اقتدار در اسلام (1)

"اقتدار" (Authority) را به لحاظ مفهومی در مقابل "قدرت عریان" قرار می دهند؛ اگر چه خود یکی از انواع و اشکالٍ اِعمال قدرت است. برای درک بهتر مفهوم اقتدار و تشخیص جایگاه آن در حوزه مباحث حاکمیت و سیاست،ابتدا باید به تعریف و
شنبه، 15 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقتدار در اسلام (1)
اقتدار در اسلام(1)

 

نویسنده : علیرضا شجاعی زند



 
"اقتدار" (Authority) را به لحاظ مفهومی در مقابل "قدرت عریان" قرار می دهند؛ اگر چه خود یکی از انواع و اشکالٍ اِعمال قدرت است. برای درک بهتر مفهوم اقتدار و تشخیص جایگاه آن در حوزه مباحث حاکمیت و سیاست،ابتدا باید به تعریف و "تفهیم قدرت"
[1] به عنوان ریشه مفهومی اقتدار مبادرت نمود.
سیاست و غلبه اساساً بر بنیاد قدرت پا می گیرد. علمای سیاست چون وبر و مورگنتا

[2]، قدرت را به عنوان "غایت" و درعین حال "ابزار" سیاست تعریف کرده اند. در این تعبیر، قدرت به معنای توانایی تحمیل اراده بر دیگران است.

"وبر" قدرت را در مناسبات اجتماعی می یابد و آن را بر اساس: "موقعیت شخص در یک رابطه اجتماعی نابرابر که بتواند خواست خود را علی رغم هر مقاومتی اعمال نماید.
[3]" تعریف می کند؛ اما راسل بدون تصریح به ماهیت اجتماعی قدرت، آن را "توانایی ایجاد آثار و نتایج موردنظر
[4]" تعریف کرده و با "انرژی" در فیزیک مقایسه می نماید. او معتقد است که قدرت همانند انرژی، دارای اشکال گوناگونی مثل ثروت، سلاح، نفوذ معنوی، مقام و موقعیت اجتماعی است.
[5] چایلد نیز با یک تقلیل مفهومی، قدرت را کشف بزرگ بشر می داند و می گوید:
بالاخره پدیده جنگ به کشف بزرگی نیز انجامید و آن این که انسان را هم چون حیوان می تواند زیر فرمان آورد و دشمن مغلوب را به جای کشتن می توان اسیر کرد در قبال بازپس گرداندن زندگی، به کارش وا داشت.پس از این کشف است که قدرت به عنوان یک پدیده اجتماعی و مستقل وارد فعل و انفعالاجتماعی گردید.
[6]
اگرچه چایلد با تضییق مفهوم قدرت و حصر آن در زور و غلبه فیزیکی، از اشکال دیگر قدرت - لااقل در این فراز - غفلت نموده است، اما راسل با قبول تمایز میان قدرت مبتنی بر "سنت" یا "رضایت" با قدرت برهنه
[7]، به نحوی بر تجلیات مختلف آن صحّه گذارده است. وبر نیز با
همین اعتقاد می گوید: روابط بین فرمان روا و فرمان بردار از دو صورت خارج نیست: یا مبتنی بر "اجبار مطلق" است که خاص دوران بردگی است و یا صورتی "طبیعی و حقیقی" دارد که مستلزم وجود حداقلی از پذیرش و مقبولیت است. و همین نوع دوم "قدرت"، و یا به تعبیر وبر قدرت طبیعی و حقیقی است که به مفهوم "اقتدار" نزدیک می شود. با نزدیک شدن معنای این دو مفهوم به هم، حال می توان آن ها را در خلاصه ترین عبارت چنین تعریف کرد:
"قدرت، اقتداری است فاقد هر نوع مشروعیّت" و "اقتدار، قدرتی است دارای نوعی مشروعیّت". برحسب این تعریف، مفهوم "اقتدار" یا آمریت با "مشروعیّت" عجین و همنشین می گردد، به طوری که تمامی اعتبار و هویت خود را از آن می گیرد.
اقتدار همواره با نوعی اَرج و شکوه و به طور دقیق تر با یک اعتماد و اتکال شخصی یا جمعی به کسی که اقتدار به او نسبت داده شده، همراه است. لذا اقتدار چیزینیست که شخص یا نهادی آن را فی نفسه و بالاستقلال داراشود، بلکه معنایی است که در ربط با دیگران و در طی یک فرایند اجتماعی پدید میآید و اشاره به نوعی شناسایی و اقرار به صلاحیت ها و کفایت هایی دارد که نزد دیگران آشکار گردیده است.
"وبر" در تکمیل و بسط مقوله اقتدار، از عناصری که باعث می گردد تا مردم از یک اقتدار اطاعت نمایند، پرسش می کند و از این طریق به منابعی که مشروعیّت یک اقتدار را تأمین و تضمین می نماید، می رسد. منابع مشروعیّت بخش اقتداردر یک تقسیم بندی کلی چنین است:
- باورها، ارزش ها و احکام دینی؛- سنن موروثی بازمانده از گذشته هایدور با هاله ای از احترام و تقدّس؛- عقل و قانون خود بنیاد بشری.
وبر سه نوع اقتدار "فرهومند" (Carismatic)، "سنتی" (Traditional) و "عقلانی - قانونی" (Rational - Legal)خود را بر این سه منبع مشروعیت بخش قدرت،ابتناکرده و آن هارا چنین تعریف می کند:

اقتدار "فرهومند":

شخص فرهومند صاحب اقتداری استثنایی شمرده می شود که اقتدارش از یک منبع متعالی و فوق طبیعی، که خود صاحب اقتدار مطلقی است، سرچشمه گرفته است. وبر پیامبران بزرگ به خصوص آنانی که گذشته از آوردن شریعت، مؤسس یک اجتماع سیاسی نیز بوده اند را از نمونه های بارز رهبران فرهومند دینی برمی شمارد. ( 187 : Dabashi 1989) او قهرمانان جنگی را نیز در زمره صاحبان اقتدار فرهومند برمی شمارد.

اقتدار "سنّتی":

منشأ و مشروعیّت اِعمال قدرت در این اقتدار، سنن و میراثی است که در تاریخ گذشته جامعه وجودداشته و اکنون از احترام و قداست بالایی برخوردار است.

اقتدار "عقلانی - قانونی":

مشروعیّت اِعمال قدرت در این اقتدار از عقل خودْ بنیاد بشری و اِجماع اکثریتنشأت می گیرد و متکی بر مجموعه ای از قوانین کلی است

[8]. بارزترین وجوه تمایز اقتدارهای سه گانه فوق چنین است:

- در حالی که اقتدارهای "سنّتی" و "قانونی" از نوعی دوام و استمرار برخوردارند، اقتدار "فرهومند" به شدت ناپایدار و صاقب گونه است و بیش تر جنبه نهادشکنی دارد تا نهادینه شدن
[9].
- در مقابل نهادی‌ بودن اقتدار "عقلانی"، اقتدارهای "سنّتی" و "فرهومند" به شدّت وابسته به شخص اند. شخصی بودن اقتدار "فرهومند" به مراتب از نوع "سنّتی" آن بیش تر است.
-درحالیکه اقتدارعقلانی به شدت مقید به حفظ قواعد است، و اقتدار سنّتی پای‌بند سنن و آداب و عادات گذشته، ویژگی بارز اقتدار کاریزمایی، "سنّت شکنی وقاعده ستیزی"
[10] است.
-مسئله جانشینی وانتقال اقتدار،در نوع فرهومند عموماً با بحران و انشعاب سیاسی - اجتماعی همراه است.این انتقال در اقتدار سنّتی نیز با دشواریهایی مواجه است و بعضاً مستلزم طی یک دوره مشروعیت یابی و تثبیت موقعیت برای وارث جدید حکومت نیز می باشد؛ اما انتقال اقتدار در نوع عقلانی اساساً با چیزی به عنوان بحران جانشینی مواجه نمی گردد.
بحران جانشینی در اقتدار فرهومند، پدیده شایعی است که از ماهیت "شخصی"، "صاقب گونه" و "نهادگریز" آن برمی خیزد. با فقدان رهبر فرهمند، انتقال اقتدار به جانشینان، عموماً با دو مسئله جدی مواجه است:
- تیزشدن رقابت میان مدعیان جانشینی: رهبران فرهومند در طول حیات رسالتی خویش، جامعه را با چنان قدرت و درایت حیرت انگیزی اداره می کنند که خلاء قدرتی که بر اثرفقدان ایشان پدید میآید به آسانی پرشدنی نیست. متعاقب فقدان رهبر فرهمند، معمولاً دو گرایش متضاد در میان پیروان شکل می گیرد و با هم درمی افتد: در یک طرف جانشینانرهبر فرهمند و هواداران ایشان قراردارند که معتقدند فرّه ِرهبر پیشین به نوعی در وجود جانشینان او نیز ادامه یافته است؛ آن ها تمایل دارند که اقتدار فرهومند به صورت امر مداومی جاری و نهادینه گردد. در طرف دیگر گروه هایی از افراد جامعه با پایگاه و موقعیت های اجتماعی -‌ سنّتی قراردارند که مایل به مبدل ساختن اقتدار فرهومند به یکی از دو صورت دیگر آن - سنّتی یا عقلانی می باشند.
تاریخ پس ازدرگذشت رهبرفرهومند همواره عرصه کشاکش میان این دو تمایل بوده است
[11].
- تجزیه و گسیختگی در مناصب: ویژگی رهبری فرهمند تعدد وظایف، بسط اختیارات و ترکیبی بودن مناصب اوست
[12]. با ارتحال رهبر فرهمند، گرایش به تجزیه و گسیختگی درمناصب ترکیبی وی افزایش می یابد. به همین دلیل است که عموماً جانشینان رهبران فرهومند، متعدد و غالباً متعارضند. این تعارض در میان جانشینان منصب سیاسی و منصبدینی سریع تر از مناصب دیگر بروز می کند.
وبر هم چنین به وضعیت هایی اشاره می کند که ترکیبی از اقتدارهای سه گانه فوق با نسبت های مختلف، در یک حاکمیت متجلی می گردد؛ این نوع اقتدار را "اقتدار آمیخته" می گویند. شکل گیری اقتدار آمیخته به دو صورت محتمل است:
- روالمند شدن (Routinization) اقتدار فرهومند، که با فاصله گرفتن از مبداء ظهور خود و بدل شدن به یکی از دو اقتدار سنّتی یا عقلانی و یا ترکیبی از آن دو عملی می گردد؛
- بروز بحران مشروعیت و تمسک جستن به دیگر منابع مشروعیت جهت مشروعیت یابی مجدد و رفع بحران
[13].

پی‌نوشت‌ها:

[1] . Power از ریشه لاتینیPotere به معنای To be able توانابودن - گرفته شده و عموما به دارایی، ظرفیت یا چیزی که به وسیله آن تأثیرگذاری بر دیگران میسر می گردد، اشاره دارد. نک:‌ Encyclopedia of Government & Politics
[2] Hans. J .Morgenthau . پایه گذار مکتب اصالت قدرت در علم سیاست است.
[3] . ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام (تهران،انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1370) ص598.
[4] . استیون لوکس، قدرت، ترجمه فرهنگ رجائی (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقاتفرهنگی، 1370) ص29.
[5] . برتراند راسل، قدرت، ترجمه نجف دریابندری (تهران، خوارزمی، 1361) ص12.
[6] . گوردن چایلد، انسان خود را می سازد، ترجمه احمد کریمی حکّاک و محمد هل اتایی ( تهران، کتابهای جیبی، 1354) ص183.
[7] . لوکس استیون، همان، ص33.
[8] . جهت دست یابی به بحث مبسوطی پیرامون مشروعیّت و اقتدارهای سه گانه نگاه کنید به:بخش سوم کتاب: وبر، م.اقتصاد و جامعه.
[9] . از ویژگی "نهادشکنی" اقتدار فرهومند به "جنبش کاریزمایی" تعبیر شده است.
[10] . در صورتی که اتلاق "اقتدار کاریزمایی" را بر مناسبات "فرمان - اطاعت" میان انبیای الهی و موالیان بپذیریم، در تعمیم ویژگی "قاعده ستیزی" بر این نوع اقتدار محل تردیداست. انبیا در عین سنت شکنی، خود بنیان گذار نظم و قاعده جدیدی برای مردم وجامعه خویش بوده اند.
[11] . ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری و دیگران (تهران، مولی، 1374) ص402-403.
[12] . تفاوت رهبران فرهومند با حاکمان مستبدی که بر پایه خوی تمامت خواهشان، حریصانهمطالبه بسط ید و سلطه مطلق می نمایند، اولاً: در اقبال و ادبار مردم نسبت به آناناست؛ ثانیاً: از آرمان و اهدافی که مطرح و تعقیب می کنند، قابل تشخیص است.
[13] .نک
Turner,B.S (1974) Weber &; Islam London (Pp.22-38).

منبع:فصلنامه حکومت اسلامی شماره 5



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.