یقین و گمراهی

ک. گ یونگ جایی نوشته است که زندگانیش از لحاظ وقایع خارجی، به طرز شگفتی، فقیرمایه بوده است و چون این وقایع، همواره به نظرش بی فایده نموده اند، نتوانسته درباره آنها چیزی (شایان اعتنا) نقل کند و اطمینان می دهد که حال و
سه‌شنبه، 29 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
یقین و گمراهی
یقین و گمراهی

نویسنده: جلال ستاری




 

طرحی از زندگانی کارل گوستاویونگ
ک. گ یونگ جایی نوشته است که زندگانیش از لحاظ وقایع خارجی، به طرز شگفتی، فقیرمایه بوده است و چون این وقایع، همواره به نظرش بی فایده نموده اند، نتوانسته درباره آنها چیزی (شایان اعتنا) نقل کند و اطمینان می دهد که حال و روزش را فقط در پرتو وقایع درونی، دریافته است و به نظرش، شگفتی زندگانیش، همین است. این وقایع درونی در زندگینامه های وی کمتر ذکر شده اند و بنابراین خواننده مشتاق شناخت آنها بهتر است به زندگینامه ای که یونگ خود آنرا نوشته با عنوان Erinnerungen Traume, Geanken و هنوز به زبان فرانسه ترجمه نشده است(1)، اما ترجمه انگلیسی کتاب در انتشارات Kegan & Routledge با عنوان Memoires, Drames, Reflexions(1963) به چاپ رسیده است، رجوع کند.
کارل گوستاویونگ در Kesswil واقع در ایالت (کانتون) تورگووی(Thurgovie) کشور سوئیس، در تاریخ 26 ژویه 1875 زاده شده است، منتهی خود را «نسبتاً سوئیسی» توصیف کرده است، زیرا قدمت ملیت سوئیسی خانواده اش به بیش از صد سال نمی رسد. بنا به افسانه، شجره نامه یونگ از طرف پدر، به گوته می پیوندد، اما خود وی در کتاب خاطراتش، از این افسانه، با نظری شوخ و شکاک سخن می گوید. همه نیاکانش از قرن ها باز، روشنفکرانی آزادمنش بودند و پدرش کشیشی پروتستان مذهب(pasteur) بود و این امر قطعاً در روحیه و نوشته های یونگ، اثر نهاده است.
یونگ در شهربال(Bale )، در رشته روان پزشکی تحصیلات برجسته و درخشانی کرد و سپس در خارج و خاصه در پاریس به راهنمایی پی یر ژانه(Pierre Janet ) به تکمیل آموخته ها پرداخت. در 1900، مدرس(charge de cours ) دانشگاه زوریخ شد و با همکاری استادش پروفسور بلولر(Bleuler )، دانشجویان را در (بیمارستان معروف)Burghotzli با کارهای کلینکی، آشنا کرد و در آن دوران می دید که در استادی دانشگاه، آینده بس درخشانی دارد، اما از آن حرفه چشم پوشید تا بتواند فقط به مراجعان روزافزون روانپزشک و تحقیقات مورد علاقه اش در زمینه های روان شناسی و اسطوره شناسی و زبان شناسی بپردازد بعدها، دوباره، تدریس بعضی دروس را در دانشگاه پذیرفت، چون کرسی های متعددی، بیشتر به خاطر وی، خاصه در مدرسه پلی تکنیک زوریخ و سپس در دانشکده پزشکی دانشگاه بال تأسیس شد و یونگ در این دانشکده، در دوران جنگ جهانی اول، به تدریس روان شناسی پزشکی پرداخت. در 1948، در زوریخ مؤسسه ای که به نام وی نامیده می شود و هدفش تعلیم کاربست روان کاوی به شیوه یونگ است، تأسیس کرد و اندکی بعد، مؤسسه همانند دیگری در لوس آنجلس ممالک متحده، بنیان یافت.
یونگ در طی سال های 1904-1905، در زوریخ، آزمایشگاه روان شناسی آسیب شناسی عملی را بنیان نهاد و در آن، به تجربه های مشهورش در باب تداعی معانی و پدیده بازتاب گالوانیکی- روانی(Psychogalvanigue ) پرداخت که موجب شهرت جهانیش شد. در این میان به جانبداری از فروید برخاست که خاصه به تحقیقات یونگ درباره هیستری و خواب علاقه مند شده بود. دوستی میان آندو به اندازه ای بود که فروید در نظر داشت یونگ را جانشین خود کند. اما تردیدهای یونگ در باب نظریات جنسی استاد وین و وجه نظر فروید نسبت به فراروانشناسی (Parapsychologie) و اسطوره شناسی تطبیقی، سرانجام موجب جدایی آندو از یکدیگر شد.
یونگ از آغاز قرن(بیستم)نوشته های بسیاری به چاپ رساند که فهرست کتاب شناختی ای که فراهم آورده ایم، تصوری از آن به دست می دهد. این فهرست شامل حدود سی کتاب و بیش از صد شرح و تفسیر و مقدمه و متون مختلف و غیره می شود. بخش بزرگی از آثار تطبیقی اش، در دورانی (یا پس از دورانی) نوشته شده اند که در آفریقای شمالی و میان اعراب(1920) و سرخ پوستان و پوئبلو (Pueblo ) در کنیا و در اوگاندا(1925) و در هند (1938) زیسته و توانسته روان شناسی اقوام بدوی و تمدن های غیراروپایی را بهتر دریابد.
یونگ که زناشویی کرده و صاحب پنج فرزند بود، در سالهای آخر عمر در قسمت علیای دریاچه زوریخ درBollingen در خانه ای که در گوشه ای خلوت ساخت و بر آن نام«برج» نهاد و آن خانه را چنان طراحی کرد که بیانگر بینش رمزیش از انسان و زندگی، در قالب سنگ، باشد، زیست. مردم از چهار گوشه جهان برای دیدارش به آنجا می شتافتند، آنچنان که به دیدار حکیمی فرزانه می روند. یونگ در همان خانه در ژوئن 1961، در هشتاد و شش سالگی، در گذشت. در خاطراتش این سخنان را که آخرین بیانات اوست می خوانیم:« می گویند من فرزانه ام، اما من نمی توانم این سخن را بپذیرم... من از خودم شگفت زده و نومید و خشنودم، من درمانده و سرخورده و شادانم؛ همه این صفات همزمان در من هست و نمی توانم بگویم که حاصل جمع شان چیست... از هیچ چیز مطمئن نیستم. سخن لائو، تسو(Lao-Tseu) را که گفت: « همه یقین دارند و تنها من در ظلمت بسر می برم» در پیرانه سر، در می یابم. جهانی که انسان در آن زاده شده، جهانی خشن و سنگدل و همزمان، برخوردار از زیبایی ای مینوی است. آیا زندگانی، معنایی دارد یا آنکه بی معناست، محتملاً هر دو نظر درست اند، چنانکه در مورد هر مسأله متافیزیکی، چنین است. اما من به این آرزو دل خوش کرده ام که زندگانی معنایی دارد و با نیستی و عدم، می ستیزد و در این پیکار پیروز می شود».

پی نوشت ها :

1. این مقدمه در تاریخی نوشته شده که زندگینامه یونگ به زبان فرانسه برنگشته بود. کتاب در سال 1966 به فرانسه و در 1370 ( به قلم پروین فرامرزی) به زبان فارسی ترجمه شد و به چاپ رسید(م).

منبع: یونگ، کارل گوستاو؛ (1382)، اسطوره ای نو، نشانه هایی در آسمان، جلال ستاری، تهران: نشر مرکز، چاپ چهارم 1390.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.