نویسنده: اوتاکر کلیما
مترجم: عیسی شهابی
مترجم: عیسی شهابی
پس از برافتادن دولت ساسانیان، اشاعه ی تدریجی اسلام در ایران آغاز شد، و همگام با آن، عربی نیز، که زبان متن های مقدس آن است، رونق یافت، واژه های تازی به زبان فارسی راه یافت. ایرانیان، به تدریج آیین حضرت محمد (ص) را پذیرفتند؛ چنان که، با گذشت زمان، پیروان کیش زرتشت در اقلیت ماندند و دسته ای از آنان به هندوستان مهاجرت کردند. در شمال ایران، شاه زاده نشین های بومی، تا اواسط سده ی پانزدهم، موجودیت خود را حفظ کردند و بازماندگان دودمان های نجبای درجه ی اول دوران ساسانی در این نقاط فرمان روایی داشتند. در آن جا، فارسی میانه، دست کم تا سده ی یازدهم، مخصوصاً در کتیبه های با عظمت (میل رادکان) به کار می رفت. ایرانیان به خدمت تازیان در آمدند و در امور دیوانی و دربار غالباً شاغل مقام های مهمی بودند (برمکی ها). بالاخص، سازمان ادارات دارایی، در دوران امویان (661-750)، در کف کارمندان ایرانی بود. در دوران عباسیان، از سال (750 به بعد)، فعالیت عنصر ایرانی فزونی می یابد؛ مخصوصاً، در قیام هایی که غالباً بر پایه ی نهضت های سوسیالیستی صورت می گیرد. اکثریت ایرانیان مسلمان دانشور، در نهان، به آیین کهن یا مانویت رغبتی دارند و، مکرر، مورد تعقیب خلفای متعصب قرار می گیرند. شگفت آن که، همان مردانی که ترجمه ی مهم ترین و تکامل یافته ترین پدیده های ادبی فارسی میانه را به تازی بر عهده داشتند در شمار این دسته بودند. بزرگ ترین آنان روزوه، پسر دادویه، بود که به نام اسلامی خود عبدالله بن مقفع (مقتول به سال 757) بیش تر شهرت دارد و ترجمه ی پنگ چتترا(1)، تألیف برزویه، و وقایع نامه ی خوتای نامک، تألیف دانشور، را به تازی برگرداند. ترجمه ی تازی خوتای نامک، بعدها، برای دانشمندان تازی و فارسی دری مأخذ اصلی اطلاعات درباره ی گذشته ی ایران گشت. زرتشتیان مطلع از ادبیات کهن، گاه به گاه، مورد عنایت شاهان ترک و ایرانی قرار می گرفتند تا مجموعه ی روایت های قدیمی را برای آنان ترجمه کنند و، مخصوصاً، به دل خواه ایشان، در آن تغییراتی دهند که مؤید قانونی بودنشان باشد. بسا امیران، شاهان و سلطان های ترک نژاد که، با شگفتی آمیخته با رضایت خاطر، به وسیله ی این متن ها اطلاع حاصل کرده اند که نسبشان، به خط مستقیم، به جمشید، منوچهر، اسفندیار یا شخصیت های دیگری از اساطیر باستان و یا دست کم به ساسانیان می رسد. این دسته از زرتشتیان، حوالی سال 950، وقایع نامه ای را ترجمه کردند که فردوسی برای تألیف شاهنامه از آن سود جست.
فارسی میانه، در همان نیمه ی دوم دوران ساسانیان، هم از لحاظ دستگاه صوتی و هم از لحاظ صورت های صرفی و ساختمان جمله ها، دست خوش دگرگونی تدریجی شده بود و مراحل آغازی زبان ها و گویش های ایرانی نو تکوین می یافت. تا به امروز، جزئیات این تحول، چنان که باید، روشن نیست؛ ولی، روی هم رفته، می توان گفت که کهن ترین صورت زبان ادبی فارسی نو، که آن را به اصطلاح زبان دری می گویند، در سده ی هفتم هم وجود داشته است. تا پایان سده ی دهم، تحول فارسی دری بدان پایه است که ثمره های تکامل یافته ای، چون شعرهای رودکی و دقیقی و مخصوصاً حماسه ی بزرگ شاهنامه ی فردوسی، شایسته ترین اثری که ضمن داستان سرایی پیشینیان را بزرگ می دارد، به بار می آورد. ولی، هنوز، در سده ی دهم، در استخر، کسانی بودند که می توانستند کتیبه های منقوش بر آثار ساسانیان را بخوانند. گواهی بر این مدعا کتیبه ای از عضدالدوله از سلسله ی آل بویه است که به فرمان او، به سال 955، به زبان عربی و خط کوفی، در تخت جمشید باستانی، فراهم شده. در این کهن ترین کتیبه ی اسلامی در قلمرو ایران، امیر گزارش فتح اصفهان و خراسان را با عبارت زیر پایان می دهد:
«وی فرمان داد مردی را به حضورش بیاورند که می توانست همه ی کتیبه های منقوش بر این بناها را بخواند». برای ما معلوم نیست که منظور وی از این کار چه بوده؛ لکن، قدر مسلم این است که مرد نام برده از بازپسین کسانی بوده که می توانسته اند گفته های سخیف و بی حلاوت شاهان گذشته را خوانده برای مستمعان معنی کنند. و بعید نیست که به همین علت هم عضدالدوله با این صراحت به وی اشاره می کند؛ این کتیبه های خوان گم نام، در کشور وی، به منزله ی کلاغی سفید بوده است. با وجود آن که، در آن اوان، کسان زیادی بودند که با کتاب های فارسی میانه آشنایی داشتند. این زبان دیگر به دوران گذشته تعلق داشت و آینده از آن وارث آن، فارسی دری، بود.
پی نوشت ها :
1. Pancatantra
منبع : ریپکا، یان، با همکاری اوتاکار کلیما؛ (1354)، تاریخ ادبیات ایران( از دوران باستان تا قاجاریه)، عیسی شهابی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم: زمستان 1385.