![نخستین هواپیمای با سرنشین نخستین هواپیمای با سرنشین](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/0035211.jpg)
نویسنده: آنا اسپراول
مترجم: محمدرضا افضلی
مترجم: محمدرضا افضلی
دو برادر از درگاه کلبه ی خود تماشاگر باد شدیدی بودند که با هیاهوی زیاد از سمت شمال، از روی ماسه زارهای پست می وزید و ماسه ی روان را از جا می کند و با خود می آورد.
ماشین پرنده ی آنها، در اتاقکی در همان نزدیکی، انتظار می کشید؛ بادی که از لای شکاف تخته ها به داخل اتاقک نفوذ می کرد آن را می لرزاند. قبلاً یک بار در روزی که هوا آرام بود سقوط کرده بود، بدون اینکه صدمه ی چندانی ببیند. اما آن روز، هفدهم دسامبر، باد با سرعتی نزدیک به سرعت تندباد، ساحل کارولینای شمالی را درمی نوردید.
یکی از مردان، همچنان که تنوره های پیچان باد را تماشا می کرد، ناگهان گفت:« مجبور نیستیم از تپه بالا برویم. می توانیم آن را از همین جا به پرواز درآوریم.»
مرد دیگر سر تکان داد. حق با او بود. بار اول، برای رسیدن به سرعت کافی، ماشین پرنده خود را بالای تپه شنی برده بودند. ماشین پرنده سرازیری تپه را پایین آمده بود، از زمین بلند شده بود، اما از پرواز وامانده و سقوط کرده بود. اما امروز باد به آنها کمک می کرد. ماشین را مثل بادبادک به هوا می برد، موتوری که آن را به پیش می راند می توانست بر نیروی گرانی چیره شود و ماشین پرنده به هرجا که می خواهد پرواز کند. آن دو مرد موتور را خودشان طراحی کرده بودند. همه ی قطعات هواپیمایی را نیز که اینک در اتاقک انتظار می کشید طراحی کرده بودند؛ آنها در مورد همه ی یافته های خود تحقیق و آزمایش کرده بودند. اکنون فقط یک آزمایش بزرگ باقی مانده بود.
«برو، اورویل»
در آن روز توفانی، برادران رایت گروه کوچک خود را به جنب و جوش درآورده بودند. آنها یک بار دیگر وضعیت باد را بررسی کردند. سپس به مأموران نجات غریق که در قرارگاهشان، در فاصله ی 1/5 کیلومتری مستقر بودند علامت دادند. این مأموران از ابتدا جزئی از برنامه بودند و اکنون نمی شد آنها را کنار گذاشت.بعد نوبت خود ماشین رسید. ماشین را از اتاقک بیرون آوردند و آن را کاملاً وارسی کردند. بالها، اجزای مختلف اسکلت و سیمهایی که کنترلگرها را به هم متصل می کرد آزمایش شدند؛ همه سالم و آماده ی کار بودند. ملخها روان می چرخیدند. اهرم تنظیم سکان جلو هم، که از بالها جلوتر آمده بود، خوب کار می کرد. اسکیهایی که هواپیما مثل سورتمه روی آنها نصب شده بود نیز سالم بودند و اثری از حادثه ی چند روز قبل روی آنها دیده نمی شد. برادران رایت ماشین پرنده را روی ریل پرواز مستقر کردند و آن را با تکه ای سیم بستند. ویلبر تیرکی زیر بال سمت راست آن قرار داد تا هواپیما بی جهت تکان نخورد. چند قدم دورتر، اورویل دوربینش را مستقر کرده بود. وقتی سه پایه ی دوربینش را درست جا به جا کرد، مأموران با عجله به گروه پیوسته بودند و پیشاپیش از رویدادی که قرار بود شاهد آن باشند به هیجان آمده بودند.
آنها با اشتیاق برادران رایت را تماشا می کردند که در حال روشن کردن موتور هواپیما بودند. موتور با تپ تپ یکنواخت و اطمینان بخشی کار می کرد و گرم می شد تا در زمان موعود ماشین را روی ریل به حرکت درآورد و به هوا بلند کند. ویلبر گفت:« برو، اورویل، من یک بار پرواز کردم. این مرتبه نوبت تو است». اورویل با احتیاط سوار ماشین پرنده شد و روی بال پایینی دراز کشید. باد مستقیماً به چشمهایش می خورد.
هنگامی که برای آخرین بار فرمانها را وارسی می کرد، به آرامی جا به جا شد. گهواره ای که در آن دراز کشیده بود، همراه با او تکان خورد و جا به جا شد؛ بالهای هواپیما در دو طرف او تکان می خوردند و بالا و پایین می رفتند. در انتهای بال راست ویلبر ایستاده بود و سعی می کرد در ضمن حرکت ماشین روی ریل، تعادل آن را حفظ کند. دیگر به راستی وقتش رسیده بود. اورویل دست دراز کرد و سیم مهار را آزاد کرد.
پرواز آزاد
اورویل با سرعتِ راه رفتن به طرف جلو حرکت می کرد. از گوشه ی چشمش ویلبر را می دید که در کنار هواپیما آهسته می دود. سپس ویلبر تند دوید... و ناگهان، ویلبر دیگر دیده نمی شد.ماشین به پرواز درآمده بود!
هواپیما بیش از اندازه اوج می گرفت. اورویل به سرعت اهرم سکان جلو را حرکت داد. هواپیما بلافاصله رو به زمین شیرجه رفت که فقط سه متر با آن فاصله داشت. نومیدانه اهرم را به جای اول برگرداند.
هواپیما تکان شدیدی خورد و شیرجه دیوانه وار آن متوقف شد. ماشین پرنده دوباره اوج گرفت و زمین از چشم اورویل دور شد. باد در بالهای هواپیما پیچید و آن را باز هم بالاتر برد.
اورویل دوباره دست به طرف اهرم برد. ماشین پرنده با سرعت سرگیجه آوری در هوا کج و راست می شد. سپس به طرف زمین شیرجه رفت. تنظیم دوباره ی اهرم و اوج گیری مجدد. باز شیرجه به طرف پایین، و باز اوج گیری...
دوباره شیرجه به طرف زمین. ترق و تروق، تکان شدید و سقوط؛ به هوا برخاستن انبوهی از ماسه ها و برخورد شدید ماشین پرنده با تپه ی شنی. اورویل، گیج و از نفس افتاده، از هواپیما بیرون خزید، سربرگرداند و راهی را که طی کرده بود نگریست.
انسان در هوا
اورویل فقط 36/5متر پرواز کرده و فقط دوازده ثانیه در هوا بود. اما همین فاصله ی کوتاه و همین زمان اندک نیز نشانه ی پیروزی خارق العاده ای برای نوع بشر بود.اورویل و برادرش کاری کرده بودند که هیچ کس قبلاً نکرده بود. آنها ماشینی سنگینتر از هوا ساخته بودند که می توانست یک انسان را با خود به هوا ببرد. این ماشین می توانست با نیروی خود در هوا بماند و خلبان، هرچند نه به صورت دقیق، می توانست حرکات آن را کنترل کند. این دو برادر، بدون کمک دیگران، نخستین ماشین پرنده کامل جهان را طراحی کرده، ساخته و به پرواز درآورده بودند.
ویلبر و اورویل رایت، روی ماسه های جنوب کیتی هاک، واقع در کارولینای شمالی، آسمان را فتح کرده بودند.
منبع: اسپراول، آنا؛ (1385)، برادران رایت: تولد هوانوردی مدرن، محمدرضا افضلی، تهران، مؤسسه فرهنگی فاطمی، چاپ دوم.