داشته‌ها و نداشته‌های تکنوکرات‌ها

دوران بعد از جنگ عراق علیه ایران یکی از مهم‌ترین و حساس‌ترین دوران در تاریخ انقلاب اسلامی به حساب می‌آید. خروج کشور از ویرانی‌ها و خرابی‌های پس از جنگ و نیز حرکت به سوی توسعه‌ی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی
شنبه، 21 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
داشته‌ها و نداشته‌های تکنوکرات‌ها
داشته‌ها و نداشته‌های تکنوکرات‌ها

 

نویسنده: علی‌اکبر نودهی




 
دوران بعد از جنگ عراق علیه ایران یکی از مهم‌ترین و حساس‌ترین دوران در تاریخ انقلاب اسلامی به حساب می‌آید. خروج کشور از ویرانی‌ها و خرابی‌های پس از جنگ و نیز حرکت به سوی توسعه‌ی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور، مهم‌ترین دغدغه‌ی سیاست‌مداران ایران در بعد از پایان جنگ تحمیلی بوده است. با انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری جمهوری اسلامی ایران، در پی درگذشت حضرت امام (رحمت الله علیه)، عملاً پست ریاست‌جمهوری خالی ماند. بدین صورت پنجمین دوره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 1368 برگزار شد و آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، که وابسته به جناح میانه‌رو راست بود، با کسب بیش از 90 درصد آرای مردم و با شعار اصلاحات اقتصادی و بازسازی اقتصاد جنگ‌زده به ریاست‌جمهوری رسید.[1]
کابینه‌ی آقای هاشمی رفسنجانی عمدتاً از تکنوکرات‌ها و افرادی تشکیل شده بود که سابقه‌ی فعالیت در کارهای اجرایی را داشتند. ریاست‌جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی هم‌زمان شده بود با حمله‌ی عراق به کویت که این امر باعث افزایش قیمت نفت شد و شرایطی را فراهم کرد که دولت با شتاب و قدرت بیشتری اصلاحات و فعالیت‌های سازندگی خود را به پیش ببرد.[2] آنچه در خصوص دوران ریاست‌جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی بسیار برجسته می‌نماید، مسئله‌ی سازندگی و توسعه است که دولت ایشان با این عنوان و برای بهبود شرایط پس از جنگ روی کار آمدند.
بن‌مایه دولت سازندگی را تکنوکرات‌هایی تشکیل می‌دادند که در این دوره به نیروی مشخص و متمایزی تبدیل شده بودند و تأثیر مهمی بر اقتصاد و سازندگی و نحوه‌ی اجرای برنامه‌های توسعه در کشور گذاشتند.[3] تصور تکنوکرات‌ها و دیگر سیاست‌مداران دولت هاشمی از توسعه، به جای آنکه بر پایه‌ی فرهنگ توسعه باشد، بر توسعه‌ی فرهنگی استوار بود.[4] البته توسعه‌ی فرهنگی در اینجا به این معنا نیست که این جریان تلاش می‌کرده است تا به مسئله‌ی فرهنگ توجه کند، بلکه تصور اشتباهی که از توسعه در میان این جریان شکل گرفت به جایی رسید که آن‌ها درصدد برآمدند تا فرهنگ بومی مردم ایران را علت اصلی عقب‌ماندگی در این دوره بدانند و در تلاش برای تغییر آن، به وسیله فرهنگ لیبرالی غرب برآیند.[5]
بدون شک برای پیشرفت در حوزه‌ی اقتصاد و سازندگی کشور، نیاز به الگوبرداری از مدل‌هایی هستیم که در این مسیر موفق بوده‌اند و این راه را با پیروزی نسبی طی کرده‌اند. با این حال، برداشت اشتباه تکنوکرات‌ها از توسعه، که تلاش کردند مدل غربی آن را الگو قرار داده و بدتر از آن، فرهنگ بومی را تغییر دهند تا از این طریق به توسعه و سازندگی دست یابند، یکی از مهم‌ترین ایرادها و نقدهایی است که می‌توان به سیاست‌مداران دولت هاشمی گرفت.[6]
تکنوکرات‌ها به جای آنکه تلاش کنند توسعه را با فرهنگ بومی تطبیق دهند و آن را با توجه به داشته‌های فرهنگی کشور به پیش ببرند، درصدد بودند تا فرهنگ را به توسعه (که طبیعتاً منظور از توسعه، مدل غربی است) منطبق کنند.[7] از مهم‌ترین ایرادهایی که می‌توان به این جریان گرفت مسئله‌ی توسعه ناموزون است. توسعه خود شامل توسعه‌ی سیاسی‌، اقتصادی، فرهنگی و... می‌شود و زمانی می‌توان عنوان کرد توسعه در یک کشور اتفاق افتاده است که همه‌ی ابعاد را در بر گیرد. ولی دولت آقای هاشمی بیشتر تمرکز خود را حول توسعه‌ی اقتصادی معطوف کرده بود و توجهی به توسعه‌ی سیاسی و فرهنگی نداشت.
داشته‌ها و نداشته‌های تکنوکرات‌ها
اگرچه شرایط بعد از جنگ و خرابی‌ها و ویرانی‌ها می‌طلبید که به حوزه‌ی اقتصاد و سازندگی و آبادانی توجه ویژه شود، ولی عدم توجه به ابعاد فرهنگی و سیاسی توسعه، در طولانی‌مدت مشکلات متعددی را به وجود می‌آورد که در دولت دوم آقای هاشمی رفسنجانی این مشکلات نمود بیشتری به خود گرفت.[8] آقای هاشمی رفسنجانی تلاش کردند با توجه به شرایط بعد از جنگ و نیاز به اتحاد بیشتر، در رأس ساختار اجرایی نظام، از گروه‌ها و جریان‌های مختلف استفاده کند تا موانع کمتری پیش رو باشد، ولی این مسئله در دولت دوم ایشان دیگر به چشم نمی‌خورد.
با این وجود، بیشترین نفوذ و تأثیر در دولت‌های آقای هاشمی رفسنجانی از آن تکنوکرات‌ها بود.[9] تکنوکرات‌ها محصّلین ایرانی و مسلمانی بودند که در غرب تحصیل کرده و پیشرفت صنعتی غرب را از نزدیک دیده و در تلاش بودند ایران را نیز در این راه قرار دهند که البته در این مسیر ضعف‌ها و کاستی‌هایی جدی از خود نشان دادند؛ به طوری که نه تنها توسعه به سبک غربی پیش نرفت و فاصله‌ی طبقاتی کمتر نشد، بلکه منجر به ورود فرهنگ غربی به کشور و افزایش فاصله‌ی طبقاتی بین مردم شد.[10] اگرچه تکنوکرات‌ها در دوران اوج فعالیت خود، که هم‌زمان با دولت آقای هاشمی بود، به پیشرفت‌های خوبی نائل شده بودند، ولی نبود یک فلسفه‌ی مشخص و یک فکر منسجم که منطبق با فرهنگ بومی کشور باشد و نتیجه‌ی آن توسعه در تمام ابعاد را به همراه داشته باشد، باعث شد که در اواخر دولت دوم هاشمی، از سیاست کنار گذاشته شوند.[11] تکنوکرات‌ها در دوران ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی، حوزه‌ی اقتصاد را در اختیار داشتند و یک تعریف کاملاً غربی و لیبرال‌منشانه از حوزه‌ی اقتصاد و بازار ارائه دادند و این روش عملاً تناقضات اساسی با رویکرد اسلامی و نحوه‌ی مدیریت اسلامی، که بر مبنای فقه اداره می‌شد، داشت.[12] این جریان در تلاش بود تا مباحث لیبرالی غرب را با ارزش‌های فرهنگی ایران جایگزین کند که این امر ضربات سختی بر جامعه، فرهنگ، سیاست و حتی اقتصاد ایران وارد آورد که خرابی‌های به‌عمل‌آمده‌ی متأثر از طرز تلقی این جریان، در اواخر دور دوم ریاست‌جمهوری آقای رفسنجانی، خود را بیشتر نشان داد.[13]
اگرچه تکنوکرات‌های ایران، واژه‌ی مسلمان را به عنوان پسوند تکنوکرات برای خود به کار می‌بردند تا بدین طریق از تکنوکرات‌های غربی جدا شوند و خویش را مقیّد به تعالیم اسلامی بدانند، ولی آنچه مشخص است این مسئله است که دیدگاه تکنوکرات‌ها یکی از غربی‌ترین شیوه‌های تفکر و عمل است و مشکل اساسی که کارگزاران سازندگی با آن مواجه بودند، چگونگی تلفیق ارزش‌ها و مقتضیات جامعه با وظایف تخصصی‌شان بود.[14] از مهم‌ترین ویژگی‌های تکنوکرات‌ها و به طور کلی سازندگان دولت هاشمی، جنبه‌ی پراگماتیستی و عمل‌گرایانه‌ی آن‌هاست. پراگماتیسم که پیوند عمیقی با مادی‌گرایی و ماتریالیسم غربی دارد، بر پایه‌ی مصلحت عملی و اعمال نتیجه‌بخش پایه‌گذاری شده و دارای گرایش‌های شدید ارزش‌زداست که این کاملاً مغایر با تعالیم اسلام است.[15] پراگماتیسم به طور کلی از علوم نظری که جنبه‌ی عینی ندارد پرهیز می‌کند و صرفاً به روش‌هایی توجه دارد که نتیجه‌ی آن عینی و آشکار است. به طور کلی، فعالیت‌های تکنوکرات‌ها در کشورهایی که بحران انقلاب و جنگ را سپری کرده‌اند، اگرچه در آغاز مثبت به نظر می‌رسد، ولی به تدریج از اصول انقلاب و ارزش‌های آن دور می‌شود و به گونه‌ای غیرمستقیم مدافع منافع کشورهای ابرقدرت و مسلط می‌شود و در راستای اهداف آن‌ها عمل می‌کند.[16]
به دلیل عدم توجه به وجوه و عرصه های مختلف کشور در دوران اول ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی، دور دوم ریاست‌جمهوری ایشان از همان آغاز با مشکلات و مخالفت‌های سیاسی همراه بود؛ تا جایی که مجمع روحانیت مبارز، که در دور اول ریاست‌جمهوری ایشان کاملاً از وی حمایت کرد، در دور دوم سکوت اختیار کرد و این سکوت اعتراضی بود به نحوه‌ی عمل ایشان در دور اول ریاست‌جمهوری.[17] به علاوه حمایت جریان‌های دیگر حامی ایشان، بر خلاف دور اول، با شروطی همراه بود که مهم‌ترین ایرادها نیز به نحوه‌ی انتخاب کابینه و نیز دور شدن برخی از اعضای کابینه از مواضع و تعالیم اسلام و انقلاب بود.[18]
مهم‌ترین رقیب هاشمی رفسنجانی در دور دوم انتخابات احمد توکلی بود که رشد بی‌عدالتی اقتصادی و رفاه‌طلبی دولت را عامل بسیاری از مشکلات کشور می‌دانست. بدین ترتیب اگرچه در این رقابت باز هم هاشمی رفسنجانی برای چهار سال دیگر به ریاست‌جمهوری انتخاب شد، ولی نه تنها مشارکت در انتخابات نسبت به دور گذشته کمتر بود، بلکه انتخابات خرداد 1372 با کمترین مشارکت در تمام 33 سال سپری‌شده از انقلاب، به عنوان نتیجه‌ی یک دوره‌ی اجرایی ضعیف شناخته می‌شود. همچنین نفر دوم، یعنی آقای احمد توکلی، با کسب چهار میلیون رأی، توانست بر خلاف انتظار، آرای قابل توجهی را به خود اختصاص دهد و این نشان از نارضایتی مردم از دولت اول هاشمی رفسنجانی است.[19]
کابینه‌ی دوم هاشمی رفسنجانی، بر خلاف کابینه‌ی اول وی که تلاش کرد با ایجاد تعادل از میان تمام گروه‌ها و احزاب موجود در ایران تشکیل شود، کمتر مورد اجماع قرار گرفت و بیشتر کسانی انتخاب شدند که چندی بعد حزب سازندگی را رسماً تشکیل دادند. این تغییر موضع، خود را در انتخاب وزرا نیز نشان داد؛ به طوری که دولت دوم با هشت تغییر در کابینه نسبت به دور اول روی کار آمد و نکته‌ی قابل توجه اینکه مجلس به برخی از وزرای پیشنهادی، از جمله محسن نوربخش رأی اعتماد نداد؛ ولی آقای هاشمی پست معاون اقتصادی رئیس‌جمهوری را به ایشان سپردند. این مسائل بیش از پیش نشان از عدم انسجام و نیز عدم رضایت از دولت آقای هاشمی داشت.[20]
دوره‌ی جدید ریاست‌جمهوری وی تا اندازه‌ای با تغییر روش از سوی سیاست‌مداران دولت هاشمی همراه بود. از طرفی آن‌ها تلاش نمودند با ایجاد شرایط و فضاهایی، اندیشه‌های لیبرالی و پراگماتیستی غرب را که تمایز آشکاری با فرهنگ و تفکر ایرانیان مسلمان داشت، در بستر دولت و به دنبال آن، جامعه گسترش دهند.[21] در این دوره، دولت آقای هاشمی شرایطی را در اختیار برخی جریان‌ها و گروه‌ها قرار داد که به نگاه خود، به دنبال راهکار مناسبی برای اداره‌ی جامعه باشند. مراکزی همچون مرکز تحقیقات استراتژیک که در عمل به سمتی سوق پیدا کردند که بحث‌های عرفی‌گرایی و حتی جدایی دین از سیاست را مطرح نمودند که این مباحث بیش از پیش دولت و در ادامه، جامعه را از مسیر انقلاب و ارزش‌های آن دور می‌کرد.[22] در همین راستا، این دوره مصادف شد با تهاجم همه‌جانبه‌ی غرب بر بنیان‌های فرهنگی انقلاب و ارزش‌های آن.
یکی از مهم‌ترین مواردی که جریان سازندگی از آن به عنوان سند افتخار یاد می‌کند، مسئله‌ی خصوصی‌سازی و توجه به شرکت‌ها و بنگاه‌های خصوصی است؛ ولی در عمل، نه تنها خصوصی‌سازی به معنای واقعی کلمه صورت نگرفت و توزیع ثروت در کشور حاصل نشد، بلکه در پایان دوره‌ی ریاست‌جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی، فاصله‌ی طبقاتی بیش از پیش شد.[23]

تشکیل حزب کارگزاران

با نزدیک‌تر شدن به سال‌های پایانی ریاست‌جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی، جریان حامی ایشان برای دور نشدن از فضای فعالیت‌های سیاسی و برای کسب کرسی در عرصه‌ی سیاست، در آستانه‌ی انتخابات دور پنجم مجلس شورای اسلامی و با توجه به افزایش اختلافات با جریان راست سنتی، در تاریخ 27 دی 1374، به طور رسمی با صدور بیانیه‌ی شانزده نفر از وزرا، معاونین رئیس‌جمهور، رئیس بانک مرکزی و شهرداری تهران و با شعار «حمایت از هاشمی رفسنجانی، حمایت از گسترش عدالت اجتماعی و رفاه عمومی است» و تداوم سازندگی و آبادانی ایران، اعلام موجودیت کرد و حزب کارگزاران سازندگی ایران (جناح راست مدرن) به طور رسمی تأسیس شد و شروع به فعالیت کرد.[24] کاملاً گویاست که اگرچه حزب کارگزاران در سال 74 به طور رسمی تأسیس شد، ولی آغار فعالیت‌های سیاسی آن‌ها به سال 1367 و هم‌زمان با دور اول ریاست‌جمهوری آقای هاشمی برمی‌گردد.
در واقع حزب کارگزاران از تکنوکرات‌های دولت آقای هاشمی و نیز سیاست‌مداران و روشن‌فکرانی که در حوزه‌ی توسعه‌ی اقتصادی عمدتاً بن‌مایه‌های اندیشه‌های غربی داشته‌اند تشکیل شده است. با نگاهی به مبانی فکری حزب این مسئله بیشتر آشکار می‌شود. حزب کارگزاران با کمی تسامح، مبانی لیبرالیسم را پذیرفته و به آن قید اسلامی زده است. این حزب تنها راه پیشرفت کشور و گذار از دوران پس از جنگ را عمل به مبانی لیبرالیسم غربی با گرایش اسلامی می‌داند.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1] عباس شادلو، احزاب و جناح‌های سیاسی ایران امروز، تهران، انتشارات مؤلف، 1385، ص 165.
[2] همان، ص 166.
[3] همان، ص 167.
[4] عزت‌الله نوذری، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، شیراز، نوید شیراز، 1380، ج اول، ص 270.
[5] همان، ص 276.
[6] رحمت‌الله صادقی، هاشمی رفسنجانی در بوته‌ی نقد، تهران، سازمان انتشارات گفتمان، 1378، ص 20.
[7] همان، ص 22.
[8] سید یحیی فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران بعد از انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات عروج، 1384، ص 251.
[9] علی دارابی، کارگزاران سازندگی از فراز تا فرود، تهران، سیاست، 1381، ج اول، ص 29.
[10] همان، ص 34.
[11] همان، ص 39.
[12] عباس شادلو، احزاب و جناح‌های سیاسی ایران امروز، تهران، انتشارات مؤلف، 1385، ص 170.
[13] همان، ص 171.
[14] حجت مرتجی، جناح‌های سیاسی در ایران امروز، تهران، انتشارات نقش و نگار، 1378، ج پنجم، ص 46.
[15] عباس شادلو، تکثرگرایی در جریان اسلامی، انتشارات وزراء، 1386، ص 63.
[16] عباس شادلو، احزاب و جناح های سیاسی ایران امروز، تهران، انتشارات مؤلف، 1385، ص 178.
[17] همان، ص 171.
[18] عباس شادلو، تکثرگرایی در جریان اسلامی، انتشارات وزراء، 1386، ص 70.
[19] علی دارابی، کارگزاران سازندگی از فراز تا فرود، تهران، سیاست، 1381، ج اول، ص 49.
[20] رحمت‌الله صادقی، هاشمی رفسنجانی در بوته‌ی نقد، تهران، سازمان انتشارات گفتمان، 1378، ص 115.
[21] عباس شادلو، احزاب و جناح‌های سیاسی ایران امروز، تهران، انتشارات مؤلف، 1385، ص 177.
[22] همان، ص 179.
[23] رحمت‌الله صادقی، همان، ص 119.
[24] عباس شادلو، تکثرگرایی در جریان اسلامی، انتشارات وزرا، 1386، ص 104.

منبع:سایت برهان



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط