نومارکسیسم سندیکالیستی

در همان زمان که منهج علمی و نظری مارکس بدینسان در جریان تحلیل رفتن بود، از لحاظ دیگر- لااقل برحسب ادعاء و اعتقاد گروهی از پیروانش - کاملاً سازش می یافت و تأیید می گردید، و آن در جنبش صرفاً کارگری و عمل مستقیم اتحادیه های
يکشنبه، 13 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نومارکسیسم سندیکالیستی
نومارکسیسم سندیکالیستی

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

در همان زمان که منهج علمی و نظری مارکس بدینسان در جریان تحلیل رفتن بود، از لحاظ دیگر- لااقل برحسب ادعاء و اعتقاد گروهی از پیروانش - کاملاً سازش می یافت و تأیید می گردید، و آن در جنبش صرفاً کارگری و عمل مستقیم اتحادیه های آنان بود.
البته کلام بر سر اتحادیه های کارگری معتدل و اصلاح طلب از نوع اتحادیه های انگلیسی و آمریکایی نیست. این چنین اتحادیه ها مناسب همان برنشتاین و نومارکسیان مکتب وی هستند(2)؛ بلکه کلام مربوط به نهضت اتحادیه های کارگری مبارز است که فعلاً در فرانسه و ایتالیا وجود دارند و نماینده ی آن در فرانسه« اتحادیه عمومی کار» است که به زبان فرانسه مخفف وی را «ث، ژ، ت»(3) می گویند.
چه پیوند پدرفرزندی ممکن است بین منهج مارکس و این جنبش کارگری وجود داشته باشد؟ پیوستگی سنجیده و آگاهانه هیچ. کسانی که ارشاد و اداره ی اتحادیه عمومی کار را بر عهده دارند، هرگز فرصت تعمق در آثار مارکس و حتی ورق زدن آنها را نداشته و برای اجرای عقاید او اندیشناک نبوده اند. مع الوصف امروزه به ما می گویند که برنامه «ث،ژ،ت» آنها انطباق کامل با عقاید مارکس دارد، و در زمانی که نومارکسیان تجدید نظر طلب در کار منحرف ساختن آن بوده اند همو است که اصول مارکسی را دوباره بر صراط مستقیم نهاده است، مخصوصاً از جهات ذیل:
الف) با تأیید و تحکیم صفت منحصراً کارگری سوسیالیسم، نه تنها لفظاً و لساناً بلکه عملاً و در زندگی روزمره ی اتحادیه ها که لزوماً و صرفاً مخصوص کارگران شاغل در کارگاهها هستند؛ و در عین حال با تأکیدش درباره ارزش و زیبایی کار، نه کار بطور مطلق بلکه کاری که ماده را خمیر می کند و تغییر صورت می دهد، کار دست و بازوی آدمی. نه تنها سازش با کارفرمایان و سرمایه داران دیگر ممکن نیست، بلکه از این پس با روشنفکران و سیاستمداران هم قطع می شود. اتحادیه کارگری مرکز تشکل و تعاون صنفی کارگران برحسب تعریف، جایی برای غیر کارگر ندارد و باید فقط در اندیشه منافع کارگران باشد(4). این تظاهر به تحقیر روشنفکری را قبلاً در عقاید مارکس هم دیده بودیم.
آنان می گویند برای رشد و توسعه «وجدان طبقاتی» یعنی احساس اشتراک منافع که باید همه رنجبران را علیه همه ی مالداران متحد سازد، هیچ محیطی بهتر از اتحادیه صنفی نیست. احساس و وجدان فقط در جایی ظاهر می شود که تشکیلات باشد. این حقیقت هم چنان که بر عالم زیست شناسی صدق می کند بر نظام اقتصادی هم صادق است. به همین جهت برای تبدیل مفهوم کهنه ی سوسیالیسم به سوسیالیسم واقعی، اتحادیه شرط لازم و ضروری است. این قدرت را مارکس بدان هنگام که به تحریر آثار خویش اشتغال داشت نمی توانست پیش بینی کند، هر آینه بر آن واقف می شد خویشتن را بهتر در آن می شناخت. نمایندگان این نهضت نومارکسی وقتی از اتحادیه سخن می رانند شاعر و شیدا می شوند، آنرا یگانه سرچشمه شاداب نیرو در لجن زار عفن بورژوازی می دانند. جرثومه ی جامعه نوین، حکمت نوین و حتی اخلاق نوین در آن است که می توان آن را اخلاق تولیدکننده نامید: یعنی شرافت صنفی، روحیه همیاری، غرور از کار خلاق،‌ عشق و شوق برای پیشرفت و غیره.(5)
ب)با اعلام اصل مبارزه طبقاتی و تحقق بخشیدن به آن بوسیله کوشش های روزانه، مبارزه طبقاتی اصیل، حقیقی و انقلابی، مبارزه ی بین مزدوران و سرمایه داران، مبارزه ای که مولود واقعی وجدان طبقاتی است و تمام وسایل جنگ از فشار و زور و خشونت و اعتصاب را بکار می برد، مبارزه ای که هرگونه مساعدت طبقات بورژوازی هرگونه مداخله دولتی و هرگونه اصلاحات اعطاء شده را مردود می دارد و نمی خواهد به کسی و چیزی جز عمل مستقیم خود مدیون باشد.(6)
همین مبارزه است که حقوق آینده را بوجود می آورد، حقوقی که منافی مفاهیم کنونی، مولود جامعه بورژوازی است. بنابراین باید روحیه ی پرخاش و ستیز را پیوسته زنده نگهداشت نه واقعاً برای تیز کردن آتش حقد و حسد بلکه برای فروزان تر ساختن مشعل. این است راه و این است وظیفه ی سوسیالیسم.
و نیز باید متوجه باشیم که از این پس پیگیری همین مبارزه موضوع منحصر به فرد کوشش اتحادیه های انقلابی است. زیرا اینان دیگر احتیاج به آن ندارند که مانند اجتماعیون پیشین در اندیشه ی سازمان دادن به کار و جامعه باشند. همه ی این امور از هم اکنون بوسیله سرمایه داری و از لحاظ اقتصادی به نحو احسن سازمان یافته است و کاری جز این نخواهد بود که در جای آماده ی آن مستقر شوند.(7)
ج)با از سر گرفتن عقیده ی فاجعه ی نهایی نه این بار به صورت بحران سرمایه داری بلکه به صورت اعتصاب عمومی. این است آن تدبیر نبرد که در برابر آن همه فرماندهان و همه ی سرنیزه های سرمایه داری باید ناتوان بمانند- زیرا علیه کارگرانی که برای متوقف ساختن تمام چرخهای حیات اجتماعی کاری جز آن نخواهند داشت که دست بر روی دست بگذارند و بدان وسیله ثابت کنند که آفریننده هر ثروتی کار است، چه می توان کرد؟ بر فرض اینکه اعتصاب عمومی هرگز هم صورت پذیر نباشد- چنانکه درباره ی آن تردید بسیار است- باز هم بسان مشوقی نیرومند، بسان اسطوره ای ایمانی به قول سورل، همانند انتظاراتی که مسیحیان اولیه برای هزاره ی میلادی داشته اند، به شدت عمل خواهد کرد.
این کلمه ی «اسطوره»(8) کامیابی بس شگفت انگیزی داشته است، نه در مجامع اتحادیه گرایان که برای آنان بکلی عاری از مفهوم است، بلکه در محافل روشنفکران. زیرا بس خنده آور است که دریافت این منهج اجتماعیگرائی منحصراً کارگری و نه فقط ضد سرمایه داری بلکه شدیداً ضد روشنفکری هم که باید «همه ی تعارفات بورژوایان را با خشونت هرچه تمامتر پاسخ بدهد»، منحصراً زائیده ی اندیشه ی گروهی از روشنفکران با ذهن و عواطف بسیار لطیف است که خود را منتسب به منهج فلسفی برگسون می کنند.(9)
این انتظار شاید نظیر پندار اساطیری باشد ولی دل بستن به پنداری موهوم و امید نتیجه داشتن از آن تقریباً همانند سیر بسوی ستاره شاهان مجوسی( در کتاب مقدس) و یا دنبال گیری ستون آتش و دود است که اسرائیل را به ارض موعود هدایت می کرد. آیا با این امید و این ایمان مقتبس از کلیسای مبارز و پیروزمند قرون اولیه ی میلادی، با این دریافت ممتلی ازدمی شیدا و تقریباً قهرمانی، بسی دور از نظریه ما دیگری تاریخ و بسی نزدیک به اوتوپی سازی فرانسوی نشده ایم؟ زیرا همچنان که سورل نیز می گوید:« به ندرت شده است که اساطیر بکلی از آمیختگی با خیالبافی منزه باشند.»(10)

پی نوشت ها :

1. Neo-Marxisme Syndicaliste
2. این نظر با صراحت در مقاله ی آقای برت Berth( نشریه ی نهضت سوسیالیسم mouvement Socialiste، مه 1908، صفحه 393) تأیید شده است. وی می گوید:« از لحاظ صرفاً انتقادی و منفی ما با برنشتاین علیه سنت طلبی کائوتسکی همداستان بودیم ولی برنشتاین به جای انقلابیگری هرچند هم کاملاً لفظی سوسیال دموکراسی آلمان چه روشی را پیشنهاد می کند؟ فقط تحولی تدریجی و اصلاح لطبانه بر اساس حکومت عامه؛ ‌تحولی سیاسی و اقتصادی مقلد تأسیسات آزادی خواهانه بورژواری که چون به حد کمال برسد به گمان وی منتهی به رهایی و استقلال سیاسی و اقتصادی کارگران می شود. در همین جاست که ما اتحادیه گرایان انقلابی Syndicalistes revolutionnaires بطور کامل از برنشتاین جدا می شویم،‌ زیرا هرچند طالب تحول هستیم ولی تحولی می خواهیم که خالق صورت های اجتماعی نوین باشد یعنی تحولی انقلابی.»
3.(C.G.T.)Confederation Generale de Travail
4.«تشکیلات تولیدکنندگانی که کارهای خویش را خود اداره می کنند بی آنکه نیاز مراجعه به انوار هدایت نمایندگان مرام و مسلکهای بورژواری داشته باشند.»
(Sorel: Dec. du Marx. pp.61-62)
5.«اتحادیه گرایی انقلابی نیروی مربی عظیم جامعه معاصر برای ساختن کار آینده است»مراجعه شود به سورل(Reflexion sur la violence, 1909, p.244)
«در ورشکستگی کامل بنیادها و رسوم، عنصری نیرومند، تازه و دست نخورده باقی می ماند و آن همانا روح و وجدان کارگر است. این عنصر در مسیر انحطاط عمومی ارزش های اخلاقی نخواهد افتاد به شرط آنکه کارگران همت کافی برای مسدود ساختن راه بر مفسدان بورژوازی داشته باشند و تعارفات آنان را با خشونت هرچه شدیدتر جواب بدهند» همان مأخذ، صفحه 203).
این طریقه اخلاقی درست در جهت مخالف شیوه ی اخلاقی مصرف کنندگان است که می خواهند برتری به اتحادیه های اجتماعی خریداران و شرکت های مصرف بدهند، تأسیساتی که بنابر عقیده ی سورل کمال مطلوب بهره خواران و «فضیلت مآبان بیکاره» است.
6. این ستیزه جویی مداوم همان است که سورل خشونت «Violence» می نامد و آن را به منتهی درجه سودمند می داند:« من مدلل داشته ام که خشونت رنجبران مفهوم تاریخی دیگری دارد، غیر از آنچه دانشمندان سطحی و سیاست مآبان برای آن قایل هستند». ولی باید اضافه شود که وی خرابکاری را تأیید نمی کند و از این جهت تهمت بیجا بر او وارد کرده اند. چنانکه می گوید:« خرابکاری شیوه ی نظام سابق است! و مطلقاً کارگران را به راه آزادی و رستگاری هدایت نمی کند Mouvement Socialiste, 1905, ler et 15 novembre)
7.از این پس دیگر نباید در جستجوی این نکته بود که آدمیان چگونه زندگی خود را ترتیب بدهند تا از سعادت آینده برخوردار شوند. همه چیز در کارآموزی انقلابی رنجبر خلاصه می گردد.» (سورل همان مأخذ، مقدمه، صفحه 37).
8.کلمه اسطوره به جای کلمه ی Mythe بکار برده شده که شاید ترجمه ی نارسایی باشد.
9. نماینده ی افکار این گروه مجله ی «نهضت سوسیالیست Le Mouvement Socialiste» بود که بوسیله ی آقای لاگرادل M.Lagradelle اداره می شد.
مطالعاتی که در سالهای قبل از جنگ بین الملل راجع به نهضت اتحادیه گرائی منتشر شده متعددند، که از آن جمله به رساله موسوم به فلسفه اتحادیه گرائی Philosophie Syndicaliste گی گران Guy Grand اشاره کردیم.
10. Reflexions sur la violence, p.XXXV.

منبع: ژید، شارل؛ ریست، شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد دوم: از مکتب تاریخی تا جان مینارد کینز)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط