بررسی مقایسه ای مفهوم صلح (2)

رهیافت پست مدرن رادیکال ترین طیف پست پوزیت?ویسم است که از همان دهه 1980 به دنبال طرح نظریه های انتقادی، وارد عرصه نظریه پردازی گشت و اندیشمندانی نظیر ریچارد اشلی(1)، جیمز دردریان(2) و راب واکر (3) که ابتدا از
دوشنبه، 30 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی مقایسه ای مفهوم صلح (2)
بررسی مقایسه ای مفهوم صلح (2)

نویسندگان: سید جواد امام جمعه زاده (استادیار علوم سیاسی دانشگاه اصفهان)
سوسن مرادی (کارشناس ارشد علوم سیاسی)


 

دو وضعیت هژمونیک و پلورالیسم گفتمان های ارزشی

2-2. پست مدرنیسم

رهیافت پست مدرن رادیکال ترین طیف پست پوزیت?ویسم است که از همان دهه 1980 به دنبال طرح نظریه های انتقادی، وارد عرصه نظریه پردازی گشت و اندیشمندانی نظیر ریچارد اشلی(1)، جیمز دردریان(2) و راب واکر (3) که ابتدا از مطالعات انتقادی و بعضاً از مکتب فرانکفورت شروع کرده بودند، به پست مدرنیسم پیوستند. (بنکه، 1381: 234؛ دیوتیاک، و دردریان، 1380: 106) مهم ترین عناصر مفاهیم در فلسفه پست مدرن، در ضدیت با جهان مدرن و نظریه های آن عبارتند از: ضدیت با «شالوده گرایی» و «ذات گرایی»، عدم پذیرش یک حقیقت مطلق و ناب، تأکید بر تفاوت ها و تمایزها به جای شباهت ها. (Oxford Dictionary of Politics)
به همین خاطر است که ژان فرانسوا لیوتار پست مدرنیسم را مساوی با ایمان نیاوردن به فراروایت ها و طرد آن می داند و به جای آنها به داستان های محلی توجه دارد، داستان هایی که بر اساس پارامترهای زمانی و مکانی خاص خود شکل گرفته و مورد پذیرش مردمانشان قرار دارند. رویکرد پست مدرنیستی با رد عقل مدرنیته که با نفی تفاوت ها سودای یکسان سازی را در سر داشته، منکر این یکسان سازی شده و بر تفاوت ها تأکید می نماید. از این رو جایگزین نمودن کثرت به جای وحدت از اصول اساسی این نوع روش شناختی است و لازمه آن تقویت نمودن نیروهای مقاومت در برابر گفتمان حاکم برای از بین بردن مناسبات قدرت است. (خدابنده کوهی، 1386: 35)
فوکو ضمن رد حقیقت مدرن، مفهوم رژیم حقیقت را عنوان نمود. به اعتقاد او، حقیقت کشف نمی شود بلکه توسط قدرت و به کمک دانش ساخته یا تولید می شود. هرجا که اعمال قدرت می شود به تبع آن دانش نیز تولید می گردد که به هژمونی قدرت کمک می نماید. این گفتمان که توسط روابط قدرت و به کمک دانش تولید شده، حقیقت مورد نظر خویش را به مردم جامعه خود تحمیل می کند تا آن جا که مردم آن جامعه می پندارند که حقیقت را کشف نموده اند و این کارایی نرم افزارانه گفتمان مسلط است؛ یعنی هدایت انسان ها به طرف ذهنیتی که قدرت انتظار دارد. (حقیقی، 1383: 233) برای رهایی از این سلطه و ایجاد احساس امنیت در بشر باید مناسباتی را که باعث شکل گیری این سلطه شده است از بین برد. قدرت و مناسبات آن به صورت شبکه ای گسترده تمام سطوح جامعه را در بر می گیرد (خدابنده کوهی، 1386: 37) و صرفاً در اختیار واحدهای سیاسی و دولت های ملی قرار ندارد. هر جامعه ای رژیم حقیقت خاص خود را دارد که محلی است و نه جهان شمول و بیانگر روابط دانش و قدرت در آن جامعه است. به همین خاطر است که فوکو و دیگر اندیشمندان پست مدرن مخالف وحدت می باشند، زیرا به اعتقاد آنها در وحدت نوعی سلطه مستتر است که در ابتدا قابل پذیرش می باشد اما با گذشت زمان نمی توان به نگهبانی درست از مؤلفه هایش امید بست؛ چرا که ره آورد وحدت چیزی نیست، مگر ایجاد تنش های اجتماعی و اخلاقی حاصل از تضاد ارزش همگانی خردباوری و ارزش های خاص برآمده از فرهنگ، زبان و شیوه های زندگی ملی. (خلجی، 1376: 33)
پست مدرنیسم، همزمان با رد دولت، مرزهای سیاسی را غیرلازم، و خشونت را عامل اصلی ایجاد آنها می داند. مرزهای سیاسی ابزاری برای تشکیل هویت سیاسی خاص به عنوان پایه ای برای بازیافتن «خود» (هموطن) از طریق تعریف «غیر» است که در بیرون از تقسیم بندی ها قرار دارند. امنیت پست مدرن توجهی به تمایز میان دوست و دشمن ندارد، بلکه بر زندگی در کنار همه انسان ها و حتی موجودات دیگر به همران «ایجاد امکان مواجهه با عقاید دیگر و سامان بخشیدن به این مواجهه» تمرکز دارد (بنکه، 1381: 220) و بر آن است که می توان برای نیل به فهم متقابل، فائق آمدن بر تصاویر کلیشه ای، درک شباهت ها و پذیرش تفاوت ها، بدون آنکه این تفاوت ها منبع بی اعتمادی یا تضاد یا حتی لزوماً پدیده ای منفی دیده شود؛ وارد گفت و گو با یکدیگر شد. (مشیر زاده، 1384: 44) این به معنای به رسمیت شناختن تفاوت بدون سلسله مراتب است، «برابری که تفاوت را به رسمیت می شناسد و از آن استقبال می کند» این دقیقاً چیزی است که رشته روابط بین الملل فاقد آن است. راه معمول برخورد با «دیگران» این بوده است که تفاوت آنها به عنوان فرودستی تلقی شود یا تلاش گردد با حذف تفاوت ها، برابری آفریده شود. اما اینها می توانند جای خود را به رهیافتی بدیل دهند که در آن تفاوت به رسمیت شناخته می شود و حتی از آن استقبال می گردد و گفت و گو محوری می تواند به عنوان بهترین سازوکار تحقق آن عمل کند. پست مدرن ها این موضوع را پذیرفته اند که اندیشه بنیادین مدرنیته بر اینکه مرد بورژوای سفید پوست غربی نماد بشریت است و همه باید خودشان را بر اساس این نمونه بسازند، مردود است و امروزه اقلیت های خاموش همگی در جست و جوی هویت خویش اند. (خلجی، 1376: 47)
پسامدرنیست ها در نقد نظم جهانی هژمونیک هرگونه نظریه عمومی را مورد حمله قرار می دهند؛ چرا که نظریه عمومی در قالب یک هژمونی باعث می شود که یک ساختار قدرت خاص، عام و جهانی تلقی و نظام موجود طبیعی و ضروری دانسته شود، نه مبتنی بر سلطه. بر این اساس، شرایط لازم برای ایجاد اقتدار در نظام جهانی عبارتند از: 1. سلطه یک شیوه تولید در سطح جهانی؛ 2. سلطه یک دولت یا گروه هماهنگی از دولت ها، تا شیوه تولید مذکور را گسترش دهند؛ 3. وجود هنجارها و نهادهایی که قواعد عمومی رفتار دولت ها و نیروهای جامعه مدنی را تعیین و شیوه تولید مسلط را تقویت کنند. (این شرط در قرن بیستم در قالب سازمان های بین الملل تجلی یافته است) (امیدی، 1383: 69)
دردریان با توجه به مسئله استفاده ابزاری از رسانه های جمعی در جهت تثبیت هژمونی، به تأثیر این رسانه ها برای پر نمودن تضاد گفتمان رسمی هژمونی و عملکرد آن می پردازد. به اعتقاد وی استفاده از این وسایل برای سرپوش گذاشتن به این تعارضات به شکل گیری امنیت مجازی منجر می شود. (خدابنده کوهی، 1386: 39) دیدگاه پست مدرن در جهانی شدن نیز نوعی مجاز سازی می بیند که نتیجه آن یکسان سازی و از بین بردن فاصله ها از یک طرف و افزایش فاصله بین فقیر و غنی از طرف دیگر است. در این میان، نیازی عاجل به یک گفتمان ضد هژمونیکی به عنوان مجموعه ای بدیل از ارزش ها، مفاهیم، و ملاحظات وجود دارد. نیروهای ضد هژمونیکی که نظم های اجتماعی موجود را به چالش بکشند و نظم عادلانه جدیدی بیافرینند. (مشیرزاده، 1384: 52) اما چگونه می توان یک نظم جهانی «عادلانه» را تعریف کرد؟
پست مدرن می خواهد «جهان های بین الاذهان بدیل» همزیستی داشته باشند، بدون آنکه یکی بر بقیه مسلط شود یا آنها را در خود جذب کند. در اینجا مفهوم «اخلاق گفتمان» در نظریه انتقادی مفید خواهد بود. اخلاق گفتمان به عنوان ابزاری برای تصمیم گیری اجتماعی در مورد اصول یا ترتیبات جدید بین المللی است. این نوع اخلاق که بر مبنای گفت و گو استوار است، بنیانی برای پیشبرد نقطه نظری اخلاقی در مواردی است که برخورد فرهنگ یا اخلاق پیش می آید. این امر برای سیاست بین الملل پیامدهایی دارد. نخست، باعث می شود طرف هایی غیر از دولت وارد تعیین دستور کار بین المللی و تصمیم گیری در مورد مسائل مورد توجه جهانی شوند. دوم، ابزاری برای حل و فصل مسالمت آمیز تعارضات از طرق گفت و گو است. اینجا می توان گفت و گوها را به شکلی هدایت کرد که نوعی همبستگی پذیرای کثرت شکل بگیرد. تا نوعی کثرت گرایی حاکم نشود هیچ گونه همبستگی شکل نمی گیرد؛ همبستگی تنها در سایه پذیرش تنوع و تفاوت است که به عنوان یک اصل حکم فرما می شود.

2-3. فمنیسم(4)

انگاره صلح پست مدرن با جنسیت زدایی از روابط اجتماعی، میان دو گفتمان جنسیت زدایی و صلح نیز پیوند برقرار می کند. بر همین اساس ارتباطی پیچیده میان فناوری عالی نظامی و مردسالاری در نقض صلح وجود دارد. فروکش کردن حساسیت به جنس زن، ورود زنان به عرصه حفظ، استقرار و تداوم صلح از ویژگی های عصر پست مدرن به نظر می رسد. (هیلزگری، 1381: 240-230) انگاره های تساوی جویانه بشر در پرتو پست مدرنیسم، از انگاره های تصنعی مردسالار به عنوان نماد روابط اجتماعی فراصنعتی شالوده شکنی می کند. اگر رابطه کنش گر و کنش پذیر نه در قالب زن و مرد و پیروز و شکست خورده که رقالبی تساوی جویانه تعبیر شود، صلح به عنوان گفتمان مسلط مطرح می شود. گالتونگ(5) آنچه بر زنان و اقلیت های سرکوب شده می گذرد را خشونت پنهان می انگارد که نوعی تهدید صلح یا نقض حق صلح پست مدرن است. (شهیدی، 1383: 9)
به طور کلی چون این نظریه های پست پوزیتیویستی به حقیقتی خارج از چارچوب ها قائل نیستند و در زمینه ارزش ها نسبی گرا و کثرت گرا اند، بنابر این در قالب این نظریه هیچ فرهنگ یا ارزش واحدی توانایی اعمال برتری ایدئولوژیکی بر فرهنگ ها و ایدئولوژی های دیگر به عنوان حقیقت ندارد و نمی تواند سلطه هژمونیک پیدا کند. اگر هم این سلطه را اعمال کند موجبات نارضایتی، ناامنی و نقض صلح را فراهم می آورد.
دیدگاه پلورال به گستره متنوعی از دیدگاه های تئوریک متکی است اما به تازگی بیشتر نظرات تکثرگرایان درباره قدرت از پست مدرنیزم و فرا ساختار گرایی در دهه های 80 و 90 نشئت گرفته است. دیدگاه مشترک این است که قدرت نوعی کنش هدفمند و فعال برخاسته از ارزش های متکثر در فرایند تصمیم سازی است. قدرت از منظر پلورئالیست ها، با گستردگی و توسیع خاص توان تأثیر گذاری در فرایند یاد شده از سو تمام گروه ها است. (شهیدی: 5) با تکیه بر این برداشت از قدرت، تکثرگرایان فراساختارگرا به نوعی بازاندیشی در صلح دست می زنند. صلح برابر است با به رسمیت شناختن اصل تکثر. از منظر پست مدرن صلح، بازی آزاد تفاوت ها، امکان مقاومت در برابر گفتمان حاکم حذف گرا و شالوده شکنی از راه نشان دادن تناقضات، تعارضات و سلسله مراتب پنهان است. (علمداری، 1381: 270) در مقابل سلطه هژمونیک غلبه یک گفتمان خاص بر گفتمان های دیگر که عدم امنیت و جنگ را در درون خود می پروراند و موجبات مقاومت هویت های غیر می شود را فراهم می آورد. صلح به عنوان دانش تحت انقیاد، همواره جدا از گفتمان هژمونیک قرار می گیرد یا در مقابل آن می ایستد؛ زیرا خطری که به هم پیوستگی های اجتماعی- به عنوان مؤلفه ضروری تحقق صلح- را تهدید می کند تبعیض ناشی از گفتمان مسلط است که به توزیع نامتوازن قدرت، میان بازیگران و به حاشیه راندن برخی گروه ها می انجامد. «تفاوت ها» و «دیگرها» به عنوان محصول گفتمان مسلط، در عین حال ابزارهایی برای تقابل با همان گفتمان اند.

3. مصادیق هژمونی و پلورالیسم ارزشی در شرایط کنونی جهان

مبانی هستی شناسی جدید، زمینه های ظهور پارادایم های نوینی را در عرصه روابط بین الملل فراهم می آورند. در این روند کشورهای فرادست و «واحدهای مداخله گر»(6) مبانی هنجاری و هستی شناسانه خود را گسترش داده و هژمونی را بر شرایط کنونی جهانی حکم فرما کرده که انتقاداتی را در برای خویش برانگیخته اند. انگلستان در قرن 19 و ایالات متحده در قرن 10 دو نمونه قدرت های هژمون هستند که به پشتوانه قابلیتهای هژمونیک خود، نقشی رهبرگونه در نظام بین الملل ایفا کرده اند. به دنبال هژمونی جدید ناشی از ساختار پس از جنگ جهانی دوم است که کشورها به برنده و بازنده با حاکمیت چند کشور محور تقسیم شدند و پس از جنگ سرد زمینه برای اعمال قدرت تک قطبی ایالات متحده فراهم گردید. نهادها و رژیم های بین المللی کنونی نیز به نوعی هژمون گرا و ابزارهای قدرت هژمون هستند.

3-1. جهان تطبیق با ساختار هژمونی

به طور کلی مواردی که گفتمان مسلط یا هژمونی روی آنها مانور می دهد، عبارتند از دموکراسی لیبرال، حقوق بشر، صلح و امنیت جهانی که با اتکای به این ارزش ها و استفاده از ابزارهایی چون سازمان ملل متحد و رژیم های بین المللی، برای خود نقشی ثبات زا در نظر می گیرد.

3-1-1. دموکراسی لیبرال

دموکراسی لیبرال نظامی است که به تعبیر خود، بین نظامهای اندیشه ای اساساً متخالف در اقتصاد، دولت و اجتماع، به رغم تمام رقابتهای قابل پیش بینی موفق از کار درآمده است. بنابراین یک ایده مبتنی بر نوعی ساختار جهانشمول یک قطبی با این امر همگونی دارد. با پایان دوره جنگ سرد در آغاز دهه 1990 که با وقوع رویدادهایی چون حمله نیروهای چند ملیتی تحت رهبری امریکا به عراق به منظور آزاد سازی کویت، مصادف بود، فاز جدیدی از اقتصادگرایی در خط مشی دولت آمریکا آغاز شد. این سیاست که در نهایت، استحکام دهی مجدد هژمونی امریکا در جهانی عاری از موانع سیستم دو قطبی دوره جنگ سرد را پی گیری می کرد، با آغاز کار دولت بیل کلینتون (7) علنی تر گردید. (قنبرلو، 1385: 888) او در نطقی در سال 1994، اعلام کرد که «مردم سالاری ها به یکدیگر حمله نمی کنند» و مظورش این بود که «درنهایت بهترین راهبرد برای تضمین امنیت خودمان و برقراری صلحی بادوام پشتیبانی از پیشرفت مردم سالاری در دیگر نقاط است». کلینتون گسترش مردم سالاری را «سومین ستون» سیاست خارجی خویش خوانده است. (اوئن، 1385: 174-173)
رهبری جهانی امریکا در تکاپو برای برپایی «نظام نوین جهانی» بود که «در آن ملت های مختلف در امری مشترک در کنار یکدیگر قرار گیرند و به انتظارهای کلی بشریت جامعه عمل بپوشانند یعنی «صلح، امنیت، آزادی، و دولت قانون»، «برنامه ای که در آن نقش رهبری امریکا بی چون و چرا باشد «ما امریکایی هستیم: فقط یک وظیفه منحصر به فرد داریم [و آن اینکه] برای آزادی کار جدی انجام دهیم. چنانچه از عهده این کار برآییم، آزادی تأمین می گردد». این نظری بود که جورج بوش (8) رئیس جمهور وقت امریکا در برهه جنگ دوم خلیج فارس اظهار داشت. (اشنایدر، 1376: 349) در دوره بوش پسر به رغم برجسته شدن برنامه هایی چون مبارزه علیه تروریسم و سلاح های انهدام جمعی، دغدغه تحکیم پایه های هژمونی امریکا به ویژه پایه اقتصادی آن، از کلیدی ترین پایه های جهت دهنده به استراتژی امنیت ملی این کشور بوده است. (قنبرلو، 1385: 890) در شرایط موجود دموکراتیک گرایی سیاسی به عنوان جلوه ای از تلاش برای تقویت و تحکیم نظام هژمونیک جهانی مورد توجه قرار می گرد. (متقی، 1378: 126)
هژمونی جویی ایالات متحده موجبات مداخله این کشور را در نقاط مختلف جهان فراهم کرده است. دخالت می تواند از دخالت های لفظی گرفته تا مداخله نظامی و سرنگونی حکومت حاکم را در بر گیرد. از منظر رئالیسم، در روابط بین الملل، رقابت معقول دولت ها بر سر قدرت اقتضا می کند که آنها همکاری خود را با دیگران بر اساس دستاوردهای نسبی (9) تنظیم کنند. بنابر این ایالات متحده نه تنها از ورود به همکاری هایی که جایگاه هژمونیک آن را به چالش می کشند، خودداری می کند؛ بلکه در راستای مهار تحرکاتی که به انحاء مختلف بر هژمونی آن تأثیر بگذارند، به مداخله نیز روی می آورد. (قنبرلو، 1385: 895)
جهت گسترش سرمایه گذاری که از جوامع دمکرات و لیبرال نشئت گرفته است، سیاست خارحی امریکا در جهت سرکوب هویت های مختلف و متنوع اجتماعی است تا لیبرال دموکراسی سرمایه داری مدنظر امریکا جهانی شود. این تفکر را در دیدگاه آلبرایت وزیر خارجه اسبق امریکا می توان درک کرد: «امریکا ملتی است که نمی توان از آن چشم پوشید امریکا بر قله ایستاده و بهتر از همه کشورها نظاره گر جهان است». (وحیدی، 1385: 3)
ایالات متحده نیز با درک چنین فضایی در عصر جهانی شدن به دنبال منافع و درآمدهای حداکثری در چنین محیطی است. لذا بهره وری بهتر از فضای موجود را در قالب سند راهبردی و تحول سیاست خارجی به سمت جنگ پیشدستانه و استراتژی پیشگیرانه سوق می دهد این استراتژی که پس از واقعه 11 سپتامبر نمود بیشتری پیدا کرد، روشنفکران و محققان امریکایی از آنها تحت عنوان مصادیق جنگ عادلانه، به عنوان پاسخی در برابر خشونت، تنفر و بی عدالتی، یاد کردند. (قربان نیا، 1382: 137) در این راستا ایالات متحده در نقاطی از دهکده جهانی فعلی که ابزارهای نرم جواب نمی دهد و نیاز به حضور فیزیکی جهت کسب منافع بیشتر و بهتر است، دست به تسلیحات نوین در حوزه نظامی مدرن می برد و جنگ های افغانستان و عرق را در آغاز هزاره سوم برپا می دارد. (وحیدی، 1385: 4) در عصر جدید تروریسم به معنای نپذیرفتن الگوهای غربی است و در کنار این تحول دشمن شماره یک سیاست خارجی امریکا در عصر جهانی شدن فرض شده است.
روشنفکران امریکایی از اصطلاح ثبات هژمونیک به عنوان چارچوب تحلیلی استراتژی امنیتی امریکا استفاده می کنند. بدین معنی که هژمونی این کشور مرزهای دقیق و ثابتی داشته و دولت آن نیز همواره به چنین چارچوبی مقید بوده است. اما تخطی دولت امریکا از مرزهای هژمونی خود بعضاً چنان روشن و آشکار بوده که بسیاری از محققان در تحلیل چنین اقداماتی از مفاهیمی چون امپریالیسم استفاده کرده اند. (قنبرلو، 1385: 858)

3-1-2. حقوق بشر

اهمیتی که هژمون برای مقوله حقوق بشر در سیاست خارجی خود قائل است نشان می دهد که پایداری یک هژمون جهانی به گونه ای چشم گیر تابع سیاست خارجی مقبول در پهنه جهانی است. در سیاست خارجی ایالات متحده آرمان حقوق بشر نقشی بسیار مؤثر در رسیدن کشور به موقعیت هژمونی جهان داشته است. امریکا نقش مهمی در شکل دهی به رژیم جهانی حقوق بشر داشته است. مداخلات ناهمگون و تبعیض آمیز ایالات متحده در کشورهایی که با بحران دموکراسی و حقوق بشر روبه رو بوده اند، نشان می دهد که انگیزه های بشردوستانه با انگیزه های سیاسی بهره جویانه همراه بوده است. (قنبرلو، 1384: 18)
دکترین جهان شمول حقوق بشر مبتنی بر برداشت غربی، تداعی کننده دیدگاه فوکو درباره جایگاه گفتمانی قدرت مسلط در برابر مطرودان اجتماعی و گروه های فرودست می باشد. مدافعان جهان شمولی با اعتقاد به دیدگاه و قرائت لیبرالی از حقوق بشر، ایده هویت های متنوع فرهنگی و اصل نسبیت فرهنگی را رد می کنند. (شهیدی، 1383: 8)
در دفاع از حقوق بشر توسط غربی ها یک پیشرفت بزرگ دیده می شود و آن اینکه در مقابل نقض حقوق بشر، اصل عدم دخالت در امور داخلی دیگر دولت ها اعتبار خدشه ناپذیر خود را از دست می دهد. جان رالز(10) امریکایی با مبانی خاص مداخله در امور داخل کشورها در جهت ارتقاء حقوق بشر و پیشگیری از نقش آن را توجیه می کند که اخلاقاً محل تأمل است. به باور وی دولت های درست سامان یافته، یعنی دول لیبرال و حکومت های اخلاقاً موجه و مقبول، حق دارند به منظور حمایت از حقوق بشر و مقابله با نقض آن در امور کشورهای طغیان گر مداخله کنند و این مداخله می تواند، حتی به تغییر رژیم بینجامد؛ چرا که نقض حقوق بنیادین انسان ها به وسیله دولت های یاغی و طاغی خطری برای کشورهای جهان محسوب می شود. ممکن است نقض حقوق بشر توسط یک دولت طغیان گر، متجاوز و خطرناک حتی در کوتاه مدت، کشورهای درست سامان یافته را دچار آسیب نماید. (Rawls, 1999:81)

3-1-3. صلح و امنیت جهانی

اگرچه سازمان های بین المللی به عنوان نمادهای صلح پس از جنگ جهانی هستند، اما به ابزارهایی جهت بهره برداری قدرت یا قدرت های هژمون تبدیل گشته اند. در این راستا ماده 39 منشور سازمان ملل با برخی کلی گویی ها و ابهامات درباره نقض صلح و نحوه تشخیص آن در عمل دست شورای امنیت را به عنوان مظهر گفتمان هژمون در تشخیص تهدید صلح یا نقض آن باز می گذارد. افول نسبی جایگاه مجمع عمومی سازمان ملل را می توان به مثابه تلاش سوژه برای حاشیه سازی دانست که مغایر اصل عدالت مورد اشاره فوکو بوده و مانع همسویی جامعه بین المللی به عنوان مبنای مشروعیت می شود. (شهیدی، 1383: 14) بر اساس منشور ملل متحد، اصلی ترین وظیفه سازمان ملل و شورای امنیت را باید حفظ صلح بین الملل دانست؛ صلحی که در دوران جدید مفهومی گسترده و فراگیرتری پیدا نموده است. امروزه هر گونه مناقشه درون ساختاری کشورها نیز مورد توجه ارکان سازمان ملل قرار می گیرد. بحران های قومی، نژادی و مذهبی اگر با سرکوب شدید همراه باشد به عنوان اقدامی جهت به مخاطره افتادن صلح جهانی تلقی می شود. بنابراین شورای امنیت سازمان ملل به خود اجازه می دهد تا در این بحران ها مداخله کند. این روند، نقش و مسئولیت بین المللی امریکا را نیز افزایش داده است. مقامات امریکایی توان نظامی این کشور را به عنوان بازوی اجرایی سازمان ملل قرار داده و بر این اساس نسبت به تحولات درون ساختاری کشورها مداخله می کنند. (متقی، 1378: 127)
بنابر این شورای امنیت سازمان ملل متحد که نقش فراگیرتری را در دوران بعد از جنگ سرد عهده دار شده است، نیز تحت تأثیر اراده سیاسی ایالات متحده ایفای نقش می کند. بحران های سومالی، هایتی، عراق، بوسنی و کوزوو نشان داد که امریکا با چه مکانیسمی بر تحولات و بحران های منطقه ای تأثیر گذار بوده است. کسانی که برای شورا حق مداخله قائلند با تفسیر گسترده از فصل هفتم منشور، بر این باورند که نقض گسترده حقوق بشر در یک بحران داخلی یا ناشی از سیاست سرکوب به وسیله هر یک از دولت ها، می تواند وضعیتی باشد، که موجب تهدید علیه صلح گردد و شوار می تواند چنین وضعیتی را شناسایی کند و اقدام لازم را مبذول دارد. به اعتقاد مخالفان اصل حاکمیت و قاعده عدم جواز مداخله در امور داخلی دولت ها، در حقیقت سنگر دولت های ضعیف تر در برابر دولت های قدرتمندی است که مایلند به بهانه های مختلف منافع سیاسی و اقتصادی خود را در کشورهای دیگر دنبال کنند. (قربان نیا، 1382: 129)

2-3. میزان موفقیت نهادها و رژیم های صلح در ساختار هژمونیک روابط بین الملل

در جریان مداخله گرایی ?ک جانبه دولت امریکا طی یک و نیم دهه اخیر، حکومت های مختلفی از جمله و?تنام شمال?، یوگسلاوی سابق، افغانستان و عراق سرنگون شده اند. در لیبی و کوبا، مداخله از حد فشارهای تبلیغاتی و تحریم فراتر نرفته است. تردیدی نیست که انگیزه های دولت امریکا در کلیه مداخلات همسان نبوده است، اما به نظر می رسد هژمونی جویی غالب ترین انگیزه جهت دهنده به مداخله گرایی این کشور است. (قنبرلو، 1385: 895) از آنجا که قدرت هژمون مجری و حافظ سیستم هژمونیک است، مداخله گرایی آن در امور دولت های ضعیف تر تا حدی طبیعی تلقی می شود، اما تخطی هژمون از حدود مقررات نهادی سیستم به نحوی که برانگیزاننده نارضایتی گسترده سایر دولت ها بالاخص در سطح قدرت های درجه دوم شود، جایگاه آن را به قدرت امپریال تنزل می دهد. با امپریالیزه شدن سیستم، تدریجاً اصول و مقررات نهادی هژمونیک معنا و مفهوم خود را از دست می دهند و پتانسیل بی ثباتی، بحران و جنگ در آن بالا می رود. در سال های اخیر بسیاری از محققان و کارشناسان برآنند که تحرکات یکجانبه گرایانه دولت بوش، از جمله در قضیه عراق زنگ خطری برای هژمون ایالات متحده می باشند، چرا که سرخوردگی و نارضایتی قابل توجهی در میان سایر دولت ها و بازیگران منطقه ای به جا گذاشته اند. (قنبرلو، 1385: 896) حمله یکجانبه 20 مارس 2003 ایالات متحده به عراق و همراهی بریتانیا، لهستان و استرالیا، گسست پیوند منطقی میان قدرت هژمون و برخی از اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره یک موضوع مهم جهانی را به نمایش گذاشته است. موضوعی که بستر و زمینه آن در رهیافت تاریخی یکجانبه گرایی امریکا وجود داشت. در واقع، با عملکرد یک جانبه ایالات متحده به ناگاه آن منطق هماهنگ کننده و صافی پالایش دهنده سازمان ملل متحد فرو ریخت و این اقدام زمینه یکجانبه گرایی محض امریکا را که مبتنی بر دیپلماسی برتری جویانه این کشور است، فراهم کرد. (ذاکریان، 1382: 3)
مشی هیئت حاکمه امریکا در جهت گسترش سیاست ستیزه جویی، برای یک دست کردن نظام جهانی است. در جریان این سیاست خصومت طلبی و ستیزه جویی و جنگ طلبی بسیار بیشتر توسعه یافته است. کشورهای به اصطلاح مستقل به آسانی مورد تهمت واقع می شوند که با تروریسم همکاری دارند و از تروریسم پیروی می کنند و برای اثبات این تهمت ها نیز دست به اقداماتی می زنند و سعی دارند اسناد و مدارکی را هم در این چارچوب بسازند. (مجتهدزاده، 1378: 1-3)
وجود یک یا چند هژمون در چنین شرایطی می تواند منجر به صلح ظاهری و البته موقتی شود. اما چنین ساختارهایی بی عدالتی را در درون خود دارد. زیرا دخالت و خشونت اجزاء جدایی ناپذیر این ساختار می باشند و افرادی که در این ساختار مورد بی عدالتی قرار گرفته اند محال است که تا ابد ساکت بمانند. بنابراین به رغم تشکیل سازمان های جهان شمول مانند سازمان ملل و تأسیس رژیم هایی در موضوعات مختلف بشری، جنگ همچنان ادامه پیدا کرده است. کشورها در تلاش برای دستیابی به توانایی های هسته ای هستند و جنگ ها نیز بیشتر به سوی داخل دولت ها سوق پیدا کرده و از تعداد جنگ های بین دولتی کاسته شده که نتیجه آن کشتار غیرنظامیان بوده است.

3-3. مصادیق تکثر گفتمان های ارزشی

کالبد شکافی دنیای به اصطلاح جهانی شده از طریق مقوله هژمون نشانگر این موضوع است که وضعیت فعلی، فراتر از تنها نظم اجتماعی ممکن، تجلی صورت بندی خاص روابط قدرت می باشد. امروزه به همان میزان که طرفداران قدرتمند لیبرالیسم درصدد مسلط ساختن الگوی جهان شمول لیبرالیستی هستند، نیروهای جدید مقاومت در جریان فرایند بازگشت قدرت، در چهره های قومی، منطقه ای و بنیادگرایی دینی عناصر نیرومندی در سیاست فرهنگی جهان هستند و صرف باروری و ظهور آنان چالش هایی جدی در برابر تثبیت دایمی گفتمان غربی است. (سجادی، 1383: 225) انقلاب میکروالکترونیک، تحولات ماهواره ای و گسترش ابزارهای ارتباط جمعی داخلی و بین المللی بر سطح قدرت ملی واحدهای بزرگ و ابرقدرت ها تأثیرات مستقیم بر جای گذاشته است. در نتیجه این فرایند، حوزه اقتدار دولت ها کاهش یافته و به موازات «جامعه سیاسی دولت محور» «جامعه مدنی مردم محور» ظهور گسترش یابنده ای پیدا نموده است. (متقی، 1378: 134) جنبش های اجتماعی مبتنی بر اندیشه مقاومت در برابر خشونت دولتی و تعهد به حق سرنوشت (یتمن، 1381: 251)، خشونت های مذهبی (11 سپتامبر) و جنبش های بنیادگرای اسلامی و ... که همگی نشانه هایی از بروز مخالفت و مقاومت در برابر هژمون و هژمون گرایی هستند، بنیان گذاری شده اند و به واسطه ظهور شکلهای تضاد خشونت آمیز، جامعه بین الملل و نظام هنجار بنیاد آن دچار بحران شده است. خشونت سیاسی مدرن معمولاً توسط دولت ها کنترل می شود و دورنمای راه حل گفت و گو و مذاکره صرفاً تا آنجا رئالیستی به نظر می رسد که یک دولت کارآ یا یک نظم مدنی که می تواند به عنوان میانجی نهایی عمل کند وجود داشته باشد. (دلانتسی، 1383: 294) بسیاری از تضادها امروزه تضادهایی هستند که شکل تضادهای قابل گفت و گو را پیدا نکرده اند و عمدتاً این تضاد پیرامون مسائل بنیادین مثل هویت های گروهی هستند. نمونه غایی چنین تضادهایی تروریسم سیاسی است. بدین ترتیب نیروهای ضد هژمونیک تلاش می کنند تا با صورت بندی ارزش های خاص و محلی با توجه به فضای جدید از استحاله و ذوب شدن در درون گفتمان مسلط ممانعت کنند. (سجادی، 1383: 226)
تکثرگرایی در گفتمان های ارزشی حتی به منشور ملل متحد نیز راه یافته است و آن متن گرایی برخی از حواشی ها در منشور ملل متحد است. می توان به مواد 52 و 53 منشور از فصل هشتم درباره اهمیت سازمان ها، ترتیبات و قراردادهای منطقه ای در راستای حفظ صلح پایدار و توسعه یافته، به کارگیری نیروهای حافظ صلح محلی در راستای احترام به خاص گرایی و گرایش های متنوع محلی، و ماده 71 منشور در مورد باز بودن راه برای بازسازی نظام عضویت سازمان ملل بر مبنای اقتدارهای غیر دولتی و جامعه مدنی اشاره نمود؛ هر چند سایه فرا گفتمان سلطه یعنی شورای امنیت در این مواد همچنان سنگینی نماید.

 

ساختار هژمون?ک

اصالت تکثر در گفتمان ها? ارزش?

مبان? معرفت شناس?

نگاه به جهان بر اساس ره?افت پوز?ت?و?ست? و تأک?د بر  بعد ع?ن? پد?ده ها از جمله صلح و تهد?د

نگاه به جهان بر اساس ره?افت پست پوز?ت?و?ست? و تأک?د بر بهد ذهن? پد?ده ها

باز?گران روابط ب?ن الملل

دولت ها? اصل?

تکثر باز?گران شامل گروه ها? فرومل? و فرامل?

نقش و جا?گاه قدرت

قدرت در انحصار دولت و تع??ن گنندگ? آن در فرصت، موقع?ت و منزلت آن

قدرت توان تأث?ر گذار? بر فرا?ند تصم?م ساز? از طرف تمام گروه ها است در ?ک مناسبات قدرت و نه صرفاً دولت ها و به طور ?کجانبه

معنا? صلح

نبود جنگ

خودمختار? و رها?? و آزاد? اخت?ار و حق انتخاب در ?ک زم?نه برابر

عوامل تهد?د کننده صلح

ساختار آنارش?ک جهان به هماره ناس?ونال?سم، سودگرا??، کاهش قدرت حر?ف و عدم پ?وندها? سازمان?

تبع?ض محافظه کارانه دولت دارا? حاکم?ت، سلطه ناش? از بازتول?د رژ?م حق?قت توسط گفتمام هژمون و مقاومت گفتمان ها? حاش?ه ا? در برابر آن.

راهها? حفظ صلح

افزا?ش قدرت نظام?- اقتصاد? و توازن قوا و تأس?س نهادها، رژ?م ها و قوان?ن جهان شموا با مد?ر?ت ?ک هژمون، مهار و کنترل تنوع و چند گانگ? در جهت ?کسان ساز?

پذ?رفتن تکثر عقا?د، امکان مواجه عقا?د با هم و در ع?ن حال سامان بخش?دن به ا?ن مواجه از طر?ق آزاد? کنش گران برا? تعامل با دن?ا? پ?رامون


دستاورد

در بررسی نظریه های مدرن رئالیسم، نئورئالیسم و ایده آلیسم روشن شد که چگونه این سه جریان با ایده ها و مبانی روش شناسانه و هستی شناسانه خود به جهان، مسیر را برای احساس نیاز به یک نظم هژمون که بالاتر و در ورای سایرین بر حفظ صلح و ثبات، نظارت فکری و اجرایی داشته باشد، هموار نمودند. به طوری که قائلین به نظریه ثبات هژمونیک اغلب از میان رئالیست ها و نئورئالیست ها سر برآورده اند. اینان شاید آن گونه که صلح را برای خود و همه آنهایی که در قالب تعهدات و رژیم ها و سازمان های بین المللی تحت لوای هژمون هستند، تعریف کرده اند، وحدت در قالب هژمونی را بهترین گزینه برای صلح بین المللی قلمداد نموده اند.
در مقابل نظریه های تکثرگرا مانند نظریه انتقادی روابط بین الملل، پست مدرنیسم و فمنیسم، ضمن پذیرش اصل تکثر و تفاوت، از هر گونه نظریه عامی که حد و حدود جنگ و صلح و امنیت و تهدید را تعریف کند و برای آن قوانین عام تجویز کند، شالوده شکنی می کنند. به نظر آنها هیچ هژمونی نمی تواند ایجاد کننده صلح و ثبات بین المللی باشد چرا که سلطه را به همراه خود دارد و سلطه به معنای اعمال یکجانبه قدرت، نمی تواند تا ابد ادامه داشته باشد زیرا قدرت در میان بازیگران تکثر یافته و امکان مقاومت هویت ها و گفتمان های ارزشی به حاشیه رانده شده و مطرود همواره وجود دارد و این عامل اصلی بی ثباتی و نقض صلح است. در مقابل «به رسمیت شناختن ارزش های ناهمگون» هم اخلاق و هم به طور منطقی متضمن صلح است.
مصادیق عینی از شرایط جهان نشان گر این موضوع است که ساختار هژمونیکی که امریکا همه تلاش خود را برای تثبیت و ارتقاء آن انجام می دهد نتوانسته آن گونه که خود مدعی است صلح و ثبات را برای جهان به ارمغان بیاورد. زیرا هژمون هر نیتی را که برای اعمال سلطه بر سازمان ها و مداخله در کشورهای دیگر دنبال کند قطع به یقین نمی تواند جدای از منافع و خارج از چارچوب های ارزشی خود باشد. بنابراین درگیری و خشونت به عنوان مصادیقی از جهان متکثر هژمون مدار همچنان ادامه دارد.
بنابراین پذیرش تکثر گفتمان های ارزشی بهتر می تواند متضمن صلح و ثبات باشد.پلورالیسم گفتمان های ارزشی نه مانند واقع گرایی است که میان خیر سیاسی و خیر اخلاقی قائل به جدایی است و درس تاریخ و تلقی از سیاست را مبتنی بر مبارزه قدرت می داند و نه چون آرمان گرایی است که بی توجه به بنیان مادی کل سیاست، هماهنگی طبیعی منافع را ممکن می داند و حقوق و اخلاق را که در جوامع کوچک مشاهده می شود قابل تعمیم بر جامعه بین المللی قلمداد می نماید. راه پلورالیسم یک راه میانه است بدین معنا که همگان را در قدرت، وابستگی، صلح و امنیت و تهدید شریک می داند.

پی نوشت ها :

1.Richard Ashley
2. James Der Derian
3. Rob Walker
4. Feminism
5. Galtong
6. Inteusive System
7. Bill Clinton
8. George Bush
9. Relative Gains
10. John Rawls

منابع:
استریانی، دمینیک (1379). پست مدرنیسم و فرهنگ عامه در پست مدرنیته و پست مدرنیسم.ترجمه حسینعلی نوذری. تهران: نقش جهان.
اعتماد، شاپور (1383). معادلات و تناقضات آنتونیو گرامشی. تهران: انتشارات طرح نو.
امیدی، مهدی (1383). نظریه انتقادی در روابط بین الملل با رویکرد تطبیقی. مجله معرفت. تیر. شماره 79. صص 74-62.
اوئن، جان (1385). صلح لیبرالی. ویراسته اندرو لینکلیتر. ترجمه علیرضا طیب. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
بابایی، علی (1382). واقع گرایی و گفت و گو، نسبی گرایی و خشونت. مجله بازتاب اندیشه. دی. شماره 45. صص 59-54.
برگر، پیترل، توماس لوکمان (1375). ساخت اجتماعی واقعیت. تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
بنکه، آندریاس (1381). پست مدرنیزه کردن امنیت. فصلنامه راهبرد. شماره 26. صص 239-216.
بوزان، بری (1378). مردم، دولت ها و هراس. ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
بیلیس، جان و دیگران (1382). استراتژی در جهان معاصر؛ مقدمه ای بر مطالعات استراتژیک. تهران: شریعت.
حقیقی، شاهرخ (1383). گذار از مدرنیته. تهران: نشر آگه.
خدابنده کوهی، محمد (1386). تحول تروریسم در عصر جهانی شدن در چارچوب امنیت پست مدرن. پایان نامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه اصفهان.
خلجی، محمد مهدی (1376). گفتمان اخلاق و سیاست در پارادایم مدرنیته و پسامدرنیته. نقد و نظر. زمستان و بهار. شماره 13 و 14. صص 2689-285.
درویشی، فرهاد (1382). الزامات سیاست گذاری امنیتی در عصر جهانی شدن. ماهنامه نگاه. شماره 36. صص 57-50.
دلانتی، ژرار (1383). جهان وطن گرایی و خشونت، محدودیت های جامعه مدنی جهانی. ترجمه مازیار اسلامی مجله ارغوان. تالیتان. شماره 24. صص 300-287.
ذاکریان، مهدی (1382). امریکا: از سازمان ملل متحد تا یکجانبه گرایی برتری جویانه. مطالعات منطقه ای: اسرائیل شناسی- امریکا شناسی، سال چهارم شماره 2. بهار. صص 1-22.
سالیوان، راجر (1380). اخلاق در فلسفه کانت. ترجمه عزت الله فولادوند. تهران: طرح نو.
ستوده، محمد (1382). ماهیت انسان و روابط بین الملل. مجله علوم سیاسی. شماره 22. صص 212-179.
ستوده، محمد (1383). اخلاق و سیاست بین الملل. مجله علوم سیاسی. تابستان. شماره 26. صص 86-75.
سجادی، سید عبدالقیوم (1383). تحلیل گفتمان جهانی شدن. مجله علوم سیاسی. زمستان. شماره 28. صص 240-213.
شنایدر، هایتریش (1376). عدالت در عرصه سیاست جهانی. نقد و نظر. بهار و تابستان. شماره 10 و 11. صص 330-367.
عبدالله خانی، علی (1382). نظریه های امنیت مقدمه ای بر طرح ریزی دکترین امنیت ملی تهران: ابرار معاصر.
دیوتیاک، ریچارد و جیمز دردریان (1380). نظریه انتقادی، پست مدرنیسم، نظریه مجازی در روابط بین الملل. ترجمه حسین سلیمی. تهران: گام نو.
عسکری، محمود (1382). «رهیافت های شناخت شناسی امنیت». فصلنامه مطالعات راهبردی. صص 59-30.
علمداری، جهانگیر (1381). کانت گرایی، فراکانت گرایی و نظم جهانی. مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی. شماره 57. پاییز. صص 284-265.
قربان نیا، ناصر (1382). بررسی مداخله بشر دوستانه از منظر اخلاق. نامه مفید. مرداد و شهریور. شماره 37. صص 152-125.
قنبرلو، عبدالله (1385). ثبات هژمونیک در استراتژی اقتصادی- امنیتی امریکا. فصلنامه مطالعات راهبردی. سال نهم. شماره چهارم. مسلسل 34. زمستان. صص 899-857.
کانت، ایمانوئل (1380). صلح پایدار. ترجمه محمد صبوری. تهران: نشر به باوران.
ماندل، رابرت (1379). چهره متغیر امنیت ملی. ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
متقی، ابراهیم (1378). سیاست خارجی در عصر کثرت گرایی سیاسی و فرا دولت گرایی. نامه مفید. تابستان. شماره 18. صص 152-123.
مشیرزاده، حمیرا (1384). نظریه انتقادی روابط بین الملل و گفت وگوهای تمدن ها. پژوهش علوم سیاسی. پاییز و زمستان. شماره 1. صص 68-43.
مورگنتا، هانس جی (1374). سیاست میان ملت ها. ترجمه حمیرا مشیرزاده. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
ویلتز، پیتر (1384). بازیگران فراملی و سازمان های بین المللی در سیاست جهانی. جان بیلیس و دیگران. جهانی شدن سیاست: روابط بین الملل در عصر نوین. تهران: ابرار معاصر.
هیلز گری، کریس (1381). جنگ پست مدرن، سیاست نوین درگیری. ترجمه احمدرضا تقاء. تهران: دانشکده فرماندهی و ستاد.
یتمن، آنا (1381). تجدید نظرهای فرامدرن در سیاست. ترجمه مریم وتر. تهران: کویر.
درآمدی بر تئوری های سیاست و روابط بین المللی (1388). سایت اندیشکده روابط بین الملل:
http:// www. politico. blogfa. com/ post- 168. aspx
تاریخ بازدید: 88/4/30
رضایی، علیرضا (1388). آنتونیو گرامشی و مفهوم هژمونی. روزنامه اعتماد ملی. برداشت از:
http:// www. politico. blogfa. com/ post- 168. aspx
تاریخ بازدید: 88/3/27
شهیدی، محمود (1383). «رویکرد سیاسی- حقوقی صلح پست مدرن بر مبنای سازنده گرایی». فصلنامه راهبرد. اسفند. برداشت از:
http://www. did. ir/ document/ indx. aspx? cn= pp 00020063410571812
تاریخ بازدید: 88/3/28
مجتهدزاده، پیروز (1387). زوال اخلاق سیاسی در روابط بین الملل؛ پیامد واقعه یازده سپتامبر. روزنامه اطلاعات. برداشت از:
http://www. ettelaat. com/ new/ index. asp? code= search & txt Search Text
مرسلی، احمد (1388). تحلیل گفتمان انتقادی. مرکز تحقیقات و مطالعات رسانه ای همشهری. برداشت از:
http:// www.. jccmr. com/ news-439. aspx
تاریخ بازدید: 88/3/28
وحیدی، مهدی (1385/9/27). جهانی شدن و سیاست خارجی امریکا. نشریه کیهان. برداشت از:
http:// journal.ui.ac.ir/ Show Page. aspx? ID= 18801494 & auth- 0&
تاریخ بازدید: 88/3/28
English Refernces
Jones, R. Wyn (1995). Message in a Bottle: Theory and Praxis in Citical Seudent.
Contemporary Security Policy. vol 16. no 3.
Keohane, Robert O. & Joseph S. Nye (1977). Power and Interdependence. World Politics in Transition. Boston: Little Brown.
Krasner. Stephen D. (1976). State Power and the Structure of International Trade. World politics. Vol. 28. No. 3. pp 317-347. from:
http:// www. indiana. edu/ ~ gradipe/ docs/ krasner. pdf
Oxford Dictionary of Politics.
Rawls. John (1999).The Law of People. Harvard university press.
Terriff, Terry (1999). Security Studies Today. USA: Blaclwell.
White, Rob & Fiona Haines (1999). Crime and Criminulogy. Australia Mellbourne: Oxford University press.
منبع: ذاکریان، مهدی؛ (1390)، اخلاق و روابط بین الملل، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط