زندگی نامه اُشو (1)

زندگی نامه هر شخصیتی بیانگر حقیقت وجودی آن شخص و منعکس کننده برخی از زوایای اندیشه، فکر و روحیات وی می باشد. شاید برخی از مشکلات و تعارضات روحی و فکری اشو را بتوان در مسیر زندگی و سیر و گذران زندگی
دوشنبه، 14 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگی نامه اُشو (1)
 زندگی نامه اُشو (1)

 

منبع: کتاب سلوک و سقوط
نویسنده: سید روح الله موسوی زاده




 
زندگی نامه هر شخصیتی بیانگر حقیقت وجودی آن شخص و منعکس کننده برخی از زوایای اندیشه، فکر و روحیات وی می باشد. شاید برخی از مشکلات و تعارضات روحی و فکری اشو را بتوان در مسیر زندگی و سیر و گذران زندگی او یافت؛ از این جهت به شکل مختصر زندگی نامه او را مرور می کنیم:

یک) کودکی

اشو در 22 دسامبر سال 1931 در روستای کوچ وادا در ایالت مادیا پرداش هند دیده به جهان گشود. هفت سال اول زندگی خود را با پدربزرگ و مادربزرگ مادری اش زندگی کرد و از مادر و پدر خویش دور ماند. تأثیرات زندگی با پدر بزرگ، به ویژه مادر بزرگ، در شکل دادن به نظریات اشو بسیار اهمیت دارد.
اشو ضمن بیان خاطرات خویش از این هفت سال، با افتخار و تمجید، پدر بزرگ و مادربزرگش را بی دین و مذهب معرف می کند؛ به گونه ای که هرگز علاقه ای به حضور در معابد یا شرکت در مراسم و آیین های دینی نداشتند. روح بی دینی و نفرت از شریعت در اشو ارمغان همین دوران است. آنچه - به اقرار اشو- تأثیر مستقیم بر او داشت، موارد فراوانی است و گویی اشو آنچه را که در این هفت سال آموخته بود، در بزرگ سالی تعلیم می دهد.
یاغی گری و سرکشی که اشو به شدت از آن حمایت می کند، بخشیدن و تقسیم کردن، اهمیت عشق، تضاد عشق و تفکر و اینکه عشق هیچ دلیل و فلسفه ای را بر نمی تابد، تنفر از آموزش و پرورش و تحصیلات کلاسیک، تحریک شدن به سخنرانی و قصه گویی فراوان، از جمله آموزه های این دوران می باشد.
یاد دارم زمانی بود که داشتند سرشماری می کردند. افسر پلیس به خانه ما آمده بود. وی راجع به چیزهای بسیاری پرس و جو کرد. آنها درباره دیانت پدربزرگم پرسیدند. وی گفت: جینیسم. سپس از دیانت مادر بزرگ پرسیدند. گفت: خودتان از او بپرسید. دین یک موضوع خصوصی است. خود من هرگز از وی نپرسیده ام. مادربزرگم پاسخ داد: من اصلاً به هیچ دینی معتقد نیستم. تمام ادیان به نظر من کودکانه می نمایند. مأمور پلیس یکه خورده بود. حتی من هم جا خوردم. او به طور کل به هیچ دیانتی باور نداشت.(1)
این موارد نقش مهمی در ایجاد و تحکیم افکار اشو بر عهده گرفتند و گویی اشو تمام آنچه را بیان می دارد، در این هفت سال آموخته است. تا آنجا که می گوید «مادر بزرگش در او جاری شده است!»
آن زن می توانست یک نیروی فوق العاده پرقدرت شده باشد. او در خور آن نبود که در آن روستای کوچک زندگی کند. تمامی جهان می بایست درباره او بدانند. شاید من وسیله ای برای او هستم، شاید او خود را در من جاری ساخته است. وی مرا بسیار عمیق دوست داشت.(2)
اشو خود معترف است که سخن مأمور سرشماری جا خورده است و این معنای دقیقی دارد چه اینکه فطرت آدمی بی دینی را بر نمی تابد و او چون کودکی خام و بی نقش به حقیقت دین واقف و معترف بوده است. پدربزرگ اشو در سال 1938 مرد و این حادثه اثری عمیق بر زندگی اشو گذاشت. تا آنجا که وی قادر به ارتباط با کسی نبود و به هیچ فردی تعلق خاطر نداشت، لذا تنها ماند و همین موجب شد تصمیم راسخ و درونی برای کشف آنچه ابدی و نامیراست، بگیرد. اشو بعدها از چیزهای فراوانی که از سکوت آن حادثه آموخته بود، سخن می گفت و معتقد بود دنیای جدیدی در برابر دیدگانش گشوده شده است.
او پس از مرگ پدربزرگ، همراه مادربزرگ با والدین خویش زندگی کرد، ‌تا اینکه مادربزرگ در سال 1970 مرد. در طول این مدت بهترین دوست، استاد و راهنمای اشو همان مادربزرگ بود.

