حماسه سیاسی و عقلانیت اقتدار در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت

توسعه و تضاد در نظام‌‌های سیاسی انقلابی سریع‌‌تر از کشورهای بوروکراتیک شکل می‌‌گیرد. چنین فرآیندی را می‌توان به عنوان واقعیت اجتناب‌ناپذیر کشورهایی دانست که دستخوش تحولات انقلابی و فرآیند دگرگونی‌های سیاسی شده‌‌اند.
دوشنبه، 26 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حماسه سیاسی و عقلانیت اقتدار در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
حماسه سیاسی و عقلانیت اقتدار در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت

 

نویسنده: دکتر ابراهیم متقی




 
توسعه و تضاد در نظام‌‌های سیاسی انقلابی سریع‌‌تر از کشورهای بوروکراتیک شکل می‌‌گیرد. چنین فرآیندی را می‌توان به عنوان واقعیت اجتناب‌ناپذیر کشورهایی دانست که دستخوش تحولات انقلابی و فرآیند دگرگونی‌های سیاسی شده‌‌اند. اگرچه رویکردهای متفاوتی درباره‌‌ی نشانه‌‌‌های الگویی و فرآیندهای نوسازی در ایران ارائه شده است، اما واقعیت‌‌های راهبردی جمهوری اسلامی نشان می‌‌دهد که فرآیند تحول ساختاری بر اساس الگوی پیشرفت اسلامی، به گونه‌‌ای مرحله‌‌ای در حال شکل‌گیری و تکامل است.
بسیاری از نشانه‌‌های تکنولوژیک و راهبردی ایران بیانگر آن است که پویش‌‌های درونی ساختار سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی بیشتر یک الگوی بالنده است تا نوعی ترتیبات ثابت که مبتنی بر تغییرات مرحله‌‌ای باشد. در چنین فرآیندی، نشانه‌‌های نوسازی و اقتدار سیاسی به گونه‌‌ای آرام و فرآیندی سینوسی و غیرخطی سر برمی‌‌آورد و نظمی جدید در حاشیه پا می‌‌گیرد؛ نظمی که هم مقوّم چندپارچگی است و هم مؤید نشانه‌‌هایی از هم‌گرایی نیروها و کارگزاران اجتماعی است.
فرآیندهای چندپارچگی و هم‌گرایی نیروها و فرآیندهای سیاسی در ایران لزوماً هم‌ساز نیستند، ولی هم‌زمان با هم به جریان می‌‌افتند. شدت و دامنه‌ی آن در همه‌ی حوزه‌‌های اجتماعی، سیاسی و راهبردی جمهوری اسلامی یکسان نیست و می‌‌تواند سمت‌وسوهای مختلف، غیریک‌دست، تغییریابنده و حتی ناموزون را منعکس سازد. اگرچه چنین فرآیندی در بسیاری از نظام‌‌های انقلابی وجود دارد، اما نوسازی اقتدار و عقلانیت سیاسی در درون فرآیندهای کنش سیاسی برخی از کشورهای انقلابی، همانند ایران، از پویایی و پیش‌بینی‌ناپذیری بیشتری برخوردار است.
مقام معظم رهبری سال 1392 را، به دلیل نقشی که گروه‌‌های اجتماعی، نهادهای سیاسی و نخبگان راهبردی در شکل‌بندی‌‌های قدرت سیاسی، منطقه‌‌ای و بین‌المللی ایفا می‌‌کنند، به عنوان نماد حماسه‌ی سیاسی نامیدند. ایفای چنین نقشی نیازمند چهار مؤلفه‌ی بنیادین است. «امید و نشاط اجتماعی»، «استحکام تئوریک» در حل مشکلات اجتماعی، «قواعد عبور از مراحل گذار» و «راهبرد سازنده» را می‌توان به عنوان نشانه‌های اصلی کنش نخبگان و نهادهای بوروکراتیک در سال حماسه‌ی سیاسی دانست.

1. نشانه‌های روان‌شناختی و اجتماعی حماسه‌ی سیاسی

برخی از نظریه‌پردازان نوسازی از جمله «بنو عزیزی» در صدد برآمدند تا رابطه‌ی بین مذهب و نوسازی را مورد بررسی قرار دهند. نمونه‌ی الگویی علی بنو عزیزی، نظریه‌پرداز تونسی، مربوط به ارزیابی شکل‌بندی و فرآیندهای تحول سیاسی در انقلاب اسلامی ایران است. نام‌برده در این فرآیند تلاش نمود الگوهای تحول در ایران را بر اساس نقد نظریه‌ی توسعه‌ی غربی تبیین نماید. تحلیل بنو عزیزی از انقلاب ایران، بر اساس نظریه‌ی تجدید حیات اسلامی شکل گرفته است.
بنو عزیزی در تحلیل پویایی‌‌های فرآیندی انقلاب اسلامی ایران بر این اعتقاد است که جنبش‌‌های تجدید حیات اسلامی، در رسانه‌‌های غرب به عنوان جنبش‌‌هایی افراطی، ناسازگار با زمان و واپس‌گرا معرفی شده‌‌اند. از دیدگاه مطالعات سنتی نوسازی در جهان غرب، وقوع این جنبش‌ها، همانند انقلاب اسلامی ایران، نشان‌دهنده‌ی گسست ساختاری و ایدئولوژیک در فرآیند تحرک و تلاطم پرشتاب گروه‌‌های اجتماعی محسوب می‌‌شود. بنو عزیزی این گونه تفسیرها را اظهارنظرهای یک‌سویه می‌‌داند، زیرا نظریه‌پردازان غربی فاقد درک بنیادین نسبت به مبانی ساختاری، تقسیمات فرهنگی، ماهیت مذهب شیعی و همین طور ائتلاف پیچیده‌ی میان نیروهای مختلف اجتماعی و کارگزاران حکومتی در ایران هستند.
بر اساس چنین نگرشی، انقلاب ایران یک انقلاب اجتماعی بود که از طرف توده‌‌ها به راه انداخته شد و ائتلافی از نیروهای اجتماعی و ایدئولوژی‌‌های سیاسی متنوع را در بر می‌‌گرفت. در سطح ایدئولوژیک، به جای یک «اعتقاد اسلامی» منفرد و یک‌دست، چندین عقیده‌ی اسلامی به موازات سایر نیروهای و رهیافت‌های سیاسی در کنار یکدیگر ایفای نقش نمودند. بنو عزیزی بر این اعتقاد است که سرشت منحصربه‌فرد مذهب شیعه به پیشبرد انقلاب و فرآیندهای سیاسی ایران کمک کرد. مذهب شیعه در ایران از نظر ایدئولوژیک، هیچ گاه قابلیت ذاتی مبارزه‌طلبی خود را از دست نداد.
چنین فرآیندی عامل اصلی امید و نشاط سیاسی در مراحل مختلف تحول ساختاری در ایران محسوب می‌‌شود. بنو عزیزی درباره‌ی ریشه‌‌های روان‌شناختی انقلاب ایران بر امید و نشاط تأکید می‌‌کند. وی بر این اعتقاد است که حضور نمادهای پرقدرتی چون استقامت، پایداری، گذشت و فداکاری برای نیل به حقیقت و عدالت در شعائر مختلف آن، استعداد قابل ملاحظه‌ی آن برای قرار دادن «اختلافات سیاسی» در چارچوب «اختلافات مذهبی» (یونیزه‌سازی گروه‌‌های سیاسی درگیر بر اساس مفاهیم ایدئولوژیک همانند طاغوت و انقلاب)، در اختیار داشتن یک منطق مردمی و واژه‌‌هایی که «مظلومین» را در مقابل «ظالمین» قرار می‌دهد و بالاخره وعده مسیحایی آن برای تحقق یک نظام عادلانه‌ی اجتماعی و بازگشت امام غائب، آن را به مذهبی فوق‌العاده قدرتمند برای اعتراض، مقابله با وضع موجود و پویایی‌‌های بنیادین حماسه‌ساز تبدیل کرده است.
هر یک از مؤلفه‌‌های یادشده را می‌‌توان به عنوان یکی از مفاهیم بنیادین کنش اجتماعی شهروندان ایرانی دانست. بر اساس چنین نشانه‌‌هایی است که گروه‌های اجتماعی در ایران رویکرد انتقادی خود را نسبت به کارگزاران اجرایی که سوء‌مدیریت آنان مخاطرات ساختاری ایجاد می‌کند، بیان می‌دارند و به موازات آن، تلاش می‌کنند تا ارتباط بنیادین با زیرساخت‌های نظام سیاسی را که عامل وحدت اجتماعی است شکل دهند. انگاره‌‌های اعتقادی و نشانه‌‌های بنیادین فرهنگ سیاسی ایران، امید به آینده را در قالب انگاره‌‌های موعودگرایانه می‌پذیرند و با کنش سیاسی خود، به آن شکل می‌‌دهند.
یکی دیگر از مؤلفه‌‌های روان‌شناختی مؤثر بر فرآیندهای کنش سیاسی جمهوری اسلامی را می‌‌توان «انگیزه‌ی پیشرفت» دانست. بسیاری از مفاهیم و ادبیات تولیدشده درباره‌ی فرهنگ سیاسی ایران نشان می‌‌دهد که جامعه‌ی ایرانی، آرمان‌‌های ایدئولوژیک خود را به عنوان زیربنای کنش اجتماعی و سیاسی خود قرار داده است. انگیزه‌ی پیشرفت معطوف به کشش درونی گروه‌‌هایی محسوب می‌‌شود که تلاش دارند تا اهداف راهبردی خود را در فرآیند کنش سیاسی معطوف به آینده شکل دهند. نشانه‌‌هایی از میل قوی به سمت پیشرفت و اندیشیدن راه‌‌های جدید که بتوان از رهگذر آن انجام کارهای فعلی را بهبود بخشید، مشاهده می‌‌شود. نظریه‌پردازانی همانند «مک کلند» تلاش دارند تا نشان دهند که انگیزه‌ی پیشرفت، زیرساخت کنش سیاسی و موفقیت شهروندانی است که آینده‌ی خود را در قالب هنجارهایی همانند تشویق، صمیمیت، تحریک، انگیزه، قانون‌مندی، و صداقت پیگیری می‌‌کنند. بر اساس چنین نگرشی، بخشی از عقلانیت سیاسی و اقتدار راهبردی کشورها، از طریق همکاری‌‌های فراگیر، مصالحه‌گرایی، انعطاف‌پذیری و امید به آینده حاصل می‌‌‌شود.
چنین نشانه‌‌هایی را باید در اندیشه‌ی «انسان نوگرا» مورد توجه قرار داد. انسان نوگرا تلاش دارد تا شیوه‌ی زندگی خود را بر اساس قالب‌‌های ارزشی و نگرشی تبیین و پیگیری نماید. مطالعات میدانی که «اینکلس» به انجام رساند، نشان می‌‌دهد که روان‌شناسی انسان نوگرا بر اساس مؤلفه‌‌هایی همانند آمادگی برای پذیرش تجربیات جدید، تحرک‌گرایی، اعتقاد به علم، استفاده از برنامه‌ریزی درازمدت و همچنین وارد شدن در سیاست مدنی حاصل می‌‌‌شود. هر یک از مؤلفه‌‌های یادشده می‌‌تواند زمینه‌‌های لازم برای شکل‌گیری نشانه‌‌هایی از حماسه‌ی سیاسی و حماسه‌ی اقتصادی را برای شهروندانی که از انگیزه‌ی پیشرفت، امید و نشاط برخوردارند فراهم سازد. اینکلس بر این اعتقاد است که برخی از ادبیات نوسازی غرب‌گرا، فرآیندهای تحول سیاسی کشورهای در حال توسعه را بر اساس نشانه‌‌های ازخودبیگانگی، یأس و بزرگ‌نمایی ناهنجاری‌‌های رفتاری منعکس می‌‌سازند.

2. استحکام تئوریک کنش و کنشگر در فرآیند حماسه‌ی سیاسی

کشورهایی که در فرآیند گذار سیاسی، اجتماعی و ساختاری قرار دارند، نیازمند استحکام تئوریک هستند. هر کنش سیاسی بدون رهیافت‌ها و شکل‌بندی‌‌های تئوریک، نمی‌‌تواند سازوکارهای لازم برای برنامه‌ریزی اجرایی را فراهم سازد. حماسه‌ی سیاسی ، مطلوبیت راهبردی جامعه‌‌ای محسوب می‌‌شود که نیازمند پیوند «عقلانیت راهبردی» با «ارزش‌‌های بنیادین سیاسی» است. هر یک از مؤلفه‌‌های یادشده دارای نشانه‌‌هایی از رفتار اجتماعی و کنش سیاسی مرتبط خواهند بود.
زیرساخت چنین رویکردی به مفهوم آن است که رابطه‌ی ارگانیک بین قانون الهی، قانون طبیعی، قانون خردمندانه و قانون عرفی ایجاد شود و هر یک از حوزه‌‌های یادشده، بتواند سایر عرصه‌‌ها را در وضعیت هماهنگی تئوریک و کارکردی قرار دهد. چنین نشانه‌‌هایی عموماً در قالب «منشورهای بزرگ و بنیادین» شکل می‌گیرد. در سخنان مقام معظم رهبری این موضوع مطرح شده بود که رئیس‌جمهور را اراده‌ی جامعه می‌سازد، نهادها در فرآیند قانون‌مند تحقق چنین هدفی نظارت می‌‌کنند، نخبگان تحقق چنین هدفی را تسهیل می‌‌کنند و نشانه‌‌هایی از انعطاف‌پذیری ساختاری را برای تحقق «قانون بنیادین» امکان‌پذیر می‌سازند.
در «قانون بنیادین» حوزه‌‌های مختلف کنش سیاسی و سازمانی با یکدیگر پیوند می‌‌یابد. قانون بنیادین خود انعکاس انسجام تئوریک برای اداره‌ی امور سیاسی جامعه در شرایط بحران‌‌های راهبردی و یا ضرورت‌های سرنوشت‌ساز تاریخی تلقی می‌‌شود. قانون بنیادین بر حاکمیت قانون و پذیرش نهادهای قانونی در فرآیند کنش سیاسی، همانند انتخابات تأکید دارد. هر کشوری دارای شکل‌‌بندی‌‌های قانونی و راهبردی خاصی است.
قانون بنیادین در جمهوری اسلامی ایران نیز بر اساس فرهنگ، روح ایرانی و نشانه‌‌هایی از آرمان‌شهری حاصل می‌‌‌شود. قانون بنیادین به مفهوم پراکندگی اقتدار تلقی نمی‌‌شود، زیرا نوسازی برای تحقق اهداف خود به اقتدار نیاز دارد.
برخی از گروه‌‌های ذی‌نفوذ ممکن است در صدد برآیند تا قانون بنیادین را تحت‌الشعاع اراده‌ی سیاسی خود از طریق فرآیندهای بحران‌ساز قرار دهند. شکل‌گیری چنین فرآیندهایی در کشورهای در حال گذار اجتناب‌ناپذیر است. الگوی کنش شهروندان و نخبگان در چارچوب قانون بنیادین، معطوف به «مشارکت»، «همکاری»، «انعطاف‌پذیری» و «قاعده‌گرایی» است. هر بازیگری که تلاش نماید یکی از مؤلفه‌‌های چهارگانه‌ی تشکیل‌دهنده‌ی قانون بنیادین را نادیده بگیرد، در صدد است تا زمینه‌ی گسترش بحران برای بی‌اثرسازی حماسه‌ی سیاسی را فراهم سازد. ممکن است چنین نیروهایی از اعتقادات بنیادین به نظام و مراجع بنیادین نظام نیز برخوردار باشند؛ در حالی که قانون بنیادین حافظ شکل‌بندی‌‌های ساختاری مشروعیت نظام و نهادهای حاکم بر آن، در فرآیند زمانی طولانی‌‌تری خواهد بود.

3. قواعد عبور از دوران گذار در فرآیند حماسه‌ی سیاسی

کنش سیاسی و حماسه‌ی سیاسی در ایران از قواعد دوران گذار پیروی می‌‌کند. اگر فرآیندهای کنش گروه‌‌های سیاسی و اجتماعی، ماهیت بوروکراتیک یا سنتی داشته باشد، هیچ گاه حماسه‌ی سیاسی شکل نمی‌‌گیرد. حماسه‌ی سیاسی مربوط به کشورهایی است که دوران گذار را سپری می‌کنند. یکی از نشانه‌‌های دوران گذار در ایران را باید عبور از پیچ تاریخی تنگناهای راهبردی برای تغییر در هندسه‌ی قدرت دانست؛ چنین ضرورتی به عنوان پیش‌نیاز کشورهای انقلابی سازنده در نظام بین‌الملل محسوب می‌‌شود.
قاعده‌ی اول در فرآیند عبور از دوران گذار را باید بر اساس «استواری و یکپارچگی ساختار سیاسی» دانست. کشورهایی که از اقتدار سیاسی برخوردارند، سطح فراگیرتری از استواری و یک‌پارچگی سیاسی را منعکس می‌‌سازند. کشورهای توسعه‌یافته، یک‌پارچگی سیاسی را از طریق نهادهای سیاسی نیرومند، دستگاه اداری کارآمد، احزاب سیاسی به خوبی سازمان‌یافته، درجه‌ی بالایی از اشتراک مردم در امور همگانی و سازوکارهای کنش عقلایی در مهار کشمکش‌‌های سیاسی، به دست می‌‌آورند. یک‌پارچگی ساختار سیاسی در ایران و در فرآیند حماسه‌ی سیاسی بر اساس نشانه‌‌هایی از قاعده‌پذیری نخبگان، گروه‌‌های اجتماعی، ساخت‌‌های سیاسی نظارتی و اجرایی امکان‌پذیر خواهد بود.
دومین قاعده‌ی عبور از دوران گذار، «کنترل شکاف‌های سیاسی» است. اگر فرآیندی ایجاد شود که بر اساس آن، شکاف‌‌های سیاسی ایران در دوران‌‌ بازتولید و بازتقسیم قدرت گسترش یابد، در آن شرایط زمینه‌‌هایی از بحران کارکردی ایجاد می‌‌شود. کنترل شکاف‌‌های سیاسی نیازمند عقلانیت محاسبه‌گر نخبگان فکری، اجرایی و سیاسی است. ضرورت‌‌های راهبردی جمهوری اسلامی ایجاب می‌‌نماید هر مؤلفه‌‌ای که منجر به گسترش شکاف‌‌های سیاسی می‌گردد، از طریق سازوکارهای مسالمت‌جویانه کنترل شود و نخبگان سیاسی و گروه‌‌های اجتماعی از طریق مؤلفه‌‌هایی همانند عقلانیت، مصلحت و بصیرت به کنشگرایی مبادرت نمایند.
سومین قاعده‌ی عبور از دوران گذار را باید «کنترل سیاست‌زدگی» دانست. سیاست‌زدگی به شرایطی اطلاق می‌‌‌شود که در آن، هیجانات اجتماعی مشارکت سیاسی فراتر از شکل‌بندی‌‌های نهادی ساختار حکومتی باشد. به عبارت دیگر، اگر در فرآیند رقابت‌‌های انتخاباتی، برخی از نخبگان سیاسی زمینه‌ی «افزایش انتظارات» گروه‌‌های اجتماعی را فراهم آورند، در آن شرایط، زمینه برای گسترش تضادها فراهم می‌‌‌شود. واقعیت آن است که جامعه‌ی ایران نیازمند نشانه‌‌هایی از تعادل بین قابلیت‌‌های ساختاری و شعارهای سیاسی است که ممکن است برخی از نخبگان برای مشروعیت‌یابی، از آن بهره‌گیری نمایند. هیجاناتی که منجر به تحرک توده‌‌گرایانه شوند نمی‌‌توانند مطلوبیت لازم برای عبور از دوران گذار را فراهم آورند.
قاعده‌ی چهارم عبور از دوران گذار بر اساس پیوند «اخلاق مدنی»، «روح عمومی» و «نهادهای سیاسی» حاصل می‌گردد. هر یک از مؤلفه‌های یادشده را می‌‌توان بخشی از ضرورت مربوط به مصلحت همگانی کشورها دانست. در ایران تحرک اجتماعی و انگیزش برای مشارکت سیاسی بیشتر از مقیاس نهادهای سازمان‌دهی‌شده است. در چنین شرایطی، تبیین اخلاق مدنی و روح عمومی کار دشوار است. انتخابات در برخی از کشورهای در حال گذار، منجر به تقویت نیروهای اجتماعی گسست‌‌گرا می‌‌‌شود. این نیروها توجه چندانی به ساختار اقتدار عمومی ندارند. به این ترتیب، اخلاق مدنی و روح عمومی بستگی به این موضوع دارد که فعالان سیاسی و نهادهای اجرایی تا چه اندازه به روح کلی حاکم بر جمهوریت و اسلامیت در ساختار نظام سیاسی تعلق دارد و به چه میزان با چنین نشانه‌‌هایی احساس همبستگی می‌‌‌کند.

4. راهبرد سازنده در فرآیند حماسه‌ی سیاسی

راهبرد سازنده به مفهوم چگونگی پیوند نیروها و کنش گروه‌‌های سیاسی بر اساس ضرورت‌های ساختاری نظام حکومتی تلقی می‌شود. به هر میزان شکل‌بندی‌‌های نظام سیاسی و اجتماعی از پیچیدگی بیشتری برخوردار می‌شود، نیازمند نهادهای سیاسی مؤثرتر و متنوع‌تری برای هدایت و کنترل فرآیندهای سیاسی در حال گذار است. ضرورت‌‌های راهبرد سازنده ایجاب می‌‌کند که نیروهای اجتماعی، نخبگان سیاسی و ساخت‌‌های اجرایی حکومت در فرآیند حماسه‌ی سیاسی نقش قاعده‌مند، نهادمند و سازنده ایفا نمایند.
ایفای نقش سازنده از سوی گروه‌‌های اجتماعی به مفهوم آن است که زمینه برای مشارکت آنان در قالب انتظارات غیرهیجانی فراهم شود. تجربه‌‌ی انتخابات 1388 نشان داد که هر گاه هیجان اجتماعی به میزان قابل توجهی گسترش یابد، به گونه‌‌ای که هیجان اجتماعی فراتر از مقیاس نهادمندی ساختار سیاسی باشد، در آن شرایط، مشارکت از وضعیت سازنده خارج می‌شود و به درگیری و بحران منجر می‌‌گردد. ضرورت‌‌های راهبرد سازنده ایجاب می‌‌کند که مشارکت گروه‌‌های اجتماعی در فضای غیرهیجانی و بر اساس کاربرد ادبیات و مفهوم سازنده حاصل ‌شود. کنش قاعده‌گرا و نهادگرا می‌‌تواند زمینه‌‌های لازم برای تطبیق‌پذیری و انعطاف‌پذیری گروه‌‌های اجتماعی را فراهم سازد.
نخبگان سیاسی را می‌‌توان با عنوان دومین نیرویی دانست که در فرآیند حماسه‌ی سیاسی مشارکت دارند. مشارکت نخبگان نمی‌‌تواند مبتنی بر تبانی گروه محدودی از کارگزاران اجرایی و صاحبان قدرت باشد. ضرورت‌‌های مشارکت ایجاب می‌‌نماید که جلوه‌‌هایی از «رقابت سیاسی قانون‌مند و قاعده‌گرا» وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، رقابت بخش اجتناب‌ناپذیر معادله‌ی قدرت در راهبردی سازنده‌، حماسه‌ی سیاسی است. نهادهای سیاسی باید ضرورت رقابت بین نخبگان در فرآیند بازتولید و بازتقسیم قدرت سیاسی را مورد پذیرش قرار دهند. امید و نشاط گروه‌‌های سیاسی صرفاً در شرایطی حاصل می‌‌شود که جامعه احساس نماید که رقابت به عنوان بخش اجتناب‌ناپذیری از فرآیند انتخابات محسوب می‌‌شود.
سومین ویژگی راهبرد سازنده را باید بر اساس نقش نهادها و ساخت‌‌های اجرایی مورد توجه قرار داد. نهادهای سیاسی در روند رقابت‌‌های انتخاباتی نمی‌‌توانند به عنوان بخشی از معادله‌ی قدرت محسوب شوند. چنین نهادهایی باید مصلحت عمومی نظام سیاسی را مورد پذیرش قرار دهند. اصلی‌‌ترین مصلحت نظام سیاسی، معطوف به مشارکت و مشروعیت است. در شرایطی که رهبری نظام سیاسی بر این موضوع تأکید دارند که هیچ فردی نمی‌‌تواند از انتخاب ایشان در روند رقابت‌‌های انتخاباتی مطلع باشد، ضرورت‌‌های نظام سیاسی ایجاب می‌‌نماید که کارگزاران اجرایی و نهادهای عمومی کشور از الگوی مبتنی بر قاعده‌گرایی و نهادگرایی استفاده کنند.
مشروعیت نظام سیاسی ایران در فرآیند حماسه‌ی سیاسی در شرایطی حاصل می‌‌‌شود که نهادها از تطبیق‌پذیری، پیچیدگی، انعطاف‌پذیری، انسجام و استقلال کارکرد برخوردار باشند. هر یک از مؤلفه‌‌های یاد‌شده می‌‌تواند ضریب مشروعیت و مشارکت سیاسی ایران را افزایش دهد. در چنین شرایطی، حماسه‌ی سیاسی به مفهوم پیوند مشروعیت و مشارکت در فرآیند کنش سیاسی رقابت‌آمیز نخبگان تلقی می‌‌‌شود. گروه‌‌هایی که در صدد برآیند تا نقش نیروها و مؤلفه‌‌های ساختاری در فرآیند بازتولید و بازتقسیم قدرت سیاسی ایران را تحت‌الشعاع اراده‌ی نیروهای گریز از مرکز یا گروه‌‌های ذی‌نفوذ قرار دهند، طبیعی است که نسبت به ضرورت‌‌های کنش ساختاری و نهادی در سال حماسه‌ی سیاسی بی‌‌توجه خواهند بود.
منبع:سایت برهان



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.