گفتگو با دکتر مهدی زریباف
آیا تاکنون دربارهی «مختصات یک اقتصاد مقاومتی»، بررسی کارشناسی صورت گرفته است؟ واقعیت این است، اگر چه این روزها اغلب مسئولان در رسانهی ما از واژه و ادبیات اقتصاد مقاومتی بهعنوان تنها راهکار خروجِ اقتصاد ایران از چالشهای اخیر، نام میبرند اما متأسفانه هیچ دستورالعمل واقعی از اقتصاد مقاومتی توسط مراکز مطالعاتیـپژوهشی و حتی دستگاههای دولتی و غیردولتی ارائه نشده است! حال سؤال این است که مختصات اقتصاد مقاومتی چیست؟ چه دستگاههایی وظیفهی طراحی، تدوین و اجرای آن را دارند؟ و ...
آقای دکتر مهدی زریباف، رئیس مرکز مطالعات و مبانی مدلهای اقتصادی در این گفتگو به بررسی این موضوعات میپردازد.
موضوع بعدی این است که چرا این مسئله هماکنون در جامعهی ما مطرح شده است و نسبت این مفهوم و عبارت با اقتصاد اسلامی یا با عبارتهای نظیر اقتصاد عدالتی و اقتصاد جهادی و عبارتهای مختلف دیگر چیست؟ آیا اینها مغایر یکدیگرند یا متابع و مکمل یکدیگر میباشند؟
بحث بعدی اینکه اقتصاد مقاومتی شامل چه قلمروهایی میشود و در روابط اجتماعی و انسانی چه تأثیراتی میگذارد؟ آیا نگاه ما به اقتصاد مقاومتی باید اقتضایی باشد؛ که دورهی خاص خودش را دارد یا دائمی؟ و مناسب با ساختارهای چه کشورهایی است؟ آیا برای کشور ما که نفت بر اقتصادش سیطره دارد، کارایی دارد؟
وقتی بحث از اقتصاد مقاومتی میکنیم، تصور ما از اقتصاد، نوعی از اقتصاد اسلامی است؛ یعنی اقتصادی که ریشه در جهانبینی توحیدی دارد و مقولههای مادی، معیشت و معنویت را در یک تفسیر و یک الگوی خاص دنبال میکند. به طور حتم این الگو نه الگوی سوسیالیستی و نه الگوی سرمایهداری است.
آنچه که از روایات و آیات ما استنتاج میشود، این است که اقتصاد در مفهوم اندیشهی اسلامی یک مفهوم و یک مقولهی توازنی هم در مقولهی مادی و هم در مقولهی معیشت است. در تفکر اسلامی هر تلاشی برای ایجاد توازن در معیشت، امری اقتصادی محسوب میشود. این توازن، قلمروهای مختلفی دارد. ما در دنیایی زندگی میکنیم که مبادله در آن وجود دارد و در این مبادله، هزینه، منافع و درآمد وجود دارد.
از این رو در تفکر اسلامی اقتصاد برابر است با: توازن در زندگی و معیشت. اقتصاد از این حیث، نوعی بینیازی است؛ یعنی بایستی به کمک توازنها نیازها را رفع کنیم.
این تصوری است که بنده از اقتصاد در مفهوم اسلامی آن میشناسم که ریشههایش در جهانبینی الهی، فطری و توحیدی است و اما در مورد مقاومت اولین مفهومی که قابل برداشت است این است که ما در جهانی زندگی میکنیم که در عرصههای مختلف دشمن وجود دارد که یکی از آن عرصهها، فعالیت اقتصادی است. به عبارت دیگر در یک میدان رقابتی، تعاملی و تخاصمی قرار داریم که باید جهت نیل به اهداف این فضا را مدیریت کنیم؛ از این رو وقتی میگوییم «اقتصاد مقاومتی» یعنی اینکه ما میخواهیم از حیثیت و هویت خودمان در مقابل دشمن یا رقیب دفاع کنیم و هر الزامی را که این مقاومت و دفاع نیاز دارد، بایستی وارد برنامهریزی و استراتژیهای اقتصادی خود کنیم؛ این معنای اقتصاد مقاومتی است.
در چنین فضایی قاعدتاً هم دشمن بیرونی وجود دارد و هم دشمن داخلی و از طرف دیگر امکانات بیرونی و داخلی نیز فراهم است. سؤال اینجاست که چگونه باید این دو را در کنار هم قرار داد تا حیثیت، هویت، معیشیت و زندگی اقتصادی را تأمین کرد؟ این را اقتصاد مقاومتی نام مینهیم؛ یعنی اقتصادی که این نوع مؤلفهها را به خوبی میفهمد و جامعه را بر اساس آن مدیریت میکند. اقتصاد مقاومتی بیگانه با اقتصاد اسلامی نیست؛ بلکه میتوان گفت که یک نوع مکمل اقتضایی آن است که به ضرورت زمان فعلی ما باز میگردد که در شرایط فعلی تحریم، ضرورت آن دو چندان است.
از این رو، همیشه نیازمندیم که نوعی واکسیناسیون را نسبت به توانمندیهای آینده به جامعه تزریق کنیم تا در مقابل حوادث خود را مصون نماییم؛ به تعبیری شاید بتوان گفت که اقتصاد مقاومتی یک نوع «اقتصاد صیانتی» نیز است؛ اما قاعدتاً استراتژیها، مدلها و شکلهای آن متناسب با زمان تغییر میکند، به طوری که به عنوان مثال اقتصاد مقاومتی را میتوان تعبیر دیگری از اقتصاد عدالت محور و اقتصاد جهادی دانست که قاعدتاً مبانی آن باید با همان آموزههای اسلامی منطبق باشد.
در اینجا بحث از قلمرو تفکرها و اندیشههاست. بحث این است که شما بتوانید به کمک آموزهها و استراتژیها، اولین اصل اسلامی و قرآنی که حفظ استقلال کشور است را انجام دهید و باید طوری حرکت نمود تا استقلال اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به وسیلهی این نوع استراتژی یا مدل اقتصادی تأمین شود و جامعه را در مقابل دشمن صیانت کند. قرآن میفرماید اقتصادی را طراحی کنید تا تسلط کفار را از بین ببرد. باید اقتصاد مقاومتی مختصاتی را دارا باشد تا بتوانیم از خودمان دفاع کنیم؟ به طور مثال در مقابل رفتار غربیها مبنی بر خرید نکردن کالاهای ما، جلوگیری از مبادلات ارزی، ما نیز اهرمهایی داریم؛ ما نیز میتوانیم اجازهی صدور نفت خلیجفارس از تنگهی هرمز را ندهیم.
البته نبرد ما با غرب صرفاً اقتصادی نیست؛ بلکه جنبه فرهنگی و سیاسی هم دارد، اما میتوانیم از اهرم اقتصادی هم استفاده و در چارچوب تفکر اقتصاد مقاومتی از کیان کشور حفاظت کنیم. در این زمینه باید امکانات، محدودیتها، فرصتها و چالشها را خوب بررسی و به یک استراتژی ملی تبدیل کرد به طوری که وظیفهی هر شخص و نهادی مشخص باشد.
در مواقع مناسب نیز باید دشمن را شدیداً متضرر کرد. به عنوان مثال فرض کنید با تاکتیکی بتوانیم ارزش دلار را صفر کنیم یا اینکه ارز غالب کشور را که دلار است، تغییر دهیم و یا اینکه ال سیهای ارزی را به ریالی تبدیل کنیم. این اقدامها مصادیقی از اقتصاد مقاومتی است. پس یک بخش، مقابله با دشمن و رقیب بیرونی است و یک بخش دیگر تقابل با دشمن درونی است که به صورت رانتخواری، پولشویی، فقر و تبعیض ظاهر میشود؛ بنابراین با دو بخش روبهرو هستیم؛ یکی مقابله با ضعف درونی و یک بخش هم مقابله با دشمن بیرونی.
از دیگر دشمنان درونی یأس، ناامیدی و نادانی است. به طور مثال فرض کنید 10میلیارد بودجه برای فوتبال کشورمان اختصاص یافته است. آیا باید این را به بازیکنان فوتبال تخصیص دهیم که هیچ ثمری برای کشور ندارند یا باید خرج نیروی انسانی شود که میتواند سبب عزت ملی شود و برای کشور مدال کسب کند. این همان اقتصاد مقاومتی است. تخصیص منابع چگونه اتفاق بیفتد؟ امکانات چگونه توزیع شود؟ توزیع ثروت چگونه صورت گیرد؟ این مسائل، تماماً مسائل اقتصاد مقاومتی است. آیا باید منابع کشور را در اختیار کسانی بگذاریم که هیچ نسبتی با انقلاب ندارند و حاضر نیستند هیچ زحمت و رنجی را برایش بکشند؟ یا در اقتصاد مقاومتی نگاهمان به قشر محروم باید باشد؟ اینکه امام فرمودند افتخار ما در جمهوری اسلامی این است که رفع فقر و محرومیت کنیم، آیا غیر از بحث اقتصاد مقاومتی است؟
در بخش دشمن خارجی به عنوان مثال 6 ماه پیش گفته شد که نفت ایران را تحریم میکنیم. ما ملاحظه کردیم که ایران پیشدستی کرد و خودمان نفت نفروختیم که این یک نوع تاکتیک است؛ بنابراین مسائل زیادی مطرح است که میتوان اندیشمندان را دعوت کرد و با تشکیل اتاق فکر به صورت هماهنگ حرکت کرد. باید به گونهای حرکت کرد تا مسئلهای نافی دیگری نباشد. باید بین اقتصاد و سیاست ما توازن حاکم شود و بین این دو و فرهنگ جامعه نیز توازن برقرار گردد. امکان ندارد که شعار اقتصاد جهادی داده شود؛ ولی روحیهی جهادی در مردم وجود نداشته باشد و مردم مصرفگرا باشند.
ما دورهی جنگ را سپری و تجربه کردهایم. بعد از جنگ اقتصاد رفاه را در پیش گرفتیم. دنبال اقتصاد بیرویهگری رفتیم که نتیجهاش مصرفگرایی شد. به هر حال میتوانستیم از سرمایهی فکری و مدیریتی جنگ استفاده کنیم. شاید اگر از آنها استفاده میکردیم هماکنون وابستگی به درآمدهای نفتی نداشتیم؛ که در حال حاضر قطع این وابستگی ما را به زحمت میاندازد. این مقاطع زمانی فرصتهایی بود که از دست دادهایم.
بحث اقتصاد بدون نفت و درآمدهای نفتی را رهبری 20 سال است که مطرح کردهاند؛ اما اقتصاد ما بالای 60 درصد وابسته به نفت است، این یعنی اینکه نگرشمان نسبت به اقتصاد غیرمقاومتی بوده است: «مصرفگرا، رفاه زده، عافیت طلبانه و غیرعادلانه» البته اعتقاد بنده این است که اگر تمام استراتژیها را بر اساس عدالت طراحی کنیم، همهی این موارد با هم اصلاح میشود، یعنی اگر با منطق عدالت، اقتصاد را دنبال کنیم تمامی مؤلفههای پراکنده در درون و بیرون با هم همسان و یکپارچه و قابل مدیریت میشود و جامعه هم با ما همراه میگردد.
