نویسنده: آرزو فاطمی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
کارل مارکس (1883-1818) را اگر نخواهیم بزرگترین متفکر هزاره ی دوم به زعم نظر سنجی صورت گرفته در سال 2005 از مخاطبانش در نظر بیاوریم ، بی شک می توان یکی از تاثیر گذارترین متفکران هزاره ی پیش دانسته و در کنار کسانی چون آلبرت اینیشتین ، آیزاک نیوتن ، کانت ، هگل ، نیچه و ... قرار داد و می توان همصدا با نویسنده گان و متفکران بسیاری و از آن جمله سی رایت میلز عنوان کرد :
" مارکسیسم کلاسیک ، عامل اساسی پیشرفت در جامعه شناسی معاصر بوده است . ماکس وبر مانند بسیاری از جامعه شناسان دیگر با زبان مارکس صحبت میکند " (میلز ، 1360 : 67 )
از این رو است که به نظر می رسد نجوای شبح کارل مارکس نه فقط با ماکس وبر آنگونه که آلبرت سالمون از آن سخن می گویدبلکه متوجه تاریخ نوپای رشته ی جامعه شناسی و جامعه شناسان است . در سالیان اخیر که به نظر می رسد جامعه شناسی با پای گذاشتن به عرصه های جدید و نامتعارف تر به نسبت رویکرد های مرسوم پیشین در خط سیر گذار از کلان روایت های متفکران کلاسیک به سوی خرده روایت ها پیش می رود و گرایش های جدید همچون جامعه شناسی معرفت عامیانه و زندگی روزمره و مردم نگار و احساسات و جامعه شناسی وجودی و... مورد توجه بیشتری از سوی جامعه شناسان قرار می گیرند ، طرح این سوال به جا به نظر می رسد که به راستی بازخوانی کارل مارکس در این میان به چه کار می آید؟و البته این سوال را می توان درباره ی دیگر متفکران جامعه شناسی کلاسیک نیز می توان مطرح نمود . اگر چه هدف ما پاسخ گفتن به این سوال نیست چه بی شک ما نیز معتقدیم که بر شانه ی آن غول های بزرگ ایستاده ایم و بازخوانی آنان بالاخص از آنجایی که اهم تلاششان مصروف پی نهادن نه فقط یک بنیاد نظری که در اغلب موارد یک دستگاه فلسفی بوده است . پس این پیش فرض را پذیرفته ایم که بازخوانی آثار این اندیشمندان نه فقط ممکن ، بلکه واجب است ! چرا که به درستی سرچشمه ی بسیاری از پیش فرض های نظری و آبشخور فکری و نظری متفکران امروز جامعه شناسی در کار این متفکران کلاسیک قابل رد یابی است و لذا پرداختن به آرا و نظریات کارل مارکس به عنوان شخصی که به زعم بسیاری از اندیشمندان ، جامعه شناسی در رشد خود وامدار مخالفت و حتی ستیزه جویی با آرا او بوده است بدیهی می نماید .
" مارکسیسم کلاسیک ، عامل اساسی پیشرفت در جامعه شناسی معاصر بوده است . ماکس وبر مانند بسیاری از جامعه شناسان دیگر با زبان مارکس صحبت میکند " (میلز ، 1360 : 67 )
از این رو است که به نظر می رسد نجوای شبح کارل مارکس نه فقط با ماکس وبر آنگونه که آلبرت سالمون از آن سخن می گویدبلکه متوجه تاریخ نوپای رشته ی جامعه شناسی و جامعه شناسان است . در سالیان اخیر که به نظر می رسد جامعه شناسی با پای گذاشتن به عرصه های جدید و نامتعارف تر به نسبت رویکرد های مرسوم پیشین در خط سیر گذار از کلان روایت های متفکران کلاسیک به سوی خرده روایت ها پیش می رود و گرایش های جدید همچون جامعه شناسی معرفت عامیانه و زندگی روزمره و مردم نگار و احساسات و جامعه شناسی وجودی و... مورد توجه بیشتری از سوی جامعه شناسان قرار می گیرند ، طرح این سوال به جا به نظر می رسد که به راستی بازخوانی کارل مارکس در این میان به چه کار می آید؟و البته این سوال را می توان درباره ی دیگر متفکران جامعه شناسی کلاسیک نیز می توان مطرح نمود . اگر چه هدف ما پاسخ گفتن به این سوال نیست چه بی شک ما نیز معتقدیم که بر شانه ی آن غول های بزرگ ایستاده ایم و بازخوانی آنان بالاخص از آنجایی که اهم تلاششان مصروف پی نهادن نه فقط یک بنیاد نظری که در اغلب موارد یک دستگاه فلسفی بوده است . پس این پیش فرض را پذیرفته ایم که بازخوانی آثار این اندیشمندان نه فقط ممکن ، بلکه واجب است ! چرا که به درستی سرچشمه ی بسیاری از پیش فرض های نظری و آبشخور فکری و نظری متفکران امروز جامعه شناسی در کار این متفکران کلاسیک قابل رد یابی است و لذا پرداختن به آرا و نظریات کارل مارکس به عنوان شخصی که به زعم بسیاری از اندیشمندان ، جامعه شناسی در رشد خود وامدار مخالفت و حتی ستیزه جویی با آرا او بوده است بدیهی می نماید .
/ج