سیاست وحشت انگیز و هراس

دولت ایران از مدت‌ها پیش بر اثر اقدامات روسیان مرعوب شده بود. مجلس که کوشیده بود تا در زمینه وضع و تصویب قوانین لوایح استقامت ورزد، پراکنده شده بود. تنها ملت باقی بود که به آزادی خود با غیرت علاقه داشت...
چهارشنبه، 21 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سیاست وحشت انگیز و هراس
 سیاست وحشت انگیز و هراس

نویسنده: دکتر محمود افشار یزدی
مترجم: ضیاء الدین دهشیری



 

«انسانیت حقیقی مستلزم قساوت و بیدادگری است»
(از مجله «عصر جدید» چاپ پطرزبورگ»
سال 1911 بدین منوال با هول و هراس به پایان آمد بدون اینکه 1912 با امیدهای بیشتری آغاز گردد...
دولت ایران از مدت‌ها پیش بر اثر اقدامات روسیان مرعوب شده بود. مجلس که کوشیده بود تا در زمینه وضع و تصویب قوانین لوایح استقامت ورزد، پراکنده شده بود. تنها ملت باقی بود که به آزادی خود با غیرت علاقه داشت و گرفتار یأس شده نمی‌توانست درست درجه‌ی اعمال شنیع و فجیعی را که اشغالگران در صورت برخورد با مقاومت مرتکب می‌شدند قیاس کند. روس‌ها هم تصور می‌کردند که باید این ملت را مرعوب و وحشت زده سازند تا در راه سیاست آنان دیگر مانعی موجود نباشد. روس‌ها نظام وحشت و ارعاب را در مناطقی که با قشون اشغال کرده بودند برقرار ساختند. در همه جا چوبه های دار برپا شد، وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها در دستور روز قرار گرفت. حتی افراد بیگناه، پیرمردان، زنان، کودکان از عذاب و مرگ مصون نماندند. تمدن قزاقی با کمال درخشندگی در این کشور «غیر متمدن» رواج یافت. (1)

قتل عام تبریز (2)

تاریخ آغاز حوادث خونین تبریز به ماه دسامبر 1911 یعنی به دوره اتمام حجت روسها به حکومت ایران می‌رسد. به موازات روزهای تیره و تار تهران، شجاع الدوله نامی از هواداران شاه سابق و دوست روس‌ها تبریز را محاصره کرده و به قحطی انداخته و آذوقه و خواروبار و کالائی را که بدانجا می‌رسید بلافاصله غارت می‌کرد. (3)
مختصر کلام، او سرانجام توانست به شهر داخل شود و با پشتیبانی روسیه و تأیید قونسول انگلیس (4) خود را حاکم تبریز بخواند. دولت ایران به این قضیه اعتراض کرد. نماینده رسمی دولت ضیاءالدوله که به قونسولگری بریتانیا پناهنده شده بود از فرط نومیدی انتحار کرد.
پیش از ورود شجاع الدوله و بعد از آن، روس‌ها با یاری و همدستی او مرتکب یک سلسله عملیات خارج از حد توصیف شدند. قبلاً روز 25 دسامبر 1911 وزیرمختار ایران در لندن به وزارت امور خارجه انگلستان اطلاع داد که «سپاهیان روسی در تبریز پانصد زن و کودک را قتل عام کرده‌اند.»
ولی این اعمال شنیع و فجیع چند روزی بعد، در اول ژانویه 1912 مطابق با دهم محرم - عاشورا، مقدس‌ترین روز، نه فقط در ایران بلکه در جهان اسلام شیعی، به اوج شدت خود رسید. در آنروز روسیان دارهائی را که به سبک خودشان رنگ آمیزی کرده بودند برپا کردند و ثقه الاسلام معروف، پیشوای روحانی ایالت آذربایجان، مرد معمری را که مورد احترام و تجلیل بی پایان مردم ایران بود، به دار آویختند. (5) آنطور که یک روزنامه نگار انگلیسی فرض کرده تأثیر این اعدام و اهانت در مردم ایران همان بود که به دار آویختن اسقف اعظم «کانتربری» در روز جمعه مقدس (روز شهادت حضرت مسیح) ممکن است در مردم انگلستان داشته باشد. روس‌ها در همان روز که آن روحانی بزرگ را مصلوب کردند جمع کثیری از روحانیون بزرگ دیگر و خطبا، وعاظ، جریده نگاران و صاحبان مقامات عالی دولتی را نیز به دار زدند.
«... روس‌ها در روستای حکم آباد که قسمت اعظم جمعیت آن را کشاورزان تشکیل می‌دهند، هفتاد و پنج نفر را به قتل رسانیده سپس پیکر آنان را بردار آویختند...»
«در وقتی که او (یکی از قربانیان) هنوز زنده بود چشمانش را برکندند و زبانش را بریدند، «زیرا خطیب و سخنران بود» و سپس او را به اطراف کشانیدند.»
«او (شجاع کذائی که به حساب روس‌ها حکومت می‌کرد) نایب یوسف حکم آبادی را سربریده، سپس بدن او را مانند گوسفندی به دو شقه کرده، هر یک را بر سر بازاری به دار آویخت». (6)
پروفسور براون نتیجه می‌گیرد که «بیدادگری‌ها و مظالمی که روس‌ها و شجاع که به تحریک و حمایت آنان کار می‌کرد، دائماً در تبریز مرتکب شدند قلم مرا از توصیف عاجز کرده است.»
پرفسور براون در مقاله دیگری در همان روزنامه چنین می‌نگارد: (7)
«... در زمره قربانیان دو پسرک جوان به نام حسن و قدیر به سن هشت و دوازده بودند که تنها گناهشان این بود که دو برادر ارشدشان که جزو سربازان داوطلب ملی بودند از راه مرز ترکیه موفق به فرار شده بودند... برادر جوانتر در دم واپسین فریاد برآورد: «زنده باد ایران! زنده باد مشروطیت!» و سپس طناب دار را به گرد گردن خود مرتب کرده مأمور اعدام را دعوت کرد تا کارش را تمام کند. قربانیان را با هم به پای چوبه دار برده یکی یکی در برابر چشم یاران روز مصیبت خود، به دار آویختند.»
... در طی ماه ژانویه اعدامهای انفرادی دیگری نیز وقوع یافت و از جمله اعدام امیرمحمدخان پسر عموی ستارخان قهرمان ملی، هر چند او در محاصره سال 1909 تبریز دو پای خود را از دست داده بود.
امیرمحمدخان به دست روسیها به دار آویخته شد... (8)
«سربازان روسی خانه هائی را که از آن به سوی آنان تیراندازی می‌شد، یکی پس از دیگری غارت و ویران می‌کردند...»
«او (یک سرهنگ روسی که با نیروهای امدادی وارد شده بود) بدون اینکه نقشه شهر یا هیچگونه اندیشه ای داشته باشد که قنسولگری یا محل سکونت سربازانش در کجا است، شهر را به آتش می‌بست و همه جا را هدف می‌گرفت بدون اینکه هدف مشخصی داشته باشد. (9)
حقیقت این است که این سرهنگ بعداً مجازات شد ولی «به طوری که نگارنده سطور فوق می‌افزاید، اعمال او نظیر عملیات عموم افسران روسی دیگر بود.»
بر اثر این بمبارانهای دیوانه وار «کوچه مانندهائی» در میان خانه های شهر گشوده شد. (10)
ارمنیان چون از آغاز انقلاب ایران در نهضت مشروطه خواهی سهمی بزرگ و شرکتی فعال داشتند، مورد نفرت و انزجار روسیان بودند. از اینرو روسیان تصور کردند که نباید بدین قساوت‌ها و درنده خوئی ها بدون اینکه طعم آن را به ارمنیان تبریز نیز بچشانند، پایان بدهند.
«چند روزی بعد در اواسط مراسم جشن‌های سال نو ارمنی‌ها، «بدروس آندره آسیان» بزرگ‌ترین شخصیت ارمنی را بازداشت کرده به سوی چوبه دار کشیدند... او مردی عظیم الجثه و سنگین وزن بود و درنتیجه طناب دار او دوبار پاره شد. یکی از افسران جوان روسی اعتراض کرد که آن ارمنی مصلوب به حد کافی عذاب کشیده و اگر در هر کشور متمدنی بود او را آزاد می‌کردند. این افسر به خاطر همین تذکرات مجازات شد و ارمنی دلاور سرانجام به قتل رسید. همان شب سربازان روسی در محله ارمنی‌ها رژه رفته تظاهر کردند و منظورشان این بود که عموم ارمنی‌ها را مرعوب و هراسان سازند. (11)
بر این دارزدن ها و قتل عام‌ها، سایر قساوت‌ها و درنده خوئی ها نظیر دوختن دهان کسانی که به طرفداری از مشروطیت سخن می‌گفتند، در زنجیر کردن مردان و آنان را در کوچه و بازار کشانیدن و وحشیگریهای غیر قابل ذکر دیگر را نیز باید افزود.» (12)
بدون تردید ارتکاب این اعمال وحشیانه بی نظیر، فدائیان (13) را به اعمال انتقام جویانه ای برمی انگیخت که گاهی به سرحد افراط می‌کشید. ما قصد توجیه این اعمال را نداریم و عملیات انتقام جویانه غیرقانونی و غیراخلاقی فدائیان را جایز نمی شماریم، ولی در حالت دفاع مشروعی که داشتند انجام اینگونه اعمال علیه سربازان روسیه امکان پذیر است. خوشبختانه اینگونه عملیات بسیار نادر بود و جنبه فردی داشت و به حسن شهرت انقلابیون لطمه نمی‌زد، در صورتی که آنچه از جانب روس‌ها اتفاق می‌افتاد قتل عامهای متشکل و طبق برنامه بود.
***
پروفسور براون (14) در ماه اکتبر 1912 جزوه ای همراه با عکسهائی منتشر و بعضی از این صحنه های قساوت آمیز را عرضه کرد تا به مردم انگلستان «وسائلی را که برای اختناق روح ملیت ایرانی و به اسارت کشانیدن یکی از خوش استعدادترین و قدیم‌ترین ملت‌های عالم،‌ در برابر روسها به کار رفته بود، نشان دهد و «سپس مسئوولیت کشور خود را که «آشکارا در این اعمال برعهده داشت» ثابت کند.
ولی می‌توان از خود پرسید که آیا آنهمه سبعیت و توحش قادر بود به واقع روح ملیت ایران را مختنق سازد و یا برعکس آیا این اعمال عیناً نتیجه ای خلاف مقصود عاملان آن نداشته و آیا شهیدان تبریز «عاشورا»ی دیگری نظیر شهیدان کربلا به وجود نیاوردند؟... سفیر کبیر بریتانیا در سنت پطرزبورگ، سر جرج بوکانان، در نامه‌اش به وزیر امور خارجه چنین نوشت:
«اعدام این روحانی عالی مقام در نظر من یکی از بدترین حوادث و چون خطائی فاحش بود... تقریباً مسلم است که این اعدام در سراسر ایران غیظ و انزجار برخواهد انگیخت... به نظر من احتمال نیز دارد که اولیای امور روسی را عاملان اعدام ثقه الاسلام معرفی کنند تا خشم و انزجار ملت ایران را برانگیزند و بدین ترتیب موجب بروز اغتشاشاتی تازه گردند که برای روسی‌ها مستمسک و بهانه لازم برای اشغال تهران فراهم آورد... روسیه چون مانند انگلستان یکی از دول بزرگ «اسلامی» است (سفیر کبیر انگلستان چنین نتیجه می‌گیرد) می‌ترسم این اعدام احساسات رعایای مسلمان ما را جریحه دار کند. (15)
به خوبی ملاحظه می‌شود که نه احساسات بشر دوستانه و نه حتی احساس منافع آنان طبعاً نتوانست بر غرایز ستمکاری و بیدادگری آنان لگام بزند. جریده نیمه رسمی «عصر جدید» چاپ سنت پطرزبورگ چنین فریاد می‌زد:
«انسانیت حقیقی مستلزم بیدادگری است!»
با مقایسه این حوادث وحشت انگیز با قتل عام 8000 ترکمان بدون دفاع که در سال 1881 به فرمان ژنرال اسکوبلف در دانگیل تپه، بر طبق این اصل انجام گرفت که «با مردم آسیا طول مدت صلح رابطه مستقیم با تعداد قتل عام‌ها دارد» و با مقایسه آنچه در حال حاضر در بهشت تزاری - بلشویکی می‌گذرد، آدمی ناچار است نتیجه بگیرد که روشهای سیاسی روسی سرخ یا سفید، به نحوی اصلاح ناپذیر دور از تمدن می‌باشد.

به توپ بستن حرم حضرت رضا (ع) در مشهد (16)

این اعدام‌ها در تبریز و سراسر ایالت آذربایجان تا ماه اوت 1912 ادامه یافت. همچنین در رشت، در گیلان، ادارات جراید منهدم و جراید توقیف گردید و چند نفری به دار آویخته شدند (17) مردم، حتی در اروپا، کم کم به حقیقت، به حد کافی از این شیوه های روسی مآبانه اطلاع می‌یافتند. با این وصف در منتهی الیه دیگر ایران، در ایالت خراسان، در مشهد، حوادث فاجعه آسای دیگر و بی احترامی و هتک حرکت مقدسات مذهبی و اهانت به مشاهد متبرکه نمایان می‌شد. روس‌ها در تاریخ 29 مارس 1912 به بهانه های واهی و بدون هیچگونه انگیزه و تحریکی حرم حضرت امام رضا (ع) را به توپ بستند و سپس غارت کردند. بدین مناسبت و در این قضیه جمع کثیری از افراد بیگناه، اعم از مجاوران یا زائران، به قتل رسیدند. این حادثه «نقطه اوج و ذروه آن فجایع و شنایع اعمال بود که در سراسر عالم اسلامی احساساتی دردناک و خارج از حد توصیف برانگیخت» (18)
اگر به دار آویختن روحانی و مجتهد بزرگ تبریز را ممکن بود یک نفر روزنامه نگار انگلیسی با اعدام اسقف اعظم کانتربری مقایسه کند ولی به توپ بستن حرم حضرت رضا (ع) در جهان اسلام شیعی تأثیری کمتر از تخریب حرم اورشلیم در امت اسرائیل، نداشت.
اعتراضات حکومت ایران - اگر هنوز اعتراضی وجود داشت - نمی‌توانست هیچ اثری داشته باشد. و تصور می‌کنم که سرانجام کاری عاقلانه کرده دیگر اعتراضی ننمودند، زیرا دولت روسیه اینگونه اعتراضات را اهانتی به خود محسوب می‌کرد، از این نظر و بدین معنی که نمی‌توانست تحمل کند که یک دولت کوچک آسیائی بتواند به خود اجازه داده به چنین ایرادهائی بر یک دولت بزرگ اروپائی بپردازد.

نتیجه

علی رغم اشغال نظامی بخشی از سرزمین ایران به توسط روسیه بدون امید به تخلیه آن - بدون شک مطابق با «روح» قرارداد 1907- در حالی که دو کشور در حال صلح بودند، علی رغم لطمات و صدمات خطیری که به حق حاکمیت دولت ایران وارد می‌شد، علی رغم اعمال خارج از حد توصیف و ناسزا که روسیان در تبریز و مشهد در برابر چشم دولت ایران که قدرت مقاومتی در برابر آن‌ها نداشت، مرتکب شدند، علی رغم همه این احوال یک اندیشه واهی قضائی و دیپلماسی موجب می‌شد که ایران هنوز هم «تام و تمام» و «مستقل» بماند و روسیه پیوسته خود را در قبال آن، «دولت دوست» بخواند!...
بدون تردید این نکات طعن و تمسخر به حقوق بین المللی و حقوق دیپلماسی است.
***
هنگامی که طوفان‌ها سپری گشت بار دیگر اندک اندک سخن از امتیازات، از وام‌ها، از راه آهن‌ها... به میان آمد. پس از جار و جنجال سلاح‌ها، صدای توپ‌ها، ندبه‌ها و مویه های آنهمه زنان همسر از دست داده و کودکان یتیم که هنوز انعکاس آن در نقاط دوردست به گوشها می‌رسید، حکومت ایران در زمینه اقتصادی خود را با دولت هائی «دارای منافع و مصالح خاص» و «منطقه نفوذ» روبرو یافت. حتی در اروپای سیاسی و یا مالی، آنجا که مردم در دوران جار و جنجال و آشوب کور و کر و لال مانده بودند، با خونسردی از خود می‌پرسیدند که آیا آنهمه سر و صدا تنها برای فراهم کردن زمینه اقتصادی نبوده است... آیا دولت آلمان خود نپنداشته بود که باید «ضربه آلمانی آغادیر» را بر پشت فرانسه فرود آورد تا او را در مسأله کنگو حاضر و آماده کند؟ تواند بود که اینگونه ضربات یا (لگدها و تیپاها) که نثار ایران می‌شد نیز برای این بود که آن را برای قبول طرحهای استقراض جدید و راه های آهن، بدون اینکه چین بر جبین افکند و چهره دژم کند، مهیا سازند...
کوتاه سخن، در لندن و پاریس و نیز در پطرزبورگ و مسکو سرمایه داران اندک اندک به ایران علاقه مند می‌شدند... مسأله خط آهن سراسری آینده در درجه اول قرار داشت...
***
بسیار بدیهی و طبیعی است که ما از مأموران حکومت تزاری سخن می‌رانیم نه از مردم روسیه، که خود قربانیان حکومت‌های خود بودند.
***

پی نوشت ها :

1. دانشمند انگلیسی Lorimer استاد دانشگاه ادینبورگ. نوع بشر را به سه حوزه مجزی تقسیم می‌کند: بشریت متمدن، بشریت غیر متمدن و بشریت وحشی. این بشریت‌های مختلف به عقیده این دانشور، از جانب ملل متمدن حق سه درجه شناسائی دارند: حق شناسائی سیاسی کامل، حق شناسائی جزئی و حق شناسائی فطری یا انسانی محض. لزومی ندارد که اضافه کنیم که روسیه در زمره طبقه اول و ایران در ردیف گروه دوم منظور شده‌اند. - در اینجا سخنان یک نفر سیاستمدار ژاپنی را به خاطر می‌آوریم که می‌گفت: «تا زمانی که ما فقط فیلسوفان و متفکران داشتیم، اروپا ما را بربر و غیر متمدن به شمار می‌آورد، ولی از وقتی که توپ‌ها و تفنگ‌ها نیز داریم بر ما به چشم مردمان متمدن می‌نگرند!»
2. تبریز با قریب ربع میلیون جمعیت دومین شهر ایران و از مراکز عمده تجارت این کشور، بعد از کودتای 1908 مرکز نهضت مشروطه خواهی و ملی شده بود. بنابراین هدف مشخصی برای آتش خشم مسکو بود.
3. دمورنی «مسأله ایران» ص. 149 (به زبان فرانسوی)
4. Mr. Shipley قنسول انگلیس در تبریز که پروفسور براون در رساله خود به نام «حکومت وحشت و هراس در تبریز» او را وارد معرکه معرفی کرده بود، بیهوده کوشید تا از خود دفاع کند و از همین طریق بالاخره به دفاع از شجاع رئیس دار و دسته مذکور پرداخت. او در تاریخ دوم دسامبر 1911 یادداشتی به دولت فرستاد که در آن چنین آمده است: «طبق اطلاع از شخصی که شجاع الدوله را به خوبی می‌شناسد، نامبرده نسبت به دشمنان خود سختگیر است ولی هرگز با غارت و اغتشاش موافق نیست...» (کتاب آبی راجع به ایران (1913) ص 230 و بعد شماره 460)
5. شجاع هنوز در تبریز نبود و روز دوم ژانویه به آنجا وارد شد.
6. روزنامه «منچستر گاردین» مورخ 9 فوریه 1912 به قلم پروفسور براون استاد دانشگاه کمبریچ.
7. منچستر گاردین مورخ 13 فوریه 1912.
8. نشریه «اتحاد فرانسه و ایران» سال سوم شماره اول ژانویه 1912 ص 3.
9. G.D. Turner، در جریده «منچستر گاردین» مورخ 3 سپتامبر 1912
10. نشریه رسمی «اتحاد فرانسه و ایران» مورخ ژانویه 1912.
11. G. D. Turner در «منچستر گاردین» سوم سپتامبر 1912
12. G. D. Turner منچستر گاردین سوم سپتامبر 1912
13. فدائی اسم سربازان داوطلب مشروطه خواه بود.
14. حکومت وحشت در تبریز «مسئوولیت انگلستان» لندن 1912.
15. کتاب آبی، بخش ایران جلد پنجم (192) ص 17 شماره 52
16. مشهد که به معنی «محل شهادت» است بدین نام خوانده شده است زیرا قبر امام رضا (ع) (که به دستور مأمون عباسی خلیفه در سال 203 هجری مسموم گردید) در آنجا قرار دارد. - این حرم مقدس پس از مکه بیش از هر حرم دیگر آسیا زائر دارد و شماره زواری که هر سال به زیارت آن می‌روند به طور متوسط تا 150/000 نفر برآورد شده است. (دمورنی)
17. براون «مطبوعات و شعر ایران جدید» ص 336
18. «مطبوعات و شعر ایران جدید» ص 336

منبع مقاله: افشار یزدی، محمود؛ (1358)، سیاست اروپا در ایران: اوراقی چند از تاریخ سیاسی و دیپلماسی به انضمام چند گفتار دیگر از مؤلف و بعضی اسناد و نامه ها، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ هشتم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط