نگاهی به پیشینه آینده پژوهی در مطالعات استراتژیک

علم به آینده، از ابتدای تاریخ از ارزش ویژه ای برخوردار بوده است و شناخت روندهای پیش رو، امروزه از مهم ترین وظایف مراکز مطالعاتی در حوزه مسائل استراتژیک به شمار می رود. در این نوشته پس از نگاهی اجمالی به روند مطالعات آینده
شنبه، 31 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به پیشینه آینده پژوهی در مطالعات استراتژیک
نگاهی به پیشینه آینده پژوهی در مطالعات استراتژیک

نویسنده: دکتر ماندانا تیشه یار




 

 

چکیده

علم به آینده، از ابتدای تاریخ از ارزش ویژه ای برخوردار بوده است و شناخت روندهای پیش رو، امروزه از مهم ترین وظایف مراکز مطالعاتی در حوزه مسائل استراتژیک به شمار می رود. در این نوشته پس از نگاهی اجمالی به روند مطالعات آینده از سده های باستان تا دوران مدرن، به بررسی دو رویکرد آرمان گرایانه و واقع گرایانه در مطالعات آینده نگر پرداخته و به رهیافت های علمی مکاتبی همچون سوسیالیسم اشاره شده است. در دوران کنونی نیز، با تأکید بر نقش تکنولوژی و گسترش ارتباطات و اطلاعات میان جوامع و افراد، تلاش های علمی و پژوهشی که مهم ترین مراکز آینده پژوهی در جهان انجام داده اند، معرفی شده است.

مقدمه

نوشتن درباره آینده پژوهی در حوزه مطالعات استراتژیک کار چندان آسانی نیست. تفکیک میان آینده پژوهی به عنوان شاخه ای از علم از یک سو و نیز پیش بینی ها و گاه پیش گویی های غیر مستدل و الهام شده از سوی دیگر، بخشی از دشواری کار و تفکیک موضوعات استراتژیک و غیر استراتژیک از یکدیگر نیز بخش دیگری از آن را نشان می دهند. بنابراین، آنچه تلاش شده است در این نوشته به آن توجه شود، اشاره ای گذرا به روند اندیشیدن به آینده طی تاریخ بوده است.
از آنجا که داستان ها و اسناد بسیار زیادی در این زمینه در دسترس است که هر یک به نوبه خود شیرین و خواندنی هستند- به ویژه آنکه خبر از آینده می دهند!- این باعث می شود انتخاب از میان آن همه اطلاعات بسیار مشکل شود. با وجود این، نویسنده تلاش کرده است از میان دهها مقاله و کتاب، تنها به برخی روایت ها و بعضی دوران ها، اشاره شود و انگیزه مطالعه بیشتر را در این باره در خواننده ایجاد کند.
به این ترتیب، در این نوشته پس از نگاهی اجمالی به روند مطالعات آینده از سده های باستان تا دوران مدرن، دو رویکرد آرمان گرایانه و واقع گرایانه در مطالعات آینده نگر بررسی و به رهیافت های علمی مکاتبی همچون سوسیالیسم اشاره ای شده است. در دوران کنونی نیز، با تأکید بر نقش تکنولوژی و گسترش ارتباطات و اطلاعات میان جوامع و افراد، تلاش های علمی و پژوهشی ای که مهم ترین مراکز آینده پژوهی در جهان انجام داده اند، معرفی شده است.
هدف اصلی از گردآوری این اطلاعات، یافتن ریشه های عمیق آینده پژوهی در تاریخ بشریت و نیز به نمایش گذاردن گسترده تحقیقات و پژوهش هایی است که مراکز مطالعاتی استراتژیک برای یاری رساندن به مراکز تصمیم گیری در جوامع پیشرفته انجام داده اند، همچنین لزوم توجه کشورهای رو به رشد به این سلسله از پژوهش ها است.

الف) آینده پژوهی در سده های پیشین

علم به آینده، از ابتدای تاریخ از ارزش ویژه ای برخوردار بوده است. کشف ارتباط میان حرکت ستارگان و سیاره ها و وضعیت منظومه شمسی با طغیان یا فروکش کردن آب رودخانه های بزرگی چون نیل و دجله و فرات، نه تنها به صاحبان این دانش، اعتبار و مقامی روحانی و مافوق بشری می بخشید، بلکه آنان را صاحب قدرت و ثروت اقتصادی و نفوذ سیاسی نیز می کرد. البته این موفقیت چشمگیر، نه به پیشبرد دانش نجوم کمکی کرد و نه توانست علم آینده نگری را گسترش دهد. تنها دستاورد آن، شاید آن بود که انسان ها بر این باور شدند که سرنوشت ایشان به دست نیروهای ماورایی است و طالع آنان را حرکت ستارگان رقم خواهد زد.
گسترش خرافات، به نوبه خود موجب شد امکان پیشبرد دانش آینده نگری برای پیش بینی اوضاع و احوال دنیای پیرامون، برای سده به تعویق افتد و کار از دست دانشمندان و محققان درآمده و به گوی جادوگران و ساحران واگذار شود. نمی توان انکار کرد که اگر چه این دست از پیشگویی ها به رغم آنکه مبنای علمی و تحقیقی درستی نداشتند، گاهی برخی از این غیبگویی ها درست از آب در می آمدند. برای نمونه، گفته می شود در یونان باستان، هنگامی که کروسوس(1)، پادشاه لیدیا(2)، به معبد دلفی(3) رفت و از کاهن معبد نتیجه حمله ارتش خود به امپراتوری پارس را پرسید، ندا آمد که: «اگر به جنگ پارسیان بروی، امپراتوری عظیمی سقوط خواهد کرد.» پیش بینی کاهن معبد دلفی درست از آب درآمد، کروسوس با اشتباه خود در حمله به ایران، موجب نابودی امپراتوری لیدیا شد! (دائره المعارف اسطوره شناسی یونان، دی ماه 1388)
در مصر باستان نیز مطابق اسطوره های موجود، کاهنان مصری با پیشگویی آینده، فراعنه را در پیشبرد برنامه هایشان و تعیین ساعات سعد و نحس برای اجرای برنامه های نظامی یاری می دادند. پیش بینی تولد موسای پیامبر و مبارزه ی وی با فرعون را می توان یکی از نمونه های تاریخی مشهور در زمینه ی آینده نگری مردم باستان دانست.
در این میان، پیامبران الهی نیز که برای سعادت جامعه و رستگاری انسان ها، به امر راهنمایی و هدایت ایشان مشغول بودند در میان کرامات خویش، به خبر دادن از عالم غیب می پرداختند. پیش بینی یوسف پیامبر در زمینه بروز قحطی و خشکسالی در مصر از راه تعبیر خواب عزیز مصر، یکی از معجزه های دنیوی پیامبران بود. در واقع، پیش گویی در بسیاری از دوره ها، امری پیامبرگونه بود که تنها از عهده اولیای الهی برمی آمد. آنچه درباره سرنوشت انسان پس از مرگ در کتب آسمانی آمده است و نیز بحث های مربوط به رستاخیز انسان در آخرالزمان و فرجام سعادتمندانه یا نکبت بار نوع بشر در روز جزا، همگی گویای میل ذاتی انسان ها به دانستن آینده و برآورده شدن این میل از راه گفتارهای دینی و به دنبال آن، ارائه رهنمودهایی برای دستیابی به سعادت ابدی برای آدمیان است.
این روند سده ها ادامه پیدا کرد و هر چند دوران ظهور انبیا به پایان رسید، اما میل بشر به دانستن آینده کم نشد. از این زمان به بعد، افراد بسیاری طی تاریخ مدعی خبر دادن از آینده شدند. برای نمونه، نوستراداموس(4)، مهم ترین پیشگویی دوران سده های میانه، آیه های بسیاری نوشته است که به دلیل پیچیدگی درک آنها، بسیاری از مردم همچنان سده هاست که به کار تفسیر آنها مشغولند. در سال های اخیر و به دنبال حمله تروریستی به برج های دو قلوی تجارت جهانی در نیویورک در 11 سپتامبر 2001، بار دیگر کتاب پیش بینی های نوستراداموس مورد توجه قرار گرفت و برخی از آیه های وی را پیش بینی این واقعه دانستند. (www. Nostradamos. Org/911.php)
در فرهنگ ایرانی نیز می توان نمونه هایی از عارفان و صوفیان پیشگو را یافت که شاه نعمت الله ولی، پایه گذار فرقه درویشان نعمت اللهی، سرآمد آنان در سده های هشتم و نهم هجری بوده است. شعری که با مطلع زیر از وی به یادگار مانده، اگر چه گفته می شود طی تاریخ دچار تحریف بسیار شده و دستیابی به نسخه خطی و اصل آن به آسانی میسر نیست، گویای غیب گویی های این عالم بزرگ از حوادث سیاسی آینده و اهمیت پیش بینی این گونه حوادث در آن عصر است:

قدرت کردگار می بینم
حالت روزگار می بینم

از نجوم این سخن نمی گویم
بلکه از کردگار می بینم

از سلاطین گردش دوران
یک به یک را سوار می بینم

هر یکی را به مثل ذره نور
پرتوی آشکار می بینم

(www. Shahnematollah.Blogfa.com)
به این ترتیب، از روزگار کهن تا به امروز، استفاده از رمل و اسطرلاب و انواع وسایل دیگر، همگی در خدمت آن بوده اند تا خبری از آینده بشر به او بدهند. حتی در جهان مدرن امروز نیز کم نیستند کسانی که احضار روح می نمایند یا کف بینی می کنند و از روی برگ چای، فنجان قهوه یا ورق، فال می گیرند و همگی ادعا می کنند که قادر هستند آینده را پیش بینی کنند.

