لاسال: اقتصاددانی که دوئل کرد

اصول نظریه اجتماعی برای اجتماعیگرائی دولتی را رودبرتوس فراهم آورد ولی این لاسال بود که به عقاید مربوط به مداخله دولت شور و هیجان بخشید.
شنبه، 12 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لاسال: اقتصاددانی که دوئل کرد
 لاسال: اقتصاددانی که دوئل کرد

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

اصول نظریه اجتماعی برای اجتماعیگرائی دولتی را رودبرتوس فراهم آورد ولی این لاسال بود که به عقاید مربوط به مداخله دولت شور و هیجان بخشید.
کوتاهی زمان و درخشندگی فعالیت سیاسی او، قدرت فصاحت در عین حال ادبی و عامه پسند او، نوخاستگی طبیعتی شوریده هم برای علم و هم برای عمل، جنبه قهرمانی و نمایشی زندگانی پرهیجانش، آوازه خارق العاده ای به سراسر گفتار او داده اند. وی به سال 1848 در بیست و سه سالگی به اتفاق مارکس در تحریکات انقلابی شرکت کرده بود. از آن پس تقریباً بالانحصار به کارهای فلسفی و حقوقی و ادبی پرداخت. پس از سکوتی ممتد، دوباره در سال 1862 وارد میدان عمل شد. در آن زمان تمام حیات سیاسی آلمان در مبارزه کم ارزش حزب آزادیخواه پروس(1) علیه بیسمارک راجع به مسئله قانون اساسی متمرکز شده بود. لاسال هم علیه حکومت و هم علیه بورژوازی مخالف آن و شاید بیشتر علیه این تا علیه آن اعلان جنگ داد و با رو آوردن به سوی کارگران آنها را به تشکیل حزب جدیدی تشویق کرد، حزبی که بی اعتناء به مسائل صرفاً سیاسی، وسیله رهائی اقتصادی آنان را فراهم آورد. در طول مدت دو سال از 1862 تا 1864 سراسر آلمان طنین انداز نطق ها، هجونامه ها، خطابه های دفاعی در دادگاهها و تبلیغات آتشین وی برای تشکیل«اتحادیه عمومی کارگران آلمانی»(2) بود که خود وی در سال 1863 در شهر لایپزیک بنیان نهاد. در حالیکه کارگران ناحیه رن، آشوبگری را که تبلیغات آزادیخواهانه و اجتماعی قطع شده از سال 1848 خود را در میان آنها از سر می گرفت، بسان فاتحی با سرودهای شادی و حلقه های گل پذیرائی می کردند، روزنامه های آزادی طلب، حیرت زده و خشمگین از حملات غیرمنتظر او، بیرحمانه بر وی می تاختند و حتی او را به سازش مخفی با مقامات دولتی متهم می ساختند. سپس ناگهان تمام این همهمه بزرگ خاموش شد. لاسال در 31 اوت 1864 بر اثر جراحت حاصل از جنگ تن به تن درگذشت(3) و از نتیجه عملش تنها خاطره حملات زهرآگینش علیه آزادی طلبی اقتصادی و همان اتحادیه عمومی کارگران آلمان باقی ماند که نخستین مشیمه ی حزب بزرگ سوسیال دموکرات آلمان گردید.
از لحاظ علمی لاسال صاحب نظری سوسیالیست است که اصول عقایدش با مارکس اختلاف زیاد ندارد. به نظر وی تمام تحول تاریخ در محدودیت تدریجی حق مالکیت خلاصه می شود(4) محدودیتی که باید در مدت یک یا دو قرن به نابودی مطلق آن منتهی گردد.(5) ولی لاسال قبل از هر چیز مرد عمل و تشنه نتایج عملی بود. در همین تاریخ طبقه کارگر آلمان هم دیده بر زندگی سیاسی می گشود، ولی هنوز در انتخاب طریق تردید داشت. تنی چند از کارگران به سال 1863 کوشیدند تا رفقای خویش را در کنگره ای گرد آورند. به لاسال و دیگر آزادیخواهان سرشناس وقت مراجعه کردند، تا از آراء آنان راجع به مسائل کارگری استفاده کنند. و این برای وی فرصتی مطلوب بود تا حزبی تشکیل بدهد و خود در رأس آن قرار بگیرد. درباره ی مرام حزب لاسال به کارگران می گفت:« باید چیزی صریح و قابل درک انتخاب کرد.»(6) از طرف دیگر تعلیم می داد که:« هدف نهائی چنین نهضتی را نباید بر عامه مردم روشن ساخت.»(7) بنابراین بی آنکه دعوتش را با آرمانهای دور و دراز سنگین بار کند مساعی خود را در دو چیز متمرکز می ساخت، دو چیز فوری و بلافاصله که یکی از آنها سیاسی و دیگری اقتصادی بود، یعنی حق رأی برای عموم و تأسیس شرکت های تعاونی تولید با کمک مالی دولت. برای جلب پشتیبانی طبقات نسبت به این اصلاحات، دیگر به شعار«استثمار کارگران بوسیله مالکان» که مایه وحشت کارفرمایان بود استناد نمی جست، بلکه فقط اصطلاح «قانون روئین» مزد را عنوان می کرد که خود وی ترتیب داده و بوسیله آن قانون مزد متنازل به حداقل ضروری معاش ریکاردو را مجسم می نمود.(8)
همچنان که رودبرتوس بسیار خوب تشخیص داده است، در لاسال می بایست دو شخصیت ظاهری و باطنی و یا به عبارت دیگر سیاستمداری را که برای مردم سخن می راند و صاحب نظری را که در دفتر کارش به مطالعه می پردازد از هم جدا کرد.(9) از جهت اخیر بسیار بیباک ولی از جهت اول بسی فرصت طلب بود. و معاصرانش هم وی را تنها از همین جنبه می شناختند. ولی مکاتبات وی که پس از وفاتش منتشر شده نشان می دهد که برای اصلاح پیشنهادی او نباید اهمیت زیاده از حد قایل شد. صرف نظر از اینکه مسئله ی مذکور اقتباسی بود از طرح کارگاههای اجتماعی لوی بلان، خود وی به رودبرتوس می نوشت که اگر طرح بهتری به او ارائه شود حاضر است آن را تغییر بدهد. به علاوه مسئله شرکت های تعاونی بر حزب آزادیخواه آلمان بیگانه نبود و تبلیغ آن در میان طبقات کارگری آلمان تازگی نداشت. کسیکه ممثل سرکوفت های دائمی لاسال بود، یعنی شولتسه دلیچ نماینده مجلس، از سال 1849 به بعد با تبلیغات شدید، تعداد کثیری از شرکتهای تعاونی مصرف و اعتبار بوجود آورده بود که شرکاء آنها کمتر کارگر و بیشتر ارباب حرف بودند و هدف اصلی آنها تسهیل خرید مواد اولیه برای اینان بود. ولی این شرکت ها بر اساس عدم مداخله دولت در امور خود تشکیل شده بودند.
پس آنچه در این باره از لاسال تازگی داشت تنها مراجعه وی به مداخله دولت بود. و از همین راه، از راه اعتراض پرتوانش علیه شعار جاویدان «بگذارید بشود» اقتصادی بود که افکار را تحت تأثیر قرار می داد. خود وی نیز دوست می داشت که آشوب انگیزی خود را به همین لباس جلوه بدهد. در ضمن گفتارش برای کارگران فرانکفورت(19 مه 1863) فریاد می زد:« من به شما می گویم مسئله ی اصلی که در گرو همه این مبارزات است و به خاطر آن مصمم شده ایم همین است (مسئله مداخله دولت) و پیکاری را که بزودی آغاز خواهیم کرد تماماً بر سر آن خواهد بود.»(10)
در هر یک از آثار عمده ی خویش به همین نکته برگشت می کند ولی آنرا مخصوصاً در نخستین گفتارش، خطاب به کارگران برلن در 1862 تشریح می نماید و با تمام قدرت ظاهر می سازد. وی مفهوم جامعه بورژوازی را از دولت، به قول خویش، در مقابل مفهوم «حقیقی» آن، مفهوم طبقه کارگری قرار می دهد و می گوید: به عقیده ی کارفرمایان و سرمایه داران دولت را هدفی جز حفظ آزادی و مالکیت افراد نباید باشد. این پندار صحیح و کافی می بود «اگر همه ی ما یکسان توانا، یکسان دانا، یکسان تربیت یافته و یکسان توانگر بودیم»(11). چون چنین برابری وجود ندارد، فرود آوردن مقام دولت به وظیفه ی پاسبان شبگرد بدان معنی است که ناتوان را تسلیم استثمار توانگر بکنیم. ولی در واقع هدف از دولت غیر از این است. تاریخ بشریت چیزی جز پیکاری ممتد برای تحصیل آزادی در برابر طبیعت و ستمگری های از هر قبیل، درماندگی، فقر، جهل، ناتوانی که آدمی را محصور ساخته، نیست. در این پیکار فرد منفرد عاجز است. برای وی اتحاد و هم بستگی لازم است. این اتحاد را دولت بوجود می آورد و بنابراین هدف آن«تحقق بخشیدن به مقدرات انسانی یعنی به تمام آن فرهنگی است که آدمی زیبنده ی آن است و یا به عبارت دیگر پرورش و رشد دادن انسان است به سوی آزادی».(12)
واضح است که چنین بیانی بیشتر جنبه ی ماوراء طبیعی دارد تا اقتصادی. بین این کلام و گفتار حکیم آلمانی هگل(13) که مقام و ماهیت دولت را حد و رسم می کرد مشابهت چشمگیر است. لاسال در واقع شاگرد هگل(14) و فیخته(15) بود. از خلال وی اندیشه های حکمای ایده آلیست آلمان در مباحث اقتصادشناسان نفوذ می یابند. و بدین ترتیب با نیروی فصاحت بی نظیر او مایه تقویت موجی می شوند که بزودی بنیان مکتب آزادی طلبی منچستری را درهم می کوبد.

پی نوشت ها :

1. Fortschritspartei
2.Allgemeiner deutscher Arbeiterverein
3. نویسنده ی بزرگ انگلیسی مردیت G.Meredith این ماجرای حزن انگیز را موضوع داستانی قرار داده که در آن روانشناسی و خصایل لاسال به نحو زیبائی مطالعه شده است:« The tragic comedians» و نیز مراجعه شود به کتاب ژرژبرنادس راجع به لاسال و آنچه پیشتر در زیرنویس شماره ی 2 صفحه 61 گفته شده است.
4.Theorie systematique des droits acquis(ترجمه فرانسه، پاریس 1904، جلد اول، صفحه 274).
5.نامه ی لاسال به رودبرتوس، برلن 1878، صفحه 46.
6. ایضاً نامه ی لاسال به رودبرتوس، صفحه 44.
7. همان مأخذ، صفحه 46.
8.در سخنرانیش برای کارگران برلن(12 آوریل 1862) مشهور به Arbeiterprogramm( چاپ Pfau، جلد اول، صفحه 197) می گوید:« هیچ کارگر هرگز فراموش نخواهد کرد که هر مالکیت حاصل از طریق مشروع، غیرقابل تعرض و صحیح است.» در مورد دیگر از خود دفاع می کند که وسیله ی برانگیختن بی چیزان علیه مالداران باشد و برعکس مدعی می شود که تلاش وی صرفاً برای حکومت عامه و اتحاد طبقات است(همان مأخذ، جلد دوم صفحات 126-127). هرچه در اینجا نقل می شود از چاپ Pfau است،‌ زیرا نتوانسته ایم چاپ تازه تر و مرغوبتری را که بوسیله برنشتاین اخیراً از آثار لاسال شده است بدست آوریم.
9. مراجعه شود به مقدمه ی واگنر A.Wagner بر مکاتبات لاسال با رودبرتوس (صفحه5). خود لاسال هم این شیوه ی رفتار کم و بیش ماکیاولی را در نامه 1859 خود به مارکس در مورد تصنیف تازه اش، داستان تأثرانگیز فرانس دوسیکین گن Franze de Sickingen چنین توضیح می دهد:« به نظر من لیاقت و کاردانی و موقع شناسی عالی یک رهبر انقلابی در این است که با در نظر گرفتن وسایل محدود موجود و مستور داشتن هدف نهائی جنبش... از دیگر مردمان و اغفال سنجیده و حساب شده طبقات حاکمه، امکانات لازم را برای تجهیز نیروهای جدید بدست آورد و سپس حقیقت منظور را بوسیله همین نیروها پیروز سازد» (مکاتبات لاسال و مارکس و انگلس، نشریه مهرینگ F.Mehring اشتوتگارت 1902، جلد چهارم، صفحه 133).
10.مراجعه شود به مجموعه ی آثار لاسال، چاپ Pfau جلد دوم، صفحه 99 - این خطابه تحت عنوان Arbeiterlesebuch انتشار یافته است. مارکس هم درست به جهت همین شیوه ی رفتار بر او خرده می گرفت. در نامه ی مورخ 18 اکتبر 1868 به شوایتزر Schweitzer (منقول از مهرینگ Mehring جلد چهارم صفحه 362)چنین می گوید:« وی خود را زیاده از حد تحت تأثیر جریانات روز قرار داد و نقطه ی کوچک آغاز کارش درگیریش با مردک حقیری همچون شولتسه دلپح -را نقطه مرکزی فعالیت خود برای طلب مداخله ی دولت کرد.»
11.مجموعه آثار چاپ Pfau جلد اول، صفحه 213.
12.همان مأخذ، جلد اول، صفحه 213.
13. هگل George Wilhelm Friedrich HEGEL حکیم آلمانی( 1770-1831).
14.از جمله مراجعه شود در کتاب لوی برول Levy-Bruhl(آلمان- بعد از لایپنیزL'Allemagne depuis Leibnitz، پاریس 1890) به فصل مربوط به هگل و انگاره دولت مخصوصاً به صفحه 398 که می گوید:« دولت روح است که با درک و شعور در جهان تکوین می یابد و حال آنکه طبیعت روح است که بدون درک و شعور، مثل وجود غیر از خود L'Autre de soi مثل روح خوابیده تکوین پیدا می کند. این مشی پروردگار در جهان است که باعث وجود دولت می شود. شالوده آن قدرت عقل است که به صورت اراده متحقق می گردد. نباید چنین دولت و یا چنان دولت معین، چنین اساس یا چنان اساس معین را به نظر آورد بلکه در جوهر آن، باید معنی «idee» این خدای واقعی را در نظر گرفت. دولت هرچه باشد سهمی از این جوهر الهی دارد.»برای آنچه مربوط به مبادی فلسفی اجتماعیگرائی دولتی است مراجعه شود به کتاب آندلر تحت عنوان سوسیالیسم دولتی در آلمان:
Andeler,Le Socialisme d`Etat en Allemagne,1897
15.فیخته Johann Gottlieb FICHTE، حکیم آلمانی 1762-1814. بسال 1800 تألیف شگفت انگیزی انتشار داد بنام «دولت تجارتی بسته» (جلد سوم از مجموعه آثار او، چاپ برلن 1845). در این کتاب دریافتی شبیه به دریافت اجتماعیگرائی دولتی و یا اجتماعیگرائی ملی دیده می شود. به نظر وی دولت نباید به این اکتفا کند که مالکیت هر کسی از افراد جامعه را تضمین نماید. هدف دولت باید این باشد که نخست به هر کس هرچه حق او است برساند و برایش مالکیت فراهم آورد و آنگاه آنرا حمایت نماید. برای کفایت این تکلیف باید بدواً به هر کس وسیله معاش داده شود. «هدف همه ی کوش آدمی زیستن است. تمام آنها را که طبیعت وارد عالم حیات می کند حق مساوی بر زیستن دارند(صفحه 402) (چنانکه ملاحظه می شود این به معنی اعلام حق حیات است). تا این حق تأمین نشده است تجمل و فضول عیش نباید مجاز گردد. پیش از آن که یکنفر بتواند خانه خویش را تزیین کند همه مردم باید سیر و صاحب خانه باشند، پیش از آنکه یک تن لباس متجمل بر تن کند، همه افراد باید ملبوس راحت و گرم داشته باشند (صفحه 402)... «درست نیست که هر کس بتواند بگوید: من دارم و مال خویش را مصرف می کنم، زیرا دور از عدالت است که یک تن بتواند برای خود وسایل تجمل ترتیب بدهد در صورتی که هموطن دیگر او فاقد وسیله معاش باشد. پولی را که نفر اولی برای مخارج تجملی خرج می کند در یک جامعه عقلائی برحسب موازین عدالت مال وی شناخته نمی شود(409). بر طبق این اصل فیخته پیشنهاد می کند که سازمان جامعه و دولت به این صورت باشد که اعضاء‌ هر صنف (کشاورز، پیشه ور، بازرگانان و غیره) قرارداد دسته جمعی با اصناف دیگر منعقد نمایند و متعهد شوند که به کار و شغل یکدیگر تجاوز نکنند و به یکدیگر تأمین بدهند که اشیاء و کالاهای مورد حاجت را به مقدار لازم و کافی تولید نمایند. دولت باید مراقبت به عمل آورد که عده افراد هر صنف نه زیادتر و نه کمتر از میزان لازم باشد و قیمت کالاها را تثبیت کند. بالاخره چون تجارت با کشورهای خارجه ناگزیر تعادلی را که بوسیله قرارداد حاصل شده و نتیجه آن تأمین امنیت و اطمینان برای همه است مختل می نماید، دولت تجارتی باید بوسیله سدهای گرکی دروازه های خود را بر روی خارجه ببندد. تمام این کتاب بدیع و جالب است. منگر A.Menger که خلاصه مختصری از آنرا در فصل دوم از کتاب خویش بنام «حق بر تمام محصول» بیان می کند معتقد است که فیخته می بایستی از دورنمای حکومت کنوانسیون در دوران وحشت انقلاب فرانسه و برقراری قانون حداکثر و چاپ اسکناس و شاید هم از عقاید با بوف الهام گرفته باشد. وانگهی فیخته خود نیز توضیح می دهد که دولت تجارتی به صورتی که او بیان کرده غیر عملی است. با اینهمه کتابی همانند کتاب او برای هدایت کلی رجال دولت خالی از فایده نیست.

منبع: ژید، شارل؛ ریست، شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد دوم: از مکتب تاریخی تا جان مینارد کینز)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.