خدایان ودائی در آئین هندو

بسیاری از روایات ضمنی و نقش خدایان بزرگ ودائی در آئین هندو به برهما، ویشنو و شیوا نسبت داده شد. با این همه برخی از دیگر خدایان چون ایندرا، وارونا، یمه، اگنی، سوریا، وایو و سومه در این آئین حرمت خود را حفظ کردند.
دوشنبه، 19 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خدایان ودائی در آئین هندو
خدایان ودائی در آئین هندو

نویسنده: ورونیکا ایونس
مترجم: باجلان فرخی



 

بسیاری از روایات ضمنی و نقش خدایان بزرگ ودائی در آئین هندو به برهما، ویشنو و شیوا نسبت داده شد. با این همه برخی از دیگر خدایان چون ایندرا، وارونا، یمه، اگنی، سوریا، وایو و سومه در این آئین حرمت خود را حفظ کردند. این هفت خدا با خدائی هشتم یعنی کُبرا (1) خدای جدید ثروت، «پاسداران جهان» اند. با انتقال قدرت به تثلیث جدید نقش خدایان کهن نیز تغییر می یابد و کم ترین نقش آنان رقابت با خدایان جدید است: خدایانی چون کرتی کیا (2) و درمه، خدا بانوانی که همسر خدایان بزرگ می شوند و به هیأت های مختلف نمایان می شوند، خدایان حیوانی، خدایانی که خاستگاه آن ها در پدیده های طبیعت است- به ویژه رودها، عارفان و فرزانگان یا ریشی ها و نیاکان – مانس (3) یا پیتری (4).

ایندرا

ایندرا هنوز شهریار آسمان ها و بهشت است اما او را بر سه خدای برتر یا تثلیث هندو نفوذ و قدرتی نیست. وظایف این خدا بیش تر چون گذشته و دوره ودائی و برخی از ویژگی های او را تأکید بیش تری برخوردارند، اما اشتیاق ایندرا به نوشیدن سومه، خطا یا جرم برهمن کشی، زنبارگی و از نفرین فرزانه ئی عارف که موجبات شکست ایندرا را از اهریمنان فراهم می آورد از اهمیت او کاسته است.
در نقش خدای توفان، ایندرا خدائی ترسبار و سلاح او تندر، آذرخش و توفان رنگین کمان، کمان اوست. در این دوره ایندرا از مقام خدای جنگ به فرمانفرمای سپهر و پاسدار منطقه شرقی تنزل می یابد و به جای سوار شدن بر گردونه و اسب شگفت خویش اوچ چیسراواس بر پیلی سپید و تناور موسوم به ایراواته سوار می شود. قدرت ایندرا در این دوره بیش از اتکای بر نیروی خود بر حق و شایستگی است. حتی در روایتی ایندرا نه یک خدا که عنوانی است که هر 3600 سال به خدا یا حتی به موجود فانی صاحب برترین شایستگی اعطا می شود. این « شایستگی» گاه می تواند در حد فراهم آوردن و فدیه دادن صد قربانی [به پیشگاه خدایان] باشد. در روایتی ایندرا برای دست یافتن بدین عنوان به نیرنگ دست می زند و برخی از میرندگان را که مشغول ریاضت و تدارک انجام مراسم قربانی اند با فرو فرستادن حوریان شهوت انگیز پریشان می سازد و قربانی های آنان را می رباید و خود بدین عنوان دست می یابد.
در آئین هندو جایگاه ایندرا در مکان شکوهمند او کوه مِرو و پایتخت او در اَمراواتی (5) قرار دارد. در این دوره هنوز مأوایی شکوهمند دارد و اکنون ایندرا و ایندرانی همسر او فقط بر خدایان کوچک و ارواح پرهیزکارانی حکومت می کنند که در تولد دیگر باره بر زمین از هیأتی نیکوتر از گذشته برخوردار بوده اند.
ایندرا به عنوان شهریار آسمان ها هنوز پیوسته با اهریمنان در نبرد است اما در این نبردها گاهی شکست می یابد و این بدان دلیل است که در آئین هندو قدرت تنها با نوشیدن سومه، که اهریمنان از نوشیدن آن محرومند، فراهم نمی شود و قربانی دادن و ریاضت که اهریمنان از انجام آن محرومند، نیز در یافتن قدرت مؤثرند و سومه، قربانی و ریاضت تثلیث قدرتند. نیز علت برخی شکست های ایندرا ناشی از خطای کهن او در برهمن کشی یا شاید کشتن وریتره است که بعدها در هیأت چاندالا (6) او را تعقیب می کند. در روایتی ایندرا را برای گریز از خطای خویش ناچار است پنهان می شود و برای پاک شدن از این گناه ناچار است به دادن قربانی بپردازد تا دیگران از او حمایت کنند. در روایتی شهریاری به نام نَهوشه (7) به شهریاری سه جهان دست می یابد و بر آن است که ایندرانی را از سورگ برباید. نهوشه در دستیابی به ایندرانی تنها بدین دلیل شکست می یابد که آگاستیه (8)، یکی از هزار ریشی هائی که گردونه او را به جانب سورگ می رانند، به سبب لگد شدن پایش از جانب نهوشه خشمگین و او را نفرین می کند و با سقوط گردونه به زمین نهوشه دیگر بار به هیأت اژدرماری در می آید.
شهریار دیگری که به سبب وحشت خدایان از او به شهریاری سه جهان دست می یابد اهریمنی موسوم به بالی است. بالی در نبرد با ایندرا او را از آسمان بیرون می راند و ایندرا تنها با یاری ویشنو، در تجلی او به هیأت کوتوله، به قلمرو خویش باز می گردد.
راونا اهریمن شهریار لانکا که از دودمان برهمنان و از طریق ریاضت به قدرت دست یافته بود نیز از دیگر کسانی است که در نبرد با ایندرا بر او پیروز می شود. وقتی راونا با سپاهیان خود عازم گرفتن سورگ می شود ایندرا در مقابله با او خود را کاملاً ناتوان می یابد. در نبردی که در می گیرد ایندرا اسیر پسر راونا موسوم به مگانده (9) می شود. که به یاری شیوا از موهبت نهان شدن از دید دیگران برخوردار است بر ایندرا پیروز و بعد از اسیر کردن ایندرا او را با خود به لانکا می برد و به گروگان می گیرد. ایندرا و برخی دیگر از خدایان اسیر شده به خادمی مگاندا می پردازند. اَگنی آشپز او، وارونا سقا، کبرا خزانه دار او و وایو به ناچار کاخ او را جارو می کند و تمیز می نماید. همه خدایان به رهبری برهما به ناچار برای رهائی این خدایان به لانکا می روند و برهما به ناچار مگاندا را به لقب ایندراجیت یعنی شکست دهنده ایندرا ملقب می سازد. مگاندا این لقب را می پذیرد. اما از برهما موهبتی بزرگ تر یعنی نامیرائی را خواستار می شود. و برهما به ناچار برای رهائی ایندرا چنین موهبتی را بدین اهریمن ارزانی می دارد.
در موقعیتی دیگر ایندرا تاج گلی را که تجلی شیوا است و در واسه ی مرتاض و عارف آن را به ایندرا هدیه داده است به فیلی کوچک می دهد و همین مرتاض موجب مرگ لکشمانا (10) می شود. درواسه به سبب این تحقیر ایندرا را نفرین می کند تا تسلط خود را بر سه جهان از دست بدهد. ایندرا و دیگر خدایان بر اثر این نفرین چندان ناتوان می شوند که دایتیاها به رهبری متفق خویش راجی (11) بر ایندرا پیروز می شوند. ایندرا از قلمرو فرمانروائی خود در آسمان رانده و به چنان شرایط ناگواری دچار می شود که شهریار خدائی که روزگاری می توانست انجام مراسم صد قربانی را سرپرستی کند به ناچار به درگاه دیگر خدایان می رود و از آنان روغن قربانی گدائی می کند. دوران فرمانروائی دایتیاها نیز به علت خطاهایشان کوتاه است. دایتیاها مغرور از فرمانروائی وظیفه خویش را فراموش می کنند و جهان دچار تباهی و امریت (غذای نیروبخش خدایان) رو به کاستی می نهد. به پیشنهاد ویشنو، ایندرا به دایتیاها پیشنهاد می کند که خدایان و اهریمنان، به جبران این کمبود همت بگمارند. دایتیاها می پذیرند و با خدایان به کره گیری مشهور اقیانوس شیر می پردازند. اهریمنان که از خوردن امریت محروم بودند در این مورد نیز فریب می خورند و با قدرت یافتن دیگر باره خدایان ایندرا نیز این بار هم با نیرنگ بر قلمرو خویش دست می یابد.
در روایتی دیگر از این داستان راجی با عنایت برهما در نبرد همیشگی میان خدایان و اهریمنان رهبر سپاهی پیروزمند می شود. نخست اهریمنان از ایندرا یاری می خواهند اما با نپذیرفتن او به شهریاری از یاری او محروم می گردند. پس خدایان دیگر بار از او یاری می خواهند و بدان شرط که آنان را به پیروزی رهنمون سازد او را به شهریاری می پذیرند. بعد از شکست اهریمنان ایندرا تخت و تاج خود را به راجی وا می نهد اما راجی در سورگ نمی ماند و ایندرا را نایب السلطنه خویش می سازد. بعد از مرگ راجی قلمرو او به پانصد پسر او به میراث می رسد و ایندرا از پذیرش شهریاری آنان سرباز می زند و در نبردی که در می گیرد با یاری بریهسپتی (12) آنان را شکست می دهد و دیگر بار نیرنگ به تاج و تخت خویش دست می یابد.
کامجوئی و خودپرستی ایندرا که موجب بسیاری از شکست های اوست در این دوره موضوع بسیاری از روایت هاست. عشق او به سومه - که در دوره ودائی خاستگاه قدرت و نیرو است- به دلیل ممنوع شدن مسکرات برای انسان ها برای ایندرا نیز موجب ضعف و سستی اخلاقی است. بی پروائی جنسی و انحرافات دیگر ایندرا غالباً بدگوئی از او را تشدید می کند. می گویند انتخاب ایندرانی به همسری به سبب گرایش ایندرا به کامجوئیی جنسی انجام گرفت و برای تصاحب او خطائی مضاعف را مرتکب شد: می گویند ایندرا دختر پولومان (13) اهریمن موسوم به ایندرانی را فریفت و وقتی پدر از فریب دختر خویش توسط ایندرا آگاه شد ایندرا را نفرین کرد و هم بدین دلیل به دست ایندرا کشته شد. با آن که ایندرانی ملکه سورگ شد اما ایندرا بعد از او به عشق های بسیاری گرفتار شد و با بسیاری از زنان دیگر نیز ازدواج کرد.
یکی از مشهورترین عشق های ایندرا عشق او به اِهالیا (14) زن معلم خویش فرزانه و عارف مشهور گوتمه (15) است. اهالیا نخستین و زیباترین زنی است که توسط برهما آفریده شد. می گویند روزی هنگامی که گوتمه از خانه خود بیرون رفته بود ایندرا به خانه او درآمد و به اهالیا اظهار عشق کرد. وقتی اهالیا نزدیک بود تحت تأثیر حرف های ایندرا قرار گیرد گوتمه به خانه بازگشت و با دیدار ایندرا در خانه خویش او را نفرین کرد تا هزار یونی (16) (آلت جنسی مادینه) بر تن او نمایان شود. اما وقتی گوتمه دریافت که ایندرا با زن او هم بستر نشده از نفرین خود عدول کرد و آن هزار نشانه به هزار چشم بدل شد. با این همه ایندرا شوق به اهالیا را فراموش نکرد. ایندرا برای تصاحب اهالیا ماه را فریفت و از او خواست که نیمه شب به هیأت خروسی در آید و آواز بخواند و ماه چنان کرد. گوتمه با شنیدن صدای خروس به تصور فرا رسیدن روز برای انجام کارهای روزانه از خانه بیرون رفت. ایندرا با بیرون رفتن گوتمه از خانه به هیأت گوتمه درآمد و با اهالیا هم بستر شد و هنگامی که گوتمه از ماجرا آگاه شد ایندرا و اهالیا را نفرین کرد. اهالیا به هیأت تندیسی سنگی درآمد و چندان در آن حالت ماند تا با لگد ویشنو (در هیأت راما) به هیأت نخستین خود بازگشت. ایندرا نیز بر اثر این نفرین «خواجه» شد و پس از چندی با قربانی دادن به خدایان و با یاری آنان از این حالت رهائی یافت. و با این همه ایندرا با شکست یافتن از راونا و ایندراجیت کیفر خطاهای خود را می بیند و از مقام پیشین خود نزول می کند.

یَمه

در آئین هندو یَمه چهره محبوبی که ورود مردگان را به آسمان و بهشت خوشامد می گوید نیست و در این نقش یمه نه ساکن بهشت مانس ها یا پیتری ها که فرمانروای دوزخ و مکان کیفر دیدن گناهکاران است.
کالیچی (17) کاخ جایگاه فرمانروائی یمه در ژرفای جنوب زمین قرار دارد و ارواح همه مردگان ناچارند برای داوری در مورد رفتار خویش از برابر تخت او بگذرند. به هنگام عبور ارواح از برابر تخت یمه، چاندار گوپته (18) رفتار و کردار هر مرده را از کتاب بزرگ خویش به اختصار گزارش می کند و با داوری یمه روح مرده به یکی از دوزخ ها، مأوای پدران یا برای زندگی دیگرباره به زمین اعزام می شود.
در کتاب دیگر یمه، کتاب بزرگ سرنوشت، طول زندگانی و سرنوشت هر انسان ثبت شده و هر وقت زمان مرگ انسانی فرا رسد یمه فرستادگان خود را برای فرا خواندن او به قلمرو مردگان اعزام می دارد. گاهی یمه خود برای گرفتن جان زندگان به دیدار آنان می رود و دیدار چشمان مسی رنگ، سیمای سبز فام و ردای خونی رنگ و قرمز یمه نشان مردن است. یمه برای گرفتن جان زندگانی بر گاومیشی می نشیند و در دستان او گرزی وزین، نیزه ئی سه شاخه و کمندی است که گردن قربانیان را با آن به بند می آورد و آنان را به قلمرو مرگ می کشاند.
برای گریز از چنگال یمه راه های متعددی وجود دارد که مشهورترین آنها توسل جستن به خدایان سه گانه و شفاعت آنان و ذکر نام یکی از این خدایان است. می گویند چون زمان مرگ گناهکاری به نام آجامیلا فرا رسید از چنین ترفندی یاری جست. آجامیلا (19) گناهکاری بود که در زندگانی خویش وظایف خود و انجام فرایض مربوط به خدایان را فراموش کرده بود. آجامیلا را پسری بود به نام نارایانا (یکی از نام های ویشنو) و زمانی که در بستر مرگ قرار گرفت به هنگام احتضار پسر خویش نارایانا را به نام نامید و ویشنو خادمان خویش را با شنیدن نام خود بر بالین مرد محتضر گسیل داشت. فرستادگان یَمه با دیدار ندیمان ویشنو بر بالین آجامیلا به ناچار او را رها کردند و آجامیلا از مردن رهائی یافت. می گویند آجامیلا پس از این ماجرا از خطای گذشته توبه کرد و با پناه بردن به ریاضت سرانجام به رهائی دست یافت.
در روایتی دیگر سخن از گنارهکای است که به هنگام مرگ از شیوا شفاعت خواست. گناهکار راهزنی بود که بی آنکه خود آگاه باشد یکی از نام های شیوا یعنی هارا (20) را بر زبان می راند و به هنگام غارت پیوسته فریاد می کشید اهارا (21) (غنیمت را بیاور) و پراهارا (22) (تسلم شو). و از آنجا که ناخواسته و پیوسته نام خدائی را بر زبان می راند به هنگام مرگ دیگر بار در تن شهریاری تولد یافت.
روایتی دیگر از این دست از یکی از نیایشگران حقیقی شیوا سخن می گوید. این نیایشگر شیوا مرکاندیا نام داشت و مرکاندیا کسی بود که شب و روز پیوسته به نیایش لینگام مشغول بود. در دفتر سرنوشت یمه طول عمر مرکاندیا شانزده سال ثبت شده بود و زمانی که هنگام مردن او فرا رسید یمه فرستادگان خویش را فرستاد تا او را به قلمرو مردگان فرا خوانند. فرستادگان شیوا با رسیدن به مرکاندیا او را به لینگام آویخته یافتند و جرأت نکردند او را به قلمرو مردگان فرا بخوانند. پس یمه برای فرا خواندن مرکاندیا روانه شد و با چسبیده بودن او به لینگام ناچار شد که کمند خود را به گرد مرکاندیا و لینگام اندازد و آنها را به قلمرو مرگ بکشاند. شیوا با مشاهده یمه از کار او خشمگین شد و در دم فرود آمد و یمه را با تیپائی کشت. پس از چندی با فزونی گرفتن مردمان بر زمین و جادوان شدن آنان مشکلات بزرگی پدید آمد و خدایان به مشورت نشستند و سرانجام به ناچار یمه را دیگر بار زنده ساختند تا وظایف خویش را انجام دهد.
یمه همیشه بی رحم و سندگل نیست و از آن جمله در افسانه عاشقانه سویتری و ساتیاوان (23) تحت تاثیر لابه های سویتری قرار می گیرد. می گویند شهریار اسواپاتی (24) را فرزندی نبود و پس از هجده سال زاری و تمنا به درگاه خدابانو سویتری یا سرسَوتی این خدابانو به او دختری عنایت کرد که او را سویتری نام نهاد؛ و خدابانو به اسواپاتی وعده داد که دختر او از هر پسری بزرگتر و بهتر خواهد بود.
سویتری بالید و چندان زیبا شد که هیچ کس را یارای خواستگاری کردن او نبود. پس اسواپاتی فرستادگان خویش را به سرزمین های دیگر فرستاد تا همسری شایسته سویتری بیابند و سویتری هیچ یک از جوانانی را که نمایندگان پدر برای همسری او برگزیدند نپذیرفت. سرانجام سویتری از یافتن شوهر مناسب مأیوس و در جنگلی عزلت گزید و راهبه شد. در جنگل سویتری شهریاری کور به نام دیومات (25) را یافت که او را با پسرش ساتیاوان (26) به جنگل تبعید کرده و در آنجا عزلت گزیده و به عبادت مشغول بودند. سویتری شهریار و پسرش را چندان نیکو یافت که عاشق ساتیاوان شد.
پس سویتری به کاخ پدر بازگشت و پدر را گفت که همسر مناسب خویش را یافته است. اسواپاتی با فرزانه و عارف پیشگو ناراده (27) در این باره به مشورت نشست. ناراده ساتیاوان را جوانی بسیار زیبا، شجاع، پرهیزکار و صاحب بهترین صفات نیک دانست و شهریار را گفت که تنها مشکل آن است که در دفتر سرنوشت یمه عمر ساتیاوان سال دیگر به پایان می رسد. شهریار ماجرا را با سویتری در میان نهاد و از او خواست همسر دیگری برای خود برگزیند و سویتری پدر را گفت جز ساتیاوان کسی را به همسری نمی پذیرد. شهریار دیگر بار با نارادَه به مشورت نشست و ناراده عارف شهریار را گفت بدین ازدواج رضایت دهد و اطمینان داشته باشد که همه چیز بر مراد خواهد بود.
پس سویتری و ساتیاوان ازدواج کردند و در جنگل با دیوماتسنه به عبادت نشستند. سویتری پرهیزگار و خوشدل و با وجود آن که با گذشت هر روز دل او از فرا رسیدن پایان سال بیمناک تر می شد از بودن در کنار همسر خویش خرسند بود. خوش خلقی و نیکوئی سویتری در همه زاهدان جنگل تاثیر نهاده و شهریار دیوماتسنه و ساتیاوان را شیفته خود کرده بود. سرانجام سال به پایان رسید و در آخرین روز آن سال سویتری از همسرش خواست به هنگام رفتن به جنگل برای گردآوری هیزم او را نیز همراه خود ببرد و ساتیاوان بدین کار رضایت داد.
سویتری همراه همسرش عازم اعماق جنگل شد و نگران او را می پائید که نیرویش تحلیل می رفت. در ژرفای جنگل ساتیاوان درختی را برگزید و با تبر خویش بریدن درخت را آغاز کرد. ساتیاوان به هنگام کار دردی در سر خود احساس کرد، سویتری را فرا خواند و هم در آن دم بر زمین افتاد. سویتری سر همسرش را بر دامان نهاد و زار زار گریستن گرفت و یمه فراز آمد و بی آن که سخنی بگوید جان ساتیاوان را گرفت و کمند خود را بر گردن روح او انداخت و به جانب جنوب روان شد.
سویتری به دنبال یمه روان شد و یمه از رفتن باز ایستاد و از زن خواست که از تعقیب آنان دست بردارد و برای همیشه همسرش را ترک گوید؛ و سویتری که زار می گریست همچنان به دنبال او روان بود. پس یمه به نرمی از او خواست جز جان شوهر خویش آنچه می خواهد بر زبان آورد تا حاجت او را روا کند و زن از او خواست بینائی را به پدرشوهرش باز گرداند و یمه چنان کرد.
یمه با روح ساتیاوان به جانب جنوب روان شد و چندان راهی نرفته بود که دریافت سویتری دیگر بار او را دنبال می کند. یمه به جانب سویتری بازگشت و شگفت زده از سویتری خواست که از تعقیب او دست بردارد و هر آن حاجتی که دارد بر زبان بیاورد، و سویتری از یمه خواست پدرشوهرش را به تخت سلطنت باز گرداند و یمه چنان کرد و راه خود را در پیش گرفت. یمه به دیار نیمه تاریک جنوب داخل می شد که احساس کرد سویتری او را دنبال می کند. یمه به جانب سویتری بازگشت و از او خواست با بیان آخرین تمنای خویش از تعقیب او دست بردارد و از دیار نیمه تاریک باز گردد. سویتری از یمه خواست او را صد فرزند عنایت کند و یمه پذیرفت و از او خواست که باز گردد. سویتری یمه را گفت من صد فرزند را از شوهرم ساتیاوان می خواهم و بی او صاحب فرزند شدن ناممکن است و بدین سان یمه دام مرگ را از گردن روح ساتیاوان گشود و او را به زندگی باز گردانید.
ساتیاوان چشم گشود و سر خود را بر دامان سویتری یافت. شب فرا رسیده و جنگل در تاریکی فرو می رفت. ساتیاوان از همسر خویش پرسید چرا بدو اجازه داده است بدین خواب طولانی فرو رود و سویتری آنچه را بر او رفته بود باز گفت. زن و شوی جوان و عاشق به دیر بازگشتند. دیوماتسنه بینا گشته و چشم به راه بازگشت آنان بود و هم در آن دم پیکی از قلمرو پادشاهی او فرا رسید با این پیام که غاصب سلطنت مرده است و مردم جویای بازگشت شهریار خویشند.

وارونا

وارونا در تحولات آئین هندو نقش خویش را چون خدای برتر ودائی از دست داده و به اعتقاد هندوان تنها فرمانفرمای قلمرو غربی است. تشریح اسطوره ئی این سقوط به برخورد پیچیده خدایان و اهریمنان و زمان تعیین قلمرو و سپهر فرمانروائی خدایان به منظور جلوگیری از برخورد آنان باز می گردد.
با دست یابی ایندار به مقام خدایی جنگ و سپهر، وارونا از مقام خویش سقوط می کند و از پاسداری دریای آسمان و باران زائی معزول و فرمانروای اقیانوس زمینی می شود؛ و در این نقش وارونا مانع بزرگ پیروزی اهریمنان اقیانوس تاریکی است.
وارونا برای تنبیه اهریمنان اقیانوس هنوز هم همانند گذشته از کمند خویش استفاده می کند. مأوای او در این نقش بر کوهستان پوشپاگیری (28) در ژرفای آب هاست و ناچار است برای حفاظت تن خویش و خشک ماندن از روپوش کبرا استفاده نماید. وارونا برای سرکشی به اقلیم فرمانروائی خود از غول ماهئی موسوم به ماکاره (29) که سر او به هیأت سر گوزن و پاهایش چون پاهای بز کوهی است بهره می جوید. ملازمان وارونا در این سفرها مارها، رودها و اهریمنان و غالباً هزار اسب سفید است.
با آن که قلمرو وارونا در این نقش در اقیانوس قرار دارد اما به هنگام نبرد خدایان و اهریمنان در نبرد شرکت می جوید و بر خلاف گذشته تنها از قدرت خود که اراده و خواست اوست بهره نمی جوید و چنین می نماید که قدرت اخلاقی او نیز کاستی یافته است. وارونا و میترا (و در برخی از روایات سوریا) چنان از زیبائی حوری دریائی موسوم به اورواسی (30) برانگیخته می شوند که تخمه آنان بر زمین می ریزد. این تخمه در کوزه ئی آب گردآوری می شود و از همین تخمه است که آگاستیه (31) نخست به هیأت ماهی رخشانی زاده می شود؛ و آگاستیه از عارفان و فرزانه بزرگی است که به زهد و ریاضت کشی مشهور است. آگاستیه علاوه بر شکست راکشس های جنوب هند در رامایانا، آب قلمرو پدر خویش را نیز فرو می بلعد تا از نهان شدن اهریمنان در ژرفای آب ها و گریختن از کیفر خدایان جلوگیری نماید.

اَگنی

در تحولات آئین هندو اَگنی جانشین وارونا و شهریار دیار پدران یا پیتری ها است. اَگنی این نقش را در آئین هندو به عهده می گیرد و بدین روایت اَگنی پسر انگرس یکی از هفت ریشی و یکی از ده پرجاپتی یا نیای انسان است. پرجاپتی انگرس شهریار دیار پیتری است و اَگنی این عنوان را از پدر به ارث می برد؛ از پدری که کاهن خدایان و خدای قربانی ها است.
اَگنی اکنون کم تر به عنوان خدای آتش نیایش می شود و بیش تر به عنوان پالایش کننده فدایای قربانی در مراسم مختلف چون ازدواج و مرگ مورد توجه قرار می گیرد. هفت زبان اگنی خاص لیسیدن روغن قربانی مراسم آئینی و هم از آن سان که ایندرا به سوما رغبت بسیار دارد اشتیاق اگنی به خوردن روغن قربانی یکی از ضعف های اوست. به روایت از مهابهاراته، اگنی چندان گوشت و روغن قربانی می خورد که نیرویش تحلیل می رود و به منظور بهبود و بازیافتن نیروی خویش به فعالیت می پردازد و با تباه کردن یک جنگل به ویرانگری روی می آورد؛ و ایندرا او را از این کار باز می دارد و بعدها خطای خود را با یاری کردن کریشنا و آرجونا، پسر ایندرا، جبران می کند. اَگنی در نقش خویش به عنوان آتش هنوز هم غالباً به هیأت انسانی سرخ، با سه سر شعله ور و سوار یا همراه با یک قوچ تصور می شود.
اَگنی چون شهریار دیار پیتری صرفاً از نقش پیشین خود به عنوان هموار کردن راه ارواح وارسته ئی استفاده می کند که با دادن قربانی می توانند به مأوای او راه یابند.
گوناگونی [و تضاد] صفات و سرشت اَگنی از همانندی برخی از ویژگی های او با ایندرا و شیوا فراهم می شود. برخی صفات اگنی به ایندرا و شیوا واگذار می شود و برخی از صفات او و از آن جمله کشنده اهریمنان بیماری زا از رودره به عاریت گرفته شده است. اَگنی در نقش خدای فضای میانه نمایان می شود و در این نقش شهریار دیار پیتری و مصرف کننده [و ناقل] قربانی های خدایان است. گاهی چون کاهنی فرزانه پنداشته می شود و گاه ستاره ئی است و غالباً او را یکی از ماروت ها می پندارند. اَگنی در نقش ماروت انسانی است با چهار دست، با پوشاک و دستاری سیاه که زوبینی شعله ور را حمل می کند و بر گردونه ئی سوار است که چرخ های آن هفت باد و اسب هائی سرخ فام گردونه او را حمل می کنند. در روایتی دیگر و به زمان دیگر با رودره ی کهن و چهل و نه پسر او، ماروت ها، پیوند دارد.

سوریا

در آئین هندو سه خورشید خدای ودائی یعنی سوریا، سویتری و ویوسَوَت تبدیل به یک خدا و جذب سوریا می شوند. سوریای هندو تنها مدتی یکی از پسران دیاووس تصور می شود و همانند سویتریی و ویوسوت بیش تر پسر آدیتی و فرزانه کاشیاپه (32) نوه برهما و نیای انسان ها پنداشته می شود؛ و به زمانی دیگر سوریا را پسر برهما می دانند.
سوریا بسیاری از ویژگی های ودائی خود را حفظ می کند اما به جای جوانی زیبا و زرین مردی است به رنگ سرخ آتشین با سه چشم و چهار دست. همانند سوریای ودائی بر گردونه ئی می نشیند که هفت اسب آن را حمل می کنند و هر اسب نماد یکی از روزهای هفته است. سوریا در این هیأت خود راننده گردونه خویش نیست و او را گردونه ران بی پائی است
که آرون (33) نام دارد و یکی از برادران گارودا (34) نماد شبگیر و بامداد است. به زمانی دیگر گرودنه ران او ویوسَوَت و سوریا خود خدائی مسی رنگ، دارای چشمانی سرخ و به هیأت یک کوتوله است.
سوریا در آئین هندو خیرخواه انسان و نماد او صلیب شکسته ئی است که نشانه بخشندگی است. او را کشنده اهریمنان می دانند و در روایتی راکشس ها بدو یورش می آورند و بیم آن است که او را پاره پاره کنند اما سوریا با نور خویش آنان را نابود می کند.
فرزندان نامشروع سوریا بسیار و از این شمار است کارنه (35) پسر کونتی (36) و یکی از رهبران دودمان کوراوا در مهابهاراته، و سوگریوه بوزینه شهریاری که در رامایانه یاور راما بود. یکی از پسران سوریا نیای دودمان خورشیدی است. اما مشهورترین فرزندان سوریا از همسرش سانجنه (37) زاده شدند. افسانه سانجنه و سوریا با اسطوره های بسیاری و از آن جمله اساطیر ویوسوت و سارانیو آمیخته شده است و سانجنه دختر ویشواکرمه (در وداها توشتری) است. سانجنه در آغاز ازدواج با سوریا برای او سه فرزند به نام مانوویوسوت (38) و دو قلوی یمه و یمی را، که نخستین انسان های زن و مرد بودند، زائید. با گذشت زمان این دو قلو به مقام شهریاری و خدائی دست یافتند و یمه شهریار مردگان و یمی خدابانوی رود یامونه (39) شد. نیز با گذشت زمان سانجنه رخشندگی شوهر خویش سوریا را تحمل ناپذیر یافت و هم بدین دلیل از او گریخت و ندیمه خویش چایه (40) (سایه) را به جای خویش نهاد. سانجنه در دوره کناره گیری و عزلت به جنگل پناه برد و به هیأت مادیانی درآمد و به ریاضت پرداخت. سوریا به عزلتگاه سانجنه پی برد و به هیأت نریانی درآمد و با سانجنه درآمیخت. از این آمیزش دو قلوئی انسان اسب، اشوین ها، و پسر دیگری که چندان مشهور نیست و روانته (41) نام دارد هستی یافتند. در این روایت ویژگی آشوین ها با خصوصیات ودائی آن تفاوت دارد و در اینجا بیش از طبیب خدایان بودن، ایزدانی خورشیدی اند.
دیر گاهی سوریا و سانجنه در کنار یکدیگر و به هیأت اسب زیستند اما سرانجام از اسب بودن خسته شدند و به هیأت انسان درآمدند. سوریا همسر خویش سانجنه را به خانه برد و برای آن که نوزاد کم تر سانجنه را آزار دهد از پدر سانجنه توشتری خواست یک هشتم از انوار او بکاهد و توشتری صنعتگر خدایان چنان کرد؛ و توشتری تمام اندام او جز پاهایش را به اندازه یک هشتم تراشید و از آن پس این جفت آسمانی به شادمانی زندگی کردند. ویشوا کرمه از آنچه از اندام سوریا تراشیده بود دیسکی به عنوان سلاح برای ویشنو، نیزه سه شاخی برای شیوا و نیزه ئی برای کرتی کیا و سلاحی برای کبرا و خدایان دیگر ساخت.

وایو

مقام وایو در اعتقادات هندو کاستی یافته و از مرتبه یکی از سه خدای ودائی نزول کرده است. وایو در وداها خدائی ویرانگر و تندخواست که در آسمان و زمین و به هر جا جولان می دهد و مأوایش در منطقه شمال غربی قرار دارد. در آئین هندو وایو شهریار گندهروه هائی است که بر دامنه های کوه مرو زندگی می کنند اما این ویژگی از خشونت پیشین نمی کاهند و به قله کوه آسمانی مرو یورش می برد. می گویند وایو به ترغیب فرزانه عارف ناراده (که در برخی روایات او را فرمانروای گندهَروه ها می دانند) به قله مرو یورش برد و یک سال تمام همه نیروی خود را برای نابود کردن قله مرو به کار برد اما از گارودا که بال خود را بر کوه گسترده بود و آن را در برابر بادها حفاظت می کرد شکست یافت. با این همه سرانجام در پایان سال وایو از فرصتی کوتاه که نارادا او را از آن آگاه کرد و از غیبت گارودا بهره جست و با حمله ئی قله کوه مرو را به دریا افکند و از فرو افتادن قله مرو به دریا جزیره لانکا (سیلان) به وجود آمد.
عشق های وایو چون رفتار اوست و با آن که با دختر ویشوا کرمه ازدواج می کند دارای چندین فرزند نامشروع است؛ از این شمار است هانومان میمون فرماندهی که قدرت پرواز را از پدر خویش به ارث برده است. بهیما نیز از دیگر فرزندان نامشروع وایو است که از کونتی که از نیایشگران وایو بود زاده شد. در مهابهاراته، بهیما از قهرمانان تندخو، آزمند و دشمن اهریمنان و از قهرمانان قوم پاندوا و از نظر خلق و خوی بیش از هانومان به پدر خویش وایو نزدیک است.
در روایتی وایو به کاخ شهریار کوشانابا (42) یورش می برد و بر آن است که با یکصد دختر باکره او بیامیزد و با مقاومت دختران همه آنان را کوژپشت می سازد.
در باورهای مردمان پیرو برخی از فرقه های هندو وایو دارای خشونت کم تر و روح مقدسی است که از ملازمان ویشنو و لکشمی است.

سومه

سومه که چندره نیز نامیده می شود در آئین هندو همانا ماه است و گاه در گفتگوی از سومه هنوز گاهی او را اَمریت و چیزی می دانند که از کره گیری اقیانوس شیر به دست می آید. در برخی از روایات سومه پسر درمه و در روایات دیگر به سبب تصور برخاستن ماه از اقیانوس او را پسر وارونا خدای اقیانوس می دانند. در روایتی دیگر ماه با سوریا پیوند می یابد و بدین روایت گاه سوریا پدر و گاه در نقش یک همسر سومه است و پذیرفتنی تر آن که سوریا ماه را با آب اقیانوس غذا می دهد و خود سومه غذای خدایان و جاودانگان و بسیاری از موجودات است. بدین روایت در نیمه نخست هر ماه سی و شش هزار و سیصد خدا از سومه تغذیه می کنند و به جاودانگی دست می یابند و در نیمه دوم هر ماه سومه خوراک نیاکان مقدس (پیتری ها ) است. نیز سومه خاستگاه غذای انسان ها، حیوانات و حشرات است و در این راه ماه نه تنها فراهم سازنده شادمانی موجودات کهشبنم یا آبی است که از نور ماه فراهم می آید موجب زنده ماندن نباتات و فراهم شدن غذای موجودات میرا است در این روایت دو ویژگی سومه مورد توجه قرار گرفته است: نخست سومه چون امریت یا نوشابه جاودانگی که خاستگاه جاودانگی و نیروی خدایان است و دوم سومه چون ماه که بدر و محاق تقویمی آن بدین روایت توجیه می شود:
سومه با بیست و هفت دختر فرزانه و عارف دکشه که نماد ستارگانند ازدواج می کند و دکشه از داماد خویش سومه همانند شیوا آزار بسیار می بیند. در این روایت سومه به یکی از زنان خویش روهینی (43) (هیادس) بیش از زنان دیگر توجه دارد و هم بدین دلیل حسادت زنان دیگر را بر می انگیزد. زنان دیگر سومه به پدر خویش دکشه شکایت می برند و وقتی نصایح پدر زن موثر نمی شود دکشه، سومه را نفرین می کند و بر اثر این نفرین ماه دچار محاق و عقیم می شود. پس از چندی زنان سومه از کار خویش پشیمان می شوند و از دکشه می خواهند که از نفرین خویش چشم پوشی کند. دکشه نمی تواند اثر نفرین خویش را از میان بردارد اما تأثیر این نفرین را کم تر می کند و چنین است که در هر ماه فقط نیمه ئی از آن به محاق می رود.
سوما با انجام مراسم بزرگ قربانی اسب پس از چندی از اثر دیگر نفرین دکشه که عقیم بودن است رهائی می یابد. سومه با رهائی یافتن از عقیم بودن تارا (44) زن بریهسپتی فرزانه عارف و آموزگار خدایان و نماد ستاره ژوپیتر[ (مشتری)] را می فریبد و بریهسپتی را با همه قدرت یارای کاری نیست. لابه های بریهسپتی و موعظه های دیگر فرزانگان را در سومه که جهان را به خود نیازمند می داند اثر نیست و هم بدین دلیل بریهسپتی به برهما روی می آورد و او نیز نمی تواند تارا را باز گرداند. سومه با آگاه شدن از تصمیم ایندرا با اسوراها متحد می شود و اوساناس (45) که از گذشته با بریهسپتی دشمنی دارد سومه را حمایت می کند. خدایان به رهبری ایندرا با سومه به ستیز بر می خیزد و در نبردی طولانی سرانجام ماه با نیزه شیوا به دو نیم و ناقص می شود.
برهما دیگر بار از سومه تمنا می کند تا تارا را به همسرش باز گرداند و این بار سومه که از تارا خسته شده است خود او را به همسرش باز می گرداند و هنگامی که بریهسپتی زن خود را می بیند در می یابد که باردار است. بریهسپتی تا زاده شدن فرزند از همسر خود دوری می کند. تارا فرزند بسیار زیبا می زاید و خدایان از زیبائی کودک شگفت زده می شوند، تنها تارا می تواند بگوید پدر فرزند او کیست و او نیز پس از گفتگوی بسیار سومه را پدر فرزند خویش معرفی می کند. نوزاد بودا نام می گیرد و در اسطوره های بعدی بودا نیای سلاله ماه است.
بریهسپتی خشمگین از همسر خویش او را نفرین می کند و تارا می سوزد و خاکستر می شود. برهما کیفر تارا را سنگین می یابد و هم بدین دلیل دیگر بار او را زنده می سازد و با پالودن و تعمید او تارا را به بریهسپتی باز می گرداند. سومه به سبب خطای خود از جانب پدر خویش وارونا مورد کیفر قرار می گیرد و از ارث محروم می شود. لکشمی که به سبب تغذیه از اقیانوس شیر خواهر سومه است به یاری سومه بر می خیزد و با گفتگوی با پراواتی، شیوا را به حمایت از سومه وا می دارد. شیوا هلال ماه را در نشست خدایان بر تارک خویش قرار می دهد و بریهسپتی با دیدار هلال ماه حضور شیوا در نشست خدایان را توهین می خواند و شیوا و خدیان به مشاجره می پردازند. برهما به حمایت از بریهسپتی بر می خیزد و سومه را از آسمان تبعید می کند (و این روایت نیز توجیه دیگری است بر بدر و محاق تقویمی ماه).
پس از این ماجرا سومه به هیأت مردی مسی رنگ بر گردونه ئی سه چرخه که آن را بزی کوهی یا که ده اسب سفید می کِشند می نشیند و در آسمان سرگردان می شود.

پی نوشت ها :

1-Kubera
2- Karttikeya
3- Manes
4- Pitri
5- Amaravati
6- Chandala
7- Nahusha
8- Agastya
9- Meghanda
10- Ladshmana
11- Raji
12- Brihaspati
13- Puloman
14- Ahalya
15- Gautama
16- Yoni
17- Kalichi
18- Chandragupta
19- Ajamila
20- Hara
21- Ahara
22- Prahara
23- Savitri, Satyavan
24- Aswapati
25- Dyumatseana
26- Satyavan
27- Narada
28- Pushpagiri
29- Makara
30- Urvasi
31- Agastya
32- Kasyapa
33- Arun
34- Garuda
35- Karna
36- Kunti
37- Sanjna
38- Manuvivasawata
39- Yamuna
40- Chhaya
41- Revanta
42- Kusanabha
43- Hyades
44- Tara
45- Usanas

منبع مقاله: ایونس، ورونیکا؛ (1373)، شناخت اساطیر هند، باجلان فرخی، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم: 1381.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما