پیشینه اعتراض
از نظر سابقه تاریخی، گرچه کسایی نحوی (د: 189ق) هم عصر با سیبویه (د: 180ق) از «جمله معترضه» نام برده است، ولی تا اوایل نیمه اول قرن چهارم در آثار نحویان پیشین اصطلاح «معترضه» یا «اعتراض» رایج نبود و در محافل علمی مدارس نحوی نیز عنوان جمله معترضه به کار نمی رفت و عناوین استدراک، استطراد یا حال و ... بیشتر مطرح می شد. ابوعلی فارسی، نحوی مشور (د: 337ق) در کتاب حلبیّات و شرح ابیات مشکلة الاعراب و بصرّیات خود باب کوتاهی را بدان اختصاص داده است (1) و برخی از نحویان چون ابن هشام (د: 761ق) در کتاب مغنی اللّبیب عن کتب الأعاریب، از صفحه 198 تا 201 و ابن یعیش (د: 634ق) در شرح المفصّل، جلد 1، جزء سوم، صفحه 20 و سیوطی (د: 917ق) در همع الهوامع، ج 1، ص 241 نیز درباره اعتراض یا فصل نحوی سخن گفته اند؛ و اخیراً آقای دکتر عزت الله مولایی نیا رساله دکتری خود را با عنوان تحلیل و بررسی اسالیب اعتراض در قرآن به رشته تحریر درآورده و به طبع رسانده است. (2) با این حال در ترجمه شعر عرب «تحلیل اعتراض نحوی» بررسی مستقلی را می طلبد که در این نوشتار مطمح نظر است. از این رو با استناد به نمونه هایی از مصادیق فصل یا اعتراض نحوی به تحلیل آن ها پرداخته ایم.تعریف اعتراض
کلمه «اعتراض»، در لغت از ریشه «عَرض» به معنای مقابل طول، نشان دادن، لشکر بزرگ، قدرتمند، وادی، دشت، کالا و متاع غیر نقدی می باشد و از باب افتعال به معنای تجسم ومطاوعه عرض است. (3) در اصطلاح نحویان «اعتراض» یا «فصل» در یک بیت به این معنی است که در اثنای کلام، یا بین دو سخن به هم وابسته، کلمه و یا عبارتی آورده شود که موجب فاصله بین دو جزء به هم پیوسته یا ناپیوسته گردد. (4) گفتنی است که عده ای اعتراض را فصل (5) و گاهی «اقحام» (6) نیز نامیده اند. چنین کلامی با طرفین خود هیچ تعامل لفظی ندارد و نه از قیود لفظی کلام به حساب می آید و نه از معمول های کلام. اعتراض جمله ای است که در بین یک کلام و یا دو کلام به هم پیوسته در می آید و محلی از اعراب ندارد. گفتنی است که چنین چیزی در علم بیان از انواع «اطناب» به شمار می رود (7) و در شعر، زیر مجموعه «استطراد» محسوب می گردد. (8)ابن مالک درباره فصل با اعتراض در کلام می گوید:
فصلَ مضافٍ شبهِ فعلٍِ ما نصَب
معفولاً أو ظرفاً أجِز و لَم یُعَب
فصلُ یمینٍ و اضطِراراً وُجِدا
بأجنَبِیٍّ أو بنَعتٍ أو نِدا (9)
فاصله بین مضاف شبه فعل (مصدر و اسم فاعل) و مضاف الیه با منصوب مضاف از قبیل مفعول به یا ظرف یا شبه آن مانعی ندارد. و در حالت اختیار، فصل با سوگند جایز است و در موقع اضطرار، فصل با اجنبی و فصل با نعت مضاف و با ندا نیز آمده است.
لازم به ذکر است که در نثر نیز اعتراض یافت می شود، البته نسبت به شعر از گستره کمتری برخوردار است. پاره ای از موارد اعتراض در نثر به شرح زیر است:
-اعتراض بین فعل و فاعل مانند: جاء – و أقولُ الحقّ – المعلّمُ.
- اعتراض بین مبتدا و خبر مانند: صدیقُنا – حفَظَه الله – کان فنّانا.
-اعتراض بین شرط و جزاء مانند: فإن لم تَفعَلوا – و لن تَفعَلوا – فاتّقوا النّارَ (البقره: 24)
-اعتراض بین صفت و موصوف مانند: و إنّه لَقَسَمٌ – لو تعلمون – عظیمٌ (الواقعه: 76)
لازم به یادآوری است که جمله معترضه که گاهی با واو می آید، سخت به جمله حالیه شبیه است، ولی بر خلاف جمله حالیه، گاهی جمله معترضه محلی از اعراب ندارد و بین آن ها تفاوت های دیگری نیز وجود دارد، مانند:
1. در محل جمله حالیه می توان مفرد آورد.
2. جمله معترضه می تواند غیر خبریه یعنی انشائیه باشد.
3. جمله اعتراضیه می تواند با سین وسوف و لن و شرط آغاز شود.
4. جمله معترضه میتواند با فاء مقرون گردد. (10)
بر طبق نظر نحویانمهم ترین فایده اعتراض تقویت و استحکام و یا تحسین لفظی سخن است (11) وگاهی به انگیزه های دیگرهم می آید، از قبیل موارد زیر:
-تنزیه مانند: و یجعَلونَ لِللهِ البَناتَ – سُبحانَه – ولَهُم ما یَشتَهُون (النحل : 57).
-دعا مانند:
إنّ الثّمانینَ – و بلّغتَها-
قد أحوَجَت سَمعی إلی تَرجُمان
هشتاد سالگی – که [ان شاء الله] به آن بررسی-گوش مرا به منتقل کننده (کسی که سخن دیگران را برایم بازگو کند) نیازمند ساخته است.
-تنبیه مانند:
واعلَم – فعِلْمُ المَرءِ یَنفَعُهُ-
أن سَوفَ یأتی کُلُّ ما قُدِّرا
می دانم – دانش آدمی وی را فایده می بخشد – که آنچه تقدیر شده است رخ می دهد.
-تهویل مانند: و إنّه لَقسَمٌ – لَو تَعلَمُونَ – عَظیمٌ (الواقعه: 76). (12)
-استعطاف (13) مانند این سخن متنبی:
و خُفُوقُ قَلبٍ لَو رأیتِ لَهیَبه
یا جَنّتی لَظَنَنتِ فیه جَهَنّما (14)
در این بیت، تعبیر «یا جنّتی» که بین فعل شرط و جزای آن فاصله شده است برای جلب محبت یا استعطاف محبوبه است.
قلبی بی قرار دارم که اگر شدت حرارت عشق آن را ببینی – ای بهشت قلبم – آن را دوزخ خواهی پنداشت.
تفاوت اعتراض در نثر و نظم
گرچه پدیده اعتراض و فصل در نظم ونثر وجود دارد، ولی در نظم همانند نثر نیست؛ زیرا اولاً انگیزه اعتراض در نظم، متفاوت با اعتراض موجود در نثر است و در بسیاری از موارد به حکم ضرورت شعری از اعتراض استفاده می شود. به عنوان مثال اعتراض های نثر قرآن دارای اغراض حکیمانه است ولی در نظم عربی به منظور تحسین لفظی و رعایت ساختار خاص شعر است؛ ثانیاً عربی به منظور تحسین لفظی و رعایت ساختار خاص شعر است؛ ثانیاً بسیاری از اعتراض های شعری، برخلاف اعتراض های رایج در نثر، دارای نقش اعرابی می باشد؛ ثالثاً مصداق های اعتراض در نظم، فراتر از مواردی است که در نثر به چشم می خورد، به دلیل آن که در اثنای یک جمله یا بین اجزای به هم پیوسته و ناپیوسته یک ترکیب یا بین عامل و معمول نیز به چشم می خورد؛ رابعاً در نثر، فصل به اجنبی چندان پسندیده نیست، به عنوان مثال نمی توان گفت: «کانت زیداً الحُمّی تأخذ» (15)، ولی در شعر، فصل به اجنبی نیز مانعی ندارد. (16)فصل یا اعتراض و ترجمه شعر
بی تردید درک درست و ترجمه دقیق، معنای ظاهری یک عبارت، به ویژه در شعر عربی بدون شناخت ارکان جمله و متمم های آن و تعیین نقش کلمات و عبارت های یک بیت، کاری بس دشوار است، سختی این کار وقتی دو چندان خواهد شد که در بین جمله، کلمات و یا عباراتی آورده شده باشد که موجب فاصله بین ترکیب های به هم پیوسته مانند مضاف و مضاف الیه و صفت و موصوف گردد یا به جدایی ارکانی از قبیل مبتدا و خبر و اسم و خبر بینجامد که بالطبع موجب دشواری درک جمله می شود.انواع فاصل ها
فصل در جمله با کلام مربوط یا با کلام اجنبی است. البته فصل با کلام مربوط موجب تباهی و فساد سخن نمی شود، به عنوان مثال در بیت جُویریة بن یزید:و قد أدرَکتنی، و الحوادثُ جَمّةٌ
أسِنّةُ قومٍ لا ضِعافٍ و لا عُزلِ
فاصل «و الحوادث جمّة» که بین فعل «أدرکت» و فاعل «أسنّة» جدایی افکنده است کلام مربوط است؛ زیرا «ادراک أسنّة» از جمله «حوادث» می باشد. (17)
در گرداب حوادث بسیار، نیزه های کسانی که توانا و مسلح بودند به سراغم آمد.
از جمله موارد اعتراض یا فصل با کلام مربوط، فصل با إن وُصلیه (18)، جار و مجرور، منادی، ظرف، صفت، مفعول به، مفعول فیه، مفعول له، جمله دعایی، جمله حالیه می باشد که ما در این جا برای هر یک نمونه هایی ذکر می کنیم تا گامی در جهت آسان سازی ترجمه شعر برداشته باشیم.
فصل با «إن وُصلیه»
حصین بن حُمان گوید:فلَمّا رَأیتُ الصَّبرَ قَد حیلَ بیننا
و إن کان یوماً ذا کواکبٍ مُضلَما
صَبَرنا و کان الصَّبرُ منّا سَجِیّةً
بأسیافِنا یَقطَعنَ کَفّاً و مَعصَما (19)
در این بیت، کلمه «لمّا» ظرف زمان به معنی «حین» و متضمن معنای شرط است (20) و إن وصلیه (و إن کان یوما...) بین فعل شرط «رأیت» و جواب شرط یعنی «صبرنا» فاصله شده است. (21)
وقتی که کار دشوار شد و صبر لازم گشت، ما بر طبق عادذت همیشگی خود، صبر را پیشه ساختیم – گرچه روز نبرد بر اثر غبار مرگ، تاریک گشته گویا به جای خورشید ستارگان پیدا شده بودند – و با شمشیرهایی که دست و مچ را قطع می کنند صبر کردیم.
-فضیل بن مشجعة البولانی می گوید:
إنّی – و إن کان ابنُ عمّیَ غائبا –
لمُقاذِفٌ مَن خَلفِهِ و وَرائِه (22)
در این بیت، بین اسم و خبر «إنّ» با «إن وصلیه» فاصله شده است.
من – هر چند عمو. زاده ام غایب باشد – در غیاب وی و به پیروی از او دفاع می کنم.
فصل با ظرف
-کعب بن زهیر گوید:والمرءُ ما عاشَ مَمدُودٌ له أمَلٌ
لا تَنتَهی العَینُ حتّی ینتَهی الأثَرُ (23)
«ما» به دلیل کلمه «عاش» بر زمان دلالت دارد و ظرف زمان است و بین مبتدا «المرء» و خبر آن یعنی «ممدود» فاصله شده است.
آدمی تا زنده است آرزویی دارد و تا خودش زنده است آرزویش نیز پابرجاست.
-متنبی گوید:
یهونُ علَی مِثلی إذا رامَ حاجَةً
وقوعُ العَوالی دونَها و القَواضِبِ (24)
کلمه «دون» در معنای ظرفیه به کار رفته و بین معطوف علیه «العوالی» و معطوف «القواضب» فاصله شده است.
بر همچون منی آسان است که اگر چیزی را قصد کند، به این امرتوجه ننماید که سر نیزه ها و شمشیرهای برنده در راه رسیدن به هدفش قرار دارند.
عمربن ابی ربیعه گوید:
لا الدّارُ جامعة ولو جمعت
ما رال یعرِضُ دونَها خَطبً (25)
در این بیت، کلمه «دون» در معنای ظرفیت بین فعل وفاعل فاصله شده است.
خانه گردآورنده نیست و اگر هم ما را به هم رسانید همواره یک گرفتاری پیش می آید.
فصل با صفت
-جُمَیّل بُثَینه گوید:فلَیتَ رِجالا؟ً فیک قَد نَذَرُوا دَمی
و هَمّوا بَقَتلی یا بُثَینُ لَقُونی (26)
صفت «قد نذروا...» بین اسم لیت یعنی «رجالاً» و خبر آن یعنی «لقونی» فاصله شده است.
ای بثینه، ای کاش مردانی که خون مرا در راه تو نذر کرده اند و آهنگ کشتن من را دارند مرا می دیدند!
فصل با مفعول به
-متنبی گوید:و تَحیی له المالَ الصَّوارمُ و القَنا
و یَقتُلُ ما تُحیِی التَبَسُّمُ و الجَدا (27)
کلمه «المال»، مفعول به فعل «تحیی»، بین فعل و فاعل آن یعنی «الصّوارم» فاصله شده است.
شمشیرها و نیزه ها، سرمایه ها (غنایم) را برایش به ارمغان می آورند و او با لبخند و نشاط آن ها را به نیازمندان می بخشد.
- وباز همو گوید:
و ما تابَ حتّی غادَرَ الکرُّ وجهَه
جَریحاً و خَلّی جَفنَه النَّقعُ أرمَدا (28)
در بیت فوق، کلمه «جفنَ» که نقش معفول به را دارد بین فعل «خلّی» و فاعل آن «النّقع» فاصله شده است.
وی از جنگ روی برنگرداند، مگر وقتی که حمله و هجوم چهره وی را زخمی کرد و گرد و غبار جنگ چشمان اورا سرخ گردانید.
فصل با مفعول له
-متنبی گوید:یَرَونَ من الذُّعرِ صَوتَ الرِّیاح
صَهیلَ الجِیاد و خَفقَ البُنُودِ (29)
در این بیت، «من الذعر» در نقش مفعول له، بین فعل «یرون» و مفعول به آن یعنی کلمه «صوت» فاصله شده است.
در این قبیل موارد، مفعول له، فاصله را در آغاز جمله با تعبیرهایی از قبیل «از روی» و «به خاطر» ترجمه می کنیم.
از شدت ترس و وحشت، صدای باد را شیهه اسبان و حرکت پرچم ها می پندارند.
فصل با جمله حالیه
-عمر بن ابی ربیعه گوید:فوَاللهِ ما أدری و إنّی لَحاسبٌ
بسَبعٍ رَمَیتُ الجَمرَ أو بِثَمانِ (30)
در این بیت، جمله حالیه «و إنّی لحاسبٌ» بین فاعل و مفعول به فعل «أدری» فاصله شده است.
به خدا سوگند، با آن که حسابشماره سنگ های خود را داشتم ولی نمی دانم که آیا هفت سننگ به جمره زدم و یا هشت سنگ؟
-عنبة بن بجیر حارثی گوید:
فقامَ أبو ضَیفٍ کَریمٌ کأنّه
و قَد جَدَّ مَن فَرطِ الفُکاهةِ مازحُ (31)
جمله حالیه «و قد جدّ من فرذط الفکاهة» بین اسم و خبر کأنّ فاصله شده است.
میزبان بخشنده به بخشندگی پرداخت و گویی از شدت خوشرویی و شادمانی ضیافت، با میهمانان شوخی می کرد.
-متنبی گوید:
یقَدِّمُها و قد خُضِبَت شَواها
فتًی تَرمی الحُروبُ به الحُروبا (32)
جمله حالیه «و قد خضبت شواها» بین فعل «یقدّم» و فاعل آن فاصله شده است (یقدّم فتی).
جوانمردی که همواره از جنگی به جنگی دیگر می رود، این اسباب خونین پا را به پیش می برد.
-همو گوید:
کم زَورةٍ لک فی الاعرابِ خافِیةٍ
أدهَی و قد رَقَدُوا مَن زَورَةِ الذّنبِ (33)
در این بیت، جمله حالیه «و قد رقدوا» بین أفعل تفضیل «أدهی» و تمیز آن فاصله شده است (أدهی من زورة).
چه بسا پنهانی و زیرکانه تر از گرگ (که دور از چشم چوپان به سراغ گوسفندان می رود) در میان اعرابِ به خواب رفته، به دیدار او رفتی.
