چهل سال صلح و نوسازی

چهل سال صلح اروپائی تقریباً ناگسسته که به دنبال جنگهای فرانسه و آلمان حاصل شد در تاریخ عقاید مقارن با نوسازی عظیمی هم در انگاره های اقتصادی و هم در عقاید اجتماعی است.
يکشنبه، 13 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چهل سال صلح و نوسازی
 چهل سال صلح و نوسازی

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

چهل سال صلح اروپائی تقریباً ناگسسته که به دنبال جنگهای فرانسه و آلمان حاصل شد در تاریخ عقاید مقارن با نوسازی عظیمی هم در انگاره های اقتصادی و هم در عقاید اجتماعی است.
1- در قلمرو انگاره ها، انقلابی واقعی در روش ها و دریافت ها پیدا می شود. درست در همان زمان که تاریخگرایان و اجتماعیون دولتخواه بیزاری خویش را نسبت به هر نوع بحث کلی و مجرد اعلام می دارند، کوشش درخشانی هم در فرانسه، هم در انگلستان و هم در اتریش به عمل می آید تا انگاره ی اقتصادی را بر پایه های جدید قرار بدهند. در این میان سه نام بزرگ جلوه گر است: والراس در فرانسه، منگر در اتریش و جونس در انگلستان. این نویسندگان با توجه به مفهوم سودمندی که پس از کندیاک آن همه به دست غفلت سپرده شده بود و با رجوع به استفاده از ریاضیات به دنباله ی کورنر، مفاهیم تعادل اقتصادی و همبستگی متقابل قیمت ها را جانشین ساده سازی های بس ابتدایی مدرسیان می کنند. این اندیشه ها که از آن پس در ایتالیا و اتریش و کشورهای متحده آمریکا و انگلستان بوسیله اقتصادشناسانی همانند پاره تو و مارشال واج ورث او بوهم باورک و فیشر توسعه می یابند به تدریج در مباحثات اقتصادی با وجود ایستادگی های بس طولانی آلمانیان و فرانسویان حق توطن پیدا می کنند و از هر سو انگیزه گر کاوش های بدیع می شوند تا سرانجام در همه ی کشورهای مهم بر روش تعلیم و افکار اقتصادی پیروز می گردند. مبتکران این عقاید خود برای نسلهای بعدی اقتصادشناسان، «مدرسیان» واقعی می شوند و اعتبار و نفوذ آنان نام ریکاردو و استوارت میل را بطور قاطع تحت الشعاع قرار می دهد.
2- و نیز مقارن همین زمان در مباحث مربوط به طبقات اجتماعی نوسازی مجددی به وجود می آید. بی شک در تمام این مدت پیوسته بر شمار اجتماعیون دولتگرا و پیروان مارکس افزوده می شود، ولی اینک در برابر دو عقیده ی اصلی ملهم از نظریات آنان یعنی در برابر نظریه مبارزه طبقات از طرفی و درباره ی دولتگرائی امور اقتصادی از طرف دیگر، واکنش هایی از جوانب مختلف نمودار می گردد. در همان جهت یافتن راه حل برای مسائلی که بازخواهی طبقات کارگری بوجود آورده بود عقایدی اظهار می شود که در برابر اندیشه ی مبارزه طبقاتی مارکس همبستگی منافع را قرار می دهد. در عین حال نویسندگان دیگر علیه انواع تحکمات دولتی حریتی باز جامعتر و قاطعتر از اقتصادشناسان آزادی طلب اعلام می دارند.
نخست مسیحیت که برای زمانی ممتد از مشاجرات اجتماعی غایب مانده بود، با شکوه و جلال به رهبری نمایندگان دو طریقه بزرگ مسیحی، کاتولیک و پروتستان وارد میدان می گردد. هیچ چیز بیش از اندیشه ی مبارزه طبقاتی منافی تعلیمات مسیحی نیست که سراسر مبتنی بر احسان و ایثار است. آیا همین پایگاه به اندازه کافی استوار نیست که بر اساس آن بتوان عقایدی اجتماعی پایه گذاری کرد که هم بینواترین طبقات اجتماع را به بهبود سرنوشت خویش امیدوار سازد و هم تکالیف زیاده از حد فراموش شده اصل احسان را به طبقات مرفه یادآور می کند؟ این فکری است که تقریباً در یک زمان و در کشورهای مختلف برای بسیاری از مردمان خیراندیش پیدا می شود. «منهج اجتماعی مسیحی» بدیهی است باید مسلک اتحاد و همبستگی باشد. چنین مسلکی مبتنی بر تمنیات دینی مشترک بین کارگران و کارفرمایان خواهد بود و کوشش خواهد کرد که جوشش عواطف احیاء شده ی مسیحیت و مسالمت بین طبقات را که نتیجه ی آن است وسیله ی یافتن راه حل برای مسائل اجتماعی قرار دهد. زیرا از این پس دیگر«محافظه کاران» افراطی هم نمی توانند عظمت خطر را انکار نمایند. حتی در دوره ی پیشین هم رجالی با صلاحیت صدای خویش را برای حمایت از این افکار بلند کرده بودند. ولی در مبارزات اجتماعی خونین آن زمان گوش شنوائی برای آنها نبود. شکفتگی دیررس این اندیشه ها با جلوه ی تمام آن فقط از زمانی نمایان گردید که نزدیک به پایان قرن 19 پاپ لئون 13 با قدرت مقام خویش بر آنها صحه گذاشت و تمام کلیساهای مسیحی کم و بیش از آن الهام گرفتند. بنابراین محل این مباحث در این قسمت از کتاب ما نمایان است.
این اندیشه ی اتحاد طبقات، معارض با عقیده ی اختلاف بنیانی آن، می بایستی در محل دیگری غیر از عواطف مسیحیت هم آوائی پیدا کند: در توده ی عظیم افراد بی تفاوت و اذهان منفک از عقاید مذهبی سنتی، ولی متأثر از افکار فردیتگرائی انقلاب فرانسه نیاز به اصلی احساس می شد که این عقاید را با ضرورت مسلم اصلاحات اجتماعی التیام بدهد. به عبارت دیگر لازم به نظر می رسید در محتوای اصولی که بیشتر نظر به حقوق فردی داشت اصول جدیدی اعلام گردد که برعکس متضمن تکالیف افراد و مجوز فدیه هایی باشد که دولت می تواند بر آنها تحمیل کند. از همین افکار و اندیشه ها است که «منهج همبستگی اندیشی»(2) سرچشمه می گیرد. مفاهیم و مستنبطات آن در ممالک مبتنی بر حکومت عامه بیش از بیش الهام بخش یک سلسله قوانین مشابه با همان قوانینی گردید که در کشورهای تابع حکومت های مطقه، مسلک اجتماعی دولتی رهنمای آن شده بود.
کوشش دیگری برای التیام آزادی طلبی و اجتماعیگرائی در تشبثاتی ظاهر می شود که می خواهند از نظریه ی رانت ریکاردو، استنتاج هایی به سود تقسیمی عادلانه تر در محصول اجتماعی بکنند. نظریه مذکور شامل همه آن عواید می شود که ترقی اقتصادی خود به خود در سیر خویش به وجود می آورد، بی آنکه بتوان آنها را به کار و یا پس انداز این عامل و یا عامل دیگری منسوب کرد. این عواید حاصل تحرک ذاتی اجتماعات است و حال آنکه نظریه تعادل بر حالت سکون و استقرار آنها نظر دارد. ایجاد پیوسته مکرر این عواید، گوناگونی و دگرگونی هائی در نظام اقتصادی پدید می آورد، که بنابر نظریه علمی محض می بایستی گرایش به سامان گیری و یکنواختی داشته باشد.
آیا قسمتی لااقل از این عواید را نمی توان به اجتماع برگرداند. به همان اجتماعی که چون خالق حقیقی آن است می بایستی استفاده کننده از آن هم باشد؟ پاسخ به این پرسش نظریه هایی است که درباره ی ملی کردن زمین و یا عامتر از آن برای ضبط هر نوع عواید واجد همان صفات بهره ی مالکانه ی زمین اظهار شده است. و این خود کوششی ابتکاری است برای التیام دادن آزادی طلبی با اجتماعیگرائی و استقرار نصفتی بیشتر در تقسیم عواید اجتماعی بی آنکه آزادی و رقابت کارفرمایان را محدود سازد.
معارض با این تشبثات التیام جویانه، منهج کاملاً مغایری عرضه می گردد؛ منهجی که علیه گرایش به «نظام حاکمانه» ویژه ی مسلکهای اجتماعی قیام می کند و برعکس آنها تمنیات آزادی طلبی حاصل از انقلاب بزرگ فرانسه را تا سرحد نهایی پیش می برد. روحیه دیرین انقلابی و فردیتگرائی همواره حاد ویژه ی ملت های لاتین در اینجا به کمال خویش نمودار می گردد. در جریان این دوره شاهد رستاخیزی شگفت برای آزادی طلبی در طبقه ی کارگر هستیم؛ آزادی طلبی مطلقی که بی شک مغایر با آزادی طلبی بنیانگذاران و بسی سرکش تر از آن است؛ آزادی طلبی ای که بی شک مورد انکار اسمیت و باستیا واقع می شد و برای آنکه با انگاره قدیم مشتبه نگردد به خود صفت و عنوان «بی بند و بار»(3) می دهد ولی با همه اینها اصالتش از آزادمنشی سابق کمتر نیست و آن «منهج نظام بی حکومتی»(4) است. این گرایش به بی قید و بندی و یا ضد حکومتی که در بین الملل کارگران هم محسوس بود، تدریجاً در طبقات کارگری کشش پیوسته نمایان تری می یابد تا آنجا که نشان و مهر خویش را بر نهضت اتحادیه های کارگری فرانسه و ایتالیا می زند. به همان هنگام در آثار بسیاری از نویسندگان بورژوازی هم نوعی بی بند و باری فلسفی و اخلاقی نمودار می شود که گوئی پیش آهنگ بازگشت نوینی به فردیتگرائی است.
اینها جولانگاه های عمده ی عقایدی است که به برکت صلح ممتد متعاقب جنگهای فرانسه و آلمان، ترجمان اشتغالات فکری نویسندگانی می شود که بیش از هر چیز در اندیشه ی اصلاحات اجتماعی هستند. ریشه ی همه این عقاید تقریباً در آراء و افکار نویسندگان دوره های مقدم دیده می شود. ولی کمال جلوگیری و قدرت تأثیر آنها مربوط به دورانی است که اکنون مورد مطالعه ی ما است. و این در دوره ی بعد یعنی دوره ی پس از جنگهای جهانی اول خواهد بود که با شوق و حرارتی نوین به مسائل بزرگ تولید و داد و ستد برگشت می شود؛ ‌مسائلی که افکار «بنیانگذاران » دانش اقتصاد را به خود معطوف داشته بود و تنگدستی حاصل از کشمکشی آن چنان طولانی، اهمیت آنها را مجدداً مانند اوضاع پس از جنگهای ناپلئونی مبرهن می سازد.

پی نوشت ها :

1. Edge Worth
2.La Doctrine Solidariste
3.Libertaire
4.l`Anarchisme

منبع: ژید، شارل؛ ریست، شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد دوم: از مکتب تاریخی تا جان مینارد کینز)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط