دو ژوونل (1) (1903- 1987) درجوانی عضو حزب سوسیالیست- رادیکال بود، ولی در سال 1924 از آن حزب کناره گرفت؛ و به نقد دموکراسی پارلمانی به طور کلی پرداخت. همچنین پس از دیدار از امریکا کتابی در نقد نظام سرمایه داری و بحران سرمایه داری در آن کشور نوشت. دو ژوونل مدتی روزنامه نگار شد؛ و دراین دوران با کسانی چون هیتلر و موسولینی مصاحبه کرد. وی در سال 1936 عضو « حزب ملی فرانسه» شد، که ضد کمونیسم بود؛ لیکن به علت همکاری آن حزب با نازی ها از آن خارج شد.
دو ژوونل درنوشته های اولیه اش از ضرورت تغییرات اجتماعی گسترده به شیوه های اقتدار طلبانه دفاع می کرد؛ و موسولینی و هیتلر را احیا گران نظم اجتماعی می خواند؛ و از همکاری کلیسا با آنان طرف داری می کرد. همچنین در آن آثار به جنبش و فلسفه ی روشنگری ، دموکراسی ، مذهب اصالت فایده، و گسترش بی سابقه ی قدرت دولت به طور کامل تاخته است. او ضعف رهبری را از کاستی های بزرگ دموکراسی ها می داند؛ و معتقد است که حکومت های اشرافی رهبری های شایسته تری ایجاد می کنند. با این حال، دو ژوونل احتمالاً در جنبش مقاومت فرانسه با اشغالگران آلمانی مبارزه کرده است. وی پس از جنگ دوم جهانی در دانشگاه های انگلستان و امریکا به تدریس و پژوهش پرداخت. مهم ترین آثار او عبارت است از: درباره قدرت: سرشت و تاریخ گسترش آن(2) (1947)؛ حاکمیت: پژوهشی درمصلحت سیاسی(3) (1957) ؛ نظریه ی ناب سیاست(4) ( 1963) . موضوع اصلی آثار دو ژوونل این است که سیاست مشغله ای مخاطره آمیز است و ممکن است پی آمدهایی مصیبت بار برای مردم داشته باشد، به ویژه سیاست در جهان مدرن به وخامت گراییده است. افزایش قدرت دولت مهم ترین ویژگی جهان جدیداست. جامعه ی مدرن پیچیدگی هایی مصیب بار پیدا کرده که همگی محصول افزایش قدرت سیاسی است. بنابراین مهم ترین وظیفه ی نقادان این است که مانع این فرایند افزایش قدرت شوند.
دو ژوونل درکتاب درباره ی قدرت دو بحث عمده دارد: یکی، توصیف و تبیین روند تاریخی افزایش قدرت در دولت های مدرن، به ویژه در دستگاه های نظامی و مالی و اداری آنها ؛ و دیگری، نقد دموکراسی های معاصر، که به نظر او هموارترین راه به سوی استبداد است. با توجه به رشد فزاینده ی قدرت دولتی در دموکراسی ها، نظامی که در واقع پدید آمده دموکراسی توتالیتر است. مهم ترین جلوه ی این تحول را باید در پیدایش سرپرستی اجتماعی جست که بر طبق آن دولت مسئول تأمین امنیت و رفاه کامل اتباع خود است.
در نتیجه، شهروندان به موضوع عمل دولت توتالیتر بدل می شوند. انقلاب ها و کودتاهایی که در عصر ما رخ می دهد تحولاتی جزئی است، لیکن به پیدایش سرپرستی اجتماعی می انجامد. بدین سان وی سیاست جدید روزولت درامریکا و نیز سیاست رژیم هیتلر را تحت عنوان سرپرستی اجتماعی بررسی می کند. به نظر او دموکراسی های امروزی گرفتار مشکلاتی بزرگ اند؛ و رهبران احزاب از طریق اکثریت پارلمانی قدرت مطلقه به دست می آورند؛ و چند دستگی، که در سرشت دموکراسی نهفته است، و موجب فلج شدن دولت می شود. در نظر وی مردم طبعاً به استبداد تمایل دارند، به ویژه درهنگامی که از بازی های دموکراسی خسته شده باشند: « نمی دانم این اندیشه از کجا پیدا شده که مردم از خودکامگی هراس دارند. به نظر من بر عکس، مردم به استبداد عشق می ورزند. » (5)
بحث اصلی دو ژوونل درکتاب حاکمیت این است که چگونه می توان در جامعه ی مدرن تصمیم سیاسی درست گرفت، کار ویژه های اصلی دولت چیست، و بهترین شیوه ی راهبری و هدایت جامعه کدام است. به نظر او نظریه پردازان سیاسی بیش ازحد به مسئله ی منبع مشروعیت قدرت سیاسی پرداخته اند و به این که حکومت ها چه کار ویژه هایی باید داشته باشند توجه چندانی نکرده اند. بنابراین باید منبع مشروعیت قدرت را از کار برد مشروع قدرت تمیز داد. مهم این نیست که چه کسانی تصمیم گیرنده اند، بلکه باید دید چه تصمیم می گیرند. ملاک تصمیم درست در سیاست جهت گیری آن به سوی خیر عمومی است. از آن جا که بحث اصلی او درباره ی کار ویژه های درست دولت است - بنابراین میان آنچه باید درباره اش تصمیم سیاسی گرفته شود و آنچه باید در صلاحیت افراد و گروه های اجتماعی باشد تمیز می دهد. به عبارت دیگر، حوزه ی دولت را از حوزه ی جامعه جدا می کند. دولت و سیاست حوزه ی حاکمیت حکومت و جامعه عرصه ی ابتکار گروه ها و افراد برجسته است. اقتدار عرصه ی اجتماع، که پذیرش آن داوطلبانه است، والاتر از اقتدار اجبار آمیز دولتی است. جامعه وقتی دچار خطر می شود که دولت مانع ابتکارات احتمالی شود. جامعه عرصه ای است باز و آزاد؛ و این اندیشه که شکل خاصی از سازمان دهی جامعه به تأمین خیر عمومی می انجامد منجر به استبداد خواهد شد، چه این سازمان دهی ایدئولوژیک و عامل آن دولت باشد چه یوتوپیایی و مجری اش گروه های اجتماعی بنابراین سلامت جامعه در جوشش مستمر ابتکارات پراکنده است؛ و حکومت نمی تواند در این میان نقشی داشته باشد. حکومت نمی تواند به جامعه جهت ببخشد، بلکه جامعه خود جهت می یابد. پس مهم ترین کار ویژه ی حکومت تأمین وضعی است که در آن عمل کرد آزاد ابتکارات اجتماعی ممکن شود. وظیفه ی دولت ایجاد شرایط تأمین خیر و صلاح عمومی است. دولت نمی تواند خیر عمومی را تأمین کند، اما می تواند شرایط دست یابی جامعه به آن را فراهم سازد.
برهمین اساس، دو ژوونل دوگونه رهبر سیاسی را از هم تمیز می دهد: یکی، دوچه(6) ( پیشوا) ، یعنی رهبری که مردم را در جهت رسیدن به هدفی بسیج می کند و طرح و اندیشه ای دارد و درصدد اجرای آن برمی آید و رهبر ارتش یا بنیان گذار دولت است (مثل ناپلئون بنا پارت) ؛ دوم، رکس(7) ( رهبر) ، یعنی رهبری که تنوعات جامعه را در نظر گیرد و طرح سیاسی خاصی ندارد و مجری پیمان ها و موجد صلح و حلال منازعات است. دوژوونل درکتاب قدرت این دو نوع رهبری را دو چهره ی قدرت تاریخی پادشاهان توصیف می کند؛ و می گوید که همین دوگانگی راز درونی جامعه ی سیاسی و عامل تداوم آن بوده است. ولی در حاکمیت استدلال می کند که در روند تحولات سیاسی رهبری نوع اول جای خود را به نوع دوم می دهد.
دو ژوونل نظریه ی رهبری دوگانه ی خود را هم درباره ی افراد و هم در خصوص نظام های سیاسی به کار می برد؛ و بر این اساس، نظام های برنامه دار و نظام های فاقد برنامه ( یعنی نظام های ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیک) را از هم تمیز می دهد. البته در همه ی جوامع آمیزه ی پیچیده ای از هر دو رهبری وجود دارد. وی این دو مفهوم را درباره ی گروه های اجتماعی، مثل اتحادیه ها و اصناف، نیز به کار می برد. او به ویژه جامعه را عرصه ی فعالیت گروه های رهبری نوع اول( دوچه) ، یعنی گروه های مبتکر و طراح، می داند. فعالیت سیاسی درحقیقت جز عرضه ی برنامه و ابتکار نیست؛ و افزایش باروری جامعه ی بستگی به ابتکار مستمر دارد. دو ژوونل از گروه رهبری نوع دوم( رکس) در جامعه بستگی به ابتکار مستمر دارد. دو ژوونل از گروه رهبری نوع دوم ( رکس) در جامعه اصلاً بحثی به میان نمی آورد. در واقع جایگاه رهبری نوع دوم همان عرصه ی حکومت و سیاست است. مرکز رهبری مبتکر در جامعه است و کانون رهبری به معنای داوری و حل منازعه در دولت. دولت فقط نقش ناظر و داور را ایفا می کند. رهبری از نوع دوم فقط شرایط تأمین خیر و صلاح عمومی را فراهم می سازد. از دید دو ژوونل فقط این نوع رهبری سیاسی درست است. کار ویژه ی اصلی رهبری سیاسی تشویق و تأمین شرایط ابتکارات و برنامه های اجتماعی است. حکومت خود دست به ابتکار نمی زند، لیکن ابتکارهای اجتماعی را منع نیز نمی کند. با این حال، ابتکارات و برنامه های اجتماعی ممکن است نظم حاکم را بر هم بزند. بنابراین دولت باید نظارت کند تا آسیب ها به کم ترین حد برسد. ابتکارها باید پذیرفته شود؛ اما « ذات عمل سیاسی محافظه کارانه است. درهر جامعه ای می باید سهم دگرگونی اندک و سهم نظم بسیار زیاد باشد. » (8) پس دولت باید با پالایش ابتکارهای اجتماعی از لطمات دگرگونی های پرشتاب بکاهد. به نظر دوژوونل دولت در مجموع باید از گروه های بالنده در برابر گروه های تثبیت شده یا رو به افول پشتیبانی کند. گروه های بالنده آنانی اند که در پیشرفت جامعه نقش دارند. پس دومین وظیفه ی عمده ی دولت، پس از کارویژه ی حل کشمکش ، همین است. روی هم رفته، جامعه و گروه های اجتماعی راه را بر می گیزنند و دولت آنان را در آن راه به پیش می راند، بدون آن که راه را انتخاب کند یا به صورت رهبری نوع اول، دست به ابتکار و عرضه ی برنامه برند و به بسیج اجتماعی در جهت هدفی ویژه بپردازد.
به نظر دو ژوونل جامعه آمیزه ای پیچیده از گروه های رهبری نوع اول و دوم است و دولت باید چنان عمل کند که رهبری نوع دوم نارسایی ها و ناامنی های ناشی از رهبری نوع اول را جبران کند. اما وی درباره ی گروه های اجتماعی متعلق به نوع دوم رهبری صراحتاً بحثی نمی کند. این نوع رهبری فقط در حکومت آشکار می شود. در واقع، رهبری نوع اول مانند رهبری کاریزماتیک در نظریه ی وبر است؛ اما در جامعه ظاهر می شود نه در دولت. به طور کلی نوع درست رهبری سیاسی بر طرفانه و داورانه و نوع درست رهبری اجتماعی مبتکرانه است. البته رهبری نوع اول به هر حال در زندگی سیاسی ظاهر می شود و مسیر سیاست را عوض می کند؛ اما این به هر روی کژروی در سیاست است. کار اصلی حکومت تضمین شرایطی است که موجب رشد ابتکارات شود. این کار ویژه اساساً محافظه کارانه است، ولی پشتیبانی از ابتکارات و برنامه های اجتماعی موجب پیشرفت و مانع انقلاب می شود. این کار ویژه در توان هر نظام سیاسی نیست: نظام های رهبری تک حزبی و برنامه دار، یعنی ایدئولوژیک، از ایفای این کار ویژه ناتوانند. جامعه صرفاً به واسطه ی دولت همبستگی پیدا نمی کند، بلکه باید ایمان و اخلاقی مشترک در کار باشد. بعلاوه «مقامات روحانی نیز باید در این میان نقشی ایفا کنند. باید توافق و اجماع اولیه ای در حوزه ی اخلاق و حقوق و دین موجود باشد و گرنه دولت نمی تواند آن را ایجاد کند. » (9)
به هر حال وقتی درجامعه ابتکار بسیار باشد، کار حکومت دشوار می شود. مسائل سیاسی ناشی از برخورد دعاوی مختلف است؛ و از این رو هیچ گاه کاملاً حل و رفع نمی شود. هیچ راه حل نهایی و کاملاً مقبولی برای مسائل سیاسی وجود ندارد؛ و به هر حال برخی از دعاوی نافرجام می ماند. خلاصه، راه حل دو ژوونل برای مسائل سیاسی این است که رهبری سیاسی غیر ایدئولوژیک و غیر مبتکر ابتکارها و برنامه های اجتماعی را در هم بیامیزد و به سوی مصلحت عمومی هدایت کند.
پی نوشت ها :
1. Bertrand de Jouvenel.
2. On Power: Its Nature and History of Growth.
3. Sovereignty: An Inquiry into the Political Good.
4. The Pure Theory of Politics.
5. Roy Pierce, Contemporary French Political Thought, London, Oxford University Press, 1966, p. 188, fn.
6. duce.
7. rex.
8. Contemporary French Political Thought, p. 199.
9. ibid,p. 208.