قرآن، حکومت و توسعه فرهنگ (2)

تعبیر اصول دین در مورد معتقدات، معنای عمیق و الهام بخشی دارد. با نبود التزام آگاهانه به پایه های دین، باور و عمل به مقررات دینی معنی نخواهد داشت. نقش اخلاق در مورد عملی شدن دستورات دینی، مشابه نقش عقاید...
پنجشنبه، 16 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرآن، حکومت و توسعه فرهنگ (2)
قرآن، حکومت و توسعه فرهنگ (2)

 

نویسنده: سید ابراهیم سجادی




 

حکومت دینی و رسالت تربیتی

تعبیر اصول دین در مورد معتقدات، معنای عمیق و الهام بخشی دارد. با نبود التزام آگاهانه به پایه های دین، باور و عمل به مقررات دینی معنی نخواهد داشت. نقش اخلاق در مورد عملی شدن دستورات دینی، مشابه نقش عقاید است. در تعریف اخلاق آمده است: «به وسیله علم اخلاق در روان های خود، خوی هایی را پدید می آوریم که به سبب آنها تمام کارهای ما به صورت زیبا و بدون احساس سختی انجام می پذیرد» (مسکویه،/ ۲۷). باتوجه به چنین نقشی، متون دینی به درون پژوهی و خودشناسی و خودسازی، اهتمام ویژه قایل است. قرآن تأکید دارد که از فعالیت های روانی که مصداق بارز آنها باورها و خوی هاست، محاسبه و بازخواست به عمل می آید. (بقره/ ۲۸۴) تمام افراد براساس شاکله و شخصیت باطنی خود رفتار دارند (اسراء/ ۸۴) و تمام تحولات زندگی فردی و اجتماعی بازتاب تحولات وضعیت روحی، به حساب می آید (رعد/۱۱). براساس روایتی، فلسفه بعثت پیامبر (ص) را تکمیل مکارم اخلاق تشکیل می دهد (الهندی، ۳/۱۶).
بنابراین حفظ اسلام و اجرای مقررات آن، بدون بالندگی عقیده و اخلاق افراد جامعه، عملی نمی نماید. فرد یا نهادی که مسؤولیت اجرای قوانین دینی را به عهده دارد، نمی تواند بدون تزریق معنویت که با تربیت اعتقادی و اخلاقی میسر است، موفقیت به دست آورد. به رغم آنچه یادآوری شد، در مطالعات مربوط به سیاست دینی از نقش زمامدار در دفاع از دین و اجرای مقررات آن سخن رفته است، ولی رسالت تربیتی حاکمان و کفایت آنان در این رابطه، مورد مطالعه جدی قرار نگرفته است. با سرازیرشدن تبلیغات تفکر لیبرالیستی، این بی توجهی، جای خود را به موضع گیری منفی سپرده است که دفاع از آزادی به معنی غربی آن توسط دیگراندیشان مسلمان، یکی از مصادیق بارز آن می باشد.
البته استثناء وجود دارد. تاریخ کسانی را نام می برد که به صورت نسبتاً روشن، از تربیت افراد به عنوان هدف دولت یاد کرده اند. از باب نمونه فارابی می گفت: «راه ایجاد فضیلت در وجود انسان، آن است که افعال و سنن فاضله پیوسته در شهرها و میان امتها رایج باشد و همگان مشترکاً آنها را به کار بندند. این کار امکان پذیر نیست مگر به وسیله حکومتی که در پرتو آن این افعال و سنن و عادات و ملکات و اخلاق در شهرها و میان مردم رواج یابد و این حکومت باید در علاقمند کردن مردم به حفظ این ملکات کوشا باشد تا از میان نروند» (فارابی، / ۸۰).
خواجه نصیرالدین توسی در این رابطه سخن گفته و از سعادت بدنی و مدنی شهروندان به عنوان هدف ابزاری و میانه و از تکمیل خُلق و وصول همه شهروندان به کمال، به عنوان هدف نهایی و غایی مدیریت سیاسی الاهی یاد نموده است (رمضانی خرد مردی، / ۹۲). در عصر انقلاب، شهید صدر (الاسلام یقود الحیاه، / ۲۳) و امام خمینی(ره) تئوری تربیت و تهذیب توسط حکومت را مورد بازخوانی قرار دادند. نتیجه این بازخوانی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران انعکاس پیدا کرد: «و ... هدف از حکومت رشد دادن انسان در حرکت به سوی نظام الاهی است(وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیر) (نور/ ۴۲)، تا زمینه بروز و شکوفایی استعداد به منظور تجلی ابعاد خداگونگی انسان فراهم آید «تخلقوا باخلاق الله» (قانون اساسی جمهوری اسلامی / ۱۳). به هرحال هم اکنون این موضوع با ابهام و تردید روبرو می باشد. ابهام، ریشه در بی توجهی گذشته دارد و تردید از وحدت نظر منفی حکومت های سکولاریستی، خطر آسیب پذیری آزادی فردی در سایه اقدامات تربیتی حکومت و امکان سوء استفاده سیاستمداران منشأ می گیرد. زدودن این دو، مطالعه گسترده تر فلسفه تربیت حکومتی، کفایت کارگزاران سیاسی و راهکارهای راهبردی را از منظر فلسفه سیاسی دین، ضروری می نماید:

۱. مبنا و ضرورت

بحث مبنا و ضرورت در پی این است که خاستگاه قرآنی و عقلانی مسأله را توضیح دهد و این هدف را تحت دو عنوان قابل مطالعه می داند:

یک. مبنا و خاستگاه قرآنی

انسان در قرآن خلیفه خوانده شده است. به رغم این که نخستین بار این عنوان در گفت وگوی خدا با فرشتگان در مورد آفرینش آدم و حوا، مطرح شده است، دلیلی که خلافت را مختص آن دو بداند وجود ندارد. ضمن این که در آیات ذیل: (إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوح)(اعراف/ ۶۹)، «وبه یاد آورید هنگامی که شما را جانشینان قوم نوح قرار داد» (ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلائِفَ فِی الأرْض)(یونس/۱۴) «سپس شما را جانشینان آنها در روی زمین قرار دادیم» و(وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الأرْض)(نمل/٦٢) «و شما را خلفای زمین قرار می دهد» عموم انسانها خلیفه شناخته شده است. قرآن پژوهان بزرگی مثل علامه طباطبایی (المیزان فی تفسیر القرآن ، ۱/۱۱۶)، شهید صدر (الاسلام یقود الحیاه،/ ۱۲۸)، فخر رازی (التفسیر الکبیر، ۱/۱۶۷) و رشید رضا (تفسیر المنار، ۱/۲۵۸) و ...، قابلیت خلافت تمام انسانها را مورد تأکید قرار داده اند.
نامبردگان و بسیار دیگر از مفسران، معتقدند که مراد از خلافت انسان، جانشینی او برای خداوند می باشد که اختیار و ربوبیت هستی را در دست دارد. ظاهر قرآن نیز همین مطلب را گواهی می دهد: ( وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ ، وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کُلَّهَا) (بقره/ ۳۱ -۳۰) «هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد به فرشتگان گفتند: آیا قرار می دهی در زمین کسی را که فساد و خون ریزی می کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم. خداوند فرمود: من چیزی را می دانم که شما بدان آگاه نیستید و خدا تمام اسماء را به آدم تعلیم داد».
براساس ظاهر این آیات، فرشتگان از خلیفه قرار دادن انسان، مدیریت زمین و انسان توسط انسان را فهمیدند و این کار را آمیخته با خون ریزی و فساد پنداشتند. خداوند در مقام پاسخگویی ـ بدون این که اصل تلقی آنها را از جانشینی به نقد بگیرد ـ از آموزش و آموزگاری انسان سخن گفت و گویا یادآوری کرد که اگر آموزش الهی در کار باشد و اگر انسان قابلیت آموزگاری به دست آورد، تصرف و ربوبیت او به عنوان جانشین خدا در هستی و انسان، به فساد و خون ریزی آلوده نمی شود. بنابراین انسان در قالب خلافت، اجازه یافته است که در چارچوب هدایت خدا در زمین و در مورد انسان اعمال نفوذ و مدیریت نماید. (صدر، الاسلام یقود الحیاه،/۱۳۰) خلافت الهی مبنا و اساس حق سرپرستی و اقدامات تربیتی در حوزه های مختلف می باشد. همان گونه که انسان در مورد تربیت خودش وظیفه دارد، در مورد همسر، فرزند، برادر مسلمان و تمام انسان ها نیز چنین مسؤولیتی را دارد و باید خداگونه و براساس هدایت خداوند در این زمینه ها، ادای وظیفه نماید.
مهمترین شاخه خلافت و جانشینی خداوند، حکومت است (صدر، الاسلام یقود الحیاه، / ۱۲۸) به همین دلیل خداوند از حضرت داود، موقع دستیابی او به زمامداری و فرمانروایی، به عنوان خلیفه یاد می کند و رعایت عدالت و حق مداری را به او سفارش می نماید. (یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَاب) (ص/ ۲۶) «ای داود ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می سازد. کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند».
جانشینی خداوند که باید تجلی گاه ربوبیت او باشد، مستلزم دو نوع مسؤولیت است؛ یکی مربوط به خود خلیفه است که در فصل «قابلیت و کفایت» مورد مطالعه قرار می گیرد و دیگری به جامعه ارتباط دارد و آن عبارت است از فرهنگ سازی در جامعه براساس اسلام و ساختن شخصیت اعتقادی تمام افراد آن و تربیت آنها براساس اخلاق خدایی با فراهم نمودن شرایط لازم تا نهضت خداگونه شدن تا بی نهایت تداوم یابد. اخلاق و صفات خداوند ـ که باید راهنمای رفتار افراد جامعه باشد ـ عبارتند از «عدالت، علم، قدرت، مهربانی نسبت به مستضعفین، انتقام گیری از زورگویان و احسان به نیازمندان» (صدر، الاسلام یقود الحیاه، / ۲۳ و ۱۳۳ و ۱۳۴).
قرآن به قصد یادآوری این وظیفه حکومتی، می گوید: (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الأمُور) (حج/۴۱) «کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت دادیم، نماز را برپا می دارند زکات را می پردازند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و پایان تمام کارها از آن خداست».
قدرت در زمین، ظهور در قدرت حکومتی دارد. عین این تعبیر را قرآن در مورد قدرت سیاسی ذی القرنین (کهف/ ۸۳) و حضرت یوسف (یوسف/ ۵۸) به کار گرفته است. بنابراین این آیه، مهمترین ویژگی حکومت مورد قبول خداوند (و خلیفه او) را بیان می کند و در کنار دو ویژگی خداخواهی و مردم گرایی، نقش فرهنگی حکومت را تذکر می دهد. امربه معروف و نهی از منکر با مراتب سه گانه اش، هویت تربیتی دارد. آثاری که از نظر سنت بر آن مترتب می شود از قبیل: انجام تمام واجبات، تأمین امنیت راه ها، حلال شدن دست آوردها، دفع ستم و آبادانی زمین (حر عاملی،۱۱/۳۹۵)، با حیات اجتماعی جامعه ای سازگار است که افراد آن، در سایه انجام این دو راهکار توسط حکومت به رشد عقیدتی و اخلاقی لازم، نایل آمده باشند. چنین جامعه ای، دربرابر تهاجم فکری و فرهنگی بیگانگان و کافران مصونیت دارد. به همین دلیل، با اعلام خلافت امیرالمؤمنین (ع) در غدیر، خداوند فرمود: (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا) (مائده / ۳) «امروز [روز غدیر] کافران از دین شما، نومید شده اند، پس از آنان بیم نداشته باشید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و دین اسلام را بر شما پسندیدم».
معروف شامل مفاهیمی می شود که انسان براساس فطرت و روان ناخودآگاه خود بدانها دلبستگی و علاقمندی دارد، همانگونه که نسبت به مفاهیم ضد ارزشی نفرت دارد. گویا قرآن باتوجه به این مبنای انسان شناختی می گوید: خداوند ایمان را برای شما دوست داشتنی و کفر، فسق و گناه را نفرت زا و منکر قرار داده است (حجرات / ۷). تدبیر تربیتی حکومت به انسان کمک می کند تا تقاضاهای روان ناخودآگاه هدایت شود به روان خودآگاه انسان تا مبنای رفتار او قرار گیرد و زمینه دستیابی او را به تکامل و موقعیت اجتماعی ـ که دو خواسته همگانی می باشد ـ فراهم آورد و بدین وسیله از گزند بی توجهی یا نگاه نفرت آمیز جامعه، در امان بماند. توجه به این واقعیت انسان شناختی، مسؤولیت تربیتی حکومت را منطقی می نمایاند، حتی اگر بعد اجتماعی باورها و خوی ها را نادیده انگاریم و پندار شخصی بودن این امور را بپذیریم!

دو. ضمانت وظایف مدنی

حکومت ها در قبال جامعه و نیازهای دنیایی آن، وظایف تعریف شده ای دارند. در میان این وظایف، تأمین آزادی (شامل رهایی از سلطه بیرونی و استثمار داخلی) و توسعه و تمدن انسانی از اهمیت بیشتر برخوردار است. در فلسفه سیاسی دین، این ادعا واقع بینانه تلقی شده است که بدون تربیت اعتقادی و اخلاقی، حکومت از جامه عمل پوشاندن به این اهداف ناتوان می باشد. شرح و توضیح بایسته مطلب، تحت دو عنوان: آزادی اجتماعی و توسعه و تمدن انسانی، قابل مطالعه می باشد:

الف. آزادی اجتماعی

آزادی اجتماعی، نقطه مقابل اسارت اجتماعی است و هر کدام تعریف ویژه ای دارد: اسارت اجتماعی عبارت است از گرفتاری انسان، در دام خواست و اراده دیگران. اراده استثمارکننده به صورت اراده فردی، سازمانی، حکومتی و کشور خارجی، به سراغ فرد یا جامعه ای می آید و توانایی ها، استعدادها و مهارت های افراد یا جوامع را در راستای اهداف خود، مورد بهره برداری قرار می دهد. (مطهری، گفتارهای معنوی، / ۱۴) سازمان های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که در آنها تماس بین افراد صرفا رسمی و قراردادی است و نه متکی بر ارزش های اخلاقی و اعتقادی، جهت موفقیت هر چه بیشتر خود، به اسارت معنوی دامن می زنند. البته با تبلیغ و تأیید یک سلسله عبادت ها، تقلیدها و تعصب ها و اعتقادها که از فعالیت فکر و عقل جلوگیری می کند، (مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، / ۱۱۶ و ۹۶) چونان که تمام مخالفان نهضت پیامبران از این روش بهره می گرفتند. قرآن می گوید:
(وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُون) (زخرف/ ۲۳) «و بدینسان پیش از تو در هیچ دیاری، هشداردهنده ای نفرستادیم مگر آنکه گروه نازپروردگانش گفتند: ما پدران خود را بر شیوه ای یافته ایم و ما دنباله رو آنانیم»
غرض از دامن زدن به هنجارهای سطحی و مخالف عقل، تداوم فرمانروایی، استثمار و بهره جویی می باشد. قرآن کارایی این روش را ضمن بازخوانی تعامل فرعون و قومش، مورد تأکید قرار می دهد: (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوه) (زخرف/ ۵۴) «پس فرعون به سبکسری [و حماقت] کشاند قوم خود را، پس آنها از او فرمان بردند»
بدین ترتیب اسارت اجتماعی بدون اسارت معنوی زمینه تحقق ندارد. اول باید عقل و فکر افراد بر اثر ایجاد دل مشغولی های سطحی، مادی و ضدارزشی، از فعالیت باز بماند تا منفعت پرستان و قدرت طلبان بتوانند طناب و زنجیر بردگی را بر گردن آنان بیندازند. از اندیشه های سطحی و پندارهای بی ریشه که خرد را به تعطیلی می کشاند، امروز، تعبیر به فرهنگ «ذره ای» می شود که در «جامعه ذره ای» زمینه تطبیق دارد. این دو رخداد اجتماعی منشأ می گیرد از شهرنشینی (رنه مائو، / ۱۰)، رسانه های صوتی تصویری توده پرور، تجاری، سیاسی و ملکی (همان) و ماشینی ـ مکانیکی شدن کارها (استریناتی، / ۲۷) که از عوامل زوال ایمان مذهبی و همبستگی اخلاقی نیز به حساب می آید. (همان، / ۲۹ ـ ۲۸)
جامعه توده ای [که برپایه عوامل فوق] به وجود می آیند: «از مردمی تشکیل شده است که فقط می توانند مانند اتمها در فیزیک با ترکیبات شیمیایی با هم ارتباط برقرار کنند ... افرادی که هیچ نوع رابطه منسجم معنادار یا اخلاقی با یکدیگر ندارند. این مردم در ظاهر ذرات پراکنده ... تلقی نمی شوند اما گفته می شود که ارتباط بین آنها صرفا قراردادی، سرد و فاقد انسجام است و به هیچ وجه اعضای یک جامعه یک پارچه محسوب نمی شوند ... [آنها] به تدریج درمی یابند که فقط باید به خود متکی باشند و هیچ جامعه و مؤسسه ای که بتوانند خود را به آن متعلق بدانند یا هیچ ارزشی که براساس آن زندگی خود را سازماندهی کنند، برای شان وجود ندارد. آنها دیگر نمی دانند روش های خوب و درست در زندگی کدامند.» (همان، / ۲۸)
فرهنگ توده ای [که در غیاب مذهب و ارزش ها و سازمان ها واسطه و فرهنگ ساز پدید آمده] فرهنگ تکراری است که به لذت های کم اهمیت، احساسی، فوری و کاذب، در ازای معیارهای جدی فکری، اصیل و واقعی، بها می دهد ... فاقد جذابیت های فکری است و سهولت و آرامشی را که در تخیل و گریز از واقعیت وجود دارد، ترجیح می دهد. فرهنگی است که تلاش برای اندیشیدن را محکوم کرده و واکنش های هیجانی و احساسی را خلق می کند و از پیام گیران خود انتظار ندارد از قوه فکر خود استفاده کنند ... دنیای واقعی را ساده می انگارد و بر مشکلات آن پوشش می گذارد. اگر این مشکلات نمایان شوند ... با ارائه راه حل های زیان آور و غلط، با آنها برخورد سطحی می کند، تجارتی شدن را تشویق و از مصرف گرایی استقبال می کند.» (همان، / ۳۷)
درخصوص جهان سوم، به خصوص جهان اسلام، علاوه بر زمینه های یادشده، نخبگان بومی وابسته به غرب نیز در جهت ترویج فرهنگ سبک مغزپرور و غربی، تلاش می نمایند. (گزاویه دوپوئی، / ۴۷) به دلیل ماهیت غربی و غیردینی مراکز تحصیلات عالی و نظام های آموزشی، به طور منظم نسل هایی از دانشجویان لیبرال رشته های ادبیات و علوم انسانی را برای مشاغل اداری و دستگاه های دولتی عرضه می کند» (چپرا، / ۱۶۹). عرضه نیروی انسانی از این دست، به زوال ارزش های اعتقادی و اخلاقی مشترک و آهنگ و حرکت ذره ای شدن جامعه، سرعت بیشتر می بخشد.
نظام اجتماعی ـ سیاسی دین، با تمام گونه های سلطه جویی، به خصوص استبداد داخلی و تحمیل سیاست و فرهنگ خارجی، ضدیت، رویاروی و مبارزه آشتی ناپذیری دارد. شالوده و زیربنای این مبارزه را توحید و آزادی عقل و خرد تشکیل می دهد. قرآن فلسفه حمله ابراهیم (ع) ، را به پیکر بتها، رهایی خرد بت پرستان و فراهم شدن زمینه فکر کردن و انتخاب نمودن آنها، می داند. (انبیاء / ۶۷ ـ ۵۸) خداوند پیامبر را هم قانونگذار، رواج دهنده ارزش ها، پیرایشگر روح و آزادکننده عقل معرفی می کند و هم به او دستور می دهد که توحید را به عنوان خاستگاه رویاروی با بندگی انسان برای انسان، مطرح نماید:
(الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالإنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون) (اعراف / ۱۵۷) «همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده که [نام] او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته می یابند؛ پیروی می کنند (پیامبری که) آنان را به کار پسندیده فرمان می دهد و از کار ناپسند بازمی دارد و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را برایشان حرام می گرداند و از دوش آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است، برمی دارد. سپس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند، آنان همان رستگارانند»
برداشتن بار سنگین و قید و بندهای زمین گیر کننده اطلاق دارد. همان گونه که بدعت های مانع فعالیت عقل و رشد انسانیت را دربر می گیرد، باورها، گرایش ها و خصلت های منفی، تعصب های کورکورانه را نیز شامل می شود. بنابراین جمله «یضع عنهم» تعبیر دیگر«یزکیهم» می باشد که به صورت مکرر، به عنوان یکی از وظایف پیامبر (ص) در قرآن جلب توجه می کند و این هدف تنها در سایه توحید و خداگونگی قابل تحقق است. از این رو قرآن، توحید را به عنوان زمینه رهایی بردگی انسان برای انسان مطرح می کند: (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّه) (آل عمران / ۶۴) «بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که همه ما، آن را قبول داریم، بایستیم که جز خدا را نپرستیم و برای او شریکی قرار ندهیم و هیچ کس از ما دیگری را صاحب اختیار به جای خداوند، نگیرد»
بندگی خالصانه خداوند نخست آزادی معنوی را بنیان می نهد و آنگاه براساس و اقتضای آن، سلطه جویی های ناروا را از میان بر می دارد. یعنی «آزادی در اسلام ... از بندگی و عبودیت و اخلاص به خداوند آغاز و سپس به آزادی و رهاشدن از قید هرگونه عبودیت دنیوی ختم می شود» (صدر، نقش پیشوایان شیعه ...، / ۲۳) ولی ره آورد آزادی تمدن غرب برای انسان از آزادی آغاز می شود و به اسارت معنوی و پذیرش استعباد مرئی و نامرئی اجتماعی پایان می یابد (همان). آلبرت شوایتزر به قصد ارائه تصویری از زندگی اجتماعی در غرب، می گوید: «چون جامعه با سازمان گسترش یافته خود قدرت پوشیده ای بر انسان اعمال می کند، لذا وابستگی انسان به جامعه به درجه ای رسید که تقریباً زندگی عقلانی و ذهنی از خود ندارد ... بنابراین ما وارد دوران قرون وسطای جدیدی شده ایم، آزادی فکر کنارگذاشته شده، زیرا عده زیادی تفکر را در مقام فرد آزاد رها کرده اند و به وسیله گروهی که به آن تعلق دارند رهبری می شوند. ما با فداکردن استقلال فکری، ایمان به حقیقت را از دست داده ایم، جز این هم نمی تواند باشد. سازمان عقلی ـ عاطفی ما بهم ریخته است.» (فروم، داشتن یا بودن، / ۲۱۸)

ب. توسعه و تمدن انسانی

توسعه و تمدن اساساً طرح و آرمان حکومت هاست. نهادهای سیاسی ـ اداری، مشروعیت خود را در فعالیت های تمدن ساز جستجو می کند، با این تفاوت که حکومت های سکولار، به تمدن و توسعه نگاه این جهانی دارد، ولی در حکومت دینی، پیشرفت ها با نگاه به مبدأ و معاد حاصل می آید. تمدن و توسعه دنیاگرا عبارت است از: «مجموعه دانش ها، هنرها، فن ها و آداب و سنن، تأسیسات و نهادهای اجتماعی که در پرتو ابداع و اختراع ها و فعالیت افراد و گروه های انسانی، طی قرن های گذشته، توسعه و تکامل یافته و در تمام قسمت های یک جامعه و یا چند جامعه که باهم ارتباط دارند، رایج است.» (روح الامینی، در گستره فرهنگ، / ۱۹) در جامعه متمدن اسلامی تمام افراد و جامعه دنبال تقرب هرچه بیشتر به خداوند (فاطر/ ۱۰) بهسازی تلاش ها (ملک/ ۲)، تسخیر منابع طبیعی (جاثیه/ ۱۳ و حج/ ۶۵)، فزون خواهی در علم (طه/ ۱۱۴)، تحکیم روابط متقابل عاطفی (فتح/ ۲۹)، افزایش قدرت بازدارنده نظامی (انفال/ ۶۰)، تعاون و خیررسانی (ابراهیم/ ۲۴ و مائده/ ۲)، مطالعه هستی به قصد رشد باورهای اعتقادی (آل عمران/ ۱۹۱)، توصیه به رعایت عدالت و حقوق انسان ها (حدید/ ۲۵ و عصر/ ۳)، حرمت گذاری به حیثیت و شرافت همدیگر (حجرات/ ۱۱ و ۱۲)، پرهیز از ستم و حفظ کرامت همه بشریت (مائده / ۲ و ۸ و اسراء/ ۷۰) می باشند. قرآن جامعه ای با این ویژگی ها را بهترین امت و سودمند به حال تمام انسان ها معرفی می کند. (آل عمران/ ۱۱۰) راز دستیابی به این ویژگی ها، در این نهفته است که «دولت اسلامی خداوند را هدف حرکت انسانی و اخلاق و خوی های او را، نشانه های این هدف بزرگ معرفی می کند، بر این اساس عدالت، علم، توانایی، نیرومندی، مهربانی و بخشندگی، همه با هم، هدف حرکت جامعه انسانی و شایسته را تشکیل می دهند. جامعه هر گامی که به سوی این هدف نزدیک می شود و چیزی از آن را واقعیت می بخشد، چشم اندازهای فراخ تری را فراروی خود به تماشا می نشیند و برای پیمودن راه، تصمیمش استوارتر، عشقش افروخته تر و تلاش هایش بیشتر می شود.» (صدر، الاسلام یقود الحیاه، / ۱۶۸)
این همان تداوم حرکت جهادگر، با رهبری مستقیم خداوند است که قرآن بدان اشاره دارد: (وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا) (عنکبوت / ۶۹) «راه های خود را می نمایانیم به کسانی که در راه ما جهاد دارند»
در پرتو چنین هدف گیری و رویکردی، روان خودآگاه افراد جامعه با باور به خدا و اخلاق الهی، آرایش و آراستگی پیدا می کند. انگیزه تقرب به بی نهایت، آهنگ تلاش و سخت کوشی بی نهایت را به ارمغان می آورد. (همان، سنت های تاریخی،/ ۲۲۳) و تمام آلایش های غیرتوحیدی را از خانه قلب بیرون می راند. از همه مهمتر احساس مسؤولیت پا می گیرد، چیزی که داستایوسکی (دانشمند روسی) با اشاره بدان گفت: «اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است» و فروشنده دوره گرد آمریکایی، به ماکس وبر گفت: «اگر من ببینم یک کشاورز یا یک کاسب به هیچ کلیسایی تعلق ندارد، به اندازه پنجاه سنت هم به او اعتماد نمی کنم. اگر او به هیچ چیز اعتقاد ندارد چرا باید پول مرا بپردازد» ولی ماکس دلیل این سخن را نفهمید (ماکس وبر، دین قدرت جامعه، / ۳۴۶) و به طورکل در فرهنگ و تمدن غرب، این حس، نامفهوم و نامعقول می باشد، ولی در فرهنگ و تمدن اسلامی این حس با تمام عناصر فرهنگی همراهی دارد و دانش و اراده انسان را در حوزه های: رابطه انسان با خودش، رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با انسان و رابطه انسان با طبیعت؛ به صورت فعال جهت می دهد و رهبری می کند.
حسی با این کارآیی، به سراغ تمام اقشار و اصناف جامعه می رود؛ ثروتمند و فقیر، دانشمند و جاهل، حاکم و رعیت و ...، همه از آن نیرو می گیرند و همدل و هماهنگ به ساخت و ساز مربوط به جامعه و طبیعت می پردازند. قرآن تمام تحولات اجتماعی و استثمار طبیعت را بازتاب و معلول این حس و لوازم آن می داند: (إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ) (رعد / ۱۱) «همانا خداوند وضعیت بیرونی هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد مگر این که آن قوم، وضعیت روانی و روحی شان را تغییر دهند»
(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْض) (اعراف / ۹۶) «اگر مردم شهر و دیاری همه ایمان آورده و پرهیزکار می شدند، ما درهای برکات آسمان و زمین را بر روی آنان می گشودیم»
تقوای متکی بر ایمان، همان حس مسؤولیت فعال است که با همگانی شدنش توسعه و تکامل انسانی، اجتماعی، امنیتی، علمی، سیاسی، اقتصادی و رفاه عمومی واقعیت پیدا می کند. رهاوردی با این گستردگی در حوزه توسعه بدون تشکیل حکومت کارآمد با قابلیت و کفایت درخور، و سیاستگذاری فرهنگی، جامعه اسلامی را در آغوش نخواهد گرفت.

۲. قابلیت و کفایت

برخی از غربیها به این باور رسیده اند که باید «میان قدرت و اقتدار تمایز قایل شویم. قدرت، به اعمال نفوذ با تکیه بر نوعی مجازات اطلاق می شود ... اما اقتدار به اعمال نفوذ مبتنی بر حیثیت شخص یا منزلت یک سمت اطلاق می شود.» (دانییل بیتس، / ۶۴۵) فروم، ضمن شکایت از وضعیت موجود که «اونیفورم» جای صلاحیت حقیقی را گرفته است و مردم «اونیفورم» را نماد کیفیت های حقیقی صلاحیت تلقی می کنند، بر تفاوت معنایی قدرت و مقتدر تأکید می کند و می گوید:
«اقتدار ... نه بر پایه صلاحیت صاحب آن در انجام وظایف اجتماعی لازم استوار است، بلکه به جوهر شخصیتی که به رشد و تکامل عالی رسیده است، نیز مبتنی است. از چنین اشخاصی قدرت پرتوافشانی می کند و نیاز به امر و نهی و تهدید کردن یا رشوه دادن ندارد.» (فروم، داشتن یا بودن، / ۵۴)
باور فوق ریشه در گذشته بسیار دور دارد. کنفوسیوس (ت ۵۵۱ ق م) اقتدار به معنی یادشده را در اصلاح جامعه (که معنایی جز توسعه و تعمیق فرهنگ ندارد) ضروری و اجتناب ناپذیر می دانست. نامبرده خطاب به کارگزاران حکومتی می گفت: «اگر شما از روی نیت خالص و عقیده راسخ بر آن بروید که خوب و نیکو باشد، مردم کشور نیز خوب و نیکو خواهند شد. تقوا و فضیلت پادشاهان، مانند باد است و طبیعت افراد، مانند گیاهان چمن. البته گیاه در برابر وزش باد خم شده سر تسلیم فرود می آورد.» (جان بی ناس، / ۳۸۱) اسلام باتوجه به بعد فرهنگی اهداف حکومت، به اقتدار اهمیت و ارزش بیشتر داد و آن را سامان پذیر و قابل آموزش مطرح کرد. امام علی (ع) با اشاره به ضرورت نفوذ شخصیتی رهبران، برای تربیت جامعه می فرماید:
«من نصب نفسه للناس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم» (نهج البلاغه، حکمت / ۷۳) «کسی که خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگران پردازد، خود را بسازد. پیش از آموزش های تربیتی با زبان، با رفتار و سیره خود به تربیت دیگران بپردازد. زیرا آن کس که به تعلیم و تربیت خود پرداخته سزاوارتر به تعظیم است در مقایسه با کسی که به تعلیم و تربیت دیگران همت می گمارد»
در نظام تربیتی دین، تمام افراد جامعه موظف به جهاد اکبرند؛ تمام کسانی که خود را بنده خدای رحمان می دانند، خودسازی را به گونه ای پی می گیرند که شایستگی و لیاقت امامت و رهبر افراد وارسته و پرهیزگار را از آن خود سازند: (وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا) (فرقان / ۷۴) [بندگان خدای رحمن می گویند: پروردگارا] «ما را پیشوا و رهبر پرهیزگاران قرار بده»
در چنین جامعه ای، زمامدار و کارگزاران حکومتی را، افرادی تشکیل می دهند که در جهاد اکبر بهترین نمرات را از آن خود ساخته اند. باوجود نمرات برتر، نباید کار اداری و حکومتی به افراد پایین رتبه تر واگذار گردد. در روایتی از پیامبر (ص) آمده است: «من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم ان فیهم من هو اولی بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین» (البیهقی، ۱۰/ ۱۱۸)
«کسی که کار و مسؤولیتی را به فردی از مسلمانان واگذار کند در حالی که می داند بین آنها بهتر و آگاه تر از او به قرآن و سنت پیامبر (ص) وجود دارد بی تردید به خدا، پیامبر و همه مسلمانان خیانت کرده است» قرآن توانمندی های مختلف و اساسی را برای ارتقاء قدرت نفوذ حاکمان پیشنهاد می کند که توان جسمی و علمی (بقره/ ۲۷)، امانتداری (یوسف/ ۵۵)، روحیه مشورت خواهی و دوری از استبداد (آل عمران/ ۱۵۹)، هدایت یافتگی، قدرت هدایت به حق (یونس/ ۳۵) و قدرت تجزیه و تحلیل و کشف تصمیم های غیرعلنی دشمن (نساء/ ۸۳)، بخشی از آنها را تشکیل می دهند. در روایتی پیامبر (ص) درباره توان عقلی و خرد سیاسی زمامداران و کارگزاران می فرماید: «من ولّی علی عشره کان له عقل اربعین و من ولّی اربعین کان له عقل اربعمائه» (ابوالقاسم، ۵۷۳) «کسی که متولی امر ده نفر شود، باید عقل چهل نفر را داشته باشد و کسی که مسؤولیت اداره چهل نفر را برعهده گیرد، باید عقل چهارصد نفر را داشته باشد.»
ویژگی های فوق عمدتاً وسایل و ابزار اقدام و اعمال اراده هستند و قدرت فرد را به شدّت افزایش می دهند. قدرت از نظر قرآن وسوسه طغیان را همراه دارد، مگر این که احساس مسؤولیت و ترس از خدا، فرد و توانایی های او را در کنترل خود داشته باشد. بر این اساس در قرآن فرمانروای پس از پیامبر (ص) ، با ویژگی توجه به اقامه نماز و پرداخت زکات در حال رکوع معرفی می شود و از ایمان و عمل صالح و رفتار توأم با حس مسؤولیت به عنوان عامل پیروزی، رسیدن به قدرت، تشکیل جامعه دین مدار و تأمین امنیت فراگیر و همگانی، سخن می رود: (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُون *وَمَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُون) (مائده/ ۵۶ ـ ۵۵) «همانا سرپرست شما خداوند است و پیامبر او و مؤمنانی که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند و کسانی که خداوند و پیامبر او و مؤمنان را به سرپرستی بپذیرند. پس یقیناً حزب خدا پیروزند»
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُون) (نور/ ۵۵) «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که آنان را به خلافت و حکومت برساند، همان گونه که کسانی را پیش از شما خلیفه قرار دادند و دین شان را که بر آنان پسندیده است برای آنان پابرجا سازد و ناامنی آنها را به امنیت تبدیل کند که مرا بندگی کنند و چیزی را شریک من قرار ندهند و کسانی که کفر پیشه کنند بعد از آن نافرمانانند»
به طور خلاصه فرمانروا و رهبر، در حکومت دینی در اوج خداترسی و حس مسؤولیت قرار دارد. در لایه ها و سطوح پایین حکومت نیز افراد با همین معیار، پذیرش می شوند. امام علی (ع) از تمام کارگزارانش این انتظار را دارد: «اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد» (نهج البلاغه، نامه ۴۵) «با پرهیزگاری، تلاش فراوان، پاکدامنی و راستی مرا یاری دهید»
امام (ع) به والی بصره (مالک اشتر) سفارش می کند که موقع گزینش نیرو، تقوا را سرسلسله شایستگی ها و معیارها بداند: «فاصطف لولایه اعمالک اهل الورع و العلم و السیاسه و توخّ منهم اهل التجربه و الحیاء من اهل البیوتات الصالحه و القدم فی الاسلام» (ابن شعبه، /۱۳۷) «برگزین برای سرپرستی کارهایت، افراد پرهیزگار، دانشمند و سیاستمدار و از بین آنها هم برگزین کسانی را که دارای تجربه و حیا هستند از خانواده های صالح، پاک و پیش قدم در اسلام»
در حقیقت کارگزاران حکومتی جانشینان خداوندند. «اقتضای خلافت این است که جانشین، آینه گونه صفات و رفتار خدا را بنمایاند، خود را به اخلاق الهی بیاراید، آنچه را خدا می خواهد، اراده کند و انجام دهد، براساس حکم و قضاوت خدا قضاوت کند و فرمان براند، راه خدا را بپیماید و راه دیگری را برنگزیند.» (طباطبایی، ۱۷/۱۹۴). باتوجه به این ویژگی فلسفه سیاسی قرآن و اسلام، مشارکت احزاب، و افراد لیبرال، نامسلمان و فاسد ـ که فاقد مبنای حس مسؤولیت می باشند ـ در بدنه حکومت، بی توجهی به حقوق افراد جامعه، فلسفه سیاسی دین، ارزش ها و هنجارهای حکومت دینی، به حساب می آید و با نفوذ و راه یابی این گونه افراد به دستگاه های حکومتی، نه تنها حقوق مردم آسیب می بیند که کل حکومت نیز در معرض تهدید داخلی و خارجی قرار می گیرد.
گویا مبنای قرآن در باب مشارکت و تشکیل حکومت این است که حکومت اگر شایسته نباشد، فساد و تباهی به ارمغان می آورد. اگر کارگزاران حکومت قابلیت های لازم را داشتند، مسیر جانشینی خدا را می پیمایند، وگرنه مسیر طغیان را فراروی خود قرار می دهند. شاید به همین دلیل قرآن می گوید: «اگر فردی قلبی تهی از معنویت داشته باشد و بر کرسی قدرت تکیه زند، یقیناً تباهی به بار می آورد.» (طباطبایی، ۲/۹۶) (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ، وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسَاد) (توبه/۸۵) «و از مردم کسانی هستند که گفتار آنان در زندگی دنیا مایه اعجاب تو می شود و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند. آنان سرسخت ترین دشمنانند. هنگامی که به قدرت برسند در راه فساد در زمین کوشش می کنند و زراعتها و چهارپایان را نابود می سازند. خدا فساد را دوست ندارد».
روایت نبوی که در آن وارستگی و فساد جامعه، نتیجه قطعی فساد و وارستگی دانشمندان و فرمان روایان قلمداد شده است (ابن شعبه/۵۰) نیز گواه مطلب بالا می باشد. بین فلاسفه سیاسی جدید نیز هستند کسانی که بیرون راندن دولت را از عرصه زندگی اخلاقی شهروندان ناممکن می دانند. (گلن،/۱۴۰) میشل فوکو فیلسوف و روان شناس فرانسوی (۱۹۸۵ ـ ۱۹۲۶) می گوید:
«قدرت به درون رگه های افراد رسوخ می کند، بدن های شان را لمس می کند و در لابه لای کنش و نگرش ها و گفتارهای شان در فرایند یادگیری و زندگی روزمره آنها نفوذ می کنند.» (آندرو میلنر، / ۱۶۸). یعنی در حکومت فاسد، ناشایستگان ناشایستگی ها را به جامعه سرایت خواهند داد و از تمام مراکز آموزشی، قانونگذاری، تبلیغاتی و رسانه ای و تمام واحدهای سیاسی و صنفی، به گونه ای در راستای اهداف سیاسی و فرهنگی خود استفاده خواهند کرد.

۳. راهکارها و ایفای مسؤولیت

سازندگی و اصلاح، اقتضای طبیعی حکومت دینی است. کارگزاران به دلیل برخورداری از شایستگی های لازم، نقش سرمشق و الگو را ایفا می نمایند و در دایره شعاع زندگی فردی و اجتماعی خود، افراد را وادار به رشد و بالندگی می کنند. در کنار تأثیر طبیعی، حکومت دینی، با سه راهکار راهبردی هدف تربیت جامعه را پی می گیرد:

اول. برخورد و تعامل فرهنگی

برای حکومت دینی رستگاری و سعادت دنیوی و اخروی هدف اساسی است و اهداف میانه و مدنی را در سایه چنین هدف گیری قابل تحقق می داند. تأمین هدف اصلی با آموزش و تربیت، جامه عمل می پوشد. قرآن در چهار مورد (بقره / ۱۵۱ و ۱۲۹ و آل عمران / ۱۶۴ و جمعه / ۲) از جایگاه آموزش و پرورش در سیره رهبری پیامبر (ص) سخن می گوید و در دو مورد تأکید دارد که با کنش فرهنگی آن حضرت، گمراهی از زندگی فردی و اجتماعی افراد، برچیده شد. تلاوت آیات قرآن بر مردم، تعلیم معارف قرآن و آموزش دانش و حکمت (واقعیت های ناپیدای هستی شناختی و انسان شناختی) به منظور تنظیم واقع بینانه قوانین و رفتار انسان توسط پیامبر (ص) از منظر قرآن بستر رشد شخصیت انسانی را تشکیل می دهد و در پرتو آن، رفتار گمراهانه ـ که در روابط اجتماعی ستم نامیده می شود ـ جای خود را به زندگی حکیمانه و عادلانه واگذار می کند.
امام علی (ع) نیز ضمن بیان این مطلب که آموزش و پرورش حق مردم است و حکومت باید به این حق تن در دهد، آسایش و آرامش جامعه را محصول کنش فرهنگی حکومت می شناسد. امام (ع) می فرماید: «اما حقکم علی فالنصیحه لکم و توفیر فیئکم و تعلیمکم کی لاتجهلوا تأدیبکم کیما تعلموا» (دشتی، / ۸۶) «حق شما بر من این است که خیرخواه شما باشم، بر ثروت ملی شما بیفزایم و شما را آموزش دهم تا رفتار جاهلانه نداشته باشید و تربیت تان کنم تا به آگاهی عمیق برسید.» (یا داوطلبانه دنبال دانش باشید) «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منّا منا فسه فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام ولکن لنردّ المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلمون من عبادک و تقام المعطله من حدودک» (دشتی، / ۲۴۸) «خدایا می دانی که جهادم برای دستیابی به قدرت یا فزونی ثروت نبود بلکه می خواستم نشانه های دین تو را در جایگاهش قرار دهم و اصلاح را در شهرهایت آشکار گردانم تا بندگان ستم دیده ات را امنیت فراگیرد و مقررات ضایع مانده ات، اجرا گردد.»
بهرحال آموزش و پرورش جزو وظایف حکومت است. همان گونه که پیامبر (ص) و علی (ع) به ادای این حق همت می گماشتند، هرکس و حاکم دیگری نیز باید به رعایت آن توجه کند. به همین دلیل آن دو بزرگوار به کارگزاران خود نیز انجام این مسؤولیت را تذکر می دادند. پیامبر در عهدنامه معاذ ابن جبل (که به عنوان کارگزار تام الاختیار به یمن اعزام شده بود) (ابوزهره، ۳/۵۵۲ و ابن کثیر، ۵/۱۰۳ ـ ۹۹)، نوشت: «یا معاذ علّمهم کتاب الله و احسن أدبهم علی الاخلاق الصالحه». (ابن شعبه، / ۲۵) «کتاب خدا را به آنان بیاموز و آنان را براساس اخلاق شایسته به بهترین صورت تربیت کن.»
آموزش و پرورش دینی با دو ویژگی قابل تعریف است: اول این که تمام اقشار و اصناف را در تمامی مراحل سنی، پوشش می دهد. زیرا علم از نگاه قرآن وسیله تعالی و تکامل شخصیت انسان شناخته شده (مجادله/۱۱) و با ابزار بینایی، شنوایی و خرد انسانی به دست می آید (نحل/ ۷۸) پس گزینه ای جز این، کفران نعمت و باعث توقف سیر تکامل انسان خواهد بود، به همین دلیل حتی پیامبر (ص) باید فزون طلبی در دانش را آرمان خود شناسد (طه/۱۱۴) و به پیروانش بگوید: «ز گهواره تا گور دانش بجوی ...»
حکومت دینی ناگزیر است سیاست فرهنگی سازگار با چنین نیازی را طراحی نماید و تمام افراد جامعه را در مسیر آگاهی بیشتر که گونه ای از خداگونگی می باشد، رهنمون باشد. البته سیاست فرهنگی بر چنین مبنایی در غرب نیز طرفدارانی داشته که محدودیت الزام آموزش تا مقطع هیجده سالگی را به نقد گرفته اند. با این توضیح که مرحله ای از عمر برای یادگرفتن، خواندن، نوشتن، حساب و زبان مناسب است و نه برای درک و فهم تاریخ، فلسفه، دین، ادبیات، روان شناسی و غیره. بر این مبنا، سی و چهل سالگی مناسب ترین دوران درک و فهم است و یک جامعه سالم باید وسیله آموزش بزرگسالان را نیز به همان نسبت امکان آموزش نوجوانان و کودکان فراهم کند (فروم، جامعه سالم، / ۲۹۰).
ولفگانگ (دانشمند آلمانی متولد ۱۹۲۸) نیز دیدگاه مشابهی دارد و می گوید «ضروری ترین وظیفه کلاس های شبانه، اتحادیه های کارگری و به خصوص خانه های پرورش ملّی از گروه های مختلف، این است که پایه های اصول معنوی و اخلاقی را که فرهنگ ما بر آن متکی است، استحکام بخشند ... این سازمان ها زمانی می توانند کانون پرورشی نامیده شوند که خود را فقط محدود به ارائه معلومات و مهارت ها و ایجاد فعالیت های فکری و سرگرمی های دیگر نکنند بلکه در جهت معنوی کردن حیات تلاش کنند، این رسالتی است که هرگز پایان نمی پذیرد» (ولفگانگ برزینگ،/۲۹۱)
ویژگی دوم، اصل درون نگری است که برپایه فطرت استوار است و در پرتو آن یک هنجار، با طی دو مرحله به صورت عمودی، وارد دنیای روان خودآگاه انسان می شود و به نوعی شکوفایی رسیده و عنوان اندیشه را به خود می گیرد. مالک ابن نبی با استفاده از سخن «یونگ» که خودآگاه و «من» را جزیره کوچکی در میدان بیکران ناخودآگاه می داند، شکوفایی عقلانی فرهنگ را این گونه توضیح می دهد: «برای این که این تصویر درخور مقصود ما شود، ناگزیر، باید عنصر دیگری را به آن بیفزاییم. این جزیره کوچک دارای فانوسی دریایی است که پرتوش امتداد آب های پیرامون آن را فرو می پوشد. این فانوس دریایی خودآگاه ماست و سطحی که نور، آن را می پوشاند، میدان خودآگاه ماست ... بنابراین هرآنچه که بیرون از این میدان قرار می گیرد، تاریکی بر آن پرده می کشد ... در میدان ناخودآگاه جای دارد ... یک چیز نسبت به خودآگاه ما، هست به شمار نمی آید مگر آنگاه که اندیشه ای را بزاید که آن اندیشه در خرد ما تبدیل به برهانی برای اثبات وجود آن گردد ... سپس برای نامیدن آن، نامی نهاده می شود.» (ابن نبی، / ۲۰)
بیان مفهوم و برشمردن آثار رعایت یک دستورالعمل اخلاقی و حقوقی در حیات فردی و اجتماعی و زندگی دنیوی و اخروی و پی آمد منفی پشت پا زدن به آن نیز از مصادیق خردپذیری، شکوفایی و توسعه عمقی و عقلانی فرهنگ به حساب می آید. مرحله دوم درک و توجه نگاه درونی و بصیرتی انسان به منشأ و خاستگاه فطری، یک هنجار است که ارتباط تنگاتنگ با بعد «تخلیه» در خودسازی دارد. جمله «و تأدیبکم کیما تعلمو» در کلام امام علی (ع) (به احتمال قوی) این نوع شهود و شکوفایی را یادآوری می کند. یعنی حقیقت علم در حوزه ارزش های اعتقادی و اخلاقی عبارت است از رونما شدن درک و گرایش های فطری، از میدان روان ناخودآگاه، به میدان خودآگاه انسان در پی زدودن توهم ها و تخیل های متراکم. به همین دلیل درون کاوی و جستجو ریشه فطری کارها، در عالم ذهن، در نظام تربیتی دین به عنوان یک اصل مطرح است. حدیث «وابصه» اشاره به این اصل دارد که در آن پیامبر (ص) می فرماید: «استفت قلبک و استفت نفسک ... ان البر ما اطمأنت الیه النفس و الائم ماحاک فی النفس و تردد فی الصدر» (احمد، ۴/۲۲۸) «از قلب و نفست فتوا بخواه، همانا «بر» چیزی است که دلت به آن آرام می گیرد و آسوده می شود اما «ائم» و گناه آن است که با آن دل آرام و قرار ندارد».
سخن اخیر به این معنا است که هیچ حکومتی به تنهایی توان آموزش و پرورش نامحدود افراد جامعه را ندارد و ناگزیر باید از بسیج مردم، مدد بگیرد با استفاده از اصل تعاون که در قالب جمله های: (وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى) (مائده/ ۲) و (وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر) (عصر/۳) و(رَابِطوا)(آل عمران/ ۲۰۰) بیان شده و تمام افراد جامعه اسلامی را به بهم پیوستن و همکاری برای جامه عمل پوشاندن به کار نیک و ماندن به پای حق، فرامی خواند و دولت و ملت را نیز ملزم به تعامل می کند.
شکل و ساختمان واژه های «رابطوا»، «تعاونوا» و «تواصوا» از نظر دانشمندان متخصص در زبان عربی، بیان گر مشارکت فعال و تأثیرگذاری متقابل است که بدون خودانگیختگی و خودجوشی افراد و نهادها، عملی نمی نماید و این نیازمند برنامه ریزی و تلاش های سازمان یافته دولت ها می باشد. فارابی در پژوهش های خود در حوزه فلسفه سیاسی، شاید برای اولین بار بسیج عمومی را با هدف گیری تربیت همه توسط همه، مورد تأکید قرار داد و مسؤولیت راه اندازی آن را متوجه دولت دانست. نامبرده پس از بیان دو نوع نیازمندی افراد که یکی مربوط به قوام وجودی آنها می شود و دیگری به تکامل آنها، می گوید: «وصول بدان کمالی که فطرت طبیعی او برای او نهاده است ممکن نبود مگر به واسطه اجتماع، اجتماعات و تجمع گروه های بسیار که یاری دهنده یکدیگر باشند وهر یک برای هر یک در انجام بعضی از مایحتاج او و آنچه در قوام وجودی اش محتاج به آن بود، قیام نماید تا بدین وسیله همه آنچه جمله آن جماعت برای آن قیام کرده و کاری انجام داده اند، گرد آید تا برای هر یک از افراد همه مایحتاج او که هم در قوام وجودی و حیات طبیعی بدان محتاج بوده و هم در وصول به کمال، فراهم شود.» (فارابی اندیشه های اهل مدینه فاضله، / ۲۰۵)
در جای دیگر با اشاره به ضرورت دخالت حکومت در این زمینه می گوید: «کار سیاستمدار مدینه که پادشاه آن است، این است که نظام مدینه ها را بدان سان نماید که اجزاء و دسته ها و اعضای مدینه با نظام خاصی به یکدیگر پیوسته گردند و آن چنان سازگاری و ترتیب بین آنها برقرار کند که همه جمعاً جهت زدودن بدی ها و حصول خوبی ها به یکدیگر کمک و معاونت نمایند». (فارابی، سیاست مدینه،/۲۵۱)
اصل تعاون برپایه کنش متقابل و سازنده استوار است. روی این اصل سیاستگذاری متمرکز اطلاعات جزئی و نیازهای عینی را از مجموعه های مدنی دریافت می کند و در قالب طرح و برنامه مجدّداً به آنها برمی گرداند، البته همراه کمک ها و تسهیلات لازم تا در فضای آزاد، با نظارت هیئت مدیره های اجتماعات مدنی و خود اعضاء جامه عمل بپوشد. اصل تعاون همان گونه که مقتضی همیاری حکومت و اجتماعات مدنی است، به صورت افقی، تعاون بین مجموعه های مدنی را نیز می طلبد. بدین ترتیب تمام آحاد جامعه به فرهنگی شدن و فرهنگی بار آوردن می اندیشند و عمل می کنند و همه در قالب امت، پی گیر تقرب به خدا می باشند. و در مسیر خداگونه شدن حرکت می کنند. قرآن درباره تعاون همگانی می گوید:
(وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّه) (توبه / ۷۱) «مردان و زنان باایمان یار و یاور همدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند، نماز برپا می دارند و زکات را می پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می کنند، به زودی خدا آنان را مورد رحمتش قرار می دهد»
واحدهای: خویشاوندان (ارحام)، اقوام، عشایر، دسته های عزاداری مجالس دوره ای دعای توسل، دعای ندبه، دعای کمیل، دوره های قرآن، انجمن اسلامی جوانان مساجد، انجمن اسلامی دبیرستانها، دانشگاه ها و بازار، واحدهای صنفی و احزاب سیاسی، می توانند تعاون در آموزش و پرورش را جزو اهداف خود قرار دهند و از طریق فرهنگ، مطالعه، تشکیل کلاس ها، سمینارها و ... دنبال نمایند. مجموعه های یادشده همان گونه که تزریق فرهنگ می کنند؛ از تأثیر فرهنگ وارداتی پیش گیری می کنند و نوعی از گروه درمانی را در مورد افراد هنجار گریز به کار می بندند و قدرتمندانه حکومت را هم در مسیر درست هدایت و کنترل می نمایند. مشابه برون دینی اصل تعاون همگانی در برنامه ششم فرانسه قابل مطالعه است که در آن جهت درونی شدن فرهنگ و مشارکت فعالانه مردم در فعالیت های فرهنگی، آموزش مداوم همه مردم و ساخت جدیدی از روابط میان نظام آموزشی، شبکه خویشاوندی، جمعیت و سازمانهای مرتبط به آن پیشنهاد شده است. در این برنامه از کمیته مشورتی توسعه فرهنگ سخن رفته است که شیوه های جدید اجرای یک سیاست فرهنگی جدید را به دولت توصیه می کند. این کمیته دانشمندان علوم، فلاسفه، جامعه شناسان، هنرمندان، رهبران سندیکایی، صنعت گران، نمایندگان انجمن های ملی، متخصصان، مدیران، صاحب نظران محیط زیست و متخصصان رسانه های گروهی را در خود گرد می آورند. (حسینی، غفار، / ۷۹ ـ ۷۸)

دوم. کنترل با تحریم اجتماعی

بازتاب قطعی آموزش و پرورش همگانی با تعاون همگانی، آشنایی همگانی عمیق با مفاهیم هنجارها و ارزش ها و ضد آنهاست. افراد چنین جامعه ای در سایه تعامل فرهنگی دولت ـ ملت، همان گونه که انگیزه پیدا می کند، برای پای بندی به ارزش ها، به طرفداری از بایست ها نیز علاقمند می شود. حس حمایت از ارزش ها، فشار اجتماعی را به ارمغان می آورد که آمیخته با پاییدن افراد خلافکار و حساسیت در برابر خلافکاری می باشد. طبیعی ترین واکنش سریع مشاهده ارزش ستیزی، دوری جستن، طردنمودن و منزوی ساختن خلافکار است که بدان عنوان «تحریم اجتماعی» داده ایم.
تحریم اجتماعی، عکس العملی است که فرد خلافکار را در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی با محرومیت های جدی روبه رو می کند. در تمامی این حوزه ها، تحریم کنندگان حق به جانب هستند. حتی از نظر لیبرال ها که می گویند: در مورد خصوصی ترین صفات فرد که نشانه سفاهت و انحطاط فردی به حساب می آید، دیگران حق دارند «با بی رغبتی و حتی تحقیر و تنفر به او نگاه کنند و حق دارند از آمیزش با وی بپرهیزند «زیرا ما حق داریم معاشرانی برای خود برگزینیم که معاشرت آنها برای ما مطبوع است. در صورتی که معتقد باشیم معاشرت این شخص برای دیگران خطرناک است، حق ما و بلکه تکلیف ماست که دیگران را از معاشرت او پرهیز دهیم. (در آزادی، / ۱۷۹) تحریم اجتماعی در نظام تربیتی و سیاسی دین؛ فلسفه خاص خود را دارد. کناره گیری از هنجارشکنی، در عین حال اینکه جنبه پیش گیری و فراتر از آلوده شدن را دارد، نماد جامعه گرایی و مصداق امر به معروف و نهی از منکر نیز به حساب می آید و نادیده انگاشتن آن، مؤمن را در معرض تهدید شکنجه دنیوی و اخروی قرار می دهد.
تحریم خلافکار در جامعه اسلامی، در سطوح مختلف و به گونه های مختلف مطرح است. برخی از گونه های تحریم، مشترک است. تمام افراد جامعه، در هر موقعیتی که قرار دارند، باید از همنشینی با اهل باطل و همگام شدن با آنها دوری جویند، وگرنه خطر جهنمی شدن را فرا روی خود دارند (مدثر/ ۴۵). ترک همنشینی با ستمگران که آیات خدا را به مسخره می گیرند، نیز از مصادیق تحریم خلافکار است. قرآن می گوید: (وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین) (انعام / ۶۸) «هرگاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزاء می کنند، از آنها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یادآمدن، با این جمعیت ستمگر منشین»
قرآن در مورد انتخاب دوست و دوستی ها، نیز هشدار می دهد و یادآوری می کند که منشأ بسیاری از گمراهی ها، دوستیهای نبایسته می باشد (فرقان/۲۹-۲۷) و گزارش می دهد که در آخرت تمام دوستی ها، جز دوستی اهل تقوا، تبدیل به دشمنی می شود. (زخرف/۶۷) پیام صریح این گزارش ها و هشدارها، این است که از بی تقوا و خلافکار باید فاصله گرفت. کنترل با تحریم اجتماعی در اسلام، قلمرو گسترده و قابل مطالعه ای دارد. پرهیز از رفاقت با بدان، پرهیز از ازدواج با شرابخوار یا بداخلاق، بعضی مصادیق این باب را تشکیل می دهد. این راهکار در مورد تمام کارهای مشارکتی و واگذاری کارها به افراد، زمینه تطبیق دارد. در کنار تحریم خلافکار در سطح عموم افراد جامعه، تحریم در حوزه سیاست مطرح است که بر مبنای آن وظایفی به عهده حکومت و مردم گذاشته می شود و هرکدام به رعایت گونه ای از تحریم، با هدف گیری خاص، ملزم می گردد. مردم باید فرمان روایان و حکومتهای باطل را تحریم کنند و حتی برای دادخواهی به آنها مراجعه ننمایند. قرآن می گوید:
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالا بَعِیدًا) (نساء/۶۰) «آیا ندیدی کسانی را که گمان می کنند، به کتب آسمانی که بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آورده اند، ولی می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حاکمان باطل بروند! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند و شیطان می خواهد آنان را گمراه کند و به بی راهه دوردستی بیفکند»
حکومت ها وظیفه دارند که فرهنگ بدبینی به بدان را مورد توجه قرار دهند و هیچگاه آنان را همسنگ خوبان نشناسند، وگرنه به ارزش کشی دامن زده است. امام علی (ع) خطاب به مالک اشتر می فرماید: «ولایکونن المحسن و المسیء عندک بمنزله سواء فان فی ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان و تدریبا لاهل الاسائه علی الاسائه و الزم کلا منهم ما الزم نفسه» (دشتی،/ ۵۷۰) «هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشند، زیرا چنین برخوردی، نیکوکار را در نیکوکاری بی رغبت و بدکار را در بدکاری تشویق می کند. پس هر کدام را مناسب آنچه خود بر خود روا داشته است، پاداش ده.»
بر این اساس، بدان و حتی متهمان به بدی، با بدبینی حکومت روبرو می شود. بر اثر این اتهام، حق ایفای نقش در پست های حکومتی را از دست می دهد. زیرا هر نوع پستی و ارزش ستیزی، در افراد کارگزار، علاوه بر آسیب فرهنگی، تضییع حقوق شهروندان را نیز درپی دارد. از این رو علاقمندی به مقام، نشانه ناشایستگی تلقی شده است. پیامبر به ابوموسی اشعری و دو همراه وی که متقاضی پست حکومتی بودند، فرمود: «انا لانولی هذا من مسأله و لامن حرص علیه» (بخاری، ۴/۳۱۵) «ما یقینا پست حکومتی را به عهده کسی که متقاضی آن است یا حریصانه در پی به دست آوردن آن می باشد، نمی سپاریم.» علی (ع) نیز باتوجه به چنین اصلی، وقتی مغیره پیشنهاد کرد که معاویه، هرچند به طور موقت والی شام باشد، فرمود: «لایسألنی الله عن تولیته علی رجلین من المسلمین لیله سوداء ابدا» (طوسی،/ ۸۷) «خداوند هیچگاه مرا مورد بازجویی قرار نخواهد داد بدین دلیل که سرپرست قرار داده باشم او را بر دو نفر مسلمان به مدت یک شب تاریک.»
(وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذاً الْمُضِلِّینَ عَضُدًا) (کهف/۵۱) «من هیچگاه گمراه کنندگان را دستیار خود قرار نمی دهم».
راهکار «کنترل با تحریم اجتماعی» هزینه ای نخواهد داشت ولی اثرگذاری شگفت انگیزی دارد. در این زمینه قرآن به داستان سه نفری (به نامهای: کعب ابن مالک، مراره بن ربیع و هلال ابن امیه) اشاره دارد که به خاطر سستی و تنبلی در جنگ تبوک شرکت نکرده بودند و موقع بازگشت سپاه اسلام، به دستور پیامبر (ص) ، مورد تحریم اجتماعی قرار گرفتند، حتی از سوی خانواده خود: (وَعَلَى الثَّلاثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیم) (توبه/ ۱۱۸) «و همچنین [رحمت خدا شامل حال] آن سه نفر شد که خودشان را از شرکت در جنگ عقب نگهداشتند تا این که [بر اثر تحریم اجتماعی] زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، و جان هایشان بر آنان تنگ آمد و بدانستند که از خدا جز به سوی او پناهی نیست پس خدا رحمتش را بر آنان فروبارید تا توبه کنند، همانا خداوند توبه پذیر و مهربان است»
در عصر حاضر ممکن است تحریم شدگان از سوی بیگانگان مورد تشویق قرار گیرند، چونان که پادشاه غسّان درصدد برآمد که با استفاده از فرصت، کعب ابن مالک را به سوی خود فرا خواند (رشیدرضا، ۱۱/۷۰) ولی چنین حمایتهایی، هیچگاه نمی تواند تلخکامی برخاسته از تحریم همگانی را جبران کند. علاوه بر این، ارتباط با بیگانگان با پیش زمینه مخالفت با هنجارها و ارزش های جامعه، به سنگینی اتهام می افزاید. فزونی بیشتر اتهام کیفر، شدیدتری را درپی خواهد داشت.

سوم. کیفر فیزیکی

دین امکان هنجارشکنی را همزمان با استفاده جامعه از دو روش: «برخورد فرهنگی» و «کنترل با تحریم اجتماعی» به صورت پراکنده یا سازمان یافته، قابل پیش بینی می داند. به عبارت دیگر، گاهی امکان دارد فرد یا افرادی با انگیزه شخصی عقاید، باورها، حیات، امنیت، شرافت و عفت فرد و جامعه را به تهدید بگیرند با تبلیغ باطل یا آهنگ تجاوز به جان، مال، آبرو و ناموس مردم مسلمان و زمانی ممکن است خطر فعالیت سازمان یافته مطرح باشد که توسط دشمنان به ظاهر مسلمانی راه اندازی می شود که قرآن از آنان تعبیر به منافقین می کند و معتقد است که چنین جریانی درصدد جایگزینی ضدارزش ها به جای ارزش ها بین مؤمنان می باشند. (الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُون) (توبه/۶۷) «مردان و زنان منافق همبستگی دارند، به کار بد و ناشایست فرمان می دهند و از کار نیک و شایسته بازمی دارند و دستانشان را [از بخشش] فرومی بندند، خدا را فراموش کرده اند. پس خدا نیز فراموششان کرده است، یقیناً منافقان همان فاسقانند. (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُون) (نور/ ۱۹) «یقیناً برای کسانی که دوست می دارند زشتکاری در جامعه اسلامی گسترش پیدا کند؛ در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است خدا می داند و شما نمی دانید»
قرآن برای کنترل و مهار هر دو نوع هنجارشکنی حکومت را ملزم می کند که با خشونت برخورد کند و از کیفر فیزیکی استفاده نماید که در نظام کیفری اسلام، تحت عنوان: «قصاص»، «حدود» و «تعزیرات» مطرح می باشد. این نوع راهکار که تنها حکومت حق استفاده از آن را دارد، عمدتاً به قصد توسعه فرهنگ معروف گرایی و منکرزدایی انجام می گیرد. از این رو قصاص مایه حیات و زندگی قلمداد شده است (بقره/۱۷۹) به این معنا که با این عمل، وسوسه تعرض به زندگی انسانها ریشه کن و انگیزه حراست و حفظ حیات دیگران تقویت می گردد. در کتب فقهای گذشته از قبیل حمزه دیلمی در «المراسم العلویه»، جمال الدین حلّی در «المقتصر من شرح المختصر»، شیخ مفید در «المقنعه»، شیخ طوسی در «النهایه» حدود را، در کتاب امر به معروف و نهی از منکر مورد مطالعه قرار گرفته است. فاضل هندی وجوب تعزیر را در مورد ارتکاب تمام حرامها مستند می کند به وجوب انکار منکر (کشف اللثام، ۱۰/۵۴۴).
تردیدی نیست در این که در طبیعت قصاص، قطع دست و پا و یا اعدام محارب (مائده/۳۳)، قطع دست دزد (مائده/۳۸)، حد قذف (نور/۴) و حد زنا (نور/۲) خشونت و برخورد فیزیکی نهفته است. در مورد حد زنا تصریح شده است که مبادا در اجرای کیفر و زدن تازیانه، مسؤولین گرفتار دلسوزی شوند، ولی خشونت با هنجارشکنان سازمان یافته یا منافقان باید در سطح خشونت با کفار باشد. قرآن می گوید: (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیر) (توبه/۷۳) «ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت گیر و درشتی نما و جای آنها دوزخ است و بد بازگشتگاهی است» البته در مورد اجرای قصاص و حدود یا تعزیرات، شدت و خشونت بیشتر معنا ندارد و از طرفی پیامبر هیچگاه با منافقان نجنگید. مقصود از خشونت همسنگ با خشونت کافران معرفی شخصیت فردی و جمعی آنان و دشمن قلمداد کردن آنهاست که در قرآن بدان عمل شده است. حاضر نشدن در مراسم تدفین و نماز میت آنان (توبه/ ۸۴) و معرفی مسجد آنان به عنوان خانه زیانبار، محل تقویت کفر و ایجاد تفرقه بین مسلمانان و کمینگاه کسانی که با خدا و پیامبر جنگیده بودند، (توبه/۷۰) و تخریب و آتش زده شدن آن به دستور پیامبر (ص) ؛ نمونه دیگری است از خشونت و جهاد با منافقان در جهت کنترل فعالیت فرهنگی آنان. بدون تردید راهکارهای راهبردی به کار گرفته شده برضد منافقان درصدر اسلام در مورد جریان های سازمان یافته معاصر، در جوامع اسلامی که با ماسک دینی، در جهت آسیب رسانی به فرهنگ اسلامی و ترویج فرهنگ غربی فعال هستند، پیام نسبتاً روشن و قابل مطالعه ای دارد. با استفاده از آیات مربوطه، می توان درباره دفاتر، مراکز آموزشی، نهادهای اجتماعی و رسانه های صوتی تصویری جریان های وابسته به غرب، تصمیم گرفت.
منابع ومآخذ
1.آدام سویفت، فلسفه سیاسی ،ترجمه پویا موحد، چاپ اول ، انتشارات ققنوس ، تهران ، 1385 ش.
2. اندرو میلنر وجف براویت ؛ در آمدی بر نظریه فرهنگی معاصر، ترجمه جمال محمدی ، چاپ اول، انتشارات ققنوس ، تهران ، 1385 ش.
3. ابن شعبه، حسن؛ تحف العقول ؛چاپ سوم ، مؤسسه النشر الاسلامی ، قم، 1414 ق.
4.ابن کثیر، اسماعیل ؛ البدایه والنهایه ؛ چاپ ششم ، مکتبه المعارف ، بیروت ، 1409 ق.
5. ابن نبی، مالک؛ مشکل فرهنگ ، چاپ (ندارد) ، انتشارات قلم ، تهران ، 1359ش.
6. ابوالقاسم ، پاینده؛ نهج الفصاحه، چاپ بیست ودوم ، انتشارات جاودان ، تهران، 1369ش.
7.ابو زهره، محمد؛ خاتم پیامبران ، ترجمه حسین صابری، چاپ اول ، بنیاد پژوهشهای اسلامی ، مشهد،1373ش.
8.احمد؛ مسندالامام احمد، چاپ (ندارد) ، دار صادر، بیروت، بی تا.
9.ارسطو،اخلاق نیکوماخوس،ترجمه صلاح الدین سلجوقی، چاپ اول،انتشارات عرفان،1386ش.
10.استریناتی، دومینیک؛ مقدمه ای بر نظریه های فرهنگ عامه، ترجمه پاک نظر ، چاپ اول، گام نو، تهران ، 1380ش.
11. امام صادق (ع) مصباح الشریعه، چاپ سوم، مؤسسه اعلمی، بیروت، 1413 ق.
12. بیهقی، احمد؛ السنن الکبری، چاپ ( ندارد)، دارالمعرفه، بیروت، 1413 ق.
13. پل تیلیش؛ الهیات فرهنگ، ترجمه مراد فرهادپور و فضل الله پاکزاد، چاپ اول، طرح نو، تهران، 1376 ش.
14. پویر، کارل؛ جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه عزت الله فولادوند، چاپ دوم، انتشارات خوارزمی، تهران، 1377 ش.
15. پهلوان، چنگیز، فرهنگ شناسی، چاپ اول، انتشارات پیام امروز، تهران، 1378 ش.
16. توحیدفام، محمد؛ موانع توسعه فرهنگ در ایران، چاپ ایران، انتشارات باز، تهران، 1381 ش.
17. جان بی ناس؛ تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، چاپ چهارم، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1370.
18. جان لاک، نامه ای در باب تساهل، ترجمه شیرزاد گلشاهی کریم، چاپ اول، نشر نی، تهران، 1377 ش.
19. جعفری، محمدتقی؛ فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو، چاپ اول، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1373 ش.
20.......؛ «تعریف فرهنگ و مقدمه ای بر شناخت فرهنگ اسلامی » یادنامه شهید مطهری، 1360 ش.
21. جیمز آ. کوریک؛ رنسانس، ترجمه آزیتا یاسائی، چاپ اول، انتشارات ققنوس، تهران، 1380 ش.
22. چپرا، محمد عمر؛ اسلام و توسعه اقتصادی، ترجمه محمد تقی پور و سید اسحاق علوی، چاپ اول، دانشگاه مفید قم، 1383 ش.
23. حر عاملی، محمد؛ وسائل الشیعه، چاپ پنجم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
24. حسینی، غفار؛ «فرهنگ در برنامه ششم فرانسه» فصلنامه فرهنگ و زندگی، شماره 15، سال 1353 ش.
25. دانیل بیتس - فرد پلاگ؛ انسان شناسی فرهنگی، ترجمه محسن ثلائی، چاپ اول، انتشارات علمی، تهران، 1375 ش.
26. دشتی، محمد؛ ترجمه نهج البلاغه، چاپ ششم، انتشارات مشرقین، قم، 1379 ش.
27. دی. استنلی ایتزن؛ « فرهنگ به مثابه معرفت مشترک انسانی.» ترجمه ضیاء تاج الدین، مجله نامه فرهنگ سال هفتم، شماره 27، 1376 ش.
28. رشید رضا، محمد؛ تفسیر المنار، چاپ دوم، دارالمعرفه، بیروت، بی تا.
29. رمضان خردمردی، حسین؛ مدیریت سیاسی از دیدگاه خواجه نصیر الدین طوسی، چاپ اول، اندیشه معاصر، تهران، 1384 ش.
30. رنه مائو؛ «مسائل و چشم اندازهای فرهنگ در جهان کنونی» ترجمه آدینه، فصلنامه فرهنگ، و زندگی، شماره 15 ،1353 ش.
31. روح الامینی محمود؛ در گستره فرهنگ، چاپ سوم، انتشارات اطلاعات، تهران، 1385 ش.
32.....؛ زمینه فرهنگ شناسی، چاپ پنجم، انتشارات عطار، تهران، 1379 ش.
33. شمس الدین، محمد مهدی؛ نظام الحکم و الاداره فی الاسلام، چاپ سوم، دارالثقافه، قم، 1412 ق.
34. صدر، محمد باقر؛ الاسلام بقود الحیاه، چاپ اول، مرکز الابحاث و الدراسات التخصیصه للشهید الصدر، قم، 1379 ش.
35.....؛ سنت های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهری، چاپ اول، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، 1369 ش.
36.....؛ نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعه اسلامی، چاپ ندارد، انتشارات روزبه، بی تا.
37. صدری، افشار و همکاران؛ فرهنگ معاصر فارسی، چاپ سوم، فرهنگ معاصر، تهران، 1382 ش.
38. طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، 1394 ق.
39. عنایت، حمید؛ بنیاد فلسفه سیاسی در غرب، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران، 1364 ش.
40. عنایت، حمید؛ دین و جامعه، چاپ ( ندارد)، کتاب موج، تهران، 1352 ش.
41. فارابی، محمد؛ احساء العلوم، ترجمه حسین خدیوجم، چاپ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1364 ش.
42......؛ اندیشه های اهل مدینه فاضله، ترجمه جعفر سجادی، چاپ اول، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1379 ش.
43. فارابی، محمد؛ سیاست مدینه، ترجمه جعفر سجادی، چاپ سوم سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1379 ش.
44. فاضل هندی، محمد؛ کشف اللثام، چاپ اول، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، 1424 ق.
45. فخر رازی؛ التفسیر الکبیر، چاپ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
46. فرانگ رابرت وای ولو؛ انسان شناسی فرهنگی، ترجمه علیرضا قبادی، چاپ اول، انتشارات دانشگاه بوعلی سینا، همدان.
47. فروم، اریک؛ جامعه سالم، ترجمه اکبر تبریزی، چاپ دوم، انتشارات کتابخانه بهجت، 1360ش.
48.....؛ داشتن یا بودن، ترجمه اکبر تبریزی، چاپ چهارم، انتشارات فیروزه، 1378 ش.
49.....؛ گریز از آزادی،ترجمه عزت الله فولادوند، چاپ هفتم، انتشارات مروارید، تهران، 1375 ش.
50. قاضیان، حسین؛ «نظریه های توسعه و عوامل فرهنگی» مجله فرهنگ توسعه، سال اول، شماره چهارم، 1371 ش.
51. کیث گریفین و تری مک کنلی؛ توسعه انسانی، ترجمه غلام رضا خواجه پور، چاپ اول، نشر و داد، تهران، 1377 ش.
52. گزاویه دوپوئی؛ فرهنگ و توسعه، ترجمه فاطمه فراهانی و عبدالحمید زرین قلم، چاپ اول، مرکز انتشارات کمیسیون ملی یونسکو در ایران، 1374 ش.
53. گلن تیندر، تفکر سیاسی، ترجمه محمود صدری، چاپ اول، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374 ش.
54. مایکل فاستر؛ خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، چاپ اول، انتشارات امیر کبیر، 1358 ش.
55. مسکویه، احمد؛ تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، چاپ چهارم، انتشارات بیدار، قم، 1412 ق.
56. مصباح یزدی، محمدتقی؛ تهاجم فرهنگی، چاپ دوم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1378 ش.
57. مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، چاپ ششم، انتشارات صدرا، تهران، 1370ش.
58.....؛ گفتار معنوی، چاپ سوم، انتشارات صدرا، تهران، 1364 ش.
59.....؛ مجموعه آثار جلد 2، چاپ اول، انتشارات صدرا، تهران، 1369 ش.
60......؛ مجموعه آثار جلد 3، چاپ اول، انتشارات صدرا، تهران 1370 ش.
61. مولانا، جلال ابن بلخی، مثنوی، چاپ ( ندارد)، نشر طلوع، تهران، بی تا.
62. میل، جان استوارت؛ « تأثیر حکومت در پروراندن خصال ملی یک قوم»، زیان های استبداد ( مجموعه مقالات )، چاپ اول، انتشارات توس، تهران، 1376 ش.
63......؛ در آزادی، ترجمه محمود صناعی، چاپ اول، انتشارات سخن، تهران، 1345 ش.
64. وبر، ماکس؛ اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری؛ ترجمه عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی، چاپ اول، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1373 ش.
65.....؛ دین قدرت، جامعه، ترجمه احمد تدین، چاپ اول، انتشارات هرمس، تهران، 1382 ش.
66. ولفگانگ برزینکا؛ نقش تعلیم و تربیت در جهان امروز، ترجمه مهر آفاق بایبوردی، چاپ اول، نشر مرکز، تهران، 1382ش.
67. الهندی، کنزالعمال، چاپ پنجم، مؤسسه الرساله، بیروت، 1405 ق.
منبع مقاله: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه : مقالات پژوهشهای قرآنی ، شماره55-54، قم:1387، صص 141-106



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط