درباره ی شالوده ی سود انگاری

اثر جِرِمی بنتام، مقدمه ای بر مبادی اخلاق و قانونگذاری(1780)، نهضتی را که به سود سود انگاری(*) گرایش داشتUtilitarian Movement در انگلستان پایه گذاری کرد. بِنتم (1832-1748)قصدش تدوین اصول و یا قوانین اولیه مربوط
دوشنبه، 5 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درباره ی شالوده ی سود انگاری
درباره ی شالوده ی سود انگاری(* )

نویسنده: جرمی بنتام
مترجم: کامبیز گوتن



درباره ی شالوده ی سود انگاری(* )

مقدمه

فرانکلین لوفان باومر:
اثر جِرِمی بنتام، مقدمه ای بر مبادی اخلاق و قانونگذاری(1780)، نهضتی را که به سود سود انگاری(*) گرایش داشتUtilitarian Movement در انگلستان پایه گذاری کرد. بِنتم (1832-1748)قصدش تدوین اصول و یا قوانین اولیه مربوط به اخلاق و قانونگذاری بود، همان کاری را که نیوتن در زمینه علوم فیزیکی انجام داده بود. نظریه او در خصوص اصل یا شالوده سود انگاری، که بسیار به هیوم و هِلوِشیوس مدیون بود، در واقع اصل متعارفaxiom و یا بدیهیتی را القاء می کرد که به طبیعتِ انسان ربط می یافت. از همین رو می توان گفت علمی که او ارائه می دهد قیاسی نیست بلکه از نوع استقرایی به سبک هندسی است که اندازه گیری و سنجش در آن دخیل می باشد، یعنی همان چیزی که به «خُجسته سنجی» (felicific calculation) معروف
است و در قطعه های زیرین شرح آن آمده است.
I. طبیعت، بشر را تحت فرمان دو سَروَر توانمند قرار داده است که یکی درد است و دیگری لذت. فقط این دو هستند که نشانمان می دهند چه باید بکنیم، و همچنین تعیین می کنند که در آینده چه کار خواهیم کرد. بر او رنگ شاهیِ این دو، از یک سو معیار حق و باطل، و از سوی دیگر زنجیر علتها و معلولها بسته شده اند. اینها بر هر آنچه که انجام می دهیم، بر هر آنچه که بر زبان می رانیم، بر هر آنچه که می اندیشیم سلطه دارند و ما تحت فرمانشان هستیم: هر چه بکوشیم که سر از طاعت ورزی خویش برتابیم، فقط موجب تحکیم و تثبیت بیشترش خواهیم شد. آدمی در حرف می تواند وانمود کند که تحت سیطره آنها نیست: ولی در واقع همچنان مطیع و گوش به فرمان باقی می ماند.
پرنسیپ و یا شالوده سود انگاری، این مطیع و گوش به فرمان بودن را تصدیق نموده و آن را بنیاد و یا بُن پایه نظامی قرار می دهد که قصد از آن فراهم آوردن عوامل خوشبختی است با دستهای عقل و قانون. نظامهای دیگری که می کوشند آن را مورد سؤال قرار دهند به شوریدگی متوسل می گردند و نه به شعور، با آشفتگی دَم خور می گردند و نه با عقل، با ظلمت سروکار پیدا می کنند و نه با روشنایی.
ولی استعاره و بلبل زبانی دیگر بس: با چنین وسایلی نیست که بتوان علمِ اخلاق را تکامل بخشید.
II. شالوده سود انگاری موضوعی است که این کتاب به بررسی آن می پردازد: بنابراین بجاست از همین آغاز به طور واضح و مشخص بگوئیم که منظور ما از شالوده سود انگاری چیست. منظور ما از شالوده سود انگاری آن اصلی است که به موجب آن هر عملی را، از هرگونه که باشد، به خاطر سعادت افزائیش، در اشخاصی که ذینفع اند، تأیید کند و چنانچه به تقلیل دادن سعادت بیانجامد آن را رد نماید: یا، به کلامی دیگر، با گسترش و فزایندگی سعادت موافق باشد و با کاهندگیش مخالفت ورزد. می گویم هر عملی از هرگونه که باشد؛ بنابراین منظور نه تنها در سطح فردی و خصوصی است، بلکه شامل هر اقدامی هم می شود که از طرف دولت اتخاذ می گردد.
III. سود انگاری به خاصیتی در یک امر اشارت دارد که به یمن آن نفعی، امتیازی، خوبی یا سعادتی به بار آید، (اینها همگی ماهیتی مشترک دارند) یا (همگی قصدشان یکی ست) و آن جلوگیری از رخ دادن واقعه ناگوار، درد، شر و بلا، یا بدبختی برای کسانی است که به نفعشان توجه داریم: اگر منظور از این کسان، جامعه در سطح همگان باشد، در آن صورت سعادتِ جامعه را در نظر داریم: اگر فرد بخصوصی در نظر باشد، در آن صورت منظورمان سعادتِ آن شخص است.
IV. نفع جامعه، یکی از آن اصطلاحاتی است که در نکته پردازیهای اخلاقی به گونه گسترده ای برده می شود: و جای شگفتی نیست که معنایش را اغلب از دست می دهد. هنگامی که معنایی دارد، این است: جامعهcommunity پیکره ای است ساختگی و یا فرضیfictitious body ، مرکب از افرادی که به عنوان اعضای آن در نظر گرفته می شود. نفع جامعه در چنین صورتی، چیست؟- مجموع منافع اعضای متعددی که تشکیلش می دهد.
V . سخن از نفع جامعه راندن بیهوده است، چنانچه نفهمیم که نفع فرد چیست، آن چیزی را می توان موجب افزایش نفع، یا به نفع، یک فرد دانست که بر مجموعه خشنودیهای او بیفزاید: یا، در همان معنا، از مجموعه دردهایش بکاهد.
VI. پس عملی را می توان( در ارتباط با کل جامعه) با شالوده سود انگاری principle of utility ، یه به اختصار، سود انگاری مطابق دانست که موجب خوشبختی بیشتری برای همگان گردد و نه باعث کاهش آن.
VII. اقدام دولت را( که عمل نوع خاصی از طرف یک فرد یا اشخاص مشخص تلقی می گردد) هنگامی با اصل یا شالوده سود انگاری مطابق می توان یافت که افزایش خوشبختی همگان را موجب شود و نه کاهش آن را.
اگر شالوده سود انگاری را به عنوان اصل درستی بپذیریم و رعایتش کنیم، از آنچه بررسی کردیم می توان چنین نتیجه گرفت که هر اصل دیگر مغایر با آن الزاماً نادرست است و غیرقابل قبول. برای ثابت کردن بطلان هر اصلِ مغایر فقط کافی است نشان دهیم که از چه ماهیتی برخوردار است، اصلی که احکامش در مواردی چند با احکام سود انگاری تفاوت دارد: تبیین چنین تفاوتی حکم درستی است بر نادرستی آن اصل... .
توده عظیمی از مردم پیوسته از قانون طبیعت سخن می دارند؛ سپس، درباره اینکه درست کدام است و باطل چیست، به ابراز احساسات می پردازند: و چنین احساساتی را به عنوان بخش ها و فصول متعدد قانون طبیعت به خودمان می دهند. به جای اصطلاح قانون طبیعت، هر چند گاه عبارت قانون عقل، عقل درست، عدالت طبیعی، مساوات طبیعی، نظم خوب را در گوشهایمان فرو می تپانند. این عبارت همه از یک قماش اند و در یک حد، عبارت آخری در سیاست کاربرد فراوان دارد. سه تای قبل از آن را بهتر می توان تاب و تحمل آورد زیرا از حد حرف مفت تجاوز نکرده و مدعی هم نیستند که چیز دیگری باشند... چه بهتر که در بیشتر موارد بگوییم سود انگاری: سود انگاری هم واژه روشنتری است، و هم اشاراتش آشکارا به درد است و به لذت و یا خشنودی...
لذا جستجوی لذتها و پرهیز از دردها و آلام، اهدافی هستند که قانونگذار در مدنظر دارد: پس، او را لازم می آید که بفهمد ارزش آنها چیست. لذتها و دردها ابزارهایی هستند که او مجبور است با آنها کار کند، پس او را لازم می آید که قدرتشان را بفهمد که چیست، به عبارت دیگر، باز همان چیزی را که، ارزش آنهاست.
برای یک فرد از نظر شخصی، ارزش یک لذت و یا یک درد، به خودی خود، برحسب چهار وضعیت زیرین نسبت به یکی بیشتر و یا آن دیگری کمتر خواهد بود:
1 شدت آن.
2. دوام آن.
3. یقین بودن و یا قطعی نبودن آن.
4. نزدیکی و یا دوردستی آن... .
ارزشهای تمام خشنودیها و لذتها را در یک طرف جمع زنید، و آنهایی را که به دردها و مشقات مربوط اند در طرفی دیگر. اگر حاصل جمع اولی بر دومی فزونی داشته باشد، چنین تتمه یا باقیمانده ای در طرف لذت، در ارتباط با منافع شخصِ موردنظر، به گرایشِ مطلوب عمل بر کل منجر خواهد شد، و اگر در طرف درد و مشقّت باشد در آن صورت گرایش نامطلوبی را بر کل نشان خواهد داد.
شماری از افراد را در نظر بگیرید که منافعشان در میان است و شیوه ای را که در بالا به آن اشاره شد در مورد هر یک به کار بندید. ارقامی را که نشانگر درجات گرایش یا تأثیر مطلوب عمل در یکایک افراد است با هم جمع کنید، همان چیزی را که بر کل نیز تأثیری مطلوب دارد: این کار را بار دیگر نسبت به یکایک افراد در ارتباط با گرایش یا تأثیر بدی که بر کل دارد انجام دهید. حاصل تفریق دو جمع مزبور از هم چنانچه بر فزونی طرفِ لذت حکم دهد، همین، مبین تأثیر مطلوب عمل بر آن انجمن و یا کلَّ شمار افراد آن خواهد بود؛ ولی چنانچه طرف درد فزونی نشان دهد در آن صورت تأثیر پلیدش نیز متوجه همان انجمن خواهد بود.
احتمالاً برخی، در نگاه نخست، به شسته و رفتگی موجود در تنظیم و تعدیل چنین قواعدی به صورت زحمت بر باد رفته بنگرند: حرف آنها این خواهد بود که جهل ناسفته را با قوانین کاری نیست و شور و احساس هرگز به محاسبه نمی پردازد. اما بلای جهل را شفا می توان داد: و این نظریه که شور و احساس هرگز به محاسبه نمی پردازد. اما بلای جهل را شفا می توان داد: و این نظریه که شور و احساس در این مورد به حسابگری نمی پردازد، همانند بسیاری از اظهارنظرهای کلی و چشم بسته غیب گفتن ها، درست نیست. وقتی موضوعات اینچنین مهمی چون درد و لذت در کارند( تنها موضوعاتی که می توانند اهمیت داشته باشند)، آن هم در بالاترین حد و یا درجه، کیست که به حسابگری نپردازد؟ آدمیان حسابگری می کنند، برخی با دقتی بیشتر، و بعضی کمتر: ولی انسانها همگی حسابگری می کنند. به نظرم نمی رسد، که حتی دیوانه نیز حسابگری نکند. شور و احساس، کم وبیش، در هر انسانی حسابگری می کند... .

پی نوشت ها :

* Jeremy Bentham: An Introduction to the principles of Morals and Legislation (London: E. Wilson, 1823), Vol, I, pp. 1-5, 13, 30, 49-50, 52. vol. II. pp. 30-31.

منبع: فرانکلین، لوفان باومر؛ (1389)، جریان های اصلی اندیشه غربی جلد دوم، کامبیز گوتن، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوم، 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.