چکیده
موضوعی که در این مقاله مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته است، مساله ای است درحوزهی فلسفهی تفسیر با رویکرد کلامی. مقالهی حاضر میکوشد تا بدین پرسش پاسخ دهد که مفسّر در مقام فهم متون دینی، با چه دیدگاهی در باب مبانی خداشناسی، به فهم صحیح و صائب میرسد؟صفت حکمت از اوصاف الهی، از جمله عناصر و مولفه هایی است که در فهم متون دینی موثر میباشد و میتوان این صفت را به عنوان یک مبنا در درک متون دینی در نظر گرفت. ما در این مقاله ابتدا به جایگاه این مبنا در نظام کلامی- معرفتی اشاره میکنیم، سپس موقعیت این صفت را در هندسهی فهم متون دینی مشخص کرده و در ادامه با طرح چهار معنا برای اصطلاح حکمت، ادله و برآیند هر یک از این معانی را در فهم متون دینی مشخص میسازیم.
واژگان کلیدی : حکمت، برآیند، متون دینی، مبانی، علم الهی
1- مقدمه
مفسّر در مقام تفسیر و فهم متون دینی، با موضوعاتی روبرو میشود که دارای نتایج بسیار زیادی در فهم متون میباشند، یکی از آن مسائل، بحث حکمت میباشد.1-1.تعریف موضوع
یکی از موضوعات مهم در فلسفهی تفسیر، بررسی نقش و تاثیر مبانی بر درک متون میباشد؛ از جمله این مبانی، مبانی خداشناسی است. به عبارت دیگر کیفیت تصور مفسّر در مورد خدا و صفات او، زیر بنای مبحث فهم متون دینی میباشد.1-2. پیشینهی تاریخی بحث
در متون تفسیری و در مجموعه تفاسیر موجود، اصطلاح حکمت در تبیین آیات به چشم میخورد. به عبارت دیگر، مفسّرین در مواجه با تفسیر آیات مختلف، در بسیاری از موارد، برای عبور از موقعیتهای حساس و بعضاً انحرافی، از اصطلاحی به نام حکمت الهی کمک میگیرند. در حالی که مفسًرین در مقام طرح مبادی تفسیری، از اصطلاح حکمت، به عنوان یک مبنای موثر در تفسیر آیات، یاد نکرده اند.اخیراً در برخی از پژوهشگاهها، در مقام بازخوانی مولفه های نظری و تئوریک تفسیری موجود در تفاسیر، و در مقام جمع آوری تمامی مبانی موثر در تفسیر متون دینی، مقالاتی نگاشته شده، که گرچه در نوع خود بی نظیر است، اما دارای کمبودها و نقصانهای علمی میباشد.
1-3. فرضیه
مفسر متون دینی، در راستای رسیدن به فهم صحیح از متون، با چه نگاهی به اوصاف مولف متن (خداوند) و با در نظر گرفتن چه ویژگی و خصیصه ای از او، به فهم صائب از متون دست مییابد؟فرضیه و سوال اصلی این مقاله، تبیین نسبت میان حکمت به عنوان یکی از صفات الهی، با فهم صحیح متون دینی به عنوان قرائت مطلوب، میباشد.
1-4. اهداف
ما در این مختصر برآنیم تا با تبیین چیستی اصطلاح حکمت و بیان ادلهی آن، به نتایج و برآیند های این مولفه در فهم متون دینی بپردازیم.2- جایگاه حکمت در نظام کلامی
یکی از مصطلحات بسیار متداول در علم کلام، اصطلاح حکمت میباشد، این واژه که روشنگر یکی از مهمترین صفات خداوند است، در حقیقت و به طور مختصر این معنا را القاء میکند که افعال خداوند بدون نقص بوده، دارای غایت و هدفی میباشد و برآمده از علم لایتناهی اوست. برای مشخص شدن موقعیت و جایگاه این اصطلاح در نظام فکری – کلامی بهتر است نگاه کوتاهی به صفات خداوند و تقسیمات موجود در این باب بیندازیم.یکی از تقسیمات رایج برای صفات خداوند، تقسیم صفات به ثبوتی و سلبی است.
صفات ثبوتی اوصافی هستند که حاکی از کمالات نامحدود خداوند هستند و تجمّل و کرامت ذات به آنهاست که گاهی از آن به صفات جمال و کمال هم یاد میشوند. (1)
صفات سلبی، اوصافی هستند که از نقص و عیب و محدودیت حکایت میکنند و ذات حق از آنها منزّه است که از آن تعبیر به جلال میشود. (2)
بنابر تعاریف مذکور، قطعاً حکمت از صفات ثبوتی خواهد بود، چرا که این صفت، نمایانگر یک کمال نامحدود میباشد و ذات خداوند، واجد چنین صفاتی میباشد؛ بنابراین حکمت به هر معنایی که در مقاله ذکر میشود، جز صفات ثبوتی خداوند است.
تقسیم دیگر در باب صفات خداوند، تقسیم صفات، به صفات ذاتیه و صفات فعلیه میباشد.
صفاتی که به خداوند نسبت داده میشوند، یا مفاهیمی هستند که با توجه به نوعی از کمال، از ذات الهی انتزاع میشوند. مانند: حیات، علم و قدرت، و یا مفاهیمی هستند که از نوعی رابطه بین خدای متعال و مخلوقاتش انتزاع میشوند مانند: خالقیت و رازقیت. دسته اول را صفات ذاتیه و دسته دوم را صفات فعلیه مینامند. (3)
با توجه به ملاک و معیار مطرح در این تقسیم، در مقام جداسازی صفات الهی به صفات ذاتیه و فعلیه، ممکن است دچار اشتباه شویم چراکه به طور مشخص و جزئی و باتوجه به ملاک داده شده، درمقام تحلیل برخی صفات، ابهاماتی موجود است که فضای داوری را تیره کرده و محقق را از نتیجه باز میدارد؛ برای همین برخی از متفکرین معاصر تقسیم دیگری را ارئه کردهاند.
صفات خداوند بر سه قسم است:
الف: صفات ذات محض، مانند حیات، قدرت
ب: صفات فعل محض، مانند ربوبیت و خالقیت
ج: صفات مشترک، مانند علم که گاه به عنوان صفت ذات بر خدا اطلاق میشود و گاه به عنوان صفت فعل. (4)
با توجه به توضیحات مذکور، حکمت اگر به معنای علم الهی باشد چنانکه قائل هم دارد (5) از صفات ذات محسوب میشود. اما اگر به معنای فعل هدفدار یا فعل غایتمند یا فعل منزه از قبیح، معنا شود، از صفات فعل میشود.
3- موقعیت و جایگاه صفت حکمت در فهم متون دینی (معرفت درون متنی دینی)
تمامی عواملی که در فهم متون و همچنین درک متون دینی موثرند، به شرح زیر میباشند.1-مبانی فهم متون دینی
2-روشهای فهم متون دینی
3- قواعد فهم متون دینی
4- غایات فهم متون دینی
در فهم متون دینی پیش فرضهایی وجود دارد که هم به صورت پیشینی تحلیل و بررسی میشوند و هم حاکم بر مسالهی فهم متون دینی میباشند و نتایج تحلیل این پیش فرضها و تنگی و فربه بودن آنها، معادلات زبانی-معنایی را تحت تاثیر قرار میدهند، یکی از این پیش فرضها، که جز خصیصه و ویژگیهای مولف متن میباشد، صفت حکمت از اوصاف الهی میباشد.
در یک نظام معرفتی، که به صورت طولی تدوین میشود، اشاره به مبانی بحث و ریشه های مسأله، از امور اجتناب ناپذیر است. بررسی صفت حکمت و اثبات و ردّ آن، در چگونگی شکل گیری نظام معرفتی فهم متون دینی، بسیار مؤثر است. در ادامهی مقاله به برآیند و برآورد این صفت و نقش آن اشاره خواهد شد.
4- چیستی حکمت
4-1.معنای لغوی حکمت
در لغت حکمت به دو معنای کلی آمده است.1- مطلق منع (6) و یا منع به جهت اصلاح (7)
2- استواری و استحکام (8)
4-2.معنای اصطلاحی حکمت
4-2-1.حکمت به معنای علم و علیم
تبیین حکمت به معنای علم و معرفتبه طور کلی و با توجه به علم مطلق و بی نهایت خداوند، حکمت به معنای علم و شناخت در مورد خدای متعال ثابت است و حکمت یکی از مصادیق علم خواهد بود. واژه علم از کلماتی است که معنای آن واضح و بدیهی است و نیازی به تعریف ندارد، اما بسیاری از متفکرین از واژه علم تعاریف بسیار متنوع را ارائه کردهاند. آنچه در مقام تعریف این واژه مهم است، این است، که میبایست به گونه ای این واژه را تبیین کرد که جامع افراد باشد به عبارت دیگر تعریف، تمام مصادیق علم را پوشش دهد، لذا برخی از تعاریف، ناظر به برخی از مصادیق علم هستند. مانند تعریف واژه علم به معنای «صوره حاصله من الشی علی صفحه الذهن» (9) که ناظر به علم حصولی است و شامل علم حضوری نمیشود. همچنین علاوه بر جامعیت در افراد، تعریف نباید مشمول دور معرفتی باشد به عبارت دیگر، تبیین واژه دخیل در تعریف، منحصر به تعریف واژهی مورد تعریف نباشد. مضافاً بر اینکه، در تعریف علم جدای از شرایط پنجگانه تعریف، میبایست این مطلب را لحاظ کرد که در تعریف علم الهی، باید شائبه ای از امکانیت و خصوصیات موجود امکانی، نظیر نقص وجود نداشته باشد؛ لذا بهترین تعریف برای علم الهی این تعریف است «حضور شی لشی» (10)
اقسام علم الهی
تمامی معارف از دو مولفه تشکیل میشوند، عالم و معلوم. به عبارت دیگر علم از مفاهیم بین الاثنینی (دو طرفه) میباشد که با وجود این دو عنصر (عالم و معلوم) تشخص پیدا میکند. مبتنی بر همین نگاه، برای واژهی علم به دو اعتبار، تقسیماتی ذکر شده است. یکی به اعتبار عالم و دیگری به اعتبار معلوم.
از جمله تقسیماتی که برای علم الهی بیان شده است، این است که علم الهی به اعتبار معلوم به سه قسمت تقسیم میشود.
1- علم خداوند به ذات خویش
2- علم خداوند به موجودات، قبل از ایجاد آنها
3- علم خداوند به موجودات، پس از ایجاد آنها
1- علم خداوند به ذات خویش
این علم، از نوع علم حضوری میباشد و تحلیل آن، این است که خداوند نزد خودش حاضر است و از خودش غائب نیست. البته برخی از متکلمین، این نوع علم را از نوع حصولی دانستهاند که این نظریه، بدیهی البطلان است. (11)برای اثبات این نوع علم برای خداوند، براهین و ادلهی زیادی اقامه شده، که در این مختصر به یکی از ادلهی آن اشاره میکنیم.
(معطی شی، فاقد شی نیست)
شکی نیست که انسان به ذات خود علم حضوری دارد یعنی بدون وساطت مفاهیم، وجود خود را درک میکند و نیاز به وساطت مفاهیم نیست
و شکی نیست که انسان مخلوق خداوند است
و علم یکی از صفات کمالی است (ثبوتی) بنابراین خداوند به عنوان خالق انسان نمیتواند فاقد صفتی کمالیای باشد که در انسان موجود است، به عبارت دیگر خداوند بعنوان اعطا کننده و خالق این صفت (علم) در انسان (معطی الشی) نمیتواند فاقد این صفت باشد بدلیل همین متکلمین گفتهاند فاقد شی، معطی شی نیست. (12)
2- علم خداوند به موجودات، قبل از ایجاد آنها
در مورد کیفیت این نوع علم، و حصولی و حضوری بودن آن، در میان حکما و متکلمین اختلاف نظر وجود دارد اما نکته مهم این است که ملاصدرا این نوع علم را، علم حضوری اجمالی در عین کشف تفصیلی تلقّی میکند. (13)برهان علیت
مبدع این برهان، علامه حلی میباشد، ایشان در کشف المراد میفرمایند:هر موجودی، ممکن است و ممکن الوجود ضرورتاً تکیه بر واجب الوجود دارد و از آنجا که علم به علت، علم به معلول نیز هست، چون خدای متعال علم به ذات خود دارد علم به موجودات عالم نیز دارد. (14)
همانطور که پیداست این دلیل مبتنی بر اثبات قسم اول از علم الهی است یعنی تا زمانی که اثبات نشود که خداوند به ذات خود علم دارد، نوبت به اثبات این نوع علم نمیرسد.
3- علم خداوند به موجودات، پس از ایجاد آنها
هویت تعلّقی معلولتمام معلولها، هویت تعلّقی دارند، یعنی عین وابستگی و ربط میباشند و لازمهی این نوع از وابستگی و تعلَق، حضور همیشگی و دائم معلول نزد علت میباشد و لازمهی حضور، احاطه و علم علت به معلول است. بنابراین موجودات عالم به جهت معلول بودنشان و به جهت هویت تعلّقیشان، نزد خداوند حاضرند و خداوند در مقام فعل، به آنها علم حضوری دارد. (15)
برآورد این معنا از حکمت در نسبت با مسأله فهم متون دینی
این معنا از حکمت (علم الهی) که از آن میتوان به حکمت علمی یاد کرد، پذیرش و ردّ آن، در فهم متون دینی (قرآن) نقش بسیار مهمی را ایفا میکند.
1- معناداری گزاره های دینی
مسأله معناداری گزاره دینی، از جمله مسائل مهمی است که در حوزه فلسفه دین و کلام جدید مورد بحث قرار میگیرد و به طور مختصر این معنا را القا میکند که گزاره های دینی، یا معنادار و معرفت بخشند، یا بی معنا و مهمل و صرفاً جهت برانگیختن احساسات و عواطف مخاطبان بوجود آمدهاند. با پذیرش حکمت الهی، بی معنا دانستن گزاره های دینی صورت معقولی نخواهد داشت.2- اصالت و محوریت متن و ماتن در فهم دین
توضیح اینکه در تفسیر متون، گاهی مفسّر، اصالت را به مؤلف متن میدهد و در پی کشف مراد و منظور او از متن میباشد و گاهی اصالت را به خود (مفسّر) میدهد و هر برداشتی از متن را صحیح میداند. با پذیرش حکمت الهی ضرورتاً در تفسیر متون باید اصالت را به مؤلف داد چرا که با پذیرش اصالت مفسرَ، قرائتهای متکثر و بعضاً متناقض بوجود میآید که با حکمت الهی و علم الهی ناسازگار است و لذا بهترین تئوری برای مسأله اصالت مفسر یا مؤلف، اصالت مؤلف است چرا که با نظام اعتقادی -کلامی و به خصوص با مسأله حکمت سازگار است. این مسأله برآوردهای دیگری نیز دارد که به جهت اختصار، به همین دو مورد اکتفا میشود.4-2-2. حکمت به معنای هدفدار بودن افعال خداوند
الف: تبیینهدفدار بودن افعال، به این معنا است که شخص، براساس غایات و اغراض معقول و خردپسند، افعال خود را انجام دهد؛ در مورد تحلیل و کیفیت هدفدار بودن افعال خداوند، بهتر است نگاه مختصری به هدفدار بودن افعال انسان بیندازیم و با مقایسه آن با هدفمندی افعال خدا به نتیجه درستی دست یابیم.
هدفدار بودن افعال انسان به این صورت است که انسان ابتدا غایت و هدفی را در ذهن خود مجسّم میکند و براساس آن غایت، افعال و روشهای رسیدن به آن هدف را تنظیم میکند تا پس از انجام آن افعال، به هدف مقصود برسد لذا تحقق نداشتن هدف و غایت، انسان را وادار به انجام افعالی می کندکه منجر به رسیدن به آن غایت و هدف کند.
با توجه به این تحلیل، هدف مندی افعال انسانی، حکایت از نقص و فقدان فعلی هدف و غایت در انسان و همچنین خبر از حصولی بودن علم و هدفمندی در انسان دارد.
این در حالی است که خداوند غنی بالذات است و هیچ نقص و کمبودی از هر جهتی ندارد و ثانیاً علم خداوند در تمام ساحات به هیچ وجه حصولی نیست بلکه حضوری است، بنابراین هدفمندی افعال الهی به معنای در نظر گرفتن غایتی است برای بندگان در جهت رسیدن به کمال.
در مورد هدفمندی افعال خداوند دو نظریه مهم در کلام اسلامی بیان شده است. یکی نظریه اشاعره مبنی نفی غایتمندی افعال خداوند و مبتنی بر غنی بودن ذات خداوند و دیگری عدلیه و معتزله مبنی بر غایتمندی افعال خداوند.
ب: ادله غایتمندی افعال خداوند (ادلهی عدلیه)
متکلمین با وساطت صفت حکمت خدا، به اثبات غایتمندی افعال او پرداختهاند لذا حکمت را به غایتمندی افعال خداوند معنا کردهاند.
توضیح آنکه:
بدون غرض و غایت دانستن افعال خدا، با صفت حکمت وی، سازگار نیست؛ چرا که لازمه حکیم بودن، غرض و غایت داشتن است و فعل بدون غرض و غایت، لغو و عبث است. (16)
علاوه بر ادله عقلی، آیات بسیار زیادی نیز دلالت بر هدفمندی افعال خداوند دارد
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُون»؛ آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانیده نمیشوید؟ (17)
«وَ مَا خَلَقْتُ الجِْنَّ وَ الْانسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون» و جنّ و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند (18)
ج: بر آورد این معنا از حکمت در نسبت با مسأله فهم متون دینی
1- هدفمندی خلقت انسان، در تفسیر آیات مربوط به انسان شناسی. (تفسیر موضوعی)
2- ضرورت دین و وحی.
3- وجوب ارسال رسولان.
4- وحیانیّت قرآن و مصونیّت آن از تحریف بعنوان مسأله ای مبنایی در تفسیر آیات.
4-2-3.حکمت به معنای منزه بودن از فعل قبیح
الف: تبیین
یکی معانی دیگری که متکلمین برای حکمت بیان فرمودهاند، منزه بودن و پیراستگی خداوند از انجام کارهای قبیح میباشد.که در این مسأله رأی اشاعره با عدلیه متفاوت است اشاعره قائلند که خداوند کار قبیح نیز انجام میدهند (مبتنی بر حسن و قبح شرعی) و عدلیه با تصویر صحیح از نسبت میان توحید افعالی و تنزیه خداوند از قبیح، قائل به حکمت، یعنی عدم انجام فعل قبیح شدهاند.
ب: ادله
در این قسمت از دلایل عقلی (19) صرف نظر کرده و به یک آیه مبنی بر عدم ارتکاب خداوند بر فعل قبیح اشاره میشود.«وَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیهَْا ءَابَاءَنَا وَ اللَّهُ أَمَرَنَا بهَِا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَ تَقُولُونَ عَلیَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُون»؛ و چون کار زشتی کنند، میگویند: «پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است.» بگو: «قطعاً خدا به کار زشت فرمان نمیدهد، آیا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟» (20)
ج: برآورد این معنای از حکمت در نسبت با مسأله فهم متون دینی
1- فهم پذیر بودن قرآن
2- مصونیّت از تحریف
3- معناداری گزاره های دینی
4- تبعیت احکام الهی از مصالح و مفاسد در تفسیر آیات فقهی
4-2-4.حکمت به معنای اتقان صنع
الف: تبیینعلامه حلی در کشف المراد چنین مینویسد:
«و قد یراد بها (الکلمه) صدور الشی علی وجه الاکمل ولا عرفان اکمل من عرفانه تعالی ... فان افعاله تعالی فی غایه الاحکام و الاتقان و نهایه الکمال»؛ مراد از احکام و اتقان افعال الهی این است که افعال خداوند چه در حوزهی نظام تکوین و چه در حوزهی نظام تشریع، از بهترین کمال بر خوردار است. (21)
ب: ادله
برای نشان دادن استحکام و اتقان عالم خلقت، هم میتوان به صورت مصداقی، به پدیده های منظم و شگفت انگیز عالم طبیعت اشاره کرد و هم میتوان به ادلهی عقلی رجوع نمود.
یکی از ادله عقلی در این باب، این است که عدم اتقان عالم خلقت، یا ناشی از جهل فاعل است یا ناشی از عدم قدرت فاعل است و یا ناشی از بخل او، و تمام این عوامل از ساحت خدای متعال منتفی است.
و از جمله ادلهی نقلی آیه 1 سوره هود است که میفرماید:
«الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ ءَایَاتُهُ ثم فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیر»؛ الف، لام، راء. کتابی است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه، به روشنی بیان شده است (22)
ج: برآورد این معنا از حکمت، در نسبت با مسأله فهم متون دینی
1- منظم بودن عالم خلقت در تفسیر آیات جهان شناختی
2- هدایت گری خداوند مبتنی بر نظام مستحکم الهی در تفسیر آیات
3- وحیانیت قرآن و مصونیت از تحریف مبنی بر نظام احسن
5- نتیجه:
حکمت یکی از مسائل مهمی است که در فهم متون دینی (قرآن)، بسیار مؤثر میباشد و حکمت به هر معنایی که بیان شد، دارای لوازمی در باب مسأله فهم متون دینی میباشد و عدم پذیرش این صفت و یا عدم تصور صحیح از این مسأله مفسّر را در تحلیل آیات قرآن در حوزه های متنوع و ساحات گوناگون، دچار بحران میکند و همانطور که در طی مقاله گذشت عدم پذیرش حکمت، موجب عدم معناداری گزاره های دینی، عدم حجیت قرآن، تحریف قرآن و ... میشود. فلذا میتوان از این صفت، به عنوان یک مسأله، در هندسه فهم قرآن نام برد.پینوشتها:
1- جوادی آملی، توحید در قرآن، ص 254
2- همان
3- مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 74
4- جوادی آملی، توحید در قرآن، ص 289
5- فخر رازی، شرح اسماء الله الحسنی، ص 279
6- فیومی، مصباح المنیر، ص 147
7- راغب، مفردات، واژه حکمت
8- طباطبایی، المیزان، ج 2 / ص 395
9- سبحانی، الالهیات، ص 107
10- طباطبایی، نهایه الحکمه، ص 289
11- سبحانی، الالهیات، ص 122
12- همان، ص 111
13- گلپایگانی، ایضاح المراد، ص 35
14- حلی، کشف المراد، ص 310
15- گلپایگانی، ایضاح الحکمه، ج 2 / ص 547
16- بحرانی، قواعد المرام، ص 110
17- مومنون(23) / آیه (115)
18- ذاریات (51) / آیه (56)
19- حلی، کشف المراد، ص 330
20- اعراف (7) / آیه (28)
21- حلی، کشف المراد، ص 326
22- هود (11) / آیه (1)
1- قرآن کریم با ترجمه فولادوند
2- جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، چاپ دوم، قم، انتشارات اسرا، 1385 ش
3- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، چاپ هفتم، تهران، سازمان تبلیغات، 1381 ش
4- رازی، فخرالدین، شرح اسماالله الحسنی، بی چا، قاهره، مکتب الازهریه، 1396 ق
5- طباطبایی، محمد حسین، المیزان، چاپ هفتم، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1391 ق
6- سبحانی، جعفر، الالهیات، چاپ چهارم، قم، مؤسسه امام صادق، 1417 ق
7- طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحکمه، چاپ اول، قم، مؤسسه امام خمینی، 1378 ش
8- ربانی، گلپایگانی، علی، ایضاح المراد فی شرح کشف المراد، بی چا، قم، مرکز مدیریت 1382 ش
9- حلی، حسن بن یوسف مطهر، کشف المراد، چاپ سوم، قم، انتشارات شکوری، 1372 ش
10- ربانی گلپایگانی، حلی، ایضاح الحکمه، بی چا، قم، مکتبه الاشراق، 1374 ش
11- بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، چاپ دوم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1406 ق
/ج