دیباچه‌ای در مواجهه‌ی تاریخی ایرانیان با تمدن غرب

در این سلسله مطالب تلاش می‌شود تا شمایی مختصر ولی نقادانه از مواجهه‌ی تمدن ایرانیان با تمدن غرب و نخستین گام ها در شناخت این تمدن ارایه گردد تا در فضایی که هجمه‌های روشنفکرمآبانه در مدح تجددخواهی ایرانیان عرصه را
يکشنبه، 2 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دیباچه‌ای در مواجهه‌ی تاریخی ایرانیان با تمدن غرب
دیباچه‌ای در مواجهه‌ی تاریخی ایرانیان با تمدن غرب

 

پژوهشگر: بهزاد جامه‌بزرگ




 
در این سلسله مطالب تلاش می‌شود تا شمایی مختصر ولی نقادانه از مواجهه‌ی تمدن ایرانیان با تمدن غرب و نخستین گام ها در شناخت این تمدن ارایه گردد تا در فضایی که هجمه‌های روشنفکرمآبانه در مدح تجددخواهی ایرانیان عرصه را بر نقد منصفانه تنگ می‌کند، مقدمات معطوف به فهم شرایط تاریخی‌ای که در آن قرار داریم، فراهم گردد.
سراسر تاریخ ایران صحنه‌ی مواجهه‌ی ایرانیان با سایر اقوام و جوامع بوده است. جدای از این که این مواجهات از چه جنس و صورتی بوده باشد، نمی‌توانست فارغ از برقراری روابط و تعاملات فکری و فرهنگی بین طرفین باشد. روح و اندیشه‌ی حاکم بر تمدن ایرانی در هر دوره‌ی تاریخی تعیین کننده‌ی میزان و کیفیت برقراری روابط فرهنگی و تمدنی بوده است؛ به عبارت دیگر قبض و بسط تعاملات فکری و فرهنگی ایرانیان با تمدن‌ها و جوامع دیگر در دوره‌های مختلف تاریخی معلول زایایی و پویایی تمدن ایرانی و قدرت فرهنگی و ذات تفکر و اندیشه‌ی حاکم بر جامعه و تمدن ایرانی بوده است.
تمدن و فرهنگ ایرانی در دوره‌ی باستان و تا پیش از ورود اسلام به ایران، حول محور آیین زرتشت و اندیشه‌ی برگرفته از باورهای آن و هم‌چنین تجربیات اجتماعی جامعه‌ی ایران آن زمان شکل گرفته بود. تمدن ایران باستان بنا بر اقتضای زمان و به دلایل گوناگون با سایر اقوام و تمدن‌های زمانه‌ی خود نظیر یونان، روم، مصر و ... برخورد و ارتباط پیدا کرد اما روح حاکم بر تمدن ایران باستان و نوع نگاه خاص موجود در این روح و اندیشه نسبت به اقوام و جوامع بیگانه، این روابط و برخوردهای ایجاد شده را خالی از هر گونه تأثیر و تأثر طرفین بر یک‌دیگر کرد. در تمدن ایران باستان شرایط به نحوی پیش رفته بود که این تمدن، زایایی و پویایی خود را از دست داده بود و جامعه‌ی ایرانی به یک تعبیر دچار نوعی رکود فکری و فرهنگی شده بود و حساسیت خود را نسبت به تولید فکر جدید و یا اخذ و اقتباس از فرهنگ و نظر اقوام دیگر، از دست داده بود.
با ورود اسلام به ایران، روح حاکم بر این جامعه دگرگون می‌شود، تا پیش از ورود اسلام به ایران، ساخت اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ی ایران به گونه‌ای بود که یادگیری، آموزش و فعالیت‌هایی که در حوزه‌ی امور فرهنگی قرار می‌گرفت را منحصر به طبقه یا طبقات خاص کرده بود به طوری که اکثریت جامعه‌ی ایرانی دوره‌ی باستان و به ویژه در عصر «ساسانی» به علت نگاه طبقاتی به جامعه، از یادگیری، آموزش و پرداختن به امور فکری و فرهنگی محروم می‌شدند و چه بسا که بسیاری از استعدادها و ظرفیت‌های این جامعه بدین سان هدر می‌رفت.
با ورود اسلام به ایران، بسیاری از موانع و محدودیت‌هایی که تا پیش از این رادع و مانع رشد و ارتقای فکری و فرهنگی جامعه‌ی ایران شده بود، از بین رفت. فعالیت‌های فکری و فرهنگی از انحصار طبقه و گروه‌های خاص بیرون آمد و به این فعالیت‌ها عمومیت بخشیده شد و بدین گونه شرایطی مهیا گردید تا بسیاری از افرادی که در طبقات بالای جامعه هم قرار نداشتند در این فضا رشد کنند و به عالمان و حکمایی مبدل گردند که هر یک می‌توانستند منشأ و مصدر تحولات گسترده‌ای در حوزه‌ی تفکر و فرهنگ عصر خود باشند. بدین ترتیب مشاهده می‌شود که آن نشاط و فضاسازی لازم که برای ایجاد تحول در تمدن و حرکت آن به سمت زایایی و پویایی فکری و فرهنگی نیاز بود با ورود اسلام به ایران مهیا می‌شود. در نتیجه از جمع بین ایرانیان مستعد یادگیری و تعلم و دین اسلام با روحیه‌ی علم دوستی جاری و ساری در آن ترکیبی ایجاد می‌شود که نه تنها در تولید فکر و اندیشه‌های تازه تواناست بلکه قادر است با فرهنگ غنی شده در دل این تمدن، فرهنگ و تفکر سایر اقوام و تمدن‌ها را تحت تأثیر قرار دهد.
ایرانیان مسلمان اینک با روح تازه‌ای که در کالبدشان دمیده شده بود هر آنچه را که می‌توانست مکمل دستگاه حقیقت‌جویی و معرفت‌طلبی ایشان باشد، دنبال می‌کردند؛ از این رو به هر کجا و هر حوزه‌ای که وجوهی از معرفت، حقیقت و دانش را در آن می‌یافتند، گام می‌گذاردند و در این راستا با علوم، دانش و معارف اکثر حوزه‌های تمدنی نظیر هند، چین و یونان آشنایی پیدا کردند و در این آشنایی تنها به مشاهده‌ی صرف بسنده نکردند و با تسلط بر علوم این حوزه‌ها به دخل و تصرف در این علوم پرداختند و علاوه بر دست‌یابی به دست‌آوردهای شگرف در حوزه‌های مختلف علوم تا قرون متمادی تغذیه کننده‌ی مراکز علمی سایر حوزه‌های تمدنی شدند. پس از آشنایی تمدن اسلامی با فرهنگ و تمدن یونانی، ایرانیان عمده‌ترین نقش را در اخذ و اقتباس اندیشه و فلسفه‌ی یونانی ایفا کردند. ایشان پس از آشنایی و درک فلسفه‌ی یونانی به بسط، تشریح و تکمیل تفکر و اندیشه‌ی یونانی در چارچوب تمدن و فرهنگ اسلامی پرداختند و از این راه به تأسیس فلسفه‌ی اسلامی دست یازیدند. فلسفه‌ای که در عین تأثیرپذیری از فلسفه‌ی یونانی خود را موظف به انطباق بر اصول شریعت اسلامی و قرار گرفتن در طول آن می‌دانست.
با شکل‌گیری و شکوفایی علم و فلسفه‌ی اسلامی در ایران که معلول زایایی و پویایی تمدن اسلامی با روح و اندیشه‌ی حاکم بر آن بود، توان تولیدات فرهنگی و تمدنی در نزد ایرانیان بالا رفت به گونه‌ای که ایرانیان مسمان تا چندین قرن در مواجهه با فرهنگ‌ها و تمدن‌های اقوام بیگانه –که هر یک توانایی ایجاد چالش‌های جدی را برای ایرانیان داشتند؛ علاوه بر این که تحت تأثیر فرهنگ و تمدن اقوام مهاجم قرار نمی‌گرفتند بلکه قادر بودند فرهنگ و تمدن ایشان را در درون خود استحاله کنند. ترکان، مغولان و ازبکان نمونه‌ی بارز این اقوام هستند که نه تنها نتوانستند در فرهنگ و تمدن ایرانی تغییر ایجاد کنند، بلکه خود در فرهنگ و تمدن ایرانی استحاله شدند. آنچه که در تاریخ ایران پس از ورود اسلام به آن و تا پیش از مواجهه‌ی ایرانیان با غرب جدید گذشت، مؤید میل و اشتیاق ایرانیان به مراوده با اندیشه‌ها و تفکرهای سایر جوامع و هم‌چنین نشان دهنده‌ی عدم گریز و امتناع ایشان از پذیرش و پرداختن به اندیشه‌های جدید و متعلق به غیر می‌باشد. این وضعیت با شدت و ضعف در دوران اسلامی ایران ادامه داشت. اما پس از مواجهه و آشنایی ایرانیان با تمدن جدید غرب؛ ایران با مسأله‌ی تازه‌ای مواجه گردید. مسأله‌ای که به راحتی و مانند دوره‌های گذشته به آسانی قابل حل نبود.
دیباچه‌ای در مواجهه‌ی تاریخی ایرانیان با تمدن غرب
ظهور تمدن غرب دو پیامد را برای مردم دنیا در پی داشت:
1. شکل‌گیری حرکت‌هایی از جانب دولت‌های غربی جهت سلطه و استیلا بر نقاط عالم و شکل‌گیری رقابت‌های شدید میان این دولت‌ها بر سر کسب منابع ثروت و قدرت بیش‌تر (وجه قهری )؛
2. شکل‌گیری پدیده‌هایی نظیر علم جدید و نهادهای مدنی نوظهور در دل این تمدن که به واسطه‌ی جاذبه‌ها و توانایی‌های موجود در آن‌ها، بسیاری از تماشاگران و ناظران تمدن غربی تشنه‌ی دست‌یابی به این دست‌آوردهای تمدنی شدند. (وجه جذبی تمدن غرب)
گسترش روز افزون تمدن غرب، مواجهه‌ی تمدن‌ها و جوامع دیگر را با این تمدن نوظهور اجتناب ناپذیر می‌کرد. جامعه‌ی ایرانی نیز از این امر مستثنی نبود. مرحله‌ی نخست شناسایی ایرانیان و برخورد ایشان با تمدن غرب با چشیدن طعم تلخ وجه‌ قهری تمدن غرب و جایی که تکنیک ظهور یافته در این تمدن در قالب فنون نوین نظامی، ابزار و ادوات نوین جنگی تجلی پیدا کرده بود، همراه شد. در نتیجه ایران نیز مانند بسیاری از جوامع شرقی ناگزیر از استفاده از محصولات صنایع غربی در حوزه‌های نظامی و مدنی گردید. اگر چه استفاده از محصولات یاد شده، خود سر آغاز ظهور مشکلات متعددی برای جامعه‌ی ما بود، اما مسأله به این جا ختم نشد چرا که مشاهده‌ی پیشرفت‌های علمی، صنعتی و ... تمدن غرب حیرت زدگی ایرانیان را نسبت به این قدرت نوظهور دو چندان کرد. تا بدین‌جا ایرانیان به واسطه‌ی حضور برخی مظاهر و محصولات تمدنی غرب در جامعه‌ی خود با این تمدن آشنا شده بودند. با فراهم شدن امکان سفر ایرانیان به اروپا از راه سفارت، سیاحت، تجارت و... فصل جدیدی از آشنایی ایرانیان با تمدن غرب گشوده شد.
جایی که سفیران ایرانی توانستند از نزدیک و بلاواسطه با تمدن غرب محصولات و مظاهر آن که منشأ شکل‌گیری بسیاری از تحولات در سطح مناسبات جهانی گردیده بود، آشنا شوند. در این مرحله است که امکان آشنایی با بسیاری دیگر از جذابیت‌های تمدن غرب نظیر رفاه، نهادهای مدنی، قانون، پارلمان، عدلیه و بسیاری از دست‌آوردها و اختراع‌های عظیم تکنولوژیک برای مشاهده‌گران ایرانی فراهم می‌شود.
مجموع این مشاهدات مقدمات انجام یک مقایسه‌ی ذهن بین تمدن غرب و جامعه‌ی ایرانی را از سوی ناظران ایرانی فراهم نمود که تالی این مقایسه یک معضل ذهنی است که چرا غرب پیش رفت و ما عقب ماندیم؟ از این رو پیشرفت غرب برای ایشان مبدل به یک مسأله‌ی مهم می‌شود و به دنبال راهکارهایی هستند که جامعه‌ی خود را متحول سازند. بنابراین بر پایه‌ی آگاهی‌هایی با سوق دادن جامعه‌ی ایران به سوی مطلوب خود (تمدن غربی )؛ که نخستین ایرانیان از اروپا به دست آوردند و آن‌ها را در سفرنامه‌ها و رسایل خود منعکس کردند و آنچه که از تمدن غرب و تفکر جدید مقوم آن استنباط کردند در پی ایجاد تغییرات و تحولات در وجوه مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ... جامعه‌ی خود بودند تا ضمن جبران عقب ماندگی، تمدن جدید را در ایران ساری و جاری سازند و اما این امر نه تنها در آن زمان ممکن نشد، بلکه مشکل هم‌چنان پا برجا ماند و کژفهمی‌ها و نقص در فهم عمیق پایه‌های تمدن جدید غرب نه تنها در همان نسل اول حل نشده باقی ماند بلکه این فهم نادرست در لایه‌ها و سطوح دیگر به نسل‌های بعدی منورالفکران و روشنفکران جامعه‌ی ایران انتقال یافت.
در سلسله‌ی مطالب آینده تلاش خواهد شد تا شمایی هر چند مختصر ولی نقادانه از این برهه‌ی حساس تاریخ ایران ارایه شود تا در فضایی که هجمه‌های به اصطلاح روشنفکرمآبانه در مدح و ستایش تجددخواهی ایرانیان، عرصه را بر نقد منصفانه تنگ می‌کند، مقدمات معطوف به فهم صحیح شرایط تاریخی‌‌ای که در آن قرار داریم، فراهم گردد.(*)
منبع : برهان



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط