عباسیان
خلافت عباسی که روزگاری اعظم ممالک اسلامی را در پنجه ی قدرت خویش داشت، در دوران ضعف و ناتوانی به سر می برد. قدرت خلافت که پیش از آن به وسیله ی خاندان شیعی آل بویه رو به تضعیف نهاده بود، در این دوره تحت تأثیر سلاطین سلجوقی قرار داشت. هر چند که سلاجقه مذهب تسنن داشتند و به خلفای بنی عباس به دیده ی احترام می نگریستند، اما این کار پیش از آنکه به خاطر مقام خلافت باشد، برای حفظ موقعیت و توجیه حکومت خودشان بود. خلفا نیز تنها به این دل خوش بودند که سلاطین به نام آنها سکّه می زنند خطبه می خوانند و تأیید سلطنت خویش را از آنان می گیرند، ولی این چیزی نبود که گرهی را از کار مسلمانان مورد حمله ی صلیبیها بگشاید.در هنگام حمله¬ی صلیبیها خلیفه ی عباسی، مستظهر بالله بود. به روزگار وی صلح و آرامش از قلمرو خلافت عباسی رخت بر بسته و سراسر آن را جنگ و آشوب فرا گرفته بود. در روزگار این خلیفه که مدت 25 سال به درازا کشید، حوادث بسیاری روی داد که مهمترین آنها را به طور فهرست وار مورد اشاره قرار می دهیم: اولین حادثه¬ی مهم، ورود صلیبیها به قلمرو اسلامی و تصرف نیقیه بود و چندی پس از آن بیت المقدس به تصرف درآمد. دعوت باطنیها در اصفهان گسترش یافت. محمد بن ملکشاه بر برادرش سلطان برکیاروق شورید و بر او پیروز گشت. کار باطنیها در عراق بالا گرفت به طوری که همه ی مردم به ویژه امیران و بزرگان به وحشت افتادند و در زیر لباس خود زره می پوشیدند. در بغداد بیماری حصبه شیوع پیدا کرد و شمار بسیاری از کودکان را به هلاکت رساند و به دنبال آن وبا پیچید. در نهاوند شخصی ادعای پیغمبری کرد و شمار بسیاری بر او گرد آمدند ولی سرانجام به قتل رسید. علاوه بر اینها حوادث و بلایای طبیعی نیز خسارتهای فراوانی به مردم وارد ساخت، به طوری که زندگی عادی آنان دچار اختلال شد؛ و این افزون بر رویدادها و آشوبهای سیاسی بود که هر از چند گاه یک بار، اوضاع را دستخوش آشفتگی و تحول می کرد.(1)
فاطمیان
خاندان فاطمی که روزگاری قدرتش با قدرت خلافت عباسی برابری می کرد و حتی در یک نوبت یکی از امیران و داعیان این خاندان به نام ارسلان بساسیری خلیفه ی عباسی را از بغداد بیرون راند و به زندان افکند و به نام مستنصر فاطمی خطبه خواند.(2) اما در این روزگار این سلسله نیز روزگار ضعف و ناتوانی را سپری می کرد و وضعیتی نیکوتر از بنی عباس نداشت. قلمرو آنان در شام به تصرف سلاجقه ی روم درآمده بود و در درون خود نیز گرفتار اختلاف سیاسی و پراکندگی مذهبی بودند. خلفا از خود هیچ نیرو و اراده ای نداشتند و زمام امور به دست وزیرانی بود که حتی به خودشان لقب «الملک» می دادند.(3) دو فرقه ی بزرگ و عمده فاطمیان یعنی نزاریه و مستعلویه (4) در همین دوران پدید آمده و جامعه از نظر مذهبی دچار شکاف و اختلافی عظیم گردیده بود.(5)سلجوقیان
