آغاز مأموریت در ایران

ایران کشور گُل و شعر و ترانه است؛ سرزمینی است که زنانش چشمانی همچون ستارگان درخشان دارند. از فراموش نشدنی ترین تجربه هایم در سالهای زندگی در خارج از ژاپن، دیدار و گفت وگو با رضاشاه در کاخ گلستان است.
دوشنبه، 9 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آغاز مأموریت در ایران
آغاز مأموریت در ایران

نویسنده: اکی ئو کازاما
ترجمه: هاشم رجب زاده



 

تشریفات باریابی

ایران کشور گُل و شعر و ترانه است؛ سرزمینی است که زنانش چشمانی همچون ستارگان درخشان دارند.
از فراموش نشدنی ترین تجربه هایم در سالهای زندگی در خارج از ژاپن، دیدار و گفت وگو با رضاشاه در کاخ گلستان است. او همچون اژدهایی که(در افسانه های چین و ژاپن) بر بال ابرها و سفینه باد در آسمان ها اوج می گیرد، بر شاهاز اقبال نشسته و بخت یار و قهرمان شده بود.
تهران، پایتخت ایران، در جلگه ای به بلندی چهار هزار پا افتاده، و هوایش همیشه خشک و آفتابی است. تقدیم استوارنامه ام در یک روز، استثنائاً ابری، ‌در ماه دسامبر سال 1929(دی ماه 1308)انجام گرفت. کوه دماوند، که ما ژاپنی ها آن را «فوُجی ایران» می نامیم،‌ با بر و دوش پوشیده از برف بروشنی پیدا بود.
کمی پس از ساعت 10 صبح آن روز، اتومبیل( دربار) جلوی ساختمان سفارت پادشاهی ژاپن ایستاد. این ماشین، سواریِ لینکلن(1)نیلی رنگی بود. رئیس تشریفات دربار و من سوار آن و روانه [کاخ]، حدود پانصد متری سفارت، شدیم(2). در دو سوی مسیر ما، خانه های یک طبقه کوتاه و بدنما ردیف بود. مردم زیادی برای دیدن نخستین وزیر مختار ژاپن، کنارِ این مسیر ایستاده بودند. زن ها چادر سیاه به سر داشتند، و بسیاری از آنها فقط چشم هایشان از میان حجاب پیدا بود. این چشم ها درخشان و گیرا می نمود. به دیدن این چشم ها با خود گفتم که صاحبان آن باید در قامت و سیما هم زیبا باشند.
گلستان که نام کاخ شاهی است، در فارسی به معنی(باغ) گل سرخ است.
همانکه وارد شدیم، دسته موزیک نظامی که در محوطه کاخ به صف ایستاده بودند شروع به نواختن کیمی گایو، سرود ملی ژاپن، کردند. اینک در ایران، سرزمینی این همه دور از ژاپن، آهنگ سرود ملی میهنم را که ایرانیان می نواختند، می شنیدم؛ سرودی که عظمت و سعادت پاینده خاندان امپراتوری ژاپن را آرزو می کند.(3) نوازندگی دسته موزیک ایران احساس هیجانی به من داد، و عزمم را برای ایفای وظیفه خطیری که در اینجا داشتم راسخ تر کرد.
باز، شنیدن این آهنگ یادِ خوشی را در دلم بیدار کرد، و با آن آرامشی برایم دست داد. دیگران در اینجا چیزی درباره این پیشامد نمی دانستند. آن را به یاد آوردم و احساس خوشی کردم. داستان این بود که دو- سه روز پیشتر رئیس کل تشریفات دربار برای ترتیب کارهای باریابی امروز به دیدنم آمده و گفته بود:« این نخستین بار است که قرار است سرود ملی ژاپن در اینجا نواخته شود، و این سرود را نمی شناسیم. اگر شما نُت آن را دارید، لطفاً در اختیارمان بگذارید تا دسته موزیک ما هرچه زودتر شروع به تمرین آن کند. اما اگر در روز باریابی متوجه شدید که سرود را درست نمی نوازند، لطفاً معذورمان بدارید!». اولین بار بود که نماینده دیپلماتیک (وزیر مختار) ژاپن به ایران می آمد، پس محتمل بود که چنین چیزی پیش بیاید. به همین ملاحظه بود که(هنگام روانه شدنم به ایران) دفترچه نُت سرود ملی را که داشتم در چمدانم گذاشتم و همراه آوردم. پس این نُت را داشتم، و به امانت به رئیس کل تشریفات دادم. دسته موزیک نظامی با تمرین و تکرار پی گیر در این دو سه روزه توانسته بودند سرود ملی ژاپن را بسیار خوب، هرچند که به شیوه موسیقی ایرانی، بنوازند. این بود آنچه که در آن ساعت با خوشی از آن یاد آوردم.
به محوطه کاخ گلستان که وارد شدم، حوض بزرگی دیدم که آب پاک و زلال از آن سرریز و گرداگردش پر از گُل و درخت بود، و به عیان می دیدم که چرا اینجا را کاخ گلستان نام داده اند. در آن میانه زمستان که این باغ چنین پرگل بود، ‌در تابستان باید چه زیبا و دل انگیز باشد. اکنون موسم شکوفایی و شادابی گل ها گذشته، اما بوی خوشِ گل هنوز در فضا مانده بود. عمارت کاخ مُشرف به آبنمای باغ بود، و دیوار آن با کاشی نقش دار گویای تاریخ قدیم و جدید زینت داشت. طرح و نقش این کاشی ها، بر زمینه لاجوردی و زرد، ‌بسیار زیبا می نمود.
به دنبال راهنمایم از پله های جلوی کاخ بالا رفتم، و اندکی آنجا آسودم. دیری نکشید که یک [پیشخدمت] ایرانی آمد و گفت که شاه آماده پذیرفتنم است. دیدارم با شاه در تالار بزرگ کاخ بود. دیوارها و سقف آن آیینه کاری زیبایی داشت. اینجا عمارت برلیان خوانده می شد(4). در تشعشع خیره کننده(دیوارها و سقف آیینه کاری شده)، قالی بسیار بزرگ زیبایی از طرح گل و اسلیمی زرد و آبی،‌ بر کف تالار می درخشید. این قالی بزرگ، سرتاسر کف تالار را که حدود یکصد تاتامی(5)می شد، پوشانده بود.
رضاشاه در میانه تالار و نزدیک درِ ورودی ایستاده بود. او مردی بلندقامت، به بالای حدود شش پا، و خوش اندام می نمود، و وقار شاهانه داشت. او آن روز لباس رسمی با روبان آبی پوشیده و بالاترین نشان های ایران را به سینه زده بود. کنار رضاشاه تیمورتاش، وزیر دربار و گرداننده واقعی دستگاه حکومت در آن روزها، و فرزین(6)وزیر خارجه، که بعد وزیر مختار ایران در آلمان شد، ایستاده و به من چشم دوخته بودند.[ هیأت حاکم] کشور شاهنشاهی اکنون درست جلوی رویم بودند.

سیمای رضاشاه و برآمدن او به قدرت

رضاشاه پهلوی که «شاهنشاه» خوانده می شد، 56 یا 57 سال داشت، و با تن قوی و ورزیده اش، همچون مجسمه ای از برنز نشان می داد. پوستش گندمگون می نمود. بینی بزرگ، سبیل انبوه، و چشمانی درخشان و نافذ، همچون چشم های شاهین داشت. او در نگاه نخستین همچون شاهِ گنجفه به نظرم آمد، و نیز مانند ژنرال کوروکی(7) فرمانده ژاپنی و فاتح جنگ روس و ژاپن. نیز، تصویر ارمیا در کتابِ ارمیای نبی در تورات(8)از خاطرم گذشت. قامت و اندام او بخوبی گویای حال و کارش بود.
او در خانواده ای سپاهی زاده شده و در بیست و یک سالگی به نیروی قزاق پیوسته بود. فوج های قزاق ایران به وسیله نیروی قزاق روسیه تعلیم می دید. سربازان ایرانی تن آسان و خودسر بودند، پی دستور فرمانده شان نمی رفتند، و ورد زبانشان «فردا» بود. آنها هر کار را به فردا می انداختند. فقط رضاخان بود که «فردا»نمی گفت، و بی درنگ دنبال امر فرمانده اش می رفت و کار را به انجام می رساند. او در آن سالها خود را در جای افسری شایسته اعتماد، ممتاز ساخت؛ و افسر انگلیسی که با قشون ایران سر و کار داشت می گفت:« رضاخان مردترین و هوشمندترین سرباز ایرانی است که دیده ام. همیشه ساکت است و چندان سخن نمی گوید، اما چون امر خطیری پیش آید پرسش های اساسی را تند و پی در پی مطرح می کند، ‌و در زودفهمی و تصمیم گیری بی نظیر است.» رضاخان فرماندهی قوای ایران را یافت، وزیر جنگ شد، و در مدت دو سال تحول کلی در قشون ایجاد کرد، و در سال 1923(1302خورشیدی) ریاست وزرایی یافت. او سپس به حکومت موقت رسید، و در ماه دسامبر 1925(آذر 1304)مجلس مؤسسان که برای این کار تشکیل شده بود پادشاهی را به او تفویض کرد، و اعلیحضرت رضاشاه پهلوی نامیده شد.
«پهلوی»نام زبان کهن ایرانی است که حدود سه هزار سال پیش، در عصرِ درخشان فرهنگ ایران، رواج داشت. این زبان از سانسکریت جدا شده بود، و خط آن را هم پهلوی می گویند. رضاشاه،«پهلوی» را نام خانواده خود و سلسله پادشاهی تازه اختیار کرد(9). رضاشاه که پیشتر سرباز ساده ای بود اکنون« شاه ایران»‌شده، بر جای شاهنشاهانی همچون کوروش و داریوش و شاه عباس نشسته، ‌و گویی ناپلئون این عصر است. چنین نیست که شاه به تنهایی بار امید فراوان ملت ایران را به دوش بکشد؛ بلکه با بودن این پادشاه، مردم ایران در آینده کشورشان که سخت گرفتار خمودگی بود نور امید می بینند. ایران کشوری است بس کهنسال، ‌که چون از عهد کوروش و داریوش پیشتر بنگریم گردونه تاریخ در پرده غبار و مه اساطیر و افسانه ها ناپدید می نماید. اسکندر تخت جمشید را ویران ساخت. بنای تخت جمشید قدیم تر از پارتنون(10)یونان بود. ایران در پنج سده پیش از میلاد مسیح، کشوری پهناور بود و از رود گنگ تا رود نیل گسترش داشت. زبان و تمدن ایران بر اروپا نفوذ داشت. پیش از آنکه آتن( و تمدن یونان) به عرصه درآید، تمدن ایران بالنده بود. زودتر از آنکه فروغ مدنیت رومی بر تاریخ جهان بتابد، ایران تمدنی متعالی داشت. ایران اکنون باز کشوری با استقلال و بزرگ است. رضاشاه که یک تنه و بی هیچ وسیله در ایران، که مساحتی حدود سه برابر فرانسه دارد و کشوری بسیار پهناور است،‌ سلسله پهلوی را بنیاد کرد، براستی ناپلئون عصر جدید بود؛ او با جوهر و همّت خود، میهنش را از ضعف و زبونی رها ساخت. به این ملاحظه، در میان خودکامگانی که امروز در جهان فرمان می رانند، همچون موسولینی در ایتالیا و هیتلر در آلمان، شاید که کسی لایق باز کردن بند کفش رضاشاه هم نباشد(11).

تقدیم استوارنامه؛ سخن گفتن شاه به تُرکی

اینک در برابر رضاشاه، این فرمانروای هوشمند و توانا، ایستاده بودم. بی درنگ اعتبارنامه ام را بیرون آوردم و به رئیس کل تشریفات دادم، و او آن را به رضاشاه تقدیم کرد. سخنم را( هنگام تقدیم اعتبارنامه) که از روی نوشته خواندم، با تحسین تمدن و فرهنگ دیرسال ایران آغاز کردم. گفتم که بسی مفتخرم که در مقام نخستین وزیر مختار ژاپن، که نیز مملکتی آسیایی است، به ایران آمده ام، به کشوری که اکنون آن اعلیحضرت، آن را دلیرانه و استوار به سوی ترقی، رهبری می کند.
رئیس کل تشریفات سخنم را برای رضاشاه به فارسی ترجمه کرد. شاه به برگ کوچکی که رئیس کل تشریفات به او نمود نگاهی انداخت، و در پاسخ رسمی به سخنم ابراز تشکر کرد. رئیس کل تشریفات این بیانات را برایم به فرانسه بازگفت. چکیده پاسخ رضاشاه چنین بود:« کشور پادشاهی ژاپن عظمت والا و فرهنگ درخشان دارد، و به پیشرفت های شگفتی انگیز نائل آمده است. بسیار خوشحالم که شما(شکوُهِ)ایران باستان و احیای آن را در عصر حاضر ستودید.»
در این هنگام رضاشاه دست خود را دراز کرد و با من دست داد. دست او زمخت و گرم بود، و دست کوچکم را همه در خود گرفت. در اینجا تقدیم رسمی اعتبار نامه ام پایان یافت. آنگاه به صورت تشریفاتی یک یکِ اعضای سفارت ژاپن را که در کناری ایستاده بودند به شاه معرفی کردم.
رضاشاه گفت:« پیشرفت های گرانسنگ ژاپن نوین را می ستایم، و ژاپن را پیشدار سزاوار تحسین کشورهای شرقی و آسیایی می دانم. ژاپن و ایران از نظر جغرافیایی از هم دورند، اما دل های مردم آنها بسیار به هم نزدیک است. ما برای پیشرفت آسیا در هر زمینه، آماده تعاون و تلاشیم. چون این دو کشور با هم رابطه معنوی دارند، باید از هر کشور ثالثی به هم نزدیک تر بشوند. این نه فقط به خاطر مناسبات ایران و ژاپن، که برای صلح پایدار در مشرق زمین است. مایه خوشوقتی فراوان است که دو کشور ما به افتتاح مناسبات و مبادله سفیر توفیق یافته اند.»
پس از چند گفت و شنود، رضاشاه به جای فارسی به ترکیِ‌ روان آغاز به سخن کرد و خطاب به من گفت:« گویا شما پیش از این در(مأموریتِ)ترکیه بودید. بیایید به ترکی صحبت کنیم!»در سیمای شاه که تاکنون، آهنین و بی حرکت، همچون مجسمه ای مفرغی نشان می داد، چنانکه گویی باد بهاری ورزیده باشد نرم رفتاری و حال و هوای دوستانه پیدا شد. رضاشاه، در مازندران زاده شد. در این ایالت، روستاهایی هست که اهالی آن ترک زبانند. من ترکی خوب نمی دانستم، اما تهِ ذهنم را کاویدم و کوشیدم تا چند کلمه ای به ترکی بگویم؛ و بی واسطه ای پاسخ سخنان شاه را دادم. برای نخستین بار سایه لبخندی بر چهره خشک او نمایان شد.
رضاشاه برخلاف ظاهر پر هیبتش صدایی نرم و نازک داشت. اگر چشم ها را بسته و فقط صدای سخنش را شنیده بودم، گمان می کردم که زن جوانی، هیجده- نوزده ساله، حرف می زند. شنیده ام که بیسمارک (12)و ولینگتون(13) هم صدای نازکی داشته اند. هیچ تصور نمی کردم که اعلیحضرت رضاشاه که پیشتر سردار لشکری بامهابت (14)بود و (سران و سربازان) قوای سه گانه را تشویق یا توبیخ می کرد، صدایی چنین نرم و نازک داشته باشد.

اثر نخستین دیدار

ایرانیان، مانند چینیان، ادبیات بسیار زیبا و لطیف دارند، و نیز زبانی که در بیان از معنی فرا می رود. ایرانی ها، چند دقیقه ای که با هم به صحبت می نشینند، خوشتر دارند که از ابیات شاعران و امثال رایج در سخن خود بیاورند. بسیارند خدمتگارها هم که به زبان ادبی یا لفظ قلم حرف می زنند. با اینهمه، رضاشاه بی مکث و آسان و روان سخن می گفت. رفتار و گفتارش طبیعی و بی تکلف بود. به سابقه سه سال اقامت و تجربه ام در ایران،‌ می توانم بگویم که این خصوصیت برجسته را فقط در اعلیحضرت (رضاشاه) می شد یافت. آقای ن. که به نمایندگی ژاپن در ایران مأمور بود، پنج روز پس از رسیدنم به ایران در اینجا درگذشته بود. اعلیحضرت مرگ او را تسلیت گفت و کمی در این باره گفت و گو شد. سپس دست بزرگش را دراز کرد و با من دست داد، و به آرامی تالار را ترک گفت. قامت او از پشت سر متناسب و ورزیده، شکوهمند و باوقار می نمود. کفش های او... بی صدا از روی قالی نرم و نفیس گذشت و از نظر ناپدید شد. نخستین باریابیم نزد رضاشاه فقط حدود سی دقیقه طول کشید، اما این دیدار اثر بسیار عمیقی در من گذاشته است.
پس از آن در مقرّ ولیعهد،‌ در همان کاخ گلستان، دفتر سلام و عرض احترام را امضا کردم. نسبت به سایر اعضای خاندان سلطنت نیز به همین شیوه، احترام بجا آوردم.
چون ایران از عهد باستان کشوری بوده است با سیصد گونه آداب و سه هزار گونه(15)مراسم دقیق تشریفاتی، پادشاه آن عنوان افتخاری بلند دارد که« هوْشوْجی نیؤ دؤ کامپاکوُ دایجو دایجین»(16)هم تابِ ایستادن در برابر آن ندارد. در متن میثاق مودّت میان ایران و‌ آلمان، امضا شده در سال 1873، از قیصر آلمان(‌به نام خداوند رحمان، امپراتور آلمان»یاد شده، که عنوانی است بسیار ساده؛ اما شاه ایران «اعلیحضرت خورشید لوا، قدسی و قدّوسی القاب، سلطان مالک الرقاب، شاهنشاه ایران»(17) خوانده شده است. اسناد دیگر نیز که با دولت های خارجی امضا شده است، عناوین بالا بلند برای شاه ایران دارد(18). در میثاق قدیمی دیگری(در آیین باریابی سفیر)نوشته است که سفیر خارجی هنگام باریافتن نزد شاه ایران باید چندین بار به احترام و تواضع تعظیم کند. پادشاه ایران شأن و شکوه شاهنشاه روی زمین را به خود می گرفت. این سخن گرگور(19)طبیعی می نماید که تصویر آیینی بهشت که از دین موسی به مسیحیت انتقال یافت، و صحنه ای را نشان می دهد که بسیاری از قدیسان آماده خدمت در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی دیده می شوند، در عهد عتیق از نمونه واقعی دربار ایران الگو گرفته شده است.

سالگرد تاجگذاری

بار دومی که دیدار شاه ایران برایم دست داد، در مناسبت جشن نوروز ایرانی بود، (به احتمال، سلام نوروز 1309)، و دیگر(بارِ‌ سوم) در سالگرد تاجگذاری شاه(20). من هم در این فرصت بار یافتم. رضاشاه در این ملاقات به من گفت:« من روح و اندیشه ژاپن(21) را عمیقاً ارج می نهم. تصور نمی کنم که تمدن مادی باختر زمین امروز به آن گرانسنگی ای باشد که غربی ها به آن می نازند. بیشتر ملت های مشرق زمین بدبخت مانده و در سلطه نظم جهانی ساخته امریکا و انگلیس و فرانسه و دیگرانند. فکر نمی کنم که سبب آن (سُلطه و پیشرفت)، عظمت غرب باشد. یگانه علت تصادفی این وضع، توجه خاطر غربی ها به علوم است. غربیان تا همین تازگی ها در کار رخنه و دخالت در ایران بودند. اگر تمدن مادی مایه برتری است، در ایران هم خیابان های ساخته شده و چراغ برق، شبکه تلگراف و تلفن، و حمل و نقل هوایی دارد(22). به من گفته اند که به اروپا بروم، و به غربی ها رهنمود بدهم(23). تا چند سال دیگر کاری خواهم کرد که اروپاییان به این کشور بیایند تا پیشرفت های آن را ببینند.» در سخن رضاشاه، به رغم صدای نرم و نازک وی، این امید و دلیری پیدا بود که مصمم است که هدف والای( اعتلای)‌ایران را تحقق بخشد؛ و لحنش گویای این اعتقاد راسخ بود که آسیایی ها نباید تمدن غرب را چشم بسته بستایند.

روش سیاسیِ رضاشاه

توفیق چشمگیر رضاشاه در کار قشون، و طرح شگرف او در سالهای گذشته( برای عروج از سربازی ساده به پادشاهی)را همگان خوب می دانند؛ و نیاز به شرح آن در این دفتر نمی بیند. کوتاه آنکه، پس از برنشستن رضاشاه، راهزنان قلع و قمع شدند، قشونی به طرز نوین و نیرومند سازمان داده شد، حق قضاوت کنسول ها از میان برداشته شد، کارِ عدلیه سامان گرفت، و وضع اداره امور عمومی و مالیه مملکت بهبود یافت. رضاشاه مهندسان و کارشناسانی در امر راه آهن و صنایع ماهیگیری از ژاپن دعوت کرد؛ و در قضیه منچوری با ژاپن همدلی نشان داد.(24)این پادشاه برای ژاپن پیشرفته احساس تحسین و احترام می کند، و به راهها و تدابیر گوناگون می کوشد تا از آن هرچه بیشتر بیاموزد.
رضاشاه در جای پادشاهی خودکامه، مناسب حال کشور شاهنشاهی ایران است، و روش سیاسی متینی دارد. پیداست که سیاستش بر پایه صلح است؛ اما بیانش دلیرانه و والا همچون فنر پولادین است. شمشیرش در برابر دولت های قوی از چرخش نمی ایستد (= موضع محکمی در برابر آنها دارد). چند سال پیش امتیاز خط تلگراف و نشر اسکناس از انگلیسی ها باز گرفته شد. سالِ پیش مسأله الغای امتیاز شرکت نفت انگلیسی در ایران به جامعه ملل کشید. بِنِش (25) وزیر خارجه چکواسلواکی میان ایران و انگلیس میانجی شد، و انگلیس ناگزیر دید که چندی رویِ سازش نشان بدهد.(26)
قضیه تازه در سیاست خارجی ایران مسأله بحرین، جزیره واقع در خلیج فارس و نزدیک عربستان است. اینجا معدن نفت و مروارید، و قطعه خاکی زرخیز و سرشار از منابع طبیعی است. انگلیس ها شیخ این جزیره را دست نشانده و آلت مطامع و مقاصد خود ساختند. انگلیس به منابع غنی این جزیره چشم دارد، اما رضاشاه در برابر او ایستاده است و می گوید که اینجا به ایران تعلق دارد.(27) او جلوی امپراتوری فخیمه بریتانیا درآمد، و پرواز هواپیماهای انگلیسی را از فراز ایران منع کرد. امپراتوری بریتانیا در برابر این اقدام شاه پولادین نتوانست کاری بکند. تا این تاریخ هواپیماهای انگلیسی میان لندن و بغداد، کلکته و بوشهر پرواز مرتب داشتند. اما اکنون نمی توانند در فضای ایران پرواز کنند، ‌و باید از مسیر کناره[ شبه جزیره] عربستان بگذرند و به جزیره بحرین برسند(28). با اینکه امروزه در هر وزارتخانه دولت ایران، مستشاران یا مهندسان یا معلمان اروپایی و امریکایی هستند، کسی از انگلیس ها استخدام نمی شود.

سلام نوروزی و میهمانی های شاه

تقویم ایران بر پایه سال خورشیدی(29)است، و سال، هماهنگ با طبیعت، با بهار آغاز می شود و با زمستان پایان می گیرد. در این گاه شماری، آشفتگی و اشتباه در فصل ها، که در دیگر کشورها پیدا می آید، هرگز روی نمی دهد. سال تازه ایرانی در ماه مارس (فرنگی) شروع می شود،‌ هنگامی که مرغان به نغمه سرایی می نشینند و گل های بسیار، ‌از هرگونه، می شکفد.
در نوروز، در شامگاه 21 مارس( 1 فروردین) شاه ایران، همه وزرای مختار خارجی (مقیم تهران) را به مهمانی مجللی در کاخ دعوت می کرد. در آغاز سال نو ایرانی، که «نوروز» خوانده می شود، در شهرها و هم در روستاها قاطبه مردم رختِ نو می پوشند و شادمانی می کنند. در بامداد نوروز، شاه، با دعوت از همه دولتمردان و امیران و مقام های داخلی و خارجی به کاخ،‌ مراسم سلام برگزار می کند. رسم سلام نوروزی از روزگار باستان در ایران بازمانده است. شاه با هر یک از صاحب منصبان و اعیان دست می دهد، و به دست خود به هر کدام آنها سکه طلای تازه ضرب شده عیدی می دهد. من هم سکه طلایی که چهره رضاشاه بر آن نقش شده بود، گرفتم. در یکی از سلام های نوروزی، خانم هارت(30)، همسر وزیر مختار تازه آمریکا، که شوهرش در سفر بود و نمی توانست به مراسم سلام بیاید، از من خواست که یکی از این سکه های تازه ضرب شده برای او بگیرم. من از این کار خجالت می کشیدم، اما با شرمندگی بسیار از افسر مأمور تشریفات این خواهش را کردم. او خنده ای سر داد، و یک سکه هم برای خانم هارت به من داد.
بر روی هم، چهار بار در مهمانی شام مجلل در کاخ دعوت و حضور داشتم. شاه همیشه فقط میان تالار می ایستاد( و میان مدعوّین گردش نمی کرد). ملکه یا دیگر خانم های ایرانی در این مهمانی ها نبودند.(سرِ میزِ شام) کنار رضاشاه همسر وزیر مختار شوروی و زن سفیر ترکیه و بعد همسران وزرای مختار انگلیس و بلژیک می نشستند. جای من در امتداد ردیفی بود که شاه می نشست.
شام اصلی در این مهمانی ها خوراک فرنگی بود؛ اما گاهی پلوهای شیرین یا چلو ایرانی هم می دادند. پلوی شیرین مانند «گوْموْگوُ» یا دمپختک ژاپنی است، و در آن گوشت می ریزند و آن را «شیرین پلو» می خوانند. شاه ایران این غذا را با میل و رغبت می خورد. در یکی از این مهمانی ها، همسر سِر رابرت کلیف(31)، که آن زمان جانشین وزیر انگلیس بود و حالا وزیر مختار مقیم توکیو است، کنار چپ شاه نشسته بود. شام اصلی تمام شد؛ و در دور آخر، میوه آوردند. شاه به بشقاب نگاه کرد، و مردد بود که از کدام میوه بردارد. خانم کلیف گلابی را نشان داد و گفت:« این چطور است؟» و با لبخندی آن را (برای شاه) برداشت. این صحنه شوق انگیز هنوز بروشنی در یادم است.

تخت طاووس

در آن مهمانی مجلل، پس از خوردن شام، شاه پیش افتاد و ما را به تالار بزرگی که با نفایس بسیار آراسته بود( عمارت موزه یا تخت طاووس در کاخ گلستان)برد.«تخت طاووس »مشهور در جهان در آنجا بود. حدود دویست سال پیش نادرشاه، پادشاه ایران، به هند لشکر کشید و تخت طاووس را به غنیمت گرفت.
این تخت(حدود)6 پا طول و 4 پا عرض داشت، و به اندازه تخت خوابی می نمود. پایین آن آراسته به الماس و مروارید، لبه های آن مزین به مروارید،‌ و از بالا به سوی پایین نقش طاووسی است که پرهایش را باز کرده، و مرصّع به یاقوت کبود است. بر لبه های بالا،‌ یاقوت و زمرد نشانده اند،‌ و در آن میان الماسی می درخشد که از ممتازترین قطعه ها در جهان است و 90 قیراط وزن دارد. این قطعه الماس گوهری درخشان و نفیس، شگفتی انگیز، و بس پرجلوه بود. اما کُرزُن تحقیق کرده و نوشته است که ساختن تخت طاووس اصلی را امیرتیمور( کشورگشای) بزرگ آغاز کرد، و شاه جهان(32) پادشاه سلسله مغولی هند به انجام رساند؛ اما آن را به غارت بردند، و آن تخت از میان رفته است. تخت طاووس کنونی را از نو، در دوره فتحعلی شاه و به نام زن محبوبی از کنیزکان او، طاووس نام، ساختند. شاه ایران به من گفت که این موضوع حقیقت دارد.
هر بار که به یاد ایران می افتم، زود تخت طاووس، و شاه ایران که کنار آن ایستاده بود و قامت بلندش همچون مجسمه ای مفرغی می نمود، به خاطرم می آید.

پی نوشت ها :

1. Lincoln
2. اگر تقدیم استوارنامه در کاخ گلستان بوده است، اینجا بیش از پانصد متر با محل سفارت ژاپن، نزدیک کاخ مرمر، فاصله دارد.
3. سرود ملی ژاپن که با عبارت « کیمی گایو» اشاره به امپراتور ژاپن، آغاز و به همین نام خوانده می شود، می گوید:
« ده هزار سال- یا، هزار سال، هشت هزار سال- به شادی پادشاهی کن!
«خدایگانا! تخت و بختت پاینده باد؛ تا آنگاه که سنگریزه ها،
«در گذر زمان، خاره سنگ های سخت و ستبر شوند،
«و خزه ها قامتشان را بپوشانند!»
ژاپنی ها در روزگار قدیم بر این باور بودند که پاره سنگ ها رشد می کنند. این سروده از معروفترین ترانه های قدیم ژاپن است، که در مجموعه شعری کوکین شؤ، که در سال 905 میلادی فراهم شد، آمده است. دانسته نیست که این ترانه در قدیم چگونه خوانده می شد. در سال 1880، سال سیزدهم پادشاهی امپراتور میجی، که ژاپنی ها به فکر داشتن سرود ملی افتادند، این ترانه را مناسب یافتند. تا آن هنگام «کیمی»( به معنی«تو»)در آغاز این شعر خطاب عام بود، و مراد از آن محبوب یا هرکس دیگر که این شعر برای او خوانده می شد؛ اما در تداول کنونی خطاب به امپراتور است.
موسیقی برای این شعر هم، از میان چند آهنگ انتخاب شد. آهنگی را که هیروموری هایاشی، موسیقی دان درباری، ساخته بود. مناسب یافتند؛ و فرانز اکرت Franz Eckert موسیقی دان آلمانی که در آن سالها در توکیو موسیقی غربی تدریس می کرد، آهنگ ساخته هایاشی را برای سازهای غربی تنظیم کرد، این ترانه(شعر و آهنگ آن) در سال 1890 رسماً سرود ملی ژاپن شناخته شد. کیمی گایو از سال 1893 به شاگردان مدارس یاد داده می شد و در جشن ها و مناسبت های ملی خوانده می شد. در سالهای نیمه دوم سده بیستم که زدودن آثار و حال و هوای سالهای پیش از جنگ جهانی خواست آزادمنشان و صلح دوستان بوده، خواندن این سرود و نیز برافراشتن پرچم«هینو ماروْ»(دایره سرخ بر زمینه سپید) در مناسبت ها و بویژه در مراسم صبحگاهی و جشن های مدارس ژاپن با اعتراض روبرو بوده، و این موضوع همچنان مورد بحث است. دولت ژاپن در تابستان سال 1999 طرح قانونی را آماده کرد که این سرود و پرچم را سرود و پرچم ملی ژاپن می شناسد بی آنکه کسی را وادار به ادای احترام به آن کند.
4. کاخ گلستان« مجموعه کاخ ها و بناهایی است که در داخل ارگ تهران ساخته شده است. قدیمی ترین این بناها عمارت تخت مرمر است. در 1221هـ.ق در دوران سلطنت فتحعلی شاه قاجار، تخت مرمر بزرگی ساخته شد که اکنون در وسط ایوان اصلی کاخ قرار دارد. نام اصلی تخت مرمر، تخت سلیمانی است... در 1268هـ.ق(سال پنجم سلطنت ناصرالدین شاه) قسمت شرقی باغ سلطنتی را توسعه دادند، و در اطراف این باغ که به نام گلستان خوانده می شد، کاخ هایی بنا نهادند که ساختمان آنها 5 سال طول کشید. این کاخ ها مشتمل است بر تالار موزه؛ تالار آینه؛ تالار عاج؛ تالار برلیان؛ شمس العماره؛ و کاخ ابیض».(مصاحب، دائره المعارف فارسی، ذیل« کاخ گلستان»).
5. قطعه کف پوش حصیری بافته شده از ساقه برنج، و نیز واحد ژاپنی برای اندازه گرفتن وسعت اتاق، برابر حدود 1/64 متر مربع.
6. محمدعلی خان فرزین، سابقاً معروف به کلوُپ(چون مدتی در کلوپ فرنگی ها سمت مدیری داشت)... در سال 1308 وزیر امور خارجه شد و بعد چندی رئیس دربار سلطنتی بود و مدتی هم ریاست بانک ملی را داشت.(مهدی بامداد؛ شرح حال رجال ایران، 1363، ص 3: 45).
7. کوروکی تامه سادا(متولد 1844م)سردار ژاپنی که هنگام جنگ چین و ژاپن(95-1894)فرماندهی لشکر کوُماموتو (ایالت هیگو) را داشت، و در محاصره وِی های وِی پشتیبانی داد. در نبرد منچوری در جنگ روس و ژاپن(1905-1904)فرمانده سپاه یکم بود.
8.کتاب ارمیای نبی:« کتابی از عهد قدیم، شرح حال ارمیا(عبری= بزرگ داشته یهود)، رونقش در 600 ق.م، یکی از پیغمبران بزرگ بنی اسرائیل است که در زمان یوشیا و جانشینانش مردم را در اورشلیم موعظه می کرد. جز پیشگویی درباره شکستی که به سیاست خارجی یهودا وارد می شود پیشگویی دیگری نکرد، و اصرار داشت که مردم از مقاومت بیهوده در برابر بابِل دست بردارند و به اصلاح امور داخلی و بهبود دینی خود بپردازند. برای همین نصایح، او را به زندان انداختند. پس از سقوط اورشلیم آزاد شد( 586ق.م)اشاراتی به مسیح منتظر در این کتاب دیده می شود... در جاهای دیگر کتاب مقدس نیز اشاراتی به ارمیا هست».(مصاحب، دائره المعارف فارسی).
9. بلوشر سفیر آلمان در ایران در دوره رضاشاه، درباره نام پهلوی نوشته است:« کمتر کسی می دانست که پهلوی به چه معنی است. شاه جدید هم تصور روشنی از آن نداشت. شاه هنگامی که در ضمن مسافرت خود لحظه ای چند با پرفسور هرتسفلد Ernest Emil Hersfeld(باستان شناس آلمانی، 1948 -1789)در چادر مخصوص تنها ماند از وی پرسید:« این کلمه پهلوی یعنی چه؟ شما حتماً می دانید!»مرد دانشمند توضیح تاریخی دقیق را به اطلاع رسانید:« در وهله اول، ‌پهلوی نام زبان قرون وسطایی( میانه) است که قبل از پدید آمدن فارسی دری به آن سخن می گفته اند. سپس این کلمه به سکنه خراسان اطلاق می شده، و سرانجام در اثر انتقال معنی معادل پهلوانی به کار رفته است».
«از این پرسش و پاسخ برمی آید که اختیار کلمه پهلوی به هیچ وجه نشان دهنده نظر و تمایل حکومت جدید نبوده است، و داوری درباره آن باید منحصراً بر حسب اعمال و اقداماتش باشد. اما آنچه روشن است، رضاشاه این نام را به توصیه مشاورانش، که معنی آن را هم می دانستند، انتخاب کرده بود»(ویپرت بلوشر؛ سفرنامه، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، 1363، ص 215).
10.«Partenon= جایگاه دختر باکره؛ معبد آتنه( الهه حکمت) که در مصر بریکلس میان سالهای 447 و 432ق.م بر آکروپولیس آتن ساخته شد، و شاهکار معماری یونانی است».(مصاحب، دایره المعارف فارسی).
11. درباره اعتقاد رضاشاه به این شیوه حکومت، سفیر آلمان نوشته است:«(در باریابی خداحافظی، 27، فوریه 1935)شاه رشته صحبت را به دست گرفت، و به نحوی که گویی از بدیهیات سخن می گوید چنین آغاز مطلب کرد: حکومت مبتنی بر قدرت در این زمان تنها نوع ممکن حکومت شمرده می شود. در غیر این صورت، ملت ها به دام کمونیزم می افتند».(بلوشر، پیشین،‌ص 321).
12. اوتو فورست فون بیسمارک Oto Furst fon Bismark معروف به «صدراعظم آهنین»(98-1815). سیاستمدار آلمانی، موجد امپراتوری آلمان، نخست وزیر پروُس(90-1862)صدر اعظم(90-1871). در نتیجه سیاست اقتصادی جدید بیسمارک، تجارت و صنعت مستعمرات آلمان توسعه یافت... بیسمارک که وحدت آلمان را با جنگ تأمین کرده بود کوشید که آن را با صلح استوار سازد... آلمان را در 1879 با اتریش و در 1882 با ایتالیا متحد ساخت...»(مصاحب، دائره المعارف).
13. آرتور ولزلی دوک دو ولینگتون Arthur Wellesley duc de Wellington سردار و سیاستمدار انگلیسی (1852 -1769)در سالهای 1809 تا 1813 فرماندهی جنگ معروف به شبه جزیره را داشت و فرانسویان را بیرون راند. در نبرد واترلو Waterloo(1815)ناپلئون اول را شکست داد، و در 30 -1828 به نخست وزیری رسید. در سال 1842 مقام فرماندهی کل سپاه برای تمام عمر یافت.»(مصاحب، دائره المعارف).
14.کازاما در اینجا اصطلاحات ژاپنی«اونی شوگون»، به معنی سالار دیو، را آورده، که مراد از آن امیر یا فرمانروای ترس انگیز و با هیبت است.
15. سیصد و سه هزار اصطلاح ژاپنی برای نمودن اغراق گونه کثرت است. در فارسی،« یکصد جوُر» و «هزارگونه» می گوییم.
16.مقامی در دستگاه حکومت ژاپن پیش از دوره تجدّد( یا«نهضت بازگشت قدرت به امپراتور میجی»، سال 1968)که، مانند صدراعظم تام الاختیار، همه کاره مملکت بود. کازاما با این تشبیه شاید که به زبان دیپلماسی از انحصار قدرت در دست رضاشاه انتقاد کرده است.
17. این عبارت به ترجمه از متن ژاپنی آورده شد، چون مترجم به متن اصلی عهدنامه یاد شده دسترسی ندارد.
18.در این باره شاردن هم شرحی آورده است. بنگرید به سفرنامه او، ترجمه اقبال یغمایی، تهران، 1374، ص 8-1306.
19.گرگور یا گرگوریوس، نام چند تن از قدیسان مسیحی و ارباب کلیسا، از آن میان: گرگوریس کبیر یا قدّیس گرگوریوس اول( 604 -540)، پاپ(604-590 ) و یکی از برجسته ترین شخصیت ها در تاریخ کلیسا؛ و گرگوریوس منوّر، قدیس(377 یا 257- 332)، روحانی مسیحی، معروف به رسول ارمنستان، که اولین کشور مسیحی را در ارمنستان پدید آورد و مؤسس کلیسای ارمنی است. برای شرح بیشتر بنگرید به: مصاحب، دائره المعارف فارسی.
20. تاجگذاری رضاشاه در 4 اردیبهشت 1305بود. روز سلام عید شاه را بعداً به سالگرد تولد رضاشاه( 24 اسفند) تغییر دادند.
21. کازاما اصطلاح ژاپنی«نیهوْن سِی شیْ»به معنی روح و جوهر ژاپن، را به کار برده است.
22.زمینه این گفتگو یادآور سخنان مبادله شده در دیدار سفیر آلمان با رضاشاه است. بلوشر نوشته است:« (هنگام باریابی برای دادن استوارنامه، روز 1 نوامبر 1931)گفتم که در سال 17-1916 به عنوان منشی سفارت در کرمانشاه فعالیت داشته ام. وی(شاه)گفت که این سالها اندوه بارترین فصول تاریخ ایران در دوره جدید بوده است. در آن هنگام ایران ضعیف بود؛ ولی حالا بر این ضعف و سستی غلبه کرده است. من نیز یادآور شدم که به زحمت توانستم ایران را بازشناسم. از جاده های جدیدی که در این فاصله احداث شده بود، از آمد و شد اتومبیل ها و ساختمان های جدید ایران تمجید کردم.»(سفرنامه بلوشر،‌ ص 172).مهدیقلی هدایت در«خاطرات و خطرات»(ص 139) نوشته است:« سفیر آلمان پس از 27 روز معطلی بار می یابد. شاه قدری از تغییرات در ایران صحبت می فرمایند. سفیر هم از وسعت خیابان ها و عمارات جدید تمجید می کند.»
23. شاید این نظر درست باشد که این گونه هواها را بیشتر، اطرافیان مسندنشینان در سرشان می انداختند. در خاطرات منتشر شده از احمد متین دفتری، نخست وزیر رضاشاه، می خوانیم:« شاه گاهی با اسفندیاری (حاج محتشم السلطنه)سر به سر می گذاشت، و به او« حاج عمو» خطاب می کرد، و اسفندیاری نیز گاهی برای خود شیرینی خود را به تخرخر می زد، و جملاتی از زبان جاری می ساخت که موجب خنده شاه شود؛ ولی همیشه در این کار توفیق نداشت، و گاهی از طرف شاه به او تشر زده می شد. به خاطر دارم در یکی از مراسم، اسفندیاری طبق معمول به دعاگویی و ثناگفتن پرداخت و دوبار پشت سر هم شاه را« قبله عالم» خطاب کرد. شاه سخت به او پرخاش کرد که این کلمات چیست؛ قبله عالم مالِ دوره شاه وِزوِزه بود؛ من که ناصرالدین شاه نیستم از این اراجیف خوشحال بشوم! ولی باز اسفندیاری قافیه را نباخت. در جواب شاه اظهار نمود: اعلیحضرت قبله عالم هستند؛ چه خوششان بیاید و چه بدشان بیاید، چاکر«قبله عالم» را به کار خواهم برد. شاه با تمسخری گفت:حاجی برو؛ خیلی خرفت شدی!»(خاطرات یک نخست وزیر، ‌به کوشش باقر عاقلی، تهران، 1370، ص 138) مقایسه شود با تندگویی حاج محتشم السلطنه با رضاشاه پس از حمله متفقین به ایران، به شرحی که گلشائیان در خاطراتش(ص 604)یاد کرده است.
24. اشاره است به سلسله وقایعی که، بر اثر فشار نظامیان به دولت، به تهاجم ژاپن به چین انجامید؛ و نخستین رویدادهای آن در ماه های ژوئن و ژوئیه 1929 بود. در سال 1929 که ورشکستگی پی در پی بانک ها، به دنبال بحران جهانی اقتصادی اواخر دهه 1920، دولت واکاتسوُکی را به زیر آورد، ژنرال کِی ایچی تاناکا(1929-1863)روی کار آمد. در ماه ژوئن 1929، در میان ناآرامی های داخلی، کشته شدن امیر چینی به نام چانگ تسوُلین، که با نزدیک دیدن وحدت چین به همت چانکایشک کمتر زیر بار خواست های ژاپن می رفت، و پیدا بود که در قتلش دست افسران ژاپنی در منچوری در کار است، موجب رویارویی نخست وزیر با فرماندهی ستاد ارتش شد. سرانجام هم تاناکا ناگزیر به استعفا و یوُکوهاما گوچی جانشینش شد(ژوئیه 1929). در شب 18 سپتامبر 1931 انفجار بمب کوچکی در قطار راه آهن منچوری متعلق به ژاپن، بهانه به افسران قوای کوُانتونگ( نیروی ژاپنی مستقر در جنوب منچوری) داد تا طرح خود را برای تصرف منچوری، و سپس دیگر نواحی چین، به اجرا درآوردند. همان شب مناطق حساس مؤکدن، و فردای آن نیز، این شهر و شهر چانگ-چوُ، و روز سوم کیرین را تصرف کردند. سپس با رسیدن نیروی کمکی از کره به سراسر منچوری تاختند، و دولت ژاپن را در برابر کار انجام شده گذاشتند. تا ژانویه 1932 سراسر منچوری اشغال شد، و برخوردهایی با قوای چینی در نواحی دیگر روی داد. قوای ژاپنی با روی کار آوردن حکومت دست نشانده ای در منچوری و اعلام استقلال آن از چین در 18 فوریه 1932، کار را یکسره کرد، و در ماه مارس این سال پوُیی آخرین بازمانده امپراتوران منچوُ را به نام رئیس حکومت تازه منچوُ- کئو برنشاند.
25. ادوارد بنش Beness(1948 -1887)سیاستمدار چک...، وزیرخارجه(35-1918)، نخست وزیر (22-1912)، رئیس جمهور(38-1935 و 48-1945)و رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست(آزادیخواه) چکواسلواکی بود. اتحاد فرانسه و چکواسلواکی و اتفاق صغیر تا حد زیادی نتیجه مساعی او بود. پس از پیمان مونیخی تبعید شد. در جنگ جهانی دوم رئیس دولت موقت چکواسلواکی(در لندن) بود. بعد از آزاد شدن چکواسلواکی، بار دیگر به ریاست جمهور برگزیده شد. پس از کودتای کمونیستی 1948 کناره گیری کرد.(مصاحب، دائره المعارف فارسی).
26. در این باره بنگرید به شرح مصطفی فاتح در کتاب او: پنجاه سال نفت ایران(1358-چاپ دوم- ص 92-290)، و مقاله ممتع مرحوم جواد شیخ الاسلامی؛ قضیه تمدید امتیاز نفت جنوب( در آینده، سال چهاردهم،‌2- 1 فروردین- اردیبهشت 1367). درباره قرارداد 1933، در خاطرات گلشائیان می خوانیم:« در سال 1311 کمپانی نفت خبر داد که سهم دولت از نفت در 1310، 200 هزار لیره شده است، در صورتی که در سنوات قبل 700-800[هزار] تا یک میلیون لیره بود. تیمورتاش به لندن رفت با رؤسای کمپانی مذاکره کرد؛ نتیجه ای به دست نیامد، در مراجعت، چند روزی به مسکو رفت تا شاید با این عمل دولت انگلیس را مرعوب کند که در مذاکرات نفت مؤثر باشد... پس از مراجعت تیمورتاش، لُرد کدمن رئیس کل کمپانی نفت به تهران آمد... چند روز بعد، در ششم آذر، شاه در هیأت وزرا حاضر شد. تیمورتاش دوُسیه نفت را همراه داشت. شاه متغیرانه پرسید دوسیه نفت چه شد؟ تیمورتاش گفت: حاضر است. زمستان بود، بخاری می سوخت. رضاشاه پرونده نفت را گرفت و انداخت توی بخاری و دستور داد از اینجا نمی روید تا امتیاز نفت را که به اسم دارسی بود لغو کنید، و خود از جلسه خارج شد. به دستور شاه، دولت امتیاز را لغو کرد... قرارداد تازه ای با کمپانی برای مدت شصت سال توسط مرحوم تقی زاده وزیر دارائی منعقد[ شد] و از مجلس گذشت.»(ص 243 و 244).
شیخ الاسلامی نوشته است:« ... در آن تاریخ که قرارداد جدید نفت(معروف به قراداد 1933) میان دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس امضا شد، امریکا و شوروی هیچ کدام عضو جامعه ملل نبودند و قدرت یا میل مداخله در امور این منطقه(خاورمیانه) را نیز نداشتند. آلمان و ژاپن خود را از عرصه فعالیت های این سازمان کنار کشیده بودند( هر دوی آنها در سال 1933 از جامعه ملل بیرون رفتند)، و بقیه کشورها نیز عملاً از تصمیمات یکی از دو قدرت بزرگ آن زمان( انگلستان و فرانسه) تبعیت می کردند.
«تا آنجا که اسناد و مدارک این دوره... نشان می دهد، انگلیس ها رضاشاه را در مقابل گزینشی بسیار سخت و کمرشکن قرار دادند:
1) تمدید امتیاز نفت و نگاهداشتن ایالت خوزستان(شق بد).
2) از دست دادن ایالت خوزستان با تمام منابع نفتش(شقِ‌ بدتر)؛ و او راه اول را برای حفظ خوزستان انتخاب کرد».
27. مهدیقلی خان هدایت در«خاطرات و خطرات»(ص 382) در وقایع سالهای 1306 و پس از آن نوشته است:«‌صحبت بحرین: برای اینکه بکلی در فراموشی نرود و در تحت عنوان مرور زمان درنیاید، مذاکراتی در حقوق ایران به بحرین به عمل آمد که در حکومت حسنعلی میرزا بحرین جزو فارس اداره می شده است. انگلیس شروع به مداخله می کند؛ بین حسنعلی میرزا و کاپتین پروس قراری داده می شود که تا ایران وسایل ایجاد امنیت در خلیج ندارد، امنیت با انگلیس باشد. امر قاچاق هم در خلیج مهم است؛ دولت سفارش [ساختِ] شش کشتی مسلح در ایتالیا داد- اسفند 1307. راپُرت نظمیه بنادر 1307: اهالی بنادر که به ضرور می خواهند به بحرین بروند باید به توسط بستگان خود از حکومت محل جواز تحصیل کنند، و اگر پاس انگلیسی نداشته باشند از پیاده شدن آنها ممانعت[ می شود]، و پرتُست در این باب مستعمر است.»
28. کلارمونت اسکرین Claremont Skrine که در سال 1928 کنسول انگلیس در زابل(سیستان) بوده، در خاطراتش نوشته است:
« در این سال حق محاکمات کنسولی خارجیان در ایران... رسماً لغو شده بود... این اقدام و یک سلسله اصلاحات دیگر روح ملی جدیدی به مردم ایران دمیده بود و حلقه های ارتباط منافع انگلیس در خاورمیانه به ایران را که ده ها سال وجود داشت یکی پس از دیگری می گسست: تحویل بانک انگلیسی به نام بانک شاهنشاهی ایران به دولت این کشور...، تغییر شکل اداره خط زمینی مؤسسه تلگراف هند و اروپایی به صورت یکی از تأسیسات ایرانی، انتقال خطوط هوایی امپراتوری هند از ایران به قسمت غربی خلیج فارس،... به تضعیف نفوذ و اعتبار انگلیس در ایران کمک فراوانی کرد.»(جنگ جهانی در ایران: خاطرات سر کلارمونت اسکرین، ترجمه غلامحسین صالحیار، ‌تهران، 1363، ص 154).
29.کازاما، به سهو،«قمری»نوشته که، به قرینه عبارت پسین،« خورشیدی» درست است، و اصلاح شد.
30.Heart
31.Sir Robert Cliff
32. شاه جهان(1666-1592)، پادشاه(58-1628)معروف سلسله تیموریان هند، پسر سوم جهانگیر، نامش خرّم بود. پس از فتوحاتش در دکن(1616). جهانگیر او را لقب« شاه جهان» داد... شاه جهان به آبادانی و جلال و شکوه علاقه ای تمام داشت. علاوه بر تاج محل، در پیری، ‌شهر جهان آباد را نزدیک دهلی ساخت، و در تعبیه و تهیه تخت طاووس 7 سال اوقات مصروف داشت.(مصاحب، دائره المعارف).

منبع مقاله: رجب زاده، هاشم؛ (1386)، جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشناسی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ اول 1386.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط