نویسنده: سید محمد مهدی زاده
نظریه ی برچسب زنی(1) یکی از ابزارهای مهم تبیینی برای مطالعه ی کجروی(2)، و مبتنی بر نظریه تعامل گرایی نمادین است. براساس این نظریه، فرد صرفاً با تخطی از برخی هنجارهای رفتاری، کجرو نمی شود؛ بلکه کجرو برچسبی است که به فرد زده می شود.
نظریه پردازان برچسب زنی، کجروی را نه به عنوان مجموعه از ویژگی های افراد یا گروه ها، بلکه به منزله ی فرایند کنش متقابل میان کجروها و غیرکجروها تفسیر می کنند. از دید آن ها، ما باید دریابیم که چرا به برخی از مردم برچسب «کجرو» زده می شود، تا ماهیت کجروی را درک کنیم (گیدنز، 305:1386).
برچسب هایی که مقوله های کجروی را خلق می کنند، بیانگر ساختار قدرت جامعه هستند؛ قواعدی که کجروی براساس آن ها تعریف می شود، کم و بیش از طرف ثروتمندان برای فقرا، از طرف مردان برای زنان، از طرف بزرگترها برای جوان ترها، و از طرف اکثریت های قومی برای اقلیت های قومی تدوین و وضع می شوند.
هوارد بکر(3)، کجروی را نوعی ساخت اجتماعی ملاحظه می کند که به وسیله گروه های خاص به منظور طرد و حذف و کجرو شناختنِ دیگران ساخته می شود:
گروه های اجتماعی، کجروی را با ساختن قواعدی که براساس آن، تخلف اجتماعی، کجروی قلمداد می شود، می سازند. بنابراین، کجروی ویژگیِ ذاتیِ رفتاری نیست که شخص مرتکب شده است، بلکه پیامد اِعمال قواعد و تحریم نسبت به شخص کجرو به وسیله ی دیگران است. کجرو کسی است که برچسب کجرو به او زده می شود. رفتار منحرفانه، رفتاری است که مردم این برچسب را بر آن می زنند(بکر: 9:1991).
هسته ی مرکزی این نظریه، این ایده است که چیزی به نام انحراف و کجروی ذاتی وجود ندارد. به جای آن، تیپ هایی از اشخاص یا اعمال وجود دارند که به عنوان منحرف طبقه بندی می شوند و چنین برچسبی به آن ها زده می شود(اسمیت، 110:1383).
ایده ی بکر درباره کجروی، به نظریه ی برچسب زنی معروف است که برای انواع گروه های کجرو و منحرف مانند استفاده کنندگان از ماری جوانا و نوازندگان موسیقی جاز، استفاده می شود. برای نمونه مطالعات بکر نشان می دهد که نوازندگان موسیقی جاز، انواع برچسب ها- بعضی الفاظ توهین آمیز و تحسین آمیز- را که دیگران درباره ی آن ها به کار می برند، رد می کنند. «برچسب کجروی یک دور باطل است. وقتی برچسبی به یک گروه زده می شود، آن ها واکنش شدید از خود بروز می دهند و متقابلاً برچسب زنان را متهم می کنند و در مقابل، گروه کجرو مورد نکوهش و تقبیح اجتماعی بیشتر قرار می گیرد.
ایده ی بکر با وجود بعضی شباهت ها با نظریه ی فوکو درباره ی گفتمان، با آن تفاوت بنیادی دارد؛ زیرا گفتمان به معنای بکری به طور اجتماعی خلق می شود، و نه به صورت پراکنده به وسیله ی نهادهای قدرتمند مانند دولت. بنابراین، رفتاری مانند فحش و ناسزا دادن به وسیله ی یک کودک، زمانی برچسب کجرو می خورد که دیگران(مثل بزرگسالان) در بافت اجتماعی تعامل شان، آن رفتار را نابهنجار تعریف و طبقه بندی می کنند.
ادگار(4) و سج ویک(5) می نویسند: «در نظریه ی برچسب زنی چنین تصور می شود که ما انسان ها صرفاً از طریق تعامل با دیگران به «هویت» فردی خود شکل می دهیم و به خودشناسی می رسیم. در این راستا، وقتی دیگران تصوری منفی از کنشهای ما داشته باشند، و اساساً درباره ی ما و کنش های مان با لحن منفی سخن بگویند، آن گاه خود ما نیز در همین چارچوب خود را تجسم خواهیم کرد» (ادگار و سج ویک، 69:1387).
نظریه ی برچسب زنیِ بکر اگرچه در فهم انواع گسترده ی تعامل بین فرهنگ رایج و اصلی و فرهنگ نابهنجار و کجرو، به ما کمک می کند؛ اما درباره ی نقش اجتماعی رسانه ها در فرایند برچسب زنی، حرف چندانی ندارد. با این حال می توان به نمونه هایی اشاره کرد که در آن رسانه ها در ساخت اجتماعی برچسب ها مشارکت دارند، و افراد یا گروه های خاص مانند پناهندگان و اقلیت های قومی و نژادی را به عنوان کجرو دسته بندی و تعریف می کنند.
یکی از مهم ترین تلاش ها برای تطبیق چارچوب تعامل گراییِ نظریه برچسب زنی یا رویه های رسانه ها، انتشار کتاب شیاطینِ قوم و هراس های اخلاقی(6) (1972) توسط استانلی کوهن(7) است. هراس اخلاقی(8)، وضعیتی است که در آن یک وضعیت، رویداد، شخص یا گروهی از اشخاص به عنوان خطر و تهدیدی برای منافع و ارزش های اجتماعی تعریف می شوند. وضعیتی که رسانه ها آن را به طور کلیشه ای و رسمی تعریف می کنند.
در این وضعیت سردبیران، اسقف ها، سیاستمداران و دیگر افراد راست کیش، به عنوان نگهبانان مرزها و حریم های اخلاقی جامعه تعریف می شوند(کوهن، 2002). به عنوان نمونه، گاهی اوقات عباراتی مانند «مبارزه ی اخلاقی» به وسیله ی یک روزنامه نگار به کار گرفته می شود که اشاره ای است به مبارزه علیه بعضی آسیب های اجتماعی مانند [استعمال] مواد مخدر یا اوباشی گری در فوتبال. یونگ(9) و هال(10)، اقدام رسانه ها را نوعی سوء بازنمایی [استعمال] مواد مخدر و فرهنگ اوباشی گری دانسته اند و آن را نقد کرده اند. کوهن برخلاف رهیافت ساختارگرایانه ی هبدایج(11)، خرده فرهنگ ها را که دست به مقاومت سیاسی در برابر نظام اجتماعی می زنند، کجروی و انحراف اجتماعی تعریف نمی کند؛ اگرچه واکنش اجتماعی از جمله واکنش رسانه ها، عنوان شیاطینِ قوم را به آن ها برچسب می زند.
سولیوان و همکاران می نویسند: «اهمیت برچسب هایی که توسط رسانه های جمعی زده می شود، در شیوه های برخورد مخاطبان آن ها یا رمزگشایی برچسب ها به وسیله ی مخاطبان بروز می کند» (سولیوان و همکاران، 224:1385).
به باور کوهن، شیاطینِ قوم تجسم هراس اخلاقی هستند و مردم راست کیش و فهیم به علاوه ی پلیس و نظام حقوقی، به آن ها برچسب شرور و مجرم می زنند. در مقابل، همتایان شان، آن ها را به عنوان انسان های در رنج و مشقت تعریف می کنند.
کوهن در توضیح نظریه ی برچسب زنی، به ایجاد هراس اخلاقی نسبت به «مدها» و «راکرها» به عنوان دو گروه مخالف جوان طبقه ی کارگر که در تفریحگاه های کنار دریا در انگلیس در اواسط دهه ی 1960 با یکدیگر نزاع می کردند، اشاره و استدلال می کند که رسانه ها صرفاً آشوب ها و نزاع های دسته جمعی را که توسط و بین دو گروه رخ می داد، گزارش نمی کردند، بلکه از طریق ایجاد جنجال درباره ی سطح خشونت و آشوب که در سواحل و گردشگاه های برایتون و دیگر شهرهای ساحلی رخ می داد، به ساخت واکنش اجتماعی نسبت به «کجروی» مدها و راکرها کمک می کردند(کوهن، 20:2002).
به باور دن لافی، نشریات تابلویید از عبارات دراماتیکی چون «عیاشی»، «میگساری»(12) و «عربده ی اراذل و اوباش»(13) در واکنش به رفتار مدها و راکرها استفاده می کردند. مفاهیم و مضامین رسانه ای شده در تعامل با افکارعمومی، به افزایش نگرانی نسبت به خطر وانمود شده به وسیله مدها و راکرها برای قوانین و هنجارهای اجتماعی، منجر شد. این فرایند تحت عنوان «تشدید کجروی» تعریف شد:
اسمیت، ایده ی کوهن درباره ی نقش رسانه ها در ایجاد هراس اخلاقی را چنین خلاصه می کند:
•مفهومِ شیاطینِ قوم، محصول گزارش رسانه هاست.
•رسانه ها با گزارش حتّی رویدادهای سطحی و کم اهمیت، باعث ایجاد هراس اخلاقی و حساسیت در بین مردم می شوند.
•رسانه ها با اغراق و برجسته سازی کجروی و انحراف در جامعه، در نقش معلم اخلاق ظاهر می شوند. رسانه ها اغلب مطالبی منتشر می کنند که حالت انتظار و ترس از خشونت را در مردم ایجاد می کند(اسمیت، 5:1383-154).
استوارت هال و همکارانش در کتاب مهار بحران(17) (1978) با استناد به ایده ی استانلی کوهن و قرائتی نومارکسیستی از آن، به هراس اخلاقی ای اشاره می کنند که در دهه ی 1970 در بریتانیا اتفاق افتاد و بهانه ی آن، شیوع پدیده ی جیب بُری(316) در خیابان ها بود. اگر چه سطوح عینی این جرم تا حدود بسیار زیاد، همانی بود که از سابق همواره وجود داشت، ولی
رسانه ها با انتشار گزارش های جنجالی، قضیه را بزرگ و چنین وانمود کردند که گویی حفظ امنیت در خیابان ها از کنترل خارج شده است. هال و همکارانش بر این نظرند که هراس اخلاقی تا حدودی با سیاست های نژادی و دشمنی با جمعیت مهاجران- که اغلب جیب بُری به آن ها نسبت داده می شد- رابطه داشت(همان:254).
نظریه ی هراس اخلاقی اگرچه ابتدا در مورد فعالیت های متعدد فرهنگی جوانان کجرو مورد توجه قرار گرفته بود، اما بعدها به واکنش رسانه ها و جامعه در برابر بیماری ایدز، فیلم های کثیف ویدئویی و تمایل جنسی به کودکان تعمیم یافت. یکی از نمونه های رایجِ برچسب زنی و هراس اخلاقی توسط رسانه ها، رویه های جاری رسانه های غرب در زدنِ برچسب هایی چون بنیادگرا و تروریست به مسلمانان و ایجاد پدیده ی «اسلام هراسی» در جهان است. نظریه ی برچسب زنی بعداً مورد انتقاد قرار گرفت. یکی از نقدها آن است که این نظریه بر قدرت بیش از حد رسانه ها در تعیین چگونگی واکنش مردم نسبت به موضوعات و رویددهای خاص تأکید می کند. اگرچه روزنامه نگاران به موجه جلوه دادن شیوه ها و واکنشهای شان به عنوان آینه ی علایق و سلایق عمومی تمایل دارند، اما گاهی اوقات، اخبار جنجالی و غیرواقعی، مضحک و غیرحرفه ای بودن آن خبرها را آشکار می کند.
پی نوشت ها :
1. Labelling
2. Deviance
3. H. Becker
4. A. Edgar
5. P. Sedgwick
6. Folk Devils and moral panics
7. S. Cohen
8. Moral panic
9. J. young
10. S. Hall
11. D. Hebdige
12. Orgy
13. Screaming mob
14. Thugs
15. Hooligans
16. Menaces
17. Policing the crisis