ما مردمی داریم که به راحتی میتوان آنها را ساماندهی نمود و غیرت ملی و دینی آنها را تحریک کرد و برای رسیدن به افقهای بالاتر آنها را مقاومسازی کرد و به وسیلهی مردمیسازی اقتصاد، مسئلهی اقتصاد مقاومتی را ساماندهی نمود. به طور مثال از مردم میخواهیم در مصرف، صرفهجویی را دنبال کنند و روی تولید، حداکثر تلاش را داشته باشند تا کار به جای ثروت، ارزش شود. این مردمیسازی اقتصاد است. میتوانیم با گسترش تعاونیها به شکل منطقی، با حاکمیت عامل سرمایه مقابله کرد. در این رابطه مجلس باید قوانینی وضع نماید.
متأسفانه در حال حاضر قوانین تجاری کشور ما براساس حاکمیت عامل سرمایه است و براساس حاکمیت عامل کار نیست. باید بین بازدهیهای اقتصادی و ارزشهای افزودهی بین کار و سرمایه توازن برقرار شود. مسئلهی بعدی بحث نظام بانکی است که هیچ نسبتی با اسلام ندارد و به هیچوجه در مسیر حل مشکلات جامعه نیست. نظام بانکی فقط برای یک عدهای سهامدار خاص پولسازی میکند. آیا باید سازوکار نظام اقتصادی به این شکل باشد و بانکها نهاد انتفاعی باشد؟ آیا باید در کشورمان پول ارزش ذاتی داشته باشد؟
در شرایط کنونی و در کوتاه مدت که نمیتوان کار تئوریک چندانی انجام داد، بایستی حداقل اقتصاد را مقاوم سازی نمود و بین نظام تولید و الگوی مصرف توازن برقرار کرد. بایستی کالاها را طبقهبندی کرد و آنهایی که غیر ضروری هستند را از دایرهی تولید و مصرف حذف کرد. چرا باید ایران خودرو 1000میلیارد از دولت کمک دریافت کند؟ مگر چه نیاز ضروری از جامعهی ما را تأمین میکند که منابع کشور صرف آن شود؟ اینها مسائل مرتبط با مقاومسازیها میشود. اگر توانستیم اقتصاد مقاومتی را به مدلی هماهنگ تبدیل کنیم، در آن صورت میتوان به کمک مدل در مورد سیاستها، تصمیمگیریها و عملکردها قضاوت و بررسی کرد که در این مدل هر نهاد و شخصی چه وظایفی دارد.
باید اقتصاد مقاومتی تعریف شده و مؤلفهها و قلمروهایش تعیین گردد. به عنوان مثال در حوزهی مبادله چه کار شود که مردم با هم منصفانه رفتار کنند؟ آیا قیمتهایی که در جامعه وجود دارد عادلانه است؟ معیارهای قیمتهای عادلانه چیست؟ در حوزهی تولید آیا باید هر چیزی را تولید نمود؟ چه چیزهایی برای تولید اولویت دارد؟ چگونه باید تولید نمود؟ منابع چگونه باید تخصیص پیدا کند؟ آیا تولید ارزش است یا ارزش نیست؟ اینها مسائلی است که باید مبتنی بر اسلام پاسخ داده شود؛ البته در کوتاه مدت مواردی روشن است که به راحتی میتوانیم در مورد روش صحیح آنان استدلال نماییم. به طور مثال آیا باید از حقوق کارمند کم کنیم یا باید مالیات سنگین از اتومبیلهایی که از خارج از کشور میآید بگیریم؟
اینکه در اقتصاد عدالتمحور چه چیزهایی اسلامی است. به طور قطع همه میدانند اسلام با زندگی تجملگرایانه مخالف است. اگر در تهران 300 هزار خانهی خالی وجود دارد که عمدتاً متعلق به ثروتمندان است؛ باید مالیات سنگین از آنها گرفت.
مهم این است که در فهم اقتصاد مقاومتی و در مدلسازی اسیر اندیشههای غربی نشویم و بپذیریم که دشمن و دوستان نادان اقتصادی داریم. پس اقتصاد را باید طوری پایهگذاری نمود که جامعه از گذرگاه نادانی دوستان و دشمنی دشمنان به سلامت عبور کند. در اقتصاد مقاومتی باور خیلی مهم است که این باور در مسئولان به وجود نیامده که باید به سمت اقتصاد مقاومتی رفت.
به عبارت دیگر باید اول فرهنگ مدیران تغییر کند. در حال حاضر که اقتصاد مقاومتی مطرح است آیا وزارتخانههایی که با این مسئله مرتبط هستند در راستای اقتصاد مقاومتی گام برداشتهاند؟ چند پروژهی مطالعاتی در مورد اقتصاد مقاومتی در حال انجام است؟
اقتصاد مقاومتی برنامهای همهجانبه است و تمام مردم و مسئولین وظیفه دارند و باید به وظایفشان عمل کنند و نباید خیلی یکجانبه موضوع را دید؛ اما نکتهی مهم طبق عقل و روایات این است که به هر حال فرهنگ و باور مسئولین مقدم بر باور مردم است یعنی اگر بنا باشد مسئولان شعار اقتصاد مقاومتی دهند ولی خودشان به آن اعتقاد نداشته باشند پس بهتر است بحث را ادامه ندهیم.
