ضرورت سیاست منسجم در برابر فشارهای بین المللی
شرایطی که امروز در کشور با آن مواجه ایم، بی تردید شرایط پیچیده و حساسی است، به دلیل تحولات سریع و گسترده ای که در منطقه و جهان شاهد آن هستیم، اساساً مدیریت کشور در مقطع فعلی جهان، مدیریت ساده و آسانی نخواهد بود. (1) به طریق اولی اگر در مقطعی، کشور با چالش خاصی مواجه باشد، در آن شرایط، اداره کشور، سخت تر و مشکل تر خواهد شد.
در ابتدا لازم است نسبت به چالشی که امروز با آن مواجه ایم، مقداری به عقب برگردیم، تا ببینیم ریشه این چالش ها کجاست؟ و در واقع چالش سیاست خارجی که امروز با آن رو به رو هستیم، از چه عواملی نشئت می گیرد.
چالش های خطرناک پس از پیروزی انقلاب
ما بعد از پیروزی انقلاب با سه چالش مهم رو به رو بودیم که در هر سه چالش، امریکایی ها یا طراح آن بوده اند یا حامی آن و یا هم طراح و هم مجری آن بوده اند. بعد از پیروزی انقلاب، اولین چالشی که پیش روی ما بود، فشارهای داخلی بود. حوادثی که در سال 1358 از کردستان گرفته تا خوزستان تا بلوچستان و تا ترکمن صحرا و حتی مسئله حزب خلق مسلمان در آذربایجان و تا شروع انفجارات و ترورها، همه اینها فشارهایی بود که دشمنان ما از درون جامعه ایرانی و از طریق مزدوران خود به وجود آوردند. اما ملت ما با تدبیر و هوشیاری و با فداکاری و با راهبری امام، توانست از این چالش و بحران به خوبی عبور کند.چالش دومی که برای ما ایجاد کردند، چالش منطقه ای و فشار از بیرون بود. منتهی در آن مقطع، طراحی فشار از منطقه بود. حزب بعث عراق را آماده ساختند و یک جنگ هشت ساله ای را بر ما تحمیل کردند که در این زمینه هم، بی تردید هم در طراحی و هم در پشتیبانی و حمایت، امریکایی ها نقش مؤثر داشتند، به ویژه در سال پایانی جنگ، که امریکایی ها آشکارا خود وارد صحنه نبرد با جمهوری اسلامی ایران شد.
چالش سوم ما بین المللی بود که بعد از جنگ علیه ما طراحی شد؛ و عجیب این است که علی رغم اینکه برخی از افراد فکر می کنند دشمنی دموکرات ها با ایران نسبت به جمهوری خواهان کمتر است، هر سه توطئه و فشار در زمان دموکرات ها علیه ما طراحی شد. فشار اول و دوم در زمان کارتر بود. بنابراین هم فشار داخلی در سال 1358 در زمان دموکرات ها بود و هم جنگ تحمیلی که در شهریور 1359 به ما تحمیل شد، در زمان حاکمیت دموکرات ها بود، فشار سوم هم در زمان دموکرات ها بود. البته نمی توان گفت که جمهوری خواهان بهتر از دموکرات ها هستند یا بالعکس. در سیاست های اصولی آنها علیه انقلاب اسلامی تفاوت زیادی بین آنها نیست.
چالش سوم در زمان کلینتون آغاز شد. البته بعد از جنگ تحمیلی در زمان بوش پدر شاید به دلیل شرایطی که در منطقه ایجاد شد، زمینه برای طراحی یک فشار بین المللی علیه جمهوری اسلامی ایران نبود، از جمله حمله عراق به کویت، حضور ائتلاف در منطقه و مواضع بسیار دقیق، حکیمانه و خردمندانه ای که جمهوری اسلامی ایران در این ماجرا اتخاذ کرد. گرچه موضوع نظم نوین جهانی در زمان بوش پدر طراحی شد که می توانست دامنه آن، ما را هم بگیرد، اما عملاً فشار بین المللی در زمان کلینتون شروع شد.
سیاست مهار دوگانه
در زمان کلینتون، سیاست مهار دوگانه(2) به تصویب رسید که علیه ایران و عراق بود. در این سیاست که در سال 1993(1372)طراحی شد، شش هدف نسبت به ایران پیگیری می شد.اول، اعمال تحریم اقتصادی بود که به دنبال این بودند از طریق امریکا و کشورهای متحد و دوست امریکا فشار اقتصادی علیه ج. ا. ایران طراحی و عمل شود. در امریکا از شخص کلینتون آغاز شد. در ماجرای «کونوکو»(3)با فرمان رئیس جمهوری امریکا این قرارداد لغو شد و به دنبال آن کنگره وارد عمل شد و طرح معروف«داماتو»(4)را تصویب کرد تا فشار علیه جمهوری اسلامی ایران در بخش اقتصادی به ویژه انرژی انجام شود و هیچ کشور و دولتی نتواند در زمینه نفت و گاز در ایران سرمایه گذاری کند.
دوم، جلوگیری از وام و اعتبارات خارجی بود. همان طور که می دانید، فشار وام و اعتبار خارجی مشکلاتی را در سال های بعد برای ما به وجود آورد و حتی کشورهایی مثل ژاپن و اروپایی ها که می خواستند اعتباراتی را در اختیار ما قرار بدهند، امریکایی ها به شدت جلوی آنها را می گرفتند.
سوم، جلوگیری از دسترسی ایران به تکنولوژی های حساس و فنّاوری های پیشرفته بود.
چهارم، جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح مدرن و تقویت بنیه دفاعی بود.
پنجم، جلوگیری از استفاده ایران از انرژی هسته ای حتی انرژی صلح آمیز بود. در هر ملاقاتی که مقامات روسیه در زمان کلینتون داشتند، یکی از موضوعات اساسی موضوع نیروگاه بوشهر بود و این را به صورت علنی هم اظهار می کردند. در زمینه تسلیحات هم به روسیه فشار می آوردند. توافق معروف «گور- چرنومردین»(5) که بین نخست وزیر روسیه و معاون اول رئیس جمهور امریکا انجام شد، ارسال هرگونه تسلیحات پیشرفته را به ایران ممنوع می کرد.
ششم، جنگ روانی و تبلیغاتی علیه ج. ا. ایران بود.
همه این شش محور را که در سیاست مهار دوگانه طراحی شده بود، اجرا کردند. کلینتون در اولین اجلاس گروه هفت، (که فعلاً گروه هشت شده است) گفت هدف اصلی ما در این اجلاس، فشار به جمهوری اسلامی ایران از طریق تحریم و به ویژه جلوگیری از ارسال سلاح های مدرن به ایران است. کلینتون قبل از سفر برای این اجلاس در مصاحبه ای صریحاً اعلام کرد که ما از اینکه ایران در پی دستیابی به سلاح کشتار جمعی است، نگران هستیم. یعنی اتهامات و فشارها از هر سمت نسبت به جمهوری اسلامی ایران آغاز شد. مارتین ایندیک مشاور سابق امنیتی، اعلام کرد که یکی از اهداف مهم ما این است که اعتبارات صادراتی در کشورهای اروپایی و ژاپن نسبت به ایران کاهش یابد و این برای ما اهمیت ویژه ای دارد.
آلبرایت، وزیر خارجه امریکا گفت: همه فشار ما به بانک جهانی این است که هیچ گونه وامی در اختیار جمهوری اسلامی ایران گذاشته نشود. اظهارات تند وارن کریستوفر علیه ایران نیز روشن است که همیشه در سخنرانی های خود می گفت که ایران به دنبال سلاح های کشتار جمعی است.
در بحث انرژی نیز اظهاراتی از طرف مقامات امریکایی انجام می گرفت. داماتو قبل از اینکه طرح خود را علیه ایران مطرح کند، می گوید نفت و گاز رگ حیاتی ایران است و ما باید این رگ حیاتی را قطع کنیم. در زمینه جنگ روانی و تبلیغاتی هم محور امریکا علیه ایران، بحث سلاح های کشتار جمعی، تروریسم و حقوق بشر بود که همواره مطرح می کرد.
کلینتون در نامه ای به کنگره اعلام کرد که به سه دلیل عمده ایران باید مورد تحریم قرار بگیرد: فعالیت های تروریستی ایران؛ حمایت ایران از تروریسم بین الملل به ویژه در خاورمیانه؛ و سوم، تلاش ایران برای دستیابی به سلاح کشتارجمعی. اینها اتهاماتی بود که در نامه کلینتون مطرح شد. بعد هم در همه سخنرانی های مهم خود، مانند سخنرانی ماه ژانویه( که رؤسای جمهوری امریکا در کنگره ایراد می کنند) تحت عنوان «وضعیت کشور» همواره از ایران به عنوان دشمن بزرگ یاد می کند و بر این نکته که نباید گذاشت ایران به سلاح و فنّاوری مدرن دست پیدا کند، تأکید می کرد. البته در چند سخنرانی، در کنار ایران کره شمالی را هم نام برد. (6)
بنابراین اصل برنامه فشار بین المللی علیه ج. ا. ایران از دوران کلینتون آغاز شد و یکی از عمده ترین بهانه های آنها هم این بود که ایران در پی سلاح های کشتار جمعی و از جمله سلاح هسته ای است. فشاری هم که امروز علیه ما نسبت به مسائل هسته ای است، در واقع شروع آن از سال 1372 و از زمان کلینتون بود.
فعالیت هسته ای کاملاً آشکار و شفاف
فعالیت های ایران در زمینه مسائل هسته ای همواره صلح آمیز و آشکار بوده است. اینکه می گویند ایران برنامه خود را مخفی کرده و نگذاشته بود که جامعه جهانی از فعالیت های او مطلع شود، تا در پی ساخت بمب باشد، یک دروغ بزرگ است. از عمده مسائل و فعالیت های هسته ای ما هم روس ها و هم چین و هم اروپا و بالطبع امریکا مطلع بوده اند. برنامه هسته ای فعلی ما برای دسترسی به چرخه سوخت از آخرین سال دولت مهندس موسوی آغاز شد و ادامه یافت. در دوران هست سال ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، تجهیزات و تکنولوژی لازم وارد کشور شد و در هشت سال بعد، این فنّاوری بومی شد که در داخل شروع به ساخت کردیم. سانتریفیوژها در زمان آقای هاشمی رفسنجانی وارد کشور شد، اما ساخت این سانتریفیوژها با مهندسی معکوس عمدتاً در زمان آقای خاتمی شروع و اجرا شد.اینکه می گویند فعالیت های ایران در زمینه چرخه سوخت کاملاً مخفی بوده و همه از آن بی خبر بوده اند، درست نیست. ایران این تجهیزات را از کجا آورده است؟ عمده این تجهیزات از روسیه یا چین وارد کشور شده است. برای ساخت قطعات سانتریفیوژ، بنا شد با شرکتی در آلمان قرارداد بسته شود، مدتی معطل کردند و آخر هم توافق نکردند. آژانس در مذاکره با مسئولین فنی در سال 2003 گفت که از آن فعالیت کاملاً آگاه بوده است. یعنی سرویس آلمان روی این ماجرا سوار بوده و همه اطلاعات را به اتحادیه اروپا، آژانس و امریکا داده بود. این مخفی ترین کاری بود که از دید آنها جمهوری اسلامی ایران انجام می داده است. تعدادی سانتریفیوژ از دلال خریداری شده بود و چند دلال اروپایی ما را به او وصل کرده بودند، بنابراین مخفی کاری به صورتی که مطرح می شود صحت ندارد.
اساس بحث این است که اگر کشوری در چارچوب NPT و در چارچوب بازرسی های پادمان دنبال دستیابی به تکنولوژی صلح آمیز باشد، نه تنها آژانس نمی تواند مخالف باشد، بلکه حتی آژانس طبق اساسنامه مکلف است به آن کشور کمک کند. پس امریکایی ها از سال ها پیش دنبال این بهانه بوده اند، اما در سال 1381 بهانه جدیدی در اختیار آنها قرار گرفت؛ ساختمان سازی در نطنز. در نطنز هم جز میلگرد و سیمان چیز دیگری نبود. در تابستان 1381 منافقین و امریکایی ها اعلام کردند که ایرانی ها در پی ساخت بمب هستند، و سه نقطه ی اصفهان، نطنز و اراک را اعلام کردند. اصفهان که زیر نظر آژانس بود، اراک هم چیزی نبود که لازم باشد به آژانس بگوییم، چون ما به دنبال تولید آب سنگین بودیم و این موضوعی نیست که ما طبق پادمان مکلف باشیم به آژانس خبر بدهیم. اصلاً نیازی به بازرسی و اطلاع آنها نبود. در نطنز هم در آن تاریخ در حال ساختمان سازی بودیم.
بدین ترتیب، در این مورد که می توانست بهانه نسبتاً خوبی برای امریکایی ها باشد، این ماجرا را بزرگ کردند. پس چالش هسته ای دیروز توسط امریکا بود، امروز هم توسط امریکاست و فردا هم توسط امریکا خواهد بود. کسانی که پشت پرده، رو درروی ما ایستاده اند، امریکایی ها و صهیونیست ها هستند. دیگران به تحریک آنها در صحنه حضور پیدا کرده اند.
بیان یک نکته حائز اهمیت است تا روشن شود در ماجرای هسته ای ایران، طرح امریکاست. همان طور که می دانید، در سال 1381 بعد از اینکه ماجرای ایران در تابستان اوج گرفت، در پاییز حساسیت آن کم شد و این مسئله یکی از استدلال های ما در بحث های سیاسی بود، مبنی بر اینکه امریکا می خواهد به عراق حمله کند و فعلاً ایران در دستور کار نیست. البته دلایل دیگری هم وجود داشت. لذا در پائیز و زمستان سال 1381 نه اروپایی ها، نه امریکایی ها و نه آژانس اظهار نگرانی نمی کردند. البته از گوشه و کنار یک زمزمه هایی بود، اما نه خیلی شدید. آقای البرادعی هم در زمستان 1381 به ایران آمد و از نطنز دیدار کرد. اما بعد از بازدید از نطنز هم خبری نبود تا عراق تصرف شد و امریکایی ها در عراق پیروز شدند در اردیبهشت 1382، موضوع ایران دوباره اوج گرفت و در خرداد موضوع ایران در دستور کار شورای حکام قرار گرفت.
پس کاملاً روشن است که پشت پرده چه قدرتی این ماجرا را طراحی می کند. چه زمانی را مناسب می داند که این مسئله را بزرگ کند و در چه زمانی مسئله را از دستور خارج می کند.
سه تجربه در زمینه هسته ای
در زمینه مسئله هسته ای، سه تجربه پیش روی ما بود: تجربه عراق، تجربه کره شمالی و تجربه لیبی. البته در آغاز که ما کار را شروع کرده بودیم، تجربه لیبی را نداشتیم، و چند ماه بعد در اختیار ما قرار گرفت.نسبت به عراق، سیاست صدام نسبت به بحث سلاح های کشتار جمعی این بود که مصوبه ای که شورای امنیت تصویب می کرد، صدام می گفت به هیچ قیمتی مصوبه را اجرا نمی کند، وقتی فشار زیاد می شد، کم کم عقب نشینی می کرد و مرتب این مسئله تکرار می شد. در آخرین مرحله، بحث جستجوی کاخ صدام بود که می گفت به هیچ قیمتی نخواهم گذاشت این کار انجام شود. طارق عزیز هم گفته بود که این مسئله، شرف ملی ماست و ما نخواهیم گذاشت کاخ رئیس جمهور ما مورد بازرسی قرار گیرد. اما وقتی فشار زیاد شد، به این کار هم تن دادند. این کار صدام را به جایی رساند که هم اعتماد داخلی و هم اعتماد بین المللی به او از دست رفت. بعد هم در نهایت به بهانه سلاح کشتار جمعی در عراق، به این کشور حمله شد. پاول در جلسه شورای امنیت سازمان ملل(7)به اصطلاح مدارک و فیلم را هم به نمایش گذاشت.
تجربه دوم، تجربه کره شمالی است. کره شمالی هم با همین شکل مواجه شد و در آژانس در شورای حکام محکوم و قطعنامه علیه او صادر شد. موضوع کره شمالی در دستور شورای امنیت قرار گرفت و کره شمالی از NPT خارج شد؛ و تولید سلاح اتمی خود را هم به نحوی اعلام کرد. در ماجرای کره شمالی دو نکته حائز اهمیت است. اول اینکه کره شمالی کاملاً به چین و روسیه متکی بود. به ویژه چین که یک پیوند استراتژیک بین چین و کره وجود دارد. کره شمالی مطمئن بود که اگر پرونده اش در دستور کار شورای امنیت سازمان ملل قرار بگیرد و اگر بخواهند در چارچوب فصل هفت، قطعنامه ای بگذرانند، چین یا روسیه وتو خواهند کرد و به هر حال توانستند پرونده را از شورای امنیت به مذاکرات شش جانبه منتقل کنند.
نکته دوم هم بسیار مهم است. قبل از خروج کره شمالی از NPT، کره شمالی به بمب هسته ای دست یافته بود. همان طور که می دانید، دنیا با کشورهای در حال توسعه با سه نوع آیین نامه رفتار می کند. 1) مربوط به کشورهایی که دنبال فنّاوری حساس هسته ای نیستند که با آنها رفتاری عادی دارد، ولی تلاش و مراقبت می کنند که آنها دنبال این فنّاوری نروند و سیستم جاسوسی خود را فعال می کنند و آژانس را هم مأمور می کنند که هوشیار باشد. 2)کشورهایی که به سلاح هسته ای دست یافته اند که با مقررات جداگانه ای با آنها رفتار می شود. هر کشوری که به سلاح هسته ای دست یافت، آیین نامه قبلی فراموش می شود و مقررات نو در برابر آن کشور مطرح می شود، مانند هند و پاکستان. اول فشار و بعد از یکی، دو سال هم رهایش می کنند. چون به سلاح رسیده و دیگر نمی شود کاری کرد. مقررات سوم برای کشورهایی است که به فنّاوری حساس نزدیک شده اند یا در آستانه دستیابی هستند، آنجا شدیدترین فشار را وارد می کنند، تا این کشورها دست بردارند. هر چه کشور جلوتر برود، فشار را بیشتر می کنند؛ و لذا شما می بینید که کمتر کشوری در دنیا هست که عضو معاهده NPT باشد و اصلاً در این فکر باشد که به دنبال سلاح هسته ای برود. چون می دانند مقررات شدید است و نمی توانند به سمت سلاح حرکت کنند.
نسبت به ج. ا. ایران ماجرای دیگری بود. یعنی ما دارای سلاح هسته ای نبودیم و نیستیم، دنبال آن هم نیستیم. اتهام اول این بود که ما به دنبال سلاح هسته ای هستیم. در سال 1381 و نیمه اول 1382 امریکایی ها این طور تبلیغ می کردند. با تلاشی که ایران انجام داد، این اتهام رفع شد. یعنی در جهان امروز هیچ دولتی از امریکایی ها نمی پذیرد که ایران دارای سلاح هسته ای است و یا در حال ساخت سلاح است. امریکا هم الان دنبال این مسئله نیست و به اتهام جدیدی پرداخته است؛ و آن اینکه اگر ایران را رها کنیم، ممکن است در آینده به دنبال سلاح هسته ای برود که با آن حرفی که امریکا در سال 1381 می زد، کاملاً متفاوت است. یکی از سیاست هایی که نظام توانست با مهارت دیپلماسی به آن برسد، این بود که توانست بسیاری از اتهامات امریکا را خنثی کند؛ که حتی خود امریکایی ها هم فضایی برای تکرار آن نداشته باشند. امروز بحث آنها این است که ایران ممکن است در آینده به دنبال سلاح هسته ای برود.
تجربه سوم، تجربه لیبی است. لیبیایی ها وقتی فهمیدند که امریکا و اروپا و آژانس مطلع شده اند که آنها به دنبال چرخه سوخت هستند، گفتند همه چیز را به امریکا و اروپا تحویل بدهیم تا کل ماجرا تمام شود.
البته لیبی شیوه جدیدی را از ماجرای لاکربی شروع کرد که حاضر شد میلیاردها دلار خسارت کشته شدگان هواپیمای لاکربی را پرداخت کند. سپس فرانسوی ها ماجرای «یوتا»را مطرح کردند، که پول آنها را هم داد بعد از آن آلمان ها ماجرای کافه«لابیل»را مطرح کردند که پول آنها را هم داد. اخیراً بازماندگان 76 قربانی هواپیمای امریکایی که در سال 1986 در کراچی پاکستان توسط گروه «ابونضال» به گروگان گرفته شده بودند، مطرح است که خواستار 10 میلیارد دلار هستند. ساز دیگری هم اخیراً کوک کرده اند که بازماندگان جنگ های داخلی در ایرلند می گویند چون ارتش آزادی بخش ایرلند تحت حمایت قذافی بوده است، بنابراین همه آنها می خواهند شکایت کنند.
قذافی تسلیم شد و تمام امکانات هسته ای را جمع و بار کشتی کرد و به امریکا برد و تمام اطلاعات را در اختیار آنها گذاشت، از جمله اطلاعات دلالی را که تجهیزات را از او خریده بود. تمام اطلاعات گروه های فلسطینی که قذافی با آنها در ارتباط بود، در اختیار امریکا قرار گرفت و تمام کمک های این کشور به فلسطینی ها قطع شد، به امید اینکه قذافی دوست غرب شود، که نشد. تا امروز هم هنوز اسم لیبی از فهرست کشورهای حامی تروریسم امریکا حذف نشده است. هنوز هم علی رغم عقب نشینی کامل، فشارها بر لیبی ادامه دارد. این هم یک تجربه است. بنابراین این طور هم نیست که اگر کشوری بخواهد همه نوع همکاری کند، آنها فوری رفتارشان را تغییر دهند.
مدل حفظ حقوق با تعامل
جمهوری اسلامی ایران نه مدل عراق را می پسندید و قبول داشت؛ نه مدل کره شمالی می توانست برای ایران مدل باشد، چون کره شمالی دارای سلاح هسته ای بود، و نه مدل لیبی که مدل تسلیم بود. جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که به عنوان یک اصل استراتژیک، از حق قانونی خود به هیچ قیمتی نخواهد گذشت. از نظر مقررات بین المللی، ج. ا. ایران دارای حق غنی سازی است و این حق را حفظ خواهد کرد. البته ایران حاضر است با دیگران مذاکره کند و حتی در مواردی، داوطلبانه برخی فعالیت ها را برای مدت کوتاهی تعلیق کند، ولی هرگز حاضر نیست از حق خود بگذرد. اینکه غنی سازی را کنار بگذاریم و سوخت را از آنها بخریم، به هیچ عنوان مطرح نیست و این خط قرمز ما بوده است و خواهد بود.اما در عین حال ما سیاست تعاملی را برگزیدیم. گفتیم با آژانس کار می کنیم تا روشن کنیم امریکایی ها نسبت به ما تهمت و دروغ می بندند و اتهامات آنها واهی است. ما مقررات معاهده NPT را نقض نکرده ایم و انحرافی به سمت سلاح هسته ای نداشته ایم. با آژانس و دنیا هم کار می کنیم.
در سال 1382(8)اولین قطعنامه که علیه ما صادر شد و به ما مهلت 50روزه داده شد، در کشور چند نظر بود. بعضی می گفتند به فضای جهانی و آژانس اعتنا نکنیم و از NPT خارج شویم. می گفتند اصلاً کاری به جهان نداریم. ما کشور مستقلی هستیم و به قطعنامه آژانس و نظرات دیگران اعتنایی نداریم.
گروه دیگری هم می گفتند هر چه در قطعنامه آمده است، فوری قبول کنیم و نباید مشکلات بین المللی را بپذیریم، چون به ضرر منافع ملی ما خواهد بود.
راه سوم هم این بود که از حق خودمان نگذریم و با منطق و شیوه های دیپلماتیک با جهان وارد تعامل شویم. مقام معظم رهبری و سران نظام و شورای عالی امنیت ملی، این راه را انتخاب کردند و با حرکت در این راه ما دستاوردهای بسیار مهمی داشتیم. این نکته مهم است که هیچ گاه فراموش نکنیم که در سال 1382 کجا بوده ایم و ظرف دو سال به چه نتایجی دست یافته ایم.
مشکلات حقوقی
اولین معضل پیش روی ما، از لحاظ حقوقی بود که مسئله بسیار مهمی بود. ما که می گوییم از لحاظ مقررات بین المللی حق ماست که غنی سازی کنیم، می بایست از لحاظ حقوقی کاری می کردیم که این حق محکم و ثابت بماند. امریکایی ها دنبال این بودند که بگویند ایران حق غنی سازی ندارد.ما که می گوییم حق داریم غنی سازی کنیم، طبق بند 4 NPT است که به ما این حق را می دهد که فنّاوری صلح آمیز داشته باشیم. بند 4 NPT این حق را منوط به بند 2 می کند؛ که در واقع کشوری حق دارد که بند 2 را نقض نکرده باشد. بند2 این است که کشور به دنبال سلاح هسته ای نباشد. امریکایی ها می خواستند بگویند که چون ایران دنبال سلاح هسته ای بوده، پس این حق دچار خدشه شده است. لازم بود ثابت کنیم که دنبال سلاح هسته ای نبوده ایم؛ و این کار را کردیم. عده ای به ما می گفتند این کار، ساده لوحی است، چون آژانس تحت نظر امریکا و اروپاست، مگر شما می توانید، از آژانس چیزی بگیرید!
پس اول لازم بود ثابت کنیم که حق ما ثابت است و به آن لطمه ای وارد نیامده است. دوم اینکه ما دو مقطع مهم پیش رو داشتیم. یکی جلسه ای که آقای البرادعی از بیست و چند کشور دعوت کرده بود و می خواست نتیجه ی آن جلسه این باشد که هر کشوری که به غنی سازی نرسیده، حق ندارد دنبال غنی سازی برود. مقطع بعدی، اجلاس بازنگری NPT بود که پیش رو داشتیم. از آنجا که هر 5 سال یک بار معاهده NPT بازنگری می شود، در سال گذشته این بازنگری انجام گرفت. در بازنگری می خواستند قطعنامه ای بگذرانند که مانع فعالیت غنی سازی کشوری مثل ایران( در شرایط ایران) شوند. پس بسیار مهم بود که از این گذرگاه های خطرناک به خوبی عبور کنیم.
دستاوردهای حقوقی
ما به لحاظ حقوقی توانستیم به خوبی از این مقاطع عبور کنیم و این دستاورد مهم نظام ج. ا. ایران است. می دانید که در نوامبر 2004(9) یعنی آذر 1383 شورای حکام به اتفاق آراء قطعنامه ای تصویب کرد که در یک بند آن آمده کلیه فعالیت های ج. ا. ایران تاکنون صلح آمیز بوده است. یعنی خط بطلانی بر روی تبلیغات 10، 12 ساله امریکا علیه ایران کشیدند که همواره می گفت ایران دنبال سلاح هسته ای است. شورای حکام به صراحت گفت که تاکنون هیچ نشانه ای از انحراف ایران یافت نشده است. دوم اینکه اگر کشوری تخلف کرد و قصوری انجام داد، باید آن قصور را جبران کند. در این قطعنامه به صراحت آمده که ایران قصورات را جبران کرده است. این دو دستاورد مهم بود.البته این قطعنامه به دنبال توافق پاریس به تصویب رسید. روشن است که قطعنامه با دیپلماسی و فعالیت سیاسی ممکن می شود. بعضی ها می گویند پرونده ما حقوقی است، ما چه کار به اروپا و امریکا داریم؟! درست است که ظاهر پرونده حقوقی است، اما باطن آن سیاسی است. در شورای حکام 35 سفیر هستند که تصمیم می گیرند. بعضی از اعضاء مثل پنج کشور هسته ای، و کشورهایی نظیر هند، افریقای جنوبی و آلمان ثابت هستند و برخی از اعضاء هم عضو موقت هستند که تغییر می کنند. پس ما می بایست کار سیاسی-حقوقی می کردیم تا به نتیجه برسیم.
در کمیته MNA(10)که آقای البرادعی تشکیل داد تا تعدادی از کشورها برای غنی سازی فکری بکنند، آقای بوش صریحاً اعلام کرد که ایران نباید عضو این نوع کمیته ها باشد و در آغاز این کمیته هم ما عضو نبودیم، ولی بعدها توانستیم وارد این کمیته شویم که این هم از اثرات توافق نامه پاریس بود، یعنی اروپایی ها قول دادند که این کار را بکنند و لذا مدیر کل از ما دعوت کرد و ما وارد این کمیته شدیم. نتیجه آن جلسه چه شد؟ در آن جلسه، دنبال این مصوبه بودند که کشورهایی که تا آن زمان فنّاوری غنی سازی آنها تکمیل نشده بود، دیگر حق ندارند فنّاوری غنی سازی خودشان را تکمیل کنند؛ ولی کشورهایی که فنّاوری آنها تکمیل شده است، می توانند ادامه بدهند. آنها می خواستند بگویند که ایران هنوز فنّاوری اش کامل نیست. دوم اینکه می خواستند در آن کمیته مصوب کنند که سوخت به اندازه کافی در دنیا وجود دارد و کشورهایی که سوخت می خواهند، می توانند بخرند؛ و سوم آنکه می توان به آنها نسبت به تأمین سوخت تضمین داد، پس چه دغدغه ای است که کشوری به دنبال سوخت برود؟
وقتی ایران عضو این کمیته شد، واقعاً هیئت ایرانی کار بسیار ارزشمندی کرد. نتایج این کمیته در نهایت در 110 صفحه سند منتشر شد. در این گزارش نهایی اولاً اعتراف می شود که تأمین سوخت تضمین ندارد؛ مسئله ای که آقای البرادعی دنبال آن بود. اینکه ما یک نیروگاه بسازیم و سوخت آن از کشور دیگری تأمین شود؛ ممکن است آن کشور روزی به دلایلی سوخت را به ما ندهد و در این زمینه تضمینی وجود ندارد.
مسئله بعد اینکه ایران جزو فهرست کشورهای دارای فنّاوری چرخه سوخت قرار گرفت و نام ایران صریحاً ذکر شد و این نتیجه بسیار ارزنده ای بود که به دست آوردیم و نام ایران در کنار کشورهایی مانند برزیل و آرژانتین و هند، به عنوان کشور دارنده ی چرخه سوخت مطرح شد. پس لازم بود این اقدامات را برای حفظ حقوق خود انجام دهیم.
مورد آخر هم جلسه بازنگری نیویورک بود. یکی از روزنامه های داخلی مرتب می نوشت که مذاکره کنندگان نمی دانند که این تعلیق ایران در نیویورک دائمی خواهد شد و آنجا مصوب می شود که هر کشوری که غنی سازی ندارد، نمی تواند غنی سازی را شروع کند، پس تعلیق دائمی خواهد شد. من در آن زمان در مصاحبه ای اعلام کردم که ما هوشیار هستیم و برای جلسه بازنگری نیویورک برنامه ریزی کامل داریم. جلسه ی بازنگری نیویورک، هیچ قطعنامه و مصوبه ای نداشت و منجر به شکست شد. پس ما از لحاظ حقوقی این دستاوردهای بزرگ را به دست آورده ایم.
تعلیق موقت و محدود
دوم اینکه قطعنامه شهریور 1382(11) تعلیق را برای ما الزامی کرده بود و ما می خواستیم این الزامی بودن را از بین ببریم و همچنین تعلیق را پلکانی قبول کنیم و این بدون کار سیاسی مقدور نبود. طبق قطعنامه شهریور 1382 می بایست همه فعالیت های غنی سازی و هر آنچه مرتبط با غنی سازی است، تعلیق می کردیم.مشکل ترین بخش مذاکرات ما با سه وزیر اروپایی در تهران نیز بر سر مسئله تعلیق بود که دو بار جلسه ما در آستانه شکست قرار گرفت. در آن جلسه نظر ما این بود که باید در بیانیه تهران ذکر شود که تعلیق داوطلبانه و صرفاً برای اعتمادسازی است و این خود ایران است که می خواهد این کار را برای اعتماد بیشتر بکند و نه به دلیل قطعنامه. زمان تعلیق هم در اختیار ایران است و آنها می گفتند ما چنین چیزی نداریم. داوطلبانه اصلاً معنی ندارد. سرانجام ما این نکته مهم را در بیانیه تهران گنجاندیم که تعلیق داوطلبانه است و صرفاً برای اعتمادسازی بیشتر است و اجرای پروتکل هم داوطلبانه است.
بعد هم فقط تعلیق قسمتی از فعالیت ها را پذیرفتیم و آن هم حساب شده بود. ما تعلیق اصفهان را قبول نکردیم. چون در اصفهان مشغول نصب تجهیزات بودیم. تقریباً همه بخش UF6 باقی مانده بود. ما نیاز به زمان و آرامش داشتیم تا آن را کامل کنیم. ما قطعه و مونتاژ نیاز داشتیم، چون تعداد سانتریفیوژ ما کم بود و لذا تعلیق قطعه و مونتاژ را نپذیرفتیم.
ما فقط تعلیق فعالیت نطنز را قبول کردیم، چون در نطنز فعالیت غنی سازی را با 20 سانتریفیوژ انجام داده و موفق شده بودیم و لذا می توانستیم تعلیق کنیم. ما چون به این فنّاوری دست یافته بودیم، آن را تعلیق کردیم؛ ولی به آنهایی که نرسیده بودیم، تعلیق نکردیم. ما نیاز به فضای آرام داشتیم تا فنّاوری را کامل کنیم و این فضا را به وجود آوریم.
دفع خطر شورای امنیت
مورد سومی که لازم بود، انجام دهیم، اینکه سال 1382 که امریکایی ها می خواستند ما را به شورای امنیت ببرند، خود را پیروز صحنه می دانستند. به تازگی در عراق پیروز و مغرور و مست شده بودند و اصرار داشتند تا ما را به شورای امنیت ببرند. ما در آن شرایط باید از شورای امنیت فاصله می گرفتیم و این کار تنها با نزدیک شدن به سه کشور اروپایی و مذاکره با آنها و توافق با اتحادیه اروپا میسر بود. به این هدف هم رسیدیم. فاصله ما با شورای امنیت به قدری زیاد شد که در آغاز سال 1384 هیچ کس تصورش را هم نمی کرد که پرونده ما روزی به شورای امنیت برود. چون در فروردین 1384 ما به مرز توافق نهایی با اروپا بسیار نزدیک شده بودیم.ما یک طرح چهار مرحله ای در فروردین 1384 در پاریس روی میز گذاشتیم. طرح چهار مرحله ای این بود که در مرحله اول اصفهان را راه اندازی کنیم. در مرحله دوم سه هزار سانتریفیوژ را نصب خواهیم کرد. در مرحله سوم، سه هزار سانتریفیوژ را راه اندازی می کنیم. در مرحله چهارم کل نطنز یعنی حدود شصت هزار سانتریفیوژ را راه اندازی می کنیم. مهم این بود که در جلسه پاریس بعد از بحث های طولانی، اروپا قبول کرد که طرح چهار مرحله ای ایران محور مذاکرات باشد. ممکن است کسی بگوید توافق نهایی حاصل نشد، اما اینکه اروپا پذیرفت که طرح ما مبنای مذاکراتی ما و اروپا باشد، بسیار مهم بود. در همان فروردین، خبرگزاری رویترز(12)خبری را مخابره کرد و گفت اروپا و ایران بر سر اصفهان و 500 سانتریفیوژ در نطنز به توافق رسیده اند که در تهران بعضی از روزنامه ها انتقاد کرده بودند که چرا ما به 500 سانتریفیوژ راضی شده ایم که البته این خبر واقعیت نداشت. اما اینکه خودشان این عدد را به خبرگزاری خود داده بودند که این خبر را پخش کند، بسیار مهم بود. بعد از آن هم در آستانه انتخابات بودیم و اروپا اصرار داشت که توافق نهایی در دولت بعدی انجام شود و لذا تعلل کردند. پس از انتخابات هم که شرایط و تیم مذاکره کننده تغییر کرد.
شرایط فعلی پرونده هسته ای
در شرایط امروز که حداقل اروپا و امریکا معتقدند تنها راه حل مسئله هسته ای ایران شورای امنیت و بالاتر از آن، از طریق فصل هفتم منشور ملل متحد است، شرایط خاصی را به وجود آورده اند. می دانید که فصل هفتم منشور سه ویژگی دارد: اول اینکه اجرای مصوبات شورای امنیت تحت فصل هفتم برای دولت ها الزامی است. دوم، اگر کشوری مصوبات را اجرا نکرد، شورای امنیت می تواند تحریم های سیاسی و یا اقتصادی علیه آن کشور وضع کند؛ و سوم اینکه اگر تحریم ها مؤثر واقع نشد، شورای امنیت می تواند حتی پیش بینی حمله نظامی به آن کشور را بنماید. امروز امریکا و اروپا دنبال این هستند که موضوع ایران در شورای امنیت تحت فصل هفتم باشد. بسیاری از کشورهای دنیا با این مسئله موافق نیستند. کشورهای روسیه و چین هم موافق نیستند. اینکه این کشمکش ها به کجا می رسد، بحث دیگری است. به اعتقاد من، واقعیت امر این است که شورای امنیت و اجرای مقررات فشار به ایران نمی تواند به اهداف خود برسد. با شورای امنیت چطور می توانند با کشوری که به فنّاوری رسیده و فنّاوری را بومی کرده است، مقابله کنند! همه آنها می دانند که ما خودمان سانتریفیوژ را می سازیم. خودمان تغذیه آن یعنی UF6 را تولید می کنیم. کیک زرد را هم خودمان تولید می کنیم. همه این زنجیره را ما به دست آورده ایم. مگر می شود این فنّاوری را از ملت گرفت؟! پس چرا این همه سروصدا می کنند؟ می گویند ما از ایران نگران هستیم! اگر مشکل این است، راه رفع نگرانی وجود دارد.من به عنوان کسی که در مسائل هسته ای کار کرده است، اخیراً برای تأثیرگذاری در فضای افکار عمومی غرب، مقاله ای تهیه کردم و در اختیار روابط عمومی مرکز تحقیقات استراتژیک قرار دادم تا در نشریه ای در امریکا یا اروپا چاپ شود. این مقاله برای انتشار در اختیار مجله تایم قرار گرفت. در مقدمه این مقاله نوشته ام که به چه دلیل ج. ا. ایران به دنبال سلاح هسته ای نخواهد بود و سلاح هسته ای تضمین امنیت ملی ما نیست. در بخش دوم هم اشاره کرده ام اینکه می گویید ما مخفی کاری کرده ایم، دروغ است، به دلیل اینکه ما برای چرخه سوخت در دهه 1980 به بسیاری از کشورهای غربی و شرقی مراجعه کردیم. به چین، اروپا و روسیه مراجعه کردیم و از آنها خواستیم فنّاوری چرخه سوخت را به ما بدهند. اگر می خواستیم مخفیانه به آن برسیم که رسماً به اروپایی ها نمی گفتیم که فناوری چرخه سوخت را به ما بدهید.
در بخش سوم نوشته ام شما می گویید به ایران اعتماد ندارد، ولی انتظار دارید ایران به شما اعتماد کند. شما می گویید که غنی سازی تان در چارچوب یک قرارداد بین المللی(NPT) است و آژانس هم بر شما نظارت می کند، ولی در عین حال به شما اعتماد نداریم. در مقابل می خواهید ما به شما اعتماد کنیم که هر وقت سوخت خواستیم، شما به ما می دهید؛ در جایی که نه مقررات بین المللی وجود دارد که شما مجبور باشید به ما سوخت بدهید و نه نظارتی بر آن وجود دارد. این چه منطقی است که شما به ما اعتماد نمی کنید، ولی ما باید به شما اعتماد کنیم.
پیشنهادهای نه گانه
در پایان مقاله پیشنهاداتی مطرح کردم. این موارد پیشنهادات شخصی من است که از طریق آن هم می شود اعتماد جهانی به وجود آید و هم در ایران غنی سازی انجام شود:1. ایران در کنار سایر کشورهایی که برنامه تولید سوخت دارند، اعلام آمادگی کند تا مشارکت فعالی در جهت تقویت رژیم عدم اشاعه و ایجاد اعتماد بیشتر بنماید.
2. ایران تصویب پروتکل الحاقی را مورد بررسی قرار دهد.
3. ایران شبهه خروج احتمالی از معاهده عدم اشاعه(NPT)را برطرف نماید.
4. ایران آمادگی خود را برای مذاکره در زمینه توسعه و زمان بندی غنی سازی صنعتی اعلام نماید.
5. ایران سقف غنی سازی در حد نیاز برای نیروگاه و قابل راستی آزمایی برای آژانس را بپذیرد.
6. ایران در دوران مذاکره برای توسعه و زمان بندی غنی سازی در سطح صنعتی، سقفی را برای تولید UF6 بپذیرد.
7. ایران و آژانس در مورد جزئیات مربوط به حضور مستمر بازرسان در ایران به منظور راستی آزمایی برای عدم انحراف برنامه هسته ای ایران به توافق برسند.
8. ایران با اعلام آمادگی جهت مشارکت با دیگر کشورها در چارچوب یک کنسرسیوم، اطمینان بیشتری نسبت به صلح آمیز بودن برنامه هسته ای خود به وجود آورد.
9. و بالاخره، ایران در پی بی اعتنایی به تصمیمات شورای امنیت نیست. راه برون رفت، تصمیم شورای امنیت به واگذار نمودن موضوع هسته ای ایران به آژانس برای ارائه فرمولی مناسب در چارچوب پیشنهادات فوق می باشد. یعنی مصوبه ای را بگذارند که ایران و آژانس، یا ایران و آژانس و چند کشور دیگر با هم بنشینند و به فرمولی برسند که ایران بتواند غنی سازی کند و اعتماد جهانی را هم به همراه داشته باشد.
البته این مطلب مسبوق به سابقه است. یک بار در فرانسه با آقای شیراک، نسبت به فرمولی به توافق رسیدیم. من پنج پیشنهاد ارائه دادم که آقای شیراک پیشنهاد چهارم را قبول کرد و نسبت به آن به توافق رسیدیم و قرار شد او با دیگران هم صحبت کند. اما تلفن شبانه آقای بوش و مخالفت امریکا این توافق را با مشکل مواجه کرد. (13)
به هر حال ما در یک مذاکره رسمی با شیراک، به توافق رسیدیم. با شرودر(14)هم صحبت کردیم که گفت ممکن است این طرح برای آلمان اعتمادآفرین باشد، اما دیگری(امریکا) هم هست که باید اعتماد کند و او قبول نمی کند.
ما باید در شرایط فعلی دنبال راه حل مناسب سیاسی و فنی باشیم. برای مثال اخیراً در مرکز تحقیقات استراتژیک، سمینار بین المللی هسته ای برگزار کرده ایم. (15)گروه هایی از اروپا و امریکا به این همایش دعوت شده بودند. تعدادی از محققین امریکایی پیشنهاد داشتند و گفتند ما تیمی هستیم که در سال 1986 به مسکو رفتیم و اختلاف مهم امریکا و شوروی را از طریق مذاکرات فنی حل کردیم و ما آماده ایم در تهران با گروه فنی شما به یک فرمول مناسب برسیم. من به آنها گفتم اگر بر فرض با شما به فرمولی هم برسیم، چه فایده ای دارد؟ گفتند چیزی که ما اعلام کنیم، دولت بوش نمی تواند نپذیرد، چون ما یک گروه معروف هستیم و افکار عمومی امریکا ما را قبول دارد. البته مشخص نیست این یک راه حل مناسب باشد، ولی حتماً راه حل های مناسبی وجود دارند.
ضرورت حفظ منافع حیاتی
مسئله هسته ای امروز به صورت مسئله بسیار مهم و پیچیده ای درآمده است. در این مقطع هم منفعت ملی و هم منفعت حیاتی ما مطرح است. باید هوشیار باشیم. ما یک منافع حیاتی داریم که اصل نظام، اصل کشور، تمامیت ارضی و امثال اینهاست و یکسری منافع ملی داریم. باید منافع ملی را در کنار منافع حیاتی، توأمان حفظ کنیم. این مسئله مهمی است.نکته دیگر اینکه درست است که ما در اندیشه، آرمان گرا و در مبانی، اصول گرا باشیم، اما در مقام عمل و برنامه ریزی باید واقع گرا باشیم. به ناچار باید واقعیت های جهان و منطقه را مدنظر قرار دهیم. آرمان گرایی و اصول گرایی مهم اند، اما نمی توان صرفاً بر مبنای آرمان گرایی و اصول گرایی برنامه ریزی کرد. باید واقعیت ها را هم در برنامه ریزی مدنظر قرار داد.
هر چند مسئولیت بحث هسته ای بر عهده شورای عالی امنیت ملی است و تیم مذاکره کننده هم مشغول فعالیت است، اما این مسئله، یک مسئله ملی است و همه باید احساس مسئولیت کنند. در این شرایط باید نهادهای دیگر هم به کمک مسئولین بیایند، مجلس شورای اسلامی هم باید فعال تر باشد، مجمع تشخیص هم باید فعال باشد، مجلس خبرگان هم می تواند کمک کند. حتی در این شرایط، احزاب و تشکل های سیاسی هم باید حضور پیدا کنند. البته منظور این نیست که هر گروه، نظر خود را در روزنامه ها منتشر کند، بلکه ما نظرات خود را باید به مسئولین منتقل کنیم. نخبگان کشور هم مسئولیت دارند و همچنین همه مردم. این شرایط حساس است و همه باید دست به دست هم دهیم تا بتوانیم این مسئله مهم را در کوتاه ترین زمان و کم هزینه ترین مسیر به مقصد برسانیم. یعنی فنّاوری را حفظ کنیم و جمهوری اسلامی ایران دارای چرخه سوخت شود، اما سایر منافع را نیز حفظ کنیم.
در این مقطع یک استراتژی یک وجهی ما را به هدف نمی رساند. یک استراتژی چندوجهی نیاز داریم که از یک طرف منافع ملی و شرایط داخلی ما مدنظر باشد؛ و از طرف دیگر واقعیت های جهان بیرون و شرایط بین المللی مطرح باشد.
از یک طرف باید برنامه ریزی ها و حربه های دشمن و پایگاه هایی را که دشمن به آن متکی است، مدنظر قرار دهیم و از طرف دیگر امکانات و توانمندی های خودمان را لحاظ کنیم. در چالشی که با آن مواجه ایم، فقط به هدف نگاه نکنیم، بلکه هزینه ها را هم به دقت محاسبه کنیم.
نباید از یاد برد که ما چشم انداز بیست ساله را تصویب کرده ایم و به دنبال رشد و توسعه هستیم. اینجا جایی است که ما از یک طرف باید به چالش ها بنگریم و از طرف دیگر هم به اهداف ملی خود نگاه کنیم.
پی نوشت ها :
1. سمینار نمایندگان ادوار، نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی، سالن وزارت کار، 21 اردیبهشت 1385.
2. برای اطلاعات بیشتر در زمینه سیاست مهار دوگانه به مقاله زیر مراجعه شود:
F. Gregory Gaus,"The Illogic of Dual Containtment",Foreign Affairs,March,April1994
3. شرکت «کونوکو» یک شرکت نفتی امریکایی است که یک قرارداد یک میلیارد دلاری با دولت ایران در مارس 1995 برای توسعه میادین نفتی جزیره سیری امضا کرده بود، ولی رئیس جمهور وقت امریکا(کلینتون) در 15 مارس 1995 یعنی 10 روز پس از عقد قرارداد مذکور فرمانی را امضا کرد که بر اساس آن کمک به توسعه منابع نفتی ایران ممنوع اعلام شد.
www. mafhoum. com/press3/108E16. htm
4. طرح داماتو توسط آلفونس داماتو سناتور امریکایی جمهوری خواه ایتالیایی الاصل به کنگره امریکا ارائه شد. این قانون در سال 1996 جهت تحریم شرکت هایی که در یک سال بیش از 40 میلیون دلار در ایران و لیبی سرمایه گذاری کنند، از سوی دولت امریکا به تصویب رسید. برای اطلاعات بیشتر به آدرس زیر رجوع گردد:
www. hartford_hwp. com/archives/451287. htm
5. این توافق در سال 1995 بین نخست وزیر روسیه و معاون ریاست جمهوری امریکا صورت گرفت و در آن محدودیت هایی برای صدور تسلیحات روسی به ایران در نظر گرفته شد.
www. acronym. org. uk/dd/dd51/51 Iran. Htm
6. در 15 مارس 1995(24 اسفند 1373)بیل کلینتون رئیس جمهور وقت امریکا با استناد به اتهامات فوق علیه ایران فرمان اجرایی شماره 12975 را صادر کرد و وضعیت فوق العاده ملی علیه ایران اعلام کرد. در 6 مه 1995(15 اردیبهشت 1374)بیل کلینتون با صدور فرمان اجرایی شماره 12959 تحریم های فراگیر علیه ایران را به اجرا گذاشت. بیل کلینتون در 19 اوت 1997 تحریم های قبلی علیه ایران را تحکیم کرد. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به آدرس زیر مراجعه گردد.
http://www. iie. com/Publication/Papers/Paper. efm?research ID=649
7. سخنرانی کولین پاول، وزیر امور خارجه وقت امریکا، که در شورای امنیت سازمان ملل در 5 فوریه 2003 در جلسه 4701 شورای امنیت سازمان ملل متحد ایراد گردید. این سخنرانی به شماره سند SC/7658 در مجموعه اسناد این شورا ثبت گردیده است.
8. قطعنامه شماره Gov/2003/69( 21 شهریور 1382)شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی.
9. قطعنامه شماره Gov/2004/90(29 نوامبر 2004)شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی.
10. Multilateral Nuclear Approaches(MNA)
11. قطعنامه شماره Gov/2003/69(21 شهریور 1382) آژانس بین المللی انرژی اتمی.
12. www. dawn. com/2005/03/31/int2. htm
13. تاریخ ملاقات 6/ 12/ 1383
14. تاریخ ملاقات 7/ 12/ 1383.
15. کنفرانس بین المللی برنامه انرژی هسته ایران: سیاست ها و چشم اندازها، تهران 5/ 2/ 1385.