از جامعه توده ای به جامعه شبکه ای

بسیاری از نویسندگان، اصطلاح «جامعه ی شبکه ای» را بر «جامعه ی اطلاعاتی» ترجیح می دهند که ون دایک و کاستلز از این دسته هستند؛ اگرچه از مفهوم جامعه ی اطلاعاتی نیز غفلت نمی کنند. در مفهوم جامعه اطلاعاتی آن چه مورد تأکید
جمعه، 14 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از جامعه توده ای به جامعه شبکه ای
 از جامعه توده ای به جامعه شبکه ای

نویسنده: سید محمد مهدی زاده




 

جامعه شبکه ای

بسیاری از نویسندگان، اصطلاح «جامعه ی شبکه ای» را بر «جامعه ی اطلاعاتی» ترجیح می دهند که ون دایک و کاستلز از این دسته هستند؛ اگرچه از مفهوم جامعه ی اطلاعاتی نیز غفلت نمی کنند. در مفهوم جامعه اطلاعاتی آن چه مورد تأکید است تغییر «جوهره ی» فعالیت ها و فرایندهاست. اما در مفهوم جامعه شبکه ای، توجه به سوی تغییر «اشکال» سازماندهی و
زیرساخت های این جوامع است.
جامعه شبکه ای را می توان شکلی از جامعه‌ تعریف کرد که به گونه ای فزاینده روابط خود را در شبکه های رسانه ای سامان می دهد؛ شبکه هایی که به تدریج جایگزین شبکه های اجتماعی ارتباطات رو در رو می شوند یا آن ها را تکمیل می کنند. این بدان معنی است که شبکه های اجتماعی و رسانه ای در حال شکل دادن به «شیوه ی سازمان دهی» اصلی و «ساختارهای» بسیار مهم جامعه ی مدرن هستند(ون دایک، 24:1384). این شبکه ها تمام واحدها و قسمت های این صورت بندی (افراد، گروه ها و سازمان ها) را به طور روزافزونی به هم متصل می کند.
مانوئل کاستلز(1380)، شبکه را مجموعه ای از نقاط اتصال یا گره های به هم پیوسته تعریف می کند. نقطه ی اتصال یا گره نقطه ای است که در آن یک منحنی خود را قطع می کند. به عبارتی شبکه، مجموعه ای از اتصالات میان اجزاء یک واحد است. این اجزای شبکه ها، روابط درون و بین سطوح یا واحدهای واقعیت اجتماعی را سازمان می دهند. هر رویکرد شبکه ای در قیاس با واحدهایی که به هم متصل شده اند، بر اهمیت روابط تأکید می کند. رویکرد سنتی شبکه ای از این موضع به صورت افراطی دفاع می کند و بر رُجحانِ شکل بر جوهر انگشت می گذارد. این تجزیه و تحلیل اجتماعی شبکه ای پیرو رویکردی است که تأکیدش بر ریخت شناسی گره ها و محل اتصالات است، تا حدی که ویژگی های واحدهای اجتماعی و آن چه که در درون و بین آن ها اتفاق می افتد را بی ارزش تلقی می کند.
از نظر کاستلز، شبکه ها ریخت اجتماعی جدید جوامع ما را تشکیل می دهند، و گسترش منطق شبکه ای تغییرات چشمگیری در عملیات و نتایج فرایندهای تولید، تجربه، قدرت و فرهنگ ایجاد می کند. درحالی که شکل شبکه ای سازمان اجتماعی در دیگر زمان ها و مکان ها نیز وجود داشته است، پارادایم نوینِ تکنولوژی اطلاعات، بنیان مادی گسترش فراگیر آن را در سرتاسر ساختار اجتماعی فراهم می آورد. علاوه بر این، این منطقِ شبکه ای عزمی اجتماعی ایجاد می کند که مرتبه ی آن از سطح منافع اجتماعی به خصوص که از طریق شبکه بیان شده اند فراتر است: قدرت جریان ها از جریان های قدرت پیشی می گیرد. غیبت یا حضور در شبکه و پویایی هر شبکه در برابر دیگر شبکه ها، منابع حیاتی سلطه و تغییر در جامعه ی ما هستند: ویژگیِ جامعه ای که به این ترتیب می توان آن را به درستی جامعه ی شبکه ای نامید، برتری ریخت اجتماعی برکنش اجتماعی است.
کاستلز معتقد است شبکه ها ساختارهایی باز هستند که می توانند بدون هیچ محدودیتی گسترش یابند و نقاط شاخص جدیدی را در درون خود پذیرا شوند تا زمانی که این نقاط، توانایی ارتباط در شبکه را داشته باشند؛ یعنی مادامی که از رمزهای
ارتباطی مشترک(برای مثال ارزش ها یا اهداف کارکردی) استفاده می کنند. یک ساختار اجتماعی مبتنی بر شبکه، سیستم بسیار باز و پویایی است که بدون این که توازن آن با تهدیدی روبرو شود، توانایی نوآوری دارد. شبکه ها ابزار مناسبی برای فعالیت های مختلف هستند: برای اقتصاد سرمایه داری که مبتنی بر نوآوری، جهانی شدن، و تراکم غیرمتمرکز است؛ برای کار، کارگران، و شرکت های متکی به انعطاف پذیری و قابلیت انطباق؛ برای فرهنگ متکی به ساخت شکنی و تجدید ساختار بی پایان؛ برای حکومتی که با پردازش فوری ارزش ها و حالات عمومی جدید سازگار شده است؛ و نیز برای سازمانی اجتماعی که در پی القای مکان و نابودی زمان است. با این همه، ریخت شناسی شبکه، منبع سازماندهی مجدد بنیادین روابط قدرت نیز هست. کلیدهایی که شبکه ها را به یکدیگر متصل می کنند(برای مثال جریان های مالی که کنترل امپراتوری های رسانه ای را در دست دارند و بر فرایندهای سیاسی تأثیر می گذارند) ابزار ممتاز قدرت هستند. بنابراین، قدرت مداران کسانی هستند که کنترل کلیدها را در دست دارند. از آن جا که شبکه ها چندگانه اند، رمزها(کدها) و کلیدهایی که بین شبکه ها عمل می کنند به منابع اصلی شکل دهی، هدایت و گمراه ساختن جوامع تبدیل می شوند. همگرایی تکامل اجتماعی و تکنولوژی های اطلاعات، در سرتاسر ساختار اجتماعی شالوده ی مادی جدیدی برای اجرای فعالیت ها ایجاد کرده اند. این شالوده ی مادی، که در درون شبکه ها جای دارد، فرایندهای اجتماعی مسلط را مشخص می کند و بدین ترتیب، ساختار اجتماعی را شکل می دهد(کاستلز، 5:1380-544).
فرایندهای دگرگونی اجتماعی که در جامعه ی شبکه ای آرمانی خلاصه شده اند، از حوزه ی روابط اجتماعی و فنی تولید فراتر می روند. این فرایندها بر فرهنگ و قدرت نیز عمیقاً تأثیر می گذارند. جلوه های فرهنگی از تاریخ و جغرافیا منتزع می شوند و عمدتاً از طریق شبکه های ارتباطات الکترونیک(که با مجموعه ی متنوعی از رمزها و ارزش ها با مخاطبان ارتباط برقرار می کند) منتقل می شوند و در نهایت در اَبَر متن شنیداری- تصویری دیجیتال جذب می گردند. از آن جا که اطلاعات و ارتباطات عمدتاً از طریق یک سیستم رسانه ای پراکنده ولی فراگیر به گردش درمی آیند، بازی سیاسی به نحو فزاینده ای در فضای رسانه ها انجام می گیرد. رهبری در اشخاص تمرکز یافته است، و انگاره سازی به منزله ی قدرت سازی است. این بدان معنا نیست که کل سیاست را می توان به تأثیرات رسانه ای تقلیل داد، یا آن که نتایج سیاسی بر ارزش ها و منافع تأثیری ندارد. ولی بازیگران سیاسی هر که باشند و جهت گیری شان هر چه باشد، در بازی قدرتی حضور دارند که از طریق و توسط رسانه ها انجام می شود. این بازی قدرت در کل سیستم رسانه ای که هر روز از تنوع بیشتری برخوردار می شود و شبکه های ارتباط کامپیوتری را
نیز در برمی گیرد، جریان دارد. این حقیقت که سیاست باید در چارچوب زبان رسانه های الکترونیکی قرار بگیرد، پیامدهای شگرفی برای ویژگی ها، سازمان، و اهداف فرایندهای سیاسی، بازیگران سیاسی، و نهادهای سیاسی دارد. در نهایت، قدرت هایی که در شبکه های رسانه ای حضور دارند، نسبت به قدرت جریان هایی که در ساختار و زبان این رسانه ها نهفته است، جایگاه ثانوی دارند.
در سطحی عمیق تر، بنیان های مادی جامعه، یعنی مکان و زمان در حال دگرگونی است و پیرامون فضای جریان ها و زمان بی زمان سازمان می یابد. در ورای ارزش استعاری این جلوه ها فرضیه ی عمده ای مطرح می شود: کارکردهای مسلط در شبکه هایی سازمان می یابند که به فضای جریان هایی که آن ها را در سرتاسر جهان با یکدیگر پیوند می دهد، تعلق دارد. در عین حال، این شبکه ها کارکردها و مردمی را که اهمیت خود را از دست داده اند، در فضای چندگانه ی مکان ها از یکدیگر جدا می سازند؛ فضایی که از مناطقی تشکیل شده که هر روز بیش از پیش از یکدیگر جدا می شوند. به نظر می رسد زمان بی زمان نتیجه ی نفی زمان، گذشته و آینده، در شبکه های فضای جریان هاست. در همان حال زمان ساعتی که برای هر فرایند، برحسب جایگاهی که در شبکه دارد، به گونه یا متفاوت سنجیده و ارزشگذاری می شود، همچنان ویژگی کارکردهای فرعی و مکان های خاص را تعیین می کند. پایان تاریخ، که در گردش جریان های مالی کامپیوتری یا فوریت جنگ های ظریف تحقق می یابد، بر زمان بیولوژیک فقر یا زمان مکانیکی کار صنعتی فائق می آید. ساخت اجتماعی شکل های مسلط جدید مکان و زمان اَبَر شبکه ای را به وجود می آورد که کارکردهای غیرضروری، گروه های اجتماعی فرعی، و سرزمین های بی ارزش را از دور خارج می کند.
بدین ترتیب، فاصله ی اجتماعی نامحدودی بین این اَبَر شبکه و بیشتر افراد، فعالیت ها، و مکان ها، در سرتاسر جهان ایجاد می شود. این بدان معنا نیست که مردم، مکان ها، یا فعالیت ها از میان می روند؛ بلکه معنای ساختاری آن ها در مناطق نامرییِ اَبَر شبکه که محل تولید ارزش، ایجاد اصول فرهنگی، و تصمیم گیری درباره ی قدرت است، نابود می شود. نظم نوین اجتماعی، یعنی جامعه ی شبکه ای، به نظر شمار فزاینده ای از مردم به منزله ی یک بی نظمی فرااجتماعی است. منظور از بی نظمی فرا- اجتماعی، توالی اتوماتیک(خودکار) و تصادفی رخدادها است که از منطق کنترل ناپذیر بازارها، تکنولوژی، نظم جغرافیای سیاسی، یا جبر زیست شناختی نشأت می گیرد.
در چشم انداز تاریخی گسترده تر، جامعه ی شبکه ای نمایانگر تغییری کّمی در تجربه ی انسانی است. اگر به سنت دیرینه ی جامعه شناسی رجوع کنیم، که به موجب آن می توان کنش اجتماعی را، در بنیادی ترین سطح، الگوی متغیر روابط طبیعت و فرهنگ دانست،
باید گفت که گام در دوران جدیدی نهاده ایم(کاستلز، 2:1380-551).
ویژگی نخستین الگوی رابطه ی این دو قطب اصلی هستی انسان، سلطه ی طبیعت بر فرهنگ در طول هزاره ها بود. چنان که مردم شناسی با ردیابی قوانین زندگی اجتماعی تا سرچشمه های هویت بیولوژیکی ما نشان داده است، قوانین سازمان اجتماعی تقریباً تجلی مستقیم مبارزه ی بشر برای ادامه ی حیات در برابر خشونت مهارناپذیر طبیعت است.
دومین الگوی رابطه که در ابتدای عصر مدرن ایجاد شد و با انقلاب صنعتی و پیروزی خرد مرتبط بود، شاهد سلطه ی فرهنگ بر طبیعت بود که جامعه را با فرایند کار شکل داد؛ فرایندی که بشر را از اسارت نیروهای طبیعی رها کرد و به ورطه های ظلم و استثمار خود فرو افکند.
اکنون در آستانه ی ورود به مرحله ی جدیدی هستیم که در آن مرجع فرهنگ خود فرهنگ است که در پیروزی بر طبیعت تا جایی پیش رفته است که طبیعت را به گونه ای تصنعی به عنوان یک شکل فرهنگی احیا(حفظ) می کند: در واقع معنای جنبش طرفداری از محیط زیست این است که می خواهد طبیعت را به عنوان یک شکل فرهنگی آرمانی بازسازی کند. همگرایی تکامل تاریخی و تحول تکنولوژیک، ما را وارد الگوی ناب فرهنگی تعامل اجتماعی و سازمان اجتماعی کرده است. به همین دلیل است که اطلاعات عنصر اصلی سازمان اجتماعی ماست و نیز به همین دلیل جریان های پیام ها و تصاویر بین شبکه ها ستون فقرات ساختار اجتماعی ما را تشکیل می دهند. این بدان معنا نیست که تاریخ در سازش سعادتمندانه ی انسان با خود به پایان رسیده است. در واقع کاملاً برعکس است: تاریخ تازه آغاز شده است، اگر منظور ما از تاریخ، لحظه ای باشد که پس از هزاران سال نبرد ما قبل تاریخی با طبیعت، نخست برای ادامه ی بقا و سپس برای غلبه بر طبیعت، بشر به سطحی از دانش و سازمان اجتماعی دست یافته است که به او امکان می دهد در جهانی عمدتاً اجتماعی زندگی کند؛ این آغاز یک هستی جدید، و در واقع سرآغاز عصری جدید، [یعنی] عصر اطلاعات است که ویژگی آن استقلال فرهنگ در برابر بنیان های مادی تجربه ی ماست. ولی این ضرورتاً لحظه ای شعف انگیز نیست، چون اینک که سرانجام در دنیای انسانی خویش تنها شده ایم، مجبور خواهیم بود در آینه ی واقعیت تاریخی به خویشتن بنگریم. و ممکن است تصویری را که در آینه می بینیم دوست نداشته باشیم(کاستلز، 3:1380-552).
ون دایک، رویکرد شکل گرایانه به شبکه را رد می کند و در عوض، از یک دیدگاه نو در رویکرد شبکه ای دفاع می کند، بدین معنا که در این رویکرد، اولاً نه تنها بر روابط تأکید می شود، بلکه ویژگی های واحدهایی که به هم متصل می گردند نیز مورد تأکید است. از نظر وی، جالب ترین چیزها زمانی اتفاق می افتد که روابط و ویژگیِ واحدها
دچار تناقض می گردند. برای مثال، شبکه های ارتباطی دیجیتال با روابطی که زمان و مکان را در یک اقتصاد جهانی بیست و چهار ساعته تنزل می دهند، با محدودیت های بیولوژیک ارگانیسم انسانی(واحدها) تصادم می کنند که توازن و کار روزمره ی آن ها محتاج استراحت سات و نمی تواند انتظارات تکنولوژی و اقتصاد مورد نظر را برآورده سازد.
دوم این که، برخلاف دیدگاه مانوئل کاستلز و رویکرد افراطیِ شبکه ای، ون دایک معتقد نیست که واحد اصلی جامعه ی معاصر شبکه ها هستند. واحدهای اصلی جامعه افراد، خانوارها، گروه ها و سازمان هایی هستند«که به طور روزافزونی توسط شبکه های اجتماعی و رسانه ای به هم متصل می گردند». در جوامع غربی این افراد هستند که در حال تبدیل شدن به مهمترین واحد جامعه می باشند. در جوامع دیگر این واحد اصلی اغلب خانواده، گروه، خویشاوند یا جماعت محلی است. ترکیب شبکه های اجتماعی و رسانه ای که هم توسط نوآوری تکنولوژیک و هم نوآوری سازمانی تولید می شوند، ساختارهایی شبکه ای را تشکیل می دهند که تمام جامعه ی مدرن را دربرمی گیرد. این ترکیب باعث می شود که ما از این استعاره استفاده کنیم که شبکه های سیستم عصبی جوامع پیشرفته با فناوری بالا می باشند(اکبرزاده، 56:1388).

از جامعه ی توده ای به جامعه ی شبکه ای

ترسیم ویژگی های اصلی جامعه ی شبکه ای در قیاس با جامعه ی توده ای، ما را در درک بهتر بحث کمک می کند:

یژگی ها

جامعه توده ای

جامعه شبکه ای

اجزاء اصلی

جمع ها( گروه ها، سازمان ها، اجتماعات)

افراد(متصل شده از طریق شبکه)

طبیعت اجزاء

همسان

ناهمسان

مقیاس

گسترش یافته

گسترش یافته و کاهش یافته

محدوده

محلی

جهانی – محلی

اتصال و اتصال پذیری

در درون اجزاء بالا

در میان اجزاء بالا

چگالی

بالا

پایین

تمرکز

بالا (تعداد مراکز کم)

پایین(چندمرکزه)

دربرگیری

بالا

پایین

نوع اجتماع

فیزیکی و یکتا

مجازی و گوناگون

نوع سازمان

بروکراسی و یکپارچگی از بالا

اینفوکراسی و متمایز افقی

نوع خانوار

پر تعداد و پر فامیل

کوچک و با روابط فامیلی گوناگون

نوع اصلی ارتباط

رو دررو

به طور روزافزون رسانه ای

نوع رسانه

رسانه پخش جمعی

رسانه های تعاملی با مخاطبان محدود

تعداد رسانه

کم

زیاد


جدول6. گونه شناسی و مقایسه ی جامعه ی توده ای و جامعه ی شبکه ای
جامعه ی توده ای یک صورت بندی اجتماعی با زیرساخت هایی از گروه ها، سازمان ها و اجتماعات است که شیوه ی اصلی سازماندهی در تمام سطوح را شکل می دهند. مؤلفه های اصلی این صورت بندی تمام انواع جمع های به نسبت بزرگ می باشد.
جامعه توده ای با گسترش مقیاس مشخص می شود. شرکت ها، حکومت ها و دیگر سازمان ها بزرگتر و بزرگتر می شوند و به بروکراسی ها تبدیل می شوند. آن ها در سطح ملت ها و دنیا پراکنده می شوند تا یک شبکه ی جهانی از امپراتوری های قرن نوزدهمی و شرکت های چندملیتی را پدید آورند. به هر حال محدوده ی جامعه ی توده ای به صورت محلی باقی می ماند: سازمان هایی که مؤلفه های اصلی آن ها در پیوند با مکان های خاصی است و ارتباطات همچنان محلی باقی می ماند. جامعه توده ای از تجمع و اتصال مکان های تقریباً همگنِ جدا و محلی به وجود می آید.
این مؤلفه ها و واحدهای جامعه ی توده ای با حضور فیزیکی اعضایش مشخص می شود. این به معنی حداکثر اتصال در درون و اتصال به نسبت ضعیف با بیرون است. نوع غالب ارتباط در جامعه توده ای، ارتباط رو در رو است. روابط درونی در واحدهای جامعه ی توده ای تمرکزگرا است و بروکراسی ها و شیوه های متمرکز عمومی سازمان رایج و متداول است.
مراکز به نسبت کم و با نفوذ فراوان وجود دارند: دولت ملی، منطقه ای و محلی، ارتش، تعدادی شرکت های بزرگ، کلیساها یا دیگر نمادهای فرهنگی و یک تعداد محدود رسانه های جمعی. همراه با این تمرکزگرایی، گستردگی و شمول این روابط نیز بالا است. تعداد اعضایی که متصل می شوند بسیار بالاست و تعداد کمی از اعضا منفرد هستند.
در جامعه توده ای هر واحد(خانوار و جماعت) فقط به یک یا تعداد کمی از هر نوع رسانه های جمعی مانند یک روزنامه ی محلی، یک روزنامه ی ملی و یک یا تعداد کمی کانال های رادیویی و تلویزیونی دسترسی دارد. لذا تعداد رسانه ها در مقایسه با استانداردهای جاری جامعه ی شبکه ای به نسبت کم است. در جامعه ی توده ای معمولاً ارتباط رو در رو و گفتاری بسیار مهم تر از ارتباط رسانه ای است.
در شکل1 تلاش شده است تا ساختارهای ارتباطی جامعه ی توده ای به تصویر کشیده شود. در طی قرن بیستم به تدریج ساختارهای جامعه ی توده ای جای خود را به ساختارهای جامعه ی شبکه ای دادند. این امر ابتدا در تمام جوامع مدرن توسعه یافته اتفاق افتاد. در ادامه به ویژگی های جامعه شبکه ای و مقایسه ی آن ها با جامعه ی توده ای می پردازیم.
****
شکل1. ساختار جامعه ی توده ای- ون دایک، 1999
در فرایندِ معاصرِ «فردیت بخشی»، واحد اصلی جامعه ی شبکه ای به فردی مبدل می شود که به شبکه ها متصل است. جمع های محلی سنتی مانند جماعت ها، فامیل های پرجمعیت و بروکراسی های بزرگ تکه تکه و گسسته می شوند. این [اتفاق] در نتیجه ی گسترش مقیاس (ملی کردن و بین المللی کردن) و هم کاهش مقیاس (کوچک شدن محیط زندگی و کار) صورت می گیرد. انواع دیگری از اجتماعات پدیدار می شوند شامل افرادی که از یک سو، به زندگی و کار در خانواده ها، محله ها و سازمان های خود ادامه می دهند و از سوی دیگر، اغلب در حال جابه جایی در شبکه های اجتماعی وسیعی هستند که بسیار پراکنده تر از انواع سنتی است. زندگی روزانه و محیط های کاری هر چه بیشتر کوچک و ناهمگون می شوند، در همان حال تقسیم نیروی کار، ارتباطات میان فردی و رسانه های جمعی گسترش می یابند؛ لذا مقیاس در جامعه ی شبکه ای به نسبت جامعه ی
توده ای هم کاهشی است و هم افزایشی. دامنه ی جامعه ی شبکه ای هم جهانی است و هم محلی. سازمان مؤلفه های آن(افراد، گروه ها و سازمان ها) دیگر به زمان و محیط خاصی گره نخورده اند. به کمک تکنولوژی اطلاعاتی و ارتباطی این هماهنگی های زندگی می تواند به فراسوی خلق زمان ها در مکان های مجازی دست یابد که همزمان به صورت محلی و جهانی عمل، دریافت و تفکر می کند.
واحدهای اجتماعیِ جامعه ی شبکه ای تکه تکه و پراکنده هستند. این بدین معنی است که تماس ها و اتصالات در درون واحدها در مقایسه با خانواده های سنتی، محله ها، جماعت ها و سازمان های جامعه ی توده ای به نسبت پایین و کم می باشد. در عوض، عناصر این واحدها- افراد- خودتماس های خود را انتخاب می کنند و اتصالات خود را فراسوی واحدها برقرار می کنند. با استفاده از تمام انواع ارتباطات راه دور آن ها سطح به شدت بالایی از اتصال و تماس را میان خود و افراد دیگر توسعه می دهند.
شبکه ها به نسبت صاف و افقی اند و لذا غیرسلسله مراتبی اند. البته این بدین معنی نیست که آن ها دارای مراکزی نیستند، بلکه معمولاً شبکه ها دارای یک مرکز یگانه نمی باشند؛ آن ها چندمرکزی اند و بعضی از گره ها در قیاس با بقیه از اهمیت بیشتری برخوردارند و به لحاظ داشتن مراکز واحد در اقتصاد، سیاست، حکومت، فرهنگ و زندگی اجتماعی کمتر دچار تمرکزگرایی هستند.
آن ها دارای مراکز چندگانه ای هستند که هم به همکاری و هم به رقابت با یکدیگر می پردازند. شمول و گستردگی جامعه ی شبکه ای کمتر از جامعه توده ای است. شما ممکن است به واسطه تولد یا انتساب، عضوی از چند بخش در جامعه ی توده ای باشد. اما در جامعه شبکه ای فردیت یافته، شما باید برای به دست آوردن یک مرتبه خاص بجنگند؛ شما مجبورید ارزش های خود را برای هر شبکه به نمایش بگذارید و گرنه ممکن است ایزوله یا طرد شوید.
در جامعه ی شبکه ای ارتباطات رو در رو از بسیاری جهات به عنوان مهم ترین نوع ارتباط باقی می ماند. در هر صورت این نوع ارتباط به تدریج تا اندازه ای توسط ارتباطات رسانه ای جایگزین و تکمیل می شود. انواع کثیری از رسانه های ارتباطی میان فردی و جمعی برای این منظور مورد استفاده قرار می گیرد. رسانه های پخش جمعی که همه را تحت پوشش قرار می دهند به وسیله رسانه های تعاملی نروکست(پخش برای مخاطبان محدود و گزینش شده) با مخاطبان گزینش شده، پشتیبانی و نیز تا حدی جایگزین می شوند.
این ها به تمام انواع شک ها و گروه های جدید ارتباطی از انواع ارتباطات میان فردی گرفته تا ارتباطات جمعی مانند چت، گروه های پیام فوری، تیم های مجازی در کار و جمعیت های مجازی براساس علاقمندی منجر خواهد شد و در نهایت اجتماعات
مجازی به اجتماعات فیزیکِ جامعه ی شبکه ای افزوده می شوند(ون دایک، 1999 به نقل از اکبرزاده، 60:1385-58).
***
شکل2. ساختار پیچیده ی اجتماعی و ارتباطی جامعه ی شبکه ای را نشان می دهد.
شکل2. ساختار جامعه ی شبکه ای
منبع : مهدی زاده، سید محمد، (1389)؛ نظریه های رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.