چيزي براي ديگري بخواه كه خود هم مي خواهي
نويسنده:حسين فرزانه
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
به نظر كانت الزامهاي اخلاقي بر معيار عقلانيت استوارند كه او اين معيار را «امر مطلق» مي داند. امر مطلق بدين معناست كه كاري را انجام بده كه مي خواهي به قاعده اخلاقي مبدل شود. يا به تعبير خودمان «چيزي را براي ديگران بخواه كه براي خود هم مي خواهي.» از اين رو، به نظر كانت، اخلاقي نبودن به معناي عاقل نبودن است. فيلسوفان مدرن ديگري چون لاك و هابز نيز از اين نكته سخن به ميان آورده بودند كه الزامهاي اخلاقي بر معيارهاي عقلي استوارند، اما به نظر اين افراد اين معيارها بر اصولي مبتني هستند كه اين اصول به اراده يا ميل توجه دارند يا اينكه بر شهودهاي عقلي استوارند. اما كانت معتقد است تأييد امر مطلق ( آنچه را براي ديگران بخواه كه براي خود مي خواهي) امر ذاتي براي عامل عاقل است، يعني عقل به صورت ذاتي به اين امر مي رسد. به نظر وي، اين اصل بر اين نكته استوار است كه اراده عقلاني ما آزاد است؛ يعني اين اراده خالق قانونهايي است كه بدان رسيده است. بدين گونه كه تصور كانت از عقل فراتر از تصور هيوم است. طبيعي است، كه با تكيه بر اين خودمختاري عقل و اراده انسان است كه كانت مي تواند ارزش همه انسانها را برابر و البته بسيار مهم ارزيابي كند.
هرچند كانت در آثار زيادي به بحث اخلاق پرداخته است، اما شايد دو كتابي كه مهمترين بحث اخلاق وي را تشكيل مي دهند، يكي «بنياد مابعدالطبيعه اخلاق» و ديگري «نقد عقل عملي» باشد. بيشتر بحثهايي كه در باب اخلاق كانت ارايه مي شود، از جمله بحث حاضر، به اين دو كتاب مقيد هستند. اين نوشتار سعي مي كند در قالب 11 نكته، مهمترين بحث كانت در باب اخلاق را بسط دهد.
1- نكته اول در باب اهداف و روشهاي فلسفه اخلاق است. هدف اصلي فلسفه اخلاق به نظر كانت، يافتن اصل بنيادين مابعدالطبيعه اخلاق است. او به دنبال اصل و اصولي است كه همه انسانها از آن بابت كه انسان هستند، بدان مقيد باشند. بدين جهت برخي از مفسران كانت بدين نكته اشاره كرده اند كه او به دنبال اصولي است كه حتي شكاك ترين افراد نيز نتوانند در آن اصول ترديد و شكي روا دارند. به نظر كانت، اين اصول بر عقل مبتني هستند و بدين جهت، ترديدي را براي كسي باقي نمي گذارند. عقلاني بودن اين اصول البته خودمختاري عاملي كه اين عقل را به كار مي برد، توجيه مي كند. كانت تصريح مي كند، كسي نمي تواند به اخلاق معتقد باشد بدون آنكه براي خود آزادي و استقلالي در انتخاب راهي قايل باشد. پرسش اخلاق به عقيده كانت اين است كه «چه كاري را بايد انجام دهم؟» براي جواب به اين پرسش البته بايد به اصول بنيادين اخلاق متوسل شد. به نظر كانت، فلسفه اخلاق همچنين بايد چيزي در باب غايت عمل انساني يا خير برين بگويد كه اين خير برين همان سعادت انساني است. به نظر ما، اينجا جايي است كه پرسش اخلاقي كانت به پرسشهاي اخلاقي يونان باستان و افرادي چون افلاطون و ارسطو نزديك مي شود. هرچند كانت برخلاف فردي چون ارسطو، تعارضهايي ميان فضيلت و سعادت مي بيند.هنگامي كه از روش فلسفه اخلاق بحث مي شود، كانت بر اين نكته تأكيد مي كند كه مضامين فلسفه اخلاق پيشيني هستند؛ يعني تجربي نيستند. بخش مهمي از دو فصل اول كتاب «بنياد» بر اين تعلق مي گيرد كه روش تجربي را براي مضامين اخلاقي - فلسفي نفي و طرد نمايد. واضح است كه چرا كانت بر پيشيني بودن روش فلسفه اخلاق تأكيد مي كند. فلسفه اخلاق بايد تبييني از سرشت و ساختار واقعيت اخلاقي ارائه كند و به اين پرسشها پاسخ گويد كه وظيفه چيست؟ انواع وظايف كدامها هستند و ماهيت خير چيست؟ اين پرسشها البته پرسشهايي مابعدالطبيعي هستند. اصول مابعدالطبيعي هم بايد از طريق پيشيني يعني فراتر از تجربه تعيين شوند. تكرار كنيم كه اتخاذ اين امر از سوي كانت امري غريب نيست، زيرا وي معتقد است احكام اخلاقي، بايد ضروري و كلي باشند و ضروري و كلي بودن احكام اخلاقي تنها در صورت پيشيني بودن آنها تحقق مي يابند.
2- كانت تنها امر خير بدون تبصره و استثنا را «اراده نيك» مي داند. به نظر وي، هر امري ديگر را كه خوب و خير بپنداريم، برايش مي توان استثناهايي يافت، اما اين نكته در باب اراده نيك برقرار نيست. به تعبير ديگر، آنچه انسان را خوب مي سازد، اراده اي است كه بر اساس قاعده و قانون اخلاقي شكل مي گيرد و بر طبق وظيفه سامان مي يابد. او تنها عملي را اخلاقي مي داند كه نه بر اساس انگيزه هاي متفاوت، كه بر طريق وظيفه شكل گيرد. بدين جهت، اموري مثل خواستن لذت و فايده، برخلاف انديشه هاي فايده گرايانه در آراي فلسفه اخلاق كانت، جا و مكاني ندارد. به نظر كانت، تنها پيروي عمل بر طبق وظيفه است كه مي تواند عملي را تحت هر شرايطي اخلاقي كند و اين در حالي است كه انگيزه هاي ديگر واجد اين ويژگي نيستند.
3- آنچه انگيزه وظيفه را منحصربه فرد مي سازد، احترام براي قانونمندي است. وظايف با قواعد و قوانين به وجود مي آيند و احترام به اين قوانين است كه وظيفه را حادث مي شود.با اين همه، مشخص است كه تبعيت از هر قاعده و قانوني مدنظر كانت نيست، زيرا كه قانوني مي تواند از اراده نيك سرچشمه نگرفته باشد و به همين جهت است كه كانت قانون اخلاقي را با بحث اراده نيك پيوند مي زند و همين تفاوت ميان قوانين عادي با قوانيني است كه مدنظر كانت است.
4- نكته بعد در باب امر مطلق است. به نظر كانت امر مطلق به دو نكته اشاره دارد؛ امر به فرمان اشاره دارد كه از اراده ناشي مي شود و مطلق به غيرمشروط بودن توجه مي كند. اين غير مشروط بودن هم همانطور كه ديديم از سوي عقل تأييد مي شود. كانت امرهايي غير از امرهاي اخلاقي را امرهاي فرضي و نه قطعي مي داند و معتقد است از اين گونه امرها در زندگي روزمره ما فراوان وجود دارند. زيرا اين امرها، امرهايي مشروط هستند.
5- نكته پنجم هم در باب رابطه قانون كلي طبيعت است كه اولين صورت بندي آن همانطور كه ذكر آن شد. به اين صورت است كه «بر طبق قاعده اي رفتار كن كه بخواهي آن قاعده در همه جا و همه مكانها به صورت قانوني كلي در آيد». در اين زمينه وي چهار وظيفه را از هم جدا مي كند؛ وظيفه كامل براي خودمان، وظيفه كامل براي ديگران، وظيفه ناكامل براي خودمان و وظيفه ناكامل براي ديگران. طبيعي است كه تنها دو شق اول وظايف براي كانت اخلاقي به شمار مي آيند. كانت حتي تصريح مي كند كه اخلاقيات رايج ما كه در زندگي روزمره به كار مي روند مويد اين نكته هستند. مثالي كه كانت براي وظيفه مطلق مي زند، بحث دروغ گفتن است. به نظروي اگر ما مي خواهيم دروغ بگوييم، بايد تأمل كنيم كه اگر همه افراد در همه زمانها و مكانها دروغ بگويند، چه بر سر جهانمان مي آيند .
6- امر مطلق كانت حرف و حديثهاي بسياري را به وجود آورده است. عده اي بر اين نكته پاي فشرده اند كه انسان گرايي كانت با اين اصل نشان داده مي شود و عده اي ديگر آن را همان قاعده اي دانسته اند كه در همه فرهنگها و اديان وجود داشته است. اين اصل تصريح مي كند، ما نبايد كاري را كه نمي خواهيم به قاعده اي عام مبدل شود، انجام دهيم. كانت اشاره مي كرد اين اصل گونه اي شهود اخلاقي است، بيش و پيش از آنكه اصل و قانوني عام باشد. با اين همه بعضي از مفسران به ما تذكار داده اند كه شهودي دانستن اين اصل نبايد باعث شود كه ما آن را فراتر از عقل مورد بررسي قرار دهيم. اين اصل اشاره دارد كه ما نبايد ديگران را به عنوان وسيله مدنظر بگيريم، بلكه هر انساني براي خود غايتي به شمار مي رود. با وجود اختلاف نظرهاي بسياري كه در باب اين اصل وجود دارد، فلسفه اخلاق كانت بدون اين اصل قابل رديابي نيست.
7- ايده اراده هر موجود عقلاني، ايده اراده اي است كه قانون كلي و عام را مد نظر دارد. بر طبق اين اصل، بايد به گونه اي با قواعد شخصي مان سر كنيم، گويي اين قواعد مي توانستند قوانين عام شوند. طبيعي است كه اين نكته رويه ديگري از امر مطلق كانت است. برخي از مفسران اما گفته اند كه اين قاعده براي كسي است كه مي خواهد قاعده اي را اتخاذ و وضع نمايد و نه آنكه مي خواهد بر طبق قاعده اي رفتار نمايد. بدين جهت به اين قاعده، قاعده «استقلال» يا «خودبسندگي» هم مي گويند.
8- نكته هشتم در باب حوزه غايات است. اين نكته را مي توان تقريري جديد از آراي كانت دانست كه اخيراً از سوي تعدادي از پژوهشگران چون «جان رالز» اتخاذ شده است. اين تقرير بيشتر سياسي و اجتماعي است. طبق اين نكته هدف كانت از ارائه امر مطلق اين بوده كه همه را بدان نكته متوجه كند كه همه انسانها حتي اگر عقلانيتهاي متفاوتي هم داشته باشند، بر اين عقلانيتهاي متفاوت، اصلي اخلاقي حاكم است. اين امر غايتي است كه با هر عقلانيتي مطابق نيست.
9- اما نكته مهم اين است كه هرچند فرمولها و روابط متفاوتي براي امر مطلق كانت وجود دارند، وي تصديق مي كند كه اينها همه فرمولهاي متفاوت از اصلي واحد هستند؛ هرچند نمي توان منكر برخي از ابهامهاي موجود در انديشه هاي اخلاقي خود كانت در اين باره شد. همين ابهامها سبب شده اند، عده اي معتقد شوند تقريرهاي متفاوتي كه از امر مطلق وجود دارند ( يعني از اين اصل كه آنچه را براي خود نمي خواهي براي ديگران هم مخواه) در برخي از موارد به نكاتي متفاوت اشاره مي كنند.
10- نكته دهم در باره اصل استقلال كانت است. همان طور كه ذكر شد، نظريه اخلاقي كانت تصريح مي كند كه اراده هاي انساني، عاقل، خودمختار و مستقل اند. به نظر وي، كليد فهم همه نكات در باب اخلاق اين نكته است. كانت البته در اتخاذ اين آموزه از روسو هم متأثر بود. انسان به قوانين محدود نيست، بلكه قانون و قاعده ساز هم هست. به تعبير ديگر، قوانين اخلاقي از سوي انسان ساخته مي شوند. ايده اخلاقي كانت را با ايده سياسي آزادي نيز مقايسه نمودند. در ايده آزادي، اراده انسان به اراده انساني ديگر مقيد نيست، بلكه اين خود انسان است كه قاعده و قانوني را وضع مي نمايد. علاوه بر اين، هر انساني يك غايت به شمار مي رود و نه يك وسيله براي غايتهاي ديگران. بدين جهت است كه كانت اذعان مي كند، اراده معقول به جز در ذيل ايده آزادي نمي تواند عمل نمايد. هرچند اين نكته مورد برداشتهاي نادرست زيادي هم قرار گرفته است.
11- كانت فضيلت را قدرت اخلاقي اراده انسان در تحقق وظيفه تعريف مي كند. او رذيلت را نيز امري غيراخلاقي مي داند كه قانونمند شده است. اين تعريف از فضيلت و رذيلت البته با تعريف ارسطو از فضيلت متفاوت است. تقرير كانت از فضيلت پيشاپيش به وظيفه اشاره دارد. از اين رو، فراتر از ويژگيهاي شخصيتي قرار مي گيرد كه ارسطو بدان اشاره دارد. كانت فضيلت را تنها بر اساس وظيفه تعريف مي كند. علاوه بر اين، فضيلت براي كانت قدرت اراده است و بدين گونه اين فضيلت با شخصيت و عادتهاي شخصيتي پيوندي ندارد. بدين جهت، شايد فضيلت كانتي معادل آن چيزي باشد كه ارسطو خويشتنداري يا كنترل بر خود مي داند. فضيلت كانتي حد وسط ميان دو رذيلت نيست، بدين جهت از تلقي ارسطويي كاملاً فاصله مي گيرد. كانت فضيلت را قدرت اخلاقي اراده انسان در تحقق وظيفه تعريف مي كند. او رذيلت را نيز امري غيراخلاقي مي داند كه قانونمند شده است.در تفكر كلاسيك، تمايز ميان فضايل اخلاقي و فضايل غيراخلاقي مطرح نمي شود. يك فضيلت نوعي برتري و مزيت نفس است، اما با كانت ميان فضايل اخلاقي و غيراخلاقي تمايز به وجود مي آيد. هرچند كانت به فضايل غيراخلاقي هم توجه دارد، اما علم انسان شناسي را متكفل پرداختن بدان مي داند و اين فضايل را از دامنه و دايره فلسفه اخلاق بيرون مي كند.
هرچند كانت در آثار زيادي به بحث اخلاق پرداخته است، اما شايد دو كتابي كه مهمترين بحث اخلاق وي را تشكيل مي دهند، يكي «بنياد مابعدالطبيعه اخلاق» و ديگري «نقد عقل عملي» باشد. بيشتر بحثهايي كه در باب اخلاق كانت ارايه مي شود، از جمله بحث حاضر، به اين دو كتاب مقيد هستند. اين نوشتار سعي مي كند در قالب 11 نكته، مهمترين بحث كانت در باب اخلاق را بسط دهد.