نویسنده: محمد مددپور
طرح مباحث صورت شناسی تاریخی و فرهنگی در دهه های اخیر که سعی در شناسایی صورت نوعیه و حقیقت فرهنگ ها و تمدنها و تفکیک ادوار و اکوار تاریخی و فرهنگی دارد، از متداولترین جریانات فلسفه و حکمت تاریخ و کلاً علوم اجتماعی است. البته تفسیر و شناسایی فرهنگها بر اساس صور نوعیه ی تاریخی اختصاص به دوره ی جدید ندارد و انحایی از آن در فرهنگ های عتیق و آثار و آراء متفکران اعصار گذشته مطرح بوده است.
از اینجا می توان به متفکران و عرفای اسلامی چون «ابن عربی» اشاره کرد که به طرح بحث اسماء در ادوار تاریخی پرداخته و اسماء الله را چون صور نوعیه برای شرایع و مداین نبوی مدار بحث قرار داده است. بعضی از متفکران و حکیمان مسیحی چون «سنت آگوستین» را نیز که طرح مدینه ی خدا و شیطان کرده و صور نوعیه را به این دو قسمت نموده، می توان از طراحان نحوی از صورت شناسی تاریخی ( به معنی شناسایی حقیقت اشیاء و امور) دانست که در اصطلاح علمای علوم اجتماعی و فلاسفه ی جدید به مورفولوژی ( Morphology)، آرکئولوژی ( Archeology) و تیپولوژی (Typology) تعبیر شده است. بسیاری از متفکران معاصر با قائل شدن به تباین ذاتی میان ادوار و اکوار اصالت صور نوعیه ی تاریخی را به عنوان موضوع و مدار فرهنگ در هر دوره ی تاریخی و فرهنگی پذیرفته اند. مطابق نظر بسیاری از این متفکران می توان چهار دوره ی تاریخی در زندگانی بشر غربی و حتی تاریخ جهان مشاهده نمود.
این چهار دوره با توجه به معارف دینی و غیردینی ( ملل و نحل) عبارتند از:
دوره ی اول یا دوران ماقبل یونانی(ربانی) که در آن متفکر معنوی و شهودی غالب است. این دوره خود به دو دوره ی فرعی قسمت می شود:
الف. دوره ی دین و کتب آسمانی و عصر توحید
ب. دوره ی میتولوژی و پلی تئیسم ( چند خدا انگاری)، عصری که بشر، خدایان متعددی را می پرستد، و متوجه ی ارباب انواع می شود.
دوره ی دوم یا دوران یونانی - رومی
که در آن تفکر حصولی و منطقی متافیزیک و فلسفی غالب است و به «کاسموسانتریسم» ( جهان مداری) تعبیر شده، مسیحیان این دوره را با دوره ی پلی تئیسم به پاگانیسم تعبیر کرده اند. در این دوره بشر به جای خدا یا خدایان به عالم واقع اصالت داده و اولین گرایش صرف به حیات دنیوی و این جهانی کردن دین و در فرهنگ پیدا می شود. معارف و مأثورات این دوره به نام کاسمولوژیسم موسوم شده است.
دوره ی سوم یا دوره تئیسم
(خداانگاری) که در آن خدای واحد مورد پرستش قرار گرفته و مجدداً موضوع تفکر بشری می شود و گرایش به حیات دنیوی مورد تحدید و تکفیر و تفسیق قرار می گیرد؛ زندگی به صورت دینی در می آید و توجه به آخرت و آن جهان از مسائل اساسی انسان مسیحی است.
دوره ی چهارم یا دوره اومانیسم (بشر مداری) که در آن انسان دایرمدار عالم انگاشته می شود و گرایش به فرهنگ صرفاً دنیوی به صورتی مضاعف پیدا می شود.
با توجه به مراتب فوق، قدر مسلم این است که مفاهیم تاریخی مبتنی بر صور نوعیه ی تاریخی است و از اینجاست که غفلت از صور نوعیه ی ادوار تاریخی منجر به غفلت از حقیقت تاریخی هر فرهنگ، از جمله فرهنگ عیسوی می شود.
منبع مقاله: مددپور، محمد ؛ (1384) کلیسای مسیح در ادوار تاریخی، آبادان: پُرسش