اهمیت شبهه زدایی
گرچه مردم مسلمان با مفهوم جهاد و شهادت آشنا هستند و ارزش آنها را می دانند، درباره ی مراتب آن کمتر بحث شده است. باید دانست جایگاه شهیدان با هم تفاوت دارد. برای شناخت دیدگاه اسلامی درباره ی رتبه های شهدا می توان به حدیثی از امام یازدهم اشاره کرد. شخصی نزد امام حسن عسگری علیه السلام آمد و گفت: ای آقای ما، اگر یکی از برادران شیعه ما در دست کفار اسیر شده، جانش در خطر باشد؛ ازسویی دیگر شخصی از شیعیان گرفتار یک فرد بداندیش و گمراه شده که البته نمی خواهند او را بکشد، ولی شبهه های القا می کند که ایمانش ضعیف شود، نجات دادن کدام یک ارزش بیشتری دارد؟ گرچه شاید برای رهایی شخص اول خود به خطر افتاده، کشته شوم، رهایی شخص دوم تنها نیازمند فرصت و نیرویی است که نگذارم عقیده اش دگرگون و ایمانش زایل شود، با آنکه خودش سالم و حتی به دور از زیان مالی و جانی است. امام در پاسخ فرمودند: آیا می دانی این دو قلمرو چقدر با هم تفاوت دارند؟ آن مرد گفت: آمده ام از شما بپرسم در میان این دو راه تکلیفم چیست. امام علیه السلام فرمودند: درکنار دریایی ایستاده ای، گنجشکی در دریا افتاده و در حال غرق شدن است؛ در کنارش هم مؤمنی شریف و ارزشمند در آب غوطه می خورد و هر لحظه امکان دارد در آب غرق شود. باید کدام را نجات دهی؟ ثواب کدام بیشتر ونجات کدام مقدم است؟ اگر آن پرنده را برهانی، آن دیگری که انسانی شریف است خفه می شود. مرد پاسخ داد: بسیار روشن است. البته باید آن شخص را نجات دهم؛ زیرا آن پرنده در برابر چنین انسانی ارزشی اندک دارد. امام فرمودند: به همان اندازه که نجات آن مؤمن بر نجات آن پرنده کوچک برتری دارد، حفظ ایمان یک انسان از امواج شبهه ها بر نجات مسلمانی که تنها از نظر بدنی و جانی در دست کفاراسیر است و هر لحظه امکان دارد کشته شود، برتری دارد. حضرت نفرمودند: چون امام هستم و چنین می گویم، باید تبعاً و بدون چون و چرا بپذیری، بلکه با استدلال، ذکر مثال و مقایسه کاری کردند که آن شخص با فکر و خرد خود اهمیت موضوع را درک کند.امام فرمودند: شخصی که در دست کفار یا مشرکان اسیر است و تو نتوانستی نجاتش دهی و سرانجام به شهادت رسید، یابا شکنجه و آزار از پای در آمد، طبعاً به بهشت می رود. پس چه چیزی را از دست داده است؟چند روزی زندگی در این دنیا و لحظاتی نفس کشیدن را. او نه تنها چندان زیانی نکرده، مقامی ارجمند را هم به دست آورده است. اما شخصی که در باتلاق شبهه ها گرفتار شده است و هر لحظه بیم آن می رود که ایمانش از دست برود، اگر یک قرن هم در این دنیا زندگی کند، سرانجام چون از نظر اعتقادات دچار مشکل شده، بدبخت می شود و شاید به جهنم برود. این فرد اگرچه چند روزاز زندگی دنیوی را به دست بیاورد ولی خوشبختی جاویدان او در سرای دیگر دچار خطر می شود. از دست دادن چند روز از این ایام فناپذیر بهتر است یا باختن آن زندگی طیبه جاوید؟به همان اندازه که سعادت ابدی ارزشش بیش از زندگی چند روزه این دنیای ناپایدار است، رهایی آن مؤمن از دست شیاطین و شبهه افکنان، ثواب بیشتری دارد.
اگر از بزرگی نام و مقام گوینده این سخنان بگذریم و وجوب احترام و فرمان برداری در برابر امام یازدهم را هم فراموش کنیم، خود ماجرا بسیار واضح، دارای استدلالی قوی و مقایسه ای جالب توجه است و با تأمل در آن، می توان اهمیت شبهه زدایی از دل های مؤمنان را دریافت.
تفاوت شهید مطهری با دیگر شهدای گرانقدر این است که او در راه نجات دل های انسان های مؤمن ازشر زندیقان و ملحدان به شهادت رسید. او درخون خویش غلطید تا مردم مسلمان در مرداب انحراف غوطه نخورند. او رفت تا اسلام بماند و تا زمانی که انسانها از آثار فکری شهید مطهری بهره می گیرند و خط، نوشته یا سخنی از او باقی است، همواره برایش ثواب شهادت می نویسند. او با خدا پیمان بست که جان، فکرو عمرش را در راه حق تقدیم کند و به پیمانش وفا کرد. برخی به او گفتند: دست از این کارها بردار؛ به بهای جانت تمام می شود. اما او در پاسخ گفت: آیا مرا از چیزی که آرزویش را دارم بیم می دهید؟! (1)
چراغ هدایت
اگرچه عده ای مانند مطهری طبق منطق قرآن پیش رفته، کوشیده اند به مردم شناختی بدهند تا آنها خودشان حق را ازباطل تشخیص دهند، گروهی می کوشند به مردم بقبولانند شما قدرت تمییز ندارید و هیچ نمی فهمید. کلام وحی مهم ترین مسائل را پیش روی تعقل و خرد مردم قرار می دهد و می گوید در اینها تأمل کنید؛ مگر عاقل نیستید؟فَذَلِکمُ اللهُ رَبُّکمُ الحَقَّ فَمَاذاَ بَعدَ الحَقَّ اِلاَّ الضَّلالُ فَانَّی تُصرَفوُنَ؛ (2)؟«این الله پروردگار حقیقی شماست. بعد از حقیقت جز گمراهی چیست؟پس به کجا می روید؟»
افَمَن یهدیِ اِلَی الحَقِّ احَقُّ ان یتَّبَعَ امَّن لاَّ یهدِّیِ اِلاَّ ان یهدَی فَمَا لَکم کیفَ تَحکموُنَ؛ (3) «آیا آنکه به حق راه می نماید به متابعت سزاوارتر است، یا آنکه به حق راه می نماید و خود نیز نیازمند هدایت است. شما را چه می شود؟ چگونه حکم(قضاوت =ارزشیابی)می کنید؟»
افَنَجعَلُ المُسلِمِینَ کالمُجرِمِینَ مَا لَکم کیفَ تَحکموُنَ... ام لَکم ایمانٌ عَلَیَنا بَالِغَةٌ اِلَی یومِ القِیامَةِ اِنَّ لَکم لَمَا تَحکموُنَ سَلهُم ایهُم بِذَلِک زَعیِم؛ (4) «آیا با تسلیم شدگان چون مجرمان رفتار می کنیم؟شما را چه می شود؟ چه سان داوری می کنید یا با ما پیمانی که به روز قیامت کشد بسته اید، به هر کدام حکم کنید حق با شما باشد؟از ایشان بپرس کدامشان ضامن چنین پیمانی است».
مگر پس از راه حق جز گمراهی وجود دارد؟راه حق یکی و جز آن هر چه هست گمراهی است. این بیان قرآن است، اما برخی می گویند: نه! راه ها چندان تفاوتی ندارند؛ یکی می خواهد از این سمت برود و دیگری از آن سوی، نباید حساس بود. (5) اما این منطق درست نیست. وقتی چراغ های هدایت و نورافکن ها راه روشن کردند، می توان آن را به وضوح تشخیص داد. اکنون اگر کسی بگوید نشناختم، از او پذیرفته نیست.
آیا در راه شناخت حق می توانیم آزادانه تلاش کنیم، تا حق را بشناسیم؟بی تردید کسی برای درک این حقیقت جلوی شما را نمی گیرد، اما آن تلاشی ارزش دارد که در راه درست قرار گیرد. اگر کسی در یک مسیر بیابانی، وسط صحرا حرکت کند و در حالی که به کویر و نمک زار خیره شده است، بکوشد تا به مشهد برسد، تلاشش ثمری ندارد، زیرا هر چه تندتر برود، از مقصد دورتر می شود. گرچه انگیزه اش درست بوده، اما شرطش را رعایت نکرده است. انسان آزاد است برای شناخت حق تحقیق کند و کسی نباید جلوی او را بگیرد، اما راه شناخت حق آثار و نشانه هایی دارد. خداوند آدمی را چنان رها نکرده است که به هیچ روی نتواند حق را از باطل بازشناسد؛ اگر چشم بصیرت و دیده خرد را بگشاید به زودی و آسانی گمراه نمی شود.
راهزنان مسیر حق، نخست خرد و عقل افراد را می دزدند ومی گویند شناخت عقلانی نداریم. این موج فکری نو که در کشور برخاسته، بدین سبب است که برخی می خواهند قدرت تعقل را ازانسان بگیرند. دیگر هر چه داد بزنیم، می گویند: دور بشوی، نزدیک بشوی، حق اصلاً قابل شناخت نیست؛ معرفت یقینی امکان ندارد؛ مااین راه را رفته ایم و به جایی نرسیده ایم. اما قرآن در این باره نظر درخور توجهی دارد:
قُل اندعُو مِن دوُنِ اللهِ مَا لَا ینفَعُنَا وَ لَا یضُرُّنَا وَ نَرَدُّ عَلَی اعقَابِنَا بَعدَ اِذ هَدَانَا اللهُ کالَّذی استَهوَتهُ الشَّیاطینُ فِی الارضِ حَیرَانَ لَهُ اصحابٌ یدعونَهُ اِلَی الهدَی ائتِنَا قُل انَّ هُدَی اللهِ هُوَ الهُدَی وَ امِرنَا لِنَسلِمُ لِرَبِّ العَالَمینَ؛ (6) «بگو: آیا سوای الله کسی را بخوانیم که نه برایمان سود دارد و نه زیان می رساند؟ و آیا پس از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است همانند آن کس که شیطان گمراهش ساخته و حیران بر روی زمین رهایش کرده، از دین بازگردیم؟ او را یارانی است که به هد ایت ندایش می دهند، که نزد ما بازگرد. بگو هدایتی که از سوی خدا باشد، واقعی است و به فرمان رسیده که در برابر پروردگار جهان تسلیم باشیم».
مکاتب فلسفی گوناگون، فرقه ها و احزاب مختلف، هر کدام انسان را به سوی خود می کشند، تا آنجا که گیج و گمراه شده، نمی داند چه بگوید و کدام را انتخاب کند. قرآن می گوید راه صحیح و روشن داریم: خدا در وجودت عقل قرار داد و در بیرون پیامبران را فرستاد تا تو را هدایت کنند. با وجود این دو حجت باطنی و ظاهری، چرا به وسوسه های شیاطین گوش می دهی؟
دست کم نخست باید بررسی شود راهی که خدا و پیامبران مشخص کرده اند کدام است؛ سپس مکتب ها، فرقه ها و حزب ها بررسی شود. مخالفان می گویند شناخت برای انسان میسر نیست؛ حتی اگر هزار سال هم در پی آن باشد، چیزی به دست نمی آورد و حق را از باطل باز نمی شناسد. استاد مطهری در این مسیر تکاپو می کرد تا هوشیاری و بیداری در مردم و به ویژه در نسل جوان پدید آورد، که مراقب راه های باطل باشند؛ به ترکستان نروند؛ سرگردان نشوند؛ قوه درونی و خرد خویش را به کار انداخته، به دنبال چراغ هدایت باشند و فریب ظاهر سازی های فرقه های باطل را نخورند. چشمه معرفت آنان را سیراب می نماید، درحالی که آب شور و تلخ گودال های نمکی، برتشنگی می افزاید و چه بسا باعث وخامت حال آدمی شود.
مطهری همچون یک دیده بان، مردم را راهنمایی می کرد تا در میان امواج تبلیغات خطرناک، جان به سلامت ببرند و به هدف مطلوب انسانی برسند. تأکید او بر این بود که پیمودن راه حق سخت است، اما همت های بلند، هدف های عالی و انگیزه های قوی این دشواری ها را تحمل پذیر و آسان می کند.
راستی چرا انسان نیروهای درونی را تنها در جهت ساختن یک زندگی مرفه و بی دغدغه به کار گیرد؟این وضع چقدر دوام دارد؟ اگر عواملی این آسایش را تهدید نکنند یا از بین نبرند، بازپایداری آن بسیار نیست و سرانجام پس از چند صباحی به پایان می رسد. اما اگر هدف والاتر شود؛ یعنی تنها به فکر فراهم کردن وسایل آسایش نباشد، بلکه به این بیندیشد که چه کنم تا خداوند از من راضی باشد و انسانیتم کامل شود؛ چه خدمات ارزنده ای می توانم برای جامعه انجام دهم، تا دین خود را به پاسداران دیانت، فداکاران و شهیدان ادا کرده باشم، آن گاه راحت تر زندگی می کند؛ نگرانی اش کاهش می یابد؛ فشارهای روحی اش کم می شود؛ با مردم راحت تر ارتباط برقرار می کند و بدبینی ها، نفرت ها و کینه هایش کم می شود. مطهری در پی این بود که نگرش مردم را به چنین سمت و سویی بکشد.
او به جوانان آموخت در برابر جریان های فکری مرتبه خطر را باور، و در مقابل این تهدیدهای کشنده احساس مسئولیت کنند. وی به آنان گوشزد می کرد هنگامی که این آفت ها را به درستی شناختید، آستین بالا زنید و معرفت و ایمان خود را افزایش دهید. سپس این موفقیت ها را به دیگران نیز سرایت دهید؛ منتظر نباشید دیگران برایتان کاری کنند، بلکه خودتان به میدان بیایید تا کار پیش رود.
شخصیت استاد مطهری به گونه ای بود که دردها را شناسایی می کرد و در پی درمان آنها بود. البته مرتبه تقوا و ایمان او با این تقوایی که در برخی از افراد وجود دارد، بسیار تفاوت داشت. برخی تا جایی پیش می روند که به منافعشان آسیبی نمی رسد؛ جان خود را از همه چیز عزیزتر می دانند؛ تا جایی انجام وظیفه می کنند که نان و آبشان فراهم باشد و تا زمانی احساس مسئولیت می کنند که خطری تهدیدشان نکند. اما شهید مطهری با آن بصیرت، زیر بنای فکری قوی و تقوای شدید و آگاهانه اش به پیشواز خطرها می رفت و چون احساس مسئولیت می کرد، می گفت اسلام از جان من عزیزتر است. بیاییم بکوشیم همچون مطهری ارزش اسلام را درک کنیم و درجات تقوای خود را بالا ببریم، تا بتوانیم در این راهی که آن عزیزان سرافرازانه رفتند، گام هایی درست، سودمند و اثر بخش برداریم. (7)
کشتی نجات
گرچه همه مؤمنان نیروهای نهفته درونی بسیاری دارند، ظرفیت خود را نمی شناسند و نمی دانند با تلاش خود چقدر می توانند دیگران را از گمراهی نجات دهند. نمونه ای نادر که موفق شد در راه هدایت نسل جوان و سایر قشرها گام هایی سودمند و ارزنده بردارد، استاد مطهری بود. فضایل این مرد بسیار بود، اما شاید بزرگترین امتیازش آن باشد که درهرحال و هر برهه ای از عمرش، کوشید تا بفهمد وظیفه اش چیست وبزرگ ترین خدمت در راه راهنمایی دیگران و رهایی شان از گمراهی کدام است. او از هیچ فرصتی برای گام برداشتن در این راه کوتاهی نکرد؛ همواره می خواست روبه جلو برود؛ چه آن زمانی که در حوزه بود و چه آن وقتی که احساس کرد به دلیل شرایطی، باید به جز روش سنتی حوزه، از روشی دیگر بهره برد. او می دانست که سربازان شیطان، سنگرهای دانشگاه را اشغال کرده اند و در این محیط علمی و آموزشی، کسی نیست که بتواند پاسخگوی شبهات واشکالات وارد شده بر دین باشد، و اگر هم باشد، راه استفاده اش را نمی داند. او فهمیده بود که عده ای چنین توانی دارند، اما حصاری دور خود کشیده، مشغول کارها و پژوهش های خویش هستند؛ توجهی به محیط پیرامون، نسل جوان و قشرهای جامعه که در معرض الحاد و نابودی هستند ندارند و اگر هم دارند، نمی دانند باید چگونه و از کجا آغاز کنند.بنابراین او کوشید درحوزه ی علمیه معلوماتی کسب کند، تا بتواند تکلیفی را که بر او واجب شده، و وظیفه ای را که خداوند برایش معین کرده است، انجام دهد. در کنار فراگیری علم، با مطالعاتی جنبی، خود را آماده کرد تا بتواند در محیط دانشگاه، برای این نسل تشنه و در معرض نابودی و گمراهی، خدمات فرهنگی مناسب ارائه کند. استاد مطهری عهده دار چنین برنامه ای شد تا ناب ترین، عمیق ترین و ژرف ترین مباحث کلامی و حکمت اسلامی را به زبانی ساده، رسا و قابل فهم و درک برای نسل جوان و نیز با برخوردی صمیمی، عاطفی و با ملاحت بیان کند. وی عاشق کارش بود و به شدت با التقاط و انحرافات عقیدتی مبارزه می کرد. گرچه گاهی در گوشه و کنار برخی شاگردانش حرکاتی می کردند و او را یاری می دادند، ولی مطهری، خودش محور مبارزات در دانشگاه، -یعنی مرکز نشرافکار گوناگون -بود. (8)
شما نیز می توانید با درس خواندن، در مسیری گام بردارید که بسیار باارزش باشد. در روایتی آمده است که شخصی از امام معصوم می پرسد: من از ثواب مرزبانی و مرزداری بسیار شنیده ام؛ آیا بروم نگهبان مرزهای سرزمین مسلمین شوم و از قلمرو آنان دفاع کنم، یا به دنبال آموختن بروم؟ حضرت پاسخ می دهند: این دو قابل مقایسه نیست. ثواب تحصیل معارف و نقشی که این تلاش برای هدایت انسان ها دارد با پاداش مرزبانی و جهاد در راه خدا برابر نخواهد بود. آن شخص شگفت زده می شود و امام که این شگفتی را می بیند، می فرمایند: اگر تو مرزبان شوی، نفعش برای جامعه اسلامی، جلوگیری از یورش دشمن به سرزمین مسلمین است و این یعنی حفظ بخشی از سرزمینی که امکان دارد به دست دشمن بیفتد؛ نگهداری قسمتی از دارایی های مسلمین که در صورت کوتاهی از مرزبانی در اختیار دشمن قرار می گیرد و در نهایت شاید نجات جان چند نفر که در مخاطره قرار می گیرد. چه بسا این جان های نجات یافته، پس از مدتی بدون توشه به سرای دیگر بروند و سعادت جاویدان را در آغوش نگیرند. حال اگر یک نفر جامعه ای را از گمراهی نجات دهد؛ کشتی غرق شدگان شود؛ به امدادشان شتافته و گروهی را هدایت کند، تلاش او موجب می شود که آنان تا ابد از عذاب الاهی رهایی یابند و به رحمت بی پایان الاهی برسند.
این مثال اهمیت و ارزش راهنمایی مردم در مسائل دینی و اعتقادی را به خوبی نشان می دهد. اهمیت این مسئله وقتی روشن تر می شود که جامعه ی اسلامی در معرض خطر گمراهی باشد؛ ضلالتی سیل آسا که چون توفانی شدید مردم را تهدید می کند. اگر مسلمانان هدایت شده در معرض کفر و الحاد قرار بگیرند، خسارتش بسیار بیشتر از آن است که کافری در گمراهی خود باقی بماند. مؤمنان دوستان خوب ما و سرمایه های معنوی ارزشمندی هستند که امکان دارد به دشمن تبدیل شوند. اگر کسانی بتوانند در سطحی گسترده، ازاین فساد جلوگیری و فریب خوردگان را راهنمایی کنند، کارشان با هیچ عبادت دیگری قابل مقایسه نیست.
تقریباً نیم قرن پیش، امواجی منفی که آهنگ ماتریالیسم (9) و کفر داشتند به ایران هجوم آوردند و گروهی از جوانان را در کام ماده گرایی و افکار ملحدانه فرو بردند. مؤمنان و عالمان متعهد بسیار خون دل خوردند. عالمی مجتهد زحمت می کشید و جوانی را با اسلام، دیانت، نماز و مسجد پرورش می داد؛ وقتی این جوان وارد دانشکده می شد، نماز شب خوان بود؛ اما پس از یک سال درآن فضای غبار آلود و نا امید کننده، می شد منکر خدا! کسی که دامن همت به کمر زد و در برابر این امواج خروشان ایستاد، علامه مطهری بود و او علامه طباطبایی را کمک کرد تا فلسفه های مادی را نقد و از موازین اعتقادی، با حکمت های عالی و برهان های قوی دفاع کند. اگر شهید مطهری در این عرصه ها گام نمی نهاد، شاید میلیون ها مسلمان گمراه می شدند. او بود که این التهاب های انحرافی را سرکوب و این موج مخرب را بر طرف کرد. (10)
افشای انحراف
تبلیغات دروغین، داستانی است که هم تاریخ به گونه انکار ناپذیر نقل کرده، هم در متون دینی آمده است؛ و نیز بالاتر از همه اینها، قرآن به روشنی بر آن تصریح می کند. قرآن بارها می فرماید هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه او را مسخره کردند؛ (11) هیچ پیامبری مبعوث نکردیم، مگراینکه گفتند شاعر است یا دیوانه. (12) پس یکی از رفتارهای کفار با انبیا این بود که کاری کنند تا دیگران به سخن و دعوت آنان بی اعتنا باشند. اگر این تبلیغات دروغین موثر می شد، به هدف خود می رسیدند. آن گاه نه کسی به فرستادگان الاهی ایمان می آورد و نه کسی تصدیقشان می کرد. دشمنان نیز هنگامی که حامیانی می یافتند، مسئله را جدی تر گرفته، به آزار روانی و فیزیکی انبیا، مانند تبعید کردن و کشتن آنان می پرداختند. (13) اینها نمونه هایی بسیار دارد.یکی از راه هایی که برای مبارزه با دعوت انبیا به کار می رفت، تحریف تعالیم و آموزه های آنان بود. یعنی وقتی در روش های پیش گفته موفق نمی شدند، برای اینکه مردم را از مسیر حق منحرف کنند و به مقاصد شوم خود برسند، می گفتند ما می پذیریم که این شخص پیامبر، و کلامش صحیح است، اما آنچه او گفته، این نیست که شما می گویید. ما گفته های او را بهتر می دانیم:
فَوَیلٌ لِّلَّذینَ یکتُبوُنَ الکتابَ بِایدِیهِم ثُمَّ یقُولوُنَ هَذَا مِن عِند اللهِ لیشتَروُا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیلٌ لَّهُم مِّمَّا کتَبَت ایدیِهِم وَ وَیلٌ لَّهُم مِّمَّا یکسِبوُنَ؛ (14) «پس وای بر آنهایی که کتاب را به دست خویش می نویسند تا سودی اندک برند و می گویند که از جانب خدا نازل شده. پس وای بر آنها بدانچه نوشتند، وای بر آنها از سودی که می بردند».
عده ای بودند که نمی گفتند حضرت موسی علیه السلام یا سایر انبیا دروغ می گویند، یا پیامبر نبوده اند، بلکه می گفتند پیامبر بوده اند، اما توراتی که حضرت موسی علیه السلام آورده، نزد ماست (15) و آنکه شما می گویید، تورات نیست. این یکی از کارهایی بود که در زمینه ی تحریف لفظی انجام می دادند. اما اینکه اوضاع آن روزگار چگونه بود که می توانستند با تورات چنین کنند، خود داستانی دارد. در آن دوران امکانات چاپ یا مانند آن نبود. هنگامی که کتاب آسمانی نازل می شد، تنها گروهی اندک می توانستند بنویسند و نسخه برداری کنند. همیشه از افتخارات رجال کنیسه (16) این بود که نسخه های تورات را پیش خود نگاه می داشتند و آنها را به کسی نشان نمی دادند. به همین سبب، گاهی فرصتی پیش می آمد که خودشان هم چیزی بنویسند و بگویند اینها نسخه هایی اینها نسخه هایی است که نزد ما بوده است. شایع تر از تحریفات لفظی، تحریف معنوی بود؛ یعنی می گفتند حضرت موسی علیه السلام یا عیسی علیه السلام از فلان سخن، این است که ما می گوییم؛ نه آنچه شما می فهمید. این عیناً همان تفسیرمتون یا قرائت جدید از یک متن دینی است، که در ادیان پیشین فراوان به چشم می خورد. پیگیری پیشینه تاریخی این موضوع نشان می دهد، اگر چه تفسیر متون به منزله ی شاخه ای از فلسفه مطرح نبوده، ولی تفسیرهای نادرست متون دینی پیشینه ای بسیار دیرین دارند.
در اسلام برخی از این کارها انجام شدنی نبود. تحریف لفظی قرآن امکان ندارد؛ زیرا خداوند، خود ضمانت کرده است که الفاظ قرآن تا روز قیامت دست نخورده باقی ماند. (17) بنابراین کسی نمی تواند ادعا کند قرآن راستین نزد من است. اما کتاب های آسمانی پیشین چنین نبوده اند. برای نمونه از کتاب اصلی حضرت عیسی، یعنی انجیل، چیزی باقی نمانده است. چهار کتاب هست که چهار نفر دیگر نوشتند و به نام کتاب مقدس در اختیار مسیحیان گذاشتند. (18) از کتاب های پیامبرانی چون نوح و ابراهیم (19) و زبور داوود (20) هم چندان اطلاعی در دست نیست.
گرچه قرآن از تحریف لفظی مصون است، ولی تحریفات معنوی امکان دارد. اگر نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام را مرور کنید، خواهید دید در آن زمان که هنوز چند سال از رحلت پیامبر اکرم صلی الله وعلیه و آله نگذشته بود، امام علی علیه السلام از دست کسانی که قرآن را غلط تفسیر می کنند، می نالد:
وَانّه سیاتی علیکم من بعدی زمان لیس فیه شی اخفی من الحقّ ذو لا اظهر من الباطل والا اکثر من الکذب علی الله و رسوله و لَیسَ عند اهل ذلک الزمان سلعه اُبور من الکتاب اذا تُلِی حق تلاوته ولا انفق منه اذا حُرِّفَ عن مواضعه و لا فی البلاد شی ء انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر فقد نبذ الکتاب حملته و تناساه حفظته فالکتاب و اهله فی ذلک الزمان فی الناس و لیسا فیهم و مَعَهُم لانّ الضلاله لا توافق الهُدی وان اجتمعا: (21) «همانا پس از من روزگاری بر شما فرا خواهد رسید که چیزی پنهان تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ به خدا و پیامبرش نباشد. و نزد مردم آن زمان کالایی کسادتر از قرآن نیست، اگر آن را درست بخوانند و تفسیر کنند و متاعی پر رونق تر از قرآن یافت نمی شود، آن گاه که آن را تحریف کنند و معانی دلخواه خود را رواج دهند. در شهرها چیزی ناشناخته تر از معروف و شناخته تر از منکر نمی باشد. حاملان قرآن آن را واگذاشته و حافظان قرآن آن را فراموش می کنند. پس در آن روز قرآن و پیروانش از میان مردم رانده و مهجور می گردند و هر دو غریبانه، در یک راه ناشناخته سرگردانند و میان مردم پناهگاهی ندارند. پس قرآن و پیروانش در میان مردم اند، اما گویا حضور ندارند. با مردم اند، ولی ازآنها بریده اند، زیرا گمراهی و هدایت هرگز هماهنگ نشوند، گرچه کنار یکدیگر قرار گیرند».
این پیشگویی ها را اکنون می توان درک کرد. کسانی که از تحریف لفظی قرآن نا امید و چاره ای جز بازی با معانی قرآن ندارند، نظریه ای را مطرح، و آن را دستاویز خود ساخته اند؛ نظریه ای که می گوید از یک کلام حق می توان فهم های متفاوتی به دست آورد و معلوم نیست فهم شیعه از قرائت سنی ها بهتر باشد و چه بسا قرائت پیروان ادیان دیگر از قرائت ما مسلمانان جالب تر باشد. البته این مسئله چیز تازه ای نیست، اما کسی که امروز دامی نو گسترانیده، جان هیک (22) است. او کتاب هایی در این زمینه نوشته، که مطالبش مورد انتقاد بزرگان قرار گرفته است.
البته عواملی نیز وجود دارد که کمک می کند گروهی فریب این تحریفات را بخورند؛ از جمله آنکه التزام به موازین دینی در دنیای کنونی برای برخی دشوار است. امروز نظریاتی جدید با جاذبه هایی دروغین مطرح است، که گرچه دین آنها را نمی پسندد، افراد ظاهر بین را قانع می کند. بنابراین، شرایط برای گمراهی آنان و سقوطشان در این مرداب فراهم می شود.
هیچ جنایتی بدتر از پنهان سازی حقایق دین، جلوگیری از گسترش آنها یا تحریفشان وجود ندارد. در اقوام گذشته این تحریفات می شد و در امت اسلامی نیز این کارها امکان دارد. علمای اسلام وظیفه دارند نخست جلوی این تحریفات را بگیرند، سپس مردم را به سوی راه حق ارشاد کنند و آنان را از غلطیدن در این گرداب ها بر حذردارند. ادله عقلی، شرعی و روایی فراوان وجود دارد که این حرکت ضروری است و اگر واجب عینی قطعی نباشد، برای علما واجب کفایی است. آنان باید حقیقت دین را آشکارا به مردم بگویند و اگر سکوت کرده، در برابر تحریفات خاموش باشند و اجازه دهند حقایق دین با تحریفات لفظی و معنوی وارونه، و باعث گمراهی مردم شود، بی تردید به فاجعه ای رضایت داده اند که از جنایت بنی امیه در کربلا، بدتر و اسف بارتر است. قاتلان سیدالشهدا گناهی سنگین مرتکب شدند؛ عزیزترین افراد و پاک ترین خون ها را بر زمین ریختند و آن همه ظلم و جنایت کردند، اما چقدر توانستند به دیانت مردم ضرربزنند و آنها را گمراه کنند؟خداوند اراده فرمود، با وقوع این حادثه در کربلا، نه تنها آسیبی به ارزش ها نرسید، دین الاهی و سنت محمدی، زنده و ارزش های معنوی شکوفا شدند.
شهید مطهری برای جلوگیری از تحریفات به پاخاست؛ قلم به دست گرفت؛ سخنرانی کرد؛ کلاس تشکیل داد؛ به افشاگری پرداخت؛ مقاومت کرد و حقایق را باز گفت؛ زیرا می دید گروهی دارند با روش های گوناگون اعتقادات، باورها و سنت های اصیل را تحریف می کنند. او هنگامی که دید بحث جبر و اختیار، عدل الاهی و موضوع سرنوشت انسان ها به گونه ای تحریف شده در میان جوامع اسلامی مطرح شده است و مردم برداشت هایی نادرست از این موضوعات دارند و حتی برخی می خواهند انحطاط مسلمانان را به سرنوشت جبری آنان مرتبط کنند، با سخنرانی و نوشته هایی ارزشمند، حقیقت بحث های کلامی و فلسفی مسائل اسلامی را دراین قلمرو بازگفت. همچنین زمانی که مشاهده کرد در نشریات برخی گروه های به ظاهر اسلامی و آثار شماری از روشنفکران مسلمان، تحریفاتی درباره ی جهان بینی اسلامی وجود دارد، مجموعه ای را در همین موضوع طی سال های 56و 57 نگاشت. (23)
آن شهید وقتی می دید برخی مداحان، مرثیه سرایان، روضه خوان های حرفه ای کم سواد و نیز تعزیه خوانان برای ایجاد سوز و گداز کاذب و گریاندن مردم، از حوادث کربلا و حماسه عاشورا برداشتی دارند؛ هدف امام حسین علیه السلام را تحریف می کنند و تاریخ این قیام شکوهمند را از مسیر اصلی و هدف مقدس آن خارج می کنند، در یک مجموعه سخنرانی و یادداشت ارزشمند - که همه آنها چاپ شده و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است-مردم و شیفتگان ساحت خامس آل عبا را از این تحریفات آگاه کرد و حقایق و وقایع اصیل این حرکت پربار و مقدس را برای آنان بازگفت. (24)
همچنین در زمان رژیم پهلوی، گروهی از نویسندگان داخلی و نیز برخی مستشرقان، با نوشتن کتاب های تاریخی کوشیدند تحریفی در مسیر تاریخ ایران پدید آورده، روابط ایران و اسلام را بر خلاف آنچه بوده است، معرفی کنند و مردم را به دوران باستان و روزگار پیش از اسلام توجه دهند. برای نمونه تأکید کردند برخی مقاومت ها، مانند شعوبیه گسترش زبان فارسی، تصوف و حتی تشیع، ایستادگی روح ایرانی در برابر اسلام است و ادیبان و حکیمانی چون فردوسی و شیخ شهاب الدین سهروردی مظهری از این مقاومت اند. شهید مطهری در برابر این تحریف به پا خاست. او نخست طی سخنرانی هایی با عنوان خدمات متقابل اسلام و ایران، حقایقی را در این زمینه بازگفت. سپس خطاهای این مورخان و اغراض برخی نویسندگان داخلی و خارجی را افشا کرد. (25) تکمیل شده این بیانات، با افزوده هایی در قالب کتابی چاپ شد. (26)
پینوشتها:
1. سخنرانی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد، (1370/02/11)؛ و سخنرانی در دانشگاه تهران، (1369/2/19).
2. یونس (10)، 32.
3. همان، 35.
4. قلم (68)، 35-40.
5. در منابع غرب کثرت باوری به پلورالیسم (Pluralism) موسوم است. این نظریه لزوم کثرت عناصر و عوامل در جامعه و مشروعیت آنها را باور دارد و عقیده اش بر این است که تنوع آرا و عقاید در جهت مصالح عموم مفید است. راه درست یکی نمی باشد؛ مسیر صحیح بسیار زیاد است و از هر طریقی می توان به حقیقت رسید. پلورالیسم می گوید باید عقاید و آرای دیگران را، اگر چه به نظرتان باطل باشد بپذیرید. خاستگاه اصلی نظریه ی کثرت باوری آمریکاست و لیبرال های این کشور بیش از همه بر آن تأکید می کنند.
6. انعام (6)، 71.
7. سخنرانی در دانشگاه صنعتی شریف، (1371/2/11).
8. سخنرانی در مراسم تجلیل از استادان و محققان مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی رحمه الله، (1382/2/14).
9. ماتریالیسم دیالکتیک (Dialectical Materialism) یا ماده باوری نظریه ای بود که توسط انگلس در کتاب های آنتی دورینگ و دیالکتیک طبیعت فرمول بندی شد و مارکس هم به طور پراکنده از آن بحث هایی به میان آورد. بر اساس این نظریه بنیان هستی بر ماده استوار است و تمامی صورت های هستی ریشه ی مادی دارند که بر اساس قوانین دیالکتیک دگرگون می شوند.
انگلس این برداشت را از فلسفه ی آلمانی که در اندیشه هگل به کمال خود رسیده بود برگرفت. کل فرایند حرکت تکامل غیرمکانیکی و کیفی است که از سطوح پایین به بالا حرکت می کند، اما قوانین طبیعی حاکم بر کل این فرایند، مستقل از اراده و کنترل انسان هستند. انگلس با الهام از اندیشه های هگل اعتقاد داشت تمام جهان طبیعی، تاریخی و فکری تحت عمل سه قانون قرار دارد: قانون تحول کمیت به کیفیت و برعکس (قانون جهشی)، قانون تداخل اضداد و قانون نفی نفی. گئورگی پلخانف دوست و هم فکر انگلس و لنین اعتقاد داشت که ماتریالیسم تاریخی را می توان از این قوانین به دست آورد. لنین این سه قانون را پذیرفت و استالین تغیراتی در آن پدید آورد و دیکتاتوری پرولتاریا را مطرح کرد و اصل نفی نفی را کنار گذاشت (اقتباس از فرهنگ های علوم سیاسی).
10. سخنرانی در یادواره ی شهدای کرمان، (1380/2/10).
11. و لقد استهزی ء برسل من قبلک فحاق بالذین سخروا منهم ما کانو به یستهزوون؛ «پیامبرانی را هم که پیش از تو بودند مسخره می کردند، پس استهزاکنندگان را عذابی که به ریشخندش می گرفتند فرو گرفت» (انعام، 10)؛ و نیز ر. ک: رعد، 32و انبیا، 41.
12. قال ان رسولکم الذی ارسل الیکم لمجنون؛ «گفت این پیامبری که به سوی شما فرستاده شده است، دیوانه می باشد» (شعرا، 27) ونیز ر. ک: صافات، 36؛ دخان، 14؛ ذاریات، 39و 52 و طور، 29.
13. یکفرون بایات الله و یفتلون النبیین بغیر الحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون؛ «به آیات خدا کافر شدند، پیامبران را به ناحق و تجاوز کشتند و نافرمانی کردند و تجاوز ورزیدند» (بقره، 61).
14. بقره (2)، 79.
15. پس از مرگ حضرت موسی علیه السلام نسخه تورات نزد گروهی از یهود بوده که بنا به توصیه آن حضرت، هر هفت سال آن را برای مردم می خوانده اند. بنابراین تحریف و دستبرد در آن برای حافظانش خیلی آسان بوده است و دیگران از آن اطلاعی نداشتند.
16. کنیسه (Kanisa) یا کنشت به معبد یهود و نصارا گویند. امروزه معبد یهود را کنیس، معبد مسیحیان را کلیسا، معبد مسلمانان را مسجد و جامع و معبد بت پرستان را هیکل می گویند (اقرب الموارد).
17. انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ «ما قرآن را خود نازل کرده ایم و خود نگهبانش هستیم» (حجر، 9).
18. حضرت عیسی بن مریم علیه السلام چهار سال قبل از مبدا تاریخ میلادی به دنیا آمده و در حدود سی سالگی دعوت خود را شروع نموده است، مدت دعوت عیسی علیه السلام سه سال طول کشیده است، کتاب آسمانی عیسی که مردم را به آن دعوت کرده، انجیل است، این کتاب مقدس بر اثر حوادث گوناگون تاریخی از بین رفته است، به طوری که اثری از آن نمانده است، بعد از این که انجیل اصلی از بین رفت حواریون عیسی آن را بازنویسی کردند چنان که امروزه نزد مسیحیان چهار انجیل متی، (مصحف اول دارای 28 باب و 1070 آیه)، انجیل مرقس (16 باب و 1678آیه) انجیل لوقا (24 باب و 1282 آیه) انجیل یوحنا (21 باب و 876 آیه)، این کتاب ها از نظر تعداد باب و آیات اختلافات زیادی دارند و مشخص است از انجیل اصلی بسیار فاصله دارند.
19. طبق برخی روایات بر حضرت ابراهیم علیه السلام کتاب آسمانی صحف نازل گردید که شامل ده صحیفه بود.
20. کتاب حضرت داوود علیه السلام زبور بوده که به آن مزامیر هم می گویند. این اثر حاوی سرودها و دعاهایی است که حضرت داوود نبی از مشهورترین مولفان آن بوده و به همین دلیل تمام آن به نام وی معروف است، ولی جمع آوری این سرودها در حدود هزار سال، از زمان حضرت موسی تا عزرا، انجام یافته است. مزامیر یا زبور به پنج بخش تقسیم می شود که برخی مزمارهای آن به افراد دیگری که گمنام هم بوده اند، منسوب می باشد (گلی زواره).
21. نهج البلاغه، خطبه 147.
22. جان هیک (Jan hayek) از فلاسفه معاصر است که موضوع «کثرت گرایی دینی» را مطرح کرد و تقریبا در همه آثارش این موضوع مطرح شده است. البته این نظریه مبتنی بر الهیات لیبرالیستی بوده و مستقیما از پروتستانتیسم لیبرال به وجود امده است. وجوه کثرت گرایی جان هیک عبارتند از: تسامح؛ یعنی پیروان دیگر ادیان محترم شمرده شوند و نجات؛ یعنی غیر مسیحیان می توانند به نجات افراد این آیین نائل گردند. هیک می گوید تمام ادیان بر خلاف تفاوت های ظاهر، در ابراز حقیقت واحدند. در واقع این تفکر می گوید حقیقت، رستگاری، نجات و کمال منحصر به دین خاصی نیست و همه ادیان از حقیقت بهره ای دارند و پیروان ادیان در عین داشتن اعتقادی خاص، می توانند در کنار هم زندگی کنند. این هم زیستی مسالمت امیز را به تولرانس (tolerance) یا تسامح تعبیر کرده اند.
23. واپسین اثر قلمی استاد مطهری کتاب مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی است که در این طرح ایشان بخش امامت و رهبری را در نظر گرفته بود، اما متأسفانه فرصت تألیف آن را به دست نیاورد.
24. کتاب حماسه حسینی حاوی مجموعه سخنرانی ها و یادداشت های شهید مطهری درباره حادثه کربلاست که در ضمن آن، بسیاری از افکار غلط، برداشت های نادرست و تحریفات لفظی و محتوایی قیام کربلا را باز گفته است.
25. کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران پس از مقدمه ای مفصل درباره ملیت و نژاد دیدگاه اسلامی در این باره، در سه بخش تدوین یافته است. در نخستین بخش استاد مطهری چگونگی اسلام آوردن ایرانیان را باز گفته و تشیع ایرانیان را بررسی کرده است. در دومین بخش خدمت اسلام به مردم ایران تشریح گردیده و در سومین بخش خدمات علمی، فعالیت های فرهنگی و تبلیغی و نقش ایرانیان در شکوفایی تمدن اسلامی و گسترش اسلام در برخی مناطق اسیا و آفریقا ارزیابی شده است. در مباحثی از این کتاب، شهید مطهری اشتباه های مورخان ایرانی و برخی غربی ها را درباره رابطه ایران و اسلام و چگونگی گسترش تشیع در این سرزمین به طور مستند نقد، و رد کرده است.
26. سخنرانی در دانشگاه تهران، (1380/2/10)؛ سخنرانی در مسجد اعظم قم به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری، (1379/2/11).
/ج