-همو گوید:
کأنّ بَناتِ النّعشِ فی دُجاها
خرائِدُ سافِراتٌ فی حِدادِ (34)
در این بیت، «فی دجا» شبه جمله حالیه و عامل آن، عامل معنوی تشبیه است (35)؛ بین اسم و خبر «کأنّ» فاصله شده است.
ستارگان بنات نعش – در دل تاریکی شب – گویا زیبا رویان سربرهنه سیاهپوش هستند.
فصل با جمله دعایی
-عامر بن شقیق گوید:فإنّک لو رأیتَ و لن تَریه
أکفَّ القوم تُخرَقُ بالقَنینا (36)
جمله «لن تریه» که در معنای دعا به کار رفته است، بین فعل «رأیت» و مفعول به آن یعنی «أکفّ...» فاصل شده است.
اگر ببینی – که هرگز نبینی – که دستان مردم با نیزه ها شکافته می شود.
-متنبی گوید:
إنّ الأمیرَ أدامَ الله دولتَه
لَفاخرٌ کُسِیَت فخراً به مضَرُ (37)
جمله دعایی «أدام الله دولته» بین اسم إنّ (الأمیر) و خبر آن یعنی «لفاخر» فاصل گشته است.
امیر (سیف الدّوله) – که خداوند دولتش را مستدام بدارد – صاحب فخری است که قبیله مُضَر به او می بالد.
ألا ما لِسیفِ الدَّولةِ الیومَ عاتِباً
فَداه الوَری أمضَی السُّیوفِ مضاربا (38)
جمله دعایی «فداه الوری»، بین موصوف «عاتباً» و صفت آن یعنی «أمضی» فاصل گشته است.
هان! که امروز سیف الدوله هیچ سرزنش گری ندارد – جان مردم به فدای او باد – او در برندگی از شمشیر برنده تر است.
فصل با جار و مجرور
فصل با جار و مجرور خاص شعر نیست، بلکه در نثر بین فعل ناقص و معمول آن، بین فعل تعجب و متعجب منه، بین حرف ناسخ و منسوخ آن و بین إذن و لن و منصوبات آن ها واقع می شود (39) و در شعر نیز از رایج ترین فصل ها می باشد.-کثّیر عزّة گوید:
غَمَرُ الرَّداءِ إذا تبَسّمَ ضاحِکاً
غُلِقَت لضِحکَتِه رِقابُ المال (40)
در این بیت، جار و مجرور «لضحکتة» بین فعل «غلقت» و نایب فاعل یعنی کلمه «رقابُ» فاصله شده است.
او بسیار بخشنده است و هرگاه لبخند بزند از شادی او سرمایه ها آزاد می گردد.
-متنبی گوید:
نعَوّذُه من العیانِ بأساً
و یَکثُرُ بالدُّعاءِ له الضَّجیجُ (41)
در این بیت، جار و مجرور «بالدّعاء» بین فعل «یکثر» و فاعل آن یعنی کلمه «الضّجیجُ» فاصله شده است.
برای دفع چشم زخم زدن به نیرومندی و دلیری او، بر وی حِرز میبندیم و در دعا کردم برای او ناله و فغان زیاد می شود.
- و باز می گوید:
یا مَن یَعِزُّ علی الاعزّةِ جارُه
و یَذِلّ مِن سَطَواتِهِ الجَبّارُ (42)
در این بیت، جار و مجرور «علی الاعزّة» بین فعل «یعزّ» و فاعل آن یعنی کلمه «جاره» فاصله شده است.
ای کسی که همسایه خوار تو در برابر صاحبان قدرت عزیز و توانا می شود و از قدرتت ستمگر ذلیل می گردد.
-متنبی گوید:
فقَد غَیَّبَ الشُّهّادَ عن کلّ مِوطِن
و رَدَّ إلی أو طانِه کلَّ غائِبِ (43)
دربیت فوق، جار و مجرور «إلی أوطان»، بین فعل و مفعول (ردِّ ... کلّ) فاصله شده است.
وی آنان را که اهل سفر نیستند از هر زادگاهی دور ساخته و غریبان و غایبان از وطن را به زادگاهشان باز گردانده است.
فصل با منادی
-عمرو بن کلثوم گوید:فإنّ قَناتَنا یا عَمرو أعیَت
عَلَی الاعداءِ قَبلَک أن تَلینا (44)
در بیت فوق، منادای «یا عمرو» بین اسم و خبر «إنّ» یعنی جمله «أعیت» فاصل شده است.
ای عمرو، نیزه ما بر دشمنان قبل از تو امتناع ورزیده است که نرم شود (عزت و شرافت ما در برابر کسی ذلت پذیر نیست).
-متنبی گوید:
أتُنکِرُ – یا بن اسحاقٍ-إخائی
و تَحسَب ماءَ غیری مِن إنائی (45)
در بیت فوق، منادای «یابن اسحاق» بین فعل «تنکر» و مفعولش یعنی «إخاء» فاصله شده است.
ای ابن اسحاق، آیا دوستی مرا انکار می کنی و گفتار دیگری را از من می پنداری؟
موارد اعتراض یا فصل
منظور از موارد اعتراض، عبارات و ترکیب هایی است که در آن ها یکی از انواع فاصل یا معترضه ها به چشم می خورد. در این زمینه اعتراض یا فصل گاهی بین دو جزء یک ترکیب صورت می گیرد؛ مانند فصل بین همزه استفهام و مسئول عنه، فصل بین مضاف و مضاف الیه و فصل بین موصوف و صفت. گاهی فصل بین اجزای یک جمله می باشد؛ مانند فصل بین مبتدا و خبر، اسم و خبر نواسخ، فعل و فاعل، افعل تفضیل، و تمیز آن. در این قسمت نخست به تبیین مصادیقی از فصل بین دو جزء یک ترکیب و سپس به ذکر شواهدی از فصل بین اجزای یک جمله خواهیم پرداخت.فصل بین دو جزء یک ترکیب
گاهی فصل بین دو جزء یک ترکیب پسندیده نیست؛ به عنوان مثال فصل بین «لا» و «منفی» و فصل بین «مِن» و معمول آن روا نیست (46)؛ ولی در پاره ای از موارد چه در نظم یا نثر، این فصل صورت می گیرد؛ مانند موارد زیر:-فصل بین «هاء تنبیه» و «ذا اشاره» مانند:
و نَحن اقتَسَمنا المالَ نِصفَین بینَنا
فقلتُ: لهُم هذا لَها ها و ذا لِیا (47)
در تعبیر «هذا لی» حرف «واو» بین«ها» و «ذا» فاصله شده است.
ما آن سرمایه را بین خودمان نصف کردیم و به آن ها گفتم: «این بخش از شما و این یکی از من باشد.»
فصل بین همزه استفهام و مسئول عنه
در نحو عربی کلمه «مسئول عنه» بعد از «همزه استفهام» قرار می گیرد (48)، ولی گاهی رعایت ضرورت شعری یعنی ساختار خاص شعر، موجب فصل بین این دو جزء می شود؛ مانند:-متنبی گوید:
ولستُ أبالی بعد إدراکیَ العلی
أکانَ تُراثاً ما تناولتُ أم کَسبا (49)
در این بیت، بین همزه استفهام و مسئول عنه یعنی «تراثاً» فاصله افتاده است.
بعد از آن که به بزرگی دست یافتم، برای من مهم نیست که آنچه به دست آورده ام موروثی است یا اکتسابی.
-همو گوید:
أهذه قابلَتکَ راقِصةً
أم رَفعَت رِجلَها مَنَ التّعَبِ (50)
در این بیت، بین همزه استفهام و مسئول عنه یعنی کلمه «قابل» فاصله افتاده است.
آیا این زن با رقص به سوی تو می آید یا از روی خستگی پایش را از زمین بلند می کند؟
-کمیت زید اسدی گوید:
أجُهّالاً تَقولُ بَنی لُوَیٍّ
لَعَمرُ أبیک أم مُتَجاهِلینا (51)
تو را به جان پدرت، آیا بنی لوی (اجداد قریش) را افراد نادان می پنداری یا کسانی هستند که خود را به نادانی زده اند؟
باید «أقابلتک...» و «أتراثا...»و «أتقول...» می گفت تا میان دو طرف استفهام موافقت حاصل شود، ولی به جهت ضرورت شعری از این امر عدول کرده و بین همزه استفهام و مسئول عنه فاصله ایجاد شده است.
فصل بین «ما» نافیه و فعل
-کمیت زیداسدی گوید:طَرِبتُ وما شَوقاً إلی البیضِ أطرَبُ
ولا لَعِباً مَنّی و ذُو الشَّیبِ یَلعَبُ؟ (52)
دربیت فوق، کلمه «شوقاً» که مفعول له است بین «ما» نافیه و فعل «أطرفب» فاصله شده است.
به شوق آمدم، البته نه از روی اشتیاق به سیمین تنان و نه از روی سرگرمی خود، آیا پیری همچو من اهل لهو و لعب است؟!
فصل بین حرف ندا و منادی
-عدیل بن فرخ عجلی گوید:ألا یا أسلِمی ذاتَ الدَّمالیج و العِقد
و ذاتَ الثّنایا الغُرِّ و الفاحِمِ الجَعد (53)
در این جا، بعد از حرف ندای «یا»، فعل أمرِ «أسلمی» بین حرف ندا و منادی (ذات الدوالیج) فاصله شده است. البته اگر کلمه «هذه» به عنوان منادای محذوف در نظر گرفته شود، این بیت مصداق حذف منادی خواهد بود.
هان! به سلامت باشی ای صاحب بازوان و گردنبند و دندان های درخشان و موهای زیبای سیاه.
-متنبی گوید:
ألا یا أسلِمی دارَ مَیَّ عَلَی البَلَی
و لا زالَ مُنهَلاً بجَرعائِک القَطَر (54)
دراین بیت کلمه «دار» منادی می باشد و فعل «اسلمی» بین حرف ندا و منادی فاصله شده است (یا دار میّ...).
هان! ای خانه «میّة»، از نابودی در امان باشی و سرزمین تو از باران سیراب باد.
فصل بین مضاف و مضاف الیه
هر چند پیوستگی مضاف الیه به مضاف در حدی است که آن را متمم مضاف و به مثابه تنوین کلمه می دانند (55)، ولی گاهی بین این دو فاصله می افتد، مانند: «وکذلک زُیّنَ لکَثیرٍ مَن المشرکینَ قتلُ أولادِهِم شُرکاءُهم» (انعام: 137). کلمه «أولاد» بین مضاف و مضاف الیه فاصله شده است.-ابن مالک گوید:
فصلَ مضافٍ شبهِ فعلٍ ما نصَب
مفعولاً أو ظرفاً أجِز و لَم یُعَبفصلُ یمینٍ، و اضطراراً وُجِدا
بأجنبیّ، أو بنَعثٍ، أو نِدا (56)
فاصله بین مضاف شبه فعل (مصدر و اسم فاعل) و مضاف الیه با منصوب مضاف از قبیل مفعول به یا ظرف یا شبه آن مانعی ندارد و در حالت اختیار فصل با سوگند جایز است و درموقع اضطرار فصل با اجتنبی و فصل با نعت مضاف و با ندا ایرادی ندارد. در شعر عربی، فصل بین مضاف و مضاف الیه یا با اجنبی از مضاف است یا با کلام مربوط صورت می گیرد.
فصل بین مضاف و مضاف الیه با اجنبی
أبو حیة النّمیری گوید:کما خُطَّ الکتابُ بکَفِّ یَوماً
یهودیٍّ یُقاربُ أو یزیل (57)
در این بیت، کلمه «یوماً» بین مضاف و مضاف الیه یعنی «کفّ یهودی» فاصله شده است.
آن گونه که کتاب به دست یک یهودی نوشته شده روزی از بین می رود یا در آستانه نابودی قرار می گیرد.
-متنبی گوید:
حَمَلتُ إلیه مَن لِسانی حَدیقةً
سَقاها الحِجی سَقی الرِّیاضَ السّحائبُ (58)
کلمه «الرّیاض» بین ترکیب اضافی «سقی السّحائب» فاصله شده است.
از زبان خویش باغچه ای (قصیده هایی) از الفاظ به سویش فرستادم که خرد آن را سیراب کرده است، آن گونه که ابرها گلزارها را سیراب می سازند.
فصل بین مضاف و مضاف الیه با نعت مضاف
عبدالله الجامع گوید:نجَّوتُ و قَد بَلّ المُرادی سَیفَه
من ابنِ أبی شیخ الأباطِحِ طالبِ (59)
در این بیت، «شیخ الاباطح» بین مضاف (أبی) و مضاف إلیه (طالب) فاصله شده است.
من نجات یافتم در حالی که ابن ملجم مرادی شمشیرش را با خون علی فرزند ابی طالب (ع)، شیخ ابطحیان (بزرگ مکیان)، سیراب کرده بود.
فصل بین مضاف و مضاف الیه با ندا
-بجیر بن أبی سلمی گوید:وفاقُ کعبُ بجیرٍ منقذٌ لک مِن
تعجیلِ تَهلُکةٍ والخُلدِ فی سَقَرِ (60)
در این بیت، منادای «کعب» بین مضاف و مضاف الیه (وفاق بجیر) فاصله شده است.
ای کعب، همراهی بجیر تو را از هلاکت زودرس و جاودانه ماندن در آتش نجات می دهد.
فصل بین مضاف و مضاف الیه با جار و مجرور
-عمرة الخنعمّیة گوید:
هما أخوا فی الحربِ مَن لا أخا له
إذا خافَ یوماً نَبوةً فدَعاهما (61)
در اصل، «أخوا من...» بوده است وجار و مجرور «فی الحرب» بین مضاف (أخوا) و مضاف الیه (مَن) فاصله شده است.
آن ها در جنگ برادر کسی هستند که برادری ندارد و اگر کسی از مشکلی بهراسد آن دو را می خواند.
فصل بین موصوف و صفت
-امرؤ القیس گوید:و وادٍ کجوفِ العَیر فقرٍ قطعتُه
بهِ الذّئبُ یَعوی کالخَلیعِ المُعَیّل (62)
در این جا بین ترکیب وصفی «وادٍ قفرٍ» ترکیب «کجوف العیر» فاصله شده است.
چه بسا بیابان های خالی از مردم را که مانند شکم خالی از علف گور خر گرسنه بود، پیمودم؛ بیابانی که گرگ در آن همچون عالیمندی طرد شده سر و صدا می کرد و زوزه می کشید.
-عمرو بن کلثوم می گوید:
و أیّامٍ لنا غُرٍّ طِوالٍ
عَصَینا المَلک فیها أن نَدینا (63)
در این بیت، بین ترکیب وصفی «أیام غرّ» جار و مجرور «لنا» فاصله شده است.
چه بسیار وقایع و روزگار مشهور و دراز داریم که در آن ها از مَلک سرپیچی کرده ایم از بیم این که مطیع کسی شویم.
- مساور بن هند گوید:
و لنا قَناةٌ من رُدَینَةَ صَدقَةٌ
زَوراءَ حاملُها کذلک أزوَرُ (64)
در بیت فوق، بین ترکیب وصفی «قناة صدقة» جار و مجرور «من ردینّیة» فاصله شده است.
ما صاحبان نیزه های سرسخت رُدَینی هستیم که هم خودشان خم گشته اند (ولی نشکسته اند) و هم صاحبان آن ها (ولی نمرده اند).
-سبرة بن عمرو فقعسی گوید:
أعَیَّرتَنا ألبانَها و لُحُومَها
و ذلک عارٌ یابنَ ریطةً ظاهرُ (65)
در این جا، بین ترکیب وصفی «عارٌ ظاهرٌ» عبارت «یا بن ریطة» فاصله شده است.
ای ابن ریطه، آیا خوردن شیرها و گوشت شتران را بر ما عیب می گیری؟ خود این کار عیبی آشکار است.
-خنساء گوید:
یا عَینِ جودی بِدَمعٍ مِنکِ مَسکوبِ
کَلُؤلُؤٍ جالَ فی الاَسماطِ مَثقوبِ
نِعمَ الفَتی کانَ لِلأضیافِ إذ نَزَلوا
وَ سائلٍ حَلَّ بَعدَ النَومِ مَحروبِ (66)
در ابیات فوق، جار و مجرور «منک» بین موصوف و صفت (دمع مسکوب) و جمله «جال فی الأسماط» بین موصوف و صفت (لؤلؤ مثقوب) و جمله «حلّ بعد النّوم» بین موصوف و صفت (سائل محروب) فاصله شده است.
ای چشمِ من، به من اشکی را ببخشای که از تو فرو می ریزد و به مانند گوهری سفته و به بند گردنبند کشیده است.
بهترین جوان، جوانی بود که از مهمانان رسیده و گدای غارت زده ای که آخر شب به سراغش می آمد پذیرایی می کرد.
فصل بین معطوف علیه و معطوف
-جریر گوید:لا یلبث القرناء أن یتفرّقوا
لیل یکرّ علیهم و نهار (67)
در این بیت، جمله وصفیه «یکرّ علیهم» بین معطوف علیه (لیل) و معطوف (نهار) فاصله انداخته است (لیل و نهار یکر علیهم).
به سرعت همردیفان پراکنده می شوند، پیوسته شب و روز بر آن ها حمله می برد.
-متنبی گوید:
و لقد أفنَتِ المَفاوزُ خَیلی
قبلَ أن نَلتَقی و زادی ومائی (68)
در این جا، عبارت «قبل أن نلتقی» بین معطوف علیه (خَیلی) و معطوف (زادی) فاصله شده است.
پیش از آن که یکدیگر را ببینیم، صحراها مرکز و زاد و توشه ام را نابود کرده است.
-همو گوید:
فأتَیتَ من فَوقِ الزّمان و تحتِه
مُتصَلصِلاً و أمامِه و وَرائِه (69)
در این بیت، کلمه «متصلصلاً» بین معطوف علیه یعنی کلمه «تحته» و معطوف یعنی کلمه «أمامه» فاصله شده است.
پیوسته و از هر سو با طنین و سر و صدای زنجیر اسبان به سراغ او آمدی.
در ترجمه این قبیل موارد باید معطوف و معطوف علیه را به دنبال هم فرض نمود و سپس بیت را ترجمه کرد.
فصل بین دو رکن یک جمله
یکی از موارد فصل، فصل بین دو رکن یک جمله است که در این جا برخی از مصداق های آن را می آوریم:فصل بین مبتدا و خبر
در ساختار زبان عربی، خبر مکمل مبتدا و در حکم وصف آن می باشد.و الخبرُ الجزءُ المتمُّ الفائدةَ
کاللهُ بَرٌّ و الایادی شاهِدَة (70)
خبر جزء تکمیل کننده مفهوم یک جمله است، مانند: الله برّ، الأیادی شاهدة؛ از این رو اگر بین مبتدا و خبر، کلمه یا عبارتی بجز وابسته مبتدا (مضاف الیه، صفت و ...) فاصله شود، مصداق فصل خواهد بود.
-به عنوان نمونه، حسین بن مطیر گوید:
هل اللهُ عافٍ عن ذُنوبٍ تَسَلَّفَت
أوِ اللهُ إن لم یَعفُ عنها مُعیدُها (71)
در مصرع دوم این بیت، بین مبتدا یعنی کلمه «الله»و خبر آن یعنی کلمه «معید» عبارت «إن لم یعف عنها» فاصله شده است.
آیا خداوند از گناهان گذشته من در می گذرد و اگر چنین نکند، آیا دوباره آن ها را بر می گرداند (آیا دوباره مرتکب گناه می شوم)؟
فصل بین اسم إنّ و خبر آن
بین اسم و خبر رابطه محکوم و محکوم علیه برقرار است و اصل این است که به دنبال یکدیگر بیایند، ولی در شعر، گاهی به حکم ضرورت شعری، بین آن ها فاصله می افتد و انواع فصل ها از قبیل فصل با إن وصلیه، جار و مجرور، منادی، ظرف، صفت و حال رخ می دهد که در زیر به برخی از آن ها اشاره می کنیم.فصل بین اسم و خبر با إن وصلیه
در ابیات زیر، إن وصلیه بین اسم و خبر إنّ و یا «ما شبیه به لیس» فاصله شده است.-تأبّط شرّا گوید:
و إنّی – و إن عَمَّرتُ – أعلَم أنی
سألقی سَنانَ المَوتِ یَبرُق أصلَعا (72)
و من – هر چند عمر بسیار کنم – به خوبی می دانم که به زودی با نیزه درخشان مرگ رو به رو خواهم شد.
-هذیل بن مشجعه گوید:
إنّی – و إن کان ابنُ عَمِّیَ عائبا
لمُقاذِفٌ من خَلفه و وَرائه (73)
من – گرچه پسر عمویم حضور ندارد – همواره در پشت سر و جلوی وی دفاع کننده هستم.
-متنبی گوید:
و إنّی – و إن نلتَ السّماءَ – لعالمٌ
بأنّکَ ما نلتَ الّذی یوجِبُ القدرُ (74)
من خوب می دانم که تو – هر چند به آسمان ها بررسی – به چیزی که مایه ارزش تو باشد، دست نیافته ای.
و ما الغَضَبُ الطّریفُ – و إن تقَوّی-
بمُنتَصِفٍ من الکَرَم التِّلاد (75)
خشم تازه – هر چند که قوی باشد – بر کرامت دیرینه غلبه نمی کند.
فصل بین اسم و خبر با جار و مجرور
در ابیات زیر، جار و مجرورهای «بالکفّ» و «فی فم» بین اسم و خبر فاصل گشته اند:-متنبی گوید:
إذا ضرّبَت فی الحَربِ بالسِّیفِ کفُّه
تبیَّنتَ أنّ السّیفَ بالکَفّ یَضرب (76)
وقتی دستش را به شمشیر می برد معلوم می شود که کارآیی شمشیر به دست شمشیرزن است.
-همو گوید:
إذا شئتُ حَفَّت بی عَلی کلِّ سابحٍ
رجالٌ کأنّ الموتَ فی فَمِها شَهدٌ (77)
هرگاه بخواهم، مردانی تک سوار که طعم مرگ در نزد آنان شیرین است گرد من جمع می شوند.
فصل بین اسم وخبر با منادی
گاهی بین اسم و خبر إنّ با منادی فاصله ایجاد می شود، مانند ابیات زیر:-أبیّ بن حمام مُرّی گوید:
و إنّ نجاری یا بنَ غَنمٍ مُخالِفٌ
نِجارَ اللِّئامِ فابغِنی مِن ورائیا (78)
در این بیت، بین اسم إنّ یعنی کلمه «نجاری» و خبرش یعنی کلمه «مخالف» ترکیب منادای «یابن غنم» فاصله شده است.
ای ابن غنم، عمو زاده نیای من با نیای افراد فرومایه فرق دارد؛ از این رو به دنبال من بیا (هر چند که به من نمی رسی).
-عمرو بن کلثوم گوید:
فإنّ قناتَنا یا عَمرو أعیَت
علَی الاعداءِ قبلَک أن تَلینا (79)
در این جا، بین اسم إنّ یعنی واژه «قنات» و خبرش یعنی جمله «أعیت» ترکیب منادای «أعیت» فاصله شده است.
ای عمرو، نیزه ما بر دشمنان قبل از تو امتناع ورزیده است که نرم شود (عزّت و شرافت ما در برابر کسی ذلت پذیر نیست).
-عمروبن أهتم گوید:
ذَرینی فإنّ الشُّحَّ یا أمَّ هیثَمٍ
لِصالحِ أخلاقِ الرّجالِ سَروقُ (80)
دراین جا، بین اسم إنّ یعنی واژه «الشحّ» و خبرش یعنی واژه «سروق» ترکیب منادای «یا أم هیثم» فاصله شده است.
ای أمّ هیثم، مرا به حال خود واگذار و بدان که آزمندی، رباینده اخلاق نیکوی مردان است (از من مخواه که نبخشم).
-متنبی گوید:
و بی ما یذودُ الشّعرَ عنّی أقَلُّه
ولکنّ قلبی یا ابنةَ القومِ قلّبُ (81)
دراین جا، بین اسم لکنّ یعنی واژه «قلب» و خبرش یعنی جمله «قلّب» ترکیب منادای «یا ابنة» فاصله شده است.
اندوهی مرا فرا گرفته که کمترین آن مرا از سرودن شعر باز می دارد؛ ولی این دختر قبیله، قلب من چاره ساز است.
فصل بین اسم و خبر با ظرف
گاهی به ضرورت شعری، بین اسم و خبر نواسخ با ظرف فاصله می شود؛ مانند آنچه در ابیات زیر دیده می شود:-امرؤ القیس گوید:
کأنّ السّباعَ فیه غَرقَی عَشِیّةً
بأرجائِه القُصوی أنابیشُ عُنصُل (82)
در این جا، بین اسم کأنّ یعنی واژه «سباع» و خبرش یعنی «أنابیش» کلمه «عشیّة» که ظرف زمان است، فاصله شده است.
درندگان سیل زده و غرق شده بعدازظهر در اطراف دورتر از آن مکان سیل، گویی ریشه های پیاز صحرایی هستند.
- طرفة بن عبد گوید:
کأنّ حَدوجَ المالکیّةِ غُدوَةً
خلایا سَفینٍ بالنّواصِفِ مِن دَدِ (83)
دراین جا، بین اسم کإنّ یعنی واژه «حدوج» و خبرش یعنی «خلایا»، کلمه «غدوةً» که ظرف زمان است فاصله شده است.
در بامداد روز جدایی، کجاوه های مالکی در صحرای پهناور «دد» شبیه کشتی های بزرگ بودند.
فصل بین اسم و خبر با صفت
-جمیل بثینة گوید:فلیتَ رجالاً فیک قد نَذَروا دَمی
و هَمّوا بقَتلی یا بُثَینُ لَقونی (84)
در بیت فوق، جمله ای که بعد از اسم نکره «رجالاً» آمده و صفت است (85)، بین اسم و خبر «لیت» فاصله شده است.
ای بثینه، کاش مردانی که به خاطر تو بر خون من پیمان بسته اند و آهنگ جنگ مرا کرده اند، مرا می دیدند.
فصل بین اسم و خبر با جمله
-امرؤ القیس گوید:علی الذَّبلِ جَیّاشٌ کأنّ اهتزامَه
إذا جاشَ فیه حَمیُه غَلیُ مِرجَلُ (86)
جمله حالیه «إذا جاش فیه» بین اسم و خبر کأنّ فاصل گشته است.
به رغم لاغری شکم به هنگام دویدن، چنان نشاط و سرعتی دارد که در وقت هیجان شکستن شیهه در گلویش مانند صدای جوشیدن دیگاست.
-متنبی گوید:
إنّی و إن کان الدَّفینُ حبیبَه
حبیبٌ إلی قلبی حبیبُ حبیبی (87)
جمله شرطیه «إن کان الدفین حبیبه...» بین اسم و خبر إنّ فاصله شده است.
گرچه شخص مدفون محبوب او باشد، محبوبِ دوست من محبوبِ قلب من هم می باشد.
این قبیل جمله ها بر اساس نوع جمله یعنی جمله شرطیه یا حالیه و ... ترجمه می شوند.
فصل بین فعل و فاعل
در نحو عربی، فاعل جزء فعل است (88) و فصل بین فعل و فاعل، تنها در صورتی جایز است که با وجود قرینه، در اعراب آن اشتباه و التباسی پیش نیاید (89)؛ ولی در شعر این نوع فصل فراوان است، مانند موارد زیر:-طرفة بن عبد، شاعر جاهلی گوید:
یشُقُّ حبابَ الماءَ حَیزومُها بها
کما قسَم التّربَ المفایِلُ بالیدِ (90)
در بیت فوق، کلمات «حباب الماء» بین فعل و فاعل (یشقّ حیزوم) فاصله شده است.
آن کشتی با سینه خود امواج دریا را می شکافد و دو نیم می سازد، مانند قماربازی که توده خاک را با دست به دو قسمت می کند.
-متنبی گوید:
وصَفتُک فی قوافٍ سائراتٍ
و قد بَقیَت و إن کُثرَت صفاتُ (91)
در بیت فوق، جمله «و إن کثرت» بین فعل «بقیت» و فاعلش (صفات) فاصله انداخته است.
هر چند در اشعارم با وصف های فراوان، تو را توصیف نمودم؛ ولی باز هم تمام اوصاف تو را بر نشمرده ام.
- متنبی گوید:
فعلَت بنا فعلَ السّماءِ بأرضه
خِلَعُ الامیر و حقَّه لم نقضِه (92)
در بیت فوق، مفعول مطلق (فعلَ السّماء...) بین فعل «فعلَت» و فاعل آن «خِلع» فاصله شده است.
بخشش امیر با ماکاری کرد که آسمان با زمین می کند (مثل باران بود) و ما حق او را به جا نیاوردیم.
فصل بین فعل و نایب فاعل
-متنبی گوید:یُعطی فتُعطَی من لُهَی یدِه اللُّهی
و تَری برؤیةِ رأیهِ الآراءُ (93)
در این بیت، جار و مجرور «من لهی» بین فعل مجهول «تعطی» و نایب فاعل آن (اللّهی) فاصله شده است.
(وی) می بخشد و از دستان اوبخشش می بارد و از اندیشه و نظر او اندیشه ها و آرای فراوان به دست می آید.
فصل بین فعل و مفعول به
-نابغه ذبیانی گوید:ولو أنّی أطَعتُک فی أمورٍ
قرَعتُ ندامةً من ذاک سِنّی (94)
در این بیت، بین فعل «قرعت» و مفعول به آن یعنی کلمه «سنّی» کلماتِ «ندامة من ذاک» فاصله است.
اگر در برخی امور از تو پیروی کنم، قطعاً از پشیمانی انگشت به دندان خواهم گزید.
-تأبّط شرّا گوید:
لتَقرَعَنّ علَیّ السَّنَّ من قِدَم
إذا تذکّرتَ، یوماً، بعضَ اخلاقی (95)
در بیت فوق، بین فعل «تذکّرت» و مفعول به «بعض...» کلمه «یوماً» فاصله شده است.
از دیرباز هرگاه پاره ای از خصلت های مرا به خاطر می آوردی انگشت به دندان می گزیدی.
-شاعری گوید:
أبلَی الهَوی أسِفاً یومَ النّوی بَدَنی
و فَرّقَ الهِجرُ بَینَ الجَفنِ الوَسَن
در این بیت، «أسفاً یوم النّوی» بینفاعل و مفعول معترض شده است. (96)
عشق به سبب تأسف بر روز جدایی، پیکر مرا نابود ساخت و هجران بین خواب و پلک جدایی افکند (به سبب هجران یار بی خواب شدم).
فصل بین دو مفعول به
-أعشی کبیر گوید:إنّ القریبَ مَن یُقَرِّّبُ نَفسَه
لَعَمرُ أبیک الخیرَ لا مَن تَنَسَّبا (97)
در این بیت، بین مفعول اول یعنی کلمه «نفسه» و مفعول دوم یعنی کلمه «الخیر» جمله «لعمر أبیک» فاصله شده است.
سوگند به جان پدرت، مقرب نزد مردم کسی است که خود را به خیر و نیکی نزدیک سازد (نیکوکار باشد) نه آن که به خیر منسوب شود.
سوار بن مضرّب گوید:
و حاجةٍ دونَ أخری قد سَنَختَ لها
جَعَلتَها للّتی أخفَیتَ عِنوانا (98)
تعبیر «للّتی أخفیت»، بین مفعول اول و دوم فعل «جعل» فاصله شده است.
چه بسیار نیازهایی که آن را از میان نیازهای دیگر آشکار نمودم و آن را نشان خواسته های درونی خود قرار دادم.
-قریط بن أنیف گوید:
لا یَسألون أخاهم حین یَندُبُهم
فی النّائباتِ علی ما قالَ برهاناً (99)
در این بیت، بین مفعول اول و دوم فعل «سأل» یعنی «اخا» و «برهانا» عبارت «حین یندبهم فی النّائبات علی ما قال» فاصله شده است.
وقتی برادرانشان در گرفتاری ها از آنان کمک بخواهند، درباره آنچه گفته اند دلیل و برهان طلب نمی کنند.
-و نیز عبدالله بن عنمه گوید:
أبلغ بنی الحارثِ المَرجُوِّ نصرُهم
والدهرُ یُحدِث بَعد المَرَّة الحالا
أنّا ترَکنا فلَم نأخذ به بدلاً
عِزّا عزیزا و أعماما و أخوالا (100)
عبارت «المرجوّ نصرهم» که مفهوم وصفی دارد و جمله حالیه «و الدهر یحدث بعد المرّة الحالا» بین مفعول أول «أبلغ» یعنی «بنی الحارث» و مفعول دوم آن یعنی «أنّا ترکنا...» فاصل گشته است.
به قبیله بنی حارث که یاری شان مورد امید بود – و باید بدانند که روزگار همواره دگرگونی دارد – برسان که ما با ترک قوم خود، خویشاوندان خویش را رها نمودیم و از کسی یاری نطلبیدیم.
فصل بین افعل تفضیل و تمیز آن
تمیز افعل تفضیل متعلق به افعل تفضیل و جزء آن، ولی در ساختار شعری، گاهی بین این دو جزء فاصله می افتد که در این جا نمونه هایی از آن آورده می شود:-متنبی گوید:
کم زَورةٍ لک فی الإعرابِ خافیةٍ
أدهَی و قد رَقَدوا من زَورَةِ الذّیبِ (101)
در این بیت، بین افعل تفضیل «أدهی» و «مِن»، جمله حالیه «و قد رقدوا» فاصله شده است.
چه بسا پنهانی و زیرکانه تر از گرگ (که دور از چشم چوپان به سراغ گوسفندان می رود) در میان اعرابِ به خواب فرو رفته، به دیدار او رفتی.
-باز همو گوید:
و أکرَهُ مِن ذُباب السَّیفِ طَعماً
و أمضَی فی الامورِ من القَضاء (102)
بین افعل تفضیل «أمضی» و معمولش «من القضاء» جار و مجرور «فی الامور» فاصله افتاده است.
تو برای دشمن از طعم لبه شمشیر ناگوارتر و در پیشبرد امور از روزگار کارآمدتر هستی.
فصل بین شرط و جزا
-ابراهیم بن کنیف نبهانی گوید:فإن تکُن الأیّامُ فینا تبَدّلَت
بُبؤسی و نُعمی و الحوادثُ تَفعل
فما لیّنت منّا قناةً صلیبةً
و لا ذَلّلتنا للّذی لیس یُجمَل (103)
در بیت فوق، بین فعل شرط «تکن» و جواب آن یعنی «فما لیّنت»، جمله «و الحوادث تفعل» فاصله شده است.
اگرچه روزگار زندگی ما را به بدبختی و خوشی درآمیخته – و جای تعجب نیست زیرا حوادث نقش آفرین هستند – ولی نیزه های سختِ ما را نرم نساخته و به خاطر چیزی ناخوشایند ما را خوار نساخته است.
فصل بین موصوف و صله
موصول و صله آن یا صله و معمولش مانند دو جزء یک اسم مرکب هستند که فصل بین آن ها روا نیست، ولی در شعر حتی فصل به اجنبی نیز مصداق دارد؛ مانند فصلی که بین فعل و مفعول آن در بیت زیر دیده می شود:و أبغَضُ مَن وضَعتَ إلی فیه
لسانی معشرٌ عنهم أذُود (104)
در این بیت، کلمه اجنبی «إلی» بین فعل «وضعت» و معمولش یعنی جار و مجرور «فیه» فاصله شده است؛ در حالی که جای آن بعداز کلمه «لسانی» است.
او خشمگین ترین کسی است که وی را پست شمردی، آری زبان من به سوی گروهی است که از آن ها دفاع می کنم.
و در خصوص فصل بین موصول و صله، مواردی از فصل با جمله قسم، جمله معترضه، جمله حالیه، جمله ندای بعداز خطاب به شرح زیر دیده می شود:
-جریر گوید:
ذاک الّذی و ابیکِ یَعرِفُ مالکا
و الحقّ یدمغ تُرَّهاتِ الباطلِ (105)
قسم «و أبیک» بین موصول «الّذی» و «یعرف» فاصله شده است.
سوگند به جان پدرت که این همان کسی است که مالک را می شناسد حق، پوچی های باطل را نابود می سازد.
-شاعری گوید:
ما ذا – و لا عُتبَ فی المقدورِ – رُمت أمّا
جمله معترضه «و لا عتب فی المقدور» بین موصول «ماذا» و صله آن یعنی «رُمتَ» فاصله شده است.
در آنچه تقدیر شده سرزنشی نیست، آنچه را در نظر گرفته ای ولی ...
-دیگری گوید:
إنّ الّذی و هو مُثرٍ یجُودُ حَرٍ
بفاقةٍ تَعتریه بعدَ إثراءِ (106)
جمله حالیه «و هو مثر» بین موصول «الّذی» و صله اش یعنی «لایجود» فاصله شده است.
آن که ثروتمند است و نمی بخشد، سزاوار نیاز بعد از بی نیازی است.
-شاعری گوید:
و أنت الّذی یا سعدُ أنتَ بمَشهد
منادی «یا سعدُ» بین موصول «الّذی» و صله آن یعنی «أنت بمشهد» فاصله شده است. (107)
ای سعد، تو همان کسی هستی که حضور داشتی.
همان طور که ملاحظه شد، برای ترجمه می توان ترجمه عبارت فاصل را در آغاز جمله آورد.
پی نوشت ها :
1-تحلیل اسالیب اعتراض در قرآن، عزت الله مولایی نیا، فرهنگ سبز، تهران، 1383، صص 50 و 54.
2- در این رساله بیشتر به بررسی اسالیب اعتراض در قرآن مجید پرداخته شده است و از باب مقدمه بحث، اعتراض در نحو عربی و شعر عرب، شواهد نحوی دو کتاب المقتضب و الکتاب بررسی و اثبات شده که در شواهد شعری این کتاب ها، موارد اعتراض فراوان است ولی مولفان آن ها در پی بیان اعتراض نبوده اند بلکه فقط به شواهد نحوی ابیات توجه داشته اند (صفحه 36 به بعد کتاب)
3- لسان العرب، ج 7، ص 178.
4-المعجم المفصّل فی اللغة و الأدب، ج1، ص 166.
5- مغنی اللّبیب عن کتب الأعاریب، ص 198 و شرح ابن عقیل، المکتبة التجاریة، مصر، غیر مورخ، ج 1، ص 182.
6- همان، ص 112.
7- جواهر البلاغة، احمد الهاشمی، قدس رضوی، قم، چاپ چهارم، 1381ش، ص 186.
8- تحلیل اسالیب اعتراض در قرآن، ص 60.
9- شرح ابن عقیل، ج 3، ص 82.
10-مغنی اللّبیب عن کتب الأعاریب، ص 200، الاشباه و النظائر، جلال الدین السیوطی، دارالکتب العربی، بیروت، 1984م، ج 2، ص 234 و همع الهوامع، جلال الدین السیوطی، تحقیق بدر الدین النعسانی، منشورات الرضی، قم، 1405ق، ج 1، ص 247.
11-مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، الانصاری، جلال الدین ابن هشام، تحقیق مازن مبارک، محمدعلی حمدالله، مراجعة سعید الافغانی، الطبع5، بیروت، 1979م. افست بنی هاشم تبریز، ص 506.
12- مختصر المعانی، التفتازانی، مکتبة مرتضوی، تهران، غیر مورخ، ص 127 و جواهر البلاغة، ص 231.
13- جواهر البلاغة، ص 186.
14- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 4، ص 143.
15- المقتضب، ابوالعباس المبرّد، تحقیق محمد عبدالخالق عضیمة، عالم الکتب، بیروت، غیر مورخ، ج 4، ص 157.
16- شرح ابن عقیل، ج 2، ص 83.
17- دیوان المتنبی، شرح أبی البقاءعبدالله العکبری، تحقیق فاروق الطبّاع، دارالأرقم، الطبعةالاولی، 1348ق، ص 296؛ جمّة: جمع شده، عُزل: بی سلاح.
18- هرگاه «إن شرطیّه» بعد از «واو» قرار گیرد و برای تثبیت معنای قبلی باشد، نیاز به جواب ندارد و آن را «إن وَصلیه» نامند. (مبادی العربیّة، رشید الشّرتونی، مکتبة الکاتولیکیّة، بیروت، افست اسماعیلیان، قم 1365، ج 4، ص 374).
19- شرح دیوان الحماسه، ج 1، ص 390، حیل: مانع شد.
20- مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب، ص 147.
21- شرح دیوان الحماسه، ج1، ص 391.
22- همان، ج4، ص 1680.
23- دیوان کعب بن زهیر، تحقیق علی فاعور، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1407ق، ص 38.
24- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج1، ص 227؛ همان، شرح العکبری، ج 1، ص150؛ یهون: آسان است، رام: قصد کرد، العوالی: جمع عالیة، سرنیزه، القواضب: جمع قضیب، شمشیر.
25- الموسوعة الشعریة.
26- دیوان جمیل بثینه، ص 85؛ نذَر: نذر کرد.
27- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 2، ص 4؛ الصّوارم: جمع صارم، شمشیر، القنا: نیزه، الجَدا: بخشش.
28- همان، ج 2، ص 6؛ غادر: رها کرد، جفن: چشم، النّقع: گرد و غبار جنگ، أرمد: سرخی چشم.
29- همان، ص66؛ الذّعر: وحشت، الصّهیل: شیهه اسب، الجیاد: اسبان نیک گوهر، الخفق: جنبش و حرکت، البنود: پرچم ها.
30- دیوان عمر بن ابی ربیعة، تحقیق فوزی عطوی، دار صعب، بیروت، 1980م، ص 338؛ الجمر: سنگ جمره که حاجیان در ایام حج آن را رمی می کنند.
31- شرح دیوان الحماسه، ج 4، ص 1560.
32- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1، ص 265 و همان، شرح العکبری، ج 1 ص138؛ خضبت: حنا بسته شده، شوی: دست و پای اسب.
33- همان، شرح العکبری، ج 1، ص 161؛ زورة: دیدار، خافیة: پنهانی، رقدوا: به خواب رفتند، ذیب: گرگ.
34- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 2، ص 76؛ دجا: تاریکی شب، خرائد: جمع خریدة، زیبارو، سافرات: جمع سافرة، بی حجاب، حداد: لباس سیاه.
35- مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، ص 226.
36- شرح دیوان الحماسه، ج2، ص 574؛ القُنین: نیزه.
37- همان، ج 2، ص 243.
38- دیوان المتنبی، شرح العکبری، ج 1، ص 70.
39- مغنی اللّبیب عن کتب الأعاریب، ص 364.
40- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1، ص 345؛ غمرالرّداء: بسیار بخشنده.
41- همان، ج1، ص 361 وهمان شرح العکبری، ج1، ص 239؛ نعوّذ: حرز می بندیم.
42- همان، شرح البرقوقی، ج 2، ص 192.
43- همان، ج1، ص 280 و همان، شرح العکبری، ج 1، ص 152.
44- المعلّقات السّبع، للزوزنی، ص 90؛ قنات: نیزه، أعیت: سرباز زد.
45- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1، ص 138، و همان، شرح العکبری، ج 1، ص 9.
46- الکتاب، سیبویه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، دارالکتب العلمیّة، بیروت 1408ق، ج 2، ص 227.
47- همان، ص 354.
48- مبادی العربیّة، رشید الشرتونی، ج 4، ص 369.
49- دیوان المتنبی، شرح الرقوقی، ج1، ص 186.
50- همان، ص 315.
51- الکتاب، سیبویه، ج 1، ص 123.
52- الهاشمیات، کمیت بن زید، ص 118؛ بیض: جمع أبیض، سیمین تنان.
53- شرح دیوان الحماسه، ج1، ص 729؛ الدّمالیج: بازوان، الغرّ: سفید، الجعد: گیسوان.
54- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج2، ص 24؛ البلی: نابودی، منهل: سیراب.
55- همع الهوامع، ج2، ص 52.
56- شرح ابن عقیل، ج 3، ص 82.
57- همان، ج1، ص 82 و دیوان المتنبی، شرح العکبری، ج1، ص 158.
58- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج1، ص 286 و همان، شرح العکبری، ج1، ص 158؛ الججی: خرد.
59- شرح ابن عقیل، ج2، ص 84؛ بلّ: مرطوب ساخت.
60-همان، ص 86؛ سقر: دوزخ.
61-دیوان المتنبی، شرح العکبری، ج1، ص 158؛ نبوة: مشکل، گرفتاری.
62- دیوان امرؤ القیس، ص 50؛ العیر: گورخر، یعوی: فعل مضارع از عواء: زوزه می کشد، الخلیع: طرد شده، المعیّل: صاحب عیال زیاد.
63- شرح المعلّقات السبع، للزوزنی، ص 105؛ غُرّ: مشهور.
64- شرح دیوان الحماسه، ج 1، ص 462؛ ردینة: نیزة منسوب به رُدَین، صَدقَة: سخت محکم، زوراء: خمیده از بلندی و نرمی.
65- همان، ج1، ص 238؛ عیّر: خرده و عیب گرفت.
66- دیوان خنساء، ص 14؛ مسکوب: ریزان، أسماط: جمع سمط، بندگردنبند، مثقوب: سفته، محروب: غارت زده.
67- دیوان جریر، تحقیق مهدی محمدناصرالدین، دارالکتب العلمیّة، بیروت، 1992م.
68- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، نج 1، ص 159؛ المفاور: بیابان ها.
69- همان، ص 133؛ متصلص: دارای صدای زنجیرها.
70- شرح ابن عقیل، ج 1، صص 201 و 227.
71- شرح دیوان الحماسه، ج3، ص 1360؛ تسلّفت: سپری شد.
72- دیوان تأبّط شرا، تحقیق عبدالرحمن المصطاوی، دارالمعرفة، بیروت، 2003م، ص 36؛ سنان: نیزه، یبرق: می درخشد، أصلع: درخشان.
73- شرح دیوان الحماسه، ج 4 ص 1680؛ مقاذف: پرتاب کننده.
74- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 2، ص 263.
75- همان، شرح العکبری، ص 363؛ الطّریف: تازه، نو، التّلاد: موروثی، قدیمی.
76- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1، ص 306؛ همان، شرح العکبری، ج 1، ص 182.
77- همان، شرح البرقوقی، ج 2، ص 92؛ حفّت: گردآید، سابح: اسب تندرو.
78- شرح دیوان الحماسه، ج 1، ص 416؛ نجار: اصل و نسب، ابغنی: مرا طلب کن.
79- شرح المعلّقات السّبع، للزوزنی، ص 90؛ أعیت: خسته کرد، تلین: نرم می شود.
80- شرح دیوان الحماسه، ج 4، ص 1652؛ ذرینی: رهایم کن، الشّح: آزمندی، سروق: رباینده.
81- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1، ص 304؛ همان و شرح العکبری، ج 1، ص 181؛ یذود عن: دور می کند، قلّب: چاره ساز.
82- شرح المعلقات السبع، للزوزنی، ص 41؛ أرجاء: اطراف، أنابیش: ریشه ها، عنصل: پیاز صحرایی.
83- دیوان طرفة بن العبد: تحقیق سعدی العنادی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1418ق، ص 99؛ حدوج: کجاوه، سفین: کشتی ها، نواصف: صحرا.
84- دیوان جمیل بثینه، ص 85.
85- مغنی اللّبیب عن کتب الأعاریب، ص 218.
86- شرح المعلقات السبع، للزوزنی، ص 31؛ الذّبل: لاغری، جیّاش: بسیار جوشنده، اهتزام: شکستن، غلی: جوشیدن.
87- دیوان المتنبی، شرح العکبری، ج 1، ص 49.
88- الاشباه والنّظائر، ج 2، ص 81.
89- همع الهوامع، ج1، ص 161.
90- دیوان طرفة بن عبد، ص 90؛ حیزوم: سینه کشتی، المفایل: قمارباز.
91- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1، ص 346؛ همان، شرح العکبری، ج1، ص 224.
92-همان، شرح العکبری، ج 2، ص 217.
93- همان، ص 150؛ اللّهی: بخشش.
94- شرح اختیارات المفضل، الخطیب التبریزی، تحقیق فخرالدّین قباوة، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1391ق، ج 1، ص 128؛ قرعتُ سنّی: انگشت به دندان گزیدم.
95- دیوان تأبّط شرّا، ص 43.
96- مغنی اللّبیب عن کتب الأعاریب، ص 293.
97- دیوان أعشی الکبیر، تحقیق مهدی محمدناصرالدین، دارالکتب العلمیّة، بیروت، 1407ق، ص 21.
98- شرح دیوان الحماسه، ج 3، ص 1362، سنحت: آشکار کرد.
99- الموسوعة الشّعریّة.
100- شرح دیوان الحماسه، ج 2، ص 582.
101- دیوان المتنبی، شرح العکبری، ج1، ص 161؛ زوره: دیدار، أدهی: زیرکانه، رقد: به خواب رفت.
102- دیوان المتنبی، شرح البرقوقی، ج 1 ص 138؛ ذباب السیف: لبه شمشیر.
103- شرح دیوان الحماسه، ج 1، ص 259.
104- همع العوامع، 88/1.
105- دیوان جریر، ص 325.
106- حرّ: سزاوار، تعتری: عارض می شود.
107- همع الهوامع، ج 1، ص 88.