اندیشه های آیة الله علی نقی کمره ای در دولت صفوی (4)

در میان شاهان صفوی، شاه اسماعیل دوم، اندکی تمایلات سنی منشانه از خود نشان داد.پس از وی، به مقداربسیار محدودتری چنین تصوری درباره شاه صفی مطرح شد.
جمعه، 14 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اندیشه های آیة الله علی نقی کمره ای در دولت صفوی (4)
اندیشه های    (آیة الله علی نقی کمره ای) در دولت صفوی(4)

 

نویسنده : رسول جعفریان



 

استمداد مؤلف از علما و شاه دربرخورد با یک انحراف

در میان شاهان صفوی، شاه اسماعیل دوم، اندکی تمایلات سنی منشانه از خود نشان داد.پس از وی، به مقداربسیار محدودتری چنین تصوری درباره شاه صفی مطرح شد.
[30]این را می دانیم که در نگاه برخی از علما، اندک گرایشی که گاه به مصلحت سیاسی در این امور واقع می شد، قابل قبول نبود. به هر روی شاه، پای علما را نیز به میان می کشید و در جست و جوی حامیانی برای افکار خود بر می‌آمد.
مؤلف ما که ریشه انحراف را در دوری شاه از علمای اصیل می داند، می کوشد تا با مشکلی که در این زمان پدید آمده و یک قاضی غیرشرعی یا به عبارتی غیر واجد صفات مجتهد جامع الشرایط که سمتی یافته و روابطی با شاه به هم زده و مشکلاتی را به وجود آورده، برخورد کند.
کمره ای در ادامه بحث اصلی خود در لزوم حضور علما برای قضاوت و اداره امور شرعی جامعه، روایت امام صادق(ع) را آورده که فرمود: "اتقوا فی الحکومة، فان الحکومة انما هی للامام العالم بالقضاء العادل فی المسلمین لنبی او وصی نبی". این حدیث نیز اشاره به "جواز حکومت مجتهد جامع شرایط در زمان غیبت امام - علیه السلام - دارد.(برگ12) وی با اشاره به روایتی که در آن امام، محمد بن مسلم را از هم نشینی با قاضی بد ملامت کرده می نویسد: "این حدیث صریح است در حرمت و معصیت بودن هم نشینی غیر قاضی شرعی مثل دست غیب
[31]". مقصود وی از این دست غیب، شخص مورد نظر است که اساساًً یکی از اهداف مؤلف در این کتاب، برخورد با انحرافی است که به عقیده وی از سوی او مطرح شده است.
مشکل آن است که این شخص با وجود آن که شرایط مجتهد جامع الشرایط را ندارد و اساساً در تشیع او تردید وجود دارد "مع ذلک بالفعل در دارالفضل و دارالعلم
[32] در عهد این پادشاه دین پناه از نسل خیر البشر مروج دین مبین اثنا عشر... بر مسند قضا و حکم و فتوا با عدم شرایط معتبره راساً و اصلا نشسته و به دلالت این حدیث لامحاله هم نشین او با وی ایمن از نزول لعنت و غضب از عالم غیب نیستند ان شاءالله".(برگ13).
داستان چیست؟ از مطالب کتاب بر می‌آید که شخصی از علما در شیراز که احتمال می دهیم خود علی نقی کمره ای باشد، با استناد به نمازی که گفته شده بر طبق فتوای ابوحنیفه درست است - و در ادامه شرح آن می‌آید فتوا داده است که روا شمردن چنین نمازی، شاهدی برجواز لعن به قائل به صحت آن است. در برابر او، شخصی دیگر در
شیراز که از سادات دست غیب بوده، گفته است که اگر کسی فتوای به جواز لعن ابوحنیفه را به خاطر این نماز بدهد، کافر است! وی رساله ای هم در این باره نوشته است.این مسئله سبب نزاعی میان علما شده و دیوانیان شاید به تحریک شاه، از وی دفاع کرده و حتی حکمی برای وی نوشته شده - شاید برای قضاوت یا شیخ الاسلامی و در هر حال برای مداخله در امور شرعیه - و خلعتی شاهانه هم به او تعلق گرفته است.
این مطلبی است که سبب آشفتگی خاطر کمره ای که در آن روزگار در شیراز بوده شده است. البته از کتاب وی به دست نمی‌آید که فتوا از آن خود وی بوده، اما همان طور که گفته شد احتمال آن وجود دارد. بخش مهمی از "همم الثواقب" در این زمینه است که مروری بر آن می کنیم، وی می نویسد:
"مااهل عرفان و ایقان، شک نداریم که نصرت و حمایت و اعانت شیعه از جهت تشیع، نصرت و حمایت و اعانت اهل البیت(ع) است و در احادیث شریفه ایشان(ع) دلالت براین شده. پس بنابراین، بر مؤمنین این زمان از علما و متعلمین که حواریین ائمه هدای‌اند(ع) متوجه است که نصرت و حمایت و تقویت مؤلف رساله نمایند در مقام دفع جرأت جریّ در دین مبین که به ظاهر در جامعه شیعیان و در باطن به یقین مرید ابوبکر و عمر و عثمان است و گفته و نوشته و ندا و اعلان داده و اعتقاد و اذعان کرده با اصرار تمام که مجرد نوشتن فتوا مشعر به تجویز لعنت به معنای دوری از رحمت الهی بر ابوحنیفه... صاحب نماز مخترع ِلازم ِمذهب باطل او که وضوی آن از آب نبیذ است و قرائت آن گفتن دو برگ سبز است و سجده آن بر عذره یابسه و لباس فاعل آن پوست سگ است و انصراف و فراغ از آن به ضرطه است به قصد آن، محض کفر و ارتداد فقیه شیعه فتوای مذکوره است، عیاذا بالله منه تا به اعانت و نصرت و تقویت مذکوره در مقام مذکور چون از حواریین اهل البیت - علیهم السلام - اند جزای خیر در بهشت یابند ان شاءالله و از مذمت متشیعین به جانب نهر کوثر افتند." (برگ60).
هم چنین این شخص تفسیری از حروف بی نقطه برای قرآن نوشته بوده که به خاطر آن مورد حمله مؤلف قرار گرفته است. مؤلف بر این باور است که وی به پیروی ابوالفضل
هندی متنبی که کتابی همانند قرآن تألیف کرده، خواسته با این تألیف خود، پای خویش، جای پای او بگذارد: " و رغبت مذکوره در دارالفضل بعد از انتشار خبر طلب پادشاه دین پناه کتاب هندی مذکور را از آن کس که فتوای علمای دین مبین و فقها و مجتهدین فرقه ناجیه مشعر به تجویز لعن بر ابی حنیفه... و نماز مخترع او را که اشارت به آن در این رساله شریفه رفت، محض کفر و ارتداد مفتی فتوای مذکور گردانیده، تحقق و وقوع و ظهور یافت و در مقام نوشتن (تفسیر) به فارسی بلانقطه درآمد و مسموع شد که کلماتی چند مهمل غیرمحصل بدون رعایت معنای ترکیبی از آن در تحت بعض سور قرآنی تشابه و اقتدا به بلاایمان سابق نوشت و تفسیر بلانقطه نام نهاد و معنون به اسم پادشاه دین پناه گردانید و زیب و زینت داده به درگاه معلی فرستاد به توقع مذکور."
وی این کار او را شبیه کار همان هندی دانسته اشاره می کند که "غیرت ناموس الهینخواهد گذاشت که غرض غیر صحیح او بر آن مترتب شود تا راه طعن و قدح مخالفان را برایمانیان و پادشاه ایشان به هم رسد به این وجه که گویند حبّذا آن که در دارالعلم شیعیان شخصی به هم رسیده که در مقابل قرآن کریم معجزه خاتم پیغمبران از قسم اعجاز به زعم جاهلان از جهت اهمال آن تشابه و اقتدا به دانای بلاایمان اهل هندوستان که کتاب محمل به جهت تصدیق پادشاه شان که نفی نبوت بهترین پیغمبران می نمود نوشته، می نویسد و صله و عطیه از پادشاه شیعیان به ازای آن می یابد." (برگ101). وی مطالبی از زمخشری در کشاف (و از طریق وی از جاحظ در نظم القرآن) در تایید معجزه بودن قرآن آورده است.
نیز در جای دیگر با این عبارت که خبر برخورد او با فتوای علما در این باب "تا بهحدی" است که "به گوش و هوش اکثر اهل بلدان موافقان و مخالفان رسیده و اهل عرفان می‌گویند که می‌یابد که او غالی ابوحنیفه یعنی به اعتقاد الوهیت یا نبوت وی بوده باشد."(برگ103). در همان جا آمده که وی کتابی بدون نقطه در تفسیر قرآن نوشته بوده است.در جای دیگری (برگ 111) اشاره به انگیزه این مؤلف کرده است که با این برخورد خود،خواسته است تا خبر آن "به سلطان خرم که در میان پادشاهان زمان، عَلَم است در تعصبمذهب ابوحنیفه و اصحاب آن... در هندوستان... تا بالمآل نانی از خان عصیان و طغیان

به جهت خویش پخته باشد."

فصل دیگری از کتاب، که گویا به طور مستقل به این بحث اختصاص داده شده، بااین بحث آغاز شده که از مضرات عدم مداخله علما در کارها، یکی هم این است که در شیراز که "دارالعلم والفضل" است و این تسمیه نه به " طریق ارتجال" بلکه به مناسبت اسم با مسمی در کمال است شخصی یافت شده که چنین برخوردی با مفتی ِفتوای جواز لعنابوحنیفه کرده و او را کافر و مرتد دانسته است.
مؤلف می نویسد: "و از ششم رمضان الی الان که عشر آخر شهر شعبان المعظم من شهور السنة الرابعة والاربعین بعد الالف الهجریة (1044ه-.ق) است، اعلان به اصرار تمام و اظهار اعتقاد به آن در خانه فضل و علم میانه اهل ایمان و عرفان و ایقان و خواص وعوام از مسلمانان نموده تا به حدی که به اکثر بلاد موافقان و مؤمنان و بعض بلاد مخالفان مثل بصره به یقین به اخبار حاجیان و سایر بلاد ایشان از مکه مشرفه و اسطنبل و هندوستان چون دواعی نقل آن متوفّر است، نظر به حنفی مذهب بودن پادشاهان ایشان و دوست داشتن سماع نقل آن به جهت مباهات به آن رسیده و می رسد و به گوش بعض دیوانیان پادشاه شیعیان نیز رسیده. و با وجود آن که علما و مجتهدین بلدان مؤمنان این عصر و زمان از شیراز و اصفهان و کاشان و قم و بحرین فتوا نوشته اند که لعن بر اصل نماز مذکور، چه جای صاحب آن، سبب اجر و ثواب موفور است و تکفیر مذکور از جریّ و شقی مزبور جرأت در دین مبین و خروج از شرع انور بلکه از ایمان است و صدر پادشاه مسمی به حبیب الله به خط شریف نوشته که هزار جهت لعن دارد و توبه جریّ مذکور از جرأتمذکوره بر تقدیر تحقق آن به احیا داشتن شب ها، احتمال قبول دارد، دون قطع به آن، هم چنان که توبه مرتد فطری است، و به قلم شریف السید السند العلامة عمده العلماء الدین فی هذا العصر شیخنا امیر احمد بن زین العابدین العلوی - ایده الله - رساله شریفه موسومه به "اظهار الحق و معیار الصدق" در باب حکم جرأت جریّ شقی مذکور آمده و در آن ذکر فرموده همین عبارت لطیفه را بعینها..." - پس از آن متن حکم احمد علوی را دربارهتوبه این شقی جریّ آورده است.
[33] - " و هم چنین به قلم بعضی دیگر از علمای دین مبین در
باب حکم جرأت مذکوره رساله به عربی و فارسی درآمده. جریّ مذکور کماکان برگفته ونوشته و حکم خود اصرار دارد و اظهار اعتقاد به آن می نماید.
جالب آن که علی رغم اشارت مؤلف به برخورد حبیب الله صدر، کار آن شخص به نوعی مورد تأیید دیوانیان شاه قرار گرفته و خلعتی به او داده شده و دست او در بسیاری از امور باز گذاشته شده است. مؤلف این خبط را ناشی از ترک مصاحبت علما توسط شاه می داند. وی می نویسد:
"حتی آن که خلعتی که به جهت او از دیوان پادشاه بعد از مراتب مذکوره به وسیله بارخانه متعارفه آوردند و پوشید و مشهور ساخت که خلعت نخستین اوست، در حکم و گفته مذکوره او و هم چنین حکم و مثالی که از دیوان پادشاه و صدر به غفلت، به جهت او گذاشته بود، بعد از جرأت مذکوره با توغل مثل او در جهالت و ضلالت و شقاوت، چنان که اهل عرفان و ایقان زمان را معلوم است و از غایت ظهور و عیان مستغنی از بینه و برهاناست، به مضمون تمکین او در معظم امور مسلمین حتی تصحیح فتاوا و در ماه شعبان بعداز جرأت مذکوره و رسیدن آن به گوش و هوش عالمیان بر منبر خواندند، جریّ مذکور،مذکور و مشهور ساخت و به جاهلان و تابعان او حزب شیطان گفت که حقیقت او در حکمتکفیر مذکور بر دیوانیان پادشاه و صدارت پناه ظاهر گشته، لهذا به جهت او حکم تمکین در معظم امور شرعیه نوشتند و آوردند و بر منبر خواندند و بیان جهت توجه فساد ظهور جرأت مذکوره با خصوصیات آن از جریّ مذکور نسبت به دین و ملت و دولت پادشاه زمان که به اعتقاد عارفان خصوصیات آن که منشأ فساد مذکور است و آن در مقام رفع آن در نیامدن دیوانیان پادشاه است با اطلاع یافتن ایشان بر آن و تشریف خلعت دادن و حکم تمکین وی در معظم امور مسلمین نوشتن از ترک صحبت پادشاه دین پناه علمای دین مبین و مجتهدین به یقین به هم رسیده". (برگ113).
دراین جا وی بر آن می شود تا به دوازده وجه، لزوم برخورد با این مسئله را بیان کند.
اول: آن با این اقدام، راه طعن و قدح پادشاه هندوستان و روح بر شیعیان باز می شود، زیرا شاهدند که چگونه چنین شخصی با دادن این فتوا به "خلعت تحسین" مشرف
شده و "حکم تمکین" در "معظم امور مسلمین" به وی داده شده است.
دوم: آن که این روش، با روش آباء و اجدادی شاه سازگاری ندارد و به منزله "تغییر قانون مقرر مستمر آبا و اجداد و اقدسین پادشاه دین پناه" است "که مروجان مذهب حق ائمه اثناعشر(ع)" بوده اند و "در اعصار ایشان، در همه بلدان ایمانیان، احدی را یارای اظهار چیزی از شعائر مخالفان" نداشت. وی با اشاره به برخی از فعالیت های شاه اسماعیل، به جرأت برخی از سنیان در اظهار شعائر خود در برخی از مناطق "اطراف فارس مثل جهرم و خنج و کوه مره" اشاره کرده است. (و نیز برگ 126). پس از آن، بار دیگر تکرار کرده که "تشریف خلعت تحسین و حکم تمکین در معظم امور مسلمین از دیوان پادشاه" سبب می شود تا آن ها جریتری شوند، به ویژه که در زمان اسماعیل متأخر (دوم) هم این جرأت از آن ها ظاهر شده است. پس از آن، برای دفع شبهه از شاه صفی تأکید می کند که "وغرض، نه آن است که العیاذ بالله منه، عنایت پادشاه دین پناه به نصرت و تقویت و حمایت دین ائمه اثناعشر - علیهم السلام - کم تر شده، حاشا کی تواند بود که نتیجه "کشجرة اصلها ثابت و فرعها فی السماء" ثمره اصل خود نداشته باشد بلکه غرض آن است که تحقق اصل جرأت و ترتب فرع بر آن، بنابر نبودن علمای دین مبین از مجتهدین و محدثین مؤمنین این عصر در پایه سریر سلطنت ابد قرین و ترک صحبت ومجالست و مشاورت و تمکین ایشان بر خلاف قانون آبا و اجداد... به ظهور آمده." (برگ 115).
وی این اقدامات را به دیوانیان منسوب می کند و در هر حال نگران تفاوت میان دو شیوه پیش از زمان این شاه و زمان اوست که کارهایی از جمله "امر به فارسی کردن کتاب احیاء (علوم) و اعتنای به آن و طلب تفسیر مهمل شیخ ابوالفضل هندی که به جهتخشنودی ملحدی نوشته... و خلعت دادن جریّ مذکور و حکم به تمکین او در معظم امور شرعیه مسلمین" در حال انجام شدن است. (برگ 116).
وی با اصرار، خواستار آن است که شاه بر اساس امر به معروف و نهی از منکر، از فعالیت کسی که حکم به کفر دیگران داده جلوگیری کند. البته این وظیفه همه است، اما "پادشاهان را امر مشکل تر است، چون قدرت ایشان عموم دارد". (برگ 119). وی در
وجوه بعدی، روایاتی را نقل و ترجمه کرده و در جای جای مطالب اشاره به آن شخص کرده و ضرورت برخورد با وی را یادآور شده است. در ضمن، بر سخن اول خویش نیز تأکید دارد که مجتهدان رکن رکین حکومت هستند و بدون آن ها کار دشوار است. این مطلبی است که او در رساله "لزوم وجود مجتهد در عصر غیبت" هم آورده و در این جا هم پس از نقل روایتی گوشزد کرده است که "در این حدیث شریف، اِشعار هست به جهت زیرکان که زمان غیبت امام - علیه السلام - خالی از وجود مجتهد عدل امام نمی باشد". (برگ125).حضور علما در دستگاه حکومت، سبب حفظ حکومت از فساد و انحراف می شود. حتی "بر تقدیر وجود احدی از ایشان در درگاه پادشاه و مدخلیت او در دیوان" این قبیل کارها "ازدیوانیان به ظهور نمی‌آمد و این غضاضت نسبت به ملت راه نمی یافت." (برگ127).
وی در وجه نهم، اشاره به ضرورت حفظ دین مردم توسط شاه دارد. از همه مردم و علما نیز انتظار دارد که در برابر این انحراف بایستند. انحرافی که در اصل از خود دربار نشأت گرفته است و کاری که "وظیفه مجتهد عدل امامی جامع جمیع شرایط حکم و فتوا" بوده برای او نوشته اند و "حکم مذکور را بر منبر دارالعلم و دارالفضل که در همه بلدان منحصر یک شهر است، لفظاً و معنا می خوانند. وی از سکوت برخی در برخورد با آن اظهار نگرانی می کند و آن را ناشی از "جلب حطام دنیا و ذخایر آن" می داند. (برگ 129). او تقیه را در این باره روا نمی دارد، زیرا تقیه وقتی "مقبول است که... از جانب بندگان پادشاه شیعیان نیز این طور افراط و عدم مبالات مشاهده و معلوم شود و حال آن که ظن بلکه یقین برخلاف آن است؛ غایة ما فی الباب، چون پادشاه را از صحبت فیض موهبت علمای دین و راویان روایات ائمه طاهرین - علیهم السلام - که در مثل این زمان حجة حجة الله رب العالمین اند غفلتی روی داده و امر دین بلکه کافه امور مسلمین را برای شخصی گذاشته که به یقین از وی متمشی نمی شود".(برگ155)
وی آن شخص را یک "سنی حنفی" می داند که در زیّ شیعیان درآمده است. (برگ131). و در جای دیگری اشاره دارد که آن شخص "رساله‌ای... به جهت ترویج قول باطل خود نوشته و شهرت تمام در شیراز دارد و بعضی از ظرفا، رساله مذکوره را
"نصرة الحنفی" نام نهاده". (برگ133). وی مؤلف را از تشیع خارج دانسته و در نسب وی هم تردید کرده، نوشته است "شرف و نسب جریّ مذکور صدق و حقیقت" ندارد.(برگ134) نیز می افزاید: "مؤلف نفی آن را از بسیاری از معتبرین سادات دار مذکور ازنسابه و انجویه و دشتکیه و شریفیه و غیر سادات از معمرین شنیده است."(برگ136).
وی با استناد به آن که جد مبرور مغفور علامه شاه تقی الدین محمد نسابه به خط خود در تتمه نسب نامچه معروفه به شجره سادات دشتکیه نوشته به انکار نسب آن شخص پرداخته و می نویسد: "کذب شرف نسبی هاشمی جریّ مذکور شهرت تمام میان خاص و عام دارد."در این جا وی آگاهی هایی از نسب نامچه های موجود آن زمان در شیراز به دست می دهد واز جمله به نسب "صدریه محمدیه دشتکیه - نسب ملاصدرا! - اشاره دارد که از نسل اسحاقبن علی بن عربشاه بن... زید بن علی بن محمد بن علی بن جعفر بن احمد بن جعفر بن محمد بن زید بن علی بن الحسین(ع) اشاره دارد.( برگ136).
بعد هم چندین صفحه بحث که بر فرض سیادت، این مسئله تأثیری در گذشت ِاز خطای او ندارد، بلکه تقصیرش بیش تر است. (تا برگ145). وی هم چنین اشاره به برخی از رفتارهای نادرست او در شیراز دارد؛ از جمله "تضییع و غصب سه چهار هزار تومان تقریبی" که "از ذیوع و شیوع به حد مشاهد و عیان رسیده" است. (برگ146). این بحث تا برگ 149 پایان می پذیرد.

پی‌نوشت‌ها:

[30] . سید حسین استرآبادی ضمن حوادث سال 1045 ه.ق نوشته است: "... و در روز جمعه بهمرافقت سادات و علماء، خطبه ائمه اثنا عشر خوانده... تاریخ سلطانی (از شیخ صفی تا شاه صفی) ص253.
[31] . در این باره نک: تذکره نصرآبادی،ص271. برخی از اینان که تقریباً از معاصران مؤلفند، به مناسبتی نامشان در الذریعه (‏228/1، ‏578/9، 590، 1204) آمده است.
[32] . مقصود وی شیراز است.
[33] . رساله اظهار الحق و معیار الصدق به کوشش مؤلف همین سطوردرمیراث اسلامی ایران، دفتر دوم صفحات 260 - 267 چاپ شد. آن رساله، درباره ابومسلم خراسانی است و در متن چاپی این عبارت که مؤلف از آن نقل کرده نیامده است. اما به نظر می رسد نسخه دیگریاز این رساله وجود دارد که مطالبی مهم و حتی رساله مستقلی در کنار آن، درباره موضوع مورد بحث در آن آمده است. نگاه کنیدبه فهرست کتابخانه ملک، ج5، ص409.

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 5



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.