دو)ادعای روشن ضمیری

اشو در سال 1953 در سن 21 سالگی مدعی شد که به نور حق مشرف شده و حالت اشراق و روشن ضمیری برای وی حاصل شده است. وی هنگام بیان خاطرات به اشراق رسیدن، اظهار می دارد که نه تنها دیگران قادر به فهم این تغییرها در جسم و روح او نبودند، بلکه حتی خودش قادر به درک این حالت نبود و مانند دیگران باور نمی کرد به روشن ضمیری رسیده باشد! تنها در عرض یک شب و برای چند لحظه، تغییرهای گسترده ای در جسم وی اتفاق افتاد؛‌ حتی موهای او سفید شد.
پس از روشن ضمیری که ناگهانی و بسیار هم عجیب بود، به طور مطلق سست و ناتوان شدم و این تقریباً باور نکردنی بود، من نمی توانستم آن را باور کنم، ‌خانواده خواهر پدرم، که من با آنها زندگی می کردم، آنها هم نمی توانستند این را باور کنند. این مسئله بیشتر برای آنها اسباب تعجب بود، چون آنها چیزی درباره روشن ضمیری نمی دانستند. من حدس می زدم یک ارتباطی بین آن وضع و روشن ضمیری وجود داشته باشد، اما آنها هیچ ایده ای از آنچه که روی داده بود، نداشتند. تمامی موهای روی سینه ام سفید شده بودند؛ آن هم فقط در عرض یک شب! و من بیست ویک ساله بودم!(3)
اشو این حالات را در جای جای کلامش تکرار می کند و با شرح و تفصیل فراوان، به تشریح آن می پردازد و می کوشد روشن ضمیری خویش را به این وسیله اثبات کند. طوفانی از نور، لذت، بصیرت جدید، احساس حضوری عظیم در اطراف خود، جذبه، شور و وجد و حال، ‌از جمله حالاتی است که اشو هنگام روشن ضمیری در حالت خواب، تجربه می کند.(4)
این حالات طی هفت روز تغییرات و استحاله فوق العاده ای در اشو به وجود می آورد؛ به گونه ای که باعث دگرگونی تام و تمام می شود و سرانجام در روز هفتم انر‍ژی کاملاً نو و نور و روشنایی و سرور و شعف تازه ای برای او ایجاد می شود که از آن به سرمستی، ‌لول و نشئه تعبیر می کند.
تمام ای حالات خاص عرفانی که ادعا می شود در لحظه روشن ضمیری به دست آورده است، ناگهان به تعبیری مادی تبدیل می شود؛ چرا که اشو روشن ضمیری را به هماهنگی با هستی و طبیعت معنا می کند و معتقد است ستارگان در او حرکت می کنند. خورشید در او طلوع می کند و همه گل ها در وجودش شکوفا می شوند.
روشن ضمیری در هماهنگی با هستی است. هماهنگ بودن با طبیعت - همان طبیعت چیزها- روشن ضمیری است. مخالف طبیعت بودن عذاب است و عذاب توسط خود ما آفریده شده است. به هیچ کس دیگر مسئول آن نیست. این سخت است که به طور منطقی آن را بفهمید. این چیزی است که می بایست تجربه شود. از لحظه ای که دریافتم نفس دارد از من تبخیر می شود، خود را یک بخش از کائنات احساس نکردم، بلکه خود کائنات را حس کرده ام و بله، من لحظه های بسیاری را یافته ام که خود بزرگ تر از کائنات بوده ام، زیرا من می توانم ببینم که ستارگان دارند در من حرکت می کنند، طلوع خورشید در من روی می دهد، تمامی گل ها در من شکوفا می شوند. (5)

نقد و بررسی

در این حالت روشن ضمیری که اشو به آن رسیده است هیچ صحبتی از ورای این طبیعت و امور غیرمادی و حتی هیچ تعبیری از ارتباط با خداوند - به عنوان ایجاد کننده روشن ضمیری و هدف غایی یک روشن ضمیر - به میان نمی آید و از هیچ واسطه ای - اعم از ملائکه یا شخصی دیگر - یاد نمی شود.
به راستی کدام حقیقت است که ضمیر «اشو» را این گونه در نوردیده و او را به حقایقی غیرمادی واصل ساخته است؛ او هیچ گاه فاعل این همه هیاهو را در وجودش خدا نمی داند. بلکه همواره در «من» خویش آن را ناپدید می سازد.
طرف دیگر روشن ضمیری مورد ادعای اشو فقط جهان طبیعت است و هیچ نیروی معنوی الهی دیده نمی شود و او مشخص نمی کند که چه اصول و فروعی از این روشن ضمیری آموخته و این آموزش چه کیفیت و کمیتی داشته است.
روشن ضمیری و مقام کشف و شهودی که اشو مدعی آن می باشد، کاملاً متمایز از عرفان اسلامی است، چون کشف و شهود و روشن ضمیری از سنخ علم حضوری است و قابل انتقال به دیگران نیست و در حوزه «من مکاشف» باقی می ماند.(6)‌
شرایطی برای روشن ضمیری به معنای کشف و شهود مورد ادعای اشو، در عرفان ذکر شده است که با یادآوری آنها، نوع ارتباط روشن ضمیری اشو با روشن ضمیری عرفان اسلامی مشخص و روشن می شود که آنچه اشو روشن ضمیری می نامد به پندار نزدیک تر است و رخنه های معرفتی و شهودی متعددی دارد.

اصول روشن ضمیری در عرفان اسلامی

الف. رعایت شریعت

از نگاه عرفان اسلامی، ادعای کشف و شهود و روشن ضمیری از کسی پذیرفته می شود که بنیاد سیر و سلوک او بر سه پایه استوار باشد و گرنه آن فرد گرفتار خدعه است؛ هرچند در هوا راه رود و سخنان حکیمانه بر زبان آورد یا در نظر مردم مقبولیت داشته باشد.
1. اجتناب از همه محرمات؛ اعم از گناهان کبیره و صغیره.
2. ادای همه فرایض و واجبات دینی؛ اعم از دشوار و آسان.
3. ترک دنیا، اندک و بسیار آن؛ مگر مقداری که مؤمن ناگزیر از آن است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حد آن را مشخص کرده است: «چهار چیز در دنیاست، ولی از دنیا نیست. پاره نانی که با آن جلوی گرسنگی را بگیری و لباسی که با آن بپوشانی و خانه ای که در دنیا پناه گیری و همسر شایسته ای که در کنارش آرام بگیری». (7)
اشو هیچ کدام از این شرایط را ندارد، چرا که از ابتدا نگاهی منفی به شریعت دارد و از طرفی بر استفاده کامل از دنیا، ثروت، تجمل و رفاه تأکید فراوان دارد (8) و اصولاً هیچ اهمیتی به امور دشوار و ریاضت ها نمی دهد و با تمام نمونه کارهای دشوار که موجب سختی جسم و روح گردد، به شدت مخالفت می ورزد. (9)
آیا سخنان شاعرانه گفتن و خیال انسان ها را با خود همراه کردن می تواند جای خود را به انسانی دهد که از علایق رسته و انسان ها را در مسیر کامل شدن یاری می رساند؟

ب. گذر از عوالم حس و خیال و وهم

از منظر عرفان اسلامی همه انسان ها یکسان نیستند و هر کسی نمی تواند حقایق را شهود کند و به روشن ضمیری برسد.
به نظر ملاصدرا انسان دارای درجات و مقامات متفاوتی است که بعضی از آنها خیالی و بعضی فکری و بعضی شهودی اند و انسان تا عوالم حسی، خیالی و فکری را پشت سر نگذارد و به عالم انسانیت نرسد و باب ملکوت به روی او گشوده نشود، نمی تواند حقایق محض و مجرد را مشاهده کند، با این درجات به اختصار آشنا می شویم:
1. درجه محسوسات: نفس انسان تا در نخستین و نازل ترین درجه‌(محسوسات) قرار دارد، چون کرمی است که در دل زمین زندگی می کند یا مانند پروانه ای است که در هوا است و مرتبه او از درجه احساس فراتر نمی رود.
2. درجه تخیلات: بعضی ها در درجه تخیلات قرار دارند و مانند پرندگان و دیگر حیوانات زبان بسته اند. حیوانات به جایی که آزار و اذیت دیده اند، باز نمی گردند، زیرا به درجه دوم (حفظ متخیل پس از غیبت آن از حواس) رسیده اند. انسان تا در این منزل و درجه قرار دارد، حیوانی ناقص است.
3. درجه موهومات: انسان با گذار از منزل پیشین به جایگاه سوم می رسد و در این منزل حیوانی کامل می شود، مانند اسب که وقتی شیر را ببیند، از او حذر می کند. اگرچه هرگز آزاری از او ندیده باشد. انسان با بهایم تا این جایگاه مشارکت دارد و پس از آن به عالم انسانیت پا می گذارد.
4. عالم انسانیت: اگر انسان از درجه موهومات فراتر رود، به عالم انسانیت راه می یابد و چیزهایی را درک می کند که از حوزه حس و تخیل و وهم خارج اند. چنین انسانی از امور آینده حذر می کند و فقط به امور عاجل و زودگذر بسنده نمی کند و به درک چیزهایی می رسد که از حس و خیال و وهم نهان است و به جست و جوی آخرت و جاودانگی می پردازد. از اینجاست که اسم انسانیت به حقیقت بر او اطلاق می شود و این حقیقت همان روح است. باب ملکوت در این عالم به روی او گشاده می شود و حقایق محض و صور مفارق را می بیند و این عوالم منازل سفر انسان است تا انسان از حضیض درجه بهایم به اوج درجه ملائکه ترقی کند. سپس از درجه آنها به درجه عاشقان که در آستان حق اند، و دیده به جمال او دوخته اند و به تسبیح و تقدیس او می پردازند و سستی نمی کنند، فراتر رود.
وقتی قوه تعقل در انسان به کمال (فعلیت) برسد، انسان به ملأاعلی متصل می شود و ذوات ملائکه مقرب را می بیند و چون قوه مصور (تخیل) در او به کمال برسد، کارش به مشاهده اشباح مثالی و تلقی غیب ها و اخبار جزئی از آنان و اطلاع از حوادث گذشته و آینده می انجامد. (10)
درجاتی که از نگاه عرفان اسلامی تبیین می شود، بسیار گسترده و عمیق است و کسی به مقام انسانیت می رسد که باب ملکوت الهی بر او گشوده شود و در مقام آستان حق به تسبیح و تقدیس او بپردازد، حال آنکه در تمام آثار اشو گذار از درجه محسوسات و مخیلات و موهومات و وصال به درجه انسانیت مشاهده نمی شود؛ زیرا اصولاً حس و تخیل از نگاه اشو اموری لازم و قطعی اند که انسان هرچه بیشتر در آنها غوطه ور شود، بیشتر به مقامات و حقایق می رسد؛ چه برسد به مقامات شهود اشباح مثال و تلقی اخبار غیبی که اشو نه تنها به دنبال آنها نیست؛ بلکه با این عوالم به شدت مخالفت می کند و به تعبیری اشو دچار یک سرگردانی و تحیر است که منشأ آن را نمی داند بلکه پندار او این است که این حالات عجیب برخاسته از ضمیر روشن اوست.
5. تلاش و کوشش: از نظر عرفان اسلامی، کوشش و مجاهدت و شب زنده داری در رسیدن سالک به مقصود بسیار اهمیت دارد. نخستین تجربه های عرفانی عارفان و ابتدای روشن ضمیری آنان منوط به مجاهدت های آنان است و سالک به واسطه ریاضت، عبادت، مجاهدت و تزکیه از رذایل و صفات نکوهیده پاک می شود و قابلیت و استعداد لازم برای روشن ضمیری را پیدا می کند. (11)
اشو در برابر مجاهدت و ریاضت آن چنان حالت مبارزه می گیرد که گویی هیچ دشمنی به اندازه ریاضت و مجاهدت برای سالک وجود ندارد. مخالفت های شدید وی با گاندی رهبر بزرگ هند نیز فقط به دلیل ریاضت های گاندی است. اشو با صراحت اعلام می کند که با تفکر گاندی دنیا بسیار زشت و کریه می شود و رو به فلاکت و فقر می گذارد. (12) مبارزات اشو با آیین جین نیز گویای همین روحیه است. (13)
به هر روی اشو روشن ضمیری و کشف و شهود را در هماهنگی کامل با دنیا می داند (14) و معتقد است اساس تمام حکمت ها و خردها در این هماهنگی و یکسانی با طبیعت جسمانی است؛ (15)‌ زیرا هرگاه انسان به طبیعت و دنیا بیشتر توجه کند و - به قول اشو- انسان طبیعی باشد، خدا بیشتر به او روی می آورد و استقبال بیشتری از او می کند! (16) این تفکر کاملاً در برابر تفکر عرفان اسلامی در باب روشن ضمیری است که عبور از مرحله مادی و طبیعی دنیوی را در نخستین گام سلوک شرط لازم و حتمی می داند. شاید دل بستگی شدید اشو به لذت های هیجان انگیز است که نمی تواند دیدگاه های ریاضت طلبانه را برتابد و همواره به دشمنی با آن روی می آورد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

سه) تحصیلات دانشگاهی

اشو تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه سائوگر هند ادامه داد و در سال 1956 با رتبه اول در مقطع فوق لیسانس در رشته فلسفه فارغ التحصیل شد و به مدت 9 سال در کالج سانسکریت دیپور و دانشگاه جبال پور به تدریس فلسفه مشغول شد. وی در ایام تحصیل و تدریس به سراسر هندوستان سفر و با رهبران ادیان مختلف مباحثه کرد.
اشو با اینکه دوازده سال از روشن ضمیری خویش را طی کرده بود، باز به مباحث فلسفی و ذهنی می پردازد و پس از این همه سال، ناگهان به فلسفه، ذهن و تفکر و هجمه هایی بسیار شدید وارد می کند! مشخص نیست که آیا این مخالفت جزء آموزه های روشن ضمیری اشو در سن 21 سالگی بوده است؟ چرا که در این صورت وی نباید دوازده سال از عمرش را در تحصیل و تدریس آنچه در روشن ضمیری به مخالفت با آن امر شده است، سپری کند.
به هر حال ارتباط زندگی اشو بعد از روشن ضمیری با حالت روشن ضمیری اش در سال 1953 مشخص نیست. و تو گویی تردید و شک به این روشن ضمیری است که پس از این اتفاق او را وادار به کشف حقیقت می کند و لذا به فلسفه روی می آورد و خود را وادار به تحقیق از ادیان مختلف در سراسر هند می کند چون شاید خود می داند که روح حقیقت طلب را نمی توان رام و آرام یک اتفاق مبهم و توجیه ناپذیر کرد.

چهار) ارتباط با ادیان و فرق

مطالعات فراوان و تحقیق و تفحص راجع به ادیان و فرق موجود در هند، در کلام اشو به روشنی دیده می شود و این گویای مطالعه فراوان او در بسیاری از این زمینه هاست.
اشو از کودکی عاشق مطالعه بود و چون در دوران دانشجویی بسیار مطالعه می کرد، از اساتیدش برتر و والاتر بود. وی کتابخانه ای با بیش از یک صد و پنجاه هزار جلد کتاب داشته و هزاران کتاب را دیده است؛ (17) البته نه تا حدی که هیچ انسان دیگری در کل جهان نمی تواند ادعا کند که بیش از او در مورد کتاب ها می داند! از طرف دیگر او از کودکی به تحقیق عینی و میدانی نسبت به ادیان موجود در هند پرداخته و با آنان بحث و مناظره کرده است.
خانه ای که اشو در کودکی در آن زندگی می کرد، محل آمد و شد افراد مقدس جین، راهبان هند، صوفیان و عرفا بود و او پیوسته در حال پرسش از این افراد بود.
اشو از تنها کلیسای شهر محل سکونتش نیز دیدن و با آنان بحث های زیادی کرد؛ حتی مساجد هندوستان، ‌معابد هندوها و جین ها را نیز دید و طبق ادعای خویش، هیچ یک از آنان را قابل ملاحظه نیافت.(18)

نقد و بررسی

اشو به طور دقیق مشخص نمی کند که به چه دلیل آن ادیان را قابل ملاحظه نیافته است. آیا صرفاً با دیدن یک کلیسا در شهر یا جمع آوری تعداد زیادی کتاب، می توان دینی را قابل ملاحظه نیافت؟ آیا با دیدن یک مسجد در هندوستان می توان به راحتی قضاوت کرد که اسلام هیچ قابل ملاحظه نمی باشد؟ از طرف دیگر قابل ملاحظه بودن به چه معناست و معیار آن چیست؟ اگر به این معناست که این ادیان هیچ مطلب قابل اعتنایی ارائه نمی دهند که پذیرفته نیست و اگر به این معناست که ادیان دیگر با تفکر اشو سنخیت ندارند، این پرسش مهم مطرح می گردد که به چه دلیل تفکر اشو برتر از نظرهای سایر ادیان است و چرا باید سخنان اشو را قابل ملاحظه یافت و به سخنان ادیان دیگر اعتنا نکرد؟
برخی فرقه ها و افرادی که اشو از آنان نام می برد و در تأیید یا نفی آنها سخنرانی می کند، به قرار زیر می باشند:
جین: اشو در خانواده ی معتقد به جین متولد شد. خانواده او از گروه جین های بسیار متعصب بودند؛ ‌به گونه ای که شب های چیزی نمی خورند و روزها سخت روزه می گرفتند. اشو هجده سال خود را تحت تأثیر این آیین ملزم به رعایت دستورات جین کرد (19) و شاید به دلیل همین دستورهای شدید بود که بعدها با جین ها مقابله کرد و آنان را احمق و دیوانه خواند و در پی نفی آنان برآمد. (20)
صوفی: اشو در بحث های خود از صوفیان و عارفان نامدار اسلامی نام می برد و از اصطلاحات و عبارات بسیاری استفاده می کند. افرادی مانند جنید، حلاج، منصور، خواجه عبدالله انصاری، بایزید بسطامی و اصلاحاتی همچون خرابات، بقا، فنا و آوای «هومو» مورد نظر او هستند. (21)
ذن: یکی از آیین هایی که اشو فوق العاده تحت تأثیر آن قرار گرفته و بارها از حکایات و مباحث آنان استفاده می کند، آیین ذن می باشد. وی ذن را مرتفع ترین قله در مراقبه و خالص ترین دیانت می شمرد و در مورد ویژگی ها، اهمیت و فواید آن بارها بحث می کند: (22)
ذن به تو کمک می کند تا چشمانت باز شوند. کمک می کند تا دوباره احساس کنی و بتوانی بار دیگر حساس شوی. ذن می تواند به تو چشم و گوش اعطا کند. می تواند به تو روح بخشد. (23)
تانترا: یکی از فرقه هایی که اشو سعی در تبیین و تفسیر افکار و نظریه های آنان دارد، تانتراست. برای مثال اعتقاد به اینکه «مراقب حقیقی کسی است که به هیچ دینی معتقد نباشد» را از تانترا می گیرد (24) و حتی خود را استاد مکتب تانترا می شمرد. (25)
بودا: از جمله مباحث عجیب در زندگی اشو، ‌ارتباط میان وی و بوداست. اشو از طرفی به بودایی شدن ترغیب می کند و می گوید بودایی شوید و نیز در بسیاری از افکار و اندیشه های خود از بودا الهام می گیرد و دین را فقط بودایی می داند و از سوی دیگر در ریاضت های شدید و عزلت های سخت با بودا موافقت نمی کند، (26) خود را «زوربای بودایی» می نامد؛ ترکیبی کاملاً جدید؛ یعنی ملاقات بین زمین و آسمان، ملاقات بین مرئی و نامرئی، ملاقات قطب های متضاد. زوربا شخصیتی زمینی و اهل خوش گذرانی های دنیوی است، در حالی که بودا مظهر طریقت معنوی است. (27) اشو خود را جانشین بودا می داند و معتقد است بودا پس از 25 قرن سرگردانی، هنگام بیماری به جان او می رود، ‌لذا اشو به بودا تغییر می کند؛ اگرچه اشو بودایی صرف نیست.
من هرگز خودم را با گوتام بودا مقایسه نکرده ام. من همیشه مشخصاً اعلام کرده ام که روش او نفی زندگی بوده و من مطلقاً زندگی را تأیید می کنم. هیچ امکانی برای مقایسه وجود ندارد. (28)

پی‌نوشت‌ها:

1- اشو، اینک برکه ای کهن، ‌ص 170-168.
2-همان، ص 121.
3- همو، و آن گاه نبودم، ص 109 - 108.
4- همان، ص 85.
5- همان، ص 100.
6- فعالی، تجربه دینی و مکاشفه عرفانی، ص 121.
7- روحانی نژاد، مواجیه عرفانی، ص140.
8- اشو، گل های جاودانگی، ص 147.
9- همان، ص 220 - 162؛ همو، یک فنجان چای، ص 92؛ همو، راز بزرگ، ص 51.
10- بنگرید به: صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیه فی المنهاج السلوکیه، ص 341 - 337.
11- روحانی نژاد، مواجیه عرفانی، ص 143 - 140.
12- اشو، راز، ص 152.
13- همو، اَه، این...، ص 197 - 189؛ همو، گل های جاودانگی، ص 17؛ همو اینک برکه ای کهن، ‌ص 82.
14- همو، و آن گاه نبودم، ص 100.
15- همو، خلاقیت (راهکارهایی برای یک زندگی جدید)، ص 51.
16- همان، ص 75.
17- همان، ص 126.
18-همو، اینک برکه ای کهن، ص 269.
19- همان، ص 264 (آیین جین به ریاضت و کشتن نفس به صورت افراطی اعتقاد دارد. تمام اعمال آنها در پنج عهد بزرگ خلاصه می شود: پرهیز از قتل و آزار موجودات زنده، پرهیز از دروغ و هر قول و فعلی که موجب غضب یا حرص شود، اجتناب از هر چیزی که به انسان عطا نشده باشد، ‌اجتناب از شهوت جنسی؛ خودداری از هرگونه علاقه به هر چیز).
20- همو، اَه، این...، ص 189 و 197؛ همو گل های جاودانگی، ص 12 و 18، همو، اینک برکه ای کهن، ص 110.
21- همو، شکوه آزادی، ص 71، 77 و 81؛ همو، راز، ص 126 و 176؛ همو، مراقبه هنر وجد و سرور، ص 70.
22- همو، راز بزرگ، ص 227؛ همو، اَه، این ...، ص 123، 124، 137؛ همو، مزه ای از ملکوت، ص 33؛ گل های جاودانگی، ‌ص 111، 112 و 131.
23- همو، اَه، این...، ص 124 (ذن عرفانی چینی است که دلالت بر مرحله ای از هوشیاری دارد که فراتر از مرز بیان است. اساس مکتب ذن، بوداست و این آیین سرشار از ایده های فرهنگ هندو می باشد. در آن متون مقدس جایگاهی ندارد و انزواطلبی مطلق است).
24- همو، اینک برکه ای کهن، ‌ص 87 (تانترا از شاخه های مکاتب عرفانی هندی است که آدمی را به بهره گیری از همه جنبه های وجودی خویش فرا می خواند و به شدت از انزوا و گوشه گیری پرهیز دارد و معتقد است باید از تمام لذات مادی بهره جست).
25- همو، تعلیمات تانترا (کندالینی، یوگا)، ص 8.
26- همو، راز بزرگ، ص 62، 224؛ همو، بلوغ، ص 188؛ همو، مزه ای از ملکوت، ص 21.
27- همو، عشق، رقص زندگی، ص 17.
28- همو، گل های جاودانگی، ص 46، 63، 86 و 220.

منبع: موسوی زاده، سید روح الله؛ (1391)، سلوک و سقوط؛ نقد و بررسی اندیشه های معنوی اُشو، قم: دفتر نشر معارف، چاپ یکم بهار 1391.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.