سید رضی مانند پدرانش قسمتی از مناصب سیاسی و دولتی را با اعطای آن از طرف امرای آل بویه و تصویب خلیفه عباسی به عهده گرفت. این مناصب نقابت، و امارت حاج، و ریاست دیوان مظالم بود که هر کدام را جداگانه مورد بحث قرار می دهیم.
نقابت
نقابت یعنی سرپرستی تمامی مرد و زنی که به حضرت ابوطالب پدر امیرالمؤمنین نسبت می رساندند، و لذا این منصب را «نقابت طالبیین» می خواندند.پس از قیام علویان در مازندران و بدست آوردن حکومت توسط آنان، خلفای عباسی به فکر افتادند بخشی از مناصب دولتی را در قملرو حکومت خود به آنان واگذار نمایند. مناصبی که تناسبی با آنان داشته و بزرگان آنها نیز آن را پذیرا باشند.
نخستین و مهم ترین این مناصب که به علویان تعلق می گرفت، منصب مهم «نقابت» بود.
ماوردی دانمشمند معروف عامه (م: 450 ق) که هم عصر سید رضی بوده می گوید: نقیب می باید پنج کار انجام دهد.
1- هرگاه میان سادات و علویان نزاعی در گرفت، شخص نقیب که سرپرست رسمی و رئیس قانونی آنهاست، باید فصل خصومت کند، و حکم او نافذ است.
2- اموال و دارائی یتیمان سادات و علویان باید تحت سرپرستی نقیب باشد، و فقط اوست که باید به آن رسیدگی کند.
3- اجرای حدود و احکام الهی درباره سادات به عهده شخص نقیب است که از خود آنهاست.
4- باید دختران و زنان بی سرپرست آنها را شوهر دهد، و به کار آنها رسیدگی کند.
5- مراقبت از دیوانگان و کسانی که نیاز به سرپرست دارند.
با این پنج چیز نقابت عامه حاصل می گشت، و نقابت نقیب و صدور فرمان او تحقق می یافت و نقیب می باید دانشمندی مجتهد باشد تا حکم او صحیح و قضاوتش نافذ باشد. (1)
سید رضی چنانکه گفتیم در سال 380 ق که 21 ساله بود به مناصب نقابت طالبیان و امارت حاج و نظارت بر دیوان مظالم از طرف بهاء الدوله دیلمی نائل گشت. سپس در 16 محرم سال 403 به سرپرستی امور علویان و طالبیان در تمام قلمرو اسلامی منصوب و «نقیب النقباء» خوانده شد. گفته اند کسی به این مقام غیر از وجود مبارک امام رضا (ع) نائل نگشت.
وظیفه نقیب این بوده است که نسب سادات و علویان را تحت نظر بگیرد و نگذارد دیگری خود را در میان سادات و علویان جا بزند، و به طور خلاصه سلسله انساب علویان را از هر خطری مصون بدارد، تا نسب آنها دچار خدشه نگردد.
همچنین اسامی پسران و دختران سادات و علویان را در هر فامیلی که متولد می گردند ثبت کند و با رسیدگی به کارها و نیازمندی های آنان حشمت و شرافت آنها را نگاه دارد تا احترام پیغمبر در میان ایشان محفوظ بماند.
و نیز آنها را با اخلاق پسندیده تربیت کرده و نگذارد که مرتکب معاصی شوند و راه انحراف پیش گیرند، و زبان مردم به روی آنها گشوده گردد.
به طور خلاصه تمامی امور دینی و دنیوی علویان باید زیر نظر نقیب به بهترین وجه انجام پذیرد، و آنها که منتسب به پیغمبر می باشند، توسط بزرگ مردی از دودمان خود، در میان مسلمین با عزت و احترام زندگی کنند، و دیگران نظارتی بر آنها نداشته باشند، و در کار ایشان دخالت نکنند و منتی بر آنان نگذارند و در میان مردم عزیز و سرفراز باشند.
از زمان معتضد عباسی که در سال 279 هـ به خلافت رسید، احترام به علویان و تعیین سرپرست برای ایشان معمول شد، ولی بدین گونه که در هر شهری یکی از بزرگان سادات یا علمای علوی را نقیب سادات آن شهر یا منطقه قرار می دادند، ولی تنها در زمان سید رضی بود که او نقیب النقبای سراسر دنیای اسلام گردید. (2)
«در روز جمعه شانزدهم محرم سال 403 ق. فخرالملک وزیر به فرمان بهاء الدوله دیلمی، در خانه خود مجلس باشکوهی بیاراست و اشراف و اعاظم را دعوت نمود، و پس از مراسم تشریفات عهدنامه نقابت عامه شریف رضی را بر حاضرین بخواند، و آن روز یکی از بزرگترین روزهای تاریخی به شمار رفت.
زیرا چنانکه نگاشتیم نقابت تمامی شهرهای اسلام به وی تفویض گردید، و نخستین روزی بود که این موضوع صورت وقوع به خود گرفت، و هم رضی اولین و آخرین کسی بود از دودمان ابوطالب که چنان منصب را دریافت کرد و می بینیم پس از شریف رضی منصب نقابت به صورت اول برگشت و میان اشراف طالبین هر شهری تقسیم شد.
شریف رضی به پاس احترامی که از بهاء الدوله دیلمی دید قصیده ای پرداخت، و در آن از بهاء الدوله سپاس گزاری نمود و آن را به بصره نزد وی فرستاد» (3)
از زمان خلفای بنی امیه تا زمان معتضد عباسی علویان پیوسته در معرض تعقیب خلفا و عمال سنگدل آنها بودند، و چون اغلب با طاغوت های بنی امیه و بنی عباس سر ناسازگاری داشتند، لذا غالباً متواری بوده و یا در جنگ و گریزها با دشمنان به شهادت می رسیدند.
ولی مسئله «نقابت» آنها را از این پراکندگی و دربدری نجات داد، و سادات و علویان توانستند بعد از سه قرن سر و سامانی پیدا کنند، که این خود کار آسانی نبود و شخصیت نقیب به خصوص نقیب النقباء را می توان از همین جا و با توجه به وجود اولاد پیغمبر و علویان در صحنه پهناور آن روز دنیای اسلام حدس زد در زمان سید رضی مؤلف نهج البلاغه، این کار یکی از مناصب او به شمار می رفت، و سید رضی به بهترین نحو از عهده آن برآمد.
امارت حاج
امارت حاج یعنی فرماندهی زائران خانه خدا که معمولاً این منصب را شخص خلیفه مسلمین به عهده داشت. ولی گاهی خلیفه کسی را به نیابت خود می گماشت تا امیر الحاج شود و تمامی امور حاجیان را زیر نظر بگیرد و آمد و رفت و اعمال و مناسک آنها را تحت مراقبت دقیق قرار دهد تا آن فریضه بزرگ الهی به خوبی انجام گیرد.سید رضی این منصب بزرگ را نیز در سال 380 هـ.ق که 21 ساله بود، از پدر و با تصویب سلطان دیلمی و خلیفه وقت تحویل گرفت.
امارت حاج منصبی بس بزرگ بود، و نمی باید به هر کسی تعلق گیرد امیر الحاج باید فقیه و دانشمند و شجاع و کاردان و شریف و مورد احترام عموم باشد.
از وضع تمامی حجاج قلمرو خلافت عباسی کسب اطلاع کند و از آمادگی و حرکت آنها تسهیل مایحتاج ایشان و امنیت راه های پرخطر که از صدها فرسنگ راه مخوف باید با وسائل و شرائط آن روز در سرما و گرما و کوه و دشت و بیابان ها بگذرند و به سلامت به مکه و مدینه برسند و در آنجا نیز تحت نظارت علما و دانشمندان و افراد خبره به امر انجام فریضه بزرگ حج و زیارت مرقد منور پیغمبر اشتغال ورزند، و باز با اطمینان خاطر به اوطان خود بازگردند. در حقیقت همین یک کار پرمخاطره و حساس کافی بود که در تمام سال وقت امیرالحاج را به خود مشغول دارد، به طوری که نتواند به کار دیگری بپردازد.
سید رضی علاوه بر تمامی کارهای فکری و علمی و نقابت و ریاست دیوان مظالم این کار بزرگ یعنی امارت حاج را هم به عهده داشت، و به خوبی از عهده آن برمی آمد.
جالب است که بدانیم این کار مهم توسط دانشمندی شیعی انجام می گرفت یعنی تمامی حجاج بیت الله از سنی و شیعه و زیدی و اسماعیلی و...، در سفر حج کارشان به دست یک عالم بزرگ شیعه انجام می گیرد، و اگر این امیر الحاج شخص با تدبیر و با نفوذ و لایق نبود، چه بسا که در برخوردها فاجعه ها به وجود می آمد.
نظارت دیوان مظالم
دیوان مظالم در حقیقت حکم وزارت دادگستری امروز را داشت. کسی که رئیس و ناظر بر دیوان مظالم بود می باید به همه مراجعات و کسانی که ستمی دیده اند و حقی از آنها پایمال شده یا در محکمه قضات محلی نتوانسته اند چنانکه باید دادخواهی کنند، رسیدگی نماید.با این که در هر دیاری قاضی القضات وجود داشت، و به شکایات مردم و مرافعات آنها رسیدگی می کردند، ولی گاهی مسئله به مرکز خلافت کشیده می باشد و خلیفه نیز باید اداره ای برای رسیدگی به این شکایات تشکیل داده و شخصاً به کار شاکیان و مظلمه ای که دیده اند رسیدگی و دادخواهی می کرد.
از آنجا که این امر در خور شأن فقیهی عالی مقام و دانشمندی توانا در احکام اسلامی و شجاع و با لیاقت بود، بعدها خلفا فقهائی را به این سمت یعنی نظارت دیوان مظالم منصوب می داشتند تا مشکل مسلمانان با سرپنجه دانش و بینش و تدبیر آنان حل و فصل گردد.
ریاست و نظارت بر دیوان مظالم نیز از مناصب مهم سید رضی بود که او در سایه علم و فضل و درایت و فقه و تقوای خود به خوبی آن را به عهده داشت، و به این کار مهم قابل ملاحظه نیز رسیدگی می نمود.
نظر دانشمندان عامه درباره سید رضی
1- قدیم ترین دانشمند سنی که از سید رضی نام برده، همعصرش عبدالملک ثعالبی (م: 429 ق) است که در کتاب «یتیمه الدهر» را درباره شعرا و ادبای هم عصر خود و گزیده ای از اشعار و آثار آنان ثعالبی می نویسد:«محمد بن حسین بن موسی بن ابراهیم بن موسی الکاظم رضی الله عنه، ابولحسن علوی، نقیب طالبیان در بغداد و ملقب به «رضی» و «ذی الحسبین».
تازه وارد ده سالگی شده بود که به سرودن شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعرای عصر ما و نجیب ترین سروران عراق، و دارای شرافت نسب، و افتخار حسب و ادبی ظاهر و فضلی باهر و جمع خوبی هاست.
او بزرگترین شعرای دودمان ابوطالب است، با این که در میان آنها شاعران نامی سخن سنج زیاد بوده اند. مانند جمانی، و ابن طباطبا و این ناصر و غیره. اگر بگویم او سرآمد شاعران قرن قریش (4)است گزاف نگفته ام. اشعار بلندی که برای نمونه از وی خواهم آورد بهترین گواه این مدعاست.
2- خطیب بغدادی (م: 463 هـ)
که او در جوانی نیز معاصر سید رضی بوده است، او نیز شاعری توانا بود.
«از ابوعبدالله محمد بن عبدالله کاتب در مجلس ابوالحسین بن محفوظ شنیدم که می گفت: جماعتی از علمای ادب می گفتند: «رضی از همه شعرای قریش برتر بود.»
ابن محفوظ گفت:
«درست است. در میان شعرای قریش شاعران برازنده بوده اند، ولی شعرشان کم بوده است، اما شاعری برجسته که هم شعرش بسیار عالی، و هم اشعار زیاد گفته باشد، کسی جز رضی نیست.» (5)
3- ابوالفرج ابن جوزی (م: 597 هـ)
در تاریخش به تفصیل از وی نام برده می نویسد: «پس از آن که به سی سالگی رسید، در اندک مدتی قرآن مجید را از حفظ کرد، و از علم فقه و فرایض دینی بهره ای کافی داشت. او دانشمندی فاضل، و شاعر و نویسنده، و مردی نیک نفس و دارای همت عالی، و سخت دیندار بود...»
4- ابن اثیر جزری در آغاز «پاره ای از حوادث سال 406» می نویسد: «در این سال شریف رضی محمد بن حسین موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر، ابوالحسن، صاحب دیوان مشهور وفات یافت. در تشییع جنازه او عموم طبقات حضور یافتند، ولی برادرش - سید مرتضی - حضور نداشت. چون او نتوانست به جنازه اش بنگرد، لذا رفت به حرم کاظمین، تا این که فخرالملک وزیر، او را به خانه برگردانید. بسیاری از شعرا در رثاء رضی شعر گفتند، از جمله برادرش سید مرتضی که گفت:...» (6)
5- ابن ابی الحدید معتزلی (م: 655 یا 656 هـ) در مقدمه جلد یکم شرح نهج البلاغه، شرح حالش را تقریباً مانند ابن جوزی آورده می افزاید که «دانشمندی ادیب و شاعری سخن سنج، دارای شعری شیوا، و الفاظ متناسب و محکم بود».
و پس از توصیف انواع و خصوصیات شعرش و عفت نفس و همت عالی و دینداریش می گوید:
« از هیچ کس صله و جایزه قبول نکرد، حتی جایزه پدرش را نپذیرفت! همین معنی برای پی بردن به شرافت نفس او کافی است. سلاطین آل بویه سعی بلیغ نمودند تا عطاهای آنها را بپذیرد، ولی رضی نپذیرفت.» (7)
ابن ابی الحدید در آخر جلد 15 شرح نهج البلاغه به مناسبتی از طاهر ذوالمناقب به عنوان «شیخ بنی هاشم از علویان و عباسیان» نام می برد و می نویسد: «دو پسر وی علی و محمد، مرتضی و رضی در ادبیات و شعر و فقه و کلام یگانه عصر بودند. رضی مردی شجاع و ادیب و سخت بزرگ منش بود.» (8)
6- ابن خلکان - قاضی القضات احمد بن محمد بن ابی بکر شافعی اشعری درگذشته 681 هـ.ق در «وفیات الاعیان» که معروف به «تاریخ ابن خلکان» است، و چنانکه از نام کتاب پیداست مشتمل بر شرح حال بزرگان اسلام می باشد، در شرح حال سید رضی پس از ذکر سلسله نسب او حضرت امیرالمؤمنین (ع) می نویسد:
«وی صاحب دیوان شعر است. ثعالبی از او نام برده می گوید:...» و سپس می نویسد:
او کتابی در معانی قرآن کریم تصنیف کرده است که مانند آن کمتر یافت می شود. این کتاب دلیل بر وسعت نظر وی در علم نحو و لغت است. همچنین کتابی در «مجازات قرآن» تصنیف کرده است که در نوع خود کم نظیر می باشد.
گروهی از اهل فضل اقدام به جمع آوری دیوان شریف رضی نموده اند، که سرآمد آن دیوانی است که ابوالحکیم خیر، گرد آورده است... (9)
7- ابو الفداء عماد الدین اسماعیل - (م: 723 ق) در تاریخ خود معروف به تاریخ ابوالفداء ضمن نقل حوادث سال 406 هـ نوشته است:
«در این سال شریف حسینی ملقب به رضی محمد بن حسین بن... علی بن ابیطالب رضی الله عنهم، معروف به موسوی (10) صاحب دیوان شعر، وفات یافت. نقل کرده اند که وی علم نحو را از ابن سیرافی نحوی فرا می گرفت. (11)
8- صلاح الدن صَفَدی (764) شرح حال او را به گونه ای که ابن خلکان آورده، به اجمال و با اضافاتی از خود نقل می کند، سپس می گوید:
«او راست کتاب مجاز القرآن، که در موضوع خود کمیاب است، کتابی در معانی قرآن، المتشابه فی القرآن، مجازات الاثار النبویه مشتمل بر احادیثی است، تلخیص البیان عن مجازات القرآن، شرح حال پدرش طاهر ذوالمناقب، کتاب شعر ابن حجاح - شاعر مشهور شیعه - اخبار قضات بغداد، رسائل وی (نامه های او) در سخ جلد، دیوان شعر او مشتمل بر سه جلد.
مردم گمان می کنند «نهج البلاغه» نوشته خود اوست! ولی من از شیخ امام علامه تقی الدین احمد بن تیمیه رحمه الله تعالی شنیدم که می گفت: نهج البلاغه نوشته سید رضی نیست، بلکه در این کتاب آنچه از سخنان علی بن ابیطالب است معلوم است و آنچه از خود سید رضی است هم شناخته شده است. (12)
9- شیخ عبد الله یافعی (م: 768 ق) در کتاب معروفش «مرآت الجنان» ضمن رویدادهای سال 406 هجری که سال وفات سید رضی است. از وی با عنوان «شریف رضی ابوالحسن محمد بن حسین بن موسی موسوی بغدادی شیعی، نقیب الاشراف، دارای مناقب و اوصاف پسندیده، و دیوان شعر» نام برده، و ترجمه او به نقل از ثعالبی و خطیب بغدادی می آورد. » (13)
10- ابن حجر عسقلانی (14) (م: 852 ق) سید رضی را بدین گونه می شناساند، نخست نقل می کند که:
«ابوالحسین (15) محمد بن حسین، شریف رضی، شاعر بغداد و رافضی متعصب بود. (16)»... «برادرش - سید مرتضی - مردی دانشمند بود، و شعرش بر شعر رضی فزونی داشت، ولی شعر رضی نیکو تر بود.
گفته اند که در میان شعرای دودمان ابوطالب شاعری به فرزانگی او نبوده است. سید رضی مشهور به رفض (تشیع) بود!...(17)
قفطی نیز در «انباه الروات» شرح حال سید رضی را به گونه دیگری از علمای عامه آورده است. (18)
این بود که شمه ای از آنچه دانشمندان پیشین عامه درباره سید رضی گفته اند، بقیه بزرگان اهل تسنن و دانشمندان تراجم و رجال و مورخان بعدی نیز تقریباً گفته خود را از اینان اقتباس کرده اند. بنابراین نیازی به ذکر آنها نیست. می بینید که اغلب آنها این شخصیت بزرگ علمی شیعه را «شاعر» و «صاحب دیوان شعر» و «سرآمد شاعران آل ابیطالب» دانسته، و نامی از کتاب نهج البلاغه اثر مهم او به میان نیاورده اند. جز ابن خلکان و صفدی و ابن حجر عسقلانی که آن هم مغرضانه یاد کرده و خواسته اند از امتیاز نهج البلاغه عربی یعنی زبان مادری و دین آئین خود و سخن والای کسی که او را چهارمین و برترین خلیفه از خلفای راشدین می دانند!
ثالثاً می بینید که ابن حجر مانند دیگران سید رضی را به نام شیعه امامیه یاد نمی کند، بلکه او را «رافضی» یادگار مناصبی های دوران بنی امیه و بنی عباس بر می شمرد، و این استاد معاصر الازهر مصر، در پاورقی شرح حال سید رضی در کامل ابن اثیر می نویسد:
«رضی در سال 359 متولد شد، و در وقتی که دهسال داشت آغاز به سرودن شعر کرد. او دارای هوشی فوق العاده بود. کتابی در معانی قرآن تصنیف کرده است که مانند آن را کمتر می توان یافت، و کتابی در مجازات قرآن. دیوان شعر او هم مشهور است، و تاکنون یک بار چاپ شده است. گویند او بزرگ ترین شعرای قریش است، جز این که او دارای عقیده شیعه بوده است!! هم او و هم پدر و برادرش!... (19)
عقیده شیعه بر اساس کتاب و سنت و شرح و توضیح و تفسیر آیات و روایات توسط ائمه معصومین از اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام و به خصوص امام جعفر صادق علیه السلام که به گفته علمای اعلام اهل تسنن استاد ائمه اربعه و رؤسای مذاهب چهارگانه عامه یعنی ابوحنیفه و مالک بن انس و شافعی، و احمد حنبل (بدون واسطه نسبت به شافعی و احمد حنبل) بوده است.
پینوشتها:
1- الحکام السلطانیه، ص 82- 88.
2- تفصیل آن را الغدیر در، ج 4، ص 204 به بعد آورده است.
3- کاخ دلاویز، ص 31 و منتظم ابن جوزی و کامل ابن اثیر در حوادث سال 403 هـ .
4- قریش مردم اصیل مکه بودند که در آن زمان شامل بنی هاشم و بنی عباس و بنی امیه و سایر تیره های معروف آن شهر می شده است.
5- تاریخ بغداد، ج 2، ص 246.
6- کامل ابن اثیر، ج 7، ص 280.
7- شرح نهج البلاغه، چاپ مصر، ج 1، ص 31 تا 41.
8- همان، چاپ مصر، ج 15، ص 487.
9- وفیات الاعیان، چاپ مصر، ج 4، ص 44 تا 48.
10- لقب موسوی بعد از قرن چهارم هجری معمول شده است، چون معاصرین رضی مانند ثعبالی او را «علوی» می خواندند، ولی در قرن پنجم به بعد، القاب سادات «موسوی» و «حسینی» اضافه به «حسنی» که قبلاً معمول بوده، اضافه شده است.
11- المختصر فی احوال البشر، چاپ بیروت، ج 2، ص 145.
12- الوافی بالوفیات، جر 2، ص 374 - 379.
13- مرآت الجنان، ج 3، ص 18.
14- عسقلان بندری در فلسطین واقع در کنار دریای مدیترانه بوده است.
15- کنیه سید رضی ابوالحسن بوده است نه ابو الحسین.
16- رافضی را نخست به اصحاب زید بن علی الحسین علیه السلام می گفتند: چون یاران زید او را رها ساختند، و «رفض» که معنی رها ساختن است. ولی بعدها در شیعه امامیه هم به وسیله متعصبان عامه استعمال شد. در صورتی که با ما هیچ مناسبت ندارد. شاید آنها با این کار خواسته اند لفظ «شیعه» که بزرگان اهل سنت روایت کرده اند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در پیروان علی علیه السلام استعمال کرده است. متروک گردد. و حال آنکه
چنین نشد، و ما به گفته پیغمبر معروف به «شیعه» هستیم.
در کتاب فریقین است که از جمله پیغمبر فرمود: یا علی انت و شیعتک هم الفائزون - یعنی: با علی! تو و شیعیانت رستگارانید.
17- لسان المیزان، ج 5، ص 141.
18- انباه الروات، ج 3، ص 114.
19- کامل ابن اثیر، چاپ 1353 هـ، ج 7، ص 280.
/ج