تأویل و کاربرد «نظریه مراتب وجود» در معماری

نظریه مراتب وجود جایگاه هر پدیده ای را در عالم هستی مشخص می کند. به کمک این نظریه می توان مرتبه وجودی هر چیزی را، از حالت انسان گرفته تا یک اثر هنری و معماری، یا یک نظریه علمی و اجتماعی و یا هر چیز دیگری
دوشنبه، 25 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأویل و کاربرد «نظریه مراتب وجود» در معماری
 تأویل و کاربرد «نظریه مراتب وجود» در معماری

نویسنده: محمد مهدی رئیس سمیعی




 

مقدمه

نظریه مراتب وجود جایگاه هر پدیده ای را در عالم هستی مشخص می کند. به کمک این نظریه می توان مرتبه وجودی هر چیزی را، از حالت انسان گرفته تا یک اثر هنری و معماری، یا یک نظریه علمی و اجتماعی و یا هر چیز دیگری مورد تأمل و تفحص هستی شناسانه قرار داد.
این نظریه بر پایه های بسیار مستحکم و معتبر حکمت باستان و حکمت اسلامی بنا نهاده شده است. حکمتی که ابن سینا، ابن عربی، سهروردی و سر آخر حکیم متاله و بزرگ ایرانی ملاصدرا آن را انسجام و نظم بی نظیری داده اند و آن را مکتب «اصالت وجود» نامیده اند که بعدها به «حکمت متعالیه» مشهور گردیده وتوجه عموم متفکران اسلامی را به خود جلب کرده است. نظریه مراتب وجود بر سه نظریه معتبر پایه ریزی شده است:

الف. مکتب «اصالت وجودی» حکمت متعالیه

این نظریه بر پایه های «حکمت متعالیه» و مکتب اصالت وجود توسط صدرالدین محمد شیرازی استوار گردیده است. با توجه به جامعیت فراگیر و بینش حکیمانه و متکی بر براهین مستدل منطقی و فلسفی صدرالدین نظریه «حکمت متعالیه» اساس و پایه اصلی «نظریه مراتب وجود» را تشکیل داده است.

ب.نظریه هرم هستی

نظریه «هرم هستی» که توسط مرحوم آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی در دانشگاه تورنتوری کانادا به اثبات رسیده و مورد تأیید و تقدیر فلاسفه شهیر عصر قرار گرفته است، نقش اصلی در کمک به اثبات رابطه میان ماهیات و وجود در «نظریه مراتب وجود» دارد.

ج.منطق فازی(1)

منطق فازی نظریه ای است که پروفسور لطفی زاده در دانشگاه برکلی آمریکا در دهه هفتاد قرن بیستم طرح و ارائه کرده است و امروزه از اعتبار بسیار بالایی در علوم و از کاربرد گسترده ای در صنایع برخوردار شده است.منطق فازی که در مقابل منطق دو ارزشی ارسطویی قرار گرفته است، در آینده ای نه چندان دور، نقش فعالی در همه شئون زندگی، فرهنگ و تمدن بشری خواهد یافت.
منطق فازی در بیان «جایگاه» در «نظریه مراتب وجود» نقش اصلی را نیز دارد. نگارنده با استفاده از منطق فازی نظریه دیگری را به نام «نظریه ابری»(2) طرح نموده است که «جایگاه» هر چیزی را در «نظریه مراتب وجود» قابل درک می نماید.
نظریه مراتب وجود قابل تأویل در زمینه های گوناگون معارف بشری، از جمله قابل تأویل به مقولات و معضلات معماری است. می توان کاربردهای این نظریه را به دو دسته عام و خاص (مقولات معماری) تقسیم نماییم.

1.در زمینه عام

الف)در مبحث وجود شناسی تمدنها و فرهنگ ها مانند تمدنهای سنتی، مدرن و بعد آن.
ب)وجود شناسی علوم، هنرها و کلیه معارف بشری.
ج)وجود شناسی هر چیز از ساده ترین رفتار و عمل شخصی تا پیچیده ترین آنها.
این نظریه قادر است در راهگشایی افقهای نوین برای آینده بشریت نقش مؤثر داشته باشد.

2.در زمینه خاص مقولات معماری:

الف)در فرایند طراحی معماری.
ب) ایجاد تحولات اساسی در روشهای آموزش معماری.
ج) ایجاد روش هستی شناسانه و نقادانه از آثار معماری.
بدین لحاظ در بخش دوم این نوشتار، به تأویل نظریه مراتب وجود، در مورد آن دسته از معارف و علومی که ارتباطی نزدیکتر با معماری دارند، مانند علوم مهندسی و شرایط محیطی، برنامه ریزی و طراحی، پرداخته خواهد شد و در خلال آن به چکیده ای از تحلیل و تأمل هستی شناسانه «معماری» نیز پرداخته می شود.

بخش اول، خلاصه «نظریه مراتب وجود»

«نظریه هرم هستی» به عنوان پیشفرض

نظریه هرم هستی حائری یزدی بر پایه «حکمت متعالیه» ملاصدرا بنا شده است. این نظریه بخشی از رساله دکتری ایشان در رشته فلسفه تحلیلی در دانشگاه تورنتوی کاناداست که در سال 1978 تحت عنوان «علم حضوری»، زیر نظر هفت تن از مشهورترین فلاسفه معاصر به تصویب رسیده است.
مفهوم وجود، در نظریه هرم هستی که اساس آن را تشکیل می دهد بر پایه حقیقت هستی واحد بنا شده است که در خود مراحل متفاوت از کثرت، شدت و ضعف دارد. و به پیروی از نظریه «اصالت وجود» ملاصدرا «تشکیک» نامیده شده است که بسیار حائز اهمیت است و درک کنه «مراتب وجود» مشروط به فهم همین «تشکیک در وجود» است.
خلاصه این که این هرم، نمایانگر همه موجودات امکانیه است و جز راس آن، که مقام غیب الغیوب و غیب مکنون است، در هیچ نقطه ای از نقاط هرم، وجود بالذات موجود نیست. اگر چیزی در زیر راس تا قاعده وجود داشته باشد، وجود بالغیر است این ارتباط پیوسته از راس هرم تا قاعده، خطوط طولیه از وحدت به کثرت در «وجود» و یا همان «هستی» است و خطوط عرضیه همان کثرت «ماهیت» یا «چیستی» را شامل می شود. و «عیناً» همان صرف الوجود و مطلق وجود است که هیچ وجودی را از پوشش آن گریزی نیست. لذا وجود و ماهیت را می توان مانند ابعادی فرض کرد که متعامد هستند و یکی از مبدا تا قاعده هرم از وحدت تا کثرت ادامه دارد، یعنی وجودی دارای مراتب است و دیگری «ماهیت» است و به صورت مداراتی بر آن هرم در هر مقطع آن محسوب می شود که هر چه به سمت راس هرم نزدیکتر می شود کلیتر و تجمیع می گردد و هر چه به قاعده نزدیکتر می شود تکثر پیدا می کند.

مراتب وجود یا سلسله طولیه

ایجاد پیوند میان این دو عالم یعنی عالم روح و عقل و عالم محسوسات و طبیعت توسط عالم میانی مرتبط با هر دو عالم یعنی عالم نفس و خیال از ابتکارات حکیم ملاصدرا است که جایگاه واقعی هر کدام از عوالم را دوباره به آنها باز می گرداند. این عوالم سه گانه در «طول» هم قرار دارند و به اصطلاح «سلسله طولیه» را تشکیل می دهند.
ملاصدرا در آخرین اثر خود الشواهد الربوبیه آن دسته از مراتب وجودی را که انسان می تواند اخذ نماید طرح می کند و همه آنها را به «انسان کامل» نسبت می دهد. و به شرح آنها می پردازد و در گسترده ترین تقسیمات، هفت «منزل» را می شمارد. لیکن قبل از بیان این مطلب ذکر نکاتی، لازم به نظر می رسد:
اولاً، برای درک مراتب هفتگانه وجود، مثالهایی می آورد که غرض ایشان صرفاً وجه مثالی است. در حالی که مقصد اصلی حدود مراتب وجود «انسان» است نه موجودات دیگر، اعم از حیوانات پست تا ملائکه.
ثانیاً، نحوه نگارش متناسب با عرف، معیارها و تلقیهای مربوط به زمان و عصر خودشان است. لذا نیازمند تأویلات مناسب است.

مرتبه اول: حس صرف

نخستین منزل نفس انسانی، درجه محسوسات و سیر در عالم اجرام و اجسام و مادیات است. لذا مادام که انسان در این منزل جسمانی است حکم او عیناً مانند کرمی است که در میان زمین می خزد. و یا مانند پروانه ای است که در هوا پرواز می کند؛ زیرا درجه و مرتبه پروانه از مرتبه احساس بالاتر نمی رود و حتی دارای نیروی خیال و قادر بر حفظ و نگهداری صورت خیالی نیست.

مرتبه دوم: خیال فاقد تعقل

بعد از درجه احساس، درجه خیال و تخیلات و ادراکات خیالی است و مادام که انسان در این درجه و مرتبه است در حکم پرندگان و سایر حیوانات بی شعور و فاقد ادراک عقلی است.

مرتبه سوم: تفرس و تقلید

این مرتبه، مرتبه ای از موهومات است و انسان در این منزل، حیوانی است کامل در حیوانیت مانند اسب. در این مرتبه یادگیری در حد «تفرس و تقلید و بندگی» برایش وجود دارد.

مرتبه چهارم: عقل جزئی

از این مرتبه به مقام انسانیت ارتقا می یابد. چیزی که در حیوانات دیگر معمول نیست. پس اموری را که در حس و خیال و وهم نگنجد ادراک می کند و مراقب امور آینده ای است که هنوز به وقوع نپیوسته اند. در این مرتبه سطح فکر از معقولات محض و درک علوم و معارف محسوسات بالاتر نرفته و از دلایل عقلیه و براهین دایمی و ابدی بی خبر است.
سپس ملاصدرا به تقسیم طبقات عالم عقل می پردازد و سه مرتبه زیر را برای انسان متعالی بر می شمارد.

مرتبه پنجم: عقل کلی

مرتبه عقل کلی که پایین ترین مرتبه اعلی می باشد، انسان قادر است به امور کلی عالم هستی بیندیشد. این امور شامل افعال ارادی و تحصیل حدود وسطی بوسیله عقل بالملائکه و استعمال قیاسات در تصدیقات و تعاریف در تصورات، علی الخصوص براهین و حدود است که این براهین و حدود او را به مطلوب وی چه در باب تصدیقات و چه در باب تصورات هدایت و راهنمایی می کند و این فعل ارادی اوست زیرا که به اراده و اختیار اوست، و آن را مرتبه ملائکه ارضیه می نامد و مطابقت دارد با مرتبه «عقل» در عرفان نظری ای که ابن عربی تدوین کرده است.

مرتبه ششم: قلب

سپس درباره عقل فعال چنین ادامه می دهد: دیگری به فیضان نور و شعاع عقلی، ولی فیضان نور و شعاع عقلی به اراده و اختیار او نیست، بلکه به تأیید و الهام الهی است که بوسیله آن الهام و اشراق الهی آسمان و زمین و آنچه را که در آنها از عقول و نفوس و صور و قوا به ودیعت سپرده شده است مکشوف و روشن می گردد. ملاصدرا آن را مرتبه ملائکه سماویه می خواند.

مرتبه هفتم: روح و معنا

مرتبه فنای نفس از ذات خویش و استغراق در ذات و صفات الهی و معانی آن و چشم دل و دیده باطن را منحصر برای مشاهده حق و جلوات او به کار بردن و نظر همت خویش را صرفاً به جانب حضرت رب الارباب و ساحت کبریای او معطوف داشتن. این آخرین مراتب و مرتبه نهایی سیر و سلوک به جانب خدا برای صراط نفس و شاهراه هدایت است. و همان مرتبه «ملائکه قرب الهی» است
البته ملاصدرا به مراتب بالاتر نیز اشاره دارد که از بحث ما خارج است. لیکن این مراتب هفتگانه به نوعی با سه عالمی که از ایشان ذکر گردیده است مطابقت دارد: یعنی مرتبه «حس صرف»، یا عالم محسوسات و نفس مادی مطابقت دارد؛ و مراتب «خیال فاقد تعقل»، «تفرس و تقلید» و «عقل جزئی» در همان مرتبه عالم خیال و نفس نباتی و حیوانی یا به قول ارسطو کمال اول جسم آلی دارای حیات بالقوه است؛ و البته مرتبه «عقل جزئی» نیز همان مرتبه «عقل معاش»، فطرت اول و علوم جزئی (به اصطلاح قدیم است که امروزه آن را «علوم» می نامیم) و همان عالم برزخ و میانی است؛ و مراتب «عقل کلی»،«قلب» و «روح» همان مرتبه «عالم عقل» کمال ثانی و نفس ناطقه است؛ و مرتبه «عقل کلی» نیز همان مرتبه علم کلی، فطرت ثانی که فلسفه و ریاضیات نیز در همین مرتبه قرار دارند؛ و مرتبه «قلب» نیز همان مرتبه کشف و شهود و حکمت است و «خیال منفصل» نیز در همین مرتبه واقع می شود؛ و مرتبه روح همان مرتبه اسماء و صفات الهی، عقل اول و وحی است که آن را فطرت ثالث نیز می نامند. از طرفی دیگر، تقسیمات دیگری نیز بر این مراتب، مترتب است و سه مرتبه نخست به «غرائز» و دو مرتبه عقل جزئی و عقل کلی را به «مفاهیم» موکول می دانند و مراتب قلب و روح و ورای آن نیز به «حقایق» مرتبط هستند.

ماهیات یا سلسله عرضیه:

سلسله عرضیه یا ماهیات نیز از طریق علم و معرفت در ما حضور پیدا می کنند و آگاهی از وجود و ماهیت اشیاء به طور کلی به دو طریق «حضوری» و «حصولی» در ذهن ما صورت می گیرد.
بهر حال، «علم حصولی» و «علم حضوری» قابل تأویل به «عینی» و «باطنی» نیز هستند که عینی از خارج در ذهن انسان حضور پیدا می کند و باطنی در حقیقت، علم ما به ذات خودمان یعنی همان حضور ذات ما در نزد خودمان است و بر این اساس علوم و معارف بشری را می توان در یک دسته بندی به سه دسته «عینی یا حصولی»، «باطنی یا حضوری» و «عینی – باطنی یا حصولی- حضوری» تقسیم نمود. از طرف دیگر، بنا به نظر ابن سینا ماهیت علوم و معارف بشری دارای سه رکن اساسی است: موضوعات، مبادی و مسائل. در نتیجه وضعیت هر علمی را می توان بر اساس این اردکان در این دسته مشخص نمود که در زیر به آنها اشاره می شود:

الف.علوم طبیعی

آن دسته از علوم که ماهیتاً علم به آنها از طریق علم به ماهیات خارجی و عینی آنها حاصل می شود و از حضور بالذات و مشاهدات باطنی دور هستند و علم به آنها بر پایه حصول به فعلیت خارجی صورت می گیرد. این حوزه از علوم شامل کلیه علوم طبیعی، فیزیکی و فناوری است که در موضوعات آن علوم به نحوی ماده و طبیعت مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد.
حدود مراتب وجودی این دسته از علوم از اطلاعات بسیط درباره احوال ماده آغاز می گردد که پایین ترین مرتبه وجودی هستند. یعنی همان مرتبه «حس صرف» که در نهایت کثرت در عالم محسوسات است. و پس از طی مراتب پیچیده تر یعنی اطلاعات مرکب در نهایت به مرتبه چهارم «علوم جزئی» ارتقا پیدا می کنند که کلی ترین نظریات و فرضیات علمی در این مرتبه قراردارند. و زمینه های اصلی علمی را تشکیل می دهند. در راس تمام این دسته از علوم که موضوعاً مرکب هستند، علم فیزیک قرار دارد که بسیط ترین علم از ماده و طبیعت است و دیگر از این مرتبه بالاتر نخواهد رفت. لیکن در ورای مراتب وجودی این دسته از علوم، علوم ریاضیات یا «علم بسیط» و مجرد قرار گرفته است که در مرتبه عالی تر از وجود علوم طبیعی یعنی مرتبه «عقل کلی» قرار دارد، علوم ریاضی موضوعاً پایین تر از علوم مابعدالطبیعه و حقایق هستند و بالاتر از علوم طبیعی. علوم ریاضی و هندسه در بالاترین مرتبه وجودی «مفاهیم» به انسان نازل می گردد و به نوعی تجلی حقایق در عالم مفاهیم نیز هست.

ب.علوم انسانی

دسته دوم از علوم و معارف آنهایی هستند که موضوعاً دارای ماهیت مضاعف و دوگانه هستند یعنی از طرفی به دلیل انسانی بودن دارای وجهی ذاتی، باطنی و حضوری هستند و از طرف دیگر ماهیتی عینی و خارجی دارند. و عوامل طبیعت خارجی در آنها ملحوظ است. اعم از علوم مربوط به احوال فردی مانند روانشناسی تا علوم اجتماعی و روابط بین انسانها مانند جامعه شناسی، تاریخ، علوم تربیتی و غیره که از لحاظ موضوع هم عرض دیگر علوم طبیعی هستند. این حوزه از بسیط ترین «فعل» یا «عملکرد» در عالم محسوسات آغاز می گردد و پس از گذر از مراتب مشترک غرائز نباتی و حیوانی به مرتبه انسانی و مرتبه علوم می رسد. در رأس این دسته از علوم، فلسفه قرار دارد که از کلی ترین علوم انسانی است و از لحاظ مراتب، ارشد همه آنهاست. فلسفه بطور کلی از بالاترین و کلی ترین مفاهیم عقل بشری است، یعنی در مرتبه «عقل کلی» قرار دارد. لیکن خود فلسفه به گروههای مختلف که دارای مراتب وجودی متفاوتی هستند تقسیم می گردد.
در ورای فلسفه و مفاهیم کلی، چیزی قرار دارد که آمیخته به حقایق است و آن «نفس ناطقه قدسی» است و به آن «حکمت» می گویند که علم به حقایق است، یعنی از طرفی محل نزول معانی از عالم غیب در «خیال منفصل»، کشف و شهود و الهامات و مشاهدات قلبیه است و از طرف دیگر متکی بر براهین و استدلالات مفهومی است که در قالب و الفاظی فلسفی ظاهر می گردد.

ج.هنر و خلاقیت

دسته دیگر از معارف بشری هر چند که به نحوی دارای تبلور عینی و خارجی هستند. لیکن اساس و موضوع و منشأ آنها ذات خود انسان است و انسان به نوعی از طریق باطن خود و مشاهدات حضوری، آنها را دریافت و به آنها علم حضوری پیدا می کند. کلیه هنرها، خلاقیت نفس، احوال عارفانه و صوفیانه از این دسته هستند. این حوزه نیز از پایین ترین مرتبه عالم محسوسات، به صورتی جسمانی آغاز می شود و طی مراتبی به تدریج از مرتبه حیوانی عبور و همه مراحل خیال، صور و «مثال» را در عالم خیال طی می کند و با گذر از مرتبه عقل کلی به عالم «قلب» یعنی کشف و شهود خواهد رسید. حوزه هنر و خلاقیت تا این مرتبه اعلی برای اخذ مرتبه وجودی قابلیت دارد. لیکن در مرتبه ورای این، حوزه عالم مجردات، و اسماء و صفات الهی است و حقایق در عالی ترین امکان وجودی به صورت وحی به انسان کامل نازل می گردد و پس از آن مرتبه غیب الغیوب و وجود مطلق است که از حد انسان بیرون است و انسان در نزدیکی به آن مرحله، به فنای واقعی خواهد رسید.
بدین طریق دستگاهی هستی شناسانه و ماهیتی ایجاد خواهد شد که به قول استاد حائری یزدی همه چیز را در عالم تحت پوشش خود قرار می دهد. پس معماری و مقولات و معضلات آن نیز از این دستگاه جدا نخواهد بود.(جدول شماره1).

مفهوم «جایگاه» در نظریه مراتب وجود (نظریه ابری)

درک از مفهوم «جایگاه» در وجود شناسی خود مقوله ای قابل تأمل و تعمق است و هرگز مانند درک، مختصات یک نقطه در دستگاه دو بعدی یا سه بعدی ریاضی و غیره که شامل یک نقطه است، ساده نیست. در حالی که ذهن تعلیم یافته در علوم ریاضیات به طور کلی تمایل به منطبق کردن «جایگاه» به «مختصات» معین دارد که حدود و مرز مشخصی داشته باشد. مانند عبارت «آن چیز یا در آنجا هست و یا نیست.» این تفکر بر پایه منطق دو ارزشی ارسطو استوار است و نتیجه آن به این قانون منتهی می شود که: «یا این یا نه این. آسمان آبی است یا آبی نیست. آسمان نمی تواند هم آبی باشد و هم آبی نباشد. آن نمی تواند هم باشد و هم نباشد. دو هزار سال است که قانون ارسطو تعیین می کند از نظر فلسفی چه چیز درست است یا درست نیست.»
تفکر «حکمت متعالیه» صدرالمتألهین با این منطق که بالغ بر دو هزار سال بر تمدن غرب و دیگر تمدنهای متأثر از آن اشراف داشته منطبق نیست. و این عدم تطابق به خصوص در اصلی ترین مبحث مکتب «اصالت وجود» یعنی مرتبه وجودی انسان کاملاً آشکار است که ملاصدرا آن را تحت عنوان «تشکیک در وجود» مطرح می کند. این نوع نگرش به عالم وجود با منطق فازی بسیار منطبق است.
حال با توجه به این مقدمه، وقتی به مفهوم «جایگاه» در «نظریه مراتب وجود» مراجعه می کنیم به تصوری جدید از «جایگاه» دست خواهیم یافت که با درک کلاسیک و متداول آن کاملاً متفاوت بوده و از آن پیچیده تر است. این تصور و تجسم جدید از «جایگاه» را، نگارنده «نظریه ابری» نامیده است. علت آن، این است که مکان و جایگاه هر چیزی اعم از علوم، معارف، موضوعات و یا هر چیز دیگر در «نظریه مراتب وجود»، یک مختصات از نوع ریاضیات کلاسیک، به صورت یک نقطه یا خط و صفحه معین نیست بلکه این «جایگاه» ابری شکل است و از انواع پیچیدگیهای متنوع و «بدون شکل مشخص» همانند ابرها برخوردار است.
از این رو، در این فرصت کوتاه از ورود به مباحث منطقی و ریاضی منتج از نظریه فازی و «نظریه ابری» پرهیز می شود. و صرفاً به نحوه استفاده از این نظریه در دستگاه هستی شناسی به ذکر مثالی در مورد نقد در معماری پرداخته خواهد شد.

یادداشتهای «مقدمه»

1.برای اطلاع بیشتر درباره نقش منطق فازی در صنایع دهه آخر قرن بیستم به کتاب تفکرفازی، فصل دهم، بخش «محصولات فازی»، ص (210) مراجعه شود.
2.برای پی بردن به عمق «نظریه ابری» ضروری است به مقالات نگارنده مراجعه شود.

یادداشتهای بخش اول

یادداشتهای،«نظریه هرم هستی» بعنوان پیشفرض

1.کتاب هرم هستی، ص 152.
2.همانجا.
3.همان، ص سیزده.

یادداشتهای، «مراتب وجود یا سلسله طولیه»

1.کتاب الشواهد الربوبیه، از ص 466 الی 469، ص 296، ص 321و ص 165.

یادداشتهای،«ماهیات یا سلسله عرضیه»

1.کتاب «نهایه الحکمه»، جلد دوم، ص 185.
2.کتاب کاوشهای عقل نظری، ص 2.
3.همان، ص د، ص ه.
4.همان، ص ح.
5.کتاب نقد النصوص، ص 52.
6.کتاب هنری کربن، ص 251 و 252 و 254.
7.کتاب صوفیسم و تائوئیسم، ص37.
8.کتاب شرح مقدمه قیصری، ص 591 و 588.
9.کتاب صوفیسم و تائوئیسم، ص 57.
10.کتاب هرم هستی، ص13.

یادداشتهای، مفهوم «جایگاه» در نظریه مراتب وجود (نظری ابری).

1.کتاب تفکر فازی، ص 7.
2.کتاب بدایه الحکمه، فصل پنجم،«در اینکه وجود، حقیقت واحد دارای تشکیک است»، ص 49.
3.مراجعه شود به «معرفی اجمالی: نظریه مراتب وجود»، نوشتار اول، ص 28. شماره(5)، که توسط این نگارنده تألیف شده است.

بخش دوم، خلاصه تأویل و کاربرد «نظریه مراتب وجود» در معماری

جایگاه علوم و معارف مرتبط با معماری در عالم هستی

در این قسمت سعی شده است علوم، معارف و مقولاتی که به نوعی دارای ارتباط بی واسطه یا نزدیکتر به معماری و یا دارای مداخلات مؤثر در آن هستند، مورد تأویل و بازنگری هستی شناسانه قرار گیرند.
معماری از آن دسته معارف بشری است که با هر سه حوزه معرفت شناسی یعنی حوزه علوم طبیعی، علوم انسانی، خلاقیت و هنر در ارتباط است، به طوری که حذف هیچ یک از آنها برای معماری ممکن نیست. در هر کدام از این حوزه های معرفتی، علوم متعددی وجود دارند که نقش مؤثری در حیات معماری دارند و به عبارت بهتر، معماری بر پایه آن علوم و مقولات، استوار گردیده است. قبل از طرح تأویل جایگاه علوم، معارف و مقولات مربوط به معماری، به دو نکته اشاره می کنم که برای درک صحیح این تأویلات حائز اهمیت است:
نکته اول، نکته مهم درباره مراتب وجود این است که هر چیزی از جمله معارف و مقولاتی که به باطن انسان نزدیکتر باشند «وجود»شان نیز مشکک تر است. یعنی هر چه ماهیت علمی، حضوری تر باشد، از دیدگاه «وجود شناسی» به دلیل قرابت با انسان، انسانی تر می شود و هر چه علمی، انسانی تر یا باطنی تر گردد، نحوه وجودش به نحوه وجود انسان نزدیکتر می گردد. یعنی آن مراتب تشکیکی وجود انسان در آن علم با شدت بیشتری ظاهر می شود.
پس اولاً، حدود و میدان «مراتب وجود» در علوم یکسان نیست. ثانیاً، هر چه علمی عینی تر باشد مرتبه وجودی آن متعین تر است، مانند ریاضیات و فیزیک و هر چه حضوری تر باشد دارای وجودی مشکک تر است مانند فلسفه و روانشناسی. و البته هنرها در این میان بالاترین تشکیک را دارند. مانند، شعر و موسیقی.ثالثاً، این تشکیک در علوم، معارف و هنرها هرگز از محدوده «مراتب وجود» انسان (انسان کامل) فراتر نخواهد رفت.
نکته دوم، معماری به دو لحاظ از پیچیدگی خاصی برخوردار است: اولاً، معماری بنا به تأثیرپذیری گسترده ای که از علوم، معارف، هنرها و مقولات دارد و از تمامی حوزه های سه گانه و حتی علومی که در میانه مرزهای حوزه ها پراکنده هستند نیز تأثیر می پذیرد. مانند علم اقتصاد که به دلیل ماهیت خود در میانه حوزه علوم طبیعی و علوم انسانی قرار دارد. بنابراین تمامی مراتب وجودی آن معارف به معماری به نحوی انتقال می یابند. ثانیاً،«معماری، مکانی انسانی است». و اگر این تعریف را از معماری بپذیریم، پس پذیرفته ایم که معماری از لحاظ «مراتب وجود» به انسان نزدیکی بسیار دارد. یعنی معماری به طور معمول، می تواند از پایین ترین مرتبه خیال یعنی «خیال فاقد تعقل» تا عالیترین مرتبه آن، که همان «خیال منفصل» باشد، مراتب وجودی را اشغال نماید.

الف.حوزه علوم طبیعی

علوم بسیاری وجود دارند که در معماری نقشی تعیین کننده و بسیار مؤثر دارند. مانند علوم ساره ای و پایداری بنا تحت شرایط مختلف، علوم تنظیم کننده شرایط محیط برای آسایش انسان، اعم از طبیعی و یا مصنوعی، نور و روشنایی، صدا و غیره. امروزه دامنه این علوم در حال گسترش است. همچنین امروزه معضلات جامعه مانند، توسعه پایدار، احیاء و بازیافت محیط، معماری فضای سبز و غیره، محدوده این علوم مرتبط به معماری را به دامنه های علوم اکولوژی، و حتی بیوتکنولوژی گسترش داده است. این علوم از نازل ترین مرتبه دریافت حسی به صورت دریافت های اطلاعاتی بسیط، ساده و ابتدایی آغاز می گردند و از اطلاعات اولیه بی شماری که حاکی از کثرات عظیم در عالم خلقت است نشأت می گیرند و پس از طی مراحل ترکیبی به اطلاعاتی مرکب تر و پیچیده تر مبدل می گردند. در ورای حوزه علوم طبیعی، علوم ریاضی قرار گرفته اند که علاوه بر نقش غیر مستقیم آنها از طریق محاسبات، در ایجاد معنا و فرم در معماری نیز نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند به خصوص علوم هندسه که اهمیت بسیار بالایی در این زمینه دارند.

ب.حوزه علوم انسانی

نقش علوم انسانی در معماری ابعاد بسیار گسترده ای دارد. کاربرد علومی همچون روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، آموزش، تاریخ با صورتهای آشناتری در معماری مانند علوم رفتاری، و غیره گروه بندی رفتار شناسی فرهنگی اقشار گوناگون در هر جامعه و نقش مؤثر آنها در معماری، نمونه ای از نقش ترکیبی علوم انسانی و تعیین اولیتها در فرایند برنامه ریزی برای دستیابی به مثالهای طراحی معماری است. بنابراین عوامل و مؤلفه های مؤثر از علوم انسانی بر اساس و مبانی ارزشگذاری نشأت گرفته از جهان بینی خاصی به برنامه ریزی و سپس به برنامه ریزی کالبدی خواهند رسید. هر چند که برنامه ریزی امروزه بر پایه های فرضیات و نظریه های مختلفی استوار گردیده است که خود این فرضیات و نظریه ها منشأ جهان بینانه و فلسفی گوناگونی دارند.

ج.حوزه خلاقیت و هنر

مبانی، موضوعات و معضلات معماری درحوزه خلاقیت و هنر، از ویژگی و پیچیدگی خاصی نسبت به دو حوزه دیگر علمی برخوردارند. زیرا در آخر همه چکیده آن علوم و مقولات آنها، باید در غالب یک طرح معین و آن هم در غایت خود در یک کالبد متعین تجسد پیدا کند که همه آنها در حوزه معارف «باطنی» هستند هر چند که این تجسد بر اساس تفکر صدرایی الزاماً مادی شدن صرف نیست. لیکن بناچار در معماری به یک «طرح» منجر می شود. از دیدگاه «نظریه مراتب وجود» طرح در حقیقت همان «صورت» یا «مثال» است.(جدول شماره2).

جایگاه برنامه ریزی در «نظریه مراتب وجود»

برنامه ریزی ازدیدگاه «نظریه مراتب وجود» دارای جایگاه خاصی است و از لحاظ مرتبه هستی شناسی در گروه «علوم جزئی» قرار می گیرد که مرتبه چهارم از مراتب حکمت متعالیه است. از لحاظ ماهوی و معرفت شناسی نیز در حوزه علوم انسانی قرار دارد.
برنامه ریزی در حقیقت یک علم محسوب می گردد. لیکن از دیدگاه حکمت و فلسفه قدیم «علوم جزئی» خوانده می شود. «علوم» به طور کلی از دیدگاه صدرالمتألهین دارای جرم لطیف هستند، پس دارای وجودند و هر وجودی نیز دارای نفس است.
پس اولاً، برنامه ریزی از آن جهت که از ترکیب مؤلفه های علوم دیگر (اقتصاد، سیاست، فرهنگ و...) بوجود می آید، علمی مرکب است. و ثانیاً، از آن جهت که علم است و در ورای عالم محسوسات قرار دارد و جزء مفاهیم است، پس کاملاً در عالم خیال جای دارد، و دارای جرم لطیف است. این چیزی که دارای جرم لطیف و مرکب است، علت اتصال، وحدانیت و پیوستگی اجزای خود نیز هست بنابراین، برنامه ریزی مشمول نفسانیات است. زیرا عامل پیوند و هماهنگی، نظم و انسجام در بخشها، مولفه ها و اجزاء مورد نظر خود است. در حقیقت می توان چنین تعبیر کرد که برنامه ریزی علت پیوند و وحدت بخشی اجزاء یک ارگانیسم یا سازمان و تشکیلات، امور و افعال و یا مجموعه ای از آنهاست.
ملاصدرا می گوید، ما بین امر ثابت بالذات محض(یعنی عقل) و امر متجدد محض (یعنی طبیعت) مناسبتی تحقق نمی یابد مگر به وساطت موجودی مانند نفس که دارای دو وجهه ثابت و متغییر باشد. پس ذات او، عقل و فعل او، طبیعت است و همچنین ذات طبیعت، نفس است و فعل نفس، طبیعت است.
این مطلب در مورد «برنامه ریزی» نیز صادق است. یعنی اهداف و سیاستگذاریها اعم از (مقید یا انعطاف پذیر)، در برنامه همان وجهه ثابت آن هستند که مستفیض و مستفید از عقلند. و «عقل» در برنامه ریزی همان جهان بینی، فلسفه و یا حکمتی است که اهداف برنامه ریزی را تعیین می کند.
همچنین برنامه ریزی دارای وجهی متغییر است که همان فعل و تدبیر او در طبیعت و عالم محسوسات است. و این همان «عملکرد» برنامه معین در عالم خارج و محسوس است. این وجهه متغییر و متجدد را که در عالم طبیعت و محسوسات ظاهر می گردد به زبان امروزی همان اجزاء کاربرد و یا پیاده کردن برنامه نیز می خوانند.
اما مطلب مهمی که از دیدگاه نظریه مراتب وجود مطرح است و قبلاً به آن به صورت گذرا اشاره شده است، این است که هر چند برنامه ریزی از لحاظ علمی در مرتبه علوم و یا به عبارتی دیگر در «علوم جزئیه» قرار دارد، لیکن مرتبه وجودی آن را ذات آن، که همان عقل حاکم بر او باشد تعیین می کند. پس مرتبه جهان بینی و فلسفی ای که معین کننده اهداف برنامه ای است از لحاظ تعیین مرتبه وجودی آن برنامه اهمیت اساسی دارد. بر این اساس «برنامه ریزی» واسط میان «هدف» و «عملکرد» است و این سه یعنی هدف، برنامه ریزی و عملکرد یا اجزاء، مربوط به عوالم مختلف هستند. و به ترتیب در عالم عقل و معنا، عالم نفس و عالم محسوسات واقع می گردند.
در معماری علاوه بر نقش مؤثر تمامی بخشهای برنامه ریزی، یک مرحله برنامه ریزی کالبدی(3) نیز وجود دارد که مقدم بر مرحله طراحی معماری است در حقیقت تمامی بخشها و مراحل برنامه ریزی از طریق همین برنامه ریزی کالبدی با مرحله طراحی معماری ارتباط خواهند یافت.

جایگاه طراحی در «نظریه مراتب وجود»

«طراحی معماری» در حقیقت خود «معماری» نیست بلکه فقط یک مرحله از مقدمات ایجاد معماری است. یعنی آن مرحله از انجام معماری است که معمار تمامی اطلاعات و آگاهیهای لازم از علوم و فنون موضوع معماری را از یک سو در اختیار دارد و از سوی دیگر تمامی مسائل و موضوعات و برنامه موضوع معماری را پس از یک بررسی و تحلیل جامع و نهایی به مرحله «برنامه کالبدی» مبدل کرده است. لیکن تا این مرحله هنوز هیچ تصور معینی نمی توان از «طرح معماری» در ذهن داشت. به عبارت دیگر، یک طرح اعم از طرح معماری یا دیگر هنرها وقتی در ذهن و یا به تأویل از «حکمت متعالیه» در باطن بیان شود در «خیال» شکل می گیرد و چیز دیگری که کاملاً «حضوری»،«شخصی» و یا به عبارت صحیح تر«باطنی» است تمامی این معرفتها و آگاهیها را در قالب یک طرح ظاهر می نماید آن عامل تعیین کننده برای ظهور طرح را «ایده» می نامیم.
ایده همان چیزی است که در صورتی که وجود نداشته باشد، تمامی برنامه ها، اطلاعات و آگاهیها نیز در قالب «شکل»،«صورت» یا «مثال» عرضه نخواهند شد. در حقیقت مقصود از واژه های «شکل» ،«صورت»، و «مثال» در هنرها همان لفظ «طرح» است که بکار برده می شود.
پس «طرح» در مرتبه خیال واقع است و جایگاه آن در «خیال» همان مرتبه و جایگاهی است که صورت و مثال دارند. یعنی مرتبه آن در عقل جزئی و علوم به معنی امروزی است، زیرا طرح همچون علوم دارای جرم لطیف است.
«ایده» یک طرح، در حقیقت عامل اصلی ایجاد و خلق یک اثر است که از باطن هنرمند نشأت می گیرد. از این رو ایده در حوزه علم حضوری جای دارد. هر چند که مقوله «ایده» به دلیل انسانی و شخصی و باطنی بودن خود از لحاظ «مراتب وجودی» به انسان شباهت دارد. یعنی کاملاً مشکک است و از عالی ترین مراتب وجود تا پایین ترین مراتب آن می تواند اتفاق افتد. یعنی از سطح ابتذال و تقلید تا مراتب «عقل کلی»، «مشاهده قلبیه» و حتی «وحی.»
پس کالبد و جسمانیت معماری نیز علت وحدتی دارد که همان «نفس معماری» یا «طرح معماری» است. خود این «طرح» نیز علت پیوند کالبد معماری است و بدون وجود طرح، در هر شکل و صورتی، اساساً معماریی وجود نخواهد داشت. به تعبیر دیگر، یعنی طرح، نفس معماری است.
همچنین با تأویل از نظر ملاصدرا، هر طرحی دارای «ذاتی» است که مجرد از ماده و وجهه ثابت آن است که همان «ایده» باشد. و همین طور بدون «وجود» ایده نیز طرحی وجود نخواهد داشت. پس هر معماری دارای کالبد جسمانی است که در عالم محسوسات وجود دارد که عبارت از «فعل» معماری است که به عمل در آمده، تجسد یافته و دارای «عملکرد» یا «عملکردهایی» است، و همچنین دارای نفسی است در «عالم خیال» که همان «صورت» یا «مثال» است و می توان از آن به «طرح» در معماری تأویل نمود که همان «علت وحدانیت» و «حافظ و نگهبان» معنا، مفهوم و موضوع معماری است. پس طرح معماری با سه عالم به انحاء مختلف در تماس است:
الف)عالم عقول، طراحی از عالم عقل «ایده» را دریافت می کند و این ایده همان چیزی است که از باطن طراح سرچشمه می گیرد و ذات اثر را موجب می شود. بنابراین «ایده» دارای اهمیت اساسی در طرح است زیرا علت تجلی «مرتبه وجودی» خلاقیت طراح است و تمامی مرتبه «وجودی» اثر (معماری) به شدت و ضعف «وجود ایده» بستگی دارد.
ب)عالمی است که «طرح» در آن واقع است و آن عالم خیال و مرتبه «عقل جزئیه» است، که به «طرح» ارزش علمی، مهندسی و تخصصی نیز می بخشد.
ج) این «طرح» تا زمانی که به اجراء در نیامده است معماری مثالی، خیالی و نفسانی است. و با ساخت و احداث آن تجسد و کالبد خارجی خواهد یافت و دارای عملکرد مادی خواهد شد، که همان فعل معماری در عالم محسوسات و طبیعت است.

جایگاه معماری در «نظریه مراتب وجود»

فرایند اثر معماری را از سه حوزه علوم طبیعی تحت عنوان کلی علوم مهندسی و حوزه علوم انسانی و عنوان کلی «برنامه ریزی» که شامل همه بخشهای آن اعم از فیزیکی یا کالبدی تا فرهنگی، رفتاربی و غیره می شود و حوزه خلاقیت و هنر که همان طراحی و مثال معماری باشد، تا مرحله ساخت و اجرا با استفاده از تکنولوژی که همان فعلیت بخشیدن مادی به یک اثر معماری است به صورت اجمالی از دیدگاه وجود شناسی مشاهده نمودیم و دیدیم که علوم مهندسی و تکنولوژی، برنامه ریزی و طراحی تفاوتهای ماهوی دارند. اصلی ترین تفاوت ماهوی برنامه ریزی و علوم مهندسی با طراحی معماری، همان خلاقیت است که بدون آن هیچ برنامه و علمی، تجسم عینی و مثالی پیدا نخواهد کرد.
خلاقیت در این عالم ماده یا دنیوی دارای مرتبه معینی نیست و می تواند در پایین ترین تا بالاترین مرتبه آن تحقق یابد. این امر به توان، جوهره و کلیه عوامل مؤثر در وجود شخص و فرد خالق و هنرمند بستگی دارد که تا به کجا از مراتب وجود را طی کند. پس خلاقیت امری تشکیکی است و در سلسله طولیه و «وجودی» جای دارد.
معماری یک هنر مجرد نیست زیرا در عین «باطنی» بودن خود باید در خدمت دیگران (جامعه، اقشار و یا افرادی معین غیر از خود معمار) باشد و به همین جهت، باید برای «غیر» نیز معنی و «مفهوم» و «عملکرد» داشته باشد. به عبارت دیگر، معماری در عالی ترین مقام خود علاوه بر «حقایق» باید به «مفاهیم» نیز بپردازد و این کار برای معماری اجتناب ناپذیر است. زیرا در غیر این صورت به یک هنر مجرد مانند مجسمه سازی و نظایر آن، بدل خواهد شد. این اصل در ذات معماری نهفته است و از این لحاظ به جایگاه «حکمت» نزدیکتر است تا عرفان و فلسفه و یا علوم مهندسی و غیره.
پس «معماری» از جنس «حکمت» است که هم «حقایق» یعنی توان دریافت و جذب ایده های نازل از عالم معنا و روح را دارد و هم باید به مرتبه «مفاهیم» نزول نماید زیرا با «غیر»، یعنی با افراد و اشخاص غیر «خالق آن اثر»(معمار) سرو کار دارد. مضافاً اینکه علوم و فناوری نیز ابزار مؤثر و متشکله در ماهیت و «نفس معماری» که همان «طرح» باشد هستند.
در هر صورت منشأ تکوین خلاقیت «ایده» است. با این تعبیر چیزی حضوری، باطنی و متمایز از مراحل قبلی فرایند معماری آغاز می گردد. البته باید توجه داشت که «ایده» دارای دو مؤلفه نسبتاً گسترده و وسیع است:
اولاً، از جهت مرتبه وجودی و یا سلسله طولی مشکک است و می تواند از نازل ترین مرتبه تا بالاترین مرتبه در باطن انسان وقوع یابد. هر چند که یک ایده ممکن است از مراتب و مدارج مختلف وجودی در جریان فرایند شکل گیری بهره مند شده باشد لیکن دارای مرکزیت و یا ثقلیت نسبی ای است که حدود موقعیت «طولی» یا «وجودی» آن اثر را مشخص می کند.
پس به طور کلی، یک اثر هنری می تواند از مراتب متفاوت نفسانی، به صورت تدریجی از پایین به بالا، از خیال فاقد تعقل، تقلید و تفرس، عقل جزئی، عقل کلی، قلب و روح و معنا به نوعی تعالی یابد. حتی یک اثر هنری ممکن است به چنان مرتبه وجودی ای نایل گردد که احترام و قداست آن بر خود هنرمند نیز واجب گردد. و دیگر اینکه هنرمند در این مرتبه، یعنی در بالاترین مراتب وجودی مرتبط با عالم جسم برای انسان به یک واسط تبدیل گردد و این در نهایت خود همان مرتبه «وحی» است.
ثانیاً، «ایده» از لحاظ تصرف ماهوی تیز هیچ قید و محدودیتی ندارد. یعنی در استفاده از حوزه های علوم و معارف، فناوری، فرهنگ و هنر، فلسفه، ریاضیات، هندسه، سنن، تجدد و غیره برای فرایند ظهور خود هیچ قیدی ندارد. همین توانایی وسعت پرواز «خیال» را در عوالم مختلف به منصه ظهور می رساند. یعنی از پایین ترین مرتبه «خیال مقید» تا عالی ترین مرتبه «خیال منفصل». و درست در همین مرحله از فرایند است که معماری و هنر مورد نهایی ترین مرحله تشخیص، تأمل و تحلیل قرار خواهد گرفت و اساس مرتبه وجودی آن طرح و جوهره آن اثر را در عالم هستی معین خواهد نمود. هر چند که در معماری پس از مرحله «طرح» مرحله دیگری نیز وجود دارد که همان فعلیت و اجرا و یا تجسد بخشیدن کالبدی و مادی آن است که دارای ارزشهای مادی و عملکرد معینی است. لیکن مرکز ثقل هستی شناسی هر اثر معماری و دیگر هنرها متکی به مرحله فرایند «ایده» است. زیرا همانطور که اشاره شد ایده بیشترین میدان را در عالم هستی دارد. یعنی نه دارای قیدی در سلسله طولی و نه دارای قیدی در سلسله عرضی است. و بدین لحاظ بیشترین محک تشخیص و تنوع ایجاد مراتب و مدارج وجودی را در هر اثر هنری و معماری به خود اختصاص می دهد. در نتیجه، هر اثر معماری بر اساس منشأ «ایده» «طرح»، مرتبه وجودی معینی پیدا می کند. و از نازل ترین مرتبه وجودی مانند «خیال فاقد تعقل»،«تقلید و تفرس» و «عقل جزئی» تا «عقل کلی» و «قلب» و یا مرتبه ای بینابین و نسبی میان آن مراتب اصلی واقع خواهد بود. البته جایگاه هر اثر معماری به روش «نظریه ابری» معلوم و معین خواهد شد. (جدولهای شماره 3، 4، 5 صرفاً برای نشان دادن مثالهای کلی فرض گردیده است).(جدول شماره سه)

کاربرد «نظریه مراتب وجود» در معماری

چکیده ای از تحلیل و تأمل هستی شناسی بر آثار «میس و اندروهه»

با توجه به فرصت محدود، در این فصل برای نشان دادن امکان کاربرد «نظریه مراتب وجود» در معماری به ذکر چکیده یک مثال یا مصداق اکتفا خواهد شد.(4) ذکر این مصداق نشان می دهد که «نظریه مراتب وجود» و از جمله تأویل این نظریه در معماری توانایی کاربرد در نقد اثر معماری و به طبع آن نقد آثار و افکار معماران را دارد. هر چند که کاربرد این نظریه در مقولات معماری صرفاً به نقد آنها محدود نمی شود و همانطور که در صفحات آغازین عنوان شد در مقولاتی مانند، فرآیند طراحی و روشهای جدید آموزش معماری نیز قابلیت کاربرد دارد. امید است در آینده به این مقولات به صورتی گسترده پرداخته شود.
دلیل انتخاب این معمار شهیر آلمانی نیمه اول قرن بیستم به دو علت بوده است: اولاً، نقد هستی شناسی صرفاً به معماران یا آثار معماری سنتی محدود نمی شود و این توانایی را دارد که بدون هیچ محدودیتی همه زمینه ها را تحت پوشش خود قرار دهد. به همین علت یک معمار مدرن غربی مورد مثال قرار گرفت.
ثانیاً، ایشان در میان دیگر معماران متعدد و مشهور آن عصر وضعیت خاص داشته اند و آن انطباق بسیار نزدیک هستی شناسانه اش با جایگاه هستی شناسی عصر خود، یعنی مدرنیته نیمه اول قرن بیستم است. و او را از لحاظ «نگرش»،«اهداف»،«ایده» و «طرح» نسبت به دیگر معماران شهیر آن عصر به محور اصلی «وجودی» دوره خود نزدیکتر ساخته است. به عبارتی، معماری ایشان بیش از دیگران تجلی گر «روح زمانه» خود است.
عصری که میس و اندروهه در آن می زیست و دوره ای که ایشان فعالیت حرفه ای خود را به عنوان یک معمار آغاز کرد، به سالهای آخر دهه اول قرن بیستم بر می گردد. دوره ای که در اوج شکوفایی تحولات صنعتی از لحاظ ایجاد صف آرایی جدید طبقات اجتماعی است. از یک سو صاحبان سرمایه، صنایع و وابستگان و حامیان آنها قرار داشتند و از سوی دیگر خیل وسیعی از کارگران در کارخانجات در چارچوب فناوری قرار گرفته بودند که محور اصلی آن عموماً ابزار «مکانیکی» و قدری «الکتریکی» بود برای به حرکت در آوردن جریان تولید نیاز به کاری طاقت فرسا داشت. این موضوع تضادهایی را در جوامع پدیدار می ساخت که منجر به رشد ایدئولوژیهایی گردید که بر محور نظریات فیلسوف، اقتصاددان و جامعه شناس شهیر آلمانی کارل مارکس تدوین گردیده بود که به عصر«ایسم» ها شهرت یافته است. و تقریباً تمامی افکار روشنفکران آن دوران را به نحوی تحت شعاع خود قرار داده است. و خلاصه آنکه، توسط ایشان و دیگر پیروان او فلسفه به مرتبه علم یا «فلسفه علمی» نزول می کند و اساس و زیربنای جوامع بر محور «علم اقتصاد» و مناسبات تولید و از این دست تعریف می گردد. و ما شاهد انقلابات و جنبش های وسیع هستیم که سرتاسر جوامع به خصوص جوامع غربی را در بر گرفته بود.(جدول شماره6)
در این دوران طبعاً هنر و معماری نیز کاملاً تحت تأثیر این جریانات فکری قرار داشته است. مکاتب هنری، چون کوبیسم، نئوپلاستی سیسم، فوتوریسم و کنستراکتیویسم از نمونه های بارز تأثیر جهان بینی عمومی مسلط آن دوران هستند هر چند که این مکتب دارای اختلافات ماهویند. لیکن عموماً «هم عرض» هم بوده و از لحاظ مراتب «طولی» و وجودی بسیار به هم نزدیکند.
خلاصه اینکه، پس از یک بحث مشروع در افکار و آثار میس و اندروهه به دسته بندی ای دست خواهیم یافت که چکیده محورهای اصلی «ایده ها»،«جهان بینی» و «طراحی» ایشان را به شرح زیر نشان می دهد:
تأکید بر علم گرایی، تأکید بر نگرش اقتصادی در معماری، توجه به عملکرد گرایی عینی، تجرد گرائی در فرم و فضا، توجه به عریانی سازه، مصالح و جزئیات ساخت و در عین حال گرایش به ایجاد تناسبات موزون در احجام ساختمان.
البته احتمال خطا و یا امکان شدت و ضعف در تأمل و تحلیل این نتیجه گیری بی شک منتفی نیست. لیکن به هر حال برای ارائه یک مثال «جایگاه» هستی آثار یک معمار می تواند طرح گردد. چیزی که با استفاده از «نظریه ابری» و از دیدگاه هستی شناسی در (جدول شماره 7) به تصویر کشیده شده است.

یادداشتهای بخش دوم

یادداشتهای،«جایگاه علوم و معارف مرتبط به معماری در عالم هستی»

1.کاوشهای عقل نظری، ص 38.
2.همان، ص ح.
3.بخش اول همین «خلاصه»، ص 16 مراجعه شود.
4.ماهیت علم اقتصاد از طرفی بدلیل اینکه یکی از وجوه افعال اجتماعی انسان است، با علوم انسانی دارای قرابت است. و از طرف دیگر، به دلیل سلطه عینیات مادی و خارجی که به صورت احکام و روابط ریاضی و فیزیکی ظاهر می گردد با علوم طبیعی نیز دارای قرابت می شود. در نتیجه، علم اقتصاد را می شود در میانه علوم انسانی و علوم طبیعی منظور داشت.
5.نوشتاری، تحت عنوان «چیستی معماری» توسط نگارنده در دست تهیه است که خطوط کلی و مواد اصلی آن فعلاً تهیه شده است. امید است در آینده مرحله نهایی آن تدوین شود. در این نوشتار به ماهیت معماری از دیدگاه فلسفه پرداخته خواهد شد. و در نوشتار «چیستی معماری» بر اساس براهین و استنباطات فلسفی به این نتیجه رسیدم که «معماری، مکانی انسانی است.»
6.در اینجا مقصود از «علوم تنظیم کننده، شرایط محیط برای آسایش انسان، اعم از طبیعی و یا مصنوعی است. همانند نحوه استفاده از نور، سایه، حرارت، رطوبت، وزش و غیره که برای ایجاد شرایط مناسب برای زیست انسانها در فضا مورد بهره برداری قرار می گیرد، که بدو گرایش Passive Energy و Active Energy صورت می گیرد.
7.علوم و مؤلفه هایی که در معماری مؤثر هستند، مانند علوم اقتصادی، جمعیت شناسی، علوم فرهنگی و بسیاری دیگر. بنابراین ضروی است که این عوامل و مؤلفه ها، اولاً، بر اساس الویتها که دارای منشأ سیاستگذاری، و یا به عبارتی «جهان بینی»،«نگرش» «هدف» هستند مشخص گردد و در قالب برنامه ریزی تدوین شود، سپس این برنامه ریزی به قالب «برنامه ریزی کالبدی» تبدیل و در اختیار طراحان معمار قرار گیرد تا مثالهای طراحی معماری بر آن مبانی تهیه شوند.
8.یکی دیگر از مسائلی که در نوشتار «چیستی معماری» توسط نگارنده طرح می شود این است که «معماری الزاماً» نباید حضور مادی داشته باشد.

یادداشتهای «جایگاه برنامه ریزی در نظریه مراتب وجود»

1.هنری کربن، ص 252.
2.در عالم طبیعت این برنامه ریزی با سازماندهی متعالی که همان حکمت خلقت، مقدرات یا مشی الهی باشد انجام می گیرد. و در جامعه انسانی نیز به تبع آن به صورت برنامه ریزی مصنوع انسانی ظاهر می گردد.

یادداشتهای «جایگاه معماری در نظریه مراتب وجود»

1.«خلاقیت» اولاً، امری است حضوری و باطنی. ثانیاً، به شدت و ضعف درجه وجودی شخص ( خالق) وابسته است. پس خلاقیت از لحاظ وجودی مشکک و در مراتب مختلف امکان وقوع دارد.
2.مقصود از علوم مهندسی در اینجا، تمامی علوم و مقولات مرتبط به معماری هستند که در حوزه علوم طبیعی جای دارند.
3.برای درک واژه «جنس» در فلسفه می توان به کتاب بدایه الحکمه، ص 214 مراجعه کرد.

یادداشتهای کاربرد نظریه مراتب وجود در معماری

تحلیل و تأمل هستی شناسی بر آثار «میس و اندروهه»

1.اخیراً نوشتاری تحت عنوان «تحلیل و تأمل هستی شناسی بر آثار میس و اندروهه» تألیف نگارنده در شماره 34، نیم سال دوم 1380، مجله صفه از انتشارات دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی به چاپ رسیده است.
2.میس واندروهه Mies Van der Rohe در شهر آخن آلمان متولد شد. او سنگتراشی و بنایی را در کارگاه پدرش آموخت و از او دقت و صحت اجراء را یاد گرفت. مدتی هم در کارگاه طراحی مبل برونوپل کار کرد. از معماران آلمانی که بر روی میس و تفکراتش تأثیر گذاشت شینکل بود. تأثیر او به خاطر «تفکرات فرمال» بود. او از پایان دهه اول قرن بیستم الی دهه هفتم آن قرن، به کار معماری پرداخت.
3.کارل مارکس، فیلسوف قرن نوزدهم آلمان که پایه گذار ایدئولوژی بسیار مهمی است به نام مارکسیسم، که نقش بسیار مؤثری در انقلابات قرن نوزدهم و بیستم در جهان داشت. این فیلسوف که در جهت روند افکار فیلسوفان، روشنفکران قرون هفدهم و هیجدهم شکل شکل گرفته است. معتقد بود که تمامی تحولات عالم صرفاً بر اساس روابط علمی حرکت می کنند و اساساً چیزی جز ماده وجود ندارد.
کتابنامه:
آشتیانی، سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1375.
آوریانوف، الکساندر، تاریخ عصرجدید، ترجمه محمدتقی فرامرزی، انتشارات شباهنگ، تهران، 1359.
افلاطون، جمهور، ترجمه فواد روحانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، تهران، 1342.
ایزوتسو، توشیهیکو، صوفیسم و تائوئیسم، ترجمه دکتر محمد جواد گوهری، انتشارات روزنه، تهران، 1378.
بلیک، پیتر، پیشگامان معماری نوین، ترجمه محمد حسن افضلی نژاد، انتشارات تالار کتاب، تهران، 1377.
بوکهارت، تیتوس، هنرمقدس، ترجمه جلال ستاری، انتشارات سروش، تهران، 1369.
جامی، عبدالرحمن بن احمد، نقد النصوص، مقدمه و تصحیح و تعلیقات ویلیام چیتبگ و پیشگفتار جلال الدین آشتیانی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1370.
حائری یزدی، مهدی، هرم هستی، انتشارات مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ ها، تهران، 1360.
حسن زاده آملی، حسن، انسان در عرف عرفان، انتشارات سروش، چاپ سوم، تهران، 1378.
داگلاس، آلفرد، یی چینگ یا (کتاب تقدیرات)، ترجمه سودابه فضایلی، نشرثالث، چاپ هفتم، تهران، 1376.
شایگان، داریوش، هانری کربن، ترجمه باقر پرهام، انتشارات فرزان، تهران، 1373.
شیرازی، صدرالدین محمد(ملاصدرا)، الشواهد الربوبیه، ترجمه و تفسیر جواد مصلح، انتشارات سروش، تهران، 1375.
شیرازی، صدرالدین محمد(ملاصدرا)، کتاب المشاعر، ترجمه بدیع الملک میرزا عمادالدوله، به اهتمام هنری کربن، کتابخانه طهوری، چاپ دوم، تهران، 1363.
شیعه، اسماعیل، مقدمه ای بر مبانی برنامه ریزی شهری، انتشار دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران، 1369.
طباطبایی، علامه سید محمد حسین، شرح کتاب بدایه الحکمه، شرح و تحقیق حسین حقانی زنجانی، ناشر دانشگاه الزهرا (س)، چاپ سوم، تهران، 1375.
طباطبایی، علامه سید محمد حسین، شرح کتاب نهایه الحکمه، جلددوم، شرح و تحقیق حسین حقانی زنجانی، انتشارات شکوری، قم، 1369.
کاسکو، بارت، تفکر فازی، مترجمان دکتر علی غفاری و دیگران، دانشگاه صنعتی خواجه نصیر الدین طوسی، تهران، 1377.
کاسیر، ارنست، فلسفه صورتهای سمبلیک، جلد دوم، ترجمه یدالله موقن، انتشارات هرمس، تهران، 1378.
کالینز، پیتر، تاریخ تئوری مدرن، دگرگونی آرمانها در معماری مدرن، ترجمه حسین حسن پور، نشر قطره، تهران، 1375.
کویاما، هیساو، «لوئی کان و عصر او»، مجله a + u نوامبر، 1982.
گروتر، یورگ، زیبایی شناختی در معماری، ترجمه جهانشاه پاکزاد، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران، 1375.
گنون، رنه، سیطره کمیت و علائم آخر زمان، ترجمه علیمحمد کاردان، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، تهران، 1365.
گیدئون، زیگفرید، فضا، زمان و معماری، ترجمه منوچهر مزینی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، تهران، 1374.
لافورگ، رنه، اسطوره و رمز، ترجمه جلال ستاری، انتشارات سروش، چاپ دوم، تهران، 1378.
مزینی، منوچهر، از زمان و معماری، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات معماری و شهرسازی، تهران، 1376.
مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه (چهار جلد)، انتشارات حکمت، چاپ چهارم، تهران 1360.
میس و اندروهه، ترجمه ع – محمودی، انتشارات هنر و معماری، تهران، 1377.
وال، ژان، بحث در ما بعدالطبیعه، ترجمه دکتر علی محمد کاردان، انتشارات خوارزمی، تهران، 1375.
هاملین، دیویدو، تاریخ معرفت شناسی، ترجمه شاپور اعتماد، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1374.
یونگ، کارل گوستاو، انسان و سمبلهایش، ترجمه ابوطالب صارمی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1352.
یونگ، کارل گوستاو، چهار صورت مثالی، ترجمه فرامرزی، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، مشهد، 1376.
یونگ، کارل گوستاو، روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، ترجمه محمد علی امیری، شرکت انتشاراتی علمی و فرهنگی، چاپ دوم، تهران، 1377.

پی نوشت ها :

1-Fuzzy
2-Cloudiness Theory
3-physical planning
4-اصل این مقاله به صورت یک نوشتار مشروح اخیراً در تنها مجله علمی- پژوهشی معماری، صفه، با عنوان «تحلیل و تأمل هستی شناسی بر آثار میس و اندروهه» به چاپ رسیده است.

منبع :حکمت متعالیه و فلسفه معاصر جهان، مجموعه مقالات همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتالهین(ره)، (اول خرداد 1381)، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول 1382.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما