بدین ترتیب الفبای عربی به نوعی با زبان و فرهنگ ایرانی گره خورد. به خصوص اینکه این الفبا، الفبای قرآن نیز بود و این برای ایرانیان بسیار حائز اهمیت به نظر میرسید. به تدریج هویت و زندگی ایرانیان آن چنان با خط و فراتر از آن حتی زبان عربی گره خورد که حتی از نگاه بسیاری صرفونحو و برخی دیگر از علوم ادبی زبان عربی به وسیلهی ایرانیان تدوین گشت. «سیبویه، کسائی، عبدالرحمن ابن هرمز معاذهراء، ابن سکیت اهوازی، محمد بن عمران مرزبانی خراسانی و عبدالقادر جرجانی» از جمله دانشمندان ایرانی در فنون ادیبهی عرب هستند که در سدهی اول اسلامی به زبان عربی جلا بخشیدند.[1]
اما در برههای دیگر از تاریخ ایران، ماجرا صورتی دیگر به خود گرفت. تعدادی از روشنفکران ایران به تأکید بر آن شدند که ایرانیان میبایست الفبای عربی را که زبان فارسی بر اساس آن نگارش مییابد، رها کنند. «میرزا فتحعلی خان آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان ناظم الدوله، میرزا یوسف مستشار الدوله و طالبوف تبریزی» مهمترین کسانی بودند که اندیشهی تغییر خط و الفبای فارسی را مطرح نمودند. در میان روشنفکران ذکر شده «میرزا فتحعلی آخوندزاده» هم پیشروتر بود و هم وقت و تلاش بیشتری را در جهت پرداختن به تغییر الفبا گذاشت.
نقطهی آغازین نگاه به تغییر الفبا از میرزا فتحعلی آخوندزاده آغاز شد و به تدریج توسط این روشنفکران ادامه یافت حتی «میرزا یوسف مستشارالدوله» نیز که در رسالهی یک کلمهی خود تلاش میکرد تا قواعد غربی را توجیه اسلامی کند، به این رویکرد پیوست و در این باره به نگارش کتاب پرداخت. با توجه به پیشرو بودن آخوندزاده در این زمینه، پژوهش حاضر در صدد است تا به بررسی چرایی و چگونگی تلاش وی در تغییر الفبا بپردازد.
رویارویی با غرب، درک عقب ماندگی ایران و خرده گیری از اسلام
ایرانیان تا دورهی پیشامشروطه هرگز به تغییر خط و الفبای خود نیندیشیدند اما با ورود غرب به ایران از یکسو و ایجاد قشر روشنفکر که غرب را دیده بود از سوی دیگر، به تدریج دغدغهی تغییر خط به عنوان یک ایده مطرح شد. زمانی که ایرانیان پیشرفت غرب را دیدند در قیاس با آن به عقب ماندگی خود پی بردند و به دنبال دلایل این عقب ماندگی گشتند. آنها در ابتدا برخی مظاهر مادی تمدن غرب را دلیل پیشرفت غربیها دانستند اما به تدریج دریافتند آن مظاهر مادی بر مبانی فکری استوار است و تا زمانی که این مبانی آماده نباشد، بسترهای پیشرفت و ترقی فراهم نمیآید.این گونه بود که به تدریج برخی از این متفکران هر آنچه را با غرب سر ستیز داشت به عنوان مانع پیشرفت و ترقی ایران دانستند. به طوری که تقابل میان بسیاری از اصول اسلامی و غرب، برخی از این روشنفکران را به تقابل با اسلام کشاند. در این میان آخوندزاده آشکارا با اسلام سر عناد داشت. میرزا فتحعلی آخوندزاده، اسلام و علمای اسلامی را از جمله دلایل عقب ماندگی ایران میدانست. او دیسپوتیسم[2] و فاناتیک[3]را 2 عامل عمدهی عقبماندگی ایران ذکر مینمود.[4]
در نگاه آخوندزاده مراد از فناتیک قیدوبندهای مذهبی و دینی است که او به عنوان عاملی بسیار منفی و مضر در پیشرفت از آنها یاد میکند. بر همین اساس آخوندزاده اجتهاد و تقلید را عامل انحطاط و اختلاف ایرانیان میدانست و تا جایی پیش میرود که مراسم سالار شهیدان را بیفایده و مضر میخواند.[5] از منظر و زاویهی تحلیل غربی، اندیشهی آخوندزاده متأثر از انقلاب فرانسه بود و به همین دلیل مفاهیم حقوق بشر و حقوق طبیعی و تقابل و ضدیت با حقوق الهی در آن جایگاه ویژهای دارد.[6]
آخوندزاده در تقابل با دورهی اسلامی از دورهی ایران باستان به نیکی یاد میکند. او آن چنان تصویری از ایران دورهی باستانی میکشد که انسان میماند چگونه حکومتهای باستانی ایران دچار زوال شدند. در نظر او در ایران باستان «کسی در حق احدی» ظلم نمیکرد. او ایرانی را به تصویر میکشد که در آن هیچ فقیر و گدایی پیدا نمیشد. پادشاه در هر هفته یک روز را «بار» میدید یعنی به «سماع عرایض مردم» میپرداخت.[7]
بدیهی است با آنچه از نظرتان گذشت، تقابل با اسلام دامن خط عربی را نیز میگیرد. دشمنی آخوندزاده با الفبای عربی را در پاسخ نامهی وی به «جلال الدین میرزا» به خوبی میتوان درک نمود. جلال الدین میرزا کتابی با عنوان «داستان پادشاهان پارسی» به فارسی سره و در ترویج این شیوه از نگارش مینویسد و برای آخوندزاده ارسال میکند.
پاسخ آخوندزاده آن چنان صریح و روشن است که نیازی به تحلیل ندارد و به خوبی دیدگاه وی را نسبت به زبان عربی و حتی فراتر از آن اعراب روشن میدارد: «به غیر از توصیف و تحسین حرفی ندارم... کاش دیگران متابعت شما کردندی و زبان ما را که شیرینترین زبانهای دنیاست، از اختلاط ]با[ زبان کلفت و ناهموار عربی آزاد نمودندی... من نیز در تلاش هستم که ملت خودمان را از قید اکثر رسوم ذمیمه این عربها که وطن ما را که گلستان روی زمین است خراب اندر خراب کردند و ما را به ذلت و سرافکندی و عبودیت و رذالت رسانیدند، آزاد نمودندی....»[8]
از دیدگاه «حامد الگار» پژوهشگر شرقشناس، آخوندزاده اصلاح خط را به عنوان بخش ناگزیری از مبارزه با دین و مذهب میدانست.[9] هرچند وی در توجیه کار خود و برای خوشامد مذهبیون و علما بیان میداشت که این تغییر همچون تغییر خط کوفی عملی عادی است که به هیچ وجه با باورهای مذهبی سر ناسازگاری ندارد.[10] باستانگرایی آخوندزاده و ضدیت او با اسلام و عربیت عامل سلبی کافی برای ضدیت او با خط و الفبای فارسی بود. در این میان گرایش به غرب به عنوان عامل ایجابی این ایده مطرح است که در ادامهی این مقاله به طور مجزا دربارهی آن صحبت خواهد شد.
تلاش برای اصلاح الفبای فارسی
از دیدگاه خود آخوندزاده و تمامی روشنفکران همراه وی تلاش آنان در جهت تغییر خط و الفبا در نهایت به هدف پیشرفت و ترقی ایران و ایرانیان باز میگشت. خود آخوندزاده انگیزهی خود از اصلاح خط را این چنین بیان میکند: «منظور من محض منفعت عامه است...»[11]او یکی از عمده مشکلات زنان را بیسوادی آنان میداند و البته دلیل مسئلهی اخیر را نیز در «صعوبت خط».[12] آخوندزاده به خوبی به اولویت پشتوانههای فکری بر مصادیق عینی برای تغییرات جامعه آگاه بود اما در این راه بسیار اغراق مینمود: «مسلم است که راه آهن وطن شما را آباد و ایمن خواهد کرد. اما سعادت کاملهی شما منوط به شروط و اوضاع دیگر است که مبدأ کل آنها انتشار علوم و ترویج مطالب کمالالدوله[13] است و این هر دو موقوف به تغییر الفباست.»[14]
همانطور که گفته شد، او نخستین کسی بود که اندیشهی تغییر خط را (در سال 1274) مطرح نمود. جالب آنکه آخوندزاده تنها ایرانیان را برای تغییر خط ترغیب نمینمود بلکه ترکان عثمانی را نیز در جهت تغییر خط تشویق میکرد. او حتی یک بار به عثمانی سفر نمود تا رجال عثمانی را مجاب به پیاده نمودن شیوهی او کند. 5 سال پس از او بود که «طاهر منیف پاشا» در عثمانی و اندکی پس از او «میرزا ملکمخان» به آخوندزاده برای تغییر خط پیوستند.
نکتهی فرعی اما بسیار مهم اینکه، میرزا فتحعلی همیشه از آخوند علی اصغر به نیکی یاد کرده است. شخص اخیر همان کسی است که به آخوندزاده سواد خواندن نوشتن را آموخت. در خود زندگی نامه نوشت آخوندزاده این مسئله به شکلی روشن بیان شده که ترس او از مکتب خانه با صبر و تدبیر آخوند حاجی علی اصغر رفع شد. آخوندزاده به دلیل عدم یادگیری برخی از حروف نسبت به آموزش گریزان شده بود و از مکتب میگریخت. به اعتقاد نگارنده تلاش آخوندزاده در تغییر الفبای زبان فارسی تا حد زیادی متأثر از همین مسئله است. در واقع آخوندزاده سختیهایی که خود به هر دلیل در آموزش داشت را به همه تعمیم میداد. این مسئلهای است که هرگز مورد توجه تحلیلگران قرار نگرفته است.
از اصلاح الفبای فارسی تا گرایش به الفبای لاتین
سفر آخوندزاده به عثمانی و ایرادهایی که علمای آنجا به الفبای وی گرفتند، او را به این نتیجه رساند که اصلاح خط فایدهای ندارد و خط میبایست به کل عوض شده و الفبای لاتین جایگزین آن شود.[15] او در این باره این چنین می نگارد:«حروف الفبا اسلام نیز مانند خطوط یوروپاییان باید مقطه باشند و خط از طرف دست چپ به طرف دست راست نوشته شود و نقطهها بالکلیه ساقط گردند و اشکال حروف از الفبا لاطین انتخاب گردد.»
به طور کلی آخوندزاده 6 عیب عمده برای الفبا و خط فارسی ذکر مینمود: «به هم چسبیدن حروف، تغییر شکل حروف با توجه به قرار گرفتن آنها در اول، آخر و یا وسط یک کلمه، نقطهدار بودن آنها، عدم وجود حروف مصوت، نشان دادن چند صدا به وسیلهی یک حرف و دست آخر نوشتن آنها از راست به چپ که از نظر او باعث کند شدن نگارش میگردد...» بنابراین نکتهای که بسیار حائز اهمیت است اینکه حتی اگر تلاش آخوندزاده در لزوم تغییر خط فارسی را بسیار دلسوزانه نیز بدانیم، باز هم میبایست تأکید نمود که او با افزودن بر اهمیت این مسئله از اهمیت مسائل بسیار مهمتر میکاست.
به طوی که تصور مینمود با تغییر الفبا در ایران و عثمانی، تمام مشکلات تعلیم و تربیت و آموزش این 2 کشور حل شده و به دنبال آن، دیگر مشکلات نیز پایان یافته و ایران و عثمانی گلستان میشوند! نکتهی جالبتر اینکه او هرگز به مشکلات و مضرات تغییر الفبا و مسائلی که ممکن بود از این حیث به این 2 سرزمین وارد شود هیچ اشارهای ننموده است. آخوندزاده تنها در تغییر و اصلاح خط بود که حاضر میشد با حکومتهای ایران و عثمانی سازش کند و یا به قولی اندیشهی اصلاحات از بالا را پیگیری نماید. تمامی این مسئله نیز بدان دلیل بود که میخواست تا به هدف عمدهی خود یعنی رواج بینش و اندیشهی غربی در بلاد اسلامی برسد:
«غرض از تغییر خط اسلام این بود که ... تعلم علوم و صنایع سهولت پیدا کرده ... ملت اسلام شهری یا دهاتی ... مانند ملت پروس به تحصیل سواد و تعلیم علوم و صنایع امکان پا به دایرهی ترقی گذارده و رفته رفته در عالم تمدن خود را به اهالی اروپا برسانند...»[16]
آنچه گفته شد جنبهی ایجابی تفکر آخوندزاده را از تلاش برای تغییر الفبا به خوبی بیان میدارد. آخوندزاده که شیفتهی تمدن غرب شده بود، وقتی عقبماندگی جوامع اسلامی را میدید، در قیاس با متفکران پیش از خود به این جمعبندی رسیده بود که راه آهن جنبهی عینی تمدن غرب است که مبتنی بر یک سری ایده و تفکر است. اما برای رسیدن به آن تمدن حاضر بود همهی گذشتهی اسلامی کشور نابود شود و به علاوه اینکه تمدن غرب را بیچون و چرا و کم و کاست میپذیرفت. تلاش وی در جهت ترویج خط لاتین و گذر از الفبای کنونی جهان اسلام در همین راستا قابل تبیین است. در واقع اگر از مبالغهی اهمیت تغییر خط بگذریم، آنچه آخوندزاده بدان میاندیشید، رویهای این چنین داشت:
«رواج الفبای لاتین باعث گسترش سواد میشد، گسترش سواد خود به رواج دانش غربی کمک مینمود و با گسترش دانش غربی، بسترها و نهادهای تمدن غربی در جهان اسلام پا میگرفت.»
فرجام سخن
عمر آخوندزاده بسیار کمتر از آن بود که ثمر تلاش خود را پس از اضمحلال عثمانی و به قدرت رسیدن ترکهای جوان ببیند. زمانی که «آتاتورک» در ترکیه به قدرت رسید، این کشور با سرعتی زیاد بسیاری از ظواهر تمدن غرب را به عنوان اصول خود پذیرفت. اصلاح خط و گسترش خط الفبای لاتین از جمله ظواهری بود که در ترکیهی جدید پذیرفته شد. پذیرشی که به اعتقاد بسیاری ثمرهاش «بریدگی فرهنگی» است که ساکنان امروزی سرزمین ترکیه را از پیشینهی تاریخی و فرهنگیشان جدا نموده است.[17]تلاش آخوندزاده در جهت ترویج خط لاتین بدون درک مبانی فکری وی قابل تبیین نیست. اسلامستیزی که در قالب عربستیزی خود را نشان میداد جنبهی سلبی اندیشهی آخوندزاده بود. در برابر این مبارزه با اسلام و عربیت، آخوندزاده تصویری رویاگونه از ایران باستان ترسیم مینمود. ترسیمی که بر هیچ منبع و دادهی واقعی مبتنی نبود و سراسر رویایی کاذب بود. در مقابل، مبانی غربی تفکر آخوندزاده بخش ایجابی تفکر وی را تشکیل میداد. تلاش آخوندزاده برای نقد الفبای فارسی در چارچوب اندیشهی سلبی او قابل درک است و در مقابل الفبایی که پیشنهاد میداد و یا الفبای لاتین که مدنظر او بود ناشی از تفکر ایجابی او بود.(*)
پی نوشت ها :
[1]. گفتار در صرفونحو فارسی، مجله نامهی فرنگستان، سال اول، مرداد و شهریور 1322، شمارهی 3، ص 50
[2]. despotism به معنی استبداد
[3]. fanatic
[4]. لطفالله آجدانی، روشنفکران ایران در عصر مشروطیت، تهران، نشر اختران، 1387، چاپ دوم، ص 42
[5]. روحالله صالحی، تعارض در انقلاب مشروطه، تهران، نشر کویر، 1378، ص 35
[6]. مهدی رهبری، مشروطهی ناکام، تهران، نشر کویر، 1387، ص71
[7]. برای مطالعهی تکمیلی در این زمینه به رسالهی کمال الدوله آخوندزاده که بر روی سایت کتابخانهی ملی جمهوری اسلامی موجود است مراجعه کنید.
[8]. ایرج پارسی نژاد، طالبوف تبریزی منتقد ادبی ایران، ایران شناسی، شمارهی 17، پاییز 139، ص 526
[9]. حامد الگار،1370 میرزا ملکم خان، ترجمهی جهانگیر عظیما و مجید تفرشی، تهران، شرکت سهامی انتشار، ص98
[10]. میرزا فتحعلی آخوندزاده، 1963 الفبای جدید و مکتوبات، باکو، فرهنگستان علوم جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان، ص58
[11]. همان، ص 61
[12]. همان، ص 153
[13]. کمال الدوله رسالهای از آخوندزاده است که وی در آن به سیاست و دین در ایران دورهی قاجار حمله میکند و در مقابل ایران باستان را در آن مورد ستایش قرار میدهد.
[14]. آخوندزاده، مقالات، گردآورنده: باقر مؤمنی، تهران، انتشارات آوا، ص 112
[15]. آدمیت، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، شرکت سهامی خوارزمی، 1349، ص 70-73
[16]. فردین یزدانفر، تحلیل از شیوهی نگارش آخوندزاده، ایران نامه، شمارهی 29، زمستان 1368، ص 99
[17]. بریدگی فرهنگی در ترکیه مولود تغییر خط، درسهایی از مکتب اسلام، شمارهی 198، خرداد 1355، ص 59