جوابیه یک گفتگو (5)

جناب آقای واعظ زاده، فرموده اید: «بیعت با ابوبکر چنانچه گفته می شود یک نقشه یا توطئه پیش ساخته نبوده است بلکه یک حادثه اتفاقی یا به قول عمر که در دوران خلافتش به زبان آورده «کانت خلافه ابی بکر فلته وقی الله شرها».
يکشنبه، 27 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جوابیه یک گفتگو (5)
جوابیه یک گفتگو(5)

 





 

جوابیه حجت الاسلام سید محمد قزوینی به نکاتی در مصاحبه استاد واعظ زاده خراسانی با فصلنامه النهج

8- آیا خلافت ابوبکر نقشه پیش ساخته بود؟

جناب آقای واعظ زاده، فرموده اید: «بیعت با ابوبکر چنانچه گفته می شود یک نقشه یا توطئه پیش ساخته نبوده است بلکه یک حادثه اتفاقی یا به قول عمر که در دوران خلافتش به زبان آورده «کانت خلافه ابی بکر فلته وقی الله شرها».
اولاً: اینکه عمر گفته «وقی الله شرها» با واقعیتی تلخی که تاریخ ثبت کرده تطبیق نمی کند و به تعبیر شیخ محمد انطاکی فارغ التحصیل دانشگاه الازهر:«و نحن نقول: لا و الله ما وقی الله شرها،(1) بل ما زال شررها یلتهب، و ضررها مستمر الی الابد».(2)
ثالثاً: پاره ای از حوادث تاریخی نشان می دهد که بیعت با ابوبکر نقشه از پیش طراحی شده بود مانند:

1- سخن امیرمؤمنان (ع) در پیمان سری میان ابوبکر و عمر

حضرت می فرماید: اگر آن ارتباط ویژه میان ابوبکر و عمر، نبود امر خلافت را از من دفع نمی کردند:
«و لو لا خاصه ما کان بینه و بین عمر، لظننت انه لا یدفعها عنی».(3)
در عبارت طبری آمده: آنچه که مانع خلافت من شد، همان پیمانی سری بود که میان ابوبکر و عمر منعقد شده بود:«و لو لا خاصه ما بینه و بین عمر، و امر قد عقداه بینهما، لظننت انه لا یدفعها».(4)
در نقل سید بن طاووس از کلینی اینچنین آمده:
«و لو لا خاصه بینه و بنی عمر و امر کانا رضیاه بینهما لظننت انه لا یعدله عنی».(5)
ابن ابی الحدید می گوید: شیعه نظریه عمر را نپذیرفته که بیعت ابوبکر یک امر اتفاقی بوده و نقشه از پیش طراحی شده نبود:«و اعلم ان الشیعه لم تسلم لعمر ان بیعه ابی بکر کانت فلته، قال محمد بن هانی المغربی:

 

و لکن امراً کان ابرم بینهم
و ان قال قوم فلته غیرمبرم

و قال آخر:

زعموها فلته فاجئه لا
و رب البیت و الرکن المشید

انما کانت امورا نسجت
بینهم اسبابها نسج البرود(6)

 

2- سخن علی (ع) در وامداری ابوبکر به عمر

هنگامی که عمر به امیر مؤمنان علیه السلام دستور بیعت با ابوبکر می دهد، حضرت می فرماید از پستان خلافت تا می توانی شیر بدوش که سهم تو محفوظ است، و کار حکومت ابوبکر را محکم ساز که روزی به تو باز خواهد گرداند: «احلت یا عمر حلباً لک شطره، اشدد له الیوم امره لیرد علیک غداً».(7)
چه زیبا گفته شهید صدر:«و من الواضح انه یلمح الی تفاهم بین الشخصین علی المعونه المتبادله و اتفاق سابق علی خطه معینه، و الا فلم یکن یوم السقیفه نفسه لیتسع لتلک المحاسبات السیاسیه التی تجعل لعمر شطراً من الحلب».(8)
جناب آقای واعظ زاده! آیا تاکنون فکر کرده اید که چگونه پس از داستان سقیفه مسئولیت های کلیدی کشور اسلامی بین ابوبکر و عمر و ابوعبیده تقسیم می شود، به این صورت که در رأس قوه اجرایی و امور سیاسی ابوبکر قرار می گیرد، و قوه قضاییه به عهده عمر و امور مالی و اقتصادی هم از آن ابوعبیده می شود.
بنا به نقل احمد بن حنبل:
«لما ولی ابوبکر، ولی ابا عبیده بیت المال و ولی عمر القضاء».(9)
و طی نقل طبری:«ولی ابوبکر، قال له ابوعبیده: انا اکفیک المال و قال عمر: انا اکفیک القضاء». (10)

3- ممانعت عمر از نوشتن وصیتنامه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

این از مسلمات تاریخ است که رسول گرامی قبل از رحلت فرمود:«ائتونی بکتاب اکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعده ابداً».
وعمر با جمله «ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قد غلب علیه الوجع، و عندکم القرآن حسبنا کتاب الله» و یا «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یهجر» مانع کتابت حضرت شد و این قضیه بقدری درد آور بود که ابن عباس هرگاه به یاد آن می افتاد قطرات اشکش جاری می گشت و از آن بعنوان فاجعه و مصیبت روز پنجشنبه «رزیه یوم الخمیس» یاد می کرد.(11)
گفتنی است که عمر بخوبی می دانست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می خواهد در آخرین لحظات عمر شریفش موضوع خلافت علی (ع) را مکتوب بدارد تا راه هرگونه توجیه و تأویل برای فرصت طلبان بسته شود.
که در یک محاوره ای که میان او و ابن عباس رخ داد به این قضیه اعتراف نمود:«و لقد اراد فی مرضه ان یصرح باسمه فمنعت من ذلک».(12)
و این قضیه نیز نشانگر توطئه قبلی برای جلوگیری خلافت علی و زمینه سازی خلافت ابوبکر است، همانگونه ای که در مصاحبه میان محقق توانا و دلسوخته ولایت، جناب آقای سید مرتضی رضوی و استاد عبدالفتاح عبد المقصود، بدان اشاره رفته:«ثم قال استاذ عبد الفتاح عبد المقصود: انا لا استبعد حدوث الاتفاق علی الخلافه بین ابی بکر و عمر فی مرض الرسول و ان الخلافه من حق الامام علی و انها بهذا النحو انتزعت منه».(13)

4- انکار رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را

با اینکه عمر سه روز قبل از رحلت پیامبر، با جمله «غلب علیه الوجع» آخرین لحظات عمر پیامبر را اعلام کرد، ولی بعد از رحلت رسول گرامی منکر آن گردید بطوری که قائلین به در گذشت رسول خدا را منافق خواند و رسماً اعلام نمود که پیامبر، بعد از مراجعت از نزد خدا، دست و پای این منافقین معتقد به رحلت پیامبر را قطع خواهد نمود.
«ابی هریره قال لما توفی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و سلم قام عمر بن الخطاب فقال: ان رجالاً من المنافقین یزعمون ان رسول الله صلی الله علیه و سلم توفی و ان رسول الله صلی الله علیه و سلم ما مات، و لکنی ذهب الی ربه کما ذهب موسی بن عمران فقد غاب عن قومه اربعین لیله ثم رجعه الیهم بعد ان قیل قد مات، و الله لیرجعن رسول الله صلی الله علیه و سلم کما رجع موسی فلیقطعن ایدی رجال و ارجلهم زعموا ان رسول الله صلی الله علیه و سلم مات.(14)
مگر چه اتفاقی افتاده بود که عمر کسانی را در سوگ رسول خدا نشسته بودند تهدید به قتل و قطع اعضا می کند؟
«و اخرج البیهقی فی الدلایل عن عروه قال لما توفی النبی صلی الله علیه و سلم قام عمر بن الخطاب فتوعد من قال قد مات بالقتل
و القطع».(15) و شمشیر به دست گرفته و فریاد می کند: اگر بشنوم کسی بگوید: پیامبر خدا از دنیا رفته، گردن او را خواهم زد.
«و روی الطبرانی برجال ثقات عن سالم بن عبید رضی الله تعالی عنه قال: لما قبض رسول الله صلی الله علیه و سلم قال عمر: لا اسمع احداً، یقول مات رسول الله- صلی الله علیه و سلم- الا ضربته بالسیف».(16)
ولی پس از آمدن ابوبکر از سنح و مزرعه خود در خارج از مدینه، ورق بر می گردد و احساسات فروکش می کند و شمشیر داخل غلاف می رود.
«فخرج ابوبکر فقال علی رسلک یا عمر انصت فحمد الله و اثنی علیه ثم قال ایها الناس انه من کان یعبد محمدا فان محمدا قد مات و من کان یعبد الله فان الله حی لا یموت ثم تلا هذه الآیه و ما محمد الا رسول الآیه».(17)
«فقال عمر: هذه الآیه فی القران؟ و الله ما علمت ان هذه الایه انزلت قبل الیوم».(18)
آیا براستی عمر این آیه را نشنیده بود؟
مگر ابن ام مکتوم همین آیه را قبل از ابوبکر نخواند؟ پس چرا گوش شنوایی برای شنیدن آن نبود؟
«عن عروه بن الزبیر فی ذکر وفاه رسول الله صلی الله علیه و سلم، قال: و قام عمر بن الخطاب یخطب الناس و یتوعد من قال مات بالقتل و القطع، و یقول: ان رسول الله صلی الله علیه و سلم فی غشیه، لو قد قام قتل و قطع، و عمرو بن قیس بن زایده بن الاصم بن ام مکتوم فی مؤخر المسجد یقراً:«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، الایه».(19)
درد آورتر از همه، عذر بدتر از گناهی است که دست جنایتکار برای توجیه کار عمر تراشیده:«قال فو الله لکان الناس لم یعلموا ان هذه الآیه نزلت علی رسول الله صلی الله علیه و سلم».(20)
رسواتر از این، عذری است که خلیفه مشروع !! در واپسین روز بیعت آورده:«عن انس بن مالک قال لما بویع ابوبکر فی السقیفه و کان الغد، جلس ابوبکر علی المنبر فقام عمر فتکلم قبل ابی بکر، فحمدالله و اثنی علیه بما هو اهله، ثم قال: ایها الناس انی قد کنت قلت لکم بالامس مقاله ما کانت ابا عن رأیی و ما وجدتها فی کتاب الله و لا کانت عهداً الی رسول الله صلی الله علیه و سلم، ولکنی قد کنت اری ان رسول الله سیدبر امرنا حتی یکون آخرنا».(21)
ولی چه کار باید کرد که از قدیم گفته اند: بعضی ها کم حافظه هستند، این خلیفه مشروع فراموش کرده بود در ملأ عام گفته:« و ما وجدتها فی کتاب الله» روز دیگری برای توجیه کار خود به ابن عباس گفت:«یا ابن عباس هل تدری ما حملنی علی مقالتی هذه التی قلت حین توفی الله رسوله؟ قال: قلت: لا ادری یا امیر المؤمنین، انت اعلم.
قال: والله ان حملنی علی ذلک الا انی کنت اقرا هذه الایه (و کذلک جعلنا کم امه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً) فو الله انی کنت لاظن ان رسول الله سیبقی فی امته حتی یشهد علیها باخر اعمالها، فانه للذی حملنی علی ان قلت ما قلت». (22)

5- حرکتی مرموز عمر و ابوبکر به سمت سقیفه

با اینکه عمر و ابوبکر در خانه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم همراه با ده ها مهاجر و انصار و هاشمی مشغول مراسم غسل بودند، پیک ویژه از طرف کسانی که مراقب اوضاع جامعه بودند، به سرعت خبر آورده که جمعی در سقیفه گرد هم آمده و بحث بیعت پیش کشیده اند:«جاء رجل یسعی فقال هاتیک الانصار قد اجتمعت فی ظله بنی ساعده یبایعون رجلا منهم یقولون منا امیر و من قریش امیر قال فانطلق ابوبکر و عمر یتقاودان حتی اتواهم».(23)
و این خبر ویژه جز به گوش عمر و ابوبکر نرسید، و غیر از آن دو نفر و ابوعبیده، کسی منزل پیامبر را به قصد سقیفه، ترک نکردند. آیا این نشانه نقشه سری آن دو نفر پیرامون خلافت نبود؟

6- نامه معاویه به محمد فرزند ابوبکر

در پاسخ نامه معاویه به فرزند ابوبکر، کاملاً پرده از روی این حقیقت برداشته شده و موضوع نقشه از پیش طراحی شده خلافت ابوبکر فاش گردیده: و قد کنا و ابوک معنا فی حیاه من نبینا صلی اله علیه و سلم نری حق ابن ابی طالب لازماً لنا، و فضله مبرزاً علینا، فلما اختار الله لنبیه صلی الله علیه و سلم ما عنده، و اتم له ما وعده، و اظهر دعوته و افلج حجته.
قبضه الله الیه، فکان ابوک و فاروقه اول من ابتزه و خالفه. علی ذلک اتفقا و اتسقا.(24)
شهید صدر در تحلیل زیبای خد از این قضیه می گوید:«کلمتی «الفقا و اتسقا» و هو قد یشعر بان الحرکه کانت منظمه بتنظیم سابق، و ان الاتفاق علی الظفر بالخلافه کان سابقاً علی الایجابیات السیاسیه التی قاما بها فی ذلک الیوم».(25)

7- گواهی برخی از دانشمندان آزاد اندیش

در پایان، سخنان ارزنده پاره ای از علماء و دانشمندان سنی و شیعه را در این باره مرور می کنیم:
الف: استاد اسماعیل میر علی می گوید:
«تسلم ابوبکر الخلافه... بعد اتفاق ثم بینه و بین عمر الخطاب و ابی عبیده الجراج».(26)
ب: استاد احمد شرباصی: «لقد وقف عمر فی المسجد یعرض کتاب ابی بکر و هو مغلق علی القوم و قال: هذا کتاب ابی بکر، فقام احد الحاضرین و قال له: اتعلم ما فیه یا عمر؟ قال: لا.
قال:«و لاک ابوبکر هذا العام و ولیته عام اول»، فلم بتقاصر فرد من القوم ان یصرح بما فی نفسه... و انجلی الامر عن ان عمر تلی کتاب: استخلافه من ابی بکر.(27)
ج: علامه محمد ابو ریه از قول مستشرق لامنس نقل می کند:« انه کانت بین ابی بکر و عمر و ابی عبیده بن الجراح مؤامره فی صرف الخلافه عن اهل البیت علیهم السلام - فیقول:
ان الحزب القرشی الذی یرأسه ابوبکر و عمر و ابی عبیده لم یکن وضع حاضر و لا ولید مفاجاه، او ارتجال و انما کان ولید مؤامرات سریه مبرمه حیکت اصولها و ربت اطرافها بکل عنایه واحکام و ان ابطال هذه المؤامره: ابو بکر، عمر بن الخطاب، ابو عبیده الجراح، و من انصار هذا الحزب: عائشه و حفضه.(28)
هـ : مرحوم شرف الدین بعد از آنکه قضیه تلاش بشیر بن سعد خرزجی و اسید بن حضیر اوسی را در ممانعت از بیعت با سعد بن عباده و تحریک به بیعت با ابوبکر را نقل می کند آنگاه می گوید:
« وقد کان هذان علی اتفاق سری مع ابی بکر و عمر و حزبهما، فکانا من اولیاء ابی بکر علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم».(29)
و: شهید سید محمد باقر صدر در کتاب فدک، قضیه نقشه از پیش طراحی شده بیعت ابوبکر را مطرح و ادله و شواهدی برای آن بیان می کند.(30)

پی‌نوشت‌ها:

1- مجله یاد شده ص 183.
2- لماذا اخترت مذهب اهل البیت ص 414.
3- شرح نهج البلاغه: 95/6.
4- المسترشد لمحمد بن جریر الطبری: 413.
5- کشف المحجه لثمره المهجه: 177، نقلاً عن محمد بن یعقوب فی کتاب الرسائل، بحار الانوار: 12/30، نهج السعاده للشیخ المحمودی: 210/5.
6- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 37.
7- السقیفه و فدک للجوهری:62، شرح نهج البلاغه: 11/6 ،المسترشد لمحمد بن جریر الطبری: 375، الامامه و السیاسه، تحقیق الشیری: 29/1، تحقیق الزینی: 18/1، انساب الاشراف للبلاذری: 440.
8- فدک فی التاریخ: ص 79.
9- العلل ج 3 ص 491، رقم 6104.
10- تاریخ الطبری: ج 2 ص 617.
11- صحیح بخاری کتاب الجهاد و السیر، باب جوائز الوفد، صحیح مسلم کتاب الوصیه، باب ترک الوصیه لمن لیس عنده شی، مسند احمد ج 1 ص 222. و ... .
12- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج 12 ص 20 و 79.
13- مع رجال الفکر ج 2 ص 115.
14- الدر المنثور ج 2 ص 81، تاریخ الطبری ج 2 ص 442، سیره ابن هشام ج 4 ص 1070 و... .
15- الدر المنثور ج 2 ص 81، تاریخ الطبری ج 2 ص 443.
16- سبل الهدی و ارشاد للصالحی الشامی ج 11 ص 257، المعجم الکبیر للطبرانی ج 7 ص 57 شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ج 2 ص 40، اسد الغابه لا بن الاثیر ج 2 ص 248، مجمع الزوائد ج 5 ص 182، منتخب مسند عبد بن حمید الکسی ص 142 و الغدیر ج 7 ص 74، نقلاً عن تاریخ الطبری 3، 198، تاریخ ابن کثیر 5: 242، تاریخ ابی الفدا ج 1: 156، المواهب اللدنیه للقسطلانی، روضه المناظر لابن شحنه هامش الکامل 7: 164، شرخ المواهب للزرقانی 8: 280، السیره النبویه لزینی دحلان هامش الحلبیه 3: 371-374، ذکری حافظ للدمیاطی ص 36 نقلا عن الغزالی. در عبارت نسائی آمده:«قلت ان عمر یقول: لا یتکلم احد بموته الا ضربته بسیفی هذا». کتاب الوفاه للنسائی ص 74، السنن الکبری للنسائی ج 4 ص 264.
17- الدر المنثور ج 2 ص 81، تاریخ الطبری- الطبری ج 2 ص 442، سیره ابن هشام ج 4 ص 1070.
18- الدر المنثور ج 2 ص 81.
19- السیره النبویه لابن کثیر ج 4 ص 481، البدایه و النهایه ج 5 ص 263 و کنز العمال ج 7 ص 247.
20- صحیح البخاری ج 2 ص 71، تاریخ الطبری ج2 ص 442، الدر المنثور ج 2 ص 81 و سیره ابن هشام ج 4 ص 1070.
21- تاریخ الطبری ج 2 ص 449 کنز العمال ج 5 ص 600، البدائه و النهایه ج 5 ص 268، سیره ابن هشام ج 4 ص 1074، السیره النبویه لابن کثیر ج 4 ص 492 و الفصول المختاره للشیخ المفید ص 243.
22- تاریخ الطبری ج 2 ص 450، سیره النبی صلی الله علیه و آله و سلم لابن هشام ج 4 ص 1075، سبل الهدی والرشاد للصالحی الشامی ج 12 ص 301، لافصول المختاره للشیخ المفید ص 243، مواقف الشیعه ج 3 ص 3 عن العقد الفرید: ج 4/ 270- 271.
23- تاریخ الطبری ج 2 ص 444، البدائه و النهایه لابن کثیر ج 5 ص 268، مسند احمد بن حنبل ح 1 ص 5، تاریخ مدینه دمشق لا بن عسا کرج 30 ص 273، مجمع الزوائد للهیثمی ج 5 ص 191.
24- وقعه صفین لابن مزاحم المنقری ص 120، مروج الذهب: 11/3، شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید: 190/3، الاختصاص للشیخ المفید ص 126، الجمل لضامن بن شدقم المدنی ص 93 و بحار الانوار ج 33 ص 579.
25- فدک فی التاریخ: ص 80.
26- خلفاء محمد: 87 ط بیروت.
27- مجله لواء الاسلام القاهریه: 387 السنه: 214/ العدد 6.
28- حیاه الامام الحسن 7 تألیف باقر شریف القرشی، ج 1 ص 147، من حیاه عمر بن خطاب: 167 نقلاً عن کتاب علی و ما لقیه من صحابه رسول الله 373:6 ) و مع رجال الفکر فی القاهره: ج 2 ص 106.
29- النص و الاجتهاد ص 18.
30- فدک فی التاریخ ص 75.

 


منبع: فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.