کسی باید در رأس امور قرار گیرد که باور داشته باشد. اصولاً وقتی یک فعلی اتفاق نمیافتد، 3 دلیل دارد:
«یا اعتقاد نداریم و نمیخواهیم؛ یا اعتقاد داریم و میخواهیم ولی نمیدانیم موضوع چیست و سوم اینکه میخواهیم و میدانیم موضوع چیست، ولی نمیتوانیم اجرا نماییم چون ابزار یا امکانات یا فرصت آن را نداریم.»
با گروه اول نمیتوان مماشات کرد. برای اینکه کسی که اعتقاد به اقتصاد مقاومتی و اسلامی ندارد باید با یک فرآیند سیاسی، فرهنگی، فشار و جبر و آگاه سازی و بیداری مردم کنار برود؛ اما یک موقع فردی اعتقاد دارد، اما نمیداند که باید چه کاری انجام دهد، در اینجا باید تئوریپردازی کرد و نظریه و فکر داد و علمش را در اختیار قرار داد. کسی هم که اعتقاد دارد و میداند چه کار باید کند ولی نمیتواند کاری پیش ببرد، در اینجا باید امکانات و لوازم تحققش را فراهم کرد؛ پس باید براساس آن، نیروها را تقسیمبندی کرد که یک بخشی از مخاطب شما مسئولین هستند و بخشی دیگر مردم.
بنده فکر نمیکنم ایرانیای وجود داشته باشد که علیرغم ضعف اعتقادات دینی، مملکتش را دوست نداشته و اعتقادی به اقتصاد مقاومتی نداشته باشد. عموم مردم، وظایف خود را نمیدانند. باید آنها را آموزش داد. این کار نهادهای پژوهشی و اندیشکدههاست. باید برای ارتقای دانایی مردم استراتژی تدوین کرد تا همسو و توانمند شوند و بتوانند با احیای خود، با آفات دشمنان مقابله کنند یا میتوان طبق طبقات جامعه هدفگذاری کرد. به طور مثال چه پیامی باید به مسئولین داده شود؟ چه پیامی برای حوزههای علمیه باید طراحی گردد؟ به دانشگاهها چه پیامی باید داده شود؟ و این همان تلاش است و به طور قطع اگر تلاش شما برای رضای خداوند باشد، جواب میدهد.
در کل میخواهم بگویم که آن باور هم استراتژی میخواهد. در پایان باید بگویم که ما به یک مدل مفهومی اقتصاد مقاومتی احتیاج داریم که بحث اولمان بود. فاصلهی ما با اقتصاد مقاومتی، با اقتصاد تهاجمی، با اقتصاد اسلامی و عدالتی بسیار زیاد است. متأسفانه یا خوشبختانه امکانات جامعه خیلی زیاد است ولی کمترین توجه به این اقتصاد میشود. به هر حال موضوع هر کدام از این اقتصادها انسان و ارادههای انسانی است.
ما میتوانیم با هدایت دادن به انگیزهها، آرمانها و ایمان مردم ایران حرکت را آغاز نماییم و به یک معنا باید عنصر ابتکار، خلاقیت، توانمندی و ارزشهای انسانی را وارد محور اقتصاد مقامتی و از اینجا مدل را طراحی نماییم یعنی تکیه مان را روی اراده و ایمان و خواست و توانمندسازی انسانها در جامعه که به نظرم تحول عظیمی رخ میدهد، قرار دهیم.
منبع: سایت برهان
آیا تاکنون دربارهی «مختصات یک اقتصاد مقاومتی»، بررسی کارشناسی صورت گرفته است؟ واقعیت این است، اگر چه این روزها اغلب مسئولان در رسانهی ما از واژه و ادبیات اقتصاد مقاومتی بهعنوان تنها راهکار خروجِ اقتصاد ایران از چالشهای اخیر، نام میبرند اما متأسفانه هیچ دستورالعمل واقعی از اقتصاد مقاومتی توسط مراکز مطالعاتیـپژوهشی و حتی دستگاههای دولتی و غیردولتی ارائه نشده است! حال سؤال این است که مختصات اقتصاد مقاومتی چیست؟ چه دستگاههایی وظیفهی طراحی، تدوین و اجرای آن را دارند؟ و ...
آقای دکتر مهدی زریباف، رئیس مرکز مطالعات و مبانی مدلهای اقتصادی در این گفتگو به بررسی این موضوعات میپردازد.
به نظر شما منظور از اقتصاد مقاومتی که مقام معظم رهبری فرمودهاند چیست؟ به عبارت دیگر ماهیت اقتصاد مقاومتی چیست و چه سؤالهایی در این رابطه مطرح است؟
برای پاسخگویی به این سؤال ابتدا باید تصوری از اقتصاد داشته باشیم که منظور ما از اقتصاد چیست و دوم تصوری از مفهوم مقاومت؛ در نهایت از ترکیب این 2 میتوانیم تصویر سومی ارائه کرده و راجع به آن بحث کنیم.موضوع بعدی این است که چرا این مسئله هماکنون در جامعهی ما مطرح شده است و نسبت این مفهوم و عبارت با اقتصاد اسلامی یا با عبارتهای نظیر اقتصاد عدالتی و اقتصاد جهادی و عبارتهای مختلف دیگر چیست؟ آیا اینها مغایر یکدیگرند یا متابع و مکمل یکدیگر میباشند؟
بحث بعدی اینکه اقتصاد مقاومتی شامل چه قلمروهایی میشود و در روابط اجتماعی و انسانی چه تأثیراتی میگذارد؟ آیا نگاه ما به اقتصاد مقاومتی باید اقتضایی باشد؛ که دورهی خاص خودش را دارد یا دائمی؟ و مناسب با ساختارهای چه کشورهایی است؟ آیا برای کشور ما که نفت بر اقتصادش سیطره دارد، کارایی دارد؟
وقتی بحث از اقتصاد مقاومتی میکنیم، تصور ما از اقتصاد، نوعی از اقتصاد اسلامی است؛ یعنی اقتصادی که ریشه در جهانبینی توحیدی دارد و مقولههای مادی، معیشت و معنویت را در یک تفسیر و یک الگوی خاص دنبال میکند. به طور حتم این الگو نه الگوی سوسیالیستی و نه الگوی سرمایهداری است.
آنچه که از روایات و آیات ما استنتاج میشود، این است که اقتصاد در مفهوم اندیشهی اسلامی یک مفهوم و یک مقولهی توازنی هم در مقولهی مادی و هم در مقولهی معیشت است. در تفکر اسلامی هر تلاشی برای ایجاد توازن در معیشت، امری اقتصادی محسوب میشود. این توازن، قلمروهای مختلفی دارد. ما در دنیایی زندگی میکنیم که مبادله در آن وجود دارد و در این مبادله، هزینه، منافع و درآمد وجود دارد.
از این رو در تفکر اسلامی اقتصاد برابر است با: توازن در زندگی و معیشت. اقتصاد از این حیث، نوعی بینیازی است؛ یعنی بایستی به کمک توازنها نیازها را رفع کنیم.
این تصوری است که بنده از اقتصاد در مفهوم اسلامی آن میشناسم که ریشههایش در جهانبینی الهی، فطری و توحیدی است و اما در مورد مقاومت اولین مفهومی که قابل برداشت است این است که ما در جهانی زندگی میکنیم که در عرصههای مختلف دشمن وجود دارد که یکی از آن عرصهها، فعالیت اقتصادی است. به عبارت دیگر در یک میدان رقابتی، تعاملی و تخاصمی قرار داریم که باید جهت نیل به اهداف این فضا را مدیریت کنیم؛ از این رو وقتی میگوییم «اقتصاد مقاومتی» یعنی اینکه ما میخواهیم از حیثیت و هویت خودمان در مقابل دشمن یا رقیب دفاع کنیم و هر الزامی را که این مقاومت و دفاع نیاز دارد، بایستی وارد برنامهریزی و استراتژیهای اقتصادی خود کنیم؛ این معنای اقتصاد مقاومتی است.
در چنین فضایی قاعدتاً هم دشمن بیرونی وجود دارد و هم دشمن داخلی و از طرف دیگر امکانات بیرونی و داخلی نیز فراهم است. سؤال اینجاست که چگونه باید این دو را در کنار هم قرار داد تا حیثیت، هویت، معیشیت و زندگی اقتصادی را تأمین کرد؟ این را اقتصاد مقاومتی نام مینهیم؛ یعنی اقتصادی که این نوع مؤلفهها را به خوبی میفهمد و جامعه را بر اساس آن مدیریت میکند. اقتصاد مقاومتی بیگانه با اقتصاد اسلامی نیست؛ بلکه میتوان گفت که یک نوع مکمل اقتضایی آن است که به ضرورت زمان فعلی ما باز میگردد که در شرایط فعلی تحریم، ضرورت آن دو چندان است.
با توجه به اینکه اوج تخاصم اقتصادی غرب ضد ایران در تحریمها تبلور یافته است، به نظر شما آیا با لغو تحریمها، لزوم اتخاذ راهبرد اقتصاد مقاومتی از بین میرود؟
قاعدتاً تا زمانیکه دشمن داریم، اقتصاد مقاومتی هم لازم داریم؛ به این معنا، این راهبرد همیشگی است. اگر دشمن هم نداشته باشیم، رقیب در منافع داریم که در این صورت شکل آن تغییر میکند. ترک اقتصاد مقاومتی مانند این است که انسان تمامی دستگاههای ایمنی و امنیتی خود را به کنار بگذارد و از آن استفاده نکند.از این رو، همیشه نیازمندیم که نوعی واکسیناسیون را نسبت به توانمندیهای آینده به جامعه تزریق کنیم تا در مقابل حوادث خود را مصون نماییم؛ به تعبیری شاید بتوان گفت که اقتصاد مقاومتی یک نوع «اقتصاد صیانتی» نیز است؛ اما قاعدتاً استراتژیها، مدلها و شکلهای آن متناسب با زمان تغییر میکند، به طوری که به عنوان مثال اقتصاد مقاومتی را میتوان تعبیر دیگری از اقتصاد عدالت محور و اقتصاد جهادی دانست که قاعدتاً مبانی آن باید با همان آموزههای اسلامی منطبق باشد.
در مورد اقتصاد تهاجمی که به تازگی یکی از دانشجویان در حضور رهبر معظم انقلاب مطرح کردند، نیز به همین صورت است؟
اقتصاد تهاجمی هم یک نوع استراتژی جدید است؛ در واقع شما میتوانید از هر استراتژی استفاده کنید. یک موقع سیاست تهاجمی و گاهی هم سیاست دفاعی؛ اما قاعدتاً دفاع و حمله هر دو برای یک هدف استفاده میشوند و آن پیروزی و حفظ نظام است؛ البته این هم یک نگرش است که بگوییم یک اقتصاد اسلامی و یک اقتصاد عدالتی داریم، ولی تاکتیکهای آن بنا به ضرورتهای زمانی تغییر میکند. به عنوان مثال در حال حاضر در شرایطی زندگی میکنیم که غرب در محور اقتصاد با ما دشمنی دارد پس نیازمند اقتصاد مقاومتی هستیم یعنی اقتصادی که مبنایش تلاش و حرکت از درون است و تلاش میکند تا با استفاده از امکانات موانع را تبدیل به فرصت کند.در اینجا بحث از قلمرو تفکرها و اندیشههاست. بحث این است که شما بتوانید به کمک آموزهها و استراتژیها، اولین اصل اسلامی و قرآنی که حفظ استقلال کشور است را انجام دهید و باید طوری حرکت نمود تا استقلال اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به وسیلهی این نوع استراتژی یا مدل اقتصادی تأمین شود و جامعه را در مقابل دشمن صیانت کند. قرآن میفرماید اقتصادی را طراحی کنید تا تسلط کفار را از بین ببرد. باید اقتصاد مقاومتی مختصاتی را دارا باشد تا بتوانیم از خودمان دفاع کنیم؟ به طور مثال در مقابل رفتار غربیها مبنی بر خرید نکردن کالاهای ما، جلوگیری از مبادلات ارزی، ما نیز اهرمهایی داریم؛ ما نیز میتوانیم اجازهی صدور نفت خلیجفارس از تنگهی هرمز را ندهیم.
البته نبرد ما با غرب صرفاً اقتصادی نیست؛ بلکه جنبه فرهنگی و سیاسی هم دارد، اما میتوانیم از اهرم اقتصادی هم استفاده و در چارچوب تفکر اقتصاد مقاومتی از کیان کشور حفاظت کنیم. در این زمینه باید امکانات، محدودیتها، فرصتها و چالشها را خوب بررسی و به یک استراتژی ملی تبدیل کرد به طوری که وظیفهی هر شخص و نهادی مشخص باشد.
در مواقع مناسب نیز باید دشمن را شدیداً متضرر کرد. به عنوان مثال فرض کنید با تاکتیکی بتوانیم ارزش دلار را صفر کنیم یا اینکه ارز غالب کشور را که دلار است، تغییر دهیم و یا اینکه ال سیهای ارزی را به ریالی تبدیل کنیم. این اقدامها مصادیقی از اقتصاد مقاومتی است. پس یک بخش، مقابله با دشمن و رقیب بیرونی است و یک بخش دیگر تقابل با دشمن درونی است که به صورت رانتخواری، پولشویی، فقر و تبعیض ظاهر میشود؛ بنابراین با دو بخش روبهرو هستیم؛ یکی مقابله با ضعف درونی و یک بخش هم مقابله با دشمن بیرونی.
از دیگر دشمنان درونی یأس، ناامیدی و نادانی است. به طور مثال فرض کنید 10میلیارد بودجه برای فوتبال کشورمان اختصاص یافته است. آیا باید این را به بازیکنان فوتبال تخصیص دهیم که هیچ ثمری برای کشور ندارند یا باید خرج نیروی انسانی شود که میتواند سبب عزت ملی شود و برای کشور مدال کسب کند. این همان اقتصاد مقاومتی است. تخصیص منابع چگونه اتفاق بیفتد؟ امکانات چگونه توزیع شود؟ توزیع ثروت چگونه صورت گیرد؟ این مسائل، تماماً مسائل اقتصاد مقاومتی است. آیا باید منابع کشور را در اختیار کسانی بگذاریم که هیچ نسبتی با انقلاب ندارند و حاضر نیستند هیچ زحمت و رنجی را برایش بکشند؟ یا در اقتصاد مقاومتی نگاهمان به قشر محروم باید باشد؟ اینکه امام فرمودند افتخار ما در جمهوری اسلامی این است که رفع فقر و محرومیت کنیم، آیا غیر از بحث اقتصاد مقاومتی است؟
در بخش دشمن خارجی به عنوان مثال 6 ماه پیش گفته شد که نفت ایران را تحریم میکنیم. ما ملاحظه کردیم که ایران پیشدستی کرد و خودمان نفت نفروختیم که این یک نوع تاکتیک است؛ بنابراین مسائل زیادی مطرح است که میتوان اندیشمندان را دعوت کرد و با تشکیل اتاق فکر به صورت هماهنگ حرکت کرد. باید به گونهای حرکت کرد تا مسئلهای نافی دیگری نباشد. باید بین اقتصاد و سیاست ما توازن حاکم شود و بین این دو و فرهنگ جامعه نیز توازن برقرار گردد. امکان ندارد که شعار اقتصاد جهادی داده شود؛ ولی روحیهی جهادی در مردم وجود نداشته باشد و مردم مصرفگرا باشند.
به نظر شما چه عواملی باعث شد تا اقتصاد مقاومتی مطرح شود؟
به نظر بنده عوامل بسیاری در شکلگیری این مسئله تأثیرگذار بوده است. این مسائل از قبل هم بود و فقط نیاز به یک فریادگر داشت که این کار را رهبری با هوشمندی انجام دادهاند و جبههها را روشن کردهاند؛ البته گاهی نیازها و فشارها نیز انسان را به فکر میاندازد. به هر حال وقتی که تحریمها در قبال ما اتفاق میافتد، به ناچار ما را به فکر وا میدارد.ما دورهی جنگ را سپری و تجربه کردهایم. بعد از جنگ اقتصاد رفاه را در پیش گرفتیم. دنبال اقتصاد بیرویهگری رفتیم که نتیجهاش مصرفگرایی شد. به هر حال میتوانستیم از سرمایهی فکری و مدیریتی جنگ استفاده کنیم. شاید اگر از آنها استفاده میکردیم هماکنون وابستگی به درآمدهای نفتی نداشتیم؛ که در حال حاضر قطع این وابستگی ما را به زحمت میاندازد. این مقاطع زمانی فرصتهایی بود که از دست دادهایم.
بحث اقتصاد بدون نفت و درآمدهای نفتی را رهبری 20 سال است که مطرح کردهاند؛ اما اقتصاد ما بالای 60 درصد وابسته به نفت است، این یعنی اینکه نگرشمان نسبت به اقتصاد غیرمقاومتی بوده است: «مصرفگرا، رفاه زده، عافیت طلبانه و غیرعادلانه» البته اعتقاد بنده این است که اگر تمام استراتژیها را بر اساس عدالت طراحی کنیم، همهی این موارد با هم اصلاح میشود، یعنی اگر با منطق عدالت، اقتصاد را دنبال کنیم تمامی مؤلفههای پراکنده در درون و بیرون با هم همسان و یکپارچه و قابل مدیریت میشود و جامعه هم با ما همراه میگردد.
ما مردمی داریم که به راحتی میتوان آنها را ساماندهی نمود و غیرت ملی و دینی آنها را تحریک کرد و برای رسیدن به افقهای بالاتر آنها را مقاومسازی کرد و به وسیلهی مردمیسازی اقتصاد، مسئلهی اقتصاد مقاومتی را ساماندهی نمود. به طور مثال از مردم میخواهیم در مصرف، صرفهجویی را دنبال کنند و روی تولید، حداکثر تلاش را داشته باشند تا کار به جای ثروت، ارزش شود. این مردمیسازی اقتصاد است. میتوانیم با گسترش تعاونیها به شکل منطقی، با حاکمیت عامل سرمایه مقابله کرد. در این رابطه مجلس باید قوانینی وضع نماید.
متأسفانه در حال حاضر قوانین تجاری کشور ما براساس حاکمیت عامل سرمایه است و براساس حاکمیت عامل کار نیست. باید بین بازدهیهای اقتصادی و ارزشهای افزودهی بین کار و سرمایه توازن برقرار شود. مسئلهی بعدی بحث نظام بانکی است که هیچ نسبتی با اسلام ندارد و به هیچوجه در مسیر حل مشکلات جامعه نیست. نظام بانکی فقط برای یک عدهای سهامدار خاص پولسازی میکند. آیا باید سازوکار نظام اقتصادی به این شکل باشد و بانکها نهاد انتفاعی باشد؟ آیا باید در کشورمان پول ارزش ذاتی داشته باشد؟
در شرایط کنونی و در کوتاه مدت که نمیتوان کار تئوریک چندانی انجام داد، بایستی حداقل اقتصاد را مقاوم سازی نمود و بین نظام تولید و الگوی مصرف توازن برقرار کرد. بایستی کالاها را طبقهبندی کرد و آنهایی که غیر ضروری هستند را از دایرهی تولید و مصرف حذف کرد. چرا باید ایران خودرو 1000میلیارد از دولت کمک دریافت کند؟ مگر چه نیاز ضروری از جامعهی ما را تأمین میکند که منابع کشور صرف آن شود؟ اینها مسائل مرتبط با مقاومسازیها میشود. اگر توانستیم اقتصاد مقاومتی را به مدلی هماهنگ تبدیل کنیم، در آن صورت میتوان به کمک مدل در مورد سیاستها، تصمیمگیریها و عملکردها قضاوت و بررسی کرد که در این مدل هر نهاد و شخصی چه وظایفی دارد.
باید اقتصاد مقاومتی تعریف شده و مؤلفهها و قلمروهایش تعیین گردد. به عنوان مثال در حوزهی مبادله چه کار شود که مردم با هم منصفانه رفتار کنند؟ آیا قیمتهایی که در جامعه وجود دارد عادلانه است؟ معیارهای قیمتهای عادلانه چیست؟ در حوزهی تولید آیا باید هر چیزی را تولید نمود؟ چه چیزهایی برای تولید اولویت دارد؟ چگونه باید تولید نمود؟ منابع چگونه باید تخصیص پیدا کند؟ آیا تولید ارزش است یا ارزش نیست؟ اینها مسائلی است که باید مبتنی بر اسلام پاسخ داده شود؛ البته در کوتاه مدت مواردی روشن است که به راحتی میتوانیم در مورد روش صحیح آنان استدلال نماییم. به طور مثال آیا باید از حقوق کارمند کم کنیم یا باید مالیات سنگین از اتومبیلهایی که از خارج از کشور میآید بگیریم؟
اینکه در اقتصاد عدالتمحور چه چیزهایی اسلامی است. به طور قطع همه میدانند اسلام با زندگی تجملگرایانه مخالف است. اگر در تهران 300 هزار خانهی خالی وجود دارد که عمدتاً متعلق به ثروتمندان است؛ باید مالیات سنگین از آنها گرفت.
مهم این است که در فهم اقتصاد مقاومتی و در مدلسازی اسیر اندیشههای غربی نشویم و بپذیریم که دشمن و دوستان نادان اقتصادی داریم. پس اقتصاد را باید طوری پایهگذاری نمود که جامعه از گذرگاه نادانی دوستان و دشمنی دشمنان به سلامت عبور کند. در اقتصاد مقاومتی باور خیلی مهم است که این باور در مسئولان به وجود نیامده که باید به سمت اقتصاد مقاومتی رفت.
به عبارت دیگر باید اول فرهنگ مدیران تغییر کند. در حال حاضر که اقتصاد مقاومتی مطرح است آیا وزارتخانههایی که با این مسئله مرتبط هستند در راستای اقتصاد مقاومتی گام برداشتهاند؟ چند پروژهی مطالعاتی در مورد اقتصاد مقاومتی در حال انجام است؟
اقتصاد مقاومتی برنامهای همهجانبه است و تمام مردم و مسئولین وظیفه دارند و باید به وظایفشان عمل کنند و نباید خیلی یکجانبه موضوع را دید؛ اما نکتهی مهم طبق عقل و روایات این است که به هر حال فرهنگ و باور مسئولین مقدم بر باور مردم است یعنی اگر بنا باشد مسئولان شعار اقتصاد مقاومتی دهند ولی خودشان به آن اعتقاد نداشته باشند پس بهتر است بحث را ادامه ندهیم.
چگونه میتوان باور نسبت به اقتصاد مقاومتی را در مسئولین به وجود آورد؟
این خلأ را میتوان از راه مطبوعات و رسانهها پر کرد. به هر حال رهبر به عنوان ارشد مسئولان هستند و هنگامی که ایشان موضوعی را مطرح میکنند وظیفهی آنهاست که اطاعت کنند و اگر سرپیچی کردند، آنها را باید مقابل رهبر قرار داد یعنی باید جامعه ببیند که فلان مسئول یا مجلس یا دولت مخالف دستور رهبر هستند. در این صورت مردم هم تکلیفشان را نسبت به آنها میدانند؛ البته اگر بخواهیم باور را در مسئولین به وجود بیاوریم میتوانیم از تشویق، توصیه، تهدید، فشار و چالش ایجاد کردن استفاده کرد. رهبر نمایندهی ملت هستند و وقتی شعاری را میدهند، توقعها و انتظارهایی دارند و حتماً شدنی است و اگر کسانی باور ندارند، کنار بروند.کسی باید در رأس امور قرار گیرد که باور داشته باشد. اصولاً وقتی یک فعلی اتفاق نمیافتد، 3 دلیل دارد:
«یا اعتقاد نداریم و نمیخواهیم؛ یا اعتقاد داریم و میخواهیم ولی نمیدانیم موضوع چیست و سوم اینکه میخواهیم و میدانیم موضوع چیست، ولی نمیتوانیم اجرا نماییم چون ابزار یا امکانات یا فرصت آن را نداریم.»
با گروه اول نمیتوان مماشات کرد. برای اینکه کسی که اعتقاد به اقتصاد مقاومتی و اسلامی ندارد باید با یک فرآیند سیاسی، فرهنگی، فشار و جبر و آگاه سازی و بیداری مردم کنار برود؛ اما یک موقع فردی اعتقاد دارد، اما نمیداند که باید چه کاری انجام دهد، در اینجا باید تئوریپردازی کرد و نظریه و فکر داد و علمش را در اختیار قرار داد. کسی هم که اعتقاد دارد و میداند چه کار باید کند ولی نمیتواند کاری پیش ببرد، در اینجا باید امکانات و لوازم تحققش را فراهم کرد؛ پس باید براساس آن، نیروها را تقسیمبندی کرد که یک بخشی از مخاطب شما مسئولین هستند و بخشی دیگر مردم.
بنده فکر نمیکنم ایرانیای وجود داشته باشد که علیرغم ضعف اعتقادات دینی، مملکتش را دوست نداشته و اعتقادی به اقتصاد مقاومتی نداشته باشد. عموم مردم، وظایف خود را نمیدانند. باید آنها را آموزش داد. این کار نهادهای پژوهشی و اندیشکدههاست. باید برای ارتقای دانایی مردم استراتژی تدوین کرد تا همسو و توانمند شوند و بتوانند با احیای خود، با آفات دشمنان مقابله کنند یا میتوان طبق طبقات جامعه هدفگذاری کرد. به طور مثال چه پیامی باید به مسئولین داده شود؟ چه پیامی برای حوزههای علمیه باید طراحی گردد؟ به دانشگاهها چه پیامی باید داده شود؟ و این همان تلاش است و به طور قطع اگر تلاش شما برای رضای خداوند باشد، جواب میدهد.
در کل میخواهم بگویم که آن باور هم استراتژی میخواهد. در پایان باید بگویم که ما به یک مدل مفهومی اقتصاد مقاومتی احتیاج داریم که بحث اولمان بود. فاصلهی ما با اقتصاد مقاومتی، با اقتصاد تهاجمی، با اقتصاد اسلامی و عدالتی بسیار زیاد است. متأسفانه یا خوشبختانه امکانات جامعه خیلی زیاد است ولی کمترین توجه به این اقتصاد میشود. به هر حال موضوع هر کدام از این اقتصادها انسان و ارادههای انسانی است.
ما میتوانیم با هدایت دادن به انگیزهها، آرمانها و ایمان مردم ایران حرکت را آغاز نماییم و به یک معنا باید عنصر ابتکار، خلاقیت، توانمندی و ارزشهای انسانی را وارد محور اقتصاد مقامتی و از اینجا مدل را طراحی نماییم یعنی تکیه مان را روی اراده و ایمان و خواست و توانمندسازی انسانها در جامعه که به نظرم تحول عظیمی رخ میدهد، قرار دهیم.
منبع: سایت برهان
/ج