مقدمه
تاریخ پزشکی در ایران پس از اسلام با پزشکی اسلامی (یعنی خدمات مسلمین) ممزوج می باشد، منتهی اطباء ایرانی سهم بسیار بزرگی در پزشکی اسلامی دارند و اصولاً نمی توان گفت این دو (یعنی پزشکی ایران و پزشکی اسلامی) از یکدیگر مجزی می باشند.مکتب پزشکی بزرگ جندی شاپور قبل از اسلام و هم چنین پس از ظهور اسلام تا دوران تمرکز علمی بغداد، (مأئه دوم و سوم هجری قمری) اقتدار و اهمیت خود را از دست نداده وعده زیادی طبیب پرورش داده که نمونه بزرگ آن آل بختیشوع(1) می باشد.
گذشته از آن اصولاً قسمتی مهم از پزشکی اسلامی دنباله مکتب پزشکی جندی شاپور است که اطباء این مکتب (یعنی جندی شاپور) استادان مکتب طبی اسلامی می باشند.
ذکر مطلب بالا از آن نظر بود که معلوم گردد، که استادان مکتب جندی شاپور و آثار آن ها (چه در ایران و چه در سایر قسمت های مفتوحه توسط اعراب) خدمات ذی قیمتی به پزشکی اسلامی نموده اند.
خدمات دانشمندان به پزشکی اسلامی
از طرفی لازمست متذکر گردیم که علاوه بر ایرانیان و شاگردان مکتب جندی شاپور نسطوری ها(2)، حرانی ها (3) ، صابئین (4) و یهودیان (5) نیز در پزشکی اسلامی چه از نظر ترجمه کتب یونانی و نقل آن ها به عربی و یا سریانی و چه از نظر تألیف کتب طبی و چه از بابت پزشکی و ایجاد بیمارستان ها و امثال آن ها دخالت تام داشته اند.تعالیم اسلامی در پزشکی اسلامی
اما از آن جا که تعالیم پیغمبر اسلام (ص) افراد را برای عمل به خیرات و مبرات و انفاق مال در راه خیر هدایت و ارشاد فرموده، بدین مناسبت پزشکی و پزشکی در تمدن اسلامی پیشرفت فوق العاده داشته است و خوشبختانه نمایندگان بزرگ اسلامی بیشتر ایرانی بوده اند و اینان توانستند در دوران تمدن اسلامی ستارگان قدر اول آسمان دانش پزشکی باشند، بمانند طبری(6) ، رازی (7)، اهوازی (8)، ابن سینا (9) و جرجانی (10) (گرگانی)طب ان اسلامی و زبان عربی
غلبه عرب بر عجم و اجبار نویسندگان در نگارش کتب و مؤلفات و آثار خود به زبان علمی زمان یعنی عربی (بمانند زبان لاتین در قرون وسطی در اروپا) باعث گردیده که بعضی از تذکره نویسان و مورخین تمدن اسلامی و مخصوصاً پزشکی اسلامی را به حساب عرب بیاورند، و آن را به نام «پزشکی عرب» در کتب خود متذکر گردند، در صورتی که چنین نیست بلکه اکثر علمای تمدن اسلامی به خصوص اطباء اسلامی غیر عرب هستند و بسیاری از ملل و اقوام کشورهای مفتوحه در این امر مهم شرکت داشتند و اگر در مورد پزشکی عرب (که بغلط مصطلح شده) بخواهیم حق مطلب را ادا نماییم، باید بگوییم «پزشکی اسلامی» و همان طور که شاد روان پروفسور ادوارد برون (11) در مقدمه کتاب «پزشکی عرب» بدان اشاره کرده و نام «پزشکی اسلامی» بر آن نهاده است، منتهی باید در این اصطلاح حق همه ملل و اقوام را به مانند ایرانیان و نسطوریان و صابئین و حرانی ها را (چنان که آمد) ادا کرد و غیر از آنان اصولاً می بایست حق خدمات خدمت گذاران تمدن شرق و غرب امپراطوری اسلام را هر کدام علیحده ملحوظ دانست.اما حقیقت امر آن است که وقتی صحبت از پزشکی اسلامی و یا علوم اسلامی در میان می آید، مقصود و منظور نظرات پزشکی و یا علمی است که در کتب تمدن اسلامی که عموماً به زبان عربی مدون گردیده، در صورتی که در اصل همه آن ها عموماً از دانشمندان یونانی و هندی و بعضاً ایرانی یا تراجم یونانی به سریانی و میراث اسکندرانیان(12) و امثال آنها است منتهی به زبان عربی تدوین شده است.
نکته مهم دیگری که ضمن کلیات پزشکی اسلامی باید در نظر داشت آن که پس از ظهور اسلام و پیشرفت مسلمین و گشودن کشورها و غلبه بر اقوام و ملل، طبیعی است اینان مقهور قوم غالب گردیده و باز طبیعی تر است که قوم غالب کوشیده است زبان خود را در کشورهای مفتوحه رواج دهد، (یا آن که اقوام مغلوب چاره ای جز قبول آن نداشته اند)، اما این امر باعث آن نخواهد شد که تمدن این اقوام علاوه برآن که بر جای باقی مانده، سهل است که مایه تمدن اسلامی گردیده است و با آن که اقوام و کشورهای مفتوحه توسط اعراب در زیر سلطه آنها بودند عده زیادی از آن ها و ساکنان کشورهای مغلوب عقاید ضد عربی داشتند.
در این باره بدون این که راه غلو و مبالغه رفته باشیم چند موضوع بسیار اساسی را در تاریخ پزشکی ایران و اسلام نباید از نظر دور داشت که عبارتند از:
اول حمله قوم غالب یعنی عرب بر سایر کشورها و اطاعت اقوام و ملل مغلوبه از فرماندهان و ولاه منصوبه عرب،
دوم نفوذ زبان عربی بر روی کشورها و نتیجه بر روی اقوام و ملل مغلوبه،
سوم تعالیم و دستورهای قرآن کریم مخصوصاً درباره عمل به خیرات و مبرات و امثال آن ها،
چهارم تمدن و معارف و فرهنگ کشورهای مفتوحه و اثر فوق العاده و کم نظیر این اقوام بر روی تمدن اسلامی که مایه اصلی این تمدن بوده است.
اما واسطه و رابطه ای که اقوام و ملل مغلوبه را با یکدیگر مأنوس و مرتبط داشته، از طرفی دین اسلام و از طرف دیگر زبان عربی بوده و همین وسیله ارتباط دومی یعنی زبان عربی و نگارش کتب باعث گردیده است، که در تمدن اسلامی خدمات همه دانشمندان و علماء را به حساب عرب گذارند، در صورتی که می دانیم در تمدن اسلامی عده زیادی دانشمندان غیر عرب بودند و تعداد علما و دانشمندان عربی الاصل در برابر غیر عرب ناچیز می باشد، مخصوصاً در پزشکی اسلامی باید گفت خدمات ایرانیان و اطباء ایرانی و آثار و یادگارهای این دسته از سایر اقوام و ملل زیادتر بوده و نباید از نظر دور داشت که در دوران خلافت راشدین و بنی امیه و اوائل عباسیان توجه به علوم و بالنتیجه پزشکی بسیار کم بوده، خاصه در دوران خلفای بنی امیه که اصولاً غیر از اقوام عرب و زبان عربی و فصاحت و بلاغت و شعر عربی به امر دیگری توجه نبوده است.
تمام شرح بالا فقط از آن نظر بود که بدون جانبداری موضوع پزشکی و تاریخ آن پس از ظهور اسلام کمی روشن گردد، تا حق خدمت گذاران واقعی ادا شده باشد.
انتقال پزشکی به ممالک اسلامی
در این مقدمه متذکر می گردیم که انتقال علوم از کشوری به کشور دیگر یا از قومی به قوم دیگر قاعده از مرز و سر حدی باید بگذرد.درباره علم و پزشکی و انتقال آن به ایران باید گفت که منابع دانش طبی یونانی بیشتر از آتن(13) و اسکندریه(14) و از این شهر به خاورمیانه عملی گردید و این تمدن اسکندرانیان می باشد که به مشرق روی آورده است و راه رسیدن علوم و افکار یونانی به خاورمیانه اول دفعه از نویسندگان و دانشمندان مسیحی سریانی بوده و از آن پس عربی زبانان مستقیماً به منابع یونانی دست یافته و تتبعات فراوان در آن ها کردند.
گذشته از آن راه دیگر انتقال علوم طبی از هندوستان بوده است. به شرح ایضاً راه دیگری که به نظر می رسد در انتقال علوم دخالت داشته بلخ (15) (باکتریا) می باشد، اما اصول و مواد اولیه از اسکندریه و یونان است.
منابع دیگری نیز وجود داشته که یکی از آن حران می باشد. در این جا متذکر می گردیم با آن که عرب بر کشورها و گشودن سرزمین ها و تمرکز نیروی عربی در مراکزی به مانند بغداد و دمشق به عمل آمد باز عده ای از اقوام بالاخص ایرانیان مسیری خاص جهت خود انتخاب کرده بودند و آن این که اطاعت حقیقی و باطنی را از این دو مرکز نداشتند، به همین نحو در غرب امپراطوری اسلام یعنی اندلس (16) (اسپانیا) این امر مشاهده می شود.
بنابراین بدیهی است ضمن پزشکی اسلامی حتماً می بایست پزشکی اسلامی در مغرب که دنباله پزشکی اسلامی در شرق است، مورد مطالعه قرار گیرد و این سیر علوم طبی ابتدا در بغداد تمرکز یافته که راه ورود بدان از ایران و سوریه و بلخ و هند می باشد، که از آن به بعد شهرهای دمشق و حلب و قاهره و قرطبه (17) (شهر دانشگاهی بزرگ اندلس) و سمرقند مرکزیت یافته اند.
نکته دیگری که ذکر آن در این مقدمه کمال لزوم را دارد، آن که علوم طبی در تمدن اسلامی عیناً به همان طریق که در یونان بوده در سرزمین های اسلامی به دست مسلمین نرسیده، بلکه در محیط اسلامی با پزشکی ایران و هند اختلاط و امتزاج یافته و به صورت پزشکی اسلامی در آمده است.
میراثی که پزشکان اسلامی از پزشکی یونان و اسکندریه و انطاکیه (18) به دست آوردند، کتاب های بقراط (19) و جالینوس (20) بوده که یا مستقیماً به عربی و یا غیر مستقیم از یونانی به سریانی و سپس به عربی برگردانده شده است و پس از انتقادات کامل از آن کتب، اطباء مسلمان از استادانشان جدا گردیه و شخصاً انتقادات بسیار اساسی بر آنان گرفته که در این کار پزشکانی ایرانی سهمی کم نظیر دارند و این دوره همان است که به دوره تألیف نامیده می شود و همین دوره می باشد که راه تحقیق و تتبع را برای اطباء و دانشمندان آتی بازگردانیده است.
در خاتمه این مقدمه متذکر می گردیم که در دوران ساسانیان مکتب و بیمارستان جندی شاپور در این شهر تأسیس گردید که مرکز بزرگ علمی و طبی آن دوران می باشد. در این مرکز بزرگ گذشته از تعلیم فلسفه و حکمت و بعضی علوم دیگر علم پزشکی رونقی به سزا داشته و همان طور که تذکر داده شد، پزشکی این مکتب مخلوطی از پزشکی ایران و یونان و هند بوده که از جمع آن ها مکتب و بیمارستان جندی شاپور تشکیل گردیده است.
مراکز علمی و طبی قبل از بغداد
قبل از طلوع اسلام در دنیای آن روزی چهار مرکز مهم طبی وجود داشت که خدمات ذی قیمتی به عالم پزشکی کرده و نمایندگان دانشمند و کتب و آثار معتبره ای از خود به یادگار گذارده اند و چنان که ضمن تاریخ پزشکی ایران قبل از اسلام متذکر گردیدیم مراکز علمی و طبی آن دوران قبل از بغداد متعدد بوده که مهم ترین آن ها عبارتند از مرکز علمی اسکندریه در مصر و مرکز علمی شام و قسمت های شمالی بین النهرین و مرکز بزرگ علمی چندی شاپور یا بهتر بیان داریم، دانشگاه بزرگ جندی شاپور در ایران و آخرین آن ها مراکز علمی و طبی هندوستان بوده که هر یک از این مراکز بزرگ علمی به نحوی در تاریخ پزشکی ایران از خود اثری به یاد گذارده است.باز اضافه می کنیم که هر یک از مکاتب و مراکز علمی و طبی فوق الذکر اختصاصاتی داشته که از نظر تاریخ پزشکی نقش مخصوصی ایفا کرده و تا این عوامل توضیح داده نشود تاریخ پزشکی در ایران و اسلام روشن نخواهد شد.
پی نوشت ها :
1. آل بختیشوع - شرح آن بعداً بیاید.
2. نسطوریان یا نساطره (Nestoriens) عده از دانشمندان تابع نسطوریوس (Nestorius) بطریک بزرگ قسطنطنیه بوده که خدمات ذیقیمتی در انتقال علوم یونانی به خاورمیانه نموده اند. (شرح مفصل آن بعد می آید).
3. حرانیان (حرانی ها) منسوب به شهر حران می باشد. نام قدیم حران کرائه (Carrhae) می باشد این شهر در قدیم بسیار معتبر بوده ولی اکنون جز خرابه هایی چیزی از آن باقی نیست. در جوار خرابه های آن دهی به نام هران در جنوب ترکیه در شهرستان اورفا می باشد.
4. صابئین، نام فرقه و دسته ای دینی بوده که به نام های مغتسله، ماندانی و نصوری که در قرآن کریم نیز به نام صابئین آمده است. (بعداً شرح آن ها خواهد آمد).
شهر «رها» و «حران» و «رأس العین» از مراکز صابئین بوده است. دین صابئین که به صورت یک عرفان مسیحی بوده در شامات و عراق و بابل انتشار داشته است.
5. یهودیان سهم بزرگی در پزشکی اسلامی و ترجمه و تألیف کتب طبی در تمدن اسلامی داشتند. اینان بیشتر در سرزمین مصر و شمال افریقا (تونس، الجزیره، مراکش) و اندلس (اسپانیا) خدمت کره و شهرت یافته اند. اغلب پزشکان یهودی در پزشکی و فلسفه دستی به سزا و عموماً مجالس درس و بحث داشتند.
اولین طبیب یهودی به نام اسحق بن عمران الاسرائیلی (در دولت زیاده الله سوم 290هـ.ق 902م. ) در قیروان به پزشکی مشغول بود و مدتی نیز پزشکی دربار زیاده الله سوم را داشت.
وی کتب چندی از یونانی به عبری ترجمه کرده از آثار وی کتابی است به نام «دلیل الاطباء» که به عربی بوده و بعداً برای اولین بار این کتاب طبی توسط قسطنیطین آفریقایی (Constantin L'africain) متوفی به سال 479هـ . ق مطابق 1087 میلادی به لاتین بر گردانده شده است.
غیر از او بسیاری از اطباء یهودی مخصوصاً در مغرب به مانند : «ابو عمران موسی بن میمون اسرائیلی، و ابن بکلارش یونس بن اسحق (یا یوسف بن اسحق) اسرائیلی قرطبی صاحب کتاب «المفردات فی الطب یا مفردات ابن بکلارش» خدماتی ارزنده به پزشکی اسلامی نموده اند.
6. علی بن ربن طبری یا علی بن زیل یا علی بن سهل یا علی بن سهل بن ربان طبیب بزرگ ایرانی.
7. رازی طبیب و شیمیست و فیلسوف نامدار ایرانی.
8.علی بن عباس مجوسی اهوازی ارجانی طبیب بزرگ ایرانی.
9. شیخ رئیس حسین بن عبدالله بن سینا طبیب و فیلسوف بزرگ ایرانی.
10. زین الدین سید اسماعیل گرگانی طبیب بزرگ ایرانی.
(شرح همه آن ها بعداً بیاید).
11. پرفسور ادوارد برون (Prof. E. G. Browne) مستشرق بزرگ انگلیسی (1926 -1862 میلادی).
12. سریانی ها شرح آن بعداً می آید.
13. اسکندرانی یا اسکندری و اسکندریه ای منصوب به اسکندریه می باشد که عده زیادی دانشمند و طبیب بدین اسم در تاریخ پزشکی دیده می شود که همه جزو مکتب اسکندریه (Alexandrie ) می باشند.
14. آتن (Athenes) پایتخت کشور یونان.
15. اسکندریه (Alexandrie) واقع در کشور مصر کنونی در ساحل مدیترانه که اسکندر مقدونی آن را تأسیس نمود (323 ق.م).
16. بلخ یا باکتریا [باختر، (Bacteria)] شهر واقع در آسیای مرکزی.
17. اندلس ایالت جنوبی کنونی اسپانیا (Andalousie) که در آن مراکز بزرگ علمی به مانند قرطبه (Cordoba Cordoue) و غرناطه (Granada ' Grenade) و امثال آن ها در دوران خلافت خلفای اموی اندلس داشته است.
18. انطاکیه (Antioche) شهر واقع در ساحل شرقی مدیترانه در سر حد بین سوریه و آسیای صغیر که سابقاً جزو سوریه بوده ولی اکنون جزو کشور ترکیه است.
19. بقراط یا ابقراط طبیب بزرگ یونانی (Hippocrate).
20. جالینوس - (Galien ' Galen) شرح آن بعداً به تفصیل خواهد آمد.