صورتبندی گفتمانها در ایران بعد از انقلاب (2)
گفتمان انقلاب اسلامی در چند دههی اخیر، شاهد تحولاتی چند و افزودن زنجیرههای سلبی و ایجابی متعددی برای تعینبخشی به هستهی مرکزی و نیل به اهداف خویش، به ویژه با گفتمانسازیهای رهبر معظم انقلاب بوده است. این الزامات گفتمانی عمدتاً از سوی گفتمانهای رقیب، که ذکر آنها گذشت ـدر حالی که در درون حاکمیت جمهوری اسلامی فعالیت میکردند و علیالقاعده باید به آنها تن میدادندـ یا نادیده گرفته شده و یا در چارچوب پارادایم معرفتی و متناسب با مقتضیات گفتمانیشان، مصادره به مطلوب شده است. از جملهی این موارد، در بیش از دو دههی اخیر، میتوان موارد زیر را مورد اشاره قرار داد:1. مسئلهی «تهاجم فرهنگی» به عنوان زنجیرهی سلبی در مقابله با فرهنگ غربی.
2. طرح گفتمان عدالت در ابتدای دههی هفتاد در مقابل رویکرد ضدعدالت و توسعهگرای دولت سازندگی؛ به ویژه مبتنی بر سیاستهای تعدیل اقتصادی که مفهوم عدالت را به حاشیه رانده است و توسعه را مقدم بر آن میشمرد. این گفتمان، بر همگامی و همزمانی و حتی تقدم عدالت ـو البته در مفهومی بسیار گستردهتر از آنچه در اندیشهی مادی غرب در این باره تصور میشودـ بر توسعه تأکید داشت.[1]
3. طرح گفتمان «مردمسالاری دینی» به عنوان نقیض لیبرالدمکراسی مورد تأکید گفتمان اصلاحطلبی، به عنوان یکی از زنجیرههای ایجابی گفتمان انقلاب اسلامی.
4. طرح مفهوم «جنبش نرمافزاری» به ویژه در حوزهی علوم انسانی و اجتماعی برای نظریهپردازی در جهت عینیتبخشی و به عمل درآوردن مقاصد و اهداف اجتماعی گفتمان انقلاب اسلامی و در پی آن، مفهوم «نهضت تولید علم» در سالهای آخر دههی هفتاد، به عنوان یکی دیگر از زنجیرههای ایجابی
5. طرح مراحل تکامل انقلاب اسلامی در پنج مرحلهی انقلاب اسلامی، حکومت اسلامی، دولت اسلامی، کشور اسلامی و تمدن اسلامی و تأکید بر لزوم تشکیل دولت اسلامی به عنوان گام سوم تحول و تکامل این گفتمان و تبیین شاخصهای آن، به ویژه متناسب با نهمین دورهی انتخابات ریاستجمهوری.
6. طرح مفهوم «الگوی ایرانیاسلامی پیشرفت» در مقابل تأکید گفتمانهای معارض بر توسعهی غربی، به عنوان یکی از مفاهیم و اصول اساسی آنها و معرفی دههی چهارم انقلاب، به عنوان دههی پیشرفت و عدالت و لزوم حرکت نهادهای مختلف جامعه در این راستا.
با معرفی گفتمان انقلاب اسلامی و مفاهیم اساسی آن و تشخیص تغایر و تعارض گفتمانهای فعال و مؤثر در عرصههای فرهنگی و سیاسی جامعه، که در برههای از تاریخ انقلاب اسلامی و به مدت شانزده سال قوهی مجریه و نیز در چند دوره، بخش اعظمی از قوهی مقننه و مجلس شورای اسلامی را در اختیار داشتهاند، سؤالی که اینک پیش میآید این است که آیا موفقیت این گفتمانهای «غیر» در جلب آرای مردم، به معنای رویگردانی مردم از آرمانهای انقلاب اسلامی و گام نهادن جامعه در مسیر سکولاریزاسیون ـآنچنان که برخی از روشنفکران و ایدئولوگهای این گفتمانها به آن پر و بال میدادندـ است یا اینکه واقعیت اجتماعی جامعهی ایران چیز دیگری است و باید به تحلیل دیگری متناسب با شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوره دست یازید؟
مسئلهای که میتواند روشنگر پاسخ به این سؤال باشد این است که آیا این گفتمانها بعد از قرار گرفتن در مصدر قدرت سیاسی، سعی در تدوین و طرح مبانی و مفاهیم خود و عرضهی آنها به جامعه و تلاش برای هژمونیک کردن آن داشتهاند یا اینکه با طرح این مفاهیم، بر پایهی جذب و توسعهی یک بدنهی اجتماعی پایدار و به اصطلاح گفتمانسازی در عرصهی اجتماعی، موفق به کسب آرای مردمی و کسب قدرت سیاسی شدهاند؟ این مسئله به ویژه دربارهی دولت اصلاحات و گفتمان آن از اهمیت اساسی برخوردار است؛ چرا که طرفداران و نظریهپردازان این گفتمان پیروزی نامزد آن را در انتخابات ریاستجمهوری سال 1376 و در پی آن، در سال 1380، به عنوان نشانهای از رویگردانی مردم از انقلاب اسلامی و آرمانهای آن و بیانگر افول و استحالهی انقلاب اسلامی تحلیل و معرفی میکردند.
نکتهی اولی که دربارهی این گفتمانها و چگونگی برتری سیاسی آنها در برخی از برهههای انقلاب قابل توجه است اینکه این گفتمانها هیچ گاه تا پیش از رسیدن به قدرت، ماهیت حقیقی خویش را آشکار نمیکنند؛ بلکه از آنجایی که علقه و پیوند دینی مردم را به عینه مشاهده میکنند، شعارها و اهداف خود را در لفافه و با پوشش دین و ارزشهای دینی طرح نمودهاند.[2]
در عوض هر گاه نقاب از چهرهی این گفتمانها انداخته شده، اقبالی از سوی مردم به آنها روی نداده است. روی کار آمدن گفتمان سازندگی باید بر اساس شرایط و مقتضیات خاص دورهی بعد از جنگ از سویی، عدم بلوغ گفتمان انقلاب اسلامی و نظریهها و مفاهیم پیرامونی آن (که به ویژه با وقوف به چالشهای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی حدود ربع قرن از پایان جنگ طرح شدهاند)، منتسب ساختن سردمدار این جریان به حضرت امام (رحمت الله علیه) ـکه علیرغم همهی کجرویها و قدم نهادن در مسیری مغایر با انقلاب و به تعبیر رهبر معظم انقلاب، انحراف از آرمانها و اهداف آن، همچنان این مسئله از سوی وی تبلیغ میشود و به عنوان مسئلهای مشروعیتبخش به کار گرفته میشودـ و... مورد توجه و ارزیابی قرار گیرد.
پیروزی اصلاحطلبان در خرداد 1376 اما از یک سو مرهون تمرکز تبلیغاتی آنان بر نقاط ضعف دولت سازندگی و از آن جمله، مسائل و مشکلات اقتصادی مردم، اشرافیگری مدیران سازندگی، فضای بستهی سیاسی و البته تأکید بر شعارهای دینی است که از جملهی آنها باید به شعار معروف «سلام بر سه سید فاطمی، خمینی و خامنهای، خاتمی» و نظایر آن و نیز تأکید بر سادهزیستی[3] اشاره داشت.
از سوی دیگر نباید فراموش کرد که رقیب اصلی آنها در این انتخابات، بر اساس شاخصها و خصوصیات متعددی که از چشم مردم به دور نمیماند، به رئیسجمهور پیشین منتسب میشد که ظرفیت منفی بالایی را برای او به همراه میآورد. گفتمان اصلاحات، به ویژه در سال 76، هیچ گاه مفاهیم، اصول و گزارههای گفتمانی خود را در چارچوب آنچه در اینجا گفته شد و بعدها آشکار شد، عیان نمیساخت.
مسئلهی دیگری که در انتخابات ریاستجمهوری، در فاصلهی سالهای 68 تا 80 به چشم میآید این است که در هیچ یک از این دورهها، نامزدی قدر، در تراز گفتمان انقلاب اسلامی و مبتنی بر مفاهیم و اصول این گفتمان، وارد عرصهی انتخابات نشد و افرادی که در برخی از موارد مبتنی بر طرح برخی شعارها و مفاهیم گفتمان انقلاب اسلامی پای به این عرصه گذاشتند، عملاً از توان لازم برای نظریهپردازی و طرح برنامههای خود در درون این گفتمان برخوردار نبودند. به عبارت دیگر، میتوان گفت در این سالها، گفتمان انقلاب اسلامی، به لحاظ نظری و ساختن مفاهیم خود، هنوز ناکامل بوده است و به لحاظ نیروپروری، از نقصان رنج میبرد.
اما ایدهی روشنفکران و نظریهپردازان سکولار اصلاحات، مبنی بر افول ارزشهای انقلابی و استحالهی گفتمان انقلاب اسلامی، با نتایج انتخابات هفتمین دورهی مجلس شورای اسلامی، در اسفندماه 1382 و به ویژه پس از آن و در انتخابات ریاستجمهوری سال 1384 همراه بود، علاوه بر آن که ابطال شد، نشان از رشد و بالندگی گفتمان انقلاب اسلامی و تداوم مسیر این انقلاب در مقابل همهی انحرافها و کجرویهای گفتمانی در برههای از تاریخ آن بوده است. در واقع در سال 1384، از یک سو نامزد مورد حمایت طرفداران و حامیان تندروی اصلاحات و نظریهپردازان افول انقلاب شکست خوردند و از سویی دیگر، سایر نامزدهای برخاسته از گفتمانهای اصلاحطلبی و گفتمانهای التقاطی (که علیرغم داعیهی انقلابی بودن، مقصد و هدف انقلاب را در افق جامعه و تمدن غربی میدیدند و الگوی مطلوب آنها جامعهای چون مالزی و سیاستهای اقتصادی ماهاتیر محمد بود) حذف شدند. همچنین تکنوکراتهای غربگرا و از همه مهمتر سردمدار گفتمان سازندگی، به رغم همهی تبلیغات له او و تخریبهای صورتگرفته علیه رقیب او، در دور دوم این انتخابات شکست خورد و نامزدی که تا پیش از این انتخابات، بسیار کم شناخته شده بود و بر اساس شعارهای انقلاب و در چارچوب مفاهیم و اصول گفتمان انقلاب سخن میگفت، پیروز شد.
اوج این تداوم و استواری در جهتگیری و بالندگی انقلاب اسلامی و حضور ارزشهای اسلامی در جامعه را میتوان در رقابتهای انتخاباتی سال 88 مشاهده کرد؛ تا آنجا که ائتلاف اصلاحطلبان تندرو و تکنوکراتهای سازندگی، همهی مقتضیات گفتمانی خود را به فراموشی میسپارند و عملاً ترجیح میدهند در زمین گفتمان انقلاب بازی کنند.
در این دوره، دیگر خبری از شعارهای لیبرالیستی گفتمان اصلاحطلبی و اشرافیگراییهای کارگزاران سازندگی نبود و در عوض، نامزدی را برای نیل به مقاصدشان وارد عرصه کردند که با عنوان «نخستوزیر امام»، یادآور دوران نوستالژیک ارزشهای اسلامی و انقلابی در دورهی دفاع مقدس بود که گاهی با طرح برخی ایدههای اقتصادی سوسیالیستی، نقدهایی را به برخی از اسناد و سیاستهایی که به زعم وی در چارچوب اقتصاد سرمایهداری طرح شده بودند، وارد میساخت.[4] از همین مجرا بود که وی توانست آرای بخشی از مردم متدین جامعه را، با توجه به نقدهای وارده به دولت مستقر، به سوی خود جلب کند.
عملکرد اینچنینی گفتمانهای معارض با انقلاب اسلامی و منحرف از آرمانها و ارزشهای آن را باید به عنوان نشانهای از اوج بالندگی گفتمان انقلاب اسلامی در سالهای پایانی دههی سوم و شروع دههی چهارم انقلاب اسلامی مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد.
البته قابل توجه است که تبلیغات نامزدهای گفتمان مغایر با انقلاب اسلامی همواره سیگنالها و نشانههایی را برای بدنهی اجتماعی خاص آنها ـهرچند که این بدنه در مقایسه با حجم مشارکت مردم در انتخابات قابل توجه نبوده و در بهترین حالت به 15 تا 20 درصد مشارکتکنندگان هم نمیرسدـ به همراه داشته و علیرغم پوششگیری آنها از شعارها و ارزشهای انقلابی و اسلامی برای مشروعیتبخشی به خود و کتمان هویت گفتمانیشان، رأی این طیف را، به ویژه مبتنی بر شکافهای اجتماعی مرفهـمستضعف و متدینـسکولار و از قطبهای مرفه و سکولار به سوی خود جلب میکند. از همین روست که افرادی که در چارچوب این گفتمانها قرار دارند، همواره در دورههای مختلف انتخابات، تبلیغاتی دوگانه و مواضعی بعضاً متضاد را به ویژه در برخورد با اقشار مختلف و مخاطبان گوناگون، از خود بروز میدهند.
بر اساس آنچه گفته شد، میتوان عنوان کرد آنچه در یک دههی اخیر و در فاصلهی سالهای 1382 تا کنون در عرصهی سیاسی رخ داده است، عملاً گفتمانهای معارض گفتمان انقلاب اسلامی، به لحاظ تأثیرگذاری در عرصهی مبارزات سیاسی، با توجه به مقتضیات گفتمانی و مبتنی بر مفاهیم و اصول خاصشان، به حاشیه رانده شدهاند.
البته قابل توجه است که تئوریپردازان این گفتمانها، که اکنون باید به مقتضای «غیریت» با گفتمان برتر و مسلط جامعه، یعنی گفتمان انقلاب اسلامی و یا ماهیت حقیقیشان، بیش از پیش با یکدیگر احساس قرابت کنند و در جبههی واحدی تلاش نمایند، همچنان به ترویج گفتمان خویش، به ویژه در فضای به اصطلاح نخبگانی، از طریق طرح مباحث مورد نظرشان، از مجاریای چون برگزاری درسگفتارها از سوی روشنفکران سکولار، انتشار منویات خود در روزنامهها و نشریات گوناگون، تألیف و به ویژه ترجمهی کتب و استفاده از سنگرهایی چون رشتههای علوم انسانی دانشگاهها، امیدوار به بازگشت به عرصهی سیاسی در قالب هویت حقیقیشان، به ویژه با امید بستن به توسعه و گسترش برخی شکافهای اجتماعی، نظیر شکاف متدینـسکولار و مرفهـمستضعف و تغییرات اجتماعیای چون رشد طبقهی متوسط و قدرتگیری طبقهی مرفه و سرمایهدار به جهت اجرای برخی از سیاستهای اقتصادی برگرفتهشده از اقتصاد آزاد و مبانی نظری نظام سرمایهداری در جامعه و از همه مهمتر، رواج سبک زندگی مصرفی غربی در جامعه (که رواج ارزشهای خاصی را ایجاب میکند) هستند.
این مسئلهای است که اگرچه باید نسبت به آن حساس بود و جای تأمل برای آن وجود دارد، اما این امید روشنفکران سکولار در کوتاهمدت، با توجه به علقههای مذهبی جامعه و نفوذ گستردهی ارزشهای دینی، جامهی عمل به خود نمیپوشد و محقق نخواهد شد.
بنا بر آنچه گفته شد، تحلیل فضای پیش رو چندان سخت نمینماید.
تحلیل فضای گفتمانی انتخابات پیش روی ریاستجمهوری
از یک سو، با توجه به تحلیل ارائهشده، انتظار بر این است که نامزدهای متعلق به گفتمانهای مغایر با گفتمان انقلاب اسلامی، از آشکارسازی منویات گفتمانی خویش پرهیز نمایند و اساساً به همین دلیل، مواضعی معتدل و دوگانه را اتخاذ کنند. ویژگی بارزی که تضاد آنها با گفتمان انقلاب اسلامی را، علیرغم محافظهکاری آنها، آشکار میسازد در دو نکته نهفته است.اولین نکته پرهیز این افراد از هر گونه آرمانگرایی و در عوض، نقد این آرمانگرایی و تعرض به آن، با عناوینی چون بلندپروازی، تندروی و رادیکالیسم است. آنها زندگی مطلوب انسان مسلمان را بدون هیچ تفاوت ماهوی، در تأمین نیازهای مادی انسان، مبتنی بر الگوهای توسعهی غربی و در ذیل مفاهیمی چون رفاه، تعریف میکنند. از این رو، با توجه به مسائل و مشکلات اقتصادی موجود در جامعه، این عده با تمرکز روی آن و انتساب آن به عملکرد گفتمان انقلاب، سعی در نفوذ در جامعه و کسب آرای مردم را دارند.[5]
این مسئله خود دومین نکتهی اتکایی آنها را بارز و مشخص میسازد و آن اینکه در سایهی سیاستی که آن را اعتدال مینامند و با فاصلهگیری از ایدهآلها و آرمانگراییهای انقلابی، راهحل مشکلات موجود را در پیوند با نظام سلطه و از در آشتی درآمدن با نظام سرمایهداری و سردمداران آن جستوجو میکنند. به عبارت دیگر، این عده در تلاشاند با تأکید بر مسائل و مشکلات اقتصادی موجود و بزرگنمایی و نیز انتساب آن به حاکمیت گفتمان انقلاب اسلامی، از یک سو، تحت عناوینی چون بیتدبیری و سوءمدیریت و از سوی دیگر و مهمتر، تعارض و درگیری با نظام سلطه (که این عده آن را تندروی و تنشزایی معرفی میکنند) راه برونرفت از این مسائل را ارتجاع گفتمانی و بازگشت مجدد تکنوکراتها و مدیران غربگرا به صحنهی سیاست کشور قلمداد کنند.
در این میان، آنها یا غافل از تعارض گفتمانی میان انقلاب اسلامی و غرب مدرن، که آشتی میان آن دو را در سیاست و معرفت غیرممکن میسازد و یا عامداً و به قصد استحالهی گفتمان انقلاب اسلامی، از مصالحه و تنشزدایی سخن به میان میآورند؛ سیاستی که پیگیری آن، حداقل در هشت سال حاکمیت اصلاحطلبان و عقبنشینیها و باج دادنهای مختلف در عرصهی سیاست خارجی، هیچ رهاورد مثبتی برای انقلاب نداشت و در مقابل، منجر به گستاخی و امتیازگیریها و زیادهخواهیهای بیشتر غرب و سردمداران نظام سلطه نیز شد.[6]
در ارتباط با موقعیت گفتمان انقلاب اسلامی نیز، با توجه به اقبال عمومی جامعه به آن، در عرصهی پیش رو، مدعیان چندی خواهد داشت؛ اما آنچه اکنون نیاز جامعه و شرط بالندگی این گفتمان است و باید برای تحقق آن اهتمام ویژهای داشت، حرکت رو به جلو و برداشتن گام بعدی در این مسیر، برای نیل به اهداف آن است.
اگرچه ممکن است همهی این مدعیان، ویژگیهایی از ملزومات این گفتمان را داشته باشند و برخی از مقاصد آن را بر اساس فهم و تفسیر خود از آنها مورد توجه قرار دهند، اما شرط گسترش این گفتمان و نیل به مقاصد اجتماعی آن، بهرهگیری از افرادی با حداکثر قابلیت و دارا بودن ویژگیهایی است که علاوه بر آنچه تا کنون در این گفتمان محقق شده است، با تشخیص مسیر صحیح حرکت انقلاب اسلامی، به سوی افق آیندهی آن، در لوای جامعهی مهدوی و تمدن اسلامی، نیروی محرکهی این صیرورت را، با تکیه بر منابع موجود در جامعه، اعم از منابع طبیعی و نیروی انسانی، فراهم آورند.
در این راستا، علاوه بر آنکه ویژگیهایی چون مردمی بودن، سادهزیستی، پرکاری، عدالتمحوری، استکبارستیزی، قانونمندی، پرهیز از حاشیهسازی، توجه به فرهنگ جامعه و... که برخی از آنها تا کنون محقق شده است و لزوم ادامهی آنها نیز حداقل انتظاری است که از رئیسجمهور آینده میرود، مهمترین خصلتی است که با گام گذاشتن در دههی چهارم عمر انقلاب اسلامی، مورد نیاز مدیران و دستاندرکاران سطح اول جامعه خواهد بود؛ فهم و شناخت موقعیت و جایگاه انقلاب اسلامی در جهان امروز و در افق پیش رو و تفتن به «غیریت» آن با فرهنگ و تمدن غرب مدرن، حتی در وجوه علمی و تکنولوژیک آن، مسئلهای اساسی به شمار میرود.
به عبارت دیگر، علاوه بر آنکه انتظار میرود رئیسجمهور ایدهآل جمهوری اسلامی، در دههی چهارم آن، از حیث اجرایی دارای خصوصیات مناسب و ویژگیهای گفتهشده باشد؛ به لحاظ تئوریک و نظریهپردازی نیز با نگاهی فرهنگی و تمدنی به انقلاب و جایگاه آن در جهان و الگو بودن آن برای بسیاری از ملل و حرکتها و جنبشهای موجود علیه نظامهای سلطهگر و ظالمانه (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) به ملزومات آن، چون تحول در علوم انسانی و اجتماعی، با رویکرد تغییر در نهادها و سیستمهای اجتماعیای که رهآورد غرب برای جامعهی ما بوده و به سبب اقتضائات آنها شئون مختلفی از زیست مسلمانان را در جهتی مغایر و متضاد با دینداریشان تغییر داده است و اساساً کارایی آنها علاوه بر آنکه در جهت بنای جامعهی دینی مناسب نیست، بلکه با آن در تعارض و تخاصم قرار دارد و نیز توجه به مسائلی چون طرح الگوی ایرانیاسلامی پیشرفت و گفتمانسازی پیرامون آن برای تغییر مسیر حرکت جامعه که به علت انحراف گفتمانهای سازندگی و اصلاحات و نیز برنامههای التقاطیِ برگرفته شده از الگوهای تمدنی غرب، در همان مسیر توسعهی غربی قرار گرفته و ریلهای جامعه در شئون مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تحت عناوینی چون توسعهی فرهنگی، توسعهی اقتصادی و توسعهی سیاسی در آن راستا گذاشته شده است و فراهم آوردن سازوکارهای مناسب و هماهنگی نهادها و منابع موجود برای انجام این مقصود،[7] پایبند باشند.
بر این اساس، به نظر میرسد باید در طرح و ارائهی معیارها و ویژگیهای رئیسجمهور دههی چهارم انقلاب، علاوه بر مسائل و مشکلات موجود جامعه (که عمدتاً اقتصادی پنداشته میشوند)، آینده و افق حرکت انقلاب اسلامی و نقش و جایگاه آن در معادلات جهانی، به دقت به حساب آورده شود./ برهان
پینوشتها:
[1]. البته باید توجه نمود که گفتمان انقلاب اسلامی حتی توسعه را نیز مورد نقد قرار داده و معتقد به توسعه بر مبنای ارزشهای اسلامی و آرمانهای انقلاب اسلامی بود؛ مسئلهای که در ادامه، خود را به صورت بارزتری نشان داد.
[2]. این رویکرد سابقهای طولانی در مواجههی روشنفکران غربگرا با جامعهی دینی ایران دارد؛ به گونهای که پدران این روشنفکری بیمار، نظیر میرزا ملکمخان و فتحعلی آخوندزاده، نیز چنین رویهای را توصیه کردهاند.
ملکمخان میگفت: «طرحی ریختم که عقل سیاست مغرب را با خرد دیانت مشرق به هم آمیزم. چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بیفایدهای است. از این رو، فکر ترقی مادی را در لفاف دین عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانی را نیک دریابند. در محفل خصوصی از لزوم پیرایشپری (پروتستانیسم) سخن راندم.» (به نقل از آدمیت، 1351، ص 64)
آخوندزاده نیز با پیگیری همین مشی میگوید: «در ظاهر باید با هممذهبیان خودمان برادرانه راه برویم [و] در باطن راه حق بشویم.» (آخوندزاده، 1357، ص 343)
روشنفکران اصلاحات نیز همین رویه را برای پیشبرد اهدافشان به سیاستمداران توصیه کردهاند.
مصطفی ملکیان نیز از همین منظر عنوان میکند:
«...باید به این نکته توجه داشته باشیم که جامعهی ما هنوز که هنوز است، متدین است و جامعهای دینی است. جامعهای که هم به لحاظ عقیدتی، احساسی و عاطفی و هم به لحاظ عملی، دلمشغول دین و مذهب است. از سویی دیگر، وقتی قصد داریم تا موجودی را تعلیموتربیت کنیم و به مجرای خاص سوق دهیم، باید میزان فهم و قبول مخاطب را در نظر بگیریم و چون مخاطبان ما مسلمان هستند، طبعاً باید با آنها با ترمینولوژی دینی سخن گفت. به همین دلیل، روشنفکری دینی از روشنفکری غیردینی موفقتر و تأثیرگذارتر خواهد بود؛ به حدی که به نظر میآید اگر کسانی باطناً لائیک و غیرمذهبی هستند، باید تا حد فراوانی، مثل روشنفکری دینی و با ترمینولوژی روشنفکری دینی، سخن بگویند؛ والا توفیق و کارایی نخواهد داشت.» (ملکیان، 1380، ص 70)
[3]. قابل توجه است که نامزد این جریان در آن سالها، از اتوبوس برای سفر به شهرستانها استفاده میکرد!
[4]. اما نکتهی جالب توجه این است که تیم اقتصادی او، به لحاظ تئوریک، از طرفداران پروپاقرص اقتصاد لیبرال و به لحاظ اجرایی، وزرای دولتهای سازندگی و اصلاحات بودند که تصوری غیر از اقتصاد لیبرال نداشتند.
[5]. نکتهی اساسی این است که توجه به مسائل و مشکلات اقتصادی، اوج اهداف این عده را تشکیل میدهد و هدفی ورای آن، مبتنی بر اهداف انقلاب اسلامی، تشخیص داده نمیشود.
[6]. این مسئله به خوبی آشکار میسازد که تعارض گفتمانی میان انقلاب اسلامی و غرب مدرن، جز با استحالهی یکی به نفع دیگری، به پایان نخواهد رسید و گفتمانهایی چون سازندگی و اصلاحات، که گرایش آنها به غرب در مفاهیم و بنیانهای گفتمانیشان آشکار است، در این تعارض، جز به نفع غرب و در جهت استحالهی گفتمان انقلاب اسلامی عمل نخواهد کرد.
[7]. البته انجام چنین مسئلهای تنها از عهدهی رئیسجمهور برنمیآید و تحقق آنها منوط به همکاری و هماهنگی با دستگاهها و نهادهایی است که خارج از شمول مدیریت قوهی مجریه قرار دارند یا ممکن است حتی عدهای پرداختن به چنین مسائلی را خارج از حوزهی اختیارات و مسئولیتهای رئیسجمهور بدانند؛ اما تجربه نشان داده است هیچ دولتی فارغ از مسئلهی گفتمانسازی نبوده و علاوه بر آنکه با تکیه بر یک گفتمان متولد میشوند، فعل و عمل و سخن آنان در جهت توسعهی مفاهیم آن گفتمان عمل میکند.
- آخوندزاده، میرزا فتحعلی (1357)، الفبای جدید و مکتوبات، به کوشش حمید محمدزاده، تهران، چاپ مهر.
- آدمیت، فریدون (1351)، اندیشهی ترقی و حکومت قانون (عصر سپهسالار)، ج 1، تهران، خوارزمی.
- ملکیان، مصطفی (1380)، روشنفکری دینی و اصلاحات اجتماعی (گفتوگو)، مندرج در مجلهی آفتاب، شمارهی 10.
/ج