سیر تطور مباحث علمی و شکل زمین:
انسان های اولیه به تبعیت از ساده ترین مشاهدات خود، تصور می کردند که برروی جسمی مسطح زندگی می کنند و بسیاری از آنان بر این باور بودند که زمین، تخته سنگی است مسطح که در مرکز کره آسمان قرار گرفته و از هر سو آن قدر گسترده شده است که به کره آسمان می رسد. (1)مردمانی که در دوره ی باستان در هندوستان زندگی می کردند این تخته سنگ را بر پشت فیل های بزرگی می پنداشتند و آن فیل ها را بر پشت لاک پشت غول پیکری تصور می کردند که در اقیانوسی شناور است. (2) دف، طبل، و سپر، از اشیایی بودند که برخی مردم زمین را هم شکل آن می پنداشتند. (3)
مصریان معتقد بودند زمین به شکل مستطیل است. (4)
گروهی به طبع انکسیمندوس زمین را همچون استوانه می دانستند و گروهی دیگر برای آن شکلی مخروطی و یا مکعبی شش ضلعی فرض می کردند.
هراکلیتوس، زمین را همچون کشتی میان تهی می دانست و یونانیان قایل بودند، زمین به شکل دایره ای است که مرکز آن کشور یونان است. حکمای فارس و یونان زمین را کره ای تام و تمام می دانستند و بعدها نیوتن برآن شد که زمین شبه کره است. (5)
آنچه ذکر شد عقاید رایج بین مردم و برخی دانشمندان، از ابتدا تاکنون بوده و کم کم تکامل یافته است. اما در همان زمان های قدیم، هم اندیشمندانی بر اساس برخی دلایل و شواهد، قائل به کرومیت زمین بوده اند.
فیثاغورث (582-497ق. م) ظاهراً اولین کسی است که به کرویت زمین پی برد و ارسطو (384-322ق. م) از طریق پایداری خسوف این مسئله را به اثبات رساند (6) زیرا سایه ای که از زمین بر روی ماه می افتد کروی است.
آراتوستن (276-196ق. م) که او را بنیانگذار جغرافیای ریاضی می دانند با اعتقاد به کرویت زمین به اندازه گیری محیط آن پرداخت و این کار پس از او توسط ابرخس نیقه ای (190-120ق. م) دنبال شد. (7)
بطلمیوس که در قرن دوم میلادی می زیسته و نظریه ی افلاک نه گانه او قرن ها بر کیهان شناسی حکومت کرد؛ نیز، طرفدار کرویت زمین بود. (8)
پس از ظهور اسلام بسیاری از دانشمندان مسلمان با دلایل و براهین قطعی کرویت زمین را اثبات کردند و فعالیت های نجومی خویش را برآن پایه نهادند. از جمله آنان می توان به بتانی (929-850م) ابوالوفاء بوزجانی (9) (998-939 م. ) ابو معشر بلخی (10) (886-787م. ) و ابوریحان بیرونی (11) (1048-973م. ) و بسیاری دیگر از دانشمندان بزرگ اسلام اشاره کرد.
تا قرنها بعد از میلاد، مسافرت های طولانی و برخی مشاهدات نجومی، تنها راه شناخت توصیف شکل و ابعاد زمین بود. کشف دماغه امیدنیک در قرن دوازده میلادی به وسیله پرتقالی ها و مسافرت کریستف کلمب در 1494م. و عبور از مالاژن در 1519م. از آمریکای جنوبی و اقیانوس آرام، زمینه خوبی برای توصیف شکل زمین به وجود آورد.
امروزه به کمک ماهواره ها، پرتو لیزر و سایر ابزار نجومی، به خوبی و با دقت کافی می توان از شکل و اندازه های زمین مطلع شد. بررسی ها و تحقیقات انجام شده نشان داده است که زمین در ناحیه قطبی کمی فرورفته و قطر استوایی آن چهل کیلومتر بیشتر از قطر قطبی آن است. (12) اطلاعات و تصاویر به دست آمده توسط ماهواره ها و فضاپیماها حاکی از آن است که زمین اندکی به گلابی شباهت دارد، قطب جنوب آن اندکی فرورفته و قطب شمال آن اندکی برآمده است. (13) این مسئله معلول چرخش زمین و سست تر بودن مواد تشکیل دهنده زمین در قطب جنوب نسبت به قطب شمال بوه است.
دلایل کرویت زمین:
کرویت زمین با دلایل متعددی قابل اثبات است و برخی از این دلایل سابقه ای بسیار طولانی دارد و با کمترین وسایل؛ قابل آزمایش است. از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:1. دکل کشتی هایی که از دور می آیند زودتر از بدنه آنها دیده می شود.
2. برخی از جهان گردان همچون ماژلان توانسته اند با حرکت مستقیم، یک دور زمین را طی کنند.
3. دید ناظر بر حسب تغییر ارتفاع تغییر می کند.
4. تصویر [سایه] زمین بر روی ماه در هنگام خسوف، کروی است.
5. دیگر سیارات، همه کروی هستند.
6. طلوع و غروب خورشید در نقاط شرقی زمین زودتر است.
7. میل خورشید در هنگام ظهر در استوا و قطبین متفاوت است.
8. با تغییر افق توسط ناظر تعداد ستارگانی که رؤیت می شوند، تغییر می کند.
9. آزمایش بدفورد لول. (14)
10. عکس ها و تصاویر فضایی.
قرآن و شکل زمین
شکل و ساختار ستارگان و سیارات از جمله موضوعات نجومی است که برخی دانشمندان و مفسران براین باورند که خداوند متعال در آیاتی از قرآن کریم به آن اشاره کرده است.در این بخش، آیاتی که ادعا شده است به شکل زمین اشاره دارد را مطرح نموده و پس از نقل کلام دانشمندان قرآنی در این باره، به بررسی آن خواهیم پرداخت.
گروه اول: [مشرق و مغرب]
بسیاری از دانشمندان و مفسران از آیاتی که واژه ی مشرق و مغرب را به صورت مفرد، تثنیه و یا جمع در خود دارند، کرویت زمین را استفاده کرده اند.مجموعه اول: آیاتی که مشرق و مغرب در آنها به صورت مفرد بکار رفته است.
1. «قال رب المشرق و المغرب و ما بینهما» (15) (گفت: [او] پروردگار خاور و باختر و آنچه میان آندو است).
2. «رب المشرق و المغرب لا اله الا الله» (16) [او] پروردگار خاور و باختر است در حالیکه هیچ معبودی جز او نیست).
3. «ولله المشرق و المغرب» (17) (خاور و باختر تنها از آن خداست).
4. «قل لله المشرق و المغرب» (18) (بگو: خاور و باختر تنها از آن خداست).
5. «لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب) (19) (نیکی این نیست که رویتان را به سوی خاور و [یا] باختر نمایید).
مجموعه ی دوم: آیاتی که لفظ مشرق و مغرب در آنها به صورت تثنیه بکار رفته است.
1. «رب المشرقین ورب المغربین» (20) [او] پروردگار دو خاور و دو باختر است).
2. «قال یالیت بینی و بینک بعد المشرقین» (21) (می گوید: ای کاش بین من و بین تو دوری خاور و باختر بود).
مجموعه ی سوم: آیاتی که لفظ مشرق و مغرب در آنها به صورت جمع بکار رفته است.
1. «فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون» (22) (و سوگند یاد می کنم به پروردگار خاوران و باختران که قطعا ما تواناییم).
2. «واورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها» (23) (و به گروی که همواره تضعیف می شدند، خاوران زمین و باخترانش را به ارث دادیم. »
3. «رب السماوات و الارض و ما بینهما و رب المشارق» (24) (پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است و پروردگار خاوران).
مشرق و مغرب از نظر علمی
قبل از پرداختن به دیدگاه مفسران و دانشمندان پیرامون آیات، توضیح یک مطلب علمی برای فهم این نظریات ضرورت به نظر می رسد.افق هر نقطه، مدار آن محل را در نقطه و نصف النهار آن محل را نیز در دو نقطه قطع می کند؛ به طوریکه خط واصل میان دو نقطه اول بر خط واصل میان دو نقطه دوم عمود است. از دو نقطه اول آنکه در سمت طلوع خورشید است مشرق یا خاور و آن نقطه که مقابل آن واقع شده است، مغرب یا باختر می گویند. (25) دو نقطه دیگر، شمال و جنوب یعنی دو قطب مغناطیسی زمین هستند و اگر شخصی به سمت شمال بایستد، مشرق در طرف راست او واقع می شود و خورشید از آن سمت طلوع می کند و در سمت چپ او غروب می کند.
در حقیقت، این جریان معلول چرخش [حرکت وضعی] زمین است که هر شبانه روز یکبار به دور خود می چرخد و باعث می شود در هر لحظه نیمی از زمین به سوی خورشید و روشن و نیم دیگر آن پشت به خورشید و تاریک باشد.
از طرف دیگر بدلیل میل محور زمین و حرکت انتقالی آن به دور خورشید، درجه سمت طلوع و غروب خورشید در هر روز متفاوت با روز دیگر است. این مسئله باعث می شود که مشرق و مغرب یک محل خاص در طول سال، نقطه ثابتی از مشرق و مغرب نباشد، بلکه در هر روز تغییر می کند علاوه بر این زاویه طلوع و غروب نیز متفاوت است.
گذشته از آنچه گفتیم، از نظر زمانی نیز طلوع و غروب خورشید در هر روز متفاوت با روز قبل است که بلندی و کوتاهی شب و روز در طول سال نشانگر آن است. پس از نظر زمانی نیز ما مشرق ها و مغرب های متعددی داریم.
دیدگاه ها و نظریات دانشمندان و مفسران:
مجموعه اول آیات: «مشرق و مغرب»
برخی از نویسندگان صاحب نظر از تقارن این دو کلمه و فاصله نشدن کلمه دیگری بین آن دو، کرویت زمین را استفاده کرده اند. با این بیان که خدای عزوجل در این آیات کلمه مشرق را به کلمه مغرب متصل و پیوسته گردانیده است. تفسیر علمی این تقارن این است که خورشید از یک جهت غروب می کند، در همان لحظه در جهت دیگری طلوع می کند و بخاطر این نکته خداوند متعال فرموده است «رب المشرق و المغرب» و نفرموده: «رب المشرق و رب المغرب» و یا «لله المشرق و لله المغرب» این بدان معناست که برای مشرق مفهوم جداگانه ای از مغرب قائل نمی شود و هر دو در یک زمان وجود دارند. (26) تحقق طلوع و غروب در یک زمان، فقط با کرویت زمین می سازد؛ چرا که در صورت مسطح بودن آن، در یک زمان فقط یکی از این دو را می توانیم داشته باشیم.مجموعه ی دوم آیات: «مشرقین و مغربین»
برخی از دانشمندان و مفسران با تقسیم زمین به دو نیم کره [نیمه ای روشن و رو به خورشید و نیمه ای تاریک و پشت به خورشید]، در صدد بیان سرّ تثنیه آمدن لفظ مشرق و مغرب در این آیات هستند و با این بیان، آیه را اشاره به کرویت زمین می دانند.الف) محمد متولی شعراوی در این باره می نویسد: «آیه ی شریفه «... رب المشرقین و رب المغربین» به ما می گوید نیم کره ای که در تاریکی شناور است نه مشرقی دارد و نه مغربی؛ در حالیکه نیمه روشن آن دارای مشرق و مغرب است و چون وضع منعکس می شود[یعنی زمین نیم دور به دور خود می چرخد] نیمه دیگر، صاحب مشرق و مغرب می گردد؛ در حالیکه نیمه اول مشرق و مغرب خویش را از دست میدهد. پس با این حساب است که کره زمین در عمومیت خود دارای دو مشرق و دو مغرب جداگانه است». (27)
در ادامه ایشان فاصله شدن «رب» بین مشرقین و مغربین را بیانگر جدایی مشرق و مغرب هر نیمکره؛ از نیمکره دیگر می داند.
ب)محمد مختار عرفات در بیانی مشابه این آیات را اشاره به کرویت زمین می داند. (28)
ج) آیت الله خوئی تثنیه آمدن مشرق و مغرب در آیه 17 سوره ی رحمن را اشاره به دو نیمکره زمین می دانند و می نویسند: «ظاهر این است که آیه ناظر به نیمکره دیگر زمین است؛ چرا که طلوع آفتاب بر نیمی از آن کره ملازم با غروب آن از نیم کره دیگر است». (29)
ایشان آیه ی شریفه «یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین» (30) را مبین و دلیل این تفسیر می داند و می نویسند: «گوینده این جمله می خواهد نهایت تنافر خود را با درخواست چنین فاصله ای در انظار ترسیم کند. و در این صورت باید فاصله دو مشرق، عظیم ترین فاصله محسوس برای بشر باشد تا مراتب بالای انزجار خود را مجسم سازد. اکنون باید دید کدام دو مشرق است که بعد آنها را بزرگترین بُعد و فاصله در جهان حس و روی زمین است. (31)
این دانشمند بزرگوار، در ادامه با بیان این نکته که فاصله مشرق ماه و خورشید و یا مشرق فصلی خورشید، طولانی ترین فاصله محسوس برای بشر نیست، نتیجه می گیرند که «بعد المشرقین» همان فاصله و مغرب است؛ زیرا مغرب یک نیمکره، مشرق برای نیمکره دیگر است.
مجموعه ی سوم آیات: «مشارق و مغارب»
بیشتر مفسران و اندیشمندانی که به تفسیر علمی این آیات پرداخته اند، از این آیات کرویت زمین را استفاده کرده اند:الف) آیت الله خوئی با ذکر آیات 137/اعراف، 5/صافات و 40/ معارج، کروی بودن زمین را از اسرار هستی می داند که خداوند متعال در این آیات از آن پرده برداشته است. ایشان در تبیین مسئله چنین می نویسند: « این آیات همگی حاکی از تعدد مشرقها و مغربها و نقطه طلوع و غروب آفتاب است؛ زیرا در صورت کروی بودن زمین، طلوع خورشید بر هر جزیی از اجرای آن، ملازم با غروب آن از جزء دیگر است و تعدد مشرق و مغرب خورشید بدون تکلف حاکی و دال بر کروی بودن زمین می باشد». (32)
ب) سید هبه الدین شهرستانی نیز درباره ی این آیات می نویسد: «این آیات بر تعدد هریک از مشرق و مغرب دلالت می کند که علم جدید نیز با آن مطابق است؛ زیرا کرویت زمین مستلزم آن است که در هر موقع هر نقطه از زمین برای گروهی مشرق و برای گروهی دیگر مغرب باشد». (33)
ج) یکی از نویسندگان معاصر اشاره قرآن به کرویت زمین در آیه ی 40 سوره ی معارج، سنبلیک و بسیار بدیع می داند و می نویسد: «بدیهی است که لازمه کثرت و تعدد مشرق و مغرب، کروی بودن زمین است زیرا [به علت] کروی بودن زمین و حرکت وضعی آن به دور خود، تعداد مغرب و مشرق از دو تجاوز کرده و سر به بی نهایت می زند». (34)
د) آیت الله مکارم نیز با طرح آیه ی 137 سوره ی اعراف به این نکته تصریح می کنند که این آیه تنها با مسئله کرویت زمین تطبیق می کند. ایشان در بیان این مسئله می نویسند: «در آیه سخن از مشرقها و مغربها به میان آمده است و این تعبیر تنها با کرویت زمین می سازد؛ زیرا روی فرض مسطح بودن، یک مشرق و مغرب بیشتر نیست اما روی فرض کرویت، هر نقطه از زمین برای نقاط شرقی تر مغرب است و برای نقاط غربی تر، مشرق می باشد». (35)
ایشان؛ در تفسیر نمونه، تعبیر «مشارق الارض و مغاربها» را کنایه از سرزمین های وسیع و پهناوری می دانند که در دست فرعونیان بود و دلیل این برداشت را چنین بیان می کنند: «زیرا سرزمین های کوچک، مشرقها و مغربهای مختلف و به تعبیر دیگر افق های متعدد ندارد اما یک سرزمین پهناور، حتماً اختلاف افق و مشرقها و مغربها[ی متعددی] به خاطر خاصیت کرویت زمین خواهد داشت». (36)
هـ) محمد متولی شعراوی، از دیگر نویسندگانی است که پس از ذکر آیه ی 40 سوره ی معارج و اشاره به این نکته که در هر جزیی از زمان مشرقی است که خورشید در آن بر شهری طلوع می کند و در همان زمان در شهر دیگری غروب می کند، می نویسد: «علاوه بر این به طور قطع می دانیم که مشرق و مغرب حتی در یک مکان واحد هم در تمام ایام سال و دوبار تکرار نمی شود و خورشید هرگز بر یک شهر از همان مکانی که دیروز از آن طلوع نمود، طلوع نمی کند و اگر چه جهت طلوع یکی است ولی مسلماً زاویه طلوع در هر روز فرق می کند و همچنین است غروب. و این اختلاف در [تمام] فصول سال حاکم است؛ یعنی طلوع خورشید در زمستان با طلوع آن در بهار و پاییز و تابستان متفاوت است و این به علت کرویت و گردش زمین به دور خورشید است». (37)
و) از دیگر صاحب نظرانی که از این آیات کرویت زمین را استفاده کرده اند، گودرز نجفی، (38) عبدالرؤف مخلص، (39) یدالله نیازمند، (40) محمد سامی محمد علی (41) و شیخ نزیه القمیحا (42) هستند.
جواب یک پرسش
چرا قرآن تعبیر مشرق و مغرب را به صورتها و صیغه های مختلفی بکار برده است؛ گاهی مفرد، گاهی تثنیه و گاهی هم جمع؟ آیا این شیوه از تعبیر تناقض نیست؟پاسخ: این سئوال و شبهه سابقه طولانی دارد و حتی ما آن را در بین سوالات تفسیری که از امامان(علیهم السلام)پرسیده شده است، می بینیم، به عنوان مثال، می توان به سوال ابن کواء از حضرت علی(علیه السلام)در این زمینه اشاره کرد. (43) و با در نظر گرفتن دسته بندی آیات به صورتی که در ابتدای بخش ارائه شد به پاسخ گویی این پرسش می پردازیم.
مجموعه اول: در این آیات مراد از مشرق و مغرب جنس آنهاست و خداوند متعال اصل آنها را اراده کرده است و بدون اینکه نظری به افراد آن داشته باشد. و این با اصطلاح علمی و عرفی مشرق و مغرب سازگاری دارد؛ چرا که برای هر نقطه از زمین یک مشرق و یک مغرب وجود دارد. (44)
مجموعه دوم: در بیان سرّ تثنیه بودن این دو لفظ در این مجموعه آیات، دیدگاه های متفاوتی ارائه شده است که پس از نقل، به بررسی آنها و میزان موافقت شان با آیات قرآن و یافته های علمی خواهیم پرداخت.
1. مراد از مشرقین، مشرق خورشید در تابستان و زمستان و مراد از مغربین، مغرب آن در این دو فصل است. (45)
2. منظور از مشرقین و مغربین، مشرق و مغرب خورشید و ماه است. (46)
3. مقصود از مشرقین، مشرق و مغرب [هردو] است؛ با این توجیه که بنابر عادت عرب که در بسیاری از موارد، از دو جنس که برخی ویژگی های مشترک دارند، یکی را انتخاب نموده و از آن تثنیه می سازند و آن را بر هر دو جنس اطلاق می کنند؛ در اینجا نیز لفظ «مشرق» انتخاب شده و پس از تثنیه نمودن آن، در معنای مشرق و مغرب بکار رفته است. (47)
4. مراد از مشرقین و مغربین، مشرق و مغرب دو نیمکره زمین است، چرا که هر نیمکره برای خود مشرق و مغربی دارد. (48)
5. مراد از مشرقین، پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)و امیرالمومنین(علیه السلام)و مراد از مغربین، امام حسن(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)است. این بیان از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است. (49)
نقد و بررسی:
بسیاری از مفسران و دانشمندان متقدم، احتمال اول را در تفسیر مشرقین و مغربین پذیرفته اند. و برخی از آنان روایتی از حضرت علی(علیه السلام)را در تأیید تفسیر خویش ذکر کرده اند و که فرموده اند: «ان مشرق الشتاء علی حدّه و مشرق السیف علی حده» (50) (مشرق زمستان و تابستان هر کدام بر حد خود است. )این مطلب از نظر علمی نیز به اثبات رسیده است که میل محور زمین و حرکت انتقالی آن باعث می شود محل طلوع و غروب خورشید در تابستان و زمستان متفاوت باشد.
تفسیر دوم نیز با یافته ای علمی و سازگار است؛ چرا که هر کدام از خورشید و ماه [همانند دیگر ستارگان و سیارات] طلوع و غروب خاص خود را دارند. این تفسیر از نظر دانشمندان و مفسران چندان با آیه مناسبت ندارد.
تفسیر سوم فقط در آیه ی 38 سوره ی زخرف محتمل است؛ زیرا به خاطر ذکر مغربین در کنار مشرقین، در آیه ی 17 سوره ی رحمن، این تفسیر نمی تواند بیان مناسبی برای این آیه باشد.
احتمال چهارم نیز با توضیحاتی که از آیت الله خوئی و محمد متولی شعراوی نقل شده، می تواند تفسیری برای آیه باشد.
برخی از مفسران با ذکر این احتمال در تفسیر آیات، آن را از معجزات علمی دانسته و گویای مطلبی علمی می دانند که مردم تا زمان های متمادی پس از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)از آن بی اطلاع بودند. (51)
البته با در نظر گرفتن این نکته که در تفسیر آیه، احتمالات دیگری نیز وجود دارد، نمی توان این معنا را مقصود اصلی و انحصاری آیه دانست و آن را نمونه ای از اعجاز علمی قرآن معرفی کرد.
تفسیر پنجم از موارد ذکر بطن آیه است که در صورت صحت سند و اسناد آن به معصوم، می تواند تفسیری برای آیه باشد و هیچگونه منافاتی با تفاسیر چهارگانه گذشته ندارد. بنابراین تفسیر، مشرقین، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)و حضرت علی(علیه السلام)هستند که در صدر اسلام محل طلوع اسلام بودند و مراد از مغربین امام حسن(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)هستند که در دوره غروب اسلام اصیل از صحنه جامعه، به شهادت رسیدند. این نحوه تفسیر، در دیگر روایات نیز دیده می شود؛ به عنوان نمونه می توان به تفسیر مشرقین به پیامبر اسلام و حضرت ابراهیم اشاره کرد.
مجموعه سوم:
در مورد این گروه از آیات نیز چند احتمال ارائه شده است.1. به دلیل حرکت انتقالی زمین و میل محور آن، نقاط طلوع و غرب خورشید در هر روز با روز دیگر متفاوت است و جمع بودن مشارق و مغارب به این نکته اشاره دارد. (52) روایتی از حضرت علی(علیه السلام)در جواب ابن کواء نقل شده، این دیدگاه را تأیید می کند که می فرماید: «زمین 360 مشرق و مغرب دارد». (53)
2. از آنجا که در نقاط مختلف زمین، مشرق و مغرب مختلف است و گاهی مغرب یک نقطه، هم زمان با مشرق نقطه دیگر است، لذا می توان گفت: تعبیر جمع به همین اختلاف آفاق نظر دارد. (54)
3. مراد از مشارق و مغارب، طلوع و غروب خورشید برای دیگر کواکب منظومه شمسی است؛ چرا که آنان نیز همانند زمین دارای طلوع و غروب خورشید هستند. (55)
نقد و بررسی:
تعدد مشرق و مغرب، در کیهان شناسی و از قطعیات شمرده می شود. و هر یک از این سه دیدگاه با آنچه هم اکنون در علم اثبات شده سازگاری دارد؛ ولی با توجه به اینکه آیه ی 137 سوره ی اعراف اشاره به سرزمین هایی است که در سیطره فرعونیان بود، و غرض آیه بیان گستردگی آن سرزمینهاست، احتمال دوم ترجیح دارد. (56) ولی احتمال سوم صحیح به نظر نمی رسد.اما در مورد آیه ی 40 سوره ی معارج هریک از این سه احتمال می تواند مراد خداوند متعال باشد و با آیه سازگاری دارد.
البته آیت الله خوئی (ره) احتمال اول را در این مجموعه آیات نمی پذیرند و می نویسند: «برخی از مفسران مانند قرطبی (57) و غیر او مشرقها و مغربها را حمل بر اختلاف نقطه های طلوع و غروب آفتاب به اختلاف ایام سال دانسته اند؛ ولی این معنا خالی از تکلیف نیست، زیرا خورشید هرگز نقاط مختلف معینی برای طلوع و غروب ندارد که به آن سوگند یاد شود بلکه به اختلاف اراضی مختلف می شود». (58)
به نظر می رسد، اشکال ایشان وارد نباشد؛ چرا که اولاً: در این آیات شریفه آنچه مُقسم به واقع ]و به آن قسم یاد شده] است «رب» است نه مشارق و مغارب. ثانیاً: اگر به مشارق و معارب هم قسم یاد می شد، تعیّن و تشخص آنها ضروری نبود؛ و حتی عدم تشخّص در این گونه موارد بهتر است، چرا که با عمومیت و گستردگی مقسم به می توان قسم را تأیید کرد. ثالثاً: بر فرض قبول سخن ایشان این اشکال در احتمال دوم که مورد قبول خودشان است نیز وارد می شود. علاوه بر اینکه در مورد این آیه می توان گفت: مراد از مشارق و مغارب، تمام نقاط روی زمین است، به خاطر کروی بودن و حرکت چرخشی زمین، خورشید هر لحظه در نقطه ای از کره زمین طلوع و در نقطه ای غروب می کند [و هر نقطه ای از زمین برای نقطه ای مشرق و برای نقطه ای مغرب است] پس می توان گفت: تعداد مشارق و مغارب به تعداد اماکن زمین است.
گذشته از این احتمال دیگری در این آیات و آیه 5 سوره صافات می توان ارائه کرد و آن اینکه، مشارق و مغارب را اسماء زمان بدانیم که در این صورت «رب المشارق و رب المغارب» کنایه از ربوبیت الهی در تمام زمانها است. زیرا هر لحظه از زمان، زمان طلوع و غروب خورشید برای نقاطی از زمین است. شاهد این برداشت از آیه، ذکر «رب السماوات و الارض و ما بینها» در آیه 5 سوره صافات است [که مراد خدای تمام مکانهاست و ] قبل از «و ربّ المشارق» آمده است و اسم مکان دانستن مشارق و تکرار را به همراه دارد.
برخی از نویسندگان با تأمل در سیاق آیاتی که تعابیر سه گانه مشرق و مغرب در آنها به کار رفته است، علت تغییر سه گونه را رعایت سیاق آیات دانسته اند، زیرا در آیه، 9 سوره ی مزمل، که سخن از توحید است، مفرد بودن صیغه ها شایسته است و در آیه 17 سوره رحمن آیات هم جوار همگی تثنیه است و به کار بردن مشرق و مغرب به صورت تثنیه مناسبت دارد. و نیز اکثر کلمات در آیات مقارن با آیه ی 40 سوره ی معارج به صورت جمع به کار رفته اند لذا، بی تناسب نیست اگر مشرق و مغرب در آن آیه به صورت جمع آمده است. (59)
اگر چه این برداشت در مورد تمام آیات مورد بحث صادق و صحیح به نظر نمی رسد، اما از آنجاییکه در اکثر این آیات، هماهنگی با سیاق رعایت شده است، می توان آن را بیانگر حد اعلای بلاغت قرآن دانست.
پس، با توجه به آنچه گفته شد، این نکته به خوبی روشن می شود که آنچه آیات گروه اول به ما عطا می کند، هیچ گاه با موهبت های ارزانی داشته شده از طرف آیات گروه دوم در تضاد و مخالفت نیست همانطور که دهش و عطای این دو گروه از آیات در تقابل با داده های مستفیض و گرانقدر آیات سوم نمی باشد.
ادامه دارد ...
پی نوشت ها :
1. ستاره شناسی، اصول و عمل، ص 25 و سرگذشت زمین، ص 10.
2. شکل زمین، ص 4.
3. اسلام و هیئت، ص 180.
4. تاریخ اکتشافات جغرافیایی، ص 4.
5. اسلام و هیئت، ص 182.
6. درس هایی از ستاره شناسی، ص 19 و زمین سیاره شماره سه، ص 117.
7. اصول و مبانی جغرافیایی ریاضی، ص 19.
8. درس هایی از ستاره شناسی، ص 26.
9. زندگی نامه ریاضی دانان دوره اسلامی، ص 154.
10. دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 272.
11. خدمات مسلمانان، به جغرافیا، ص 92.
12. نجوم به زبان ساده، ص 216.
13. هیئت و نجوم اسلامی، ص 130.
14. bad ford level.
15. سوره ی شعرا. آیه ی 28.
16. سوره ی مزمل، آیه ی 9.
17. سوره ی بقره، آیه ی 115.
18. همان، آیه ی 142.
19. همان؛ آیه ی 177.
20. سوره ی رحمن، آیه ی 17.
21. سوره ی زخرف، آیه ی 38.
22. سوره ی معارج، آیه ی 40.
23. سوره ی اعراف، آیه ی 137.
24. سوره ی صافات، آیه ی 5.
25. فرهنگ بزرگ گیتاشناسی، ص 136.
26. معجزه القرآن، ج 1، ص 23 و جلوه هایی از اعجاز قرآن، ص 22.
27. معجزه القران، ج 1؛ ص 24.
28. اعجاز القرآن، فی علوم الجغرافیه، ص 83.
29. مرزهای اعجاز، ص 121.
30. سوره ی زخرف، آیه ی 38.
31. مرزهای اعجاز، ص 122 و البیان، ص 75.
32. مرزهای اعجاز، ص 122.
33. اسلام و هیئت، ص 34.
34. زنده جاوید و اعجاز جاویدان، ص 27.
35. قرآن و آخرین پیامبر، ص 198.
36. تفسیر نمونه، ج 6، ص 329.
37. معجزه القرآن، ج 1، ص 24.
38. مطالب شگفت انگیز قرآن، ص 29.
39. جلوه هایی جدید از اعجاز علمی قرآن، ص 23.
40. اعجاز قرآن از نظر علم امروزی، ص 189.
41. الاعجاز العلمی فی القرآن، ص 44.
42. القرآن یتجلی فی عصر العلم، ص147.
43. تفسیر نور الثقلین، ج 55، ص420.
44. البیان فی تفسیر القرآن، ص 74، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج 1، ص 192، و الموسوعه الذهبیه، ص 65.
45. تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 335 و الموسوعه الذهبیه، ص 56.
46. تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 335.
47. تفسیر الطیب البیان، ج 12، ص 29 و تفسیر نمونه، ج 21، ص 66.
48. مرزهای اعجاز، ص 121 و معجزه القران، ج 1، ص 24.
49. تفسیر صافی، ج 5، ص 108.
50. تفسیر مجمع البیان، ج 5، ص 201 و نیز تفسیر صافی، ج 5، ص 108.
51. تفسیر اطیب البیان، ج 12، ص 376.
52. تفسیر نمونه، ج 25؛ ص 45 و موسوعه اعجاز العلمی فی القرآن، ص 65.
53. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 420.
54. معجزه القرآن، ج 1، ص 24 و مرزهای اعجاز، ص 122.
55. موسوعه اعجاز العلمی فی القرآن، ص 65.
56. تفسیر نمونه، ج 6، ص 330.
57. الجامع لاحکام القرآن، ج 8، ص 62.
58. مرزهای اعجاز، ص 123 و البیان، ص 75.
59. آیات قرآنیه فی مشکاه العلم، ص 215.