اما بر اساس همان خاطرات، کیانوری از دوران جوانی با گروه 53 نفر به زندان افتاد و تا زمانی که عنوان دبیر اول حزب تودهی ایران را داشت، زندگی پرفراز و نشیبی را تجربه کرد. وی در سال 1327 به عضویت کمیتهی مرکزی حزب انتخاب شد. در سال 1334 از ایران به شوروی گریخت و در سال 1357 به عنوان دبیر اول حزب تودهی ایران برگزیده شد و به پشتیبانی از انقلاب اسلامی ایران پرداخت. تحولات جهانی همچون فروپاشی شوروی و شکست کمونیسم اگر آن قدر شدید بود که نظام بینالملل را دگرگون نماید، اما تأثیر چندانی بر کیانوری و دیدگاه¬هایش نگذاشت و وی همچنان به ایده¬های مارکسیسمـلنینیسم وفادار ماند.
ورای همهی اینها باید پذیرفت کیانوری یکی از فعالترین رهبران سیاسی است که بررسی افکار و کردار سیاسیاش زوایای تاریکی از تاریخ معاصر ایران را روشن خواهد ساخت. بدین منظور نوشتار مزبور در صدد بررسی افکار و عملکرد کیانوری و همچنین صیقل آن در نگرش دوستان و رفقای حزبیاش است.
مبانی فکری اندیشهی کیانوری
شناخت مبانی فکری کیانوری نیازمند شناخت مکتب فکری مارکسیسمـلنینیسم است که وی تا آخر عمر سیاسی خویش بدان وفادار ماند. کیانوری در این مکتب فکری پرورده شد و بنمایههای فکری خود را از آن گرفت. در واقع او در این مکتب آمیخته و از آن هویت گرفته و بدان وابسته بود.مکتب لنینیسم، تحت عنوان یک نظریهی جامع سیاسی در روسیهی انقلابی، توسط جوزف استالین در سالهای 1924 تا 1926 تدوین و تنظیم و در دوران حکومت استبدادی استالین به صورت تنها تفسیر اصولی و مطلوب مارکسیسم تبلیغ و ترویج شد. لنین به سازماندهی حزبی و سلسله مراتب حزبی اعتقاد داشت و از نظر بسیاری، به تدریج زمینهی دیکتاتوری را فراهم ساخت. به نظر وی، در سلسله مراتب حزبی، انقلابیون حرفهای، مافوق اعضای سادهی حزب خواهند ایستاد و اعضای سادهی حزب فقط باید مددکار آن¬ها باشند.[4]
پس از پیروزی انقلاب اکتبر 1917، ایدهی لنین در برخورد با واقعیت شکست و کمینترن ایجاد شد تا محرک انقلاب سوسیالیستی در کشورهای پیشرفته باشد. استالین (پایهگذار مکتب لنینیستی)، با علاقهی شدید به قدرت کسبشده، مسئلهی سوسیالیسم در یک کشور را امکانپذیر اعلام کرد. وی با نگارش کتاب اصول لنینیسم، زمینهی سرکوبی مخالفان خود را فراهم ساخت. وی در تعریف لنینیسم مینویسد لنینیسم به طور کلی تئوری و تاکتیک انقلاب پرولتاریا و به طور اخص تئوری و تاکتیک دیکتاتوری پرولتاریاست.
در نظرگاه استالین، لنینیسم چنان مکتب کامل و مستقلی است که برای تشریح آن نیازی به اصل آن، یعنی مارکسیسم، نیست. تفسیر بینالمللی و گستردهای که استالین از لنینیسم انجام داد زمینهی سیادت بینالمللی وی را فراهم ساخت. در واقع وی چنان پیش رفت تا بتواند مارکسیستهای دیگر کشورها را نیز تحت نظارت و نفوذ خود دربیاورد تا در سطح بینالمللی نیز با مخالفت مواجه نشود.[5]
پیرو این اقدام استالین، جنبش چپ ایران نیز از طریق آثار لنین با ادبیات مارکسیسم آشنا شدند و به دلیل تماسهای نزدیکی که فعالان اولیهی آن با بلشویکهای روسیه و سپس با کمونیستهای شوروی پس از انقلاب اکتبر داشتند، از تفسیر روسی مارکسیسم تأثیر پذیرفتند و فعالیتهای حزب توده نیز تحت تأثیر آثار لنین و استالین، یعنی در یک کلام لنینیسمـاستالینی، قرار گرفت. از ویژگیهای مهم این مکتب دگماتیسم، تحمیل قالبها و مفاهیم از پیش تعیینشده بر واقعیت، و اولویت عمل بر نظر است که سومین ویژگی در لنینیسم ایرانی بارزتر است. چنگیز پهلوان در این باره مینویسد:
«پیش از انقلاب دیدم بسیاری از لنینیستهای جوان ایرانی را که در گفتوگوها، کار نظری را به مسخره میگرفتند و از اهمیت عمل صحبت میکردند.»[6]
کیانوری نیز فارغ از این ساختار فکری نبوده و در این قالب قرار داشته است؛ همچنان که خودش میگوید نقطهی عزیمت او برای تحلیل مسائل سیاسی ایران محتوای اساسی جنبشی است که در آن شرکت دارد. وی مبانی فکری خویش را از مکتب لنینیسم گرفته است. او مفاهیم، اصطلاحات و روش تحلیل پدیدهها را از منبع فکری خود در شوروی اخذ کرده و به کار گرفته است؛ چنان که همچون لنین، امپریالیسم را مرحلهی تکاملیافتهی سرمایهداری میدانست و با همان روش به تحلیل میپرداخت:
«از اواخر قرن 19، عمر سرمایهداری دوران کلیانیسم به پایان رسید و دوران امپریالیسم آغاز شد. امپریالیسم نه به عنوان ایجاد یک امپراتوری عثمانی و یا امپراتوری روسیه، امپریالیسم به عنوان یک غارتگر سرمایهداری جهانی، همان طور که لنین اذعان داشته، دوران عالی سرمایهداری است که در این دوران صدور کالا به صدور سرمایه تبدیل میشود. امروز امپریالیسم غرب در تمام دنیا مشغول چپاول جهان با صدور سرمایه است.»[7]
او بر مبنای تفکر مارکسیستیـلنینیستی خود به نقش پرولتاریا اعتقاد داشت. در دیدگاه وی، پرولتاریا تنها نیروی متشکل عظیمی بود که علیه امپریالیسم در صحنهی جهانی جنگید و در نتیجهی پیروزی در مقابل فاشیسم، شکستناپذیری خود را نشان داد و پرچم احزاب مارکسیستیـلنینیستی را به مثابهی پرچم پیشاهنگان پرولتاریا تلقی کرد. وی با وفاداری به مارکسیسم به مخالفت با مائوئیسم میپرداخت که به نظرش انحراف از مارکسیسم و مبارزه با پرولتاریای جهانی و سازش با امپریالیسم بود.[8]
در نگاه وی، تضاد دیالکتیکی که در بطن مارکسیسم قرار داشت نیز نمود دارد و بر همین اساس، روند تاریخی مبارزه در نظرگاه وی ساخته میشود:
«کمونیستها میدانستند انقلاب را نمیتوان صادر کرد، بلکه باید آن را با به حرکت درآوردن توده بر اساس تضادهای عینی داخلی به پا داشت.»[9]
او در گفتوگوی خود پس از فروپاشی شوروی نیز با همان مبنای فکری گذشته، واقعیت را تحلیل میکرد و برای نمونه، نظم نوین جهانی را از دیدگاه خود تسلط امپریالیسم آمریکا برای تعیین سرنوشت تمام ملتهای جهان و یا به عبارتی دیگر، حاکمیت انحصارات، تراستها و شرکتهای بینالمللی تعبیر میکرد. ورای محتوای این جملات، مهم اندیشهی نهفته در این معناست که رویکرد مارکسیستی وی را بازمینمایاند.
او همان تفکر مادهگرای مارکسیستی را مبنای تحلیلها و تفسیرهای خود قرار میدهد. وجود او در جناح عبدالصمد کامبخش (شوهر خواهرش) در حزب توده، به عنوان حامیان وابستگی به حزب کمونیستی شوروی، میتواند آشکارکنندهی این مسئله باشد که وی چگونه میاندیشد. او از لحاظ فکری وابسته بود و میزان وابستگیاش به اصول خود آن قدر بود که مصرانه بر اشتباهات خود پافشاری کند. این امر حتی پس از فروپاشی شوروی نیز ادامه یافت تا وی حتی گورباچف را نیز یک خائن محسوب کند و فروپاشی شوروی را به 100 میلیارد دلار سرمایهی تبلیغاتی آمریکا و خیانت گورباچف و نه مشکلات داخلی آن تحلیل نماید.[10]
بنابراین او پس از فروپاشی شوروی هم با همان میراث بهجاماندهی فکری مارکسیسم و با همان نگرش سنتی روسی متجلی در حزب توده، یعنی از منظر منافع حزب و شوروی و ماتریالیسم تاریخی به روایت استالین، تاریخ را تحلیل و بازسازی میکرد. در این سیر پرپیچ و خم، تفکر متصلب و منجمد وی به خاصیت بارز او تبدیل شد.
عملکرد سیاسی کیانوری
هر عمل و عملکردی نمود یک تفکر و ذهنیت خاص است. هنگامی که از تفکر وابستهی کیانوری سخن به میان میآید، نمیتوان توقع عملکرد مستقل سیاسی از وی داشت. آن گونه که خود کیانوری در خاطراتش میآورد، او به واسطهی شوهر خواهرش، عبدالصمد کامبخش، که از اعضای نخستین حزب توده به شمار میرفت، با افکار چپ آشنا شده بود؛ هرچند به گفتهی انور خامهای، کیانوری از جمله کسانی بود که پیش از ورود به حزب اطلاعاتی از تئوری مارکسیسم نداشت و در حزب کسانی که میتوانستند این مکتب را به او بیاموزند انور خامهای و نوشین بودند.[11]با توجه به آنچه از خاطرات اعضای حزب توده برمیآید، کیانوری نخستین گامهای ترقی در این حزب را به واسطهی نفوذ شوهر خواهر خود پیمود، ولی به تدریج با توجه به توانایی خود، توانست جایگاه خود را در حزب بیابد. نخستین فعالیت برجستهی کیانوری قرار داشتن در صف اول مبارزهی اعتصابی مهندسین در سال 1332 بود. وی به همراه دکتر کشاورز، استاد دانشکدهی طب، نقش مهمی در رهبری این اعتصاب داشت؛ چنان که انور خامهای در خاطرات خود این فعالیت را مقدمهی پیشرفت او در حزب میداند که مقارن با بازگشت کامبخش به ایران صورت میپذیرد و موجب تسریع روند پیشرفت وی میگردد.[12]
کیانوری اواخر سال 1334، برای شرکت در پلنوم، با هدف رفع اختلاف سران حزب، به خارج رفت؛ آنچه از سوی انور خامهای با اصطلاح «گریختن» از آن یاد شده است. او سپس به گفتهی خودش، به اصرار دوستان[13]و به نظر رفقای حزبیاش، بنا به منافع شخصی آنجا ماند تا اینکه در سال 1357 بازگشت و در جایگاه دبیرکل حزب توده قرار گرفت.
عملکرد وی در این حزب، چه پیش و چه پس از دبیرکلی، باید در چارچوب ماهیت حزب توده مورد تحلیل قرار گیرد؛ چنان که بر مبنای اظهارات کیانوری، این حزب در راستای سیاست استالین ایجاد شد. کیانوری حتی دربارهی عنوان حزب میگوید:
«علت اینکه نام حزب را توده گذاشتند یک مسئلهی قدیمی است که در سال 1936 استالین مطرح کرد. او میگفت که در کشورهای عقبمانده، کمونیستها نباید به نام حزب کمونیست فعالیت کنند، بلکه باید در یک جبهه شرکت کنند، چون که در این کشورها هنوز برای پذیرش افکار کمونیستی آمادگی نیست... لذا یک حزب وسیعی بسازید که افراد طرفدار پیشرفت و ترقی اجتماعی و سوسیالیسم به طور کلی، نه کمونیسم، به آن جلب شوند.»[14]
بنابراین، همان گونه که پیشتر نیز آمد، «انترناسیونالیسم» و «انترناسیونالکمونیست» خود یک تاکتیک برای پیشبرد اهداف اتحاد جماهیر شوروری در کشورهایی همچون ایران بود. بر این اساس، انتظار استقلال عملی از حزب توده به طور کل و رؤسای آن و شخصیتهای وفاداری همچون کیانوری امری دور از ذهن است. شناخت جایگاه کیانوری در رقابتها و اختلافهای داخلی حزب میتواند میزان وابستگی وی را در مقایسه با دیگر همحزبیهایش نشان دهد. کیانوری، پیش از دبیرکلی، در رقابت داخلی میان 2 باند کامبخش و اسکندریـروستا، همراه با کامبخش و همفکر و همراه وی بود.
این 2 از طرفداران وابستگی حزب به مرکز بودند. موضعگیری کیانوری در برابر انشعابهای داخلی حزب مدتها بعد از انشعاب، نشان میدهد که وی تا چه میزان وفادار به اصول حزبی است؛ چنان که انشعابکنندگان را روشنفکران مرتدی خطاب میکند که به امید جاه و مقام به حزب توده ایران آمدهاند و قصد انحراف در حزب را دارند.[15] به تدریج مواضع کسانی چون کامبخش و کیانوری در دستگاه رهبری، محدودیتهایی را به دلیل وابستگی به سیاست شوروی و پیروی کورکورانه از آن ایجاد کرد و موجب شد تا به دلیل ارتکاب برخی اشتباهات، در برابر انتقادات، مستأصل و درمانده شود.[16]
دستگاه رهبری حزب توده و کیانوری، به عنوان عضو برجستهی این حزب، در موارد متعددی همچون موافقت با اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی، انحلال سازمان ایالتی حزب توده در آذربایجان، حمایت از فرقهی دمکرات با هدف غایی جدا کردن آذربایجان ایران و الحاق آن به آذربایجان شوروی و ضدیت با نهضت ملی و دولت دکتر مصدق، سیاست و خطمشی انترناسیونالکمونیست را، که زمام امور آن در دست دفتر حزب و حزب کمونیست شوروی و در واقع استالین و سپس جانشینان او بود، اجرا کرد.[17]
کیانوری در سال 1357 به عنوان دبیر اول وقت حزب به ایران آمد. وی در این باره میگوید:
«من قبل از مراجعت به ایران، در اوایل سال 1358، برای خداحافظی به مسکو رفتم... قرار شد که ما از طریق سفارت شوروی در تهران رابطهی خود را حفظ کنیم و از من خواستند که هر 6 ماه یکبار برای مذاکره، سفری به مسکو بکنم.»[18]
بنابراین کیانوری حتی با پیروزی انقلاب و با اذعان به همراهی با انقلاب اسلامی، رویکرد وابستهی خود را به شوروی حفظ مینماید. او در توجیه این امر، بر ماهیت وابستهی حزب توده تأکید دارد و میگوید:
«اصلاً محال است که حزب مارکسیستی در دنیا به وجود بیاید و وابسته و انترناسیونالیست نباشد... مگر ما تافتهی جدا بافتهایم.»[19]
کیانوری در آیینهی رفقای حزبی
کیانوری شخصیت پرهیاهویی در تاریخ ایران است که از سوی همحزبیهای سابقش با تعابیر متعددی، به دلیل برخی صفات فردی و منفی، تاخته شده و در بسیاری از چالشهای حزبی، مقصر شناخته شده است. همچنین اتهام فاشیست بودن کیانوری از سوی برخی چون ایرج اسکندری، خلیل ملکی و انور خامهای به صراحت بیان شده و از سوی نویسندگانی چون عبدالله برهان[20] با مکث و تأنی و فریده خلعتبری[21] و بابک امیرخسروی، با تکرار خاطرات همحزبیهایش، مورد بررسی قرار گرفته است. انور خامهای در این باره در خاطراتش مینویسد:«هنگام تأسیس حزب توده، دکتر کیانوری نه تنها در کنار حزب نبود، بلکه از مخالفان سرسخت آن بود... بعدها در حزب کسانی که در آلمان تحصیل کرده بودند میگفتند که وی در آلمان با دانشجویان فاشیست همکاری و حتی برای آنها اعانه جمع میکرده است.»[22]
افزون بر این اتهام، انتقاداتی حول باندبازی با کامبخش، رابطه با رزمآرا، دستور و سازماندهی ترورها و وابستگی به شوروی به او وارد شده است. برای نمونه، انور خامهای وی را یکی از باندبازهای کامبخش میداند[23]که در نفود کامبخش بر جریان اصلاحطلب حزب در سال 1332 تأثیرگذار بوده و بدین صورت موجبات نفوذ بیشتر شوروی به حزب را فراهم آورده است؛ چنان که خود کیانوری نیز اذعان دارد:
«قدرت کامبخش به علت نفوذی بود که نزد شورویها داشت. برای همهی آنهایی که به شوروی علاقهمند بودند و گرایششان به شوروی واقعاً زیاد بود، کامبخش شاخص بود.»[24]
ارتباط داشتن حزب توده با رزمآرا، که توسط تیم کامبخشـکیانوری ایجاد شده بود،[25]از دیگر موارد انتقادی به وی است که البته کیانوری آن را رد میکند.[26]
همچنین وی از سوی انور خامهای و فریدون کشاورز به برنامهریزی و هدایت ترورهای درونسازمانی و برونسازمانی متهم است. در این زمینه، کشاورز در «من متهم میکنم کمیتهی مرکزی حزب توده را» فهرستی از اقدامات مخفی و مشترک کامبخش و کیانوری را ارائه میدهد که «نه حزب و نه کمیته، نه هیئت اجرایی و حتی دبیر حزب از آن اطلاعی نداشتند و مستقیماً از طرف این 2 نفر، ولی با استفاده از تشکیلات حزب و بعضی از کادرهای مورد اعتماد آنها، انجام میگرفت.»[27]
بر اساس این فهرست، این اقدامات بدین شرح هستند: «1. قتل احمد دهقان، مدیر تهران مصور؛ 2. قتل محمد مسعود، مدیر روزنامه مرد امروز که در ایران بسیار محبوب بود، زیرا به دربار شاه حمله میکرد؛ 3. تشکیل کمیتهی ترور از بعضی از افراد حزب و مخفیانه؛ 4. شرکت کیانوری با واسطه در جریان تیراندازی به شاه؛ 5. قتل چند تن از افراد ساده و غیرمسئول حزب؛ 6. قتل حسام لنکرانی، یکی از اعضای باوفا و فداکار حزب...؛ 7. ایجاد قیام افسران خراسان که اعضای سازمان افسری بودند...؛ 8. ایجاد انفجار در ناوبر؛ 9. ایجاد انفجار در هواپیما در قلعه مرغی.»[28]
انور خامهای نیز، دربارهی ترور محمد مسعود، بر این باور است کیانوری، که برای هر کاری مجوز خود را از شوروی میگیرد، چگونه میتواند محمد مسعود را بدون دریافت دستور از این کشور، کشته باشد. وی به طور ضمنی، با اشاره به این رویداد، کیانوری را به دلیل انجام هر کاری با مجوز شوروی به چالش میکشد.[29] همچنین پورپیرار، از دیگر اعضای حزب توده، با انتقاد از وابستگی بیش از اندازهی حزب به شوروی، معتقد است اصل انترناسیونالیسم ضربهی تکاندهندهای به حزب بود؛[30] هرچند کیانوری در پاسخ به این مسئله آن را به عنوان ادعای توخالی خواند.[31]
یکی دیگر از حوادثی که انگشت اتهام را به سوی کیانوری میبرد و در فهرست کشاورز هم قید شده است موضوع ترور شاه در 15 بهمن 1327 و ارتباط کیانوری با ناصر فخرآرایی و اطلاع وی از قصد او مبنی بر ترور شاه است؛ چرا که پس از این ماجرا این حزب غیرقانونی اعلام شد و فعالیت آن به شکل مخفی آغاز گردید که در نهایت طی چند سال، به خروج کلیهی اعضا از کشور انجامید. البته کیانوری دلیل غیرقانونی خواندن حزب را مبارزات نفتی حزب عنوان میکند. انور خامهای نیز ترور شاه را حول رقابت رزمآرا، نخستوزیر وقت ـکه متمایل به شوروی بودـ با شاه مورد بررسی قرار میدهد و واسطگی کیانوری را در این باره در نزدیکی وی با رزمآرا و در جهت کاهش قدرت شاه ارزیابی مینماید و کیانوری را مورد انتقاد قرار میدهد.[32]
علاوه بر اینها، موضعگیری کیانوری در برابر مصدق نیز از دیگر مواردی است که انتقاداتی را متوجه او کرده است. با توجه به اظهارات کیانوری در سال 1359، در پرسش و پاسخ حزبی پیرامون موضعگیری حزب توده در برابر جنبش ملی شدن صنعت نفت، وی نخست از حزب توده به عنوان نخستین حزبی که در پی مبارزهی آشتیناپذیر با شرکت نفت جنوب برآمده است یاد میکند و حتی غیرقانونی شدن حزب را هم در رابطه با مواضع حزب تحلیل مینماید.
سپس از برآیند نادرست رهبری حزب از مصدق، به عنوان یک وابستهی آمریکایی، سخن میگوید. البته او برخورد داخلی حزب را یکسان نمیداند و مکّی و بقایی را متهم به همکاری با آمریکا در مبارزه علیه مصدق مینماید. وی هرچند به حمایت خود از مصدق اشاره میکند،[33]اما ترتیبی که برای ورود به این مسئله اتخاذ میکند فرآیندی از به حاشیه راندن جنبش ملی در مقابل حزب توده است.
همچنین بر خلاف اظهارات کیانوری، انور خامهای میگوید که جریان حوادث از شب پیش از کودتا نگرانکننده بود و کمیته با اطلاعی که از تناسب نیروهای طرفین داشت به خوبی میتوانست سرانجام کار را پیشبینی نماید، با این وجود کاری نکرد. به روایت دکتر کشاورز، علی علوی پیشنهاد شعار زنده باد مصدق را میدهد، اما کیانوری آن را موکول به اجازهی تلفنی از مصدق مینماید و سپس، با گفتن اینکه از مصدق اجازه خواسته و وی چنین اجازهای را نداده است، با این کار مخالفت مینماید.[34]
فرجام
نورالدین کیانوری شخصیتی بود با افکاری در هم تنیده با مارکسیسمـلنینیسم که وابستگی فکری و عملیاش وی را به یک عضو برجستهی حزب توده تبدیل کرد و راه رشد و پویایی در حزب را برایش گشود. البته این امر موجب شد تا جزمیت و تعصب نظری وی، عاملی در جمود و رکود فکری وی محسوب شود و حتی شکست نمادها و نشانههای کمونیستی شوروی، وی را به تحول نرساند. کیانوری مسیر ترقی حزبی را به موازات وابستگی فکری و سپس عملکرد سیاسی خود پیمود تا اثباتی بر این مدعا باشد که در حزب توده، میزان وابستگی به شوروی، معیار پیشرفت و ترقی محسوب میشد.(*)پینوشتها:
[1]فریده خلعتبری، کیانوری و ادعاهایش، تهران، شباویز، 1373، ص 18.
[2]برای اطلاعات بیشتر ر. ک. به: انور خامهای، فرصت بزرگ از دست رفته (خاطرات 53 نفر)، تهران، نشر گفتار، 1382 و فریدون کشاورز، خاطرات سیاسی، تهران، نشر آبی، 1380.
[3]نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، اطلاعات، 1371، ص 108.
[4]وسلنسکی، مانکلاتورا، ترجمهی وثیق، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1364، ص 46.
[5]چنگیز پهلوان، لنینیسم در ایران، آرش، ش 27، مهر 1360، ص 28.
[6]پیشین، ص 32.
[7]نورالدین کیانوری، گفتوگو با تاریخ (مصاحبه با کیانوری)، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 433.
[8]نورالدین کیانوری، نکاتی از تاریخ حزب تودهی ایران، گفتوشنودی با رفیق کیانوری، تهران، انتشارات حزب تودهی ایران، 1359، ص 45.
[9]نورالدین کیانوری، پرسش و پاسخ حزب توده، بررسی مسائل گوناگون ایران در سال 1358، تهران، انتشارات حزب تودهی ایران، 1358، ص 49.
[10]نورالدین کیانوری، گفتوگو با تاریخ (مصاحبه با کیانوری)، ص 781.
[11]انور خامهای، پیشین، ص 319.
[12]انور خامهای، فرصت بزرگ از دست رفته، تهران، نشر گفتار، 1382، ص 303.
[13]نورالدین کیانوری، نکاتی از تاریخ حزب تودهی ایران، گفتوشنودی با رفیق کیانوری، صص 39 و40.
[14]نورالدین کیانوری،خاطرات نورالدین کیانوری، ص 75.
[15]نورالدین کیانوری، نکاتی از تاریخ حزب تودهی ایران، گفتوشنودی با رفیق کیانوری، ص 25.
[16]انور خامهای، پیشین، صص 928 تا 936.
[17]عبدالله برهان، کارنامهی حزب توده، تهران، علم، 1378، ص 31.
[18]نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری، ص 506.
[19]نورالدین کیانوری، گفتوگو با تاریخ (مصاحبه با کیانوری)، ص 790.
[20]عبدالله برهان، کارنامهی حزب توده، تهران، علم، 1378، ص 31.
[21]فریده خلعتبری، کیانوری و ادعاهایش، صص 15 و 16.
[22]انور خامهای، پیشین، ص 272.
[23]انور خامهای، پیشین، ص 43.
[24]نورالدین کیانوری، خاطرات کیانوری، ص 53.
[25]انور خامهای، پیشین، ص 812.
[26]نورالدین کیانوری، گفتوگو با تاریخ (مصاحبه با کیانوری)، ص 721.
[27]فریدون کشاورز، خاطرات سیاسی، تهران، نشر آبی، 1380، صص 45 و 46.
[28]پیشین.
[29]انور خامهای، پیشین، ص 703.
[30]نورالدین کیانوری، گفتوگو با تاریخ (مصاحبه با کیانوری)، ص 790.
[31]پیشین.
[32]انور خامهای، پیشین، ص 812.
[33]نورالدین کیانوری، نکاتی از تاریخ حزب تودهی ایران، گفتوشنودی با رفیق کیانوری، ص 33.
[34]انور خامهای، پیشین، ص 1019.
/ج