نویسنده: نبی الله ابراهیمی*
اشاره
هدف اصلی این نوشتار، بررسی چشم انداز و افق روابط کشورهای عرب با عراق جدید می باشد. عراق جدید جایگاهی متفاوت با عراق دوران صدام حسین در سیاست خارجی کشورهای عرب پیدا کرده است؛ چرا که این کشور در تاریخ، هویت و فرهنگ عربی جایگاه منحصر به فردی دارد. امروزه، امنیت هستی شناختی عربی به طور محسوسی با تحولات عراق جدید، دستخوش تغییرات عمده ای شده که این روند حساسیت رهبران عرب سنی و عرب گرا را برانگیخته است. این نوشته بر آن است تا سیاست ها و مواضع کشورهای عرب در قبال اشغال عراق، شرایط اخیر منطقه و روابط کشورهای عرب با دولت شیعی عراق را مورد کند و کاو قرار دهد. کنکاش گفتمان امنیت ملی و نظم عربی در برابر عراق پس از صدام و تأثیرات این گفتمان بر چشم انداز و افق سیاست خارجی کشورهای عربی، از زوایای مهم این نوشتار است.مقدمه
ورود داوطلبان عرب به عراق برای دفاع از رژیم صدام، چند ماه پیش از تهاجم ارتش ایالات متحده آمریکا در مارس 2003 آغاز شده بود. سقوط سریع رژیم عراق، به نومیدی و سرگردانی این داوطلبان انجامید و بیشتر آنانی که به کشورهای خود بازگشتند، از نظر جسمی و روحی شکسته شدند. (الشرق الاوسط، 2009)این رویداد باعث شد کمتر کسی فکر احیای عرب گرایی جدید را در سر بپروراند. چه جریان جهادی و چه جریان نفوذ عربی» در عراق جدید، فریادهای جمال عبد و الناصر و میشل عفلق را پس از شکست خفت بار صدام در سرزمین میان رودان به صدا در آوردند. این گفتمان به دنبال عربی کردن اسلام یا به تعبیری «اسلام سیاسی عربی» در عراق بودند. تحولات سیاسی پس از اشغال بغداد توسط نیروهای غربی ایالات متحده آمریکا باعث شد نظریه پردازان عرب و داوطلبان سرخورده و تحقیر شده، از «شکست سنگین عربی» سخن برانند. با این وجود، چشم خود را به سوی رؤسای عرب و سیاست خارجی اعراب دوختند که امنیت ملی عربی و نظم عرب گرایانه را در مقابل عراق شیعی احیا و پاس بدارند.
نظم عربی و گفتمان امنیت عرب گرایانه، عراق را حافظ دروازه شرق عربی می داند که امروزه نقش آن رو به استحاله هست. به عبارتی «امنیت ملی عربی» (1) نمی تواند نظم عربی موجود پس از صدام حسین و روی کارآمدن شیعیان بربتابد، پس به دنبال جبران کاستی این نظم از طریق سنگ اندازی، وقت گیری، سیاست همکاری مشروط و گاهاً مداخله سخت با ابزار ترور در سیاست خارجی خود هستند. کشورهای عربی با این گفتمان، مخالف روند تحولات عراق جدید، عملاً سیاست خارجی تابع نظم عربی را در پیش گرفته اند. سیاست ساختار محور (چانه زنی با کشورهای محوری جهان) و منطقه ای محور ( طرح هماهنگی عربی در برابر عراق جدید)، بخشی از این راهبرد عربی است.
کشور عراق بعد از انقلاب اسلامی یاران به یکی از ستون های اصلی نظم و ترتیبات منطقه ای عربی به همراه عربستان و مصر تبدیل شد و از نظر تاریخی، همواره یکی از مفصل بندی های گفتمان عرب گرایی و به دروازه شرق عربی معروف و مشهور بود. نظم عربی (2)، عراق را شالوده نظری امنیت ملی عربی و اشغال آن را خدشه دار شدن هویت و ثروت این بخش از جهان عرب می داند. به لحاظ نظری، اشغال عراق ضربه ای جبران ناپذیر به نظم عرب گرایانه وارد کرده است. آمریکایی ها و انگلیسی ها در مقابل تحلیل گران عرب، معتقد هستند این نظم به نوعی نظم دیکتاتور گرایانه بوده است.
سیاست خارجی کشورهای منطقه عربی مشتمل بر دو سامانه، یعنی شورای همکاری خلیج فارس و حوزه مصر و شامات، متأثر از این نگاه عرب گرایانه و گفتمان نظم و امنیت ملی عربی است. به عبارتی، سیاست خارجی کشورهای عربی به طور محسوسی از این گفتمان تاریخ محور و امنیت محور عربی وام گرفته و داری کارکردهای عملی و کنش ها و ایستارهای معناداری در جهت به بار نشستن دوباره نظم و امنیت عربی در عراق جدید و به طور حداقلی، کنترل «نظم جدید شیعی» در سرزمین میان رودان هستند. (علاوی، الشرق الاوسط)
کشورهای عرب سعی می کنند با چانه زنی و سیاست مشروط و همکاری محدود با ایالات متحده آمریکا و دولت شیعی عراق، از تهدید نظم و سامانه عربی از سوی ایران جلوگیری کنند و از طرفی با ورود به میدان کارزار عراق و حمایت از سکولارهای شیعه، نوبعثی ها و سنی ها، نقصان سامانه نظم عربی را جبران کنند. نفوذ ایران در منطقه عربی، همواره دغدغه سیاست خارجی کشورهای عربی و تهدیدی علیه امنیت ملی عربی و به نوعی، خطر راهبردی می باشد که تحولات عراق بر این نگرانی افزوده است. (منیب، 2009)
این نوشتار بر آن است تا نگاهی به سیاست ها و مواضع کشورهای عربی در قبال اشغال عراق، شرایط اخیر منطقه و روابط کشورهای عرب با دولت شیعی عراق داشته باشد. به عبارتی، سیاست خارجی کشورهای عرب در قبال عراق جدید از دریچه نظری یعنی شناخت نسبت به جایگاه عراق در امنیت ملی عربی و نظم و ترتیبات عربی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. البته، نظریه امنیت ملی عرب به طور حداقلی و حداکثری، به صورت نوعی گفتمان در سیاست خارجی برخی کشورهای محوری عرب وارد شده که نوشتار حاضر به تفصیل، درصدد بیان آن خواهد بود. پس از بررسی جایگاه عراق در امنیت ملی و گفتمان نظم عرب گرایانه، آنگاه کندوکاو سیاست خارجی کشورهای عرب در قبال بغداد میسر و تسهیل می شود. تبیین، چرایی و چگونگی این سیاست عربی در قبال عراق با تکیه بر نظریه امنیت ملی عربی و جایگاه عراق در نظم عربی، سخن پایانی این نوشتار است. در خوریادآوری است که گفتمان فوق در حال شکل گیری است و تنها در محافل دانشگاهی و روشنفکری کشورهای مصر، اردن، قطر، عربستان سعودی و سوریه مطرح بود، ولی با تحولات اخیر عراق، به سطح سیاست خارجی کشورهای عرب تسری یافته است. فرضیه اصلی این نوشتار نیز بررسی و کندوکاو این گفتمان به صورت حداقلی و حداکثری در سیاست خارجی کشورهای محوری عرب در قبال عراق جدید است. بنابراین، نوشتار حاضر معتقد است با ساخته شدن دگری به نام «ایران شیعی» این گفتمان شکل گرفته و در واقع، تحولی اساسی در سیاست کشورهای عربی پدید آمده است. بنابراین، ما با پدیده «ناسیونالیسم عربی نو» در سیاست خارجی کشورهای محوری عرب در برابر تحولات عراق و قدرت گرفتن عنصر شیعی در این کشور مواجه ایم.
1. عراق و امنیت ملی عربی
مفهوم امنیت ملی برای بار نخست در ایالات متحده آمریکا و فردای پایان جنگ جهانی دوم مرسوم و باب شد. این مفهوم با توجه به تهدیدات درونی و بیرونی و درجه آن تهدیدات مشخص و تعریف می شود. «قانون امنیت ملی» توسط ترومن ریاست جهوری وقت ایالات متحده تحت عنوان اصول راهنمای سیاست خارجی این کشور در ژولای 1947 تصویب و به امضا رسید. (National security)در روابط بین الملل، مفهوم امنیت ملی به مثابه ساخت تکوینی، متأثر از هویت اجتماعی، تاریخ و فرهنگ هر اجتماع معرفتی است. (Stevens, 2005: 12)
امنیت ملی، همچنان مسأله و دل مشغولی تمامی ملل و کشورهاست. به همین دلیل، موفقیت سیاست خارجی هر کشوری منوط به استحکام امنیت ملی آن می باشد. طبق این دیدگاه، سیاست خارجی همیشه از منظر امنیت ملی و افق این مفهوم و ساخت اجتماعی مشخص می شود. (محمد صالح زهره، 1968: 16-35).
مفهوم امنیت ملی عرب، طبق رویکرد متخصصان عرب، کماکان مفهومی متغیر و در حال تحول است. پژوهشگران عرب اغلب از تهدیدات موجود جهان عرب مانند تهدید اسراییل و سیاست توسعه طلب این رژیم به عنوان تهدید مشترک علیه امنیت ملی عرب سخن به میان می آورند. با وجود این، امنیت ملی عرب بر مبنای نوعی رهیافت جامع و کلی، مورد اجماع سیاست مداران و متفکرین عرب قرار گرفته است. برای مثال، تهدید علیه هر کشور عربی تهدیدی مشترک برای کل جهان عرب محسوب می شود. (نافعه، 1984: 27)
در واقع، امنیت ملی مترادف امنیت محلی (الامن الوطنی) است، چرا که قدرت امت عربی از منظر سامانه سیاسی واحد، حمایت از تعیین سرنوشت عربی و سامانه هویتی، تاریخی و فرهنگی عربی متصور است. بنابراین، هر گونه تهدید علیه هر کشور عربی، تهدیدی مشترک بر ضد کل جهان عرب قلمداد می شود و امنیت ملی عرب، مفهومی مشتمل بر امنیت کل کشورهای جامعه عرب است. (نافعه، 1979: 122)
امنیت ملی عربی، حتی بدیلی برای امنیت منطقه ای است. «محمد عنتر» و «عفاف الباز» از متخصصان جهان عرب معتقدند «امنیت ملی عرب بر مبنای نوعی امنیت منطقه ای است. به همین منظور، امنیت عربی، فراتر از امنیت کشورهای یک منطقه خاص جغرافیایی است». برای مثال، امنیت یک منطقه جغرافیایی که حاصل تعاملات هنجارها و ارزش های مشترک جمعی کشورهای آن منطقه محسوب می شود، در بین کشورهای عربی با وجود گفتمان امنیت عربی، خود به خود شکل گرفته و قوام می یابد. امنیت ملی عرب در اسناد رسمی همچون، معاهده «دفاع مشترک» و «همکاری اقتصادی اسکندریه» در سال 1950 و میثاق «همبستگی عربی» دارالبیضا در سپتامبر 1960، به طور اساسی مورد بررسی و تأکید قرار گرفته شده است. (عبدالله ربیع، 1979: 220). در همین زمینه متذکر می شود که «امنیت ملی عرب به مثابه امنیت منطقه ای و اضافه بر آن، مبنای اصل « امنیت دسته جمعی» (3) را تداعی می کند». (صالحه، 1984: 27). امنیت دسته جمعی به لحاظ مفهومی بر اساس تهدیدی مشترک شکل می گیرد که در گفتمان عربی، این تهدید زمانی عثمانی و زمانی دیگر، اسرائیل بود.
در نظریه امنیت ملی عرب، مثلاً عراق دارای یک امنیت ملی است و در چارچوب گفتمان امنیت ملی عرب تعریف می شود. بنابراین، تهدید عراق در اصل تهدیدی علیه اردن و مصر نیز محسوب شده و اصل " امنیت دسته جمعی مشترک عرب" می بایست مصداق عینی یابد. این نگرش به رویکردهای موجود در سیاست خارجی کشورهای عربی تسری یافته و در واقع، ایننظریه به گفتمان مشترک تهدید امنیت ملی عرب از دورن عراق شکل بخشیده است. (الملاذی، 1998: 19). برای جستار و تحلیل چشم انداز روابط کشورهای عرب با عراق جدید و پس از کندوکاو امنیت ملی عرب و ارتباط جایگاه عراق در این نظریه، بهتر است جایگاه عراق در نظم عربی نیز مورد بررسی واقع شود. در واقع، نظم عربی، خرده گفتمان امنیت ملی عرب است. این نظم به صورت سازه های سیاسی و اجتماعی در اذهان ملت عرب متبلور شده است.
2. عراق و نظم عربی
مفهوم «نظم» از عمل جامعه شناسی و تاریخ به دیگر رشته ها مانند علوم سیاسی و روابط بین الملل وارد شده است. نظم به مجموعه ای از ساختارهای اجتماعی و نهادها و رویه های اجتماعی ارجاع داده می شود. مفهوم نظم به طور نسبی، سامانه محکمی از نهادها و الگوهایی از تعاملات و عرف هاست که به بازتولید و موجودیت این نهادها و الگوها در جامعه اشعار دارد. این شرایط می تواند شامل مالکیت، تبادلات و روابط قدرت باشد، ولی از همه مهمتر، مفهوم نظم، بر حفظ شرایط مانند شکل فرهنگ، ارتباطات و سامان ایدوئولوژیکی از ارزش های مبتنی است. (Horne, 2003: 55)در همین ارتباط، در جهان عرب «نظم عربی» به مثابه حفظ هویت، فرهنگ و سنت عربی است. این نظم، پیکره جهان عرب را بر مبنای تعاملات عربی، سامانه سیاسی و ایدوئولوژیک کشورهای عرب تعریف می کند. «عبدالله الاشعل»، استاد حقوق بین الملل دانشگاه قاهره و دستیار سابق وزیر خارجه مصر، معتقد است دموکراسی غربی و اشغال به خاطر دموکراسی از نوع غربی، بر خلاف نظم عربی است، چرا که نظم تحمیلی بر جهان عرب، تضاد جدی با نظم طبیعی عربی دارد. الاشعل اشغال عراق و حمایت از اسراییل در منطقه عربی را مأموریت استعماری غرب در منطقه می داند و گسترش تمدن و دموکراسی در منطقه مزبور از دیدگاه ایشان تهدیدی علیه نظم عربی است. (عربی نرال)
در مورد عراق و جایگاه این کشور در نظم عرب گرایانه بایستی اضافه نمود که با روی کار آمدن شیعیان در این کشور، نظم منطقه ای عربی دچار تغییرات اساسی شد. به این معنی که ترتیبات در منطقه عربی عمدتاً حول کشورهای سنی مذهب و عرب معنا می یافت، ولی ورود عراق شیعی به این نظم، سنت نظم عربی را خدشه دار کرد که این امر واکنش منفی اعراب را در پی داشته است. از منظر دیگر، با بروز هویت شیعی عراق، نظم عرب گرایانه، مدلولات پیشین خود را دچار بحران مفهومی دید که ناچار به واکنش سلبی شد. عدم ارتباط سیاسی و دیپلماتیک کشورهای عرب با عراق جدید از این منظر قابل بررسی است.
امنیت هستی شناختی عرب، به طور معناداری با هویت عربی عراق مرتبط است. بنابراین، ورود عنصر شیعی به عراق و بازتعریف عراق جدید شیعی، نظم منطقه ای عرب و امت عربی را دچار استحاله گفتمانی کرد. به طور کلی، عربیت عراق با نظم عراقی رابطه ای دوسویه دارد. در همین زمینه، روزنامه الشرق الاوسط می نویسد که «شرط عادی سازی اعراب با نظام شیعی عراق تنها در حفظ عربیت این کشور است». (عروبه العراق شرط للتطبیع مع النظام الشیعی، الشرقی الاوسط)
3. مارس 2003، شروع تقابل گفتمان ها
..................0 110000000000000000000000000000005000000000000000000000+56++++ با اشغال عراق بعثی توسط ایالات متحده در مارس 2003، شاهد شروع تقابل گفتمانی در منطقه خاورمیانه عربی هستیم، به این معنی که گفتمان نظم عرب گرایانه با گفتمان شیعی عراق وارد دوره تقابل و چالشی عمیق شدند. این تقابل به طور مفرطی در سیاست خارجی کشورهای عرب در برابر عراق جدید نمود یافت. گفتان مزبور قبل از این رخداد تنها در محافل دانشگاهی عربی مورد اهتمام بود و تحولات داخلی عراق و نفوذ ایران شیعی، زمینه تسری این گفتمان به سیاست خارجی کشورهای محوری عرب را پدید آورد. در همین زمینه، ماده 4 قانون اساسی عراق چنین اشعار دارد که:«زبان عربی و کردی زبان های رسمی عراق هستند و عراقی ها حق دارند طبق اصول آموزش، زبان های مادری مانند ترکمنی یا سریانی و یا هر زبان دیگر در مؤسسه های آموزشی دولتی یا خصوصی به فرزندان خود آموزش دهند».
یا در همین خصوص، ماده 3 قانون اساسی عراق جدید اشاره می کند که:
«عراق کشوری دارای اقوام، ادیان، مذاهب مختلف است و یکی از بنیانگذاران و اعضای فعال جامعه عرب و بخش ناگسستنی از ملت عرب به شمار می رود. عراق بخشی از جهان اسلام است.»
این دو ماده، اصولاً هویت عربی عراق را کمرنگ و هویتی متکثر را به ارمغان آورده که تقابلی جدی با امنیت ملی و نظم عربی دارد، چرا که امنیت ملی عربی با امنیت بین المللی یا امنیت امنیت کشور خاص عربی متفاوت است. میراث مشترک و هویت مشترک عربی و سرنوشت این امت، همگی شامل مفصل بندی امنیت ملی عربی است. این امنیت بر مبنای هویت عربی استوار است. هویت عربی عراق بخش اعظم این امنیت را در دوران صدام تشکیل می داد و بعد از اشغال مارس 2003 و روی کار آمدن شیعیان و تصویب قانون اساسی هویت این کشور صرفاً هویتی عربی نیست. بنابراین، چالشی جدی میان اعراب و عراق جدید، رقم خورد. (المجذوب، 2009: 6) این رویه، تقابل گفتمانی جدید عربی – عراقی و چشم انداز سیاست خارجی کشورهای عربی را مشخص نموده است.
پی نوشت ها :
* دکتری روابط بین الملل از دانشگاه تهران.
1- الأمن القومی العربی.
2- النظم العربیه.
3- الأمن الجماعی.