مترجم: فرهنگ ارشاد
نگاهی به زندگی و آموزه های پل ویریلیو
زندگی نامه و زمینه نظری
پل ویریلیو در سال 1932 در پاریس زاده شد و در 1939 [سال آغاز جنگ جهانی دوم] به بندر نانت(1) انتقال یافت و در آن جا بود که در اثر حمله هوایی دوران جنگ جهانی دوم، شدیداً زخمی شد. ویریلیو پس از این که در مدرسه حرفه های هنری(2) کارآموزی کرد، در ساختن شیشه رنگی به مقام هنرمندی رسید. در سال 1950 به دین مسیحیت گروید، سپس در ارتش استعماری دوران جنگ استقلال الجزایر(1954-1962) به خدمت نظام درآمد و پس از آن زیر نظر مرلو- پونتی در سوربن پدیدار شناسی آموخت. ویریلیو که شدیداً تحت تأثیر ارتش، امور فضایی، و جنبه های سازمانی قلمرو شهری شده بود، کم کم شروع به نویسندگی و انتشار آثار خود کرد و در مقام شهرگرایی خودآموخته در معماری پایه(3) به فعالیت پرداخت و گروه و فعالیتی پژوهشی با همین نام در سال 1963 به کمک معمار کلود پرنت(4) به راه انداخت(Virilio and Parent, 1996). ویریلیو در سال 1975، نخستین اثر عمده خود را که کاری تصویری فلسفی درباره معماری و جنگ بود با عنوان باستان شناسی پناهگاه(1994a) منتشر نمود. نظریل اجتماعی مجادله آمیز ویریلیو، که بنیان پدیدارشناختی دارد شامل مفاهیمی از قبیل «سرزمین زدایی»، «درومولوژی» (منطقه سرعت)، و «زیبایی شناسی پدیدار» است که از نوشته های هوسرل، هیدگر، و بیش از همه مرلو- پونتی، برگرفته شده است. او پس از مشارکت در رویدادهای(5) ماه مه 1968 در پاریس، به وسیله دانشجویان دانشکده ویژه معماری، نامزد مقام استادی آن جا شد و سپس در بنیان گذاشتن کالج بین المللی فلسفه همکاری کرد. چون معماری آموزش نادیده بود، هرگز احساس نکرد که باید خودش را محدود به هنرهای فضایی کند. ویریلیو به واقع مانند دوستان فیلسوف خود، ژیل دلوز و فلیکس گتاری، متن های متعددی را در زمینه ها و موضوع های گوناگونی نوشت، که شامل سرعت و سیاست: مقاله ای در منطق سرعت(1986)، زیبایی شناسی ناپدیدار(1991a)، جنگ و سینما: لشکرآمایی ادراک(1989)، سیاست بدترین ها(1999a)، و جدیدترین آن ها سکون قطبی(1999b) می شود. با وجود این، فقط طی همین چند سال اخیر است که توانمندی نظریه اجتماعی ویریلیو در دنیای انگلیسی زبان کم کم شناخته شده است و احتمالاً این وضعیت تا اندازه کمی هم مربوط به این است که وی به ندرت پاریس را ترک می کند و کم تر در محافل عمومی خارج از فرانسه حاضر می شود. ویریلیو در سال 1998 بازنشسته شد. او اکنون بیشتر وقت خودش را صرف نوشتن و همکاری با سازمان هایی می کند که در تهیه مسکن برای افراد بی خانمان در پاریس فعال هستند.اهمیت نظری آثار ویریلیو بیشتر مبتنی بر این ادعای او است که در جامعه ای زیر سلطه جنگ(6)، عقده نظامی- صنعتی در جهت گیری های مربوط به توسعه شهری و سازمان فضایی زندگی اجتماعی اهمیت عمده پیدا می کند. برای نمونه، در کتاب سرعت و سیاست(1986) «الگوی جنگی» شایان توجهی را درباره رشد شهر نوین و تکامل جامعه انسانی ارائه می دهد. از این رو، طبق نظر ویریلیو، شهرِ بارودارِ دوران فئودالیسم ماشین جنگی بی تحرک و عموماً حمله ناپذیری بود که همواره در آن کوشش می شد گردش و نیروی محرکه جنبش های توده های شهری کنترل شود. در نتیجه، شهر بارودار، فضای سیاسی معمولاً بی تحرکی بود که نمود سیاسی و تکیه گاه مادی عصر ارباب- رعیتی [فئودالیسم] به شمار می آمد. با وجود این، پرسش اصلی ویریلیو این بود که چرا چنین شهری از بین رفت. پاسخ نسبتاً غیرمتعارف او این بود که به خاطر رشد نظام تسلیحاتی قابل حمل و شتابنده، این امر اتفاق افتاد. زیرا این نوآوری ها، نه فقط شهر بارودار را از اندرونه خود «بیرون می کشید» و قدرت جنگ افزار محاصره ای را به جنگ متحرک(7) تبدیل می کرد، بلکه تلاش قدرتمندان حاکم برای سلطه بر امور زندگی شهری را نیز مختلف نمود و بنابراین، پیام آور جریانی شد که ویریلیو آن را «گردش زیست پذیر»(8) توده ها نامید. پس، ویریلیو برخلاف مارکس، این را فرضی مسلّم می داند که گذار از نظام ارباب- رعیتی به سرمایه داری، استحاله ای اقتصادی نبود، بلکه دگردیسی ای نظامی، فضایی، سیاسی، و فناورانه بود. به طور کلی، اگر مارکس برداشتی مادی از تاریخ را قلم زد، ویریلیو برداشتی نظامی گرایانه از تاریخ را به تصویر کشید.
ویریلیو از سال 1958 پژوهشی پدیدارشناختی درباره فضای نظامی و سازمان دهی سرزمینی را به ویژه و با توجه به ایجاد «دیوار اطلس» آغاز کرد- یادآوری این که نازی ها در جنگ جهانی دوم [پس از اشغال فرانسه] 15000 دیوار خاکریز و پناهگاه در طول ساحل [اقیانوس اطلس] ساختند تا از هرگونه حمله متفقین جلوگیری کنند- و نگرش های اکتشافی خود را در گروه معماری پایه و از طریق نظریه روان شناسی گشتالتی درباره «کارکرد مایل» تعمیق بخشید. این نظریه در جریان ساختمان یک «کلیسای پناهگاهی» در نوور(9) در سال 1966 و تأسیس مرکز پژوهش های هوا- فضایِ تامسن- هوستن در ویلاکوبلی(10) در 1969 به اوج خود رسید(Johnson, 1996). سپس ویریلیو دامنه نظری خود را گسترش داد، برای نمونه در دهه 1970 به این بحث می پردازد که نظامی کردن پایان ناپذیر دورنمای شهر کنونی، جریان سرزمین زدایی فضای شهری و ورود سیاست سرعت را برانگیخت. ویریلیو با بررسی نتیجه های دهشتناک انقلاب فناوری ارتباطات [به ویژه] در انتقال اطلاعات، امکان «مقاومت انقلابی» در برابر «قدرت خالص» را کنکاش کرده و درباره رابطه بین فناوری های نظامی و سازمان دهی فضای اجتماعی به مطالعه آزمایشی دست می زند. سپس، ویریلیو در طول دهه 1980، مرحله مهم بعدی آثار نظری خود را به کمک پنداره هایی زیبایی شناسانه از «ناپدیدار»ی، «شکستگی»(11)، فضای مادی، جنگ، سینما، تدارکات یا لشکرآمایی [لجستیک]، و ادراک پرورش داد. و اما در دهه 1990، ویریلیو بازتاب های اجتماعی کاربرد فناوری های کنترل از راه دور و سیبرنتیک [خودکنترلی از درون] در محیط شهری و همچنین فناوری های اطلاع رسانی و ارتباطی جدید مانند اینترنت را به طور نقادانه وارسی کرد. پس از تمرکز ویریلیو بر مباحث «سکون قطبی»، «انقلاب سوم» یا «انقلاب تَراکاشته(12)» و هنر نمایش سیبرنتیکی، هم اکنون نظریه اجتماعی پسا اینشتاینی او به «استعمارگرایی درونی»، «فیمنیسم سیبرنتیکی»، و «بنیادگرایی فناورانه» معطوف شده است.
هرچند ویریلیو در گسترش نظریه اجتماعی فرانوین همکاری ارزنده نموده، لازم به تذکر است که او خود را یک «منتقد هنر فناوری» می شناسد و ادعایی در نظریه پردازی اجتماعی ندارد. یعنی برخلاف این که ما دیدگاه او را در این مجموعه گنجانده ایم، او در واقع از نظریه اجتماعی بیزار است.
نظریه اجتماعی ورهاوردها
کارکرد مایل، منطق سرعت، و تصادف همبسته
نخستین مقاله های ویریلیو درباره کارکرد مایل، در اواسط دهه 1960 در مجله معماری پایه منتشر شد. منظور او از کارکرد مایل، نظم جدید شهری است که بر «پایان یافتن [سازه] عمومی به منزله محوری برای بالارفتن و پایان یافتن [سازه] افقی همچون سطح هموار، و ترجیح محور یا سطح مایل استوار است» (Virilio and Parent, 1996:V). در واقع، هر چند مقاله های ویریلیو بیانگر نقدهای او بر جنبه های نظامی و سیاسی سرزمین زدایی و انقلاب در انتقال اطلاعات هستند که در کتاب های باستان شناسی پناهگاه (1994a)، عدم امنیت سرزمین(1976)، سرعت و سیاست(1986) باز شده اند، ولی در عین حال به گونه ای مطرح شده که مورد توجه نظریه پردازان اجتماعی پسانوگرای معاصر قرار گرفته است.بدبینی ویریلیو نسبت به اقتصاد سیاسی ثروت، متکی بر مفهوم منطق سرعت- مردم سالاریِ(13) او از قدرت است. ویریلیو شدیداً تحت تأثیر هنر جنگ اثر سان تزو(1993)، و نیز جدال او با خودش درباره جنبه های مثبت(فاشیسم) و منفی(ضد فاشیسم) نظریه هنری آینده گرایی(14) مارینتی(15) است. در پی این تأثیرپذیری، او استدلال می کند که اقتصاد سیاسی نمی تواند زیرمجموعه اقتصاد سیاسی ثروت قرار گیرد که مدیریت اقتصاد دولتی را هدف کلی اقتصاد سیاسی می داند. اما برعکس این جریان، تاریخ نهادهای اجتماعی- سیاسی ای چون جنبش های نظامی و هنری از قبیل آینده گرایی، نشان می دهد که جنگ و نیاز به سرعت، بیش از تأکید بر ثروت و بازرگانی، پایه زندگی اجتماعی بوده اند. لازم به یادآوری است که منظور ویریلیو این نیست که اقتصاد سیاسی ثروت، جای خود را به اقتصاد سیاسی سرعت داده است؛ بلکه بحث او این است که علاوه بر اقتصاد سیاسی ثروت، چیزی به نام اقتصاد سیاسی سرعت نیز باید وجود داشته باشد. در نتیجه، ویریلیو در کتاب های دفاع عامه و مبارزه های بوم شناختی(1990) و جنگ خالص (1997a) چارچوب کنجکاوی خود درباره منطق سرعت را گسترش داده تا ملاحظات مربوط به قدرت ناب- واداشتن به تسلیم بدون درگیری- و مقاومت انقلابی یعنی حالتی تخیلی در مقابل نظامی کردن فضای شهری را شامل شود. اساس و اصول جنگ ناب، ممکن است در دوران جنگ اطلاعات(16)، به منزله منطق فنی- علمی نظامی شده تحقق پیدا کند؛ منظور از دوران مزبور هنگامی است که در آن «دشمنان» مدنی [غیرنظامی]، از سوی دولت تراشیده می شوند تا صرف هزینه فزاینده در «تسلیحات نظامی» مربوط به فناوری های اطلاع رسانی و ارتباطات از قبیل اینترنت را توجیه نمایند. از این رو، به نظر ویریلیو، این تسلیحات پیچیده نظامی- صنعتی است که عامل اصلی بروز حوادث همبسته از قبیل بحران بازار بورس جهانی در سال 1987 می شود، که در اثر نارسایی های برنامه خودکار [کامپیوتری] تجارت شکل می گیرد.
زیبایی شناس ناپدیدار و بحران بُعد فیزیکی
ویریلیو در زیبایی شناسی ناپدیدار(1991a) و بُعد گم شده(1991b) از هندسه شکستگی های(17) مندلبرو(1997) پیروی کرده و ثابت می کند نظریه اجتماعی باید گسیختگی های موجود در توازن آگاهی انسانی و «فوران های ریخت شناسی» در بُعد مادی را در نظر بگیرد. او با پیروی از مفهوم «گسیختگی های مکرر» و نظریه نسبیت عام اینشتاین استدلال می کند نگرش جدید و شهر جدید، هر دو محصول قدرت نظامی گری و فناوری های زمان- محورِ سینماییِ ناپدیدار هستند. به علاوه هرچند در آگاهی دیداری ما از چشم انداز شهر جنبه هایی سینمایی و سیاسی وجود دارد، اما آن چه اجتناب ناپذیر است توانایی این جنبه ها در نشان دادن ناپایداری فناورانه زیبایی شناسی کلان و روایت های فضایی، و ظهور ریز- روایت هاست. در زبان ویریلیو هندسه شکستگی مندلبرو، چگونگی ظهور شهرِ «بیرون آمده(18)» را توضیح می دهد- چنان که فوران ریخت شناسی بین فضا و زمان، به تکه های بی شمار تفسیرهای دیداری، و به «بحران در همه ابعاد» انجامیده است(Virilio, 1991b:9-28). نکته مهم این که دیدگاه های ویریلیو نسبت به زیبایی شناسی ناپدیدار و بحران بُعد فیزیکی، به کمک ساختمان متنی «تبیین های» فکری جامع صورت نمی بندد، بلکه با موضع گیری راهبردی گسیختگی های مولد و پویش های آفریننده آن چیزی می گیرد که ویریلیو به آن «گرایش» می گوید(Virilio, 1989:80) چنان که ویریلیو در بُعد گم شده(1991b) می گوید قاعده اصلی در شهرِ بیرون کشیده ناپدیداری زیبایی شناختی و همه ابعاد، در قلمرو نظامی گری و محدوده های سینمایی پایداری شبکه ای، گسیختگی، و رابطه فناورانه فضا- زمان است.جنگ، سینما، و لشکرآمایی(19) ادراک ناب
ویریلیو در کتاب جنگ و سینما(1989)، آن جا که از گونه های مختلف واقعیت که از دیرباز تاکنون ساخته و پرداخته شده اند بحث می نماید از مفهوم «جانشینی» استفاده می کند. نگرش ویریلیو که با مفهوم «شبیه سازی» بودریار(1983) همانندی بسیاری دارد، بیش از هر چیز متوجه رابطه بین جنگ، جانشینیِ سینمایی و مقوله ای است که آن را لشکر آمایی ادراک می نامد- منظور تأمین تصویرهای سینمایی و اطلاعات فیلمی برای خط مقدم است. اندیشه لشکرآمایی ادراک از آنجا مطرح می شود که در جنگ های پسانوگرا مانند جنگ خلیج فارس در سال 1991، نه فقط نمودهای توپوگرافی [وضعیت جغرافیایی]، بلکه معماری جنگ هم ناپدید می شوند. چنان که فرماندهی عالی نظامی خود را در پناهگاه های زیرزمینی مخفی می کند، تا از همان حادثه ای بگریزد که یکی از هلیکوپترهای کاپولا در فیلم اکنون آخر زمان، آن را «مرگ از بالا» خوانده بود. بنابراین، ویریلیو با طرح این نکته که «جهان در جنگ ناپدید می شود، و جنگ به منزله یک پدیدار از چشم جهانیان ناپدید می گردد» (1989:66)، اندیشه لشکرآمایی ادراک را مفهوم سازی می کند. از این رو، ویریلیو در کتاب نمایش بیابان: گاهشمار جنگ(1991c) رابطه بین جنگ، جانشینی، انسان، و ادراک تألیفی را تحلیل می نماید. ویریلیو با مباحثه ای که درباره مقایسه پذیر بودن درک نظامی در امور جنگی با درک مدنی و به ویژه با هنر فیلم سازی دارد، این جهت گیری ها را تقویت می کند. بنابراین، به نظر ویریلیو، جانشینیِ سینمایی، منجر به «جنگ تصویرها» یا جنگ اطلاعات می گردد. جنگ اطلاعات، جنگ سنتی نیست که در آن تصویرهای ایجاد شده، تصویرهای جنگ واقعی باشند. بلکه جنگی است که در آن تفاوت کلی بین تصویرهای جنگ و جنگ واقعی، «واقعیت زدایی(20)» می شود. همچون ادعای بسیار مشهور بودریار(1995) که گفت جنگ خلیج فارس روی نداد، ادعای ویریلیو درباره جنگ و سینما نیز که می گوید جنگ و سینما از یکدیگر قابل تشخیص نیستند قابل بحث است. خلاصه، موضع ویریلیو درباره پدیداری جنگ اطلاعات، با این دیدگاه او سازگاری دارد که تنها راه پیوند دادن توسعه اجتماعی در ماشین جنگی، گرفتنِ موضعی نظری- انتقادی درباره آن جریان های موازی است که بین جنگ، سینما، و لشکرآمایی ادراک وجود دارد؛ دیدگاهی که ویریلیو در اثر انتقادی خودش ماشینِ دید پرورانده است(1994b).پس در دنیای ویریلیو، مردم «دیگر به چشم های خود اعتماد ندارند.» در واقع باور آن ها به ادراک [خود]، «برده باور به تصویر فناورانه [رسانه های دیداری] شده است، وضعیتی که در آن روش جانشینی کنونی، "میدان دیداری" را به "موج یک دستگاه دیداری [تلویزیون؟] کاهش داده است» (1994b:13؛ تأکید از ویریلیو است). با نگاه از این زاویه، کتاب ماشینِ دید (1994b) پیمایشی است که من آن را «ادراک ناب» نامیده ام(Armitage, 2000a:10). زیرا، امروز کلاف پیچیده صنعتی نظامی، جایگزین های فنی شوم و توانایی های بالقوه از قبیل واقعیت مجازی و اینترنت را توسعه داده است. به گفته ویریلیو، هدف اصلی ادراک ناب، «به ثبت رساندن زوال واقعیت» به منزله نوعی زیبایی شناسی ناپدیدار است که از «محدودیت های جدید بر سر راه دید ذهنی، به وسیله از هم گسیختگی ابزاری شیوه های درک و بازنمایی سربرمی آورد» (1994b:49؛ تأکید از ویریلیو). از این رو، ویریلیو ماشین های دید را به منزله محصولات شتاب زده «دید بدون منظر» می شناسد که خود بازتولید محض نابینایی شدیدی است که به صورت آخرین و تازه ترین الگوی صنعتی شدن، خودنمایی خواهد کرد: صنعتی شدن نابینایی(1994b:73، تأکید از ویریلیو). او در کتاب سکون قطبی(1999b)، ارتباط های اجتماعی دامنه دار بین دید و فناوری های کنترل از راه دور را به تفصیل شرح می دهد.
سکون قطبی، انقلاب سوم، فمینیسم سیبرنتیک، و بنیادگرایی فناورانه
ویریلیو در سکون قطبی(1999b) مفاهیم ادراک ناب، سرعت، و سکون انسانی را بررسی می کند. برای نمونه، ویریلیو در مقاله «نور غیرمستقیم»، تفاوت بین نمایش فیلم های جدید ویدیویی که در راه آهن زیرزمینی(مترو) پاریس به کار گرفته شده و امور ادراکی «واقعی» مانند بازتاب های آیینه ای را از دیدگاهی نظری بررسی می کند که با آن چه فوکو(1997) «جامعه نظارتی» نامیده و دلوز(1995) «جامعه کنترلی» عنوان کرده انطباق دارد. ولی در مقاله های دیگر از تفاوت بین سکون حاصل از فناوری و حرکت انسانی حاصل از محرک زیست شناختی یاد می کند، که در قالب بحث هایی درباره معرفی «ماشین های موج» در استخرهای شنا در ژانپن، محو کردن تنوع زمان های محلی و برقرار کردن یک «زمان جهانی» واحد به جهای آن ها و تفاوت بین «ارتباط دیداری کلاسیک» «ارتباط الکترو- دیداری» ارائه می دهد. به هر حال، ویریلیو بحث می کند که در عصر ادراک ناب، آفرینش شتاب دهنده یا کندکننده چیز مهمی نیست، بلکه آن چه مهم است خلق «سکون قطبی» است. در این جا ویریلیو مطرح می کند که در اوایل عصر نوینِ تحرک، که او به آن عصر رهایی می گوید، چیزی به نام سکون وجود نداشت. به این ترتیب، مفهوم سکون قطبی، آن چه را که در عصر صنعت جنبه های متناوب معادله سرعت- شتاب دهنده یا کُند کننده- به شمار می آمده، شامل نمی گردد. اما، به گفته ویریلیو، در دوران پساصنعتیِ سرعت مطلق نور، دیگر کسی لازم نمی داند به جایی برود، چون در همان لحظه در آن جا است. پس در چنین شرایطی، تفاوت جغرافیایی «این جا» و «آن جا» به وسیله سرعت نور، محو می شود. علاوه بر این، چنان که میلیاردرهای خلوت گزین مانند هوارد هیوز(21) فقید نمونه آن هستند، سکون قطبی گونه ای زندانی بودن به معنای فوکویی می باشد. هیوز، «راهب فن شناختی» ویریلیو که خود را در اتاق یک نفره در هتل کاروان سرای بیابان(22) در لاس وگاس به مدت 15 روز محبوس کرده بود و از تماشای گورخر ایستگاه یخی [مصنوعی] استارجز چشم برنمی داشت، فقط تجسم سکون قطبی نبود، بلکه مهم تر از آن، از جمله نخستین اهالی «وضعیت توده واری(23) است که خواستار افزایش سرعت هستند بی آن که خصیصه نابودکننده ماشین را بشناسند» (Virilio, 1997a:77؛ تأکید از ویریلیو). به این ترتیب، به طور کلی نوشته های ویریلیو درباره سکون قطبی، نشان می دهد که فضاهای فیزیکی جغرافیایی، دیگر محتوای انسانیِ با دلالتی ندارند. در نتیجه ویریلیو در هنر موتور(1995) توجه خود را به ارتباط بین بدن انسان و فناوری معطوف می دارد.در آغاز قرن بیست و یکم، نظریه اجتماعی ویریلیو بیشتر برگرد مقوله ای می چرخد که به آن انقلاب سوم یا انقلاب تراکاشته می گوید- و با آن تقریباً تمامی تفاوت های بین بدن انسان و فناوری از میان می رود. انقلاب سوم که با پیشرفت فناوری و جانشینی اجزاءِ بدن با ریزه پردازی ابژه های فن شناختی رابطه نزدیک دارد، انقلابی به رهبری علوم فنیِ نظامی و علیه پیکر انسانی است که از طریق ارتقاءِ آن چه ویریلیو به- نژادی جدید(24) می نامد، صورت می گیرد. این تحولات نیز مبنای نقدهای ویریلیو(112- 1995:109) بر آثار هنرمند سیبرنتیکی استرالیایی، استلارک(25) است. باید تأکید نمود که نقد ویریلیو با گسترش پنداره او تز استعمارگری از درون ارتباط دارد- چیزی که زمانی رخ می دهد که یک قدرت سیاسی، مانند دولت علیه ملت خودش برمی خیزد، یا موقعی که علوم فنی در مقابل بدن انسان قرار می گیرد.
به این دلایل است که ویریلیو در آسمان گشوده(1997b)، بمب اطلاع رسانی(1998)، و سیاست بدترین ها(1999a) بحث خود را در نقد فمینیسم سیبرنتیکی بسط داده، یعنی همان جنبشی که پلَنت(1997) با دنباله روی از «بیانیه سیبرگ ها»(26) ی هاروای(1985)، آن را انقلابی به وسیله فناوری سیبرنتیکی و فمینیست ها توصیف می کند که علیه فرمانروایی پدرسالاری برخاسته اند. با وجود این، ویریلیو وقت کمی برای نقد فمینیسم سیبرنتیکی و «رابطه جنسی سیرنتیکی» دارد و در واقع این ها را نقد می کند زیرا نگرش هایی هستند که سیبرنتیک را جایگزین عواطف تلقی می کنند. به نظر ویریلیو، لازم است انگاره رابطه جنسی سیبرنتکی رد شود و توجه نظری بر سوژه انسانی بازگردد و از سلطه تکنولوژی بر مرد و زن جلوگیری شود. پس از نگاه ویریلیو، فمینیسم سیبرنتیکی فقط شکل دیگری از بنیادگرایی فناوری است- مذهب آن هایی است که بر قدرت مطلق فناوری باور دارند(Virlio and Kittler, 1999). بنابراین، طرفداران فمینیسم سیبرنتیکی لازم دانسته اند برای فهم حضور همه جایی، فوریت و بی واسطگی فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی، از حساست اعتقادی مزبور فاصله گرفته و همراه با بسیاری دیگر از گروه های اجتماعی، تسلیم خلسه و سرخوشی فضای سیبرنتیکی شوند.
ارزیابی پیشرفت ها و مجادله های عمده
ارزیابی پیشرفت ها و مجادله های عمده اندیشه ویریلیو تا اندازه ای مشکل است، آن هم نه به دلیل این که فقط مدت کوتاهی است که نظریه پردازان اجتماعی به بررسی آثار او پرداخته اند، بلکه از آن رو که منابع کمکی یا تفسیرهای اندکی بر آثار او وجود دارد(با وجود این، برای نمونه ن.ک: Conley, 1997; Der Derian, 1992; Wark, 1994). نوشته های ویریلیو درباره فضای نظامی و سازمان اجتماعی جامعه، تقریباً بدون استثناء، به جای این که پیشرفت های نظری و اجتماعی را دنباله روی کند، به پیش بینی آینده پرداخته است. به همین دلیل است که نظریه پردازان اجتماعی پسانوگرای امروزی مانند باومن(1998:12) به دقت آثار ویریلیو را مطالعه می کنند. با وجود این، اندیشه ویریلیو هنوز در معرض کژفهمی زیادی قرار دارد. در این جا به ارزیابی رهاوردهای اساسی ویریلیو می پردازیم و روشن خواهد شد که آثار او در ورای مقوله های پسانوگرایی قرار دارد و باید آن ها را کوشش هایی در پیرامون بحث درباره فرانوگرایی بازشناخت. سرانجام، قبل از نتیجه گیری، اعتراض هایی که بر آثار ویریلیو شده بررسی می شود.از نوگرای به فرانوگرایی و فراسوی آن
بحث ویریلیو درباره فضای نظامی و سازمان اجتماعی سرزمین، در نظریه انتقادی اجتماعی رهاورد مهمی به شمار می آید، زیرا اندیشه او از بحث بی حاصل افتراق بین نوگرایی و پسانوگرایی دوری می گزیند. برای نمونه، نظریه پردازان نقاد اجتماعی چون هاروی(1989:351)، وایت(1996:116) و فیزیک دان های مثبت گرایی چون سوکال و بریکمونت(1989:159)، کاملاً به خطا رفته اند که اندیشه ویریلیو را به عنوان نظریه اجتماعی پسانوگرا تشخیص داده اند. در حقیقت، تشخیص آن ها بسیار بی ربط است و نمی دانیم از کجا آب می خورد.نخست این که گرچه مفهوم پسانوگرایی در نقد معماری در دهه 1960 آغاز شد و نیرو گرفت، ولی اندیشه ویریلیو نه واکنشی در برابر سبک بین المللی و نه واکنشی علیه نوگرایی است. ویریلیو فکر می کند پسانوگرایی یک «فاجعه» در معماری است و با نوشته های او که ریشه در پدیدارشناسی دارند ارتباطی ندارد(Armitage, 2000a). زیرا آثار ویریلیو وام دار سنت نوگرایی در هنرها و علوم هستند. در این آثار او به نویسندگان و هنرمندان نوگرایی مانند کافکا و مارینتی ارجاع می دهد. مراجع فلسفی او هوسرل، مرلو- پونتی، پدیدارشناسان، و نوگرایان هستند. به علاوه، ویریلیو به نوشته های اینشتاین درباره نظریه عمومی نسبیت عام توجه دارد، که نمونه ای از دلمشغولی او با نظریه نوگرایی علمی در 1915 است.
دوم، ویریلیو بین اندیشه خودش و تفکر شالوده شکنی نظریه پردازان پسا ساختارگرا مانند دریدا، رابطه ای مشاهده نمی کند. برای مثال، ویریلیو به زبان شناسی ساختارگرای سوسور، هرگز علاقه ای نشان نداده است و در مقابل توسل به دنیای پدیدارشناسی و مکتب اگزیستانسیالیسم را ترجیح می دهد. ویریلیو به عنوان یک ضد مارکسیست(و ضد سارتر) آشوب گر متعهد و متفکری است که هیچ اعتمادی به روان کاوی ندارد و با پیشگامان ساختارگرایی از قبیل بارتِ نشانه شناس، فیلسوف مارکسیستی مثل آلتوسر، لاکان روان کاو، و لوی- اشتراوس انسان شناس، وجه مشترک بسیار کمی دارد(Virilio, 1997a:39). پیوندهای نظری ویریلیو با مراقبت و تنبیه فوکو(1997)، و با دلوز و گتاری(1987) در هزار عرصه، هم باید با احتیاط مدنظر قرار گیرد. زیرا ویریلیو برخلاف بیشتر نظریه پردازان پسا ساختارگرایی، فردی انسان گرا و مسیحیِ عملاً معتقدی است. آثار او نقطه مقابل دیدگاه ضد انسان گرایی و فلسفه فوکو و مُنجی دلوز و گتاری یعنی نیچه است. بنابراین، ارتباط های نامشخص و ناهمگرایی بین اندیشه ویریلیو و نظریه پسا ساختارگرای فوکو و دلوز وجود داشته و این چیزی است که خود ویریلیو اشاره کرده است(Virilio, 1997a:44-5). در دیدگاه ویریلیو، تمامی بردارهای مهم در نظریه اجتماعی او به سوی جنگ جهانی دوم، راهبردهای نظامی و برنامه ریزی فضایی، نشانه رفته اند.
سوم، برخلاف بسیاری نظریه پردازان اجتماعی پسانوگرا، ویریلیو تجددخواهی را به کلی محکوم نکرده است. بلکه او آثار خودش را «تحلیلی انتقادی بر تجددخواهی» می داند و «طی آن فناوری را که تا حد زیادی فاجعه آمیز(27) و نه فاجعه گرایانه(28) است درک می کند. با این استدلال که «ما هنوز بیرون از نوگرایی نیستیم»، این «نمایش نامه جنگ کلی» است که محور اصلی نظریه اجتماعی ویریلیو است (Armitage, 2000a:26). ویریلیو که اندیشه خود را بر سرعت های تغییریابنده تجددخواهی متمرکز نموده، در آثارش به شاخصه های عمده آن مانند علوم فنی، نظارت، شهرنشینی، و از خودبیگانگی توجه خاص دارد. به علاوه، و با وجود اعتباری که ویریلیو به عنوان یک پیشگو(29) دارد، اغلب تأکید می کند که درک او از تجددخواهی، برخلاف درک نظریه پردازان پسانوگرایی، اصولاً خوشبینانه است(Armitage, 2000a).
به علاوه، ویریلیو مخالف کامل خردورزی نیست، هرچند به جنبه هایی از «پروژه روشنگری» انتقاد دارد. با وجود این، بی گمان با نظریه های هگل و مارکس درباره دانش و ایدئولوژی مخالف است. از این نظر، می توان ویریلیو را نوعی هیدگری چپ گرا دانست(Kell, 2000). وانگهی، ارتباط انتقادی ویریلیو به تجددخواهی، تا حدودی از توصیفی که نظریه پردازان اجتماعی پسانوگرا، مانند وایت(1996) می دهند، فاصله دارد.
چهارم این که اندیشه ویریلیو با اندیشه کسانی مانند لیوتار(1984) و بودریار(1983) که از پسانوگرایی طرفداری می کنند کاری ندارد. مثلاً، برخلاف نوشته های لیوتار، آثار ویریلیو به اصلِ امیدداشتن [پارادایم نیوتونی] با توجه به معناداریِ تاریخ، وفادار می ماند. در واقع، تمام نوشته های ویریلیو کوششی پیگیر درباره معنا بخشیدن به تاریخ خودش و از طریق آن به تاریخ ما است. از سوی دیگر، ویریلیو رد همه «فراروایت ها» را نمی پذیرد، چنان که برای نمونه، در مصاحبه هایش تأکید دارد «که روایت عدالت در ورای شالوده شکنی قرار دارد» (Armitage, 2000a:39). همچنین دشمنی ویریلیو با مارکسیسم، نشانه شناسی، و «هیچ انگاری» نیچه ای، مخالفت او با مفهوم شبیه سازی بودریار را تبیین می کند. و نیز، برخلاف بسیاری از نظریه پردازان اجتماعی پسانوگرا، در تمجید از «یاوه سرایی» مک لوهان(1994) (Virilio, 1985:10) درباره فناوری های جدید رسانه ای، با بودریار هم صدا نمی شود. به همین ترتیب، نوشته های ویریلیو ارتباط بسیار کمی با موضوع «فراواقعیت» و «طنز» بودریار دارد، و بیشتر به واقعیت اجتماعی و تجلیل از فقرا توجه می کند.
به این دلایل ارزیابی پیشرفت فکری ویریلیو برحسب نظریه اجتماعی پسانوگرایی بسیار دشوار است. و نیز به همین دلیل است که به باور من ترجیح دارد او را نظریه پردازی اجتماعی تفسیر کنیم که اندیشه های او به چیزی به نام «فرانوگرایی» می پردازد؛ واژه ای موقتی و گرایشی جنینی در نظریه اجتماعی معاصر که می کوشد از فروض قطبی شده نوگرایی و پسانوگرایی دوری جسته، و در پی فهم نیروها و جابه جایی های فراوانی باشد که در نهضت اندیشه اجتماعی و درباره جهان مدرن و چگونگی بازنمایی آن قرار دارد.
نقد بر ویریلیو
نظریه اجتماعی ویریلیو و بسیاری از فعالیت های او از دهه 1960 تاکنون در معرض مجادله بوده است. برای نمونه، آن جا که ویریلیو و پَرنت مقاله های خود را در مجله معماری پایه منتشر کردند، پیشنهاد نمودند که جهان سطوح افقی را ترک کرده و خود را با سطوح مایل سازمان دهی کند. غیرمنتظره نیست که این ادعاها با مخالفت شدید معماران هم قطار و با بی تفاوتی جهانیان روبه رو شود. به همین ترتیب مفهوم سازی های ویریلیو از دولت، فناوری، و سرعت در معرض نقد قرار گرفته است. برای مثال، دلوز و گتاری(423-1987:351)، به آن چه کروگان (1999) تلاش بیهوده در «ادغام» اندیشه ویریلیو در رویکرد فراساختارگرایی آن ها به نظریه اجتماعی می نامد دست زدند. به هر حال، همان طور که کروگان می گوید، «الگوی ایستا و غیرتاریخی» دلوز و گتاری درباره دولت و فناوری، نمی تواند با نوشته های ویریلیو یک کاسه شود، بدون آن که انسجام فرایندی خود را از دست دهد. از سویی، اندیشه زیبایی شناسی ناپدیدار ویریلیو(1991a) مخالفت شدید هاروی(351 و 299 و 1989:293) جغرافی دان نومارکسیست را برانگیخته است. از نظر هاروی، «پاسخ» ویریلیو به آن چه او «فشردگی زمان- فضا» می گوید این است که کوشیده است با ساختِ گونه ای زبان و تخیل که بتواند فشردگی زمان- فضا را بازتاب دهد، هر زمان- فضا را بیازماید و از آن سواری بگیرد. هاروی، «نوشته های هیجانی» ویریلیو(و بودریار) را در این مقوله جای می دهد، زیرا «به نظر می رسد آن ها اصرار دارند با فشردگی زمان- فضا بیامیزند و آن را در قالب لفاظی معانی و بیان خودشان درآورند.» البته هاروی «این پاسخ را قبلاً به خصوص در نوشته های فوق العاده برانگیزاننده نیچه در خواستِ قدرت دیده است.» اما در زیبایی شناسی ناپدیدار(1991a)، پاسخ های واضح و هدف مند ویریلیو به ظهور شرایط منطق سرعت و مردم سالاری، در واقع با توجه به «اهمیت گسیختگی، حادثه، و اموری که به خاطر مولّد بودنشان بازداشته اند»، مطرح شده است(1997a:44، تأکید از ویریلیو). چنان که با لُترینگر(30) می گوید، «این با آن چه ژیل دلوز در هزار عرصه گفته است، کاملاً متفاوت است. او گام به گام جلو می رود، ولی من با انقطاع و گاه به گاه کار می کنم. این که بایستیم و بگوییم «بگذار جای دیگری برویم» برای من خیلی مهم است» (Virilio, 1997a:45). آن چه «نوشته های هیجانی» ویریلیو طی دهه 1980 اثبات می کند، پیامدهای مادی، و یقیناً غیرمادی تحولات منطق سرعت در زیبایی شناسی، قدرت نظامی، فضا، سینما، سیاست و فناوری است. در عصری که شدیداً تحت تأثیر ناپیدایی زندگی اجتماعی، جنگ، ماده، و ادراک انسانی در اثر تولیدهای فناوری است، این دستاورد مهمی است. در عصر کنونی محدودیت های نظریه اجتماعی ویریلیو، چنان که هاروی می گوید، به شباهت هایی که با نیچه دارد مربوط نمی شود، بلکه به تفاوت هایی که با او دارد مرتبط است. وایت، با نقل قول از هنرمند بازیگر امریکایی لاوری اندرسن(31) می نویسد:ویریلیو هنوز هم موضع نقادی نوگرایانه نسبت به تاکتیک ها، راهبردها، و فناوری های نظامی پسانوگرا را حفظ کرده، درحالی که نیچه آن حوصله را ندارد که همواره در مقام نقد باقی بماند، و می کوشد که حداقل به طور نظری و معنایی، یعنی از راه استعاره ها و فنون متقاعدکننده، آن ها را برای کاربست خودش مناسب نماید، تا قدرت نخبگان بر جنازه ها را حفظ کند- حالا که زندگان بر مردگان بیشی دارند(Waite, 1996:381-2، تأکید از وایت).
اگرچه در برابر نظریه اجتماعی ویریلیو، پرسش های مجادله آمیز فراوانی مطرح است، نقد فرانوگرای او از تاکتیک ها، راهبردها و فناوری های نظامی با موضع شمار زیادی از نظریه پردازان اجتماعی مانند کراکر(1997) برخورد پیدا می کند. دلیل برخورد این است که کتاب هایی از ویریلیو مانند سیاست بدترین ها(1999a) به برخی از آشفته ترین و مهم ترین جنبه های توسعه اجتماعی معاصر در زمان ما توجه دارد که برای حفظ غلبه قدرت فزاینده نخبگان مجازی جهانی بر خلق جنازه های واقعی محلی به بحث می پردازد. ویریلیو به عنوان کودکی باقی مانده از حمله هوایی هیتلر، درباره منطق اجتماعی نظامی گرایی و سازمان دهی فضایی سرزمین، نظریه پردازی کرده است. این ها مهم ترین جنبه های اندیشه اوست. ویریلیو با توضیح شرایط منطق سرعت و سیاست در قرن بیست و یکم، تجددخواهی [مدرنیته] را بر حسب برداشتی نظامی وار از تاریخ و استعمار درونی بدن انسان به وسیله علوم فنی تفسیر می نماید. چنان که ذکر شد، مفهوم فرانوگرایی باید بیش از هر چیز دیگری به کمک فهم دستاوردهای ویژه ویریلیو برای نظریه اجتماعی بیاید.
بنابراین، ویریلیو یکی از مهم ترین و تفکر برانگیزترین نظریه پردازان اجتماعی در پهنه روشنفکری معاصر است. البته، فرانوگرایی ویریلیو، برخلاف پسانوگرایی لیوتار یا بودریار، خود را از نوگرایی و تجددخواهی جدا نمی کند، بلکه براساس این که فناوری را فاجعه آمیز می داند، به انتقاد از نوگرایی و تجددخواهی می پردازد. ویریلیو در حقیقت خودش را «نقاد هنر فناوری» می داند(1997a:172). بنابراین، موضع نظریه ای و حساسیت های اجتماعی او نسبت به فناوری حتا در ورای قلمرو علوم اجتماعی انتقادی قرار دارد. او به «تبیین» روشنفکرانه پای بند نیست، بلکه به «کیفیت روشن امر ضمنی» توجه دارد (Virilio, 1997a:44). پس، ویریلیو از یک سو نظریه پردازی است که به طور پویا به بررسی گرایش های امروز می پردازد؛ از سوی دیگر، نظریه پرداز اجتماعی است که سرسختانه نظریه اجتماعی و به ویژه جامعه شناسی را واپس می زند(Virilio, 1997a:17).
در نتیجه، نکته قابل بحث این که آیا چیزی از تلاش آن نظریه پردازان اجتماعی می توان برگرفت که «حقیقت» را، یا اندیشه ویریلیو را مبنا قرار دهند. چرا که پاسخ های انتقادی ویریلیو به وضع نظامی گری، سیاست سرعت، سینما، هنر، و فناوری، پاسخ های اخلاقی و عاطفی به فرا رسیدن جامعه فناورانه است. به علاوه، ویریلیو از این که آثارش «اغلب برحسب اتهام های مسخره آور رد می شود» آگاهی دارد. چنان که در مصاحبه ای منتشر نشده با نیکلاس زوربروگ در سال 1998 می گوید در فرانسه، برای شنیدن «طنز، بازی با کلمات، یا بحث درباره کم یا زیادی امور، تحملی وجود ندارد.» از این رو، مسئله نظریه اجتماعی ویریلیو، در بیرون از فرانسه، طرح این سؤال است که آیا آثار او باید با اتهام های مسخره آمیز رد شود، یا آن را غرق در ستایش کنند، و یا هر دو. در این جا سؤال قابل طرح این است که در دنیای انگلیسی زبان در قبال طنز، بازی با کلمات، و بحث درباره افراطی کردن امور تا چه اندازه بردباری وجود دارد. به این دلیل و دیگر دلایل، چنین به نظر می رسد که نظریه اجتماعی فرانوگرای ویریلیو در وضعیتی است که همچنان مباحث نظری و مناظره های اجتماعی را تا سال ها برانگیزد.
آثار اصلی ویریلیو
Virilio, P. (1976) L 'insecurite du territoire. Paris: Stock.Virilio, P. (1986) Speed & Politics: An Essays on Dromology. New York: Semiotext(e).
Virilio, P. (1989) War and Cinema: The Logistics of Perception. London: and New York: Verso.
& Virilio, P. (1990) Popular Defense Ecological Struggles. New York: Semiotext(e).
Virilio, P. (1991a) The Aesthetics of Disappearance. New York: Semiotext(e).
Virilio, P. (1991b) The Lost Dimension. New York: Semiotext(e).
Virilio, P. (1991c) L 'ecran du desert: chroniques de guerre. Paris: Galilee.
Virilio, P. (1994a) Bunker Archeology. Princeton: Princeton,NJ: Princeton Architectural Press.
Virilio, P. (1994b) The Vision Machine. Bloomington and London: Indiana University Press and British Film Institute.
Virilio, P. (1995) The Art of the Motor. Minneapolis: University of Monnesota Press.
Virilio, P. (1997a) Pure War: Revised Edition. New York: Semiotext(e).
Virilio, P. (1997b) Open Sky. London: Verso.
Virilio, P. (1998) La bombe informatique. Paris: Galilee.
Virilio, P. (1999a) Politics of the Very Worst. New York: Semiotext(e).
Virilio, P. (1999b) Polar Inertia. London: Sage.
آثار ویریلیو همراه با دیگران
Virilio, P. and Parent, C. (eds.) (1996) Architecture Principe, 1966 et 1996. Besancon: L'tmprimeur.Virilio, P. and Kittler, F. (1999) 'The information bomb: Paul Virilio and Friedrich Kittler in conversation. Edited and Introduced by John Armitage', Angelaki, 4(2):81-90.
منابع تحقیق :
Armitage, J. (1997) 'Accelerated aesthetics: Paul Virilio's The Vision Machine, Angelaki, 2(3):199-210.
Armitage, J. (ed.) (2000a) Paul Virilio: From Modernism to Hypermodenism and Beyond. London: Sage in association with Theory, Culture & Society.
Armitage, J. (ed.) (2000b) 'From Modernism to Hypermodernism and Beyond: An Interview with Paul Virilio', in J. Armitage (ed.), Paul Virilio: From Modernism to Hypermodernism and Beyond. London: Sage in association with Theory, Culture & Socey.
Baudrillard, J. (1983) Simulations. New York: Semiotext(e).
Baudrillard, J. (1995) The Gulf War Did Not Take Place. Bloomington and Indianapolis: Indiana University Press.
Bauman, Z. (1998) Globalization: The Human Consequences. Cambridge: Polity Press.
Conley, V.A. (1997) Ecopolitics: The Environment in Poststructuralist Thought. London: Routledge.
Crawford, T-H (1999) 'Conducting Technologies: Virilioُ s and Latour's Philosophies of the Present State', Angelaki, 4(2):171-81.
Crogan, P. (1999) Theory of State: Deleuze, Guattari and Virilio on the State, Technology, and Speed', Angelaki, 4(2):137-48.
Deleuze, G. (1995) 'Postscript on control societies، Negotiations: 1972-1990. New York: Columbia University Press.
Deleuze, G. and Guattari, F. (1987) A Thousand Plateaus: Capitalism and Schizophrenia. Minneapolis: University of Minnesota Press.
Der Derian, J. (1992) Antidiplomacy: Spies, Terros, Speed and War. Oxford: Blackwell, Der Derian, J. (ed.) (1998) The Virilio Reader. Oxford: Blackwell.
Foucault, M. (1977) Discipline and Punish: The Birth of the Prison. Harmondsworth: Penguin.
Haraway, D. (1985) 'A manifesto for cyborgs: science, technology and socialist feminism in the 1980's, Socialist Review, 80(2):65-108.
Harvey, D. (1989) The Condition of Postmodernity: An Enquiry Into the Origins of Cultural Change. Oxford: Blackwell.
Johnson, P. (ed.) (1996) The Function of the Oblique: The Architecture of Claude Parent and Paul Virilio. London: Architectural Association.
Kellner, D. (2000) 'Virilio,war, and technology: some critical reflections *»in J. Armitage (ed.) Paul Virilio: From Modernism to Hypermodernism and beyond. London: Sage.
Kroker, A. (1992) 'Paul Virilio: The postmodern body as war machine', in The Possessed Individual: Technology and Postmodernity. Basingstoke: Macmillan.
Kroker, A. and Kroker, M. (eds) (1997) Digital Delirium. Montreal: New World Perspectives.
Lyotard, J-F. (1984) The Postmodern Condition: A Report on Knowledge. Minneapolis and Manchester: Minnesota Press and Manchester University Press.
Manderlbrot, B. (1977) The Fractal Geometry of Nature. New York: Freeman.
McLuhan, M. (1994) Understanding Media: The Extensions of Man. Cambridge, MA: MIT
Press.
Plant, S. (1997) Zeros+ Ones: Digital Women+ The New Technoculture, London; Fourth Estate.
Sokal, A. and Bricmont, J. (1998) Intellectual Impostures: Postmodern Philosophers'Abuse of Science. London: Profile Books.
Tzu, S. (1993) The Art of War. Ware: Wordsworth Editions.
Waite, G. (1996) Nietzshe's Corps/e: Aesthetics, Politics, Prophercy. or the Spectacular Technoculture of Everyday Life. Durham, NC and London: Duke University Press.
Wark» M. (1994) Virtual Geography: Living with Global Media Events. Bloomington and Indianapolis: Indiana University Press.
Zurbrugg, N. (1995) '"Apocalyptic!" "Negative!" "Pessimistic!": Baudrillard, Virilio, and Technoculture' in S. Koop (ed.). Post: Photography: Post Photopgraphy. Fitzroy: Centre for Contemporary Photography.
پی نوشت ها :
1- Nantes
2- Ecole des Metiers d’Art
3- Arhitechture Principe
4- Claude Parent
5- evenements
6- از مطالب بعد معلوم است که منظورش کشورهای امروزی است که پیوسته خود را به تسلیحات نظامی پیچیده تر و جدیدتر مجهز می کنند. – م.
7- war of motion، احتمالاً منظورش تحول جنگ از حالت محاصره ای دژها و شهرهای باروردار به جنگ در میدان و رویایرویی جبهه ها و ارتش هاست که نسبت به گذشته پر جنب و جوش تر هستند. – م.
8- habitable circulation
9- Nevers
10- Villacoublay
11- fractalization
12- transplant، عمل پیوند (مثلاً پیوند کلیه) در پزشکی که در اینجا بیشتر منظور انتقال چیزی از این سو(مثلاً یک مانع یا دیوار) به آن سوی است. کلماتی چون تراوش و ترابری در همین جهت بر ساخته شده اند. – م.
13- dromocratic، به نظر می رسد، ترکیبی ساختگی از سوی ویریلیو، از دو کلمه درومولوژی(منطق سرعت) و دموکراسی(مردم سالاری) است. – م.
14- futurism
15- Marinetti
16- Infowar
17- geometry of fractals
18- exposed city، ویربلیو شهر بارودار قدیم را شهر درون مانده می داند و شهر مدرن را که دیگر حصار و بارویی ندارد، شهر بیرون کشیده یا بیرون آمده و شهر پست مدرن (پسانوگرا) را «بسیار بیرون آمده» (over exposed) می نامد. – م.
19- logistics، تدارکات یا پشتیبانی لشکرکشی یا آمادگی لشکر ترجمه شده که ما به صورت لشکرآمایی ترجمه کردیم. – م.
20- derelized
21- Howard Hughes
22- Desert Inn Hotel
23- mass situation، احتمالاً مربوط به جامعه توده ای یا فرهنگ توده ای و عامیانه خوی امریکایی است که اندیشمندان مکتب انتقادی فرانکفورت به آن جامعه نسبت داده اند. – م.
24- neo- eugenics
25- Stelarc
26- manifesto for cyborgs
27- catastrophic
28- catastrophist، احتمالاً به فرضیه catastrophism نظر دارد که طبق آن، سوسیالیست ها و سندیکالیست ها بر این باور هستند که در اثر نکبت ها و فجایع اجتماعی، طبقه کارگر لزوماً پیروز خواهد شد. – م.
29- Cassandra
30- Lotringer
31- Laurie Anderson