نویسندگان: دکتر احمد رضی و فائقه عبدالهیان
چکیده
رویدادهای تکان دهنده ای چون جنگ که تاریخ یک ملّت را دگرگون می کند، بی تردید بر ادبیات و هنر نیز تأثیر می گذارد. پس از جنگ تحمیلی دهه شصت شمسی، حجم زیادی از رمان های جنگ در ایران منتشر شد که برخی از آنها توانستند جایگاه خوبی در میان خوانندگان و منتقدان پیدا کنند.رمان «شطرنج با ماشین قیامت»، یکی از آثار تمثیلی است که در آن با دوری جستن از خاطره نگاری صرف، تلاش شده است تا خواننده در ورای تقابل ها و کشمکش های ظاهری بازتاب یافته در رمان، به درک مفاهیم مندرج در لایه های زیرین اثر سوق داده شود. این رمان به دلایل مختلف، از جمله آمیختگی تخیّل نویسنده با اسناد تاریخی و خاطرات شخصی، پرهیز از نگاه مطلق گرایانه نسبت به جنگ و مواجهه شعاری با آن، گسترش نگاه اندیشه ورزانه به هستی و انسان از اهمیّت ویژه ای برخوردار است امّا بخشی از موفقیّت های این رمان، ریشه در نحوه به کارگیری عناصر داستانی آن دارد.
این مقاله بر آن است تا به این پرسش پاسخ دهد که چه عوامل داستانی در اثرگذاری روایی این رمان مؤثر بوده است؛ از این رو تلاش می شود تا با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی، چگونگی به کارگیری و پیوند عناصر داستانی در آن توضیح داده شود و نحوه شکل گیری پیرنگ، کانون روایت، درون مایه، شخصیّت پردازی، گفتگو، لحن، سبک و زبان در آن، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
واژگان کلیدی
ادبیّات پایداری، رمان، روایت، عناصر داستانی، شطرنج با ماشین قیامت.1- مقدّمه
رمان «شطرنج با ماشین قیامت» در سال 1375 نوشته شد امّا برای اوّلین بار در سال 1384، چاپ و منتشر گردید و در سال 1389 به چاپ شانزدهم رسیده. این رمان، مورد توجّه بسیاری از منتقدان قرار گرفته و جوایز مختلفی را به خود اختصاص داده است؛ از جمله جایزه ادبی اصفهان به عنوان بهترین رمان سال (1385)، جایزه کتاب سال شهید حبیب غنی پور به عنوان بهترین رمان دفاع مقدس (1385)، تنها رمان تقدیر شده کتاب سال دفاع مقدّس(1385)، کاندیدای نهایی کتاب سال انجمن نویسندگان و منتقدان مطبوعات کشور (1385)، کاندیدای نهایی بخش رمان کتاب جمهوری اسلامی ایران(1385)،کاندیدای نهایی کتاب سال قلم زرین (1385). همچنین این رمان به زبان های انگلیسی، آلبانیایی، عربی و فرانسه ترجمه شده است. این موارد نشان می دهد که «شطرنج با ماشین قیامت»، یکی از رمان هایی است که در جلب توجّه مخاطبان عام و خاص موفّق بوده است و شایسته بررسی های علمی از جهات گوناگون است.موفّقیت این رمان ناشی از عوامل متعدّدی است؛ از جمله اینکه وقایع آن، آمیزه ای از اسناد تاریخی، خاطرات شخصی و تخیّل نویسنده است. جنگی که نویسنده روایت می کند، در منطقه محل زندگی او اتّفاق افتاده است و او نیز خواسته یا ناخواسته، درگیر حوادث جنگ شده و ابعاد گوناگون آن را از نزدیک دیده است. او در دوران جنگ، مدتی دیده بان بود، (رک. مرتجی، 1388) یعنی همان وظیفه ای را برعهده داشت که راوی و شخصیّت اصلی رمانش برعهده دارد. طبیعی است که با جزئیات حوادث جنگ و خصوصیّات شخصیّت های رمانش کاملاً آشنا باشد. به علاوه، تحصیلات دانشگاهی نویسنده در رشته ادبیّات نمایشی است؛ از این رو، نگاهی نمایشی و تصویری به پدیده های پیرامون دارد که به او در حسّی نمودن و نمایشی کردن روایت کمک کرده است. او آموخته است که برای تأثیرگذاری بیشتر، بهتر است حرف های خود را غیرمستقیم بزند و تلاش کند تا رمانش را طوری بنویسد که خوانندگان، خود قطعات آن را مانند یک پازل کنار هم بچینند. ساختار تمثیلی این رمان نیز که در این نوشتار توضیح داده خواهد شد، در راستای ثمربخشی بیشتر درون مایه های آن است.
همچنین نویسنده تلاش کرده است تا با خلق اثری در حوزه رئالیسم، نگاهی واقع گرایانه نسبت به جنگ داشته باشد و با پرهیز از مطلق گرایی، حوادث ناشی از جنگ را به صورت خاکستری ببیند. از نظر او سیاه و سفید دیدن بیش از حد شخصیّت ها و قهرمانان رمان، یکی از آسیب های مهم ادبیّات دفاع مقدّس است زیرا این امر، موجب ایجاد شکاف میان مخاطبان و شخصیّت های رمان می شود؛ به طوری که مخاطب خود را با قهرمان بی عیب و نقص داستان بیگانه می بیند و احساس می کند که چنین قهرمانی از جنس زندگی او نیست. به علاوه، این رمان به دلیل مجال نویسنده برای پرداختن به ماهیّت جنگ ایران، زمینه سازی حوادث ناشی از آن، به تصویرکشیدن جهان اجتماعی شخصیّت ها و سرنوشت آنها، قابلیّت بررسی های جامعه شناسانه را نیز دارد. این رمان که جنگ ایران و عراق را روایت می کند، با یادآوری قتل عام ارامنه به دست ترکان عثمانی، نشان می دهد که جنگ، خاص یک ملّت نیست امّا نوع نگاه به جنگ در هنگام مواجهه و سپس تلاش ها برای تغییر وضعیّت آن، متفاوت است. از سوی دیگر، این رمان بر آن است تا اشکال مختلف شک و سؤال را که انسان معاصر درگیر آن است، نشان دهد؛ سؤالاتی که یکی از جایگاه های بروز آن ها، در هنگامه جنگ و مجاورت انسان در جوار مرگ است. گزینش آیاتی از سه کتاب مقدّس، یعنی قرآن، انجیل و تورات و چینش آنها کنار هم و در ابتدای رمان نیز درصدد پاسخ گویی به همین سؤالات است و نقش اراده را در دستیابی به آرزوها و غلبه بر مشکلات در ادیان مختلف برجسته می کند.
مسلماً بخشی از موفقیّت های این رمان، ریشه در عناصر داستانی آن دارد. چگونگی به کارگیری و پیوند عناصر داستانی در این رمان، نقش مهمّی در ارتباط با خوانندگان ایفا می کند. این مقاله درصدد است تا رمان «شطرنج با ماشین قیامت»، را از منظر عناصر داستانی بررسی نماید، از این رو، با روش توصیفی-تحلیلی، پیرنگ، درون مایه، شخصیّت پردازی، صحنه پردازی، زاویه دید، لحن، سبک و زبان این رمان را مورد بررسی قرار می دهد و چگونگی پیشبرد روایت داستان را بیان می کند.
2- خلاصه رمان
موسی، شخصیّت اصلی رمان، دیده بان هفده ساله ای است که به اجبار مسئولیت رانندگی ماشین غذای پرویز را قبول می کند. رساندن غذا به بچه های مقر و چهار فرد (گیتی و دخترش، مهندس و دو کشیش مسیحی) که در شهر ساکن هستند، برای او که دلبسته رسیدن به پست برتری چون سرگردی و راندن ماشین نظامی است، بسیار دشوار است. در همین زمان موسی از طرف سرگرد به یک جلسه فراخوانده می شود. موضوع این جلسه، وجود ماشین راداری است در دست دشمن که موقعیّت توپخانه هایی را که به سمت دشمن شلیک می کنند، دقیق شناسایی و اطلاع رسانی می کند و بلافاصله آنجا مورد اصابت دشمن قرار می گیرد. موسی و دوستش امیر، مأمور پیداکردن ماشین می شوند امّا به دلیل نداشتن اطلاعات از شکل ظاهری آن، نمی توانند آن را پیدا کنند. قاسم، کسی است که موسی از او دستور می گیرد و خودش تحت فرمان شخصی به نام سرگرد است، نقشه ای طراحی می کند. این نقشه پنهان شدن بچّه های مقر در گودی کنار قبضه و شلیک مجدّد آن هاست اما در ادامه، بخشی به نقشه اضافه می شود که موسی از آن بی خبر است. نقشه از این قرار است که پس از شلیک مجدّد بچه های مخفی شده در گودی کنار قبضه و شک کردن نیروهای عراقی به درست عمل کردن ماشین رادار و تعویض برد گلوله های ماشین رادار، نیروهای قاسم با یک آتش بازی و درخواست کمک صوری، باعث می شوند که فرمانده عراقی با صدور نامه ای سرّی، استفاده از ماشین رادار هنگفت با این مقدار خطا را ممنوع نماید.3- پیرنگ
داستان به عنوان متنی روایی، معمولاً دارای دو طرح است؛ یکی طرح مجرد داستانی و دیگری طرح روایت شده آن. (ر.ک جمالی، 1385: 112) طرح مجرد داستانی، انگیزه نویسنده برای روایت کردن رمان است؛ از این جهت، رمان «شطرنج با ماشین قیامت» دارای پیرنگ خاطرات است. طرح اولیّه برای نویسنده این رمان، همان طور که در مصاحبه هایش بیان کرده، دیدن یکی از اسناد مربوط به جنگ است که در ابتدا و انتهای رمان آورده شده است. اما طرح روایت شده رمان، برای داشتن انسجام و استحکام روابط مبتنی بر سببیّت خود، ناگزیر از به کارگیری عناصری است که بدون آنها طرح، سست یا کم تأثیر خواهد بود. عناصری همچون شروع، ناپایداری، گسترش، تعلیق، نقطه اوج، گره گشایی و پایان بندی (ر.ک. مستور، 1379: 16-26) که آنها را در این رمان مرور می کنیم.رمان با یک نامه ناتمام با عنوان «به کلّی سری» آغاز می شود. این نامه، یک موقعیت ناپایدار را نشان می دهد و ناتمام رها کردن آن، بر شدت ناپایداری می افزاید. مضمون این نامه، دعوت به یافتن محل استقرار رادار فرانسوی سامبلین است. پس از این نامه، با مطلبی که از قول نویسنده مواجه می شویم. نویسنده در توضیح چهار سطری خود، درصدد است تا حس کنجکاوی مخاطب را برانگیزاند تا با او همراه شود. به نظر می رسد که نویسنده با تغییر زاویه روایت پس از این نامه و توضیح کوتاهش، خواسته است شروعی برانگیزاننده برای جلب و جذب مخاطب داشته باشد وگرنه این رمان می توانست حتّی بدون نامه و توضیح نویسنده هم شروع شود.
با همان عبارت اوّل رمان که پس از نامه و توضیحش از زبان پرویز آورده می شود: [«-باشه؟...باشه؟... فقط چهار روز؟»(احمدزاده، 1387: 13)]، نشانه های ناپایداری دوم آشکار می گردد. هرچه روایت جلوتر می رود، این نشانه ها افزون تر می شود و با افزایش اطّلاعات مخاطب از شخصیّت اصلی (موسی)، ناپایداری دوم به صورت کامل شکل می گیرد. حالات شخصیّت اصلی رمان (موسی) برای آرام نشان دادن خود در هنگام بیان نحوه کارش، کار پرویز و وضعیّت مقر، درخواست پرویز از موسی برای قبول رانندگی ماشین توزیع غذا همراه با کار دیده بانی و تکمیل اطلاعات مخاطب از موسی، به تثبیت ناپایداری دوم در ذهن خواننده می انجامد و راوی نیز بیان می کند که به رانندگی ماشین پرویز نیز منصوب شده است. از طرفی این اتّفاق به همراه جلسه ای که سرگرد، شخصیّت اصلی (موسی) را به آن فراخوانده است، ناپایداری دوم را بغرنج تر می کند و گره اصلی رمان شکل می گیرد؛ یعنی چگونگی پیداکردن ماشین رادار و از کار انداختن یا خنثی کردن عملکرد آن.
در پیوند با این گره اصلی، داستان گسترش می یابد و آشکارسازی ویژگی های شخصیّت اصلی داستان که به دلیل روایتگری، بر دوش خود او گذاشته شده است، انجام می گیرد و خواننده متوجّه می شود که با شخصیّتی کمال نیافته اما فعّال سر و کار دارد. موسی در ارتباط با چهار نفر (گیتی و دخترش، مهندس و دو کشیش) که پرویز در کنار بچه های مقر برای آنها غذا می برد، نسنجیده عمل می کند. کم سن بودن موسی، نداشتن بلوغ عاطفی (در مقابل پرویز و کشیش ها)، توسل به فرار و زور (در مقابل گیتی و مهندس)، برخوردار نبودن از درک موقعیتی در صحبت کردن (در مقابل سرگرد) و...، نشانه های نداشتن آمادگی و توانایی لازم برای مواجهه با شرایطی است که در آن مرز مرگ و زندگی بسیار به هم نزدیک می شود. با این گروه و زیر شاخه های آن، رمان وارد بخش تعلیق می شود. در این بخش، به دلیل مواجهه بیشتر موسی با شخصیّت ها، مخاطب به طور کامل با رمان درگیر می شود و در انتظار حل تعلیق های متعدّد در نقطه اوج می ماند. در واقع این تعلیق ها خواننده را به با بن بست های ذهنی موسی آشنا می کند. نویسنده، به خوبی از پس آشکارسازی این نقاط برآمده است.
تعلیق های متعدّدی شکل می گیرد؛ از جمله: 1. مجبور بودن یا مختار بودن انسان؛ 2. وجود داشتن یا نداشتن ماشین رادار؛ 3. جاسوس بودن یا نبودن مهندس و کشیش ها؛ 4. بدنام بودن یا نبودن پدر خودش در محلّه؛ 5. مناسب یا نامناسب بودن جمع کردن کسانی که پرویز برایشان غذا می برد در ساختمان مهندس برای شب عملیّات فریب رادار؛ 6. محق بودن او در مقام یک دیده بان برای کشتی حتّی از راه دور؛ 7. درست یا نادرست عمل کردن افراد دستور دهنده عملیّات از جمله سرگرد.
مورد سوم، تعلیق بسته ای است که در همان بخش حل می شود و مورد چهارم، نقطه کوری است که به خواننده واگذار می شود. در موارد 1، 2، 5، 6 و 7 تعلیق هایی شکل می گیرد که خواننده را به سمت بزنگاه یا نقطه اوج هدایت می کند. تنوع گفتاری حاصل از زبان تلگرافی که در بخش های انتهایی تعلیق با رمان همراه می شود، باعث سرعت گفتاری و ایجاد هیجان برای رسیدن به اوج رمان می شود که در آن، موسی در جریان تک گویی درونی مستقیم، پنهان داشت های خود را پی برده و آشکارا در اختیار مخاطب قرار می دهد.
گره گشایی رمان، برخلاف پرداخت های گسترده و قوی بخش های قبل، سریع و بدون کش و قوس انجام می گیرد. در نوزده صفحه پایانی رمان و قبل از ارائه سند نهایی، نویسنده رمان با حرف های قاسم در مورد انسان و مسئله جبر و اختیار، به شک و تردید موسی و همه شخصیّت هایی که با او همراه بودند، پاسخ می دهد؛ از این رو، موسی دیگر از کشیش ها بنای یادبود نمی خواهد چون با حرف های قاسم دریافته است که باید عمل و اراده داشته باشد و بر آن استوار بماند.
پایان رمان، مانند ابتدایش، با سندی همراه است. سندِ انتهایی، ترجمه نامه یکی از فرماندهان عراقی (فرمانده گروه سوم الکترونیک رادار) به فرماندهی سپاه هفتم رژیم بعث عراق درباره چگونگی عملکرد رادار سامبلین است. قبل از سند، راوی دانای کل دوباره بر تسلّط خود بر افکار مخاطب تأکید می کند. استفاده از سندی دیگر در کنار سند ابتدایی و وجود عنصر مشترک در هر دو سند، به جمع بندی مخاطب از محتوای رمان کمک فراوانی می کند.
4- کانون روایت
در رمان «شطرنج با ماشین قیامت»، پس از سه صفحه که در آنها به ترتیب از تورات، انجیل و قرآن مطالبی نقل می شود و پس از آوردن قسمتی از سند نخستین، تحت عنوان «به طور کلّی سری»، با این جملات مواجه می شویم: «وقتی ماشین نویس ارتش، با ضربات انگشت هایش، حرف حرف سیاه این بخش نامه را بر سفیدی کاغذ می کوبید، شاید هرگز حدس نمی زد که رسیدن این کلمات در دو یا سه روز بعد، چگونه همچون طوفانی، زندگی و جنگ ما را در هم خواهد ریخت!...»(همان: 11) در این جملات، با راوی ای مواجهیم که دارای شیوه روایتی کانون صفر-بازنمود همگن است. بعد از این جملات، در انتظار روایت داستان به همان شیوه هستیم امّا در صفحه بعد، این شیوه به کانون درونی-بازنمود همگن تبدیل می شود. در ادامه رمان با این جملات روبه رو می شویم: «-باشه؟... باشه؟... فقط چهار روز! تلألو شعله های غمناک پالایشگاه بر صورتش افتاده و خیرگی چشم مصنوعی اش را بیشتر می کرد. دومین بار بود که بدخواب می شدم.» (همان: 13)ژرار ژنت، نظریّه پرداز فرانسوی، چهار دسته متمایز از جایگاه راوی را در داستان ارائه کرده است: 1. راوی در آنها به عنوان راوی به عنوان شخصیّت حضور ندارد. 2. راوی در آن به عنوان راوی حضور ندارد امّا به عنوان شخصیّت حضور دارد. 3. راوی به عنوان راوی حضور دارد امّا به عنوان شخصیت حضور ندارد. 4. راوی در آن هم به عنوان راوی حضور دارد و هم به عنوان شخصیّت.
از دیدگاه ژنت، نگاه راوی به داستان یا درونی است یا بیرونی. (ر.ک. جمالی، 1385: 121) ژنت با ترکیب دو مقوله زاویه دید و راوی، شش نوع شیوه روایت ارائه داده است:
1. کانون صفر (کانون مشاهده)-بازنمود ناهمگن (کانون روایت): راوی در مقام دانای کل است و خود از شخصیّت های درون داستان نیست و از دید «او-راوی» داستان را روایت می کند. (جایگاه راوی=مورد شماره 3، زاویه: بدون شعاع کانونی)
2. کانون صفر-بازنمود همگن: راوی در مقام دانای کل است و خود از شخصیّت های درون داستان استت و از دید «من-راوی» داستان را روایت می کند. (جایگاه راوی=مورد شماره 4، زاویه: بدون شعاع کانونی)
3 کانون درونی-بازنمود ناهمگن: زاویه دید، سوم شخص محدود است و راوی از شخصیّت های درون داستان نیست و از دید «او-راوی» داستان را روایت می کند. (جایگاه راوی=مورد شماره 3، زاویه: درونی)
4. کانون درونی-بازنمود همگن: زاویه دید، سوم شخص محدود است و راوی از شخصیّت های درون داستان است و از دید «من-راوی» داستان را روایت می کند.(جایگاه راوی=مورد شماره 2، زاویه: درونی)
5. کانون بیرونی-بازنمود ناهمگن: راوی همچون ناظر بی طرفی داستان را روایت می کند و خود از شخصیّت های درون داستان نیست و از دید «او-راوی» داستان را روایت می کند.(جایگاه راوی=مورد شماره 1، زاویه: بیرونی)
6. کانون بیرونی-بازنمود همگن: راوی همچون ناظر بی طرفی داستان را روایت می کند و خود از شخصیّت های درون داستان است و از دید «من-راوی» داستان را بیان می کند.» (جایگاه راوی-مورد شماره 4، زاویه:بیرونی)(لزگی و سجادی صدر، 1384: 91)
راوی در رمان «شطرنج با ماشین قیامت»، از همان آغاز، از کانون صفر (دانای کل) به کانون درونی (محدود) تغییر موضع می دهد و این تمهید او برای ایجاد غافل گیری در خواننده است. در تقسیم بندی ژنت، کانون درونی-بازنمود همگن، از منظر جایگاه قرارگیری راوی، معادل اول شخص مفرد در تقسیم بندی های قدیمی از انواع زاویه دید است. در کانون صفر، خواننده از مسائلی آگاهی ندارد و نقش ماشین رادار و علّت دگرگونی زندگی و جنگ توسط آن، باعث درگیری ذهن او می شود. راوی حتّی برای تأثیر بیشتر از عنصر حذف استفاده می کند. او مشّخصات ماشین رادار و قسمت پایانی نامه اوّل را ذکر نمی کند. در این حالت، ما با او احساس همدلی نمی کنیم ولی با تغییر در کانون، همراهی با راوی ای که حالا جای یکی از شخصیّت ها قرار دارد (مطهری راد، 1388)، امکان پذیر می شود. «نویسنده ای که قصد دارد از همان ابتدا، میان خواننده و تنها شخصیّت اصلی، پیوندی صمیمی ایجاد نماید، زاویه دید اول شخص را انتخاب می کند.»(حنیف، 1379: 83) شخصیّت اصلی (موسی) جزئی ترین وقایع مرتبط با خودش را با شور و هیجانی ویژه برای مخاطب توضیح می دهد و به دلیل همین شور و صمیمیّت، مخاطب با شخصیّت اصلی(موسی) همراه می شود و زمینه های همذات پنداری در او فراهم می شود.
راوی همگن در این رمان از نظر سطح دربرگیری روایت، محدود است؛ یعنی ماجراها تنها از درون یکی از شخصیّت ها بیان می شود؛ بنابراین خواننده با پنهان داشت هایی روبه رو است و همیشه آماده مواجه شدن با وقایع جدید است و به خواندن رمان برای کشف آنچه نمی بیند، ادامه می دهد امّا «باید خواننده هر محدودیتی را که در نظرگاه راوی هست، در نظر بگیرد... و آمادگی جبران این کاستی را به طرق مناسب داشته باشد»(اسکولز، 1383: 29) نویسنده نیز برای به حداقل رساندن این محدودیّت از سه عامل استفاده می کند:
1. نویسنده در لابه لای شیوه روایتی کانون درونی-بازنمود همگن، از شیوه کانون بیرونی-بازنمود همگن نیز استفاده می کند که در آن، راوی همچون ناظر بی طرف عمل می کند و همچون دوربین فیلمبرداری به روایت کردار و گفتار شخصیّت های رمان می پردازد. از فواید استفاده از چنین روشی، این است که «خواننده به جای اینکه همواره خود را مخاطب گفتار گوینده احساس کند، با نمایشی شدن حکایت، بی واسطه بیننده کردار و شنونده مستقیم گفتار شخصیّتهاست». (رضی و فیض، 1385: 57) همچنین روایت نمایشی به رمان سرعت می بخشد:«-من مهره سیاهم؟ باشه. قبول!-خب خیلی ناراحت بود، حق هم داشت که یک جوری، دق دلی اش را خالی کند.-یعنی نیستید؟-دیگه چته؟ قبول کردم دیگه! من مهره سیاه! جناب عالی چی؟-من خیلی وقته از این مسخره بازی ای که خداتون درست کرده، کنار کشیدم.»(احمدزاده، 1387: 150)
2. راوی همگن با کانون مشاهده درونی، تنها می تواند از طریق یادآوری خاطرات به گذشته و از طریق تخیّل به سمت آینده حرکت کند. در این رمان نیز نویسنده از هر دو شیوه برای رفع محدودیّت دید استفاده می کند: «برای لحظه ای احساس کردم باغبان، مثل زمان بچگی، پشت سر من و بچّه ها می دود.» (همان: 72) «اگر جاده زیر دید دشمن قرار می گرفت، حتماً با حرکت دست، آنها را متوجّه می کردم.»(همان: 161)
3. از میان مهم ترین تکنیک های جریان سیّال ذهن (ر.ک. بیات، 1383: 77)، نویسنده در این رمان از حدیث نفس و تک گویی درونی مستقیم استفاده می کند. «حدیث نفس از میان لایه های مختلف ذهن با لایه های سطحی تری نسبت به تک گویی درونی سرو کار دارد».(همان: 88) در طول رمان، در میان دو شیوه روایتی (کانون درونی-بازنمود همگن و کانون بیرونی-بازنمود همگن) از حدیث نفس استفاده می شود و این گفتارها در داخل علامت سجاوندی (گیومه) قرار می گیرند و از بقیه، متمایز می شوند: «قابلمه غذا را روی طاقچه سمت چپ، بیرون درگاه خانه گذاشت تا شاید از دست گربه، درامان بماند."خداکنه بابای جواد هم، همین قدر حواسش به آن دیگ بزرگ باشه."»(احمدزاده، 1387: 199)
تنها در اواخر رمان، پس از اشتباه راوی درباره خرابی عملیّات، در حدود شش صفحه تک گویی درونی مستقیم به کار برده می شود. «در لایه های گفتار، نظم و عقل و منطق و ترتیب زمانی حاکم است و گاهی محتویّات ذهن، در این لایه ها سانسور می شود اما در لایه های پیش از گفتار ذهن، نه ترتیب زمانی مطرح است، نه نظم منطقی و نه سانسور.»(بیات، 1383: 78) بنابراین، ذهنیات و افکار راوی، بی پرده به مخاطب نشان داده می شود، روابط علّی و معلولی رمان شکسته می شود و جو پُر تنش، مخصوصاً پس از گفتگوهای طولانی، به صورت بی سیمی و کوتاه برای مخاطب از بین می رود: «هنوز دارن طبل میزنن، دام! دام! دام! صدا، مثل صدای دمادم دسته بوشهری هاست ولی صدای سنج نمی آد. یکی داره خارج میزنه! شترق! کدوم شون خارج میزنن؟ چرا همه جا تاریکه؟ همه توی ظلمت گم شدن. نفسم! نفسم بیرون نمی آد. یه چیزی جلوی نفسم رو گرفته. بزنش کنار! خفه شدی! یا الله! زودتر... آخیش، راحت شدم!»(احمدزاده، 1387: 103)
راوی این رمان از نوع راوی خطاکار یا اتکاناپذیر است. این راوی «کسی است که تفسیرها و ارزیابی هایش از آنچه روایت می کند، با باورهای ضمنی و ارزش گذاری های نویسنده همخوانی ندارد.»(انوشه، 1376: 741) به این تقابل بین موسی و قاسم (که به گونه ای حرف های نویسنده را بیان می کند)، در بخش های درون مایه و لحن بیشتر می پردازیم.
کانون روایت در رمان «شطرنج با ماشین قیامت» پویاست؛ از کانون صفر-بازنمود همگن به کانون درونی-بازنمود همگن (اول شخص مفرد در تقسیم بندی قدیمی انواع زاویه دید) تغییر می کند و سپس، در ادامه رمان، از همان کانونی درونی-بازنمود همگن (اول شخص مفرد) و کانون برونی-بازنمود همگن و حدیث نفس، توأمان استفاده می شود و یکنواختی رمان از بین می رود و در عین حال این گریزهای کانون روایت، حسّ تعلیق و رنگ درنگ روایت را بیشتر می کند. در اواخر رمان، تک گویی درونی مستقیم آشکار می شود و پس از شش صفحه، نویسنده دوباره به همان روال قبلی بازمی گردد. در پایان رمان نیز قبل از سند انتهایی با کانون صفر-بازنمود همگن مواجه می شویم تا بتوانیم با بازگشت به سه صفحه اول و سند نخستین، از سطح ظاهری رمان-که داستان جنگ است و به حماسه آبادان می پردازد-برای رسیدن به معنای نهفته در آن کمک بگیریم. در واقع، راوی می خواهد در روایت جنگ و فقدان اراده و عمل که نقطه چالش رمان قرارگرفته است، تکاپو کند و گرفتار یک جانبه نگری نشود و از طرفی، با تعویض نگاه راوی (بدون شعاع کانونی، کانون درونی و بیرونی) خود را از این نکته که نویسندگان خود مدار، بیشتر به زاویه دید اول شخص متمایل هستند نیز برهاند. این زاویه دیدها همبستگی خوبی با درون مایه رمان دارد؛ با این زاویه دیدها، ما شخصیّت ها را در ابعاد مختلف می بینیم و سیر رشد و کمالشان را مشاهده می کنیم، گاهی به آنها نزدیک و گاهی از آنها دور می شویم. همچنین استفاده از کانون صفر-بازنمود همگن در آغاز و پایان رمان، نشان می دهد که نویسنده آن، ماجرایی را که سالیان پیش شاهدش بوده است روایت می کند.
از میان جنبه های کاربردی روایت (سرگرمی، توضیحی و استدلالی) (ر.ک. آدام، ژان میشل و فرانسواز رواز، 1383: 153)، این رمان نقش استدلالی دارد؛ یعنی به نتیجه ای ویژه می انجامد و از آن جانبداری می کند و جزء رمان های عبرت آموز به شمار می رود. استفاده از زاویه دید متغیر و چندگانه، دافعه حاصل از این جنبه کاربردی را کم می کند.
5- درون مایه
برای دریافت دشوارترین جنبه تفسیری تحلیل ادبی ک درون مایه است، سرنخ هایی وجود دارد: عنوان اثر، تفسیر و اظهارنظرهای راوی یا شخصیّت های رمان، توصیف صحنه، انگاره های تکرار، هم کناری کنایی و لحنِ روایت از این جمله اند (اسکولز، 1383: 22-27) همراهی این عوامل با درون مایه، با بررسی هر یک از عناصر داستان مشخص می شود اما از میان این عوامل در این رمان، ارتباط عنوان اثر با درون مایه، قابل توجّه است. رمان «شطرنج با ماشین قیامت»، رمانی تمثیلی و دارای دو بعد است و این عنوان در هر دو بعد حضور دارد؛ بُعد اول آن به دو زیرشاخه تقسیم می شود: الف-رمان رشد و شکل گیری که در اصطلاح به آن «بیلدانگ» گفته می شود: «موضوع این گونه رمان ها، راجع به رشد و شکل گیری فکر و شخصیّت قهرمان داستان است.» (سلیمانی، 1387: 16) آنچه موسی (شخصیت اصلی) به آن دست می یابد، این است که انسان مختار یا مجبور صرف نیست. آیات کتاب های مقدّس که در سه صفحه آغازین کتاب آورده شده است نیز ناظر بر مسئول بودن انسان در قبال اعمال خود است. بدیهی است که مسئولیّت انسان، بدون برخورداری از اراده و قدرت بی معنا خواهد بود. در آیات تورات، گناه نخستین آدم و هبوط او یادآوری شده است؛ در آیات انجیل سخن عیسی در شام آخر خطاب به حواریون آمده است که بر خیانت یکی از آنها تأکید می ورزد و آیات قرآن درباره چگونگی برپاشدن قیامت و آشکار شدن همه خوبی و بدی ها برای انسان و مورد سؤال قرارگرفتن انسان از اعمال خود است که می تواند نشانه مختار بودن آدمی باشد. ب- رئالیسم جنگ (شرح تفکّرات و مصائب جامعه ایرانی در هنگام نبرد): در جنگ ایران و عراق، مردم ایران در مقابل تجاوز بیگانگان به حریم کشورشان، ایستادگی و مقاومت کردند. صحنه جنگ موجود در رمان، صفحه شطرنجی است که مهره سفید آن، دشمن و ماشین رادار فرانسوی سامبلین است که مهندس، نام آن را «ماشین قیامت» گذاشته است و مهره سیاه، نیروهای خودی و در رأس آن، شخصیّت اصلی(موسی) قرار دارد.در بُعد دوم، نگاهی اندیشمندانه به هستی و انسان معاصر در رمان دیده می شود. جنگ میان یاران و ماشین رادار دشمن، تمثیلی از جنگ میان اراده و قدرت است. رمان «شطرنج با ماشین قیامت»، تجربه ای از وام گیری از اراده و تکیه بر آن است و مخاطب مانند شخصیت اصلی (موسی) این اتکا را می آموزد.
منبع : دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنرکرمان-نشریه ادبیات پایداری-سال دوم شماره 3 و 4.