نویسنده: هارون یحیی
مترجم: دکتر سید داود میرترابی
مترجم: دکتر سید داود میرترابی
افشاء و نقد فلسفه فراماسونری
شش سال قبل از تألیف کتاب حاضر در کتاب دیگری با عنوان نظم نوین ماسونری، تاریخ شهسواران معبد را با جزئیات دقیق مورد بررسی قرار دادیم به همین خاطر، اکنون به ذکر خلاصه ای اکتفاء می کنیم. با تحلیل ریشه های ماسونری و تأثیری که بر جهان دارد، به مفهوم «فراماسونری جهانی» دست می یابیم.
هر چند برخی تأکید دارند جنگهای صلیبی فقط یک لشکرکشی نظامی بود که به نام ایمان و اعتقاد مسیحی انجام گرفت. اما در واقع، این جنگها به خاطر منافع مادی رخ دادند. در دورانی که اروپا فقر و فلاکت گسترده ای را تجربه می کرد رفاه و ثروت شرق به ویژه مسلمانان در خاورمیانه اروپاییان را مجذوب می کرد. این تمایل، ظاهر مذهبی به خود گرفته و به نمادهای مسیحیت آراسته می شد هر چند در حقیقت طرح جنگهای صلیبی از دنیاپرستی ریشه می گرفت. و این دلیل تغییر ناگهانی سیاست مسیحیان اروپایی از سیاستهای صلح طلبانه در دوره های گذشته تاریخی، به سمت تهاجم نظامی بود.
بانی جنگهای صلیبی پاپ اروبان دوم بود. او در سال 1095 شورای عالی روحانیت را تشکیل داد که در آن دیگر از عقاید صلح طلبانه ی سابق مسیحیان خبری نبود. مبارزه برای بیرون کشیدن جبرانه ی سرزمینهای مقدس از دست مسلمانان، جنگ مقدس نامیده شد. به دنبال تشکیل شورای عالی روحانیت لشکر عظیمی از صلیبی ها فراهم آمد که از جنگجویان حرفه ای و ده ها هزار مردم عادی ترکیب یافته بود.
مورخین معتقدند عمل مخاطره آمیز پاپ اوربان دوم برای خنثی کردن کاندیداتوری رقیب خود بوده است. به علاوه، هر چند شاهان، شاهزادگان، اشراف زادگان و سایر اروپاییان با شور و هیجان از فرمان فراخوان پاپ استقبال کردند، اما نیت آنها اصولاً دنیوی بود. همانطور که دونالد کولر از دانشگاه ایلی نویز بیان کرده است: «شهسواران فرانسوی سرزمین های بیشتری می خواستند. بازرگانان ایتالیایی امیدوار بودند تجارت خود را به بنادر خاورمیانه گسترش دهند... تعداد زیای از مردم فقیر به خاطر فرار از مشقت زندگی معمول خود به لشگرکشی ملحق می شدند».(1) این جمعیت مال پرست و حریص در طول مسیر خود بسیاری از مسلمانان و حتی یهودیان را به امید یافتن طلا و جواهرات قتل عام کردند. صلیبی ها حتی شکم قربانیان خود را برای یافتن طلا و سنگهای قیمتی که احتمال می دادند قبل از مرگ بلعیده باشند می دریدند. طمع مادی صلیبی ها به حدی بود که آنها در جنگ صلیبی چهارم از غارت شهر مسیحی قسطنطنیه (استانبول کنونی) وقتی که برگهای طلایی را از دیوارنگارهای کلیسای ایاصوفیه می کندند کوچکترین تردیدی به خود راه ندادند.
این گروه رنگارنگ و ناهمگون که صلیبی ها نامیده می شدند، بعد از یک سفر سخت و طولانی و چپاول و قتل عام مسلمانان سرانجام به سال 1099 به اورشلیم رسیدند. بعد از اینکه، شهر پس از حدود پنج هفته محاصره سقوط کرد، صلیبی ها وارد آن شدند. آنها چنان وحشی گری از خود نشان دادند که جهان تاکنون به چشم خود ندیده است. تمام مسلمانان و یهودیان شهر از لبه ی تیغ گذشتند. به گفته یکی از مورخان «آنها تمام عرب های مسلمان و ترک هایی را که یافتند از زن و مرد کشتند».(2) یکی از صلیبی ها به نام ریموند Raymond از آگیل Aguiles، این وحشیگری را با افتخار چنین توصیف کرده است:
مناظری عالی مشاهده می شد. برخی از مردان ما (که دلرحم ترین آنها بودند) سر دشمنانشان را بریده بودند، برخی دیگر آنها را تیرباران می کردند تا از برجها به زیر افتند، دیگران با انداختن آنها در میان شعله ها باز هم آنها را شکنجه می کردند. تل هایی از سرها، دست ها و پاها در خیابان های شهر دیده می شد. باید از روی اجساد انسانها و اسبان راهی گشوده می شد. اما اینها در مقایسه با آنچه در معبد سلیمان ــ مکانی که مراسمات مذهبی اجراء می شد ــ اتفاق افتاده بود ناچیز می نمود... مردان در حالی راه می رفتند که خون تا زانوانشان و لگام اسبان بالا آمده بود.(3)
طی دو روز لشگر صلیبی ها حدود چهل هزار مسلمان را به وحشیانه ترین شکل کشتند.(4) پس از آن صلیبی ها بیت المقدس را پایتخت خود قرار داده و یک حکومت پادشاهی کاتولیک را تأسیس کردند که از مرزهای فلسطین تا انطاکیه امتداد داشت.
بعدها، صلیبی ها مبارزه ای را برای حفظ موقعیت خود در خاورمیانه آغاز کردند. آنها مجبور بودند به منظور حفظ حکومتی که تأسیس کرده بودند، آنرا سازماندهی کنند. به این خاطر، آنها فرقه های نظامی تشکیل دادند که تا قبل از آن مشابه آن وجود نداشت. اعضای این فرقه ها از اروپا به فلسطین می آمدند و در نوعی صومعه زندگی می کردند و در آنجا آموزشهای نظامی را برای جنگیدن با مسلمانان فرامی گرفتند.
به خصوص، یکی از این فرقه ها با دیگران تفاوت داشت و دچار دگرگونی هایی گردید که بر روند تاریخ تأثیر گذارد. این فرقه شهسواران معبد (تامپلیه ها) بود.
شهسواران معبد خود را «سربازان فقیر» می نامیدند، اما در مدت کوتاهی بسیار ثروتمند شدند. زائرین مسیحی، که از اروپا به فلسطین می آمدند، تحت کنترل کامل این فرقه بودند، و شهسواران معبد با پول آنها بسیار ثروتمند شدند. به علاوه، آنها برای نخستین بار یک سیستم اعتباری و چک شبیه بانک را به کار گرفتند. طبق نظر مؤلفین انگلیسی میکائیل بینت Michael Baigent و ریچارد لایف Richard Leigh، آنها نوعی نظام سرمایه داری قرون وسطایی را بنیان نهادند، و از طریق معاملاتی که بر پایه بهره یا ربا قرار داشت راه بانکداری مدرن را هموار کردند.(5)
شهسواران معبد، مسئول اصلی تهاجم صلیبی ها و قتل عام مسلمانان بودند. به همین دلیل صلاح الدین فرمانده ی بزرگ مسلمانان که لشگر صلیبی ها را در 1187 در نبرد حطین Hattin شکست داد و بیت المقدس را آزاد ساخت، با این که تعداد زیادی از مسیحیان را مورد عفو قرار داد، اما شهسواران معبد را به خاطر جنایاتی که مرتکب شده بودند محکوم به مرگ کرد. شهسواران معبد با وجود از دست دادن بیت المقدس، و تحمل تلفات سنگین، همچنان به حیان خود ادامه دادند. و علی رغم کاهش مستمر حضور مسیحیان در فلسطین، آنها قدرت خود را در اروپا افزایش دادند و ابتدا در فرانسه و سپس در سایر ممالک به حکومتی در درون یک حکومت تبدیل شدند.
شکی نیست که قدرت سیاسی آنها پادشاهان اروپایی را نگران ساخته بود. اما فقط جنبه سیاسی نبود که روحانیون مسیحی را نگران و ناراحت ساخته بود: فرقه به تدریج به عقاید مسیحیت مرتد شدند، و هنگامیکه در بیت المقدس بودند، اعتقادات مرموز و غریبی را برگزیدند. همچنین شایعاتی وجود داشت که آنها بر طبق این اعتقادات مراسم غریبی برگزار می کنند.
سرانجام، در سال 1307 فلیپ لو بل Philipe Le Bel پادشاه فرانسه تصمیم گرفت که اعضاء فرقه را دستگیر کند. برخی از آنها موفق به فرار شدند اما اکثر آنها دستگیر شدند. پاپ کلمنت پنجم Pap Clement V نیز به این پاکسازی ملحق گردید. بسیاری از شهسواران معبد، بعد از بازجویی و محاکمه های طولانی به انحرافات خود اعتراف، و پذیرفتند که از عقاید مسیحیت دست برداشته و در اجتماعات خود به حضرت مسیح اهانت کرده اند. سرانجام، در سال 1314 به دستور کلیسا و پادشاه، رهبران شهسواران معبد، که استاد اعظم نامیده می شدند و سرکرده آنها به نام ژاک دموله Jacques de Molay اعدام شدند و مابقی به زندان افتادند و فرقه متلاشی گشت و در ظاهر از بین رفت.
برخی از مورخین تمایل دارند که محاکمه ی شهسواران معبد را به عنوان توطئه ای از طرف پادشاه فرانسه قلمداد کنند، و شوالیه ها را از اتهامات تبرئه کنند. اما، این تفسیر از چند جنبه مردود است. مورخ مشهور انگلیسی، نستا. اچ. وبستر Nesta. H. Webster که اطلاعات فراوانی در مورد تاریخچه ی تشکیلات خفیه دارد، این ابعاد را در کتاب خود به نام «انجمن های سری و جنبش های ضد حکومت» تجزیه و تحلیل کرده است. طبق نظر وبستر، تمایل به تبرئه شهسواران معبد از اعتقادات منحرفی که طی محاکمه به آن اعتراف کردند بی مورد است. اولاً، در طی محاکمه، برخلاف ادعای رایج، همه ی شهسواران معبد شکنجه نشدند.
از طرفی، آیا می توان تصور کرد که اعترافات شوالیه ها به طور کامل در اثر تخیلاتی باشد که انسانها تحت تأثیر شکنجه از خود می سازند؟ واقعاً مشکل است قبول کنیم توصیفاتی که از جزئیات مراسم پذیرش داوطلب از سوی افراد در کشورهای گوناگون ارائه شده و با وجودی که از لحاظ جمله بندی متفاوتند اما همگی دقیقاً مشابه یکدیگرند، کاملاً جعلی و خودساخته باشند. اگر قربانیان این مطالب را خود ساخته بودند بطور قطع با یکدیگر متناقض بودند. آنها در زیر شکنجه برای راضی کردن بازپرس خود، اجرا شدن هر نوع مناسک عجیب و غریب و غیرعادی را فریاد می زدند. اما برعکس، به نظر می رسد که تمام آنها، کم و بیش مراسم مشابهی را با ریزه کاری های مشخص توصیف کرده اند، که نشان دهنده ی شخصیت گوینده می باشد و تمام داستانها در اصل با هم تطابق دارند.(6)
به هر حال، محاکمه ی شهسواران معبد با انهدام فرقه خاتمه یافت. اما، هر چند فرقه ظاهراً منهدم شد، اما در واقع از بین نرفت. در طی توقیف سریع سال 1307 برخی از شهسواران معبد گریختند و موفق شدند که خود را مخفی کنند. طبق فرضیه ای که بر اساس مدارک تاریخی مختلف شکل گرفته است تعداد زیادی از آنها به اسکاتلند پناهنده شدند. یعنی به تنها سرزمین سلطنتی اروپا که هنوز در قرن چهاردهم، اقتدار کلیسا را به رسمیت نشناخته بود. در آنجا آنها تحت حمایت پادشاه اسکاتلند روبرت بروس Robert The Bruce تجدید سازمان کردند. مدتی بعد آنها روش مناسی برای مخغی شدن یافتند که توسط آن به حیات سری و مخفیانه خود ادامه می دادند: آنها به مهمترین صنف در جزایر قرون وسطی انگلستان یعنی لژ بنایان رخنه کردند و سرانجام کاملاً این لژها را تحت کنترل خود درآوردند.(7)
با شروع عصر مدرن لژ بنایان نام خود را به "لژهای ماسونی" تغییر دادند. آیین اسکاتلندی قدیمی ترین شاخه ی فراماسونری است و تاریخ آن به اوایل قرن چهاردهم زمانی که شهسواران معبد به اسکاتلند پناهنده شدند بازمی گردد. و نامهایی که به بالاترین مقامها در آیین اسکاتلندی داده می شود همان عناوینی است که سده های پیشین به شوالیه های فرقه ی شهسواران معبد داده می شد و تا امروز نیز از آنها استفاده می شود.
به طور خلاصه، شهسواران معبد از بین نرفتند، بلکه فلسفه، عقاید و شعائر آنها تحت پوشش فراماسونری همچنان باقی مانده است. مدارک تاریخی متعددی از این فرضیه حمایت می کنند و امروزه تعداد زیادی از مورخین غربی چه فراماسون باشند و چه نباشند آنرا پذیرفته اند. ما در کتاب «نظم نوین فراماسونری» این مدارک را دقیقاً مورد بررسی قرار داده ایم. فرضیه ای که ریشه ی ماسونری را به شهسواران معبد می رساند اغلب در نشریاتی که ماسونها برای اعضاء خود منتشر می کنند آورده شده است. فراماسونها با این عقیده موافقت زیادی دارند. یکی از این نشریات که معمار سنان Minar Sinan (نشریه ی فراماسونری ترکیه) نامیده می شود، ارتباط بین فرقه شهسواران معبد و فراماسونری را این چنین بیان کرده است:
«در سال 1312، وقتی پادشاه فرانسه، زیر فشار کلیسا، فرقه ی شهسواران معبد را منحل کرد و دارایی آنها را به شوالیه های سنت جان در اورشلیم واگذار کرد، فعالیت شهسواران معبد متوقف نگردید اکثریت شهسواران معبد به لژهای فراماسونری که در آن زمان در اروپا فعالیت می کردند پناهنده شدند. رهبر شهسواران معبد مابیناک Mabeignac، یا معدودی از اعضاء، تحت حمایت بنایی با نام مک بناش Benach Mac، در اسکاتلند پناه گرفتند. پادشاه اسکاتلند روبرت روبوس، آنها را پذیرفت و به آنها اجازه داد که نفوذ زیادی در لژهای ماسونی اسکاتلند پیدا کنند. در نتیجه لژهای اسکاتلند از نظر صنفی و عقیدتی اهمیت فوق العاده ای پیدا کردند.
امروزه فراماسونها از مک بناش با احترام یاد می کنند. ماسونهای اسکاتلند که وارث شهسواران معبد بودند، سالها بعد آنرا به فرانسه باز گرداندند و در آنجا پایه های آیینی را استوار کردند که به عنوان آیین اسکاتلند شناخته می شود».(8)
مجله ی فراماسونری ترکیه، «معمار سنان» اطلاعات فراوان دیگری در مورد ارتباط بین فرقه شهسواران معبد و فراماسونری ارائه می دهد. در مقاله ای با عنوان «شهسواران معبد و فراماسونری» ذکر می کند که «آداب و مراسم پذیرش در فرقه ی شهسواران معبد شبیه به فراماسونری کنونی است».(9) بر طبق همین مقاله اعضاء فرقه شهسواران معبد هم مانند ماسونری یکدیگر را برادر خطاب می کردند.(10) در انتهای مقاله می خوانیم:
فرقه شهسواران معبد و سازمان ماسونری تأثیر چشمگیری بر یکدیگر گذاشته اند. مناسک صنفی به قدری شبیه هم هستند که به نظر می رسد از شهسواران معبد تقلید شده باشد. از این نظر ماسونها تا حد زیادی خود را به شهسواران معبد مربوط می دانند و می توان گفت آنچه به عنوان علوم خفیه (سری) اصل ماسونری معروف است از شهسواران معبد به آنها به ارث رسیده است. به طور خلاصه ماسونری و خط مش عضوگیری سری متعلق به شهسواران معبد بوده و نقطه ی پایانی آن متعلق به فرماسونها می باشد».(11)
نهایتاً واضح است که ریشه های فراماسونری به فرقه ی شهسواران معبد بازمی گردد و ماسونها فلسفه ی این فرقه را پذیرفته اند. ماسونها خود این مطلب را قبول دارند. البته مطمئناً نکته ی مهم برای بحث ما ماهیت این فلسفه است. چرا شهسواران معبد نسبت به مسیحیت مرتد شده و به یک فرقه ی بدعت گذار تبدیل شدند؟ آژانس ماسونری چه تأثیری بر کلیت و قلمرو فلسفه ی مورد قبول شهسواران معبد گذارده است؟
بر اساس فرضیه ی آنها شهسواران معبد وقتی که در اورشلیم بودند دچار تغییرات زیادی شدند. آنها به جای عقاید مسیحیت، اعتقادات دیگری را پذیرفتند و ریشه ی این تغییر رازی بود که آنها در معبد سلیمان در بیت المقدس جایی که در خرابه های آن دست به کاوش زده بودند یافتند. نویسندگان توضیح می دهند که شهسواران معبد نقش خود به عنوان محافظین زائرین مسیحی که از فلسطین دیدار می کردند را به عنوان پوششی به کار می گرفتند. اما هدف واقعی آنها کاملاً متفاوت بود:
... مدرکی وجود ندارد که شهسواران معبد نخستین، از زائرین محافظت کرده باشند، اما از طرف دیگر ما بلافاصله مدارک قطعی یافتیم که آنها در زیر خرابه های معبد هیرود دست به حفاری های گسترده ای زده اند... .(12) مؤلفین کتاب کلید حیرام تنها کسانی نیستند که مدارکی در این مورد یافته اند. مورخ فرانسوی گوتان دولافورژ Gaetan de la Forge نیز همین عقیده را دارد:
وظیفه واقعی نه شوالیه، تجسس در منطقه به منظور به دست آوردن آثار مقدس و دست نوشته های اسرارآمیز یهودیت و مصر باستان بود.(13)
در اواخر قرن نوزدهم چارلز ویلسون از رسته ی ها و مهندسین سلطنتی، پژوهشهای باستان شناسی را در اورشلیم آغاز کرد. او به این نتیجه رسید که شهسواران معبد برای مطالعه ویرانه های معبد به اورشلیم آمده اند. ویلسون به نشانه هایی از حفاری و کاوش در زیر پایه های معبد برخورد کرد و نتیجه گرفت که این کار توسط ابزارهایی انجام گرفته که متعلق به شهسواران معبد بوده است. این اقلام هنوز در کلکسیون روبرت برایدون صاحب گسترده ترین آرشیو اطلاعاتی در مورد شهسواران معبد وجود دارد.(14)
نویسندگان کتاب کلید حیرام معتقدند که این کاوشهای شهسواران معبد بدون نتیجه نبوده است و فرقه در اورشلیم آثار مقدس خاصی کشف کرده است که دیدگاه آنها نسبت به جهان را تغییر داده است. محققین بسیاری نیز همین عقیده را دارند. آنجا چیزی وجود داشته که موجب گردیده شهسواران معبد علی رغم این واقعیت که قبلاً مسیحی بوده اند و از یک بخش مسیحی نشین جهان آمده اند، مجموعه عقاید و فلسفه ای را بپذیرند که کاملاً با مسیحیت تفاوت داشته باشد، آیین های بدعت گذارانه و تشریفات جادوی سیاه را انجام دهند.
طبق نظر بسیاری از محققین این «چیز» کابالا بوده است.
معنی لغوی کابالا «سنت شفاهی» است. فرهنگ های لغت و دایرة المعارفها آنرا شاخه ای محرمانه و اسرارآمیز از یهودیت می دانند. طبق این تعریف کابالا در مورد معانی نهانی تورات و سایر نوشتجات مذهبی یهودیت تحقیق می کند. اما وقتی ما مسأله را دقیق تر بررسی می کنیم متوجه می شویم که واقعیت کاملاً چیز دیگری است. این حقایق ما را به این نتیجه می رساند که کابالا ساختاری است که ریشه در الحادی و بت پرستی؛ که قبل از تورات وجود داشته دارد و با نزول تورات در میان یهودیان رایج شده است.
این حقیقت جالب توجه در مورد کابالا، در منبعی به همان اندازه جالب و قابل توجه توضیح داده شده است. مرات ازکان Murat Ozgan، یک فراماسون ترک، مطلب زیر را در کتاب خود به نام «فراماسونری چیست و به چه چیز شبیه است؟» آورده است:
ما دقیقاً نمی دانیم که کابالا از کجا آمده یا چطور ایجاد شده است. این یک نام کلی برای یک فلسفه ی منحصر به فرد رمزآمیز و باطنی با اصول ماوراءطبیعی است که خویشاوندی فوق العاده ای با دین یهود دارد. و از آن به عنوان عرفان یهودی نام برد می شود اما برخی از ویژگی های آن نشان می دهد که بسیار قبل از تورات به وجود آمده است.(15)
مورخ فرانسوی به نام گوگنو دموسو Gougenot des Mousseaux توضیح می دهد که کابالا عملاً کهن تر از یهودیت است (16).
مورخ یهودی به نام، تئودور ریناخ Theodore Reinach می گوید که کابالا «یک سم بی صدا بود که وارد عروق یهودیت گردید و تمام آنرا آلوده است»(17) سلیمان ریناخ، کابالا را اینطور توصیف کرده است: «یکی از بدترین انحرافات ذهن بشر».(18)
دلیل ریناخ برای اینکه کابالا یکی از بدترین انحرافات ذهن بشر است، این است که تعالیم آن به شدت با جادوگری ارتباط دارد. هزاران سال، کابالا سنگ بنای هر نوع مراسم جادوگری بود. اعتقاد بر این بود که خاخام هایی که کابالا را مطالعه کنند، دارای قدرت عظیم جادوگری می گردند. خیلی از غیر یهودیان هم تحت تأثیر کابالا قرار گرفتند و سعی می کردند با به کار بردن تعالیم ان به جادوگری بپردازند. گرایش به امور اسرار آمیز که در اواخر قرون وسطی در اروپا به اوج رسید و به ویژه به صورت کیمیاگری نمود پیدا کرد تا حد زیادی در کابالا ریشه داشت.
نکته ی عجیب این است که یهودیت یک دین یکتاپرستی است و با نزول تورات به موسی (ع) آغاز گردیده است. اما، در این دین، ساختاری که کابالا نامیده می شود به وجود آمده که اصول جادوگری را که توسط دین ممنوع شده پذیرفته است. این موضوع آنچه را که در بالا ذکر کردیم اثبات می کند و نشان می دهد که کابالا در واقع عاملی است که از خارج وارد یهودیت شده است.
اما، منشأ این عامل کجاست؟
مورخ یهودی به نام فیبر اولیوت Faber d Olivet می گوید که کابالا از مصر باستان آمده است. طبق نظر این نویسنده ریشه های کابالا به مصر باستان بازمی گردد. کابالا سنتی بود که برخی از رهبران بنی اسرائیل در مصر باستان آموختند و به صورت شفاهی نسل به نسل منتقل گردید.(19)
به همین دلیل، ما باید برای یافتن منشاء اصلی زنجیره ی کابالا ــ شهسواران معبد ــ فراماسونری نگاهی به مصر باستان داشته باشیم.
یکی از منابع اطلاعات ما در مورد مصر باستان کتیبه های به جای مانده از آن است. این کتیبه ها در قرن نوزدهم کشف شدند، و بعد از تلاش بسیار، الفبای مصری رمزگشایی شد و اطلاعات بسیاری در مورد این کشور در اختیار ما گذارد. اما چون این کتیبه ها توسط مورخین رسمی حکومتی نگاشته شده است، مملو از توصیفات متعصبانه ایست که برای تمجید و ستایش حکومت آورده شده اند.
البته، برای ما، بهترین منبع کسب اطلاعات در این مورد قرآن است.
در قرآن، در داستان موسی، اطلاعات مهمی در مورد نظام مصر به ما داده می شود. آیات نشان می دهند که دو کانون مهم قدرت در مصر وجود داشت: فرعون و شورای داخلی فرعون. این شورا تأثیر مهمی بر فرعون داشت، فرعون اغلب با آنها مشورت می کرد و گاهی از پیشنهادات آنها پیروی می کرد. آیاتی که در زیر آورد شده تأثیر این شورا بر فرعون را نشان می دهند:
و موسی خطاب کرد: «ای فرعون! محققاً، منم فرستاده ای از سوی پروردگار عالمیان سزاوار آنم که بر خدا چیزی جز حق (به خلق) نگویم* من دلیلی بس روشن از جانب پروردگارتان برای شما آوردم پس (تو ای فرعون!) بنی اسرائیل را با من بفرست.»*
(فرعون) پاسخ داد: «اگر دلیلی (برای صدق خود در دعوی رسالت داری) پس اگر راست می گویی آن را بیاور* پس (موسی، هم) عصای خود را بیفکند، و ناگاه (آن عصا) اژدهایی پدیدار گردید* و دست خود را (از جیب) برآورد و ناگاه بینندگان را آفتابی تابان بود* گروهی از قوم فرعون گفتند: «بی شک این (شخص) ساحری (سخت ماهرو) دانا است.* اراده ی آن دارد که شما را از سرزمین خود بیرون کند. اکنون (در کار او) چه دستوری می دهید؟* (قوم به فرعون) گفتند* «موسی و برادرش هارون را (زمانی) باز دار و اشخاصی را به شهرها بفرست* تا هر ساحری (زبردست) دانایی را به حضور تو جمع آورند. (اعراف: 112ــ 104).
باید توجه شود شورایی که در این آیات ذکر گردیده، شورایی است که فرعون را راهنمایی کرده، سپس علیه موسی تحریک می کند و روشهای خاصی را به او توصیه می نماید اگر در اسناد تاریخ مصر جستجو کنیم، متوجه می شویم که این شورا، از دو بخش اصلی تشکیل می شود: سپاهیان و کاهنان.
لازم نیست که در مورد اهمیت سپاهیان توضیح دهیم؛ چون اصل قدرت نظامی رژیم فراعنه از آن بود. اما، باید در مورد نقش کاهنان دقت بیشتری به خرج دهیم. کاهنان مصر باستان به طبقه ای متعلق بودند که قرآن از آنها به عنوان جادوگران نام برده است. آنها مظهر آیینی بودند که از رژیم حمایت می کرد. اعتقاد بر این بود که آنها قدرتهای ویژه ای داشتند و در درون زمامداری فراعنه موقعیت خود را تضمین می کردند. این طبقه که در اسناد مصری به نام «کاهنان آمون» شناخته می شوند. توجه خود را به تعلیم و انجام جادوگری و آیین الحادی خود معطوف کرده بودند و علاوه بر این علوم مختلفی از جمله ستاره شناسی ریاضیات و هندسه را نیز مطالعه می کردند.
این طبقه از کاهنان یک فرقه بسته و سری بودند که دانش خاصی در اختیار داشتند. چنین فرقه هایی عموماً به عنوان سازمانهای علوم خفیه شناخته می شوند. در مجله ای به نام ماسون درگیزی (نشریه ی ماسونی) که در بین ماسونهای ترکیه توزیع می گردد، بیان شده که ریشه های فراماسونری به این نوع فرقه علوم خفیه بازمی گردد و به خصوص از کاهنان مصر باستان نام برده شده است:
با رشد تفکر در انسان، علم پیشرفت کرده و با پیشرفت علم تعداد رموز در دانستنی های یک سیستم خفیه افزایش می یابد. در طی این پیشرفت، این بنگاه های علوم خفیه که ابتدا در شرق در چین و تبت به وجود آمده و سپس به هند، بین النهرین و مصر گسترش یافتند، پایه های یک دانش روحانی را بنا نهادند که هزاران سال به کار گرفته شد و پایه های قدرت کاهنان مصر را تشکیل داد.(20)
بین فلسفه ی خفیه کاهنان مصر باستان و فراماسونهای کنونی آیا می تواند ارتباطی وجود داشته باشد؟ مصر باستان ــ نمونه ی کلاسیک از یک ساختار سیاسی خداشناس در قرآن ــ که هزاران سال پیش از بین رفته است. آیا می تواند امروزه تأثیری داشته باشد؟
برای پیدا کردن پاسخ این سؤالات، ما باید عقاید کاهنان مصر باستان در مورد منشاء جهان و حیات را بررسی کنیم.
مصریان معتقد بودند که ماده همواره موجود بوده است؛ برای آنها این طرز فکر که خداوند چیزی را از نیستی مطلق خلق کند غیرمنطقی می نمود. آنها بر این عقیده بودند که جهان هنگامی آغاز گردید که نظم از آشوب نمایان گردید، و آنچه تا قبل از آن وجود داشت نبرد بین نیروهای نظم دهنده و بی نظمی بود... این حالت آشوب را نون NUN می نامیدند و همانند توصیف سومریان... معتقد بودند... مغاکی تاریک، بی آفتاب، دارای آب با نیروی خلاق درون آن بود که دستور شروع نظم را صادر کرد. این نیروی خفته در جوهر آشوب نمی دانست که وجود دارد بلکه یک امکان، یک پتانسیل بود که درون بی برنامگی آشوب تنیده شده بود.(21)
هماهنگی و سازگاری عقایدی که توصیف گردید با نظرات تشکیلات ماتریالیستی کنونی قابل توجه است. نظراتی که در مجامع علمی با اصطلاحاتی مانند: «فرضیه ی تکامل»، «فرضیه ی آشوب» و «سازماندهی ذاتی ماده» بیان می گردند. لایت و لوماس بحث خود را اینگونه ادامه می دهند:
این توصیف از خلقت به طرز شگفت انگیزی با دیدگاه علوم جدید مطابقت دارد به خصوص با «فرضیه آشوب» که طرحهای پیچیده ای را شامل می گردد که طبق قواعد ریاضیات و طی اتفاقات کاملآً بی نظم شکل گرفته و تکرار می گردند.(22)
نایت و لوماس ادعا می کنند که بین عقاید مصریان باستان و علم جدید سازگاری وجود دارد اما منظور آنها از علم جدید (که ما بر آن تأکید داریم) مفاهیم ماتریالیستی مثل فرضیه ی تکامل یا فرضیه ی آشوب است. با وجود این که این فرضیه ها هیچ اساس علمی ندارند، طی دو قرن گذشته، به زور به حوزه ی علم تحمیل شده اند و از نظر علمی موجه نشان داده شده اند. (در بخش های آینده ما به بررسی کسانی می پردازیم که این فرضیه ها را به جهان علم تحمیل کرده اند.)
اینک، ما به نقطه ی حساسی در این بخش از کتاب رسیده ایم. اجازه دهید آنچه را که تاکنون کشف کرده ایم خلاصه کنیم:
1ــ ما بحث را با بررسی فرقه ی شهسواران معبد که تصور می شود منشأ ماسونری است شروع کردیم. دیدیم که هر چند فرقه ی شهسواران معبد به عنوان یک فرقه ی مسیحی شکل گرفت. اما آنها تحت تأثیر برخی مکتب و آموزه های سری که در اورشلیم کشف کرده بودند قرار گرفته و کاملاً نسبت به مسیحیت مرتد شده و به یک سازمان ضد مذهب که مراسم بدعت گذارانه انجام می دهند تبدیل شدند.
2ــ وقتی پرسیدیم که این تعلیمات که بر شهسواران معبد تأثیر گذارد چه بود فهمیدیم که در حقیقت چیزی به جز کابالا نبوده است.
3ــ وقتی کابالا را بررسی کردیم، مدارکی به دست آوردیم که نشان می داد هر چقدر هم که کابالا شبیه عرفان یهودیت باشد، در واقع مکتب و آموزه های الحادی کهن تر از یهودیت است که بعدها به آن وارد گردیده و ریشه های واقعی آن به مصر باستان برمی گردد.
4ــ مصر باستان تحت سیطره ی نظام الحادی فراعنه بود و ما در آنجا عقیده ای را یافتیم که پایه فلسفه های الحادی مدرن را تشکیل می دهد: که جهان به خودی خود موجود بوده و بر اساس احتمال تکامل می یابد.
مجموع این واقعیات تصویر جالبی را ترسیم می کنند. آیا رونق داشتن فلسفه ی کاهنان مصر باستان در زمان حال اتفاقی است یا ردپاهای آشکار یک زنجیره (کابالا ــ شهسواران معبد ــ ماسونری) مسئول حفظ تفوق این فلسفه تا این زمان است؟
آیا ممکن است ماسونها که از قرن هجدهم اثر خود را بر تاریخ جهان به جا گذاشته اند موجب بروز انقلابها، ترویج فلسفه ها و نظامهای سیاسی گشته اند وارثین جادوگران مصر باستان باشند؟
برای آنکه پاسخهای شفافتری برای این سؤالات بیابیم، باید در ابتدا حوادث تاریخی را که هم اینک به طور کلی بیان کردیم به طور دقیق مورد بررسی قرار دهیم.
کلیسای معروف به «رزلین شاپل» نزدیک ادینبورگ در اسکاتلند بعنوان نمادی از عقاید الحادی و بدعت گذارانه شهسواران معبد شناخته می شود. جانشینان آنها یعنی ماسون ها و روزی کراسین ها در هنگام ساخت این بنا از نمادهایی که نشان دهنده ی فلسفه ی الحادی و آنها بود بهره بردند.
در یک نشریه ی ماسونی ترکیه به نام معمار سنان، منشأ ماسونی و اجزاء الحادی این کلیسا این گونه بیان شده است: «متقاعد کننده ترین دلیل اتحاد شهسواران معبد و ماسون ها در اسکاتلند قلعه و کلیسای کوچکی است که در دهکده رزلین، واقع در 10 کیلومتری جنوب ادینبورگ و 15 کیلومتری مرکز باستانی شهسواران معبد در بالانترودوگ قرار دارد. شهسواران معبد در این ناحیه و در این قلعه بویژه بعد از 1312 تحت حمایت بارون سنت کلر می زیستند... . کلیسا بین سالهای 48 ــ 1446 توسط سر ویلیام سنت کلر که یکی از برجسته ترین اشراف زادگان دوران خود در اسکاتلند و حتی اروپا بود، بنا گردید. ماسون ها و فرقه روزی کراسین ها در ساخت آن کوشیدند. معمار اصلی این بنا، استاد اعظم شهسواران معبد سر ویلیام سنت کلر بود، که معماران دوره گرد و سنگ تراشان را از سراسر اروپا جمع کرد و در نزدیک دهکده ی رزلین خانه های جدیدی بنا شد و لژی در آن افتتاح گردید... .
نقشه و دکوراسیون کلیسا منحصر به فرد است. نمونه دیگری از آن در اسکاتلند یا حتی اروپا وجود ندارد. این کلیسا بخوبی فضای معبد هیرود را بخود گرفته و هر قسمت از آن با نمادهای ماسونی تزیین شده است. از این نمادها نقش برجسته های روی دیوارها و طاق نماها که سر حیرام و قاتل او را تصویر می کنند نقش برجسته مراسم عضویت فرد جدید، و سنگ تاج های طاق نماها و پرگارها را می توان دید. بجز این واقعیت، کلیسا به سبک الحادی واضحی از مصری، عبری، سبک گوتیک، نرماندی، سلتیک، اسکاندیناوی و اجزاء معماری شهسواران معبد و ماسونی احداث گردیده است و شامل نمونه های عالی سنگ کاری می باشد. یکی از جالب ترین متدهای آن تزیین سرستون ها با نقش کاکتوس و ذرت علاوه بر اشکال گیاهی متفاوت دیگری است... .
عناصر الحادی فراوانی در تزیین داخل کلیسا به کار رفته است، کشیشی در مورد مراسم غسل تعمیدی که برای بارون زرلین در سال 1589، انجام گرفته گزارشی تدوین کرده و در آن این چنین اعتراض کرده است: «از آنجا که کلیسا آکنده از بت است هیچ جای مناسبی برای انجام مراسم وجود ندارد». در اثر فشارهایی که بر بارون اولیور وارد آمد در 31 اگوست 1592 محراب کلیسا که سبک الحادی داشت تخریب گردید.
منبع: فراماسونری جهانی
صلیبی ها
نقطه اشتراک اکثریت مورخینی که در مورد فراماسونری قلم زنی کرده اند این است که منشاء سازمان به جنگهای صلیبی بازمی گردد. در واقع، هر چند ماسونری بطور رسمی در اوایل قرن هجدهم، در انگلستان تشکیل یافته و شناخته شد، اما ریشه های سازمان به جنگهای صلیبی در قرن دوازدهم بازمی گردد. در مرکز این حکایت مشهور، فرقه ای از صلیبی ها به نام شهسواران معبد قرار گرفته اند.شش سال قبل از تألیف کتاب حاضر در کتاب دیگری با عنوان نظم نوین ماسونری، تاریخ شهسواران معبد را با جزئیات دقیق مورد بررسی قرار دادیم به همین خاطر، اکنون به ذکر خلاصه ای اکتفاء می کنیم. با تحلیل ریشه های ماسونری و تأثیری که بر جهان دارد، به مفهوم «فراماسونری جهانی» دست می یابیم.
هر چند برخی تأکید دارند جنگهای صلیبی فقط یک لشکرکشی نظامی بود که به نام ایمان و اعتقاد مسیحی انجام گرفت. اما در واقع، این جنگها به خاطر منافع مادی رخ دادند. در دورانی که اروپا فقر و فلاکت گسترده ای را تجربه می کرد رفاه و ثروت شرق به ویژه مسلمانان در خاورمیانه اروپاییان را مجذوب می کرد. این تمایل، ظاهر مذهبی به خود گرفته و به نمادهای مسیحیت آراسته می شد هر چند در حقیقت طرح جنگهای صلیبی از دنیاپرستی ریشه می گرفت. و این دلیل تغییر ناگهانی سیاست مسیحیان اروپایی از سیاستهای صلح طلبانه در دوره های گذشته تاریخی، به سمت تهاجم نظامی بود.
بانی جنگهای صلیبی پاپ اروبان دوم بود. او در سال 1095 شورای عالی روحانیت را تشکیل داد که در آن دیگر از عقاید صلح طلبانه ی سابق مسیحیان خبری نبود. مبارزه برای بیرون کشیدن جبرانه ی سرزمینهای مقدس از دست مسلمانان، جنگ مقدس نامیده شد. به دنبال تشکیل شورای عالی روحانیت لشکر عظیمی از صلیبی ها فراهم آمد که از جنگجویان حرفه ای و ده ها هزار مردم عادی ترکیب یافته بود.
مورخین معتقدند عمل مخاطره آمیز پاپ اوربان دوم برای خنثی کردن کاندیداتوری رقیب خود بوده است. به علاوه، هر چند شاهان، شاهزادگان، اشراف زادگان و سایر اروپاییان با شور و هیجان از فرمان فراخوان پاپ استقبال کردند، اما نیت آنها اصولاً دنیوی بود. همانطور که دونالد کولر از دانشگاه ایلی نویز بیان کرده است: «شهسواران فرانسوی سرزمین های بیشتری می خواستند. بازرگانان ایتالیایی امیدوار بودند تجارت خود را به بنادر خاورمیانه گسترش دهند... تعداد زیای از مردم فقیر به خاطر فرار از مشقت زندگی معمول خود به لشگرکشی ملحق می شدند».(1) این جمعیت مال پرست و حریص در طول مسیر خود بسیاری از مسلمانان و حتی یهودیان را به امید یافتن طلا و جواهرات قتل عام کردند. صلیبی ها حتی شکم قربانیان خود را برای یافتن طلا و سنگهای قیمتی که احتمال می دادند قبل از مرگ بلعیده باشند می دریدند. طمع مادی صلیبی ها به حدی بود که آنها در جنگ صلیبی چهارم از غارت شهر مسیحی قسطنطنیه (استانبول کنونی) وقتی که برگهای طلایی را از دیوارنگارهای کلیسای ایاصوفیه می کندند کوچکترین تردیدی به خود راه ندادند.
این گروه رنگارنگ و ناهمگون که صلیبی ها نامیده می شدند، بعد از یک سفر سخت و طولانی و چپاول و قتل عام مسلمانان سرانجام به سال 1099 به اورشلیم رسیدند. بعد از اینکه، شهر پس از حدود پنج هفته محاصره سقوط کرد، صلیبی ها وارد آن شدند. آنها چنان وحشی گری از خود نشان دادند که جهان تاکنون به چشم خود ندیده است. تمام مسلمانان و یهودیان شهر از لبه ی تیغ گذشتند. به گفته یکی از مورخان «آنها تمام عرب های مسلمان و ترک هایی را که یافتند از زن و مرد کشتند».(2) یکی از صلیبی ها به نام ریموند Raymond از آگیل Aguiles، این وحشیگری را با افتخار چنین توصیف کرده است:
مناظری عالی مشاهده می شد. برخی از مردان ما (که دلرحم ترین آنها بودند) سر دشمنانشان را بریده بودند، برخی دیگر آنها را تیرباران می کردند تا از برجها به زیر افتند، دیگران با انداختن آنها در میان شعله ها باز هم آنها را شکنجه می کردند. تل هایی از سرها، دست ها و پاها در خیابان های شهر دیده می شد. باید از روی اجساد انسانها و اسبان راهی گشوده می شد. اما اینها در مقایسه با آنچه در معبد سلیمان ــ مکانی که مراسمات مذهبی اجراء می شد ــ اتفاق افتاده بود ناچیز می نمود... مردان در حالی راه می رفتند که خون تا زانوانشان و لگام اسبان بالا آمده بود.(3)
طی دو روز لشگر صلیبی ها حدود چهل هزار مسلمان را به وحشیانه ترین شکل کشتند.(4) پس از آن صلیبی ها بیت المقدس را پایتخت خود قرار داده و یک حکومت پادشاهی کاتولیک را تأسیس کردند که از مرزهای فلسطین تا انطاکیه امتداد داشت.
بعدها، صلیبی ها مبارزه ای را برای حفظ موقعیت خود در خاورمیانه آغاز کردند. آنها مجبور بودند به منظور حفظ حکومتی که تأسیس کرده بودند، آنرا سازماندهی کنند. به این خاطر، آنها فرقه های نظامی تشکیل دادند که تا قبل از آن مشابه آن وجود نداشت. اعضای این فرقه ها از اروپا به فلسطین می آمدند و در نوعی صومعه زندگی می کردند و در آنجا آموزشهای نظامی را برای جنگیدن با مسلمانان فرامی گرفتند.
به خصوص، یکی از این فرقه ها با دیگران تفاوت داشت و دچار دگرگونی هایی گردید که بر روند تاریخ تأثیر گذارد. این فرقه شهسواران معبد (تامپلیه ها) بود.
شهسواران معبد
شهسواران معبد، با نام کامل، سربازان فقیر عیسی مسیح و معبد سلیمان، به سال 1118، شکل گرفتند. که 20 سال بعد از اشغال بیت المقدس به دست صلیبی ها بود. مؤسسین فرقه دو شوالیه ی فرانسوی به نام هوق دپایو Hugh de Payens و گادفری دسنت اُمر Godfery de St. Omer بودند. در ابتدا، این فرقه تنها نُه عضو داشت، اما به تدریج گسترش یافت. دلیل آن که آنها در نام خود معبد سلیمان را به کار می بردند این بود که محلی را که به عنوان پایگاه خود برگزیده بودند کوهی بود که ویرانه های این معبد در آن قرار داشت. این همان جایی است که قبة الصخره قرار دارد.شهسواران معبد خود را «سربازان فقیر» می نامیدند، اما در مدت کوتاهی بسیار ثروتمند شدند. زائرین مسیحی، که از اروپا به فلسطین می آمدند، تحت کنترل کامل این فرقه بودند، و شهسواران معبد با پول آنها بسیار ثروتمند شدند. به علاوه، آنها برای نخستین بار یک سیستم اعتباری و چک شبیه بانک را به کار گرفتند. طبق نظر مؤلفین انگلیسی میکائیل بینت Michael Baigent و ریچارد لایف Richard Leigh، آنها نوعی نظام سرمایه داری قرون وسطایی را بنیان نهادند، و از طریق معاملاتی که بر پایه بهره یا ربا قرار داشت راه بانکداری مدرن را هموار کردند.(5)
شهسواران معبد، مسئول اصلی تهاجم صلیبی ها و قتل عام مسلمانان بودند. به همین دلیل صلاح الدین فرمانده ی بزرگ مسلمانان که لشگر صلیبی ها را در 1187 در نبرد حطین Hattin شکست داد و بیت المقدس را آزاد ساخت، با این که تعداد زیادی از مسیحیان را مورد عفو قرار داد، اما شهسواران معبد را به خاطر جنایاتی که مرتکب شده بودند محکوم به مرگ کرد. شهسواران معبد با وجود از دست دادن بیت المقدس، و تحمل تلفات سنگین، همچنان به حیان خود ادامه دادند. و علی رغم کاهش مستمر حضور مسیحیان در فلسطین، آنها قدرت خود را در اروپا افزایش دادند و ابتدا در فرانسه و سپس در سایر ممالک به حکومتی در درون یک حکومت تبدیل شدند.
شکی نیست که قدرت سیاسی آنها پادشاهان اروپایی را نگران ساخته بود. اما فقط جنبه سیاسی نبود که روحانیون مسیحی را نگران و ناراحت ساخته بود: فرقه به تدریج به عقاید مسیحیت مرتد شدند، و هنگامیکه در بیت المقدس بودند، اعتقادات مرموز و غریبی را برگزیدند. همچنین شایعاتی وجود داشت که آنها بر طبق این اعتقادات مراسم غریبی برگزار می کنند.
سرانجام، در سال 1307 فلیپ لو بل Philipe Le Bel پادشاه فرانسه تصمیم گرفت که اعضاء فرقه را دستگیر کند. برخی از آنها موفق به فرار شدند اما اکثر آنها دستگیر شدند. پاپ کلمنت پنجم Pap Clement V نیز به این پاکسازی ملحق گردید. بسیاری از شهسواران معبد، بعد از بازجویی و محاکمه های طولانی به انحرافات خود اعتراف، و پذیرفتند که از عقاید مسیحیت دست برداشته و در اجتماعات خود به حضرت مسیح اهانت کرده اند. سرانجام، در سال 1314 به دستور کلیسا و پادشاه، رهبران شهسواران معبد، که استاد اعظم نامیده می شدند و سرکرده آنها به نام ژاک دموله Jacques de Molay اعدام شدند و مابقی به زندان افتادند و فرقه متلاشی گشت و در ظاهر از بین رفت.
برخی از مورخین تمایل دارند که محاکمه ی شهسواران معبد را به عنوان توطئه ای از طرف پادشاه فرانسه قلمداد کنند، و شوالیه ها را از اتهامات تبرئه کنند. اما، این تفسیر از چند جنبه مردود است. مورخ مشهور انگلیسی، نستا. اچ. وبستر Nesta. H. Webster که اطلاعات فراوانی در مورد تاریخچه ی تشکیلات خفیه دارد، این ابعاد را در کتاب خود به نام «انجمن های سری و جنبش های ضد حکومت» تجزیه و تحلیل کرده است. طبق نظر وبستر، تمایل به تبرئه شهسواران معبد از اعتقادات منحرفی که طی محاکمه به آن اعتراف کردند بی مورد است. اولاً، در طی محاکمه، برخلاف ادعای رایج، همه ی شهسواران معبد شکنجه نشدند.
از طرفی، آیا می توان تصور کرد که اعترافات شوالیه ها به طور کامل در اثر تخیلاتی باشد که انسانها تحت تأثیر شکنجه از خود می سازند؟ واقعاً مشکل است قبول کنیم توصیفاتی که از جزئیات مراسم پذیرش داوطلب از سوی افراد در کشورهای گوناگون ارائه شده و با وجودی که از لحاظ جمله بندی متفاوتند اما همگی دقیقاً مشابه یکدیگرند، کاملاً جعلی و خودساخته باشند. اگر قربانیان این مطالب را خود ساخته بودند بطور قطع با یکدیگر متناقض بودند. آنها در زیر شکنجه برای راضی کردن بازپرس خود، اجرا شدن هر نوع مناسک عجیب و غریب و غیرعادی را فریاد می زدند. اما برعکس، به نظر می رسد که تمام آنها، کم و بیش مراسم مشابهی را با ریزه کاری های مشخص توصیف کرده اند، که نشان دهنده ی شخصیت گوینده می باشد و تمام داستانها در اصل با هم تطابق دارند.(6)
به هر حال، محاکمه ی شهسواران معبد با انهدام فرقه خاتمه یافت. اما، هر چند فرقه ظاهراً منهدم شد، اما در واقع از بین نرفت. در طی توقیف سریع سال 1307 برخی از شهسواران معبد گریختند و موفق شدند که خود را مخفی کنند. طبق فرضیه ای که بر اساس مدارک تاریخی مختلف شکل گرفته است تعداد زیادی از آنها به اسکاتلند پناهنده شدند. یعنی به تنها سرزمین سلطنتی اروپا که هنوز در قرن چهاردهم، اقتدار کلیسا را به رسمیت نشناخته بود. در آنجا آنها تحت حمایت پادشاه اسکاتلند روبرت بروس Robert The Bruce تجدید سازمان کردند. مدتی بعد آنها روش مناسی برای مخغی شدن یافتند که توسط آن به حیات سری و مخفیانه خود ادامه می دادند: آنها به مهمترین صنف در جزایر قرون وسطی انگلستان یعنی لژ بنایان رخنه کردند و سرانجام کاملاً این لژها را تحت کنترل خود درآوردند.(7)
با شروع عصر مدرن لژ بنایان نام خود را به "لژهای ماسونی" تغییر دادند. آیین اسکاتلندی قدیمی ترین شاخه ی فراماسونری است و تاریخ آن به اوایل قرن چهاردهم زمانی که شهسواران معبد به اسکاتلند پناهنده شدند بازمی گردد. و نامهایی که به بالاترین مقامها در آیین اسکاتلندی داده می شود همان عناوینی است که سده های پیشین به شوالیه های فرقه ی شهسواران معبد داده می شد و تا امروز نیز از آنها استفاده می شود.
به طور خلاصه، شهسواران معبد از بین نرفتند، بلکه فلسفه، عقاید و شعائر آنها تحت پوشش فراماسونری همچنان باقی مانده است. مدارک تاریخی متعددی از این فرضیه حمایت می کنند و امروزه تعداد زیادی از مورخین غربی چه فراماسون باشند و چه نباشند آنرا پذیرفته اند. ما در کتاب «نظم نوین فراماسونری» این مدارک را دقیقاً مورد بررسی قرار داده ایم. فرضیه ای که ریشه ی ماسونری را به شهسواران معبد می رساند اغلب در نشریاتی که ماسونها برای اعضاء خود منتشر می کنند آورده شده است. فراماسونها با این عقیده موافقت زیادی دارند. یکی از این نشریات که معمار سنان Minar Sinan (نشریه ی فراماسونری ترکیه) نامیده می شود، ارتباط بین فرقه شهسواران معبد و فراماسونری را این چنین بیان کرده است:
«در سال 1312، وقتی پادشاه فرانسه، زیر فشار کلیسا، فرقه ی شهسواران معبد را منحل کرد و دارایی آنها را به شوالیه های سنت جان در اورشلیم واگذار کرد، فعالیت شهسواران معبد متوقف نگردید اکثریت شهسواران معبد به لژهای فراماسونری که در آن زمان در اروپا فعالیت می کردند پناهنده شدند. رهبر شهسواران معبد مابیناک Mabeignac، یا معدودی از اعضاء، تحت حمایت بنایی با نام مک بناش Benach Mac، در اسکاتلند پناه گرفتند. پادشاه اسکاتلند روبرت روبوس، آنها را پذیرفت و به آنها اجازه داد که نفوذ زیادی در لژهای ماسونی اسکاتلند پیدا کنند. در نتیجه لژهای اسکاتلند از نظر صنفی و عقیدتی اهمیت فوق العاده ای پیدا کردند.
امروزه فراماسونها از مک بناش با احترام یاد می کنند. ماسونهای اسکاتلند که وارث شهسواران معبد بودند، سالها بعد آنرا به فرانسه باز گرداندند و در آنجا پایه های آیینی را استوار کردند که به عنوان آیین اسکاتلند شناخته می شود».(8)
مجله ی فراماسونری ترکیه، «معمار سنان» اطلاعات فراوان دیگری در مورد ارتباط بین فرقه شهسواران معبد و فراماسونری ارائه می دهد. در مقاله ای با عنوان «شهسواران معبد و فراماسونری» ذکر می کند که «آداب و مراسم پذیرش در فرقه ی شهسواران معبد شبیه به فراماسونری کنونی است».(9) بر طبق همین مقاله اعضاء فرقه شهسواران معبد هم مانند ماسونری یکدیگر را برادر خطاب می کردند.(10) در انتهای مقاله می خوانیم:
فرقه شهسواران معبد و سازمان ماسونری تأثیر چشمگیری بر یکدیگر گذاشته اند. مناسک صنفی به قدری شبیه هم هستند که به نظر می رسد از شهسواران معبد تقلید شده باشد. از این نظر ماسونها تا حد زیادی خود را به شهسواران معبد مربوط می دانند و می توان گفت آنچه به عنوان علوم خفیه (سری) اصل ماسونری معروف است از شهسواران معبد به آنها به ارث رسیده است. به طور خلاصه ماسونری و خط مش عضوگیری سری متعلق به شهسواران معبد بوده و نقطه ی پایانی آن متعلق به فرماسونها می باشد».(11)
نهایتاً واضح است که ریشه های فراماسونری به فرقه ی شهسواران معبد بازمی گردد و ماسونها فلسفه ی این فرقه را پذیرفته اند. ماسونها خود این مطلب را قبول دارند. البته مطمئناً نکته ی مهم برای بحث ما ماهیت این فلسفه است. چرا شهسواران معبد نسبت به مسیحیت مرتد شده و به یک فرقه ی بدعت گذار تبدیل شدند؟ آژانس ماسونری چه تأثیری بر کلیت و قلمرو فلسفه ی مورد قبول شهسواران معبد گذارده است؟
شهسواران معبد و کابالا
کتابی با نام کلید حیرام The Hiram Key که دو فرد ماسون به نامهای کریستفر نایت Christopher Knight و روبرت لوماس Robert Lomas نگاشته اند حاوی حقایق مهمی در ارتباط با ریشه های فراماسونری است. طبق نظر این مؤلفین به طور قطع ماسونری ادامه ی شهسواران معبد است. علاوه بر این، مؤلفین منشاء شهسواران معبد را هم مورد بررسی قرار داده اند.بر اساس فرضیه ی آنها شهسواران معبد وقتی که در اورشلیم بودند دچار تغییرات زیادی شدند. آنها به جای عقاید مسیحیت، اعتقادات دیگری را پذیرفتند و ریشه ی این تغییر رازی بود که آنها در معبد سلیمان در بیت المقدس جایی که در خرابه های آن دست به کاوش زده بودند یافتند. نویسندگان توضیح می دهند که شهسواران معبد نقش خود به عنوان محافظین زائرین مسیحی که از فلسطین دیدار می کردند را به عنوان پوششی به کار می گرفتند. اما هدف واقعی آنها کاملاً متفاوت بود:
... مدرکی وجود ندارد که شهسواران معبد نخستین، از زائرین محافظت کرده باشند، اما از طرف دیگر ما بلافاصله مدارک قطعی یافتیم که آنها در زیر خرابه های معبد هیرود دست به حفاری های گسترده ای زده اند... .(12) مؤلفین کتاب کلید حیرام تنها کسانی نیستند که مدارکی در این مورد یافته اند. مورخ فرانسوی گوتان دولافورژ Gaetan de la Forge نیز همین عقیده را دارد:
وظیفه واقعی نه شوالیه، تجسس در منطقه به منظور به دست آوردن آثار مقدس و دست نوشته های اسرارآمیز یهودیت و مصر باستان بود.(13)
در اواخر قرن نوزدهم چارلز ویلسون از رسته ی ها و مهندسین سلطنتی، پژوهشهای باستان شناسی را در اورشلیم آغاز کرد. او به این نتیجه رسید که شهسواران معبد برای مطالعه ویرانه های معبد به اورشلیم آمده اند. ویلسون به نشانه هایی از حفاری و کاوش در زیر پایه های معبد برخورد کرد و نتیجه گرفت که این کار توسط ابزارهایی انجام گرفته که متعلق به شهسواران معبد بوده است. این اقلام هنوز در کلکسیون روبرت برایدون صاحب گسترده ترین آرشیو اطلاعاتی در مورد شهسواران معبد وجود دارد.(14)
نویسندگان کتاب کلید حیرام معتقدند که این کاوشهای شهسواران معبد بدون نتیجه نبوده است و فرقه در اورشلیم آثار مقدس خاصی کشف کرده است که دیدگاه آنها نسبت به جهان را تغییر داده است. محققین بسیاری نیز همین عقیده را دارند. آنجا چیزی وجود داشته که موجب گردیده شهسواران معبد علی رغم این واقعیت که قبلاً مسیحی بوده اند و از یک بخش مسیحی نشین جهان آمده اند، مجموعه عقاید و فلسفه ای را بپذیرند که کاملاً با مسیحیت تفاوت داشته باشد، آیین های بدعت گذارانه و تشریفات جادوی سیاه را انجام دهند.
طبق نظر بسیاری از محققین این «چیز» کابالا بوده است.
معنی لغوی کابالا «سنت شفاهی» است. فرهنگ های لغت و دایرة المعارفها آنرا شاخه ای محرمانه و اسرارآمیز از یهودیت می دانند. طبق این تعریف کابالا در مورد معانی نهانی تورات و سایر نوشتجات مذهبی یهودیت تحقیق می کند. اما وقتی ما مسأله را دقیق تر بررسی می کنیم متوجه می شویم که واقعیت کاملاً چیز دیگری است. این حقایق ما را به این نتیجه می رساند که کابالا ساختاری است که ریشه در الحادی و بت پرستی؛ که قبل از تورات وجود داشته دارد و با نزول تورات در میان یهودیان رایج شده است.
این حقیقت جالب توجه در مورد کابالا، در منبعی به همان اندازه جالب و قابل توجه توضیح داده شده است. مرات ازکان Murat Ozgan، یک فراماسون ترک، مطلب زیر را در کتاب خود به نام «فراماسونری چیست و به چه چیز شبیه است؟» آورده است:
ما دقیقاً نمی دانیم که کابالا از کجا آمده یا چطور ایجاد شده است. این یک نام کلی برای یک فلسفه ی منحصر به فرد رمزآمیز و باطنی با اصول ماوراءطبیعی است که خویشاوندی فوق العاده ای با دین یهود دارد. و از آن به عنوان عرفان یهودی نام برد می شود اما برخی از ویژگی های آن نشان می دهد که بسیار قبل از تورات به وجود آمده است.(15)
مورخ فرانسوی به نام گوگنو دموسو Gougenot des Mousseaux توضیح می دهد که کابالا عملاً کهن تر از یهودیت است (16).
مورخ یهودی به نام، تئودور ریناخ Theodore Reinach می گوید که کابالا «یک سم بی صدا بود که وارد عروق یهودیت گردید و تمام آنرا آلوده است»(17) سلیمان ریناخ، کابالا را اینطور توصیف کرده است: «یکی از بدترین انحرافات ذهن بشر».(18)
دلیل ریناخ برای اینکه کابالا یکی از بدترین انحرافات ذهن بشر است، این است که تعالیم آن به شدت با جادوگری ارتباط دارد. هزاران سال، کابالا سنگ بنای هر نوع مراسم جادوگری بود. اعتقاد بر این بود که خاخام هایی که کابالا را مطالعه کنند، دارای قدرت عظیم جادوگری می گردند. خیلی از غیر یهودیان هم تحت تأثیر کابالا قرار گرفتند و سعی می کردند با به کار بردن تعالیم ان به جادوگری بپردازند. گرایش به امور اسرار آمیز که در اواخر قرون وسطی در اروپا به اوج رسید و به ویژه به صورت کیمیاگری نمود پیدا کرد تا حد زیادی در کابالا ریشه داشت.
نکته ی عجیب این است که یهودیت یک دین یکتاپرستی است و با نزول تورات به موسی (ع) آغاز گردیده است. اما، در این دین، ساختاری که کابالا نامیده می شود به وجود آمده که اصول جادوگری را که توسط دین ممنوع شده پذیرفته است. این موضوع آنچه را که در بالا ذکر کردیم اثبات می کند و نشان می دهد که کابالا در واقع عاملی است که از خارج وارد یهودیت شده است.
اما، منشأ این عامل کجاست؟
مورخ یهودی به نام فیبر اولیوت Faber d Olivet می گوید که کابالا از مصر باستان آمده است. طبق نظر این نویسنده ریشه های کابالا به مصر باستان بازمی گردد. کابالا سنتی بود که برخی از رهبران بنی اسرائیل در مصر باستان آموختند و به صورت شفاهی نسل به نسل منتقل گردید.(19)
به همین دلیل، ما باید برای یافتن منشاء اصلی زنجیره ی کابالا ــ شهسواران معبد ــ فراماسونری نگاهی به مصر باستان داشته باشیم.
جادوگران مصر باستان
مصر باستان فراعنه یکی از قدیمی ترین تمدن های جهان است. که یکی از ستمکارترین آنها هم بوده است. آثار باستانی شکوهمند که هنوز از مصر باستان به جا مانده است ــ اهرام، ابوالهول و ابلیسک ها ــ به دست صدها هزار برده که تا سر حد مرگ در زیر شلاق و تهدید به گرسنگی کار می کردند ساخته شده است. فراعنه، فرمانروایان مطلق مصر می خواستند که مظهر خدا به شمار روند و مورد پرستش مردم قرار گیرند.یکی از منابع اطلاعات ما در مورد مصر باستان کتیبه های به جای مانده از آن است. این کتیبه ها در قرن نوزدهم کشف شدند، و بعد از تلاش بسیار، الفبای مصری رمزگشایی شد و اطلاعات بسیاری در مورد این کشور در اختیار ما گذارد. اما چون این کتیبه ها توسط مورخین رسمی حکومتی نگاشته شده است، مملو از توصیفات متعصبانه ایست که برای تمجید و ستایش حکومت آورده شده اند.
البته، برای ما، بهترین منبع کسب اطلاعات در این مورد قرآن است.
در قرآن، در داستان موسی، اطلاعات مهمی در مورد نظام مصر به ما داده می شود. آیات نشان می دهند که دو کانون مهم قدرت در مصر وجود داشت: فرعون و شورای داخلی فرعون. این شورا تأثیر مهمی بر فرعون داشت، فرعون اغلب با آنها مشورت می کرد و گاهی از پیشنهادات آنها پیروی می کرد. آیاتی که در زیر آورد شده تأثیر این شورا بر فرعون را نشان می دهند:
و موسی خطاب کرد: «ای فرعون! محققاً، منم فرستاده ای از سوی پروردگار عالمیان سزاوار آنم که بر خدا چیزی جز حق (به خلق) نگویم* من دلیلی بس روشن از جانب پروردگارتان برای شما آوردم پس (تو ای فرعون!) بنی اسرائیل را با من بفرست.»*
(فرعون) پاسخ داد: «اگر دلیلی (برای صدق خود در دعوی رسالت داری) پس اگر راست می گویی آن را بیاور* پس (موسی، هم) عصای خود را بیفکند، و ناگاه (آن عصا) اژدهایی پدیدار گردید* و دست خود را (از جیب) برآورد و ناگاه بینندگان را آفتابی تابان بود* گروهی از قوم فرعون گفتند: «بی شک این (شخص) ساحری (سخت ماهرو) دانا است.* اراده ی آن دارد که شما را از سرزمین خود بیرون کند. اکنون (در کار او) چه دستوری می دهید؟* (قوم به فرعون) گفتند* «موسی و برادرش هارون را (زمانی) باز دار و اشخاصی را به شهرها بفرست* تا هر ساحری (زبردست) دانایی را به حضور تو جمع آورند. (اعراف: 112ــ 104).
باید توجه شود شورایی که در این آیات ذکر گردیده، شورایی است که فرعون را راهنمایی کرده، سپس علیه موسی تحریک می کند و روشهای خاصی را به او توصیه می نماید اگر در اسناد تاریخ مصر جستجو کنیم، متوجه می شویم که این شورا، از دو بخش اصلی تشکیل می شود: سپاهیان و کاهنان.
لازم نیست که در مورد اهمیت سپاهیان توضیح دهیم؛ چون اصل قدرت نظامی رژیم فراعنه از آن بود. اما، باید در مورد نقش کاهنان دقت بیشتری به خرج دهیم. کاهنان مصر باستان به طبقه ای متعلق بودند که قرآن از آنها به عنوان جادوگران نام برده است. آنها مظهر آیینی بودند که از رژیم حمایت می کرد. اعتقاد بر این بود که آنها قدرتهای ویژه ای داشتند و در درون زمامداری فراعنه موقعیت خود را تضمین می کردند. این طبقه که در اسناد مصری به نام «کاهنان آمون» شناخته می شوند. توجه خود را به تعلیم و انجام جادوگری و آیین الحادی خود معطوف کرده بودند و علاوه بر این علوم مختلفی از جمله ستاره شناسی ریاضیات و هندسه را نیز مطالعه می کردند.
این طبقه از کاهنان یک فرقه بسته و سری بودند که دانش خاصی در اختیار داشتند. چنین فرقه هایی عموماً به عنوان سازمانهای علوم خفیه شناخته می شوند. در مجله ای به نام ماسون درگیزی (نشریه ی ماسونی) که در بین ماسونهای ترکیه توزیع می گردد، بیان شده که ریشه های فراماسونری به این نوع فرقه علوم خفیه بازمی گردد و به خصوص از کاهنان مصر باستان نام برده شده است:
با رشد تفکر در انسان، علم پیشرفت کرده و با پیشرفت علم تعداد رموز در دانستنی های یک سیستم خفیه افزایش می یابد. در طی این پیشرفت، این بنگاه های علوم خفیه که ابتدا در شرق در چین و تبت به وجود آمده و سپس به هند، بین النهرین و مصر گسترش یافتند، پایه های یک دانش روحانی را بنا نهادند که هزاران سال به کار گرفته شد و پایه های قدرت کاهنان مصر را تشکیل داد.(20)
بین فلسفه ی خفیه کاهنان مصر باستان و فراماسونهای کنونی آیا می تواند ارتباطی وجود داشته باشد؟ مصر باستان ــ نمونه ی کلاسیک از یک ساختار سیاسی خداشناس در قرآن ــ که هزاران سال پیش از بین رفته است. آیا می تواند امروزه تأثیری داشته باشد؟
برای پیدا کردن پاسخ این سؤالات، ما باید عقاید کاهنان مصر باستان در مورد منشاء جهان و حیات را بررسی کنیم.
مصریان باستان معتقد به تکامل ماتریالیستی بودند.
نویسندگان ماسون انگلیسی تبار کریستفر نایت و روبرت لوماس در کتاب خود کلید حیرام، بر این عقیده اند که مصر باستان جایگاه مهمی در منشاء ماسونری دارد. طبق نظر این مؤلفین مهمترین عقیده ای که از مصر باستان به ماسونری مدرن منتقل شده است این است که جهان با خود و از خود به وجود آمده و بر حسب احتمال و شانس تکامل یافته است. آنها این عقیده ی جالب را اینگونه بیان کرده اند:مصریان معتقد بودند که ماده همواره موجود بوده است؛ برای آنها این طرز فکر که خداوند چیزی را از نیستی مطلق خلق کند غیرمنطقی می نمود. آنها بر این عقیده بودند که جهان هنگامی آغاز گردید که نظم از آشوب نمایان گردید، و آنچه تا قبل از آن وجود داشت نبرد بین نیروهای نظم دهنده و بی نظمی بود... این حالت آشوب را نون NUN می نامیدند و همانند توصیف سومریان... معتقد بودند... مغاکی تاریک، بی آفتاب، دارای آب با نیروی خلاق درون آن بود که دستور شروع نظم را صادر کرد. این نیروی خفته در جوهر آشوب نمی دانست که وجود دارد بلکه یک امکان، یک پتانسیل بود که درون بی برنامگی آشوب تنیده شده بود.(21)
هماهنگی و سازگاری عقایدی که توصیف گردید با نظرات تشکیلات ماتریالیستی کنونی قابل توجه است. نظراتی که در مجامع علمی با اصطلاحاتی مانند: «فرضیه ی تکامل»، «فرضیه ی آشوب» و «سازماندهی ذاتی ماده» بیان می گردند. لایت و لوماس بحث خود را اینگونه ادامه می دهند:
این توصیف از خلقت به طرز شگفت انگیزی با دیدگاه علوم جدید مطابقت دارد به خصوص با «فرضیه آشوب» که طرحهای پیچیده ای را شامل می گردد که طبق قواعد ریاضیات و طی اتفاقات کاملآً بی نظم شکل گرفته و تکرار می گردند.(22)
نایت و لوماس ادعا می کنند که بین عقاید مصریان باستان و علم جدید سازگاری وجود دارد اما منظور آنها از علم جدید (که ما بر آن تأکید داریم) مفاهیم ماتریالیستی مثل فرضیه ی تکامل یا فرضیه ی آشوب است. با وجود این که این فرضیه ها هیچ اساس علمی ندارند، طی دو قرن گذشته، به زور به حوزه ی علم تحمیل شده اند و از نظر علمی موجه نشان داده شده اند. (در بخش های آینده ما به بررسی کسانی می پردازیم که این فرضیه ها را به جهان علم تحمیل کرده اند.)
اینک، ما به نقطه ی حساسی در این بخش از کتاب رسیده ایم. اجازه دهید آنچه را که تاکنون کشف کرده ایم خلاصه کنیم:
1ــ ما بحث را با بررسی فرقه ی شهسواران معبد که تصور می شود منشأ ماسونری است شروع کردیم. دیدیم که هر چند فرقه ی شهسواران معبد به عنوان یک فرقه ی مسیحی شکل گرفت. اما آنها تحت تأثیر برخی مکتب و آموزه های سری که در اورشلیم کشف کرده بودند قرار گرفته و کاملاً نسبت به مسیحیت مرتد شده و به یک سازمان ضد مذهب که مراسم بدعت گذارانه انجام می دهند تبدیل شدند.
2ــ وقتی پرسیدیم که این تعلیمات که بر شهسواران معبد تأثیر گذارد چه بود فهمیدیم که در حقیقت چیزی به جز کابالا نبوده است.
3ــ وقتی کابالا را بررسی کردیم، مدارکی به دست آوردیم که نشان می داد هر چقدر هم که کابالا شبیه عرفان یهودیت باشد، در واقع مکتب و آموزه های الحادی کهن تر از یهودیت است که بعدها به آن وارد گردیده و ریشه های واقعی آن به مصر باستان برمی گردد.
4ــ مصر باستان تحت سیطره ی نظام الحادی فراعنه بود و ما در آنجا عقیده ای را یافتیم که پایه فلسفه های الحادی مدرن را تشکیل می دهد: که جهان به خودی خود موجود بوده و بر اساس احتمال تکامل می یابد.
مجموع این واقعیات تصویر جالبی را ترسیم می کنند. آیا رونق داشتن فلسفه ی کاهنان مصر باستان در زمان حال اتفاقی است یا ردپاهای آشکار یک زنجیره (کابالا ــ شهسواران معبد ــ ماسونری) مسئول حفظ تفوق این فلسفه تا این زمان است؟
آیا ممکن است ماسونها که از قرن هجدهم اثر خود را بر تاریخ جهان به جا گذاشته اند موجب بروز انقلابها، ترویج فلسفه ها و نظامهای سیاسی گشته اند وارثین جادوگران مصر باستان باشند؟
برای آنکه پاسخهای شفافتری برای این سؤالات بیابیم، باید در ابتدا حوادث تاریخی را که هم اینک به طور کلی بیان کردیم به طور دقیق مورد بررسی قرار دهیم.
کلیسای معروف به «رزلین شاپل» نزدیک ادینبورگ در اسکاتلند بعنوان نمادی از عقاید الحادی و بدعت گذارانه شهسواران معبد شناخته می شود. جانشینان آنها یعنی ماسون ها و روزی کراسین ها در هنگام ساخت این بنا از نمادهایی که نشان دهنده ی فلسفه ی الحادی و آنها بود بهره بردند.
در یک نشریه ی ماسونی ترکیه به نام معمار سنان، منشأ ماسونی و اجزاء الحادی این کلیسا این گونه بیان شده است: «متقاعد کننده ترین دلیل اتحاد شهسواران معبد و ماسون ها در اسکاتلند قلعه و کلیسای کوچکی است که در دهکده رزلین، واقع در 10 کیلومتری جنوب ادینبورگ و 15 کیلومتری مرکز باستانی شهسواران معبد در بالانترودوگ قرار دارد. شهسواران معبد در این ناحیه و در این قلعه بویژه بعد از 1312 تحت حمایت بارون سنت کلر می زیستند... . کلیسا بین سالهای 48 ــ 1446 توسط سر ویلیام سنت کلر که یکی از برجسته ترین اشراف زادگان دوران خود در اسکاتلند و حتی اروپا بود، بنا گردید. ماسون ها و فرقه روزی کراسین ها در ساخت آن کوشیدند. معمار اصلی این بنا، استاد اعظم شهسواران معبد سر ویلیام سنت کلر بود، که معماران دوره گرد و سنگ تراشان را از سراسر اروپا جمع کرد و در نزدیک دهکده ی رزلین خانه های جدیدی بنا شد و لژی در آن افتتاح گردید... .
نقشه و دکوراسیون کلیسا منحصر به فرد است. نمونه دیگری از آن در اسکاتلند یا حتی اروپا وجود ندارد. این کلیسا بخوبی فضای معبد هیرود را بخود گرفته و هر قسمت از آن با نمادهای ماسونی تزیین شده است. از این نمادها نقش برجسته های روی دیوارها و طاق نماها که سر حیرام و قاتل او را تصویر می کنند نقش برجسته مراسم عضویت فرد جدید، و سنگ تاج های طاق نماها و پرگارها را می توان دید. بجز این واقعیت، کلیسا به سبک الحادی واضحی از مصری، عبری، سبک گوتیک، نرماندی، سلتیک، اسکاندیناوی و اجزاء معماری شهسواران معبد و ماسونی احداث گردیده است و شامل نمونه های عالی سنگ کاری می باشد. یکی از جالب ترین متدهای آن تزیین سرستون ها با نقش کاکتوس و ذرت علاوه بر اشکال گیاهی متفاوت دیگری است... .
عناصر الحادی فراوانی در تزیین داخل کلیسا به کار رفته است، کشیشی در مورد مراسم غسل تعمیدی که برای بارون زرلین در سال 1589، انجام گرفته گزارشی تدوین کرده و در آن این چنین اعتراض کرده است: «از آنجا که کلیسا آکنده از بت است هیچ جای مناسبی برای انجام مراسم وجود ندارد». در اثر فشارهایی که بر بارون اولیور وارد آمد در 31 اگوست 1592 محراب کلیسا که سبک الحادی داشت تخریب گردید.
منبع: فراماسونری جهانی