نزدیک به سی سال پیش از آغاز جنگهای صلیبی آلب ارسلان ـ سلجوقی (455 ـ 465) سپاه امپراتوری روم را در نبرد مشهور ملاذگرد شکست داده و خود او را به اسارت در آورده بود. این پیروزی از سویی موجب به لرزه در آمدن پایه های امپراتوری بیزانس گردید و از سوی دیگر فاطمیان حاکم بر مصر را در موضع ضعف قرار داد. به اعتقاد برخی از مورّخان یکی از علل آغاز جنگهای صلیبی نیز همین ـ شکست رومیان در مقابل آلب ارسلان بوده است.(6)اما جنگهای صلیبی در دورانی روی داد که عصر سلاجقه ی بزرگ پایان یافته و خاندان سلجوقی گرفتار نزاعها و کشمکشهای داخلی گشته بودند؛ و این امر برای مسیحیان فرصتی طلایی برای حمله پدید آورده بود. امیر علی هندی در این باره می نویسد: حقیقتاً دنیای مسیحیت برای حمله به آسیا موقعی بهتر از این نمی توانست به دست بیاورد و انتخاب موقع یا تعیین وقت معلوم نیست که پیش بینی شده بود و یا بر سبیل تصادف و اتفاق بوده است. ملوک الطوایفی اساس امپراتوری سلجوق را بر انداخته عیناً همان طوری که کارولنژیه(7) (Carolingians) را از بین برد. ارسلان آسیای صغیر را به عَمّش سلیمان بخشید و همین طور ملکشاه سوریه را به برادرش تتوش واگذار نمود و این دو تن شاهزاده تفوق و سیادت سلطان را اعتراف داشته از وی اطاعت می نمودند. علاوه بر این دو کشور بین النهرین، سوریه و فلسطین، در میان یک عده افسران تقسیم شده بودند که از وظایف حتمی آنها نسبت به سلطان این بود که در هنگام ضرورت وی را به دادن سپاه کمک کنند. تا زمانی که کشور به دست نظام الملک، یک مرد فوق العاده و شخصیت مهّم ملکشاه، اداره می شده است، تمام امرا و شاه زادگان یا فرمانفرمایان نواحی و اطراف سر تسلیم فرود آورده مطیع و فرمانبردار بودند. ولی وقتی که آنها از بین رفتند نزاع و جنگ از هر طرف برخاسته اغتشاش و نا امنی به جای امنیت و آرامش قرار گرفت. (8)
بنابراین حمله به زائران مسیحی بیت المقدس ـ که دستاویز آغاز جنگهای صلیبی قرارگرفت ـ نیز با همین آشوب و نا امنی حاکم بر قلمرو سلاجقه قابل تفسیر است؛ وگرنه دولتهای مقتدر و با ثبات ایرانی و اسلامی پیوسته حق زیارت اماکن مقدسه برای مسیحیان را به رسمیت شناخته و در تسهیل آن می کوشیدند. به هر حال ضعف نهاد خلافت و ناکار آمدی دولتهای پراکنده ی اسلامی موجب تشجیع صلیبیها گردید و انگیزه ی حمله ی آنان را به بیت المقدس قوت بخشید.
لازم به یادآوری است، در همان دورانی که در غرب جهان اسلام جنگهای صلیبی در جریان بود، نواحی شرقی اسلامی زیر فرمان دولتهای مستقل تابع خلافت عباسی به سرمی برد؛ که سرگرم کشورگشایی در هندوستان بودند. خاندانهای غزنوی و غوری، دولتهای قدرتمندی بودند که قلمرو اسلامی را در سوی شرقی گسترش دادند و البته بر نواحی زیر تصرف یکدیگر نیز چنگ می انداختند. از کسانی که باید به طور ویژه از او یاد گردد سلطان محمود غزنوی (389 ـ 421) است که در باره اش گفته اند: «مساحت سرزمینهایی که او گشوده با مساحت سرزمینهای گشوده شده به دست عمر بن خطاب برابری می کرده است.» محمودبه شمال هند حمله برد و سرزمینهای پنجاب را به تصرف خویش درآورد. سرزمین غور ـ قسمتهای جنوبی افغانستان کنونی ـ به تصرف وی در آمد و حوزه ی ماوراءالنهر به دست وی گشوده شد. این خود نشانگر این حقیقت است که اگر در مواردی در سوی غرب از قلمرو اسلام کاسته می شد و مسلمانان عقب می نشستند، در سوی شرق، دامنه ی نفوذشان گسترش می یافت.(9)
اوضاع اروپا در آستانه ی جنگهای صلیبی
درباره ی وضعیت اروپا و مسیحیت غربی در آستانه جنگهای صلیبی سخن فراوان است، اما طرح مجموعه آنها نه در حوصله بحث حاضر است و نه لازمه آن؛ و از آن میان تنها به جنبه هایی که با این جنگها ارتباط تنگاتنگ دارد اشاره می گردد.1ـ شکوفایی تمدن مسیحیت غربی
در حالی که تمدن مسیحیت غربی پیش از جنگهای صلیبی حالت تدافعی داشت و پیوسته مورد تهاجم قرار می گرفت، اینک که ورق به زیان امپراتوری روم شرقی برگشته بود، وضعیت آن رو به قوت نهاده و حالت تهاجمی به خود گرفته بود. انجام اصلاحات مذهبی در مسیحیت غربی نیز بر جذّابیت آن افزوده و نیروی حیاتی آن را جانی تازه بخشیده و موجب شده بود که بسیاری از اقوام به این مذهب بپیوندند و موجب افزایش نیروی آن گردند. لهستان در سال 966 م یعنی یازده سال بعد از پیروزی قطعی اِتوی اول، امپراتوری ساکسونی بر مجارها، به مسیحیت غربی گرایید. مجارها بین سالهای 970 و 1000 م به مسیحیت غربی تغییر مذهب دادند. دانمارک در974 م و سایر کشورهای غربی در اواخر سده های دهم و یازدهم به مسیحیت غربی گراییدند.در بعضی از این کشورها مثل نروژ، سوئد و هنگری، این گرایش با مقاومت همراه بود. ولی این مقاومت فایده ای نداشت. چون در این زمان اعتبار مسیحیت غربی در میان همسایگان مشرک آن بسیار بالا و انکارناپذیر بود.(10)
2ـ پیدایش ایده ی «جهاد مقدس»
در حالی که تا حدود اوایل سده ی یازدهم مسیحیان از سوی مسلمانان در اسپانیا احساس خطرمی کردند، اینک با در گذشت محمد بن ابی عامر ملقب به المنصور ـ آخرین فرمانده قدرتمند اسلامی ـ و تضعیف دولت اسلامی در اندلس، این خطر دفع گشته بود و مسیحیان توانستند سلسله جنگهایی را بر ضد مسلمانان آغاز کنند و آنها را به سوی جنوب اسپانیا باز پس بنشانند. در جریان این نبردها پاپها نیز وارد گشته و رهبری جنگجویان را به عهده می گرفتند؛ و به این ترتیب قدرت و نفوذشان رو به فزونی می نهاد. چنان که پس از کشته شدن رامیروی یکم، پادشاه آراگون، (11) در جنگ با مسلمانان، اروپا به هیجان در آمد و پاپ الکساندر دوم بی درنگ فتوا داد گناهان کسانی که در اسپانیا در راه صلیب می جنگند مورد بخشایش قرار خواهد گرفت؛ و خود او برای ادامه ی کار رامیرو به گردآوری سرباز پرداخت. به این ترتیب لشکرکشیهای مکرر مسیحیان اروپای غربی به اندلس به تدریج ایده ی «جهاد مقدس» را در میان ملل عیسوی تقویت کرد و اولیای کلیسا نیز با مشاهده ی زمینه های لازم برای حرکت شاهزادگان اروپایی برای شرکت در جنگ، زیر تأثیر انگیزه های مذهبی و دنیوی، فرصت را مغتنم شمرده و پس از تضعیف مسلمانان در اسپانیا نیروی مسیحیان را به سوی مرزهای جهان عیسوی بسیج کرد.(12)بشارت ظهور مجدد مسیح
اربابان کلیسا علاوه بر نفوذی که در عرصه ی سیاسی اروپا پیدا کرده بودند، در میان عامه ی مردم نیز از تأثیر سخن فراوانی برخوردار بودند. آنان با استفاده از عقیده ی وهمی فرا رسیدن زمان ظهور دوباره ی مسیح، مردم را به پاک شدن از گناه و آزاد ساختن سرزمین قدس از دست مسلمانان تشویق می کردند. زیر تأثیر این تبلیغات، عیسویان قرون وسطا معتقد بودند زمان ظهور دوباره ی حضرت عیسی فرا رسیده و بر خود فرض می دانستند که تا فرصت باقی است استغفار نموده و به انجام کارهای نیک کمر بندد. کلیسا، زیارت را کفاره ی گناهان می شمرد و پیشگوییهای مکرر می گفت که بایستی پیش از بازگشت حضرت عیسی (ع) ارض قدس را از چنگ بی دینان به در آورد.
پی نوشت ها :
1 ـ برای آگاهی بیشتر ر. ک. تاریخ الخلفا، سیوطی، جلال الدین ابوبکر، تحقیق عبد الحمید، مطبعه ی المدنی، قاهره، چاپ دوم، ص 426 ـ 29.
2 ـ تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، داراحیاء الترات العربی، بیروت، چاپ یکم، ص 11 ـ 12.
3 ـ ر. ک. العرب و الروم و اللاتین، ج 1، ص 145.
4 ـ نزاریه فرقه ای از مذهب اسماعیلیه است که پس از مستنصر، هشتمین خلیفه فاطمی مصر، امامت و خلافت را حق پسر بزرگ ترش، نزار، می شمارند؛ و در مقابل مستعلویه، پس از مستنصر، پسرش مستعلی را امام می خوانند. (دایره المعارف فارسی).
5 ـ تاریخ سیاسی الاسلام، ج 4،ص 268-279.
6 - تاریخ، الاسلام جلد 4،ص 44؛ الایام الحاسمه فی الحروب الصلیبیه، ص 19 ـ 34؛ نیز ر. ک. ما چگونه ما شدیم، زیبا کلام، صادق، انتشارات روزنه، تهران، 1375، ص 301 ـ 303.
7 ـ کارولنژیها سلسله ای از فرمانروایان فرانکی که در قرن هفتم میلادی به وسیله ی بین دولاند، که به عنوان کاخبان از جانب داگوبر یکم در اوستراسیا فرمانروایی داشت تأسیس شد.(دایره المعارف فارسی؛ موسوعه المورد، ج 2، ص 177).
8 ـ تاریخ عرب و اسلام، امیر علی، ترجمه ی فخر داعی گیلانی، انتشارات گنجینه، 1401، ص 331 ـ 332.
9 ـ ر. ک. اطلس تاریخ اسلام، حسین مونس، ترجمه ی آذرتاش آذرنوش، انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، چاپ دوم، ص 282 ـ 283.
10 ـ تاریخ تمدن، توین بی، آرنولد، ترجمه ی یعقوب آژند، انتشارات مولی، تهران، 1362، ص 530.
11 ـ ناحیه و مملکت قدیم شمال شرق اسپانیا. از شمال به کوههای پیرنه، از شرق به کاتالونیا، از جنوب شرق به والانس، از جنوب غرب به کاستیل جدید از غرب به کاستیل کهن و از شمال غرب به ناوار محدود است و مرکب از ایالات کنونی اوئسکا، ساراگوسا و تروئل می باشد، (دایره المعارف فارسی).
12 ـ تاریخ جنگهای صلیبی، رانسیمان، ج 1، ص 122.