سوی اتباع هستند. مکانیسم های تعبیه شده در نظام های دموکراتیک مانند، انتخابات و جابجائی قدرت، حقوق و آزادیهای فردی، آزادی احزاب و فعالیت نسبتاً آزاد مطبوعات، آزادی اجتماعات و محدودیت دوره ی زمامداری و دست به دست شدن مسالمت آمیز قدرت، همه وهمه از منظر مدافعان نظامهای دموکراتیک جهت احراز رضایت و اقبال یا ادبار به قدرت سیاسی حاکم شمرده شده است. این شیوه حکمرانی رابرخی صاحب نظران آخرین حلقه در تکامل تجربه بشری در زمامداری جهت تشخیص رضایت عمومی تلقی نموده اند.(21)
مدافعان دموکراسی، سه گونه و سه ساحت دموکراسی یعنی دموکراسی مستقیم،(22) دموکراسی غیرمستقیم(23) یا نمایندگی و دموکراسی مشورتی(24) را اشکال مختلف احراز عنصر رضایت ومشارکت شهروندان و مآلاً مشروعیت قدرت سیاسی قلمداد می کنند. مشروعیتی که با جوهر اخلاق در حوزه ی عمومی و سیاسی یعنی رضایت پیوند و قرابت نزدیک دارد. لازم به ذکراست که در نظام های دموکراتیک به جز انتخابات عمومی و رسمی ودوره ای، مجالسی محلی مشورتی ورایزنی های خرد در مجالس محدودتر شهری و روستایی در عرصه های مختلف آموزشی، بهداشتی، خدماتی، اجتماعی و تربیتی برای سنجش میزان موفقیت برنامه ها و همچنین اتخاذ تصمیمات جمعی محدودتر (مربوط به جامعه ی آماری یا حرفه ای خاص) روبه توسعه است.(25) همچنین دستاوردهای سترگ بشر در چند دهه گذشته درحوزه ی ارتباطات برفرآیند مشارکت، افکار عمومی، انتخابات و جریان سازی های تصنعی در عرصه ی عمومی تأثیر وافر داشته ودرمواردی این آثار درحوزه ی انقلابات علمی و ارتباطی، کارکرد نظام های دموکراتیک را با چالشها و مناقشات جدید مواجه ساخته است. تعابیری مانند «دموکراسی دیجیتالی»، مبین هژمونی گفتمان سیاسی درعرصه دانش ارتباطات درجامعه ای بشری است. جهت شناخت ابعاد این تأثیرپذیری، آثار و تألیفات گوناگونی در سالهای اخیربه رشته ی تحریر درآمده است.(26)

پی نوشت ها :

1. دانش سیاسی برهمین اساس بامفاهیم جدید ویا بازتولید شده در اشکال جدید مواجه شده است. ر.ک:
P. Gwinn Robert & The New Ensyclopedia Britannica, Chicago University Press, 1991, V9, P.565.
2. باتامور، تام، جامعه شناسی سیاسی، انتشارات سازمان کیهان، چاپ چهارم، 1378، ص10.
3. Montesquieu, Charles de secondat, Baron de, The Spirit of Laws, ed. A. M. Cohleret al, Cambrige University Press, 1989.
4. McClelland, History of Western Political Thought, Routledge, London 2003, pp. 313-322.
5. Christian Cosmopolitanism.
6. Social Contract.
7. Isaac Jeffrey, Conceptions of Power, Encyclopedia of Government and Politics, V1, Routledge, 1992-p57.
8. H. D. Lasswell and A. Kaplan, Power and Society, yale University Press, 1950, p76.
9. راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی، 1367، ص35.
10. میل، جان استوارت، رساله ی درباره ی آزادی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1363، فصل چهارم، ص192 به بعد.
11. Barrie Axford and Garyk. Browing, Politics (an introduction), London and New York, Routledge, p240.
12. راسل، همان، ص29.
13. دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین مظفریان، تهران، نشر مترجم، 1364، ص70.
14. Mciean, I and Mcmillan, A. Politics, Oxford University Press, 2003, p31.
15. Machiavelli, Niccolo, The Prince, Oxford University Press 1993, p55.
16. Calvert Peter, Comparetive Politics, London, Harvester Wheatsheaf, 1998 p55.
17. Weber Max, The Theory of Social and Economic Organation, Free Press, 1964m pp 132-260.
18. Weber, Max, Politics as a Vocation, Translated and Edited by H. Gerth and C. Wright Mills, Routledge, London, 1970, p78.
19. T. Hobbes (2005), Levia Tuck, Cambridge University Press, pp. 91-100.
20. McClelland, History of Western Political Thought, Roughtledge, 2003, Part IV, pp. 171-249.
21. Fukuyama Francis, The End of History, National interest, 1989, p 16.
22. Direct Democracy.
23. Representative Democracy.
24. Deliberative Democracy.
25. B. Axford, G. Browning, R. Huggins and B. Rosamond, "Politics" Routledge Press, London, 2002, p165.
26. 1. Hacker, K and Van Dijk, Digital Democracy: Issues of Theory and Practice, London: Sage, 2000.
- Coleman, S. Taylor, j, and Van de Donk, Parliment in the "Age of the Internet, Oxford University Press, 1999.

منبع: احمدی طباطبایی، محمدرضا؛ (1387) اخلاق و سیاست: رویکردی اسلامی و تطبیقی، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ دوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.