جوابیه یک گفتگو (3)

جناب آقای واعظ زاده فرموده اید: حضرت «به خاطر حفظ اسلام، بدون اجبار و با اختیار خود، با ابوبکر بیعت کرده و نهایت همکاری را در خلال تمام حوادث اهل رده با او داشته است، و به نصح و خیرخواهی برای او، ادامه داده تا آن خطر رفع شده است،
يکشنبه، 27 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جوابیه یک گفتگو (3)
جوابیه یک گفتگو(3)

 





 
جوابیه حجت الاسلام سید محمد قزوینی به نکاتی در مصاحبه استاد واعظ زاده خراسانی با فصلنامه النهج

6- آیا علی (ع) با اختیار با ابوبکر بیعت کرد؟

جناب آقای واعظ زاده
فرموده اید: حضرت «به خاطر حفظ اسلام، بدون اجبار و با اختیار خود، با ابوبکر بیعت کرده و نهایت همکاری را در خلال تمام حوادث اهل رده با او داشته است، و به نصح و خیرخواهی برای او، ادامه داده تا آن خطر رفع شده است، بعد هم با عمر بیعت کرده، رفتار آن دو تن را ستوده است».
از کدام بیعت با اختیار و بدون اجبار سخن می گویید؟ از آن بیعتی که واپسین روزهای رحلت جانگداز رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم انجام گرفت؟ ظاهراً مراد جنابعالی این نیست، بلکه هیچ عاقلی چنین سخنی به زبان نمی راند.
زیرا قضیه بقدری مفتضحانه است که قلم پاره ای از مورخین مانند طبری که بدینجا رسیده سر بشکسته، و نتوانسته حقیقت را ترسیم کند. و با یک جمله سربسته مانند:(جامعه تحمل شنیدن چنین مطالبی ندارد)، بر روی آن سرپوش گذاشته و رها کرده است. «کرهت ذکرها لما فیه مما لا یحتمل سماعها العامه». (1) چون داستان هجوم به خانه زهرای مرضیه سلام الله علیها و تهدید به آتش زدن، چیز فراموش شدنی نیست، البته به مقداری که طبری صلاح دانسته و جامعه تحمل شنیدن آن را داشته اند:«اتی عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحه و الزبیر و رجال من المهاجرین فقال: والله لاحرقن علیکم او لتخرجن الی البیعه، فخرج عیه الزبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من بده فوثبوا علیه فاخذوه».(2)
شما را به خدا، این چه بیعتی است که علی (ع) را کشان کشان به مسجد می برند و با تهدید به قتل او را وادار به بیعت می کنند؟!! و حضرت اشک می ریزد و ناله می کند فریاد برمی آورد و به رسول گرامی شکوه می کند:«فاخرجوا علیا و مضوا به الی ابی بکر فقالی له: بایع، فقال: ان لم افعل فمه؟ قالوا: اذا والله الذی لا اله الا هو نضرب عنقک، قال: اذا تقتلون عبدالله و اخا رسوله. قال عمر: اما عبدالله فنعم، و اما أخا رسوله فلا، و ابوبکر ساکت لا یتکلم. فقال عمر: الا تأمر فیه بامرک؟ فقال لا اکرهه علی شی ما کان فاطمه الی جنبه. فلحق علی بقبر رسول الله صلی الله علیه و سلم یصیح و یبکی و ینادی: یا ابن ام ان القوم استضععونی و کادوا یقتلوننی».(3)
و این چه بیعتی است شمشیر بر گردن علی (ع) نهاده و او را به بیعت وا می دارند.«و فی روایه المخالف فبایعت و اللج علی قفی (4) قال عبد الرحمن بن عوف: فلا تجعل یا علی سبیلاً الی
، نفسک، فانه السیف لا غیر».(5)
در کجای عالم سابقه دارد که حاکم جامعه بعنوان بیعت دست خود را بر دست بسته شهروندی بکشد: «فقالوا له: مد یدک فبایع! فانی علیهم فمدوا یده کرهاً. فقبض علی انامله فراموا بأجمعهم فتحها فلم یقدروا، فمسح علیها ابوبکر و هی مضمومه».(6)
و اگر مراد جنابعالی همان بیعتی است که پس از شهادت جانگداز حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها انجام گرفت، گرچه در آن از تهدید به قتل و آتش زدن خانه و کشاندن علی به مسجد خبری نیست ولی با یک ملاحظه سطحی به آنچه در طول شش ماه گذشته بر سر جامعه نوپای اسلامی آمده و مشکلاتی که مسلمانها با آن مواجه گشته اند، علی (ع) مجبور به بیعت گردیده است، که مرور به سخنان حضرت، بهترین گواه این ادعا است.
و این صدای رسای علی (ع) است که در تاریخ طنین افکن شده:
بخدا سوگند باور نمی کردم و به ذهنم خطور نمی کرد که ملت عرب این چنین به توصیه های رسول اکرم پشت و پا زده و خلافت را از خاندان رسالت دور سازد، تنها نگرانی من، روی آوردن بدون حساب مردم به طرف ابوبکر بود ولی من زیر بار این چنین بیعتی که شاخصه های دینی نداشت نرفتم، تا آنجا که دیدم گروهی، از اسلام برگشته و برای نابودی دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم کمر همت بسته اند و ترسیدم اگر به یاری اسلام و مسلمانان بر نخیزم، باید شاهد رخنه جبران ناپذیری در دین باشم و یا نابودی آن را نظاره کنم، که این مصیبت بر من دشوارتر از مصیبت از دست دادن حکومت زودگذر بر مردم خواهد بود پس در میان آن همه آشوب و غوغا بپا خواستم و توطئه دشمنان دین را در نطفه خفه کردم و آیین پیامبر گرامی را نجات دادم:«فو الله ما کان یلقی فی روعی و لا یخطر ببالی ان العرب تزعج هذا الامر من بعده صلی الله علیه و آله و سلم عن اله بیته، و لا انهم منحوه عنی من بعده، فما راعنی الا انثیال الناس علی فلان یبایعونه، فامسکت یدی حتی رایت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم، فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اری فیه ثلماً او هدماً تکون المصیبه به علی اعظم من فوت و لا یتکم التی انما هی متاع ایام قلائل یزول منها ما کان کما یزول السراب، او کما یتقشع السحا، فنهضت فی تلک الاحداث حیت زاح الباطل و زهق، واطمان الدین و تنهنه».(7)
آری علی (ع) نمی تواند تحمل کند که آیین مقدس اسلام که ثمره سالها تلاشهای بی وقفه رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم و خونبهای هزاران شهید به خون خفته است از بین رفته و تازه مسلمان شده ها بر اثر کج اندیشی و انحرافی که در سران حکومتی مشاهده می کنند، از اسلام برگشته و به آداب جاهلیت روی آورند، و جامعه گرفتار آشوب و جنگ خانمانسوز داخلی شود:«بایع الناس ابابکر و انا و الله أولی بالامر و احق به، فسمعت و اطعت مخافه ان یرجع الناس کفارا، یضرب بعضهم رقاب بعض بالسیف، ثم بایع ابوبکر لعمر و انا و الله اولی بالامر منه، فسمعت و اطعت مخافه ان یرجع الناس کفاراً».(8)
علی (ع) در دو راهی میان ارتداد مردم و برگشتن آنان به رسوم جاهلیت و میان ظلم و بیدادی که بر وی روا داشته اند، صبر شکیبایی بر ستم بر خویش را انتخاب می کند اگر چه به عمق فاجعه خیلی دردآور بود و هیچ حد و مرزی نمی شناخت:«خیرونی ان یظلمونی حقی و ابایعهم، او ارتدت الناس حتی بلغت الرده احداً فاخترت ان اظلم حقی و ان فعلوا ما فعلوا».(9)
جناب آقای واعظ زاده، جمله «و اطعت مخافه ان یرجع الناس کفاراً، یضرب بعضهم رقاب بعض بالسیف» دلیل بر این نیست که علی (ع)مجبور به بیعت گردیده؟
آیا جمله ی «فاخترت أن أظلم حقی و أن فعلوه ما فعلوه» گواه بر این نیست که علی علیه السلام هیچ چاره ای جز بیعت نداشت؟
چاره ای جز بیعت نداشت؟
جناب آقای واعظ زاده مگر خود علی (ع) فریاد نمی زند: اگر عمویم حمزه و برادرم جعفر زنده بودند هرگز به اجبار تسلیم بیعت نمی شدم ولی چه کنم که گرفتار عباس و عقیل شده ام که آگاهی آنچنانی از اسلام ندارند: «و لو کان لی بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عمی حمزه و اخی جعفر لم ابایع کرهاً، و لکنی بلیت برجلین حدیثی عهد بالاسلام، العباس و عقیل».(10)
چرا به ناله جانسوز امیرالمؤمنین (ع) گوش فرا نمی دهیم که از هر کوی و برزن برخاسته: «ما زلت مظلوما منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه و آله و سلم و الی یوم الناس هذا».(11)
مگر علی (ع) نیست که به هنگام خطبه خواندن، صدای مظلومی را می شنود که ناله «وا مظلمتاه» سر می دهد، حضرت او را به نزد خود می خواند و می گوید: اگر به تو یک ظلم روا شده، در حق من به تعداد تمام ذرات عالم ستم روا گردید. بیا با هم فریاد «وا مظلوماه» سر دهیم.

بیا سوته دلان نزد هم آییم:

«بینا علی - علیه السلام- یخطب اذ قام اعرابی، فصاح وامظلمتاه! فاستدناه علی - علیه السلام - فلما، دنا، قال له: انما لک مظلمه واحده، و انا قد ظلمت عدد المدر و الوبر، قال: وفی روایه عباد بن یعقوب، انه دعاه، فقال له: ویحک! و انا والله مظلوم ایضا، هات فلندع علی من ظلمنا».(12)
این قضیه بطوری از مسلمات تاریخ گردیده که ابن ابی الحدید ادعای تواتر می نماید:
«و اعلم انه قد تواترت الخبار عنه علیه السلام بنحو من هذا القول، بحو قوله: مازلت مظلوما منذ قبض الله رسوله حتی یوم الناس هذا. و قوله: اللهم اخز قریشا فانها منعتنی حقی، و غصبتنی امری. و قوله: فجزی قریشا عنی الجوازی، فانهم ظلمونی حقی، و اغتصبونی سلطان ابن امی. و قوله، و قد سمع صارخا ینادی» أنا مظلوم فقال: هلم فلنصرخ معا، فانی مازلت مظلوما».(13)
به چه زود فراموش کردیم سخن علی را در خطبه شقشقیه که فرمود: صبر پیشه کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلویم بود و می نگریستم که چگونه حق و میراث مرا به غارت می برند.
«صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی اری تراثی نهباً».(14)
کار مظلومیت علی (ع) به جایی رسیده که عمر بن خطاب نیز بدان اعتراف کرده است. آنجا که ابن عباس می گوید در کوچه های مدینه با عمر قدم می زدیم که ناگهان گفت: ای ابن عباس! رفیقت علی را مظلوم می بینم، من به وی گفتم اگر اینچنین می پنداری پس چرا حق او را به وی بر نمی گردانی؟
پاسخ داد: مردم برای اینکه علی جوان و سن او کم بود، شایسته این مقام ندانستند.
به وی گفتم به خدا سوگند، روزی که خداوند دستور داد سوره برائت را از رفیقت ابوبکر بگیرد و برای مردم مکه بخواند، سن او را کوچک نشمرد. وی از این سخن بی پروای من، آزرده شد و از من جدا گردید و به راهش ادامه داد.
«روی الزبیر بن بکارفی کتاب الموفقیات عن ابن عباس، قال: این لا ما شی عم فی سکه من سکت المدینه، یده فی یدی. فقال: یا عباس، ما اظن صاحبک الا مظلوماً، فقلت فی نفسی: و الله لا یسبقنی بها، فقلت: یا امیرالمؤمنین، فاردد الیه ظلامته، فانتزع یده من یدی، ثم مر یهمهم ساعه ثم وقف، فلحقته.
فقال لی: یا بن عباس، ما اظن القوم منعهم من صاحبک الا انهم استصغروه، فقلت فی نفسی: هده شر من الاولی، فقلت: و الله ما استصغره الله حین امره ان یاخذ سوره براءه من ابی بکر. قال: فاعرض عنی و اسرع، فرجعت عنه».(15)
سید مرتضی با صراحت تمام می گوید: بعد از آنکه علی علیه السلام زمام امر را به دست گرفت، بر خلفای ثلاثه ایراد گرفت و مشروعیت حکومت آنان را زیر سؤال برد، و این گواهی است که رفتار مسالمت آمیز علی با آنان و بیعت حضرت، با رضایت انجام نگرفته است.
«ان علیاً علیه السلام بعد ما بویع و استقر الامر له بعد عثمان، اظهر النکیر علی الخلفاء ثلاثه الذین سبقوه و کشف بذلک انه کان قد سالمهم و بایعهم لاعتبارات عده لیس منها الرضا بهم».(16)
و در جای دیگر بعد از نقل بیعت اجباری و شکوه های حضرت می گوید: « و فیما اشرنا الیه کفایه و دلاله علی ان البیعه لم تکن عن رضی و اختیار».(17)

پی‌نوشت‌ها:

1-تاریخ الطبری ج 3، ص 557، تحقیق نخبه من العلماء، طبعه مؤسسه الاعلمی.
2-تاریخ الطبری ج2، ص 443. و رجوع شود به السقیفه و فدک از جوهری، ص 52 و 73 با تحقیق دکتر محمد هادی امین چاپ الکتبی- بیروت، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2، ص 56 و ج6 و ص 48 و الامامه و السیاسه با تحقیق شیری ج 1 ص 30 و با تحقیق زینی ج 1 و ص 19.
3-الامامه و السیاسه ص 12، باب کیف کانت بیعه علی بن ابی طالب.
4- الصراط المستقیم لعلی بن یونس العاملی المتوفی 877، ج 3 ص 117، بتحقیق محمد باقر البهبودی، ط. المکتبه المرتضویه.
5-الامامه و السیاسه، تحقیق الشیری ج1 ص 45، تحقیق الزینی ج1 ص 31.
6-اثبات الوصیه ص 146، الشافی ج3 ص 244، علم الیقین ج2 ص 386 بیت الاحزان ص 118، الاسرار الفاطمیه للشیخ محمد فاضل المسعودی:122.
7-نهج البلاغه، الکتاب الرقم 62، کتابه الی اهل مصر مع مالک الاشتر لما ولاه امارتها.
8-مناقب الخوارزمی ص 313، فصل 19، فرائد السمطین ج1 ص 320 رقم 251، تاریخ مدینه دمشق ج42 ص 434، میزان الاعتدال: ج 1 ص 442، لسان المیزان: 156/2 و کنز العمال ج5 ص 244.
9- الشافی فی الامامه ج3 ص 244.
10-کشف الحجه سید بن طاووس ص 180، فصل 155، چاپ الطبعه الحیدریه فی النجف، و رجوع شود به: المسترشد محمد بن جریر الطبری ص 417، با تحقیق محمودی، نهج السعاده للشیخ المحمودی: 219/5، معادن الحکمه لعلم الهدی: 33/1 و بحار النوار: 15/30.
11-الشافی فی الامامه ج3 ص 110، شرح البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ص283، و رجوع شود به: الامامه و السیاسه، تحقیق الشیری ج1 ص 68، تحقیق الزینی ج1 ص 49، بحار الانوار ج 29 ص 628.
12-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج4 ص 106، الغارات ج2 ص 768، کتاب الاربعین محمد طاهر القمی الشیرازی ص 191.
13-شرح نهج البلاغه ج 9 ص 306.
14-نهج البلاغه، خطبه 3.
15-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج6 ص 45 و ج12 ص 46، ط مصر، بتحقیق محمد ابوالفضل، السقیفه و فدک جوهری ص 72، کشف الیقین علامه حلی ص 461 ح 561.
16-الشافی فی الامامه:ج 3 ص 110.
17-الشافی فی الامامه، ج3 ص 244.

منبع: فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.