سابقه ی حضور یهودیان در آلمان به دوره ی جنگ ها و کشورگشایی رومیان باز می گردد، در آن عصر، یهودیان بخشی از ساکنان شهرهای نظامی روم را در ساحل رودهای راین و دانوب تشکیل دادند که مهمترین آن ها شهر کولونیا بود. بعدها در عصر شارلمانی نیز، گروه های دیگری از یهودیان در این کشور سکنا گزیدند.
این طایفه در طول اقامت خود در این سرزمین عمدتاً به امر رباخواری اشتغال داشتند. فردریک دوم در سال 1244/م به موجب فرمانی، میزان سود وام های اعطایی یهودیان را 5 /173% تعیین کرد. این وام ها در برابر اخذ تضمین کافی و گرفتن گرو داده می شد. به گونه ای که وام دهنده، هیچ دغدغه ای نسبت به عدم بازپرداخت مطالبات خود احساس نمی کرد. همین امر موجب شد که آنان به مکیدن خون مردم متّهم شوند. در این رابطه - برخلاف قانون آلمان- چنانچه بعدها احراز می شد که شیء گروگان، مسروقه بوده و رباخوار از مسروقه بودن آن آگاهی نداشته است، این امر، حقّ وام دهنده را نسبت به شیء مزبور، ساقط نمی کرد. از این جا بود که رباخواران یهود با سارقان به تعامل پرداختند و با معاملات نامشروع پیوند یافتند.
در این میان، پیدایش صندوق های مالی در ایتالیا و ظهور امکانات اقتصادی محلی، وابستگی مالی مردم را به یهودیان مرتفع ساخت و اوضاع آنان را دچار پریشانی و آشفتگی کرد. به ویژه که کلیسا نیز درصدد مبارزه با «آفت یهودی» رباخواری برآمده بود. چهارمین شورای جهانی کلیسا در شهر رُم به سال 1215/م، رباخواری از تحریم و یهودیان را ملزم به پوشیدن لباس ویژه و داشتن نشان مخصوص کرد.
در زمان سلطنت فردریک اوّل، معروف به باربروس (1152-1190/م)، مردم بر ضدّ یهودیان دست به یک آشوب عمومی زدند. فردریک، نهایت سعی خود را برای فرو نشاندن این آشوب به کار گرفت و مجازات قتل یهودیان را اعدام و ایجاد مزاحمت برای آنان را قطع دست اعلام کرد. با این تهدید، آشوب به ظاهر فرو نشست، ولی اتّهام یهودیان به خون خواری و آلودن چاه های آب به مواد سمّی از سوی ایشان، در میان مردم قوّت گرفت.
در این اوضاع، کلیسا نقش مهمّی در حمایت از یهودیان ایفا کرد. در سال 1236/م امپراتور، فردریک دوم، ایشان را از اتّهام وارده تبرئه کرد و به موجب فرمانی، یهودیان را به عنوان غلامان وابسته به دربار، دارای حقوقی ویژه معرّفی کرد. این فرمان بدان معنا بود که یهودیان آلمان و همه ی دارایی آنان، به لحاظ قانونی، ملک طلق امپراتور بوده و متعلّق به هیچ قدرت دیگری نیستند.
در آن زمان با آن که تعداد یهودیان کم تر از 1% از مجموع ساکنان آلمان بود، اما از 12% از درآمد خزانه امپراتوری و 20% از مجموع مالیات های واصله از شهرهای آلمان، از سوی ایشان تأمین می شد.
از سده ی چهاردهم میلادی که یهودیان به صورت جدّی تر وارد فعّالیت های اقتصادی شدند، وضع ایشان تغییر یافت. آنان در این عصر، آشکارتر و حریصانه تر به رباخواری روی آوردند.
پس از جنبش اصلاحی کالوَن که به موجب آن، معبدها و شخصیّت های دینی مسیحی از شرکت در امور صرّافی و رباخواری منع شدند، عرصه ی فعّالیت برای یهودیان گسترش یافت، به گونه ای که از وام های اعطایی خود تا 5/ 43% بهره دریافت می کردند.
در سال های 1335-1337/م کشاورزان ساکن در مناطق مختلف آلمان، بر ضدّ یهودیان دست به شورش زدند. این شورش، مقدّمه ی آشوب های بزرگی شد که در فاصله ی سال های 1341-1349/م به دنبال انتشار بیماری طاعون و آلوده شدن چاه های آب به مواد سمّی رخ داد. در این حادثه، یهودیان به اشاعه ی طاعون و آلودن آب چاه ها متّهم بودند. از این رو، بسیاری از مردم آلمان، به منظور رهایی از دست یهودیان، حاضر به پرداخت مبالغی به امپراتور شدند.
در اوّل اگوست 1401/م، روبرشت، پادشاه آلمان، فرمان اخراج گروه زیادی از یهودیان ساکن در منطقه ی راین و باواریا را صادر کرد. در سال 1498/م یهودیان نورمبرگ، از این شهر اخراج شده و در فرانکفورت و پراگ سکنا گزیدند. این یهودیان در قبال ورود به هر شهر و یا خروج از آن ملزم به پرداخت عوارض ویژه بودند، حتّی اگر این ورود و خروج، چندین بار در روز انجام می گرفت.
با آغاز سده ی شانزدهم و نابودی قدرت مرکزی آلمان، مردم یهودیان را به درون محله های گتو راندند و مقرّرات خفّت باری بر آنان تحمیل کردند و سرانجام ایشان را از بسیاری از شهرها و مناطق آلمان اخراج کردند.
این دوره، سرآغاز پیدایش اقتصاد سرمایه داری بود و همین امر موجب تیره روزی بسیاری از مردم عادّی شد، در حالی که هیچ کس به درستی نمی دانست منشأ این بدبختی ها، یهودیانند. از سوی دیگر منازعات بازرگانان به فرمانروایان و رجال کلیسا، یهودیان را کانون این درگیری ها قرار داد و هر یک از دو طرف دعوا می کوشید تا از یهودیان به نفع خویش بهره جوید؛ امّا از آن جا که یهودیان زیر سلطه و آلت دست اشراف بودند، تاجران بومی آنان را به چشم دشمن می نگریستند. مارتین لوتر (بنیان گذار مذهب پروتستان) نیز در همین دوره، ضرورت مسیحی کردن یهودیان را مورد تأکید قرار داد.
با آن که در اواخر سده ی شانزدهم، تنها گروه های اندکی از یهودیان در شهرهای فرانکفورت و وین و پراگ ساکن بودند، در قرن هفدهم، یهودیان مهاجر از اسپانیا و پرتغال (یهودیان مارانو) در هامبورگ مستقر شده و بانک هامبورگ را تأسیس کردند و در پی آن بسیاری از یهودیان اروپای شرقی، به ویژه لهستان به آلمان مهاجرت کردند.
به یقین اوج مصایب و آلام یهودیان آلمان، در عصر نازی ها بوده است. در این دوره به سبب نفرت شدید شخص هیتلر و حزب او از این طایفه، و دخالت عناصر نژاد پرستانه و کارنامه ی تیره و زشتی که یهودیان از سوابق قومی و تاریخی خویش در اذهان مردم آلمان به جای گذارده بودند، انواع محرومیت ها و آزارها و کشتارها را متحمّل شدند.(1)
آن چه در این دوره بر قوم یهود رفته است، به دو مرحله تقسیم می شود:
1. در سال های 1933-1339/م، دو گونه اقدام بر ضدّ آنان صورت پذیرفت:
الف) جلوگیری از هر گونه کار و فعّالیت روزمرّه ی آنان. این امر موجب شد که شمار زیادی از ایشان از شدّت فقر و گرسنگی تلف شوند.
ب) راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی خصمانه بر ضدّ یهودیان و تشدید کینه و نفرت نسبت به آنان.
2. سال های 1939-1945/م، دوره ی کشتارهای گسترده ی یهودیان، با شیوه های متنوّع، به دست عناصر نازیسم به شمار می آید.
در توضیح این مختصر باید گفت: از اول آوریل 1933/م، مقامات حکومت نازی، یهودیان را به شدّت در فشار محاصره ی تحریم قرار دادند (2) و به دنبال آن، حیات اقتصادی ایشان دچار وقفه و آسیب جدّی شد. در همان روزها، قانون ممنوعیّت ورود یهودیان سراسر آلمان در شغل های عمومی و اداری، در بخش های خصوصی و دولتی تصویب و به مورد اجرا گذارده شد. همه ی کتاب های تألیف شده از سوی یهودیان به آتش کشیده شد و فرزندان یهود، همگی از مدارس، دانشگاه ها و انجمن های علمی و فرهنگی آلمان اخراج شدند.
از سوی دیگر، پرداخت نوعی عوارض، ویژه ی یهودیان وضع شد که در نوامبر 1938/م به یک میلیارد مارک (معال چهارصد میلیون دلار) رسید. املاک و مستغلات ایشان مصادره شد و به منظور تمایز از دیگران، ملزم به نصب ستاره ای زرد رنگ بر روی سینه و پُشت خود شدند.
از اکتبر 1938/م به دنبال یک تصمیم دفعی از سوی سران نازی، موجی از کشتارهای جمعی بر ضدّ یهودیان آلمان، به وسیله ی گشتاپو (پلیس مخفی دولت نازی) آغاز شد که تا پایان جنگ جهانی دوم، به سال 1945/م و پایان سلطه ی حکومت نازی، ادامه یافت.
در این دوره، دست گیری های گسترده ای نسبت به یهودیان و اعزام آن ها به اردوگاههای مرگ صورت پذیرفت. بسیاری از آنان در کوره های آدم سوزی به هلاکت رسیدند. (3)
در اردوگاه های داخاو، آوشویتز (Auschwitz)، کی یف (Kiev)، خارکوف (Karkov)، اودسا (Odessa)، تربلینکا (Treblinka)، و لیتوانیا (Lithwania) و ... شمار زیادی از یهودیان، هم چون دیگر مجرمان سیاسی کشته شدند.(4) در لهستان نیز کشتارهای جمعی زیادی نسبت به یهودیان صورت پذیرفت.
پی نوشت ها :
1. شایان یادآوری است که نازیها در چهاردهم ژولای 1933/م، «قانون تعقیم» را به تصویب رساندند و به موجب آن از ادامهی نسل گروههایی از مردم، به طور مؤکد جلوگیری کردند. این گروهها عبارت بودند از: عقبماندگان ذهنی، بیماران روانی، مبتلایان به بیماری صرع، نابینایان و ناشنوایان موروثی، مبتلایان به انحطاط اخلاقی و معتادان شدید الکل. با صدور این قانون، چهارصد هزار تن از مشمولان آن عقیم شدند و در سال 1935/م، به منشور صیانت از نژاد برتر، قانون ممنوعیت ازدواج شهروندان آلمانی با یهودیان و افراد واجد نژاد پَست نیز صادر شد.
سال 1939/م به عنوان سال بهداشت شهروندان اعلام شد و همهی پزشکان و ماماها مکلف به گزارش ولادت نوزادان عقبمانده شدند، و به دنبال آن قتل نوزادان مزبور و همهی بیماران صعبالعلاج به مورد اجرا درآمد. اسناد تاریخی حاکی است که هفتاد هزار تن افراد عقبمانده و ناتوانی که به عنوان مصرفکنندگان بیخاصیت (به انگلیسی Useless eaters) و سربار و طفیلی اقتصاد کشور تلقی میشدند، در اجرای این سیاست کشته شدند. از سوی دیگر، کمیتهی بررسی علمی بیماریهای خطرناک ژنتیک، کشتن کودکان عقبمانده را به اجرا درآورد.
بدین ترتیب که این کودکان پس از شناسایی، به بیمارستانهای ویژه اعزام و در سلولهای گاز خفه و در کورههای ویژه سوزانده میشدند. حتی این شیوه در مورد پارهای از مجروحان جنگی آلمان که درمان آنها برای دولت دربردارندهی هزینههای گزاف بود، نیز به کار میرفت. با اسیران جنگی نیز به طور رایج و عادی، به همین شیوه رفتار میشد.
یهودیان هم به لحاظ این که افرادی ناسالم و از نژادی پست تلقی میشدند، از شمول این قوانین خارج نبودند. نازیها در زمینهی سیاست تصفیهی نژادی، آنان را به عنوان عناصر زیانبار و غیر مفید، مستوجب نابودی میدانستند. (ر.ک: عبدالوهاب المسیری، الصهیونیه و النازیه و نهایه التاریخ، ص 80-84).
2. زمانی که از هیتلر دبارهی علت دشمنی او با یهودیان پرسیده شد، پاسخ گفت: این که دو ملت، هر دو برگزیده و ممتاز باشند امکانپذیر نیست. ما به تنهایی ملت نخبهی خدا هستیم!
3. ژان ماری لوپن (Jean Marie Lopen) رهبر حزب افراطی راست و نامزد ریاست جمهوری فرانسه، طی نطق (در پانزدهم سپتامبر 1987/م) اعلام کرد که موضوع اتاقهای گاز در زمان جنگ بینالملل دوم، جزء بسیار کوچکی از تاریخ جنگ جهانی دوم است و این صهیونیستها هستند که این مسئله را برای مظلومیت خود در جهان بزرگ کرده و شبانهروز دربارهی آن تبلیغ میکنند.
در جنگ جهانی دوم، 58 میلیون نفر کشته شدند، ولی صهیونیستها مرتب از فرستادن یهودیان به اردوگاهها سخن میگویند، در حالی که میلیونها غیر یهودی نیز به این اردوگاهها فرستاده شدند.
نطق لوپن هیاهوی بسیاری در فرانسه برپا کرد (روزنامهی ایران، شمارهی 2447، مورخ یکشنبه 7 /2 /82، ص 12).
4. صهیونیستها، طی نیم قرن اخیر، تلاشهای فراوان و بیوقفهای به عمل آوردهاند تا نشان دهند در آن زمان، حدود شش میلیون نفر از یهودیان در اردوگاههای مرگ نازی کشته شدند. آنان روی رقم شش میلیون چنان گسترده و حساب شده تبلیغات به عمل آوردند که اینک بسیاری از مردم جهان، آن را از جملهی مسلمات قعطی به حساب میآورند. اما گذشت دهها سال از دورهی اقتدار نازیها و پژوهشهای فراوان به عمل آمده از سوی محققان بسیاری از حقایق را برملا کرده و دروغین بودن ادعای صهیونیستها را آشکار ساخته است. از جمله روژه گارودی، متفکر مسلمان و نویسندهی نامدار فرانسوی، در کتاب ارزشمند خود با عنوان ریشههای افسانهای سیاست اسرائیل (در ترجمهی عربی با نام: الاساطیر المؤسسه للسیاسه الاسرائیلیه) فصل مستقلی را تحت عنوان «افسانهی شش میلیون» به نقد و بررسی عالمانهی این امر پرداخته است. همچنین دکتر عبدالوهاب المسیری، پژوهشگر نامدار و پر تلاش مصری که آثار مفید و متعددی در شناخت یهود و صهیونیسم از خود به جای گذارده است، در فصل دوم کتاب الصهیونیه و النازیه و نهایه التاریخ با عنوان «بعض اشکالیات الاباده النازیه لیهود اوربا» دلایل بیاساس بودن ادعای صهیونیستها را در این خصوص تشریح کرده است.
البته این سخن به معنای دفاع از سیاستهای خشونتبار نازیسم نیست؛ زیرا حجم عظیم جنایات بیرحمانهی نازیها علیه بشریت و از جمله یهودیان، به هیچ وجه قابل انکار نیست و اصولاً کشته شدن یک انسان بیگناه، یهودی و غیر یهودی، تجاوز به حقوق بشریت است؛ ولی باید توجه داشت که صهیونیسم از طرح رقم شش میلیون به دنبال کسب بهرههای سیاسی، همچون جلب افکار عمومی و انگیزش عواطف جهانی در جهت حمایت و تأیید دولت غاصب اسرائیل و همچنین ایجاد شرایط روحی لازم در میان یهودیان اروپا و جهان، برای مهاجرت هرچه بیشتر به سرزمین فلسطین، است.
در این باره، نگاه کنید به دفاعیات روژه گارودی، به ویژه در نخستین جلسهی محاکمهی وی که به اتهام انتقاد از سیاستهای رژیم صهیونیستی در دادگاه فرانسه صورت گرفت (محاکمه جارودی، ترجمهی عزه صبحی، ص 23-100، دارالشرق، بیروت، 2002/م).