ب) آینده پژوهی در دوران مدرن

امر پیشگویی، به کاهنان و ساحران و نیز به پیامبران آسمانی ختم نشد و در سده های اخیر، اندیشمندانی که ایدئولوژی های زمینی را طرح کردند، مانند کارل مارکس، نیز پیامبر گونه دست به آینده نگری پرداختند؛ چیزی که کارل پوپر از آن به عنوان "تاریخ گرایی(5)"یاد می کند. پوپر به انتقاد از آموزه ای(6) از مکتب مارکسیسم می پردازد که بر اساس آن، وظیفه علوم اجتماعی، طرح پیشگویی های تاریخی است. بر اساس این نظریه، اگر بخواهیم در سیاست با روش عقلانی پیش برویم، به پیشگویی های تاریخی نیاز داریم. در واقع، این فلسفه ای است که نظریه پردازان مارکسیست در قالب "سوسیالیسم علمی"ارائه کرده اند. (Popper, 1959.276-285)
ایده هایی محوری روش های تاریخ گرا، به ویژه مارکسیسم را به طور ساده می توان به این صورت بیان کرد:
- واقعیت این است که خورشید گرفتگی ها را می توانیم با دقت بسیار و مدت های دراز پیش از وقوع، پیشگویی کنیم. پس چرا نتوانیم انقلاب ها را پیش بینی کنیم؟ اگر یکی از دانشمندان علوم اجتماعی در 1780 حتی از نیمی از معلومات اخترشناسان قدیم بابل بهره مند بود، می توانت انقلاب کبیر فرانسه در 1789 را پیش بینی کند.
این ایده که پیش بینی انقلاب ها نیز همانند پیش بینی خورشید گرفتگی ها امکان پذیر است، به گفته پوپر، از تصوری زیرا از وظیفه علوم اجتماعی نشأت می گیرد:
- وظیفه علوم اجتماعی در اساس با وظیفه علوم طبیعی یکی است؛ یعنی پیش بینی و به ویژه پیش بینی های تاریخی یا به عبارت دیگر، پیش بینی رشد و تکامل اجتماعی و سیاسی بشر.
- وقتی پیش بینی در دست باشد، وظیفه سیاست را نیز می توان مشخص کرد؛ یعنی تخفیف "درد زایمان"(به اصطلاح مارکس) که با تحولات سیاسی قریب الوقوع پیش بینی شده، بستگی اجتناب ناپذیر دارد.
بر اساس این نظر، سرگذشت بشر طرح خاصی دارد و اگر بتوانیم از آن پرده برداریم، کلید آینده را به دست آورده ایم. (Popper, 1959.276-285)
این آموزه ها از کهن ترین آموزه های جهان به شمار می روند و تنها به مارکسیسم اختصاص ندارند. حتی در زمان مارکس نیز فقط او نبود که پیرو این تفکر بود- که از این نظر وارث هگل بود- بلکه جان استوارت میل نیز این فکر را از اگوست کنت به ارث برده بود. هگل معتقد بود رابطه انسان با اجتماع، رابطه ای اندام وار است. بنابراین برای آنکه بتوان دریافت چرا یک فرد کاری را انجام می دهد یا در وضعیتی قرار دارد، باید او را در اجتماع خودش مطالعه کرد و برای آنکه اجتماع او رل بشناسیم، باید تاریخ و نیروهای شکل دهنده آن اجتماع را بشناسیم، به این ترتیب، با دستیابی به شناخت "روح زمانه (7)"، می توان نیروهای پیش برنده تاریخ گذشته، حال و آینده را شناخت و به نوعی پیش بینی جبرگرایانه رسید.
البته برخی، کتاب "مقدمه" ابن خلدون را از نخستین نوشته هایی می دانند که با تحلیل جامعه شناختی تاریخ، در سده های سیزده و چهارده میلادی تئوری تغییر اجتماع را طرح کرده و چرخه ای از تحولات اجتماعی را فرض می کند که بر اساس آن می توان دریافت که مرحله بعدی یک تحول اجتماعی چه می تواند باشد. از آنجا که این گردونه تکرار پذیر است، پس می توان بر اساس آن دریافت که تحولات بعدی چگونه پیش خواهند رفت. (8) (Galtung & Inayatullah, 1997)
در روزگار باستان، افلاطون و ارسطو و پیش از آنها، هراکلیتوس و هسیودوس، نیز قائل به پیش بینی پذیری تاریخ بودند. آنچه به عنوان ویژگی های یک جامعه کامل در آثار آنها بیان شده است، در واقع، نقشی از آینده است که آنها برای جوامع ترسیم کرده بودند.
پوپر معتقد بود این آموزه ها ریشه شرقی دارند. او می گفت تصور یهود درباره قوم برگزیده- به معنای اینکه تاریخ طرحی دارد که طراح آن یهود است- تصوری نوعاً تاریخ گرایانه است. این تصورات بیانگر یکی از کهن ترین رؤیاهای بشرند؛ رؤیای پیشگویی و این اندیشه که بدانیم آینده برای ما چه در چنته دارد و با سازگار ساختن مشی خود با آن، از این دانستن سود ببریم. (Popper, 1959.276-285)
واقعیتی که این اندیشه دیرینه را پابرجا نگاه می داشت، توفیق پیشگویی خورشید گرفتگی ها و حرکات سیارات بود. بستگی نزدیک آموزه تاریخ گرایی با دانش اختر شناسی، به روشنی در علم احکام نجوم نمایان است.
در این میان، کارل پوپر معتقد است از آموزه تاریخ گرایانه ای که می گوید وظیفه علوم اجتماعی پیش بینی تحولات تاریخی است، نمی توان دفاع کرد. او تصدیق می کند که همه علوم نظری، علوم پیش بینی کننده اند و علوم اجتماعی، علوم نظری اند. ولی آیا آنگونه که تاریخ گرایان معتقدند، این تصدیق ها لزوماً به معنای آن است که وظیفه علوم اجتماعی پیشگویی تاریخی است؟ ظاهراً چنین به نظر می رسد، ولی هنگامی که میان آنچه وی آن را «پیش بینی علمی مشروطه» می خواند و «پیشگویی های تاریخی بلاشرط» فرق می گذاریم، این صورت ظاهر محور می شود. (Popper, 1959.276-285)
پیش بینی های عادی در علوم، مشروطند؛ بدین معنا که می گویند بعضی تغییرات (برای مثال دمای آب در کتری) همراه خواهند بود با تغییرات دیگر (مانند جوشیدن آب). همان طور که فیزیکدان به ما می گوید در بعضی شرایط فیزیکی دیگ بخار خواهد ترکید، اقتصاددان نیز می تواند به ما بگوید در برخی شرایط اجتماعی- مانند کمبود کالاها، کنترل قیمت ها و برای مثال نبود نظام تنبیهی- بازار سیاه به وجود خواهد آمد.
پیش بینی های علمی بلاشرط را گاهی می توان از پیش بینی های علمی مشروط و بعضی گزاره های تاریخی به دست آورد که می گوید شرط های مورد بحث برآورده می شوند. بر پایه این مقدمات، می توانیم به وسیله قیاس استثنایی به پیش بینی بلاشرط برسیم. اگر تشخیص طبیبی مخملک باشد، ممکن است به کمک پیش بینی های مشروط علم پزشکی، اقدام به این پیش بینی بلاشرط کند که بیمار او مبتلا به نوعی کهیر خواهد شد. ولی این امکان نیز وجود دارد که کسی بدون هیچ یک از این قبیل توجیهات در یکی از علوم نظری برای مثال فقط بر اساس خوابی که دیده است، پیشگویی های بلاشرط کند و اتفاقاً پیشگویی هایش هم درست از آب درآیند. با وجود این، پوپر معتقد است که اولاً، واقعیت این است که تاریخ گرا، پیشگویی های تاریخی خود را از پیش بینی های علمی مشروط به دست نمی آورد. دوم آنکه، او ممکن نیست به چنین کاری موفق شود زیرا پیشگویی های دراز مدت را از پیش بینی های علمی مشروط فقط به شرط صدق آنها درباره نظام های کاملاً مجزا و ساکن و تکرار شونده می توان به دست آورد. اینگونه نظام ها در طبیعت بسیار نادرند و جامعه مدرن یقیناً یکی از آنها نیست. (Popper, 1959.276-285)
بنابراین، باید در نظر داشت که جامعه پیوسته در حال تغییر و تحول است، و تحول آن عمدتاً تکرار شونده نیست. البته تا جایی که تحول آن تکرار شونده باشد، می توان بعضی پیشگویی ها را انجام داد. برای نمونه، در شیوه ظهور ادیان و ایدئولوژی های نوین یا دیکتاتوری های جدید، بدون شک گونه ای تکرار وجود دارد و تاریخ پژوهان ممکن است ببینند که می توانند به وسیله مقایسه آنها با موارد پیشین- یعنی با بررسی شرایط ظهور آنها- تا حدی چنین تحولانی را پیش بینی کنند. ولی این نحوه کاربرد روش پیش بینی مشروط، کمک زیادی به ما نمی کند زیرا مهم ترین جنبه های تحولات تاریخی، غیر تکراری اند. وضعیت ها تغییر می کنند و وضعیت هایی (برای مثال در نتیجه اکتشافات تازه علمی) به وجود می آیند که با هر چیزی که در گذشته روی داده است بسیار متفاوتند. از این رو، توان ما برای پیشگویی خورشید گرفتگی ها هیچ دلیل معتبری نیست که بتوانیم انقلاب ها را نیز پیش بینی کنیم.
جز پوپر، تالکوت پارسونز(9) جامعه شناس انگلیسی نیز در کتاب ساختار کنش اجتماعی(10) که در سال 1937 آن را تألیف کرد، این نوع تاریخ گرایی را قصه پردازی آرمان گرایانه می خواند.
با توجه به موارد فوق، برخی از پژهشگران امروزه چون پی برده اند که علوم اجتماعی از پیشگویی تحولات تاریخی آینده ناتوان است، از عقل ناامید شده اند و از طرد آن و تکیه بر شهود و ایمان و غریزه و احساس در سیاست دفاع می کنند. اینان چون پیش بینی را با فایده عملی یکی می پندارند، علوم اجتماعی را بی فایده می دانند. (Harris, 2001)
در عین حال، فرانز بوآس(11) انسان شناس معروف آمریکایی، در دهه 1920 ایده جدیدی را در برابر تئوری های تاریخ تک خطی، مانند آنچه داروین درباره تکامل انسان بیان کرده بود، ارائه داد. او به نوعی خاص گرایی تاریخی(12) معتقد بود. بر اساس این نظر، هر جامعه، مجموعه ای از گذشت های تاریخی منحصر به خود است. بوآس مخالف این ایده بود که تمام جوامع در مسیری همسان گام برمی دارند، سیر تحولی یکسانی را طی می کنند و به توسعه مشابهی دست می یابند. در مقابل، خاص گرای تاریخی نشان می دهد که جوامع می توانند مسیرها و تحولات ناهمسانی را طی کنند و در عین حال، به یک اندازه توسعه یابند. متغیرهایی مانند شرایط محیطی، عوامل روانی و ویژگی های تاریخی (بوآس روی عامل سوم تأکید می کند)، در تعیین مسیر رشد جوامع مختلف، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. (Boas, December, 1920)
این ایده را بعدها و به ویژه در دهه 1950 میشل فوکو(13) و لاکان(14) پرورش دادند و آنان در قالب نظریه فراساختارگرایی(15)، به بیان این امر پرداختند که برای شناخت هر پدیده ای و یافتن جواب برای هر مسئله ای، ابتدا باید به خاستگاه فرهنگی و اجتماعی آن پرداخت و بر اساس آن، سپس به دنبال پاسخ و یافتن راه حلی برای آن بود.

ج) جهان آینده؛ آرمان شهر یا خراب آباد؟

رسیدن به آرمان شهر یا یوتوپیا(16)، از دیرباز آرزوی بشر بوده است. بهشتی که در آن مردمان با سعادت در کنار یکدیگر زندگی خواهند کرد و از سختی و رنج این جهان در آن رها خواهند بود، نمادی از خواسته دیرینه بشر برای دستیابی به چنین جامعه ای است. گذشته از نوشته های موجود در متون قدیمی، مانند جمهوری افلاطون یا شهر خدای(17) سنت آگوستین، در روزگار نوین، نام یوتوپیا با کتاب سر توماس مور(18)، اندیشمند انگلیسی، به نام "از بهترین دولت یک جمهوری، و از جزیره آرمانی نوین(19) "بر سر زبان ها افتاد. این کتاب که در سال 1516 م نوشته شده، داستان زندگی در جزیره ای خیالی در اقیانوس اطلس است. در این جزیره، یک نظام اجتماعی- سیاسی- قضایی کاملاً عادلانه برقرار است. او نام این شهر را یوتوپیا گذاشته بود. در یونان باستان، این واژه به معنای مکانی خوب اما دست نیافتنی بود. مور این شهر را بر اساس مدلی که افلاطون در کتاب جمهوری خود به تصویر کشیده بود، ساخت. در این شهر از سویی صلح و صفا حاکم است و از سوی دیگر، همگان در هر لحظه آماده جنگ با دشمن هستند. دو عامل اصلی انحطاط یک جامعه که فقر و بدبختی است، به کلی از شهر رخت بربسته، قوانین اندکی بر جامعه حاکم است و آزادی مذهب وجود دارد.
بعدها بر اساس داستان کتاب مور، برداشت های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی و حتی علمی و تکنولوژیک بسیاری از آرمان شهرهای آینده برای انسان فرض شد و داستان های تخیلی دیگری در این زمینه نوشته شد. در واقع، آرمان شهر را می توان تجسم بخشی از ذهن انسان متفکر و اندیشمند درباره آینده دانست.
در عین حال، رویکرد دیگری نیز به تدریج نسبت به آینده بشر شکل گرفت که به باور خود تلاش می کرد تا دور از آرمان گرایی، به بررسی واقع گرایانه وضعیت موجود جوامع بپردازد و بر این اساس، سرنوشت تلخی را در پیش روی بشر می دید. اینگونه نگرش به آینده بشر، دیستوپیا،(20) نام گرفت که مخالف یوتوپیا و به معنای دنیایی پر از فقر، جنگ و خشونت است. این واژه را نخستین بار در دوران نوین، جان استوارت میل در سال 1868 م استفاده کرد. در این دوران، نویسندگان مختلف با توجه به تحولات سده نوزدهم و گسترش اختراعات و پیشرفت های تکنولوژیک از یک سو و شکل گیری ایده های نوین در زمینه شیوه اداره جوامع از سوی دیگر، توجه ویژه ای به نوشتن درباره آینده کردند.
در سال های اولیه سده بیستم نیز پیروزی انقلاب سوسیالیستی در شوروی، دستمایه نگارش داستان هایی درباره آینده بشریت در صورت همه گیر شدن شیوه زندگی اشتراکی بر اساس اصول مارکسیسم شد. برای نمونه، یوگنی ایوانویچ زامیاتین (21) (1884 تا 1937) نویسنده روس که در انقلاب های 1905 و 1917 روسیه نقش مهمی بازی می کرد و تجربه جنگ جهانی اول را پشت سر گذاشته بود، در کتاب "ما(22)"در سال 1921، نوعی "خراب آباد" را در برابر آرمان شهری که معمولآً مذهبیون و فلاسفه به تصویر می کشیدند، ترسیم می کند.
داستان در سده 26 رخ می دهد و شخصیت کلیدی داستان که D-503 نامیده می شود، ریاضیدانی است که در تک- شهری(23) زندگی می کند که کلیه خانه ها و دیوارهایش از شیشه ساخته شده اند تا پلیس ها و جاسوس ها بتوانند به راحتی تمام امور را تحت کنترل خود داشته باشند. زندگی به گونه ای تنظیم شده است که بیشترین تولید و سودآوری را برای جامعه به همراه داشته باشد. مردم در صف های منظم در کنار یکدیگر راه می روند و لباس های مشخص می پوشند. مردم را فقط می توان با شماره هایشان صدا کرد. نام مردان از یک حرف و یک عدد تشکیل شده است و نام زنان از یک صوت و یک عدد.
داستان "ما" را می تواند پدرخوانده بسیاری از داستان های آینده نگری دانست که با بدبینی همراهند. در این داستان، جوامع مدرن صنعتی شده که تحت حکومت های اقتدارگرا کنترل می شوند، به نقد کشیده شده اند. در این جوامع، ابزارهای مدرن و فناوری جدید برای به بند کشیدن انسان ها در خدمت دولت ها قرار گرفته اند. نسخه انگلیسی این کتاب در سال 1924 م منتشر شد اما نسخه روسی آن تا سال 1988 اجازه چاپ نیافت.
جورج اورول(24) معتقد بود که ایده کتاب معروف "دنیای شگفت انگیز نو(25)" اثر آلدوس هاکسلی(26) در سال 1932 م برگرفته از کتاب "ما" است. اما هاکسلی در نامه ای در سال 1962 گفت کتاب خود را مدت ها پیش از آنکه کتاب "ما" را بخواند نوشته است. اورول خود کتاب به یاد ماندنی 1984 را در سال 1949 و چند ماه بعد از مطالعه کتاب "ما" و نوشتن نقدی بر آن، آغاز کرد. (Gordon, 2003)
از سوی دیگر، بسیاری بر این باورند که این اثر جرومه ک. جرومه ک. جرومه(27) در سال 1891 بود که زامیاتین را تحت تأثیر قرار داد و او اقدام به نگارش کتاب "ما" کرد. مقاله کوتاه جرومه که "آرمان شهر جدید" (28) نام دارد، شهری را در آینده (سده بیست و نهم) به تصویر می کشد که تحت انضباط بسیار شدیدی قرار دارد. در این شهر همه مردم به یک گونه لباس می پوشند، به یک گونه اصلاح می کنند، همه دارای موهای سیاه رنگ با اندازه یکسان هستند، خانه ها، خیابان ها و شهرها همگی یک شکل هستند و اسامی خیابان ها فقط با عدد مشخص شده است. همه مردم (زن و مرد) شلوارها و پیراهن های خاکستری پوشیده اند و روی سینه آنها مدال هایی قرار دارد. تنها راه تشخیص جنسیت آنها توجه به مدال ها است. اگر روی مدال عدد فرد نوشته شده باشد، زن است و اگر زوج باشد، آن شخص مرد است. آنها برای از بین بردن نابرابری، نام ها را حذف کرده بودند و افراد را فقط با عددهایشان می خواندند. تصمیم ها را اکثریت می گرفت و داشتن ثروت ممنوع شده بود. مردم حتی برای نوشیدن چای یا شستشوی دست و صورت خود می بایست مطابق دستور حکومت، در ساعت معینی این امور را انجام می دادند. جالب اینکه شستشوی شخصی ممنوع بود و هر فرد می بایست به وسیله دو مأمور دولتی شسته شود! هیچ خانه ای در این شهر وجود نداشت و همه در بلوک های مشخص در گروه های هزار نفری روی تخت های یکسانی می خوابیدند. سر یک ساعت بلند می شدند، یک نوع غذا می خوردند، طی روز هر کس وظیفه خود را انجام می داد و سر شب در ساعت معین همه می بایست می خوابیدند. آنها کاملاً با هم برابر بودند! حتی اگر کسی قدش بلند بود، پای او را می بریدند! آنان حتی با عمل جراحی روی مغزهای باهوش، سطح فکری آنها را به میزان متوسط تقلیل می دادند! البته راهی وجود نداشت که افراد خنگ را با هوش تر کنند. همه این امور درست بودند چرا که اکثریت تصمیم گرفته بودند که این چنین عمل کنند. در این جامعه، هر کس که هم شکل و همسان دیگران نبود، در اقلیت قرار می گرفت و البته که اقلیت صاحب هیچ حقی نبود. حتی زیبایی هم ممنوع شده بود. تمام درختان بریده و گلها از ریشه درآورده شده بودند. اگر نمی توان همه جا را زیبا کرد، پس بهتر است هیچ جا زیبا نباشد! و آیا انسان می توانست از این شهر یا کشور به جای دیگری مهاجرت کند؟ چرا که نه! اما چرا باید این کار را بکند وقتی تمام دنیا به یک شکل درآمده اند و همه جا تحت یک قانون، یک زبان و یک سبک زندگی هستند؟!
در زمینه فرهنگ نیز، جایی برای تئاتر یا سینما وجود نداشت. کتاب های اندکی نیز برای خواندن وجود داشتند. وقتی همه چیز یکسان و یک شکل است، چه چیزی برای نوشتن باقی می ماند جز آنکه معدودی از نویسندگان به مدح و ثنای اشرف مخلوقات بپردازند؟ تمام آثار و نوشته های کلاسیک نیز از آنجا که پر از بردگی و نابرابری بودند، سوزانده شده بودند. مجسمه ها و نقاشی ها نیز به همین دلیل نابود شده بودند. آیا آنها خدایی داشتند؟ البته! نامش چه بود؟ اکثریت! (Jerome, 1891)
شباهت های بسیاری میان این داستان و داستان کتاب "ما" وجود دارد. این مقاله نیز در انتقاد از شعار برابری سوسیالیست ها نوشته شده بود. روند نگارش داستان هایی برای پیش بینی آینده، تا به امروز نیز ادامه یافته است. یکی از خواندنی ترین کتاب ها در این زمینه که در اوایل دهه 1970 م به نگارش درآمد، داستان سقوط 79 است که به پیشگویی سرنوشت کشورهای صاحب نفت و بروز شوک نفتی دوم در بازارهای بین المللی می پردازد. (امیل اردمن، 1357)
نگاه به آینده، به دیگر بخش های هنر مانند شعر و سینما نیز به تدریج سرایت کرد. اشعار و آوازهایی که با موضوعات سیاسی و اجتماعی در وصف آینده تاریک انسان در سال 2000 طی سال های سده بیستم سروده شدند، در این دسته قرار می گیرند. همچنین، با گسترش صنعت سینما، فیلم های علمی- تخیلی نیز به نوبه خود به ترسیم آینده جهان و سرنوشت بشر پرداختند.
نکته جالب اینکه در هر دو مورد، چه داستان های یوتوپیایی (آرمان شهری) و چه داستان های دیستوپیایی (خراب آبادی)، هدف نویسندگان اعتراض نسبت به وضعیت حاکم بر جوامع شان بوده و در این راه گاه تصویری از آینده روندهای موجود را ترسیم کرده اند و گاهی نیز تلاش کرده اند با نشان دادن ویژگی های یک جامعه مطلوب، مشکلات حاکم بر جوامع خود را به رخ بکشند. بنابراین می توان گفت نگاه به آینده در داستان های سده های اخیر، اعم از خوش بینانه یا بدبینانه، در واقع، نوعی نگاه انتقادی نسبت به وضعیت موجود بوده است.

د) آینده پژوهی در دوران گسترش تکنولوژی

آنچه می توان تفاوت بنیادین بین جامعه امروز با جامعه پیشینیان ما دانست، همانا ایستا بودن و تحول بطئی و تدریجی آن جوامع در برابر سرعت بالای تغییر و تحولات در جوامع امروزین است. در حالی که در قدیم رؤیاهای آینده بیشتر از منظر سیاسی و اجتماعی به کنکاش در سرنوشت بشر می پرداختند، در روزگار کنونی این رؤیاها به سوی امور اقتصادی و سپس به سوی پیش بینی های تکنولوژیک کشیده شدند.
با پیشرفت علم و تکنولوژی، داستان های علمی و تخیلی نیز برای ترسیم چهره آینده به کار آمدند. بعضی از آنها مانند سفرهای فضایی، ساخت آدم های ماشینی (روبات ها)، یا سفر به اعماق زمین، مانند داستان 20 هزار فرسنگ زیر دریا اثر ژول ورن، در عمل نیز به وقوع پیوسته اند. در سال 1911 توماس ادیسون، پدر بسیاری از اختراعات الکتریکی، در مجلات علمی شروع به نگارش مقاله هایی کرد که در آنها به پیش بینی وسایلی می پرداخت که در آینده اختراع خواهند شد. او بر اختراع ماشین هایی تأکید می کرد که با نیروی برق حرکت می کردند، آروزیی که در ربع آخر سده بیستم سرانجام به طور محدود تحقق یافت.
البته اندیشمندان حوزه های مختلف علوم انسانی نیز در زمینه وضعیت اجتماعی و سیاسی جامعه بشری همچنان به مطالعه و اظهار نظر می پرداختند. برتراند راسل، اندیشمند بزرگ انگلیسی، در سال 1924 مقاله ای با عنوان "ایکاروس(29) یا آینده دانش" نوشت. او در این مقاله پیش بینی کرده بود که تمرکزگرایی سیاسی و اقتصادی در نظام های سیاسی افزایش خواهد یافت. وی بر این باور بود که این امر از طریق گسترش ارتباطات و راه های دسترسی به مناطق مختلف در یک کشور، میسر خواهد شد. چیزی که بعدها در کتاب 1984 جورج اورول آن را به شکل بدبینانه تر و گسترش یافته تری می شد یافت. (اورول، 1357) او همچنین پیش بینی کرده بود که کنترل جمعیت باعث خواهد شد از سال 1975 به بعد تعداد جمعیت سفیدپوستان جهان کاسته شود.
در این میان، وقوع دو جنگ جهانی خانمانسوز در نیمه نخست سده بیستم، سبب شد برای آینده اندیشی و جلوگیری از بروز چنین حوادثی، تلاش هایی انجام شود. در واقع، نمی توان نقش جنگ های اول و دوم جهانی را در رویکرد علمی به آینده پژوهی برای پیش بینی آینده و جلوگیری از وقوع جنگ خونبار دیگری در این زمینه نادیده گرفت. بعدها نیز روابط حاکم بر ساختار نظام بین الملل در دوران جنگ سرد، در گسترش نظریه های آینده نگر مانند تئوری بازی ها، تئوری تصمیم گیری، نظریه بازدارندگی، نظریه حمله پیشدستانه، نظریه حمله پیشگیرانه و حتی بحث های مربوط به شیوه مقابله با جمله های تروریستی در روزگار پس از جنگ سرد نقش مهمی بازی کرده است. در این زمینه، شاید بتوان گفت برنامه ریزی متحدین برای پیشبرد برنامه های نظامی در جنگ جهانی دوم، به برنامه ریزی برای تداوم این روندها و گسترش آنها در حوزه های مختلف زندگی در دوران صلح منتهی شد.
دوراندیشی(30) نخستین اصطلاحی بود که برای آینده نگری علمی در دوران جدید به کار گرفته شد. در سال 1932 اچ. جی . ولز(31) نویسنده و پژوهشگر برنامه های بی بی سی، پیشنهاد کرد که دپارتمان استادان رشته دوراندیشی در مراکز علمی و دانشگاهی تأسیس شود و پژهشگران به مطالعه آینده های پیش رو، دست کم برای 40 سال آینده بپردازند. (Wells, 1987, 89-91)
پس از آن، یک استاد آلمانی به نام اوسیپ ک. فلشتهایم(32) از اواسط دهه 1940 اصطلاح آینده شناسی(33) را که به معنای مطالعه آینده و در نظر گرفتن احتمالات پیش رو بود، باب کرد. با گسترش مطالعات آینده شناسی و تلاش برای مطالعه همه جانبه ابعاد مختلف آینده های پیش رو، ایندست از پیش بینی ها "دور اندیشی های استراتژیک(34)" نامیده شدند. مهم ترین تفاوت میان دوراندیشی استراتژیک و آینده شناسی، در این نکته نهفته بود که در حالت نخست، آینده های ممکن بی شماری را می شد در نظر گرفت و برای هر یک چاره ای اندیشید و حال آنکه در حالت دوم، فقط یک آینده قطعی می بایست در نظر گرفته می شد.
ویژگی های کلی رهیافت های مبتنی بر دوراندیشی استراتژیک را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
- این رهیافت ها نه تنها احتمالات(35) را بررسی می کردند، بلکه ممکن ها(36) و حتی حتی ترجیحات(37) را نیز مدنظر قرار می دادند.
- این نوع رهیافت ها نسبت به آینده، دیدی کلان نگر داشتند و بر اساس اصول و قواعد مختلف، به بررسی سامان مند(38) آینده می پرداختند و تک بعدی نبودند.
- به علاوه، آنها بر دوره های کوتاه مدت کمتر تمرکز می کردند و تلاش داشتند از برنامه ریزی هایی کم دامنه به برنامه ریزی ها و پیش بینی هایی برای آینده های بلند مدت برسند.
- آنها همچنین از اتکا به نیروهای ماوراء الطبیعه برای تبیین پیش بینی های خود خودداری و تلاش می کردند بر اساس شواهد و مدارک موجود به بررسی آینده بپردازند. بنابراین، "تخیل" در پیش بینی برنامه های آنها کمتر امکان بروز می یافت. (Wendell, 1997)
به این ترتیب، آینده پژوهی از اواسط دهه 1960 به عنوان رشته ای علمی جای خود را محافل پژوهشی باز کرد. نخستین نسل آینده پژوهان شامل افرادی مانند هرمان کان(39)، اولاف هلمر(40)، برتراند دژوونل(41)، دنیس گابور(42)، اولیور مارکلی(43)، برت نانوس(44) و وندل بل(45) بودند.
از سوی دیگر، برنامه ریزی های سیاسی و اقتصادی در سطوح ملی نیز این امکان را برای دولت ها فراهم کرد تا درباره پیش بینی آینده روندهای موجود و تهیه برنامه های چند ساله کوتاه مدت و میان مدت، به مطالعات دقیق بپردازند. ایالات متحد آمریکا، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای بلوک شرق، از پیشروان استفاده از مطالعات آینده پژوهی برای تدوین برنامه های ملی به شمار می روند.
در واقع، در دهه 1950 و طی دوران بازسازی اروپای پس از جنگ، روندهای گوناگونی در زمینه مطالعات آینده نگرانه در جهان در حال شکل گیری بود. بسیاری از اندیشمندان، فلاسفه، نویسندگان و هنرمندان بر آن شدند تا راه هایی برای جلوگیری از بروز فجایعی همچون جنگ بیابند. در همان زمان، در حالی که در غرب نظریه های بازدارندگی نظامی طرح می شدند، در بلوک شرق تأکید اصلی بر نظریه های اقتصادی برای تدوین برنامه های ملی اقتصادی بود. در کشورهای تازه استقلال یافته آسیایی و آفریقایی نیز آینده پژوهی امری بود که می توانست هم به کمک اقتصادهای در حال توسعه آنها بیاید و هم به فرایند ملت سازی و ایجاد هویت ملی در این کشورها کمک کند.
در این دوران، مطالعات آینده پژوهی در آمریکا بر اساس تحلیل های سیستمی آغاز شد. آینده پژوهان آمریکایی تأکید خود را بر پروژه های مشخص با موضوعات معین می گذاشتند و به مطالعه درباره آینده پیش روی آن موضوع می پرداختند. این در حالی بود که در اروپا روند دیگری در زمینه آینده پژوهی در مطالعات استراتژیک در حال طی شدن بود. تأکید اصلی اروپاییان، بر برنامه ریزی های بلند مدت و انجام دادن مطالعاتی در زمینه آینده زمین و سرنوشت بشر بود. (Masini, 1993) & (Slaughter, 1995)
از اواخر دهه 1960، رهیافت اروپایی نسبت به آینده پژوهی گسترش بیشتری یافت و گفتمان نوین آینده پژوهی در زمینه سرنوشت بشریت در میان پژوهشگران و صاحبنظران کشورهای مختلف، اهمیت ویژه ای یافت. از این زمان به بعد، به نقش تکنولوژی در تعیین آینده جهان، توجه ویژه ای شد. همچنین رشد جمعیت، کاهش منابع زمین، رشد اقتصادی کشورها، کیفیت زندگی و مسئله محیط زیست پایدار نیز به موضوعاتی جهانی تبدیل شدند که می توانستند در ترسیم آینده جهان هر یک به نوبه خود نقشی مهم بازی کنند. این بحث ها به ویژه به دنبال انتشار گزارش "محدودیت های رشد(46)" به وسیله باشگاه رم(47) بسیار داغ شد. (Sardar, 1999)
این رویکرد، در قالب تشکیل فدراسیون مطالعات آینده های جهان(48)، در سال 1967 نهادینه شد. نخستین رئیس این فدراسیون، یوهان گلتونگ(49)، جامعه شناس نامدار بود. از مهم ترین اقدامات این فدراسیون، اجرای پروژه "مدل نظم جهانی(50)" در اوایل دهه 1980 و نیز انجام دادن مطالعاتی روی جهان های جایگزین(51) بود. (Neumann. 2004, 258-277)
در حوزه سیاست خارجی نیز بلافاصله پس از پایان جنگ دوم جهانی، وزارت خارجه انگلستان با تأسیس اداره امور خارجه و مشترک المنافع انگلیس(52)، به برنامه ریزی درباره آینده کشورهای مستعمره خود و تعیین روندهای آتی در سیاست خارجی این کشور پرداخت. این اداره، الگویی برای دیگر کشورها شد و در دهه 1970 تقریباً بیشتر کشورهای اروپایی چنین اداره ای را در نهاد وزارت خارجه خود داشتند. (Eayrs, 1971)
اما همان طور که پیشتر اشاره شد، در ایالات متحده آمریکا روند آینده پژوهی در سال های پس از جنگ دوم جهانی، به گونه ای دیگر طی شد. تأکید اصلی مطالعات آینده پژوهی در آمریکا، بر افزایش توان برنامه ریزی های نظامی و استراتژیک در نیروهای مسلح این کشور بود. در سال 1948، مؤسسه آمریکایی راند(53) به وسیله نیروی هوایی ارتش ایالات متحده بنیان گذاشته شد. از دهه 1950 این سازمان نقش مهمی را در تدوین استراتژی های نظامی آمریکا بازی کرده است. از مهم ترین استراتژی های دوران جنگ سرد که تحت نظر رابرت مک نامارا(54)، وزیر دفاع پیشین ایالات متحده تدوین شد، آموزه بازدارندگی هسته ای از راه تهدید به نابودی قطعی همه طرف ها، بر اساس تئوری بازی ها(55) بود. (Twing, 1998)
مهم ترین دستاورد این مؤسسه طی دهه های گذشته، گسترش روش تحلیل های سیستمی بوده است. از این راه، این سازمان در برنامه های فضایی ایلات متحده، برنامه های ساخت هوش مصنوعی، ساخت شبکه اینترنت، بازی های جنگی مجازی، برنامه ریزی های بلند مدت و راه های مدیریت بحران ها، نقش مهمی بازی کرده است.
راند همچنین مدل تحلیل های عملیاتی(56) را نیز در کنار تحلیل های سیستمی پایه گذارد. همچنین در سال 1965 برای نخستین بار از روش سناریو سازی(57) در تدوین برنامه بودجه دولت مرکزی ایلات متحده استفاده کرد. (Neumann. 2004, 258-277)
هرمان کان نخستین کسی بود که در مطالعات استراتژیک مؤسسه راند، از واژه "سناریو" در سال 1967 استفاده کرد. اما بنیان های نظری این رهیافت، از اواسط دهه 1970 گسترش یافت. از اوایل دهه 1980، سناریوها به عنوان ابزارهایی شناخته شده برای پیش بینی آینده، در مطالعات کمی و کیفی، به کار گرفته شدند. واقعیت آن بود که سناریوها، قابلیت آن را داشتند تا متخصصان از حوزه های مختلف علم را گرد هم آورند تا با روش های گفتمانی، مانند دلفی یا ریاضی، مانند الگوی ماتریس ها، به بررسی آینده های محتمل و برنامه ریزی برای کاهش ریسک در تدوین استراتژی ها بپردازند. با وجود این، گستره تدوین سناریوها و لزوم تکرار مداوم آنها، این روش را به روشی هزینه بر و وقت گیر تبدیل کرده بود.
گسترش تفکر سناریویی و شبیه سازی در مطالعات علمی، سه دستاورد در پی داشت: نخست آنکه، کامپیوترهایی طراحی شدند که قدرت شبیه سازی را برای حل مسائل (با استفاده از روش های مونت کارلو)(58)، داشتند. دوم آنکه، تئوری بازی های ساختار نظری قوی ای را برای مطالعه تعاملات انسانی در عرصه اجتماعی و نیز به هنگام منازعات فراهم کرد. (von Neumann and Morgen- stern, 1947) & (Dresher, 1961) & (Shubik, 1964)
و سوم آنکه، احتیاجات دفاعی دوران پس از جنگ دوم جهانی، باعث شکل گیری بازی های جنگی مجازی در ارتش آمریکا شد. مؤسسه راند نقشی کلیدی در پیشبرد این سه روش در راستای اهداف نظامی بازی کرد. به ویژه، برنامه هوایی سامانه دفاع موشکی و نیز برنامه سامانه هشدار اولیه در ارتش آمریکا، به وسیله متخصصان این مؤسسه، بنیان گذاشته شدند. (Kahn and Mann, 1957)
از معروف ترین سناریو نویسان این موسسه، هرمان کان بود که کار خود را از دهه 1940 شروع کرده بود. وی تلاش می کرد تا پاسخ هایی برای این پرسش بیابد که واکنش مردم در برابر اختراع و ساخت سلاح های جدید چه خواهد بود. او این بحث را در قالب پروژه ای با عنوان "فکر کردن به امور غیر قابل تفکر(59)" دنبال می کرد. (Georgantzas and Acer 1995) & (Kleiner 1996)
بعدها برخی از پژهشگران مؤسسه راند، به مراکز دیگر رفتند و استفاده از روش شبیه سازی را برای حل موضوعات غیر نظامی نیز رواج دادند. برای نمونه، هرمان کان(60)، پس از خروج از راند، در دهه 1960 مؤسسه هودسون(61) را بنیان گذاشت و در آنجا تعداد زیادی سناریوهای آینده نگرانه در حوزه های اقتصادی و فرهنگی تدوین کرد. یکی از جنجال برانگیزترین کارهای او در این دوران، کتاب "200 سال آینده: سناریویی برای آمریکا و جهان(62)" بود. (Kahn Brown & Martel, 1976)
در دهه های 1960 و 1970، شرکت های مختلفی مانند آی. بی. ام(63) و جنرال موتورز(64) با مؤسسه هودسون همکاری می کردند اما از میان آنها، شرکت نفتی رویال داچ شل(65) بیش از دیگران بحث برنامه ریزی بر اساس الگوهای آینده پژوهی را جدی گرفت. امروزه شرکت شل و به ویژه پیر واک(66) به عنوان پیشروان استفاده از روش سناریو سازی به جای روش های سنتی برنامه ریزی در امور تجاری، شناخته شده اند. (de Geus 1988) & (Kleiner 1996) & (Wack 1985 a, 1985 b)
یکی از اقدامات مهم این گروه آن بود که پا را از روش های هرمان کان جلوتر گذاشتند و بر این نکته تأکید کردند که برای آنکه سناریوها مؤثر واقع شوند، باید دیدگاه مدیران را نسبت به واقعیت ها تغییر داد و منعطف تر کرد. بنابر این آنها سناریوها را به صورت داستان هایی نوشتند که با جزئیات، به شرح وقایع و وضعیت های احتمالی می پرداختند و البته برای هر کدام از داستان ها، اسناد و شواهدی هم ارائه می کردند. (Kleiner, 1996)
در اوایل دهه 1970، پژهشگران این شرکت شروع به نگارش گزارش های راهبردی برای مدیران رده بالای شرکت و مطلع کردن آنها از بالا رفتن احتمالی قیمت های نفت به وسیله اوپک کردند. بنابراین، با آموزش مدیران شرکت شل، هنگامی که در سال 1973 شوک نفتی رخ داد، شل تنها شرکت بزرگ نفتی بود که پیشاپیش خود را برای مقابله با آن آماده کرده بود. مدیران این شرکت فوراً سوار بر موج شدند و از فرصت پیش آمده بیشترین بهره را بردند. از این زمان به بعد بود که استفاده از روش های سناریویی برای بررسی آینده های پیش رو، به ابزاری مفید در دست تحلیل گران، برنامه ریزان و مدیران شرکت ها و مراکز مختلف تبدیل شد. (Provo & Ruona & Lynham & Miller, October 1998)
هنگامی که قیمت نفت در سال 1973 چهار برابر شد، پژوهشگران شل بیش از پیش به استفاده از سناریوها کردند و توانستند سه برابر شدن قیمت ها در سال 1979 و نیز سقوط قیمت ها در سال 1986 را نیز پیش بینی کنند. (Wack, 1985 a,b) & (Schoemaker, March 1993, 193-213)
به این ترتیب، استفاده علمی از سناریوها برای تدوین استراتژی هایی که مراکز اجرایی و نه صرفاً علمی از آن بهره گیرند، از سال 1971 به وسیله واک و در شرکت رویال داچ شل آغاز شد. تا امروز نیز تیم سناریو نویسی این شرکت، یکی از مراکز مهم سناریو نویسی در جهان را در اختیار دارند. (Mercer, 1995, 32-40)
شل همچنین در دهه 1980 توانسته بود فروپاشی شوروی را نیز پیش بینی کند. هم اکنون از مهم ترین سناریوهای موفق در جهان، می توان به استراتژی هایی که شرکت شل برای دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی تهیه کرده بود اشاره کرد. این استراتژی ها که بر پایه فرض آزاد سازی اقتصاد، جهانی شدن سیاست و فرهنگ و ظهور انقلاب تکنولوژی بنا شده بود، به سناریو تینا(67) (TINA) به معنای "هیچ جایگزینی وجود ندارد(68)" موسوم است. (ملکی، بی تا، 23)
همزمان با شرکت شل، مؤسسه پژوهشی استانفورد(69) نیز شروع به کار با سناریوها بر اساس روش هرمان کان کرد. اما چندی بعد، برخی از پژوهشگران این دو مرکز، از آنها جدا شدند و خود شبکه تجارت جهانی(70) را بنیان گذاشتند. امروزه این سه مرکز، از غول های بزرگ سناریو نویسی در سطح جهان به شمار می روند.
در این میان، در سال 1970، آلوین تافلر در کتاب شوک آینده(71)، به بررسی روند افزایش سرعت تغییرات در جهان پرداخت. او به خوبی نشان داد که چگونه مدت حیات هنجارهای اجتماعی و اصول علمی، نسل به نسل کوتاه تر می شود. وی مشکلات جوامع را برای تطبیق خود با شرایط متغیر نوین برشمرد. در نسل های پیشین، به دنبال هر دوره تغییر، دوره ای از ثبات برقرار می شد که به مردمان جوامع اجازه می داد تا خود را با تغییرات پدید آمده، وفق دهند. اما این دوره های ثبات به مرور کوتاه و کوتاهتر شدند و در اواخر سده بیستم، می توان گفت که تقریباً از میان رفتند.
به این ترتیب، با بالا رفتن نرخ سرعت تغییرات، نیاز به پیش بینی روندهای نوپدید و فراهم کردن شرایط پذیرش این روندها، مقابله با آنها و حتی تلاش برای ساختن آنها، اهمیت ویژه ای یافت. از آنجا که دسترسی به "استراتژی حداکثری(72)" در چنین شرایطی که زمان کوتاه است و اطلاعات کامل نیست، مقدور نیست. بسیاری از استراتژیست ها به برنامه ریزی سناریویی(73) روی آوردند. از این طریق، می شد طیفی از احتمالات را در نظر گرفت و برای هر یک راهکاری اندیشید.
همچنین، از دهه 1980 م نظریه پردازان اقتصادی دریافتند که می توان از استراتژی های نظامی نیز برای پیش بینی آینده بازارهای اقتصادی استفاده کرد. با جایگزین کردن واژه "رقیب" به جای "دشمن"، آنان به مطالعه کتاب های استراتژی های نظامی قدیمی مانند هنر جنگ(74)، نوشته سون تزو(75)، در جنگ(76)، نوشته فون کلاوزویتس(77) و کتاب سرخ(78)، نوشته مائو تسه تونگ(79) روی آوردند. چگونگی به کار بردن تاکتیک ها، درک ماهیت پیش بینی ناپذیر و تغییر پذیر بازار و نیز اصول تجارت خارج از چهارچوب های متداول (مانند جنگ های چریکی شبه نظامیان) از جمله مواردی بودند که آنان از این کتاب ها آموختند. (Barrie, 1984) & (Ries & Trout, 1986) & (Wess, 1987)
استفاده از روش سناریو نویسی برای طراحی آینده های پیش رو، به سرعت افزایش یافت. در سال 1982، نیمی از 500 شرکت صنعتی بزرگ که در لیست فورچون(80) نام آنها آمده بود، از روش برنامه ریزی سناریویی برای تدوین برنامه های آینده خود استفاده می کردند. (Linneman & Klein, 1983) باید توجه کرد که بسیاری از سناریوهای ساخته شده در باره مسائل استراتژیک، به علت ماهیت امنیتی آنها در دسترس قرار ندارند و بنابراین نمی توان دقیقاً گفت که چه رویدادهایی از پیش بر اساس سناریوها فرض شده اند و برای پاسخ به آنها راه هایی در نظر گرفته شده است.
در سال 1991، پیتر شوارتز(81) با کتاب هنر دور اندیشی، مطالعات در این حوزه را وارد مرحله جدیدی کرد. در این کتاب، شوارتز استدلال می کند که از آنجا که پیش بینی نتایج حاصل از اجرای یک استراتژی پیشاپیش ممکن نیست، نمی توان برای هیچ کدام از استراتژی ها مزیتی نسبی قائل شد و بیشتر روی آن تمرکز کرد. وی نیز بر این نکته تأکید کرد که شرایط محیطی متغیر با سرعت تغییر بالا، ما را مجبور کرده است که مجموعه ای از استراتژی ها و نتایج دنبال آنها را فرض بگیریم. (Schwartz, 1991)
از این زمان به بعد، با گسترش چشمگیر ابزارهای اطلاعاتی و شبکه های ارتباطی، پیچیدگی روابط، افزایش عدم قطعیت ها، وابستگی های متقابل و کوتاه شدن زمان برای ارتباط گیری و بحث رقابت مبتنی بر زمان (82)، اهمیت ویژه ای یافت. هم اکنون استفاده از روش سناریو نویسی در برنامه ریزی در کشورهای پیشرفته مانند ایالات متحده، انگلستان، فرانسه، آلمان، هلند و کشورهای اسکاندیناوی، کاملآً مرسوم است. استفاده از این روش در سطوح بالای تصمیم گیری در کشورهای در حال توسعه نیز کاملاً مشهود است. سازمان های بین المللی همچون سازمان امنیت و همکاری اروپا (83)، سازمان کشورهای در حال توسعه (84)، یورواتم (85)، سازمان هوانوردی بین المللی (86)، جامعه فولاد و ذغال سنگ (87) و بسیاری دیگر از سازمان های بین المللی، از دهه ها پیش از این بخش های ویژه ای را به آینده پژوهی اختصاص داده اند. (Ayres, 1969)
امروزه ارتش های کشورهایی همچون انگلستان، کانادا، فنلاند و آفریقای جنوبی و نیز سازمان ناتو، به عنوان بزرگ ترین سازمان نظامی جهان، و اتحادیه اروپایی، همچنان از برنامه نویسی سناریویی در تدوین استراتژی های آینده خود استفاده می کنند و سناریو نویسی در قلب مراکز تصمیم گیری آنها جای دارد. در واقع، سناریو نویسی برای این مراکز، به امری روزمره و دائمی تبدیل شده است و کارشناسان دائماً در حال به روز کردن سناریوهای پیشین و تدوین سناریوهای جدید بر اساس وقایع جاری هستند.
می توان گفت که صرفآً در کشورهایی که سنت اقتدارگرایی همچنان به حیات خود ادامه می دهد و ضرورت آینده نگری هنوز تبیین نشده است، از بهره گیری از این روش پرهیز می شود. این وضعیت در برخی کشورهای پیشرفته نیز به چشم می خورد. برای نمونه، در ایتالیا که به صورت سنتی میل به برنامه ریزی برای بلند مدت ضعیف است و فضای فرهنگی آن با آینده نگری میانه خوبی ندارد، این روش چندان به کار گرفته نمی شود. (Martelli, 2001,2)

ه‍) جمع بندی

ای. اچ. کار، اندیشمند معروف، روزگاری گفته بود: تاریخ نویسان خوب، چه بخواهند و چه نخواهند، آینده را در قلم هایشان دارند. در کنار طرح کردن این پرسش که "چرا؟"، آنها همیشه پرسش دیگری نیز طرح کرده اند: "به کجا؟"...
امروزه در دورانی به سر می بریم که فراگیری آینده به اندازه مطالعه گذشته و گاه بیش از آن، دارای اهمیت شده است. این امر به ویژه در حوزه مطالعات استراتژیک در کشورهای مختلف از اهمیتی بسزا برخوردار است. اهمیت پیش بینی روندهای آینده، فقط به مطالعات استراتژیک خردنگر یا تاکتیک ها و تکنیک های پیشرفت در این زمینه محدود نشده است. در سال های اخیر، به ویژه پس از پایان دوران جنگ سرد، روند نوینی از آینده نگری در حوزه مطالعات سیاسی نیز آغاز شده است. ارائه فرضیه هایی مانند برخورد تمدن ها به وسیله ساموئل هانتینگتون یا پایان تاریخ و تسلط نظام لیبرال دموکراسی بر جهان به وسیله فرانسیس فوکویاما، نمونه هایی از دور جدید تلاش اندیشمندان این حوزه برای درک روندهای کلی حاکم بر ساختار نظام بین الملل و ارائه چشم اندازی نوین برای برنامه ریزی بر اساس این روندها نوپدید است. در این مسیر، در سال های اخیر، نوعی تغییر جهت در برنامه ریزی های سناریویی مراکز آینده پژوهی را می توان مشاهده کرد. در واقع، با پایان دوره جنگ سرد و از بین رفتن تهدید گسترش نظام های سیاسی رقیب سرمایه داری، بیشتر سناریوهای تدوین شده، بیش از آنکه برای مقابله با تهدیدها تدوین شده باشند، با هدف استفاده بیشتر از فرصت ها تدوین شده اند.
با وجود این، دولت ها نه تنها همچنان تلاش می کنند تا روندهای کلان عرصه بین المللی را شناسایی کنند، بلکه در سطوح خردتر مانند سطوح ملی و منطقه ای نیز دغدغه درک شرایط آتی را دارند و به دنبال راه هایی برای پیش بینی تحولات پیش رو هستند. هنوز هم این دست از پرسش ها که چگونه می توان وقوع کودتا، انقلاب و نتیجه انتخابات را پیش بینی کرد، در برنامه های آینده پژوهی استراتژیک در کشورهای مختلف اهمیت ویژه ای دارد.
به رغم استفاده از ابزراهای نوین و پیشرفته و الگوهای نوپدید در حوزه مطالعات آینده پژوهی برای شناخت جزئی نگر شرایط پیش رو، باید گفت که نظریه پردازی در این حوزه های مطالعاتی و تبیین روندهای موجود بر اساس ارائه تئوری های مختلف، همچنان از مهم ترین ابزارها برای شناخت هر چه بهتر محیط پیرامون و درک چگونگی شکل گیری روندها و تداوم حیات آنها و سپس استحاله و جایگزینی آنها با روندهایی دیگر، از بعدی کلان نگر است. به این ترتیب، این طور به نظر می رسد که آنچه بیش از هر چیز در حوزه مطالعات آینده پژوهی در زمینه علوم سیاسی و استراتژیک جای مطالعه و بررسی دارد، یافتن شیوه ای برای پیوند زدن میان تئوری ها، به عنوان چهارچوب های نظری آینده پژوهی، با الگوها (مانند سناریوها، شبیه سازی ها، بازی ها و غیره) به عنوان ابزارهای دستیابی به شناخت نسبی از آینده است.

پی نوشت ها :

1- Croesus
2- Lydia
3- Delphi
4- Nostradamus
5- Historicism
6- Doctrine
7- Spirit of the age
8- این تکرار پذیری حوادث و پیش بینی آینده از روی وقایع گذشته را شاید بتوان حافظه وار اینگونه گفت که:
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند
9- Talcott Parsons
10- The Structure of Social Action
11- Franz Boas
12- Historical Particularism
13- Foucault
14- Lacan
15- Post- stracturalism
16- Utopia
17- The City of God
18- Thomas More
19- Of the Best State of a Republic, and of the New Island Utopia
20- Dystopia
در زبان پارسی، شاید بتوان این واژه را به "خراب آباد" برگرداند.
21- Yevgeny Ivanovich Zamyatin
22- We
23- One Stste
24- George Orwell
25- Brave New World
26- Aldous Huxley
27- Jerome K. Jerome
28- The New Utopia
29- Icarus
ایکاروس یکی از اسطوره های یونانی بود که هر چند توانست با بالهایی که پدرش با چسب به بدن او چسبانده بود، پرواز کند، اما بلند پروازیش موجب شد بیش از اندازه به خورشید نزدیک شود، در نتیجه چسب هایش آب شود، به دریا بیفتد و جان خود را از دست بدهد.
30- Foresight
31- H. G. Wells
32- Ossip K. Flechtheim
33- Futurology
34- Strategic Foresights
35- Possibilities
36- Probabilities
37- Preferabilities
38- Systematic
39- Herman Kahn
40- Olaf Helmer
41- Bertrand de Jouvenel
42- Dennis Gabor
43- Oliver Markely
44- Burt Nanus
45- Wendell Bell
46- Limits to Growth
47- Club of Rome
48- World Futures Studies Federation
49- Johan Galtung
50- World Order Model (WOM)
51- Alternative Worlds
52- British Foreign and Commonwealth Office (FCO)
53- Rand Corporation (Research And Development)
54- Robert McNamara
55- Game Theory
56- Operations Analysis
57- Scenario Building
58- Monte Carlo methods
نوعی از روش های محاسباتی با استفاده از الگوریتم است. در این روش ها، هنگامی که محاسبه دقیق یک مسئله ممکن نباشد، از راه مطالعه میزان میانگین تکرار یک پدیده، به محاسبه می پردازند و در شبیه سازی های کامپیوتری از آنها استفاده می کنند.
59- Thinking the unthinkable
60- Herman Kahn
61- Hudson
62- The Next 200 Years: A Scenario for America and tne World
63- IBM
64- General Motors
65- Royal Dutch Shell
66- Pierre Wack
67- TINA
68- There Is No Alternative
69- Stanford Research Institute (SRI)
70- Global Business Network (GBN)
71- Future Shock
72- Optimum Strategy
73- Scenario Planning
74- The Art of War
75- Sun Tzu
76- On War
77- Von Clausewitz
78- The Red Book
79- Mao Zedong
80- Fortune
مجله ای بین المللی در زمینه بازرگانی که سالانه فهرستی از 500 شرکت برتر و ثروتمند جهان را معرفی می کند.
81- Peter Schwartz
82- Tima based competition
83- OSCE
84- OECD
85- Euroatom
86- International Civil Aviation Organization (ICAO)
87- Coal and Steel Community (CECA)

منابع تحقیق :
- امیل اردمن، پل(1357) سقوط 79، ترجمه حسین ابو ترابیان، تهران: امیر کبیر.
- اورول، جورج (1357) 1984، ترجمه ژیلا سازگار، تهران: امیر کبیر.
- دائره المعارف اسطوره شناسی یونان (دی ماه 1388)
www.mythweb.com/encyc/entries/delphi.html
- ملکی، عباس (بی تا)، سناریو سازی: روشی مؤثر در تصمیم گیری، بی جا، بی نا.
- Ayres, Robert U. (1969) Technological Forecasting and Long-range Planning, US: McGraw-Hill Book Company.
- Barrie, James (1984) Business War Games, U.S.: Penguin.
- Bell, Wendell (1997) Foundations of Futures Studies: Human Science for a New Era;NewBrunswick» New Jersey, USA: Transaction Publishers.
- Boas, Franz (December, 1920) "The -Methods of Ethnology", American Anthropologist Vol. 22, No. 4, PP. 311-321.
- Bowker, Gordon (2003) Inside George Orwell: A Biography, Palgrave Macmillan.
- De Geus, A. P. (1988) "Planning as learning". Harvard Business Review, Vol. 66, No. 2.
- Dresher, M. (1961) Games of Strategy: Theory and Applications, Englewood Cliffs, NJ: Princeton University Press.
- Eayrs, J. (1971) Diplomacy and its Discontents, Toronto: University of Toronto Press.
- Galtung, Johan & Sohail Inayatullah (1997) Macrohistory and Macrohistorians, Westport, Ct: Praeger.
- Georgantzas, N. C. & Acar, W. (1995) Scenario-driven Planning: Learning to Manage Strategic Uncertainty, Westport, CT: Quorum.
- Harris, Marvin (1968) The Rise of Anthropological Theory: A History of Theories of Culture, New York: Thomas Y. Crowell Company.
- Jerome, Jerome Klapka (1891) Diary of a Pilgrimage (And Six Essays), U.S.: Harvard University Press.
- Kahn, H. & I. Mann (1957) Military Planning in an Uncertain World, Unpublished manuscript draft. The Rand Corporation, Santa Monica, CA.
- Kahn, H. & W. Brown & L. Martel (1976) The Next 200 Years: A Scenario for America and the World, New York: William Morrow.
- Kleiner, A. (1996) The Age of Heretics: Heroes, Outlaws, and the Forerunners of Corporate Change, New York: Doubleday.
- Kuhn, Thomas (1975) The Structure ofScientific Revolutions, Chicago, Illinois, USA: University of Chicago Press.
- Linneman, R. E. & H. E. Klein (December 1983) "The Use of Multiple Scenarios by U.S. Industrial Companies: A Comparison Study, 1977-1982",
Long Range Planning, PP. 94-101.
- Masini, Eleonora (1993) Why FuturesStudies?', London, UK: Grey Seal Books.
- Mercer, David (1995) "Simpler Scenarios," Management Decision, Vol. 33 No.4, PP, 32-40.
- Neumann, Iver B. (2004) "International Relations and Policy Planning: The Method of Perspectivist Scenario Building", Norwegian Institute of International Affairs.
International Studies Perspectives, Vol. 5, PP. 258-277.
- Popper, Karl (1959) "Prediction and Prophecy in the Social Sciences", in: Patrick Gardiner (ed.), Theories of History, Glencoe, Illinois: The Free press.
- Ries, Al & Jack Trout (1986) Marketing Warfare, US: McGraw-Hill.
- Sardar, Ziauddin (1999) Rescuing All Our Futures, Westport, Coanecticut, USA: PraegerStudies on the 21st Century.
- Provo, Joanne & Wendy E. A. Ruona & Susan A. Lynham & Roger F. Miller (October 1998) Scenario Building: An Integral Methodology for Learning
Decision-making, and Human Resource Development, U.S.: University of Minnesota.
- Schoemaker, Paul J. H. (March 1993) "Multiple Scenario Development; Its Conceptual and Behavioral Foundation", Strategic Management Journal, Vol. 14, No. 3, PP. 193-213.
- Schwartz, Peter (1991) The Art of the Long View, New York: Doubleday.
- Shubik, M. (1964) Game Theory and Related Approaches to Human Behavior, New York: John Wiley and Sons.
- Slaughter, Richard A. (1995) The Foresight Principle: Cultural Recovery in the 21st Century, London, England: Adamantine Press, Ltd.
- Twing, Steven W. (1998) Myths, Models &U.S. Foreign Policy, Lyinne Rienner Publishers
- Von Neumann, J. & o. Morgenstem (1947) Theory of Games and Economic Behavior, Princeton, NJ: Princeton University Press.
- Wack, P. (1985a) '"Scenarios: Shooting the Rapids", Harvard Business Review, Vol. 63, No. 6, PP. 139-150.
- Wack, P, (1985b) "Scenarios: Uncharted Waters Ahead', Harvard Business Review, Vol. 63, No. 5, PP. 73-89.
- Wells, H.G. (Spring 1932) "Wanted: Professors of Foresight!", Futures Research Quarterly, Vol. 3, No. 1, PP. 89-91.
- Wess, Roberts (1987) Leadership Secrets ofAttila the Hun, U.S.: Business Plus.
- www.nostradamus.org/911 .php
-www.shahnematollah.blogfa.com
منبع مقاله: تیشه یار، ماندانا، 1390، آینده پژوهی در مطالعات استراتژیک، تهران، پژهشکده مطالعات راهبردی با همکاری معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط