انواع نظامهای سیاسی در نظر ارسطو

افلاطون فقط یک دولت کمال مطلوب یا دولت کامل را به عنوان مثال دولت معرفی می کند و آنگاه این دولت مثالی یا دولت کامل را به عنوان معیار و الگو می گیرد و بعد سایر انواع دولتها را به نسبت فاصله ای که از این نسخه اصلی
يکشنبه، 7 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انواع نظامهای سیاسی در نظر ارسطو
 انواع نظامهای سیاسی در نظر ارسطو

نویسنده: دکتر کمال پولادی




 
دانش نظامهای سیاسی

افلاطون فقط یک دولت کمال مطلوب یا دولت کامل را به عنوان مثال دولت معرفی می کند و آنگاه این دولت مثالی یا دولت کامل را به عنوان معیار و الگو می گیرد و بعد سایر انواع دولتها را به نسبت فاصله ای که از این نسخه اصلی دارند به عنوان انواع دولتهای ناقص طبقه بندی می کند. این شیوه منطبق با منطق کار افلاطون و اساس بینش او است. اما ارسطو شیوه ی متفاوتی دارد. ارسطو با اینکه یک دولت را به عنوان دولت کمال مطلوب به طور مطلق معرفی می کند اما با روی آوری به مطالعات تجربی و واقعیت بیرونی نظامهایی را که در شرایط تجربی خاص و در اوضاع و احوال متفاوت به عنوان نظام کمال مطلوب شمرده می شود مورد بحث قرار می دهد.
ارسطو ضمن آنکه خودش یک نظام کمال مطلوب را به عنوان بهترین نظام به طور مطلق معرفی می کند. روی این نکته تأکید می کند که چنین نظامی جز در شرایط استثنایی تحقق پذیر نیست و از این رو باید بهترین نظامهایی را که برای اصلاح نظامهای موجود متصورند نیز مورد بررسی قرار داد. (1) در کتاب دوم سیاست می گوید که می خواهد درباره ی موضوعاتی چون انواع نظامها، قابل دستیاب ترین نظام، نظام خوب در مرتبه ای پایین تر از بهترین نظام، نظامی که برای بیشتر شهرها خوب است و انواع دیگر نظامها که زیر مجموعه نظامهای دموکراسی و الیگارشی قرار می گیرند و به همین ترتیب چگونگی سازمان دادن دموکراسی ها و الیگارشی ها و سرانجام عوامل پایداری و زوال نظامها بحث کند. به این ترتیب کتاب سیاست شرح مفصلی از انواع نظامها و نظامهای کمال مطلوب در شرایط عملی است.
ارسطو معتقد است که دانش سیاسی هم باید درباره ی بهترین نظام به طور مطلق و هم در مورد بهترین نظامها برحسب شرایط مشخص بحث کند. چرا که ممکن است بهترین نظام به طور مطلق تحقق پذیر نباشد. بنا به عقیده ارسطو نباید مطالعه برای اصلاح نظامهای موجود را معلق بگذاریم تا به جستجوی بهترین نظام به طور مطلق بپردازیم.

بهترین نظام (دولت کمال مطلوب) به مفهوم مطلق

در مورد بهترین نظام ارسطو ابهاماتی در کتاب جمهوری وجود دارد که اختلاف نظرهایی را بین پژوهشگران پدید آورده است. بسیاری از پژوهندگان بهترین نظام مورد نظر ارسطو را نظام پولیتی می دانند که در کتابهای هفتم و هشتم سیاست آمده است. (2) اما این نظر مورد مناقشه برخی از تحلیل گرانی قرار گرفته است که معتقدند بهترین نظامهای مورد بحث در کتابهای هفتم و هشتم سیاست در واقع بهترین نظام در شرایط معین و شرایط عملی است. ارسطو یک نوع از بهترین نظام نیز دارد که در کتاب سوم سیاست مورد بحث قرار گرفته و بهترین نظام به طور مطلق است. اما ارسطو خود واقف است که این نظام در شرایط واقعی عملی نیست.
بهترین نظام به طور مطلق همان نظامی است که در کتاب جمهور افلاطون آمده است. به این ترتیب در مورد بهترین نظام به طور مطلق بین ارسطو و افلاطون اختلاف نظر نیست. اختلاف نظر ارسطو و افلاطون از آنجا آغاز می شود که ارسطو به دلیل غیر عملی بودن این نظام به بهترین نظام عملی روی می آورد. بهترین نظام به طور مطلق یا نظام مورد بحث در کتاب جمهور افلاطون نظام شاهی است که ارسطو به آن نام نظامی اشرافی نیز می دهد. ارسطو نظامی را که زمامدار آن و مردم آن از بهترینها هستند نظام اشرافی می خواند که در عین حال به اعتبار اینکه توسط یک تن از بهترین مردمان اداره می شود نظام شاهی است. این نظام براساس فضیلت شکل گرفته است. مردمان این نظام فی نفسه خوبند در حالی که در نظامهای دیگر مردمان در رابطه با شرایط خاص نظامشان خوب اند.
در بهترین نظام به طور مطلق فیلسوف - شاه قدرت مطلق دارد. نیازی به قانون نیست. این زمامدار مثل فیلسوف - شاه کتاب جمهور افلاطون اقتدار مطلق دارد. تفاوت کوچکی که در اینجا بین ارسطو و افلاطون وجود دارد این است که ارسطور می گوید زمامداران تنها در فضیلت نیست که باید سرآمد باشند بلکه باید در سیاست عملی نیز متخصص باشند. برای نظام اشرافی یا شاهی با اوصاف بالا مردم شهر باید از لحاظ فضیلت در بالاترین سطح باشند و شکوفایی هرچه بیشتر فضیلت خود را در اطاعت از فیلسوف - شاه ببینند.

نظامهای متفاوت متناسب با شرایط متفاوت

اما ارسطو می گوید که استقرار چنین نظامی با بزرگ شدن شهرها دیگر تحقق پذیر نیست. اینجا پرسشی پیش می آید مبنی اینکه پس چرا ارسطو درباره بهترین نظام سیاسی صرف نظر از هر ملاحظه ی عملی بحث کرده است؟ پاسخ این است که برای اینکه نشان داده شود بهترین زندگی فلسفی است. این نظام در واقع یک مدل برای زندگی است. در واقع بحث درباره ی این نظام بحثهای دیگر ارسطو را درباره ی بهترین نظام ممکن تکمیل می کند.
ارسطو به این ترتیب با توجه به اینکه جامعه آرمانی (جامعه کمال مطلوب فارغ از ملاحظات عملی) هر روز نامحتمل تر می شود به بررسی ساختارهایی که در جهان تجربی به طور نسبی خوب اند همت می گمارد. در اینجا ارسطو از زبان «باید» ها به زبان ضرورت گذر می کند و به این پرسش می پردازد که برای هر دولتشهر در شرایط معین چه حکومتی بهتر است. در بررسی این پرسش به این موضوع توجه می کند که در جایی که شمار تهیدستان چنان زیاد باشد که برتری توانگران را از حیث کیفیت موازنه کند ناگزیر زمینه پیدایش دموکراسی فراهم می شود و اگر این تهیدستان از کارگران روزمزد باشند تندروترین دموکراسیها شکل خواهد پذیرفت. در جایی که طبقه متوسط یا میانه حال از مجموع دو طبقه توانگر و تهیدست بیشتر باشد می توان به نظام و حکومتی پایدار امیدوار بود و در جایی که شهر از آدمهای برابر ساخته شده است بهترین نظام شیوه زمامداران به نوبت است.
ارسطو همچنین به تفصیل توضیح می دهد که چگونه می توان در هر موقعیت معین و با توجه به بافت طبقاتی دولتشهر قانون اساسی خاصی را تدوین کرد که از بیشترین ثبات برخوردار باشد. ارسطو در این قسمت از بحث در واقع بر علت مادی متمرکز می شود و به بررسی این مسئله می پردازد که دولتشهر از چه ماده ای ساخته شده است. یعنی روی این مسئله متمرکز می شود که در جامعه چه منافع اجتماعی و چه آرایش طبقاتی و چه دعاوی سیاسی وجود دارد. بدون در نظر گرفتن اینها نمی توان برای شهر سامان درستی برقرار کرد. ترتیبی که در یک وضعیت معین درست است ممکن است در وضعیت دیگر درست نباشد.

طبقه بندی نظامهای حکومتی

با توجه به ملاحظات بالا یکی از معیارهایی که باید به آن توجه کرد نفع و مصلحت عموم است. یکی از معیارهای اصلی حکومت خوب میزان توجه آن به مصلحت و منافع عمومی است. نفع و مصلحت عمومی ممکن است خیر مطلق نباشد اما در نظر گرفتن آن یک نظام را به نظامی دادگر نزدیک می کند. پس حکومت درست حکومتی است که نفع عموم را در نظر می گیرد و حکومت نادرست حکومتی است که نفع زمامداران را ملحوظ می دارد.
معیار دیگر برای حکومت تعداد زمامداران است. زمامداران ممکن است یک تن، چند تن و یا گروه بسیار باشند. چنانچه مصلحت عمومی و تعداد زمامدار را با هم بگیریم نظامها را به شش دسته می توانیت طبقه بندی کنیم. حکومتی که نفع و مصلحت عموم را در نظر دارد اگر توسط یک نفر اداره شود پادشاهی، اگر توسط چند تن اداره شود اشرافی و اگر توسط گروه بسیار مردم اداره شود پولیتی (نوعی جمهوری معتدل) است.
اما نظامهایی که در جهت منافع زمامداران سمت گیری کرده است، اگر توسط یک نفر اداره شود تیرانی (جباری یا تغلب)، اگر توسط چند تن اداره شود الیگارشی و اگر توسط انبوه مردم اداره وشد دموکراسی است.
البته این طبقه بندی ابتکار ارسطو نیست و در زمان او این طبقه بندی شیوه ی رایج بود. اما ارسطو به دو معیار مربوط به مصلحت عموم و تعداد زمامداران معیار دیگری اضافه می کند که عبارت است از ثبات نظام. ارسطو می گوید به عوامل ثابت نظام نیز باید توجه کرد. ارسطو روی این نکته تأکید می گذارد که باید بین «شهروند خوب» و «انسان خوب» فرق بگذاریم. شهروند خوب کسی است که تکالیف مقرر برای یک شهروند را به درستی انجام می دهد. او با این کار به بقای نظام و دولتشهر کمک می کند. اما شهروند خوب ممکن است لزوماً انسان خوب نباشد. تنها در بهترین نظام است که انسان خوب و شهروند خوب بر هم منطبق می شوند. چنین نظامی همان نظام فیلسوف - شاه است که بر شهروندان صاحب فضیلت فرمانروایی می کند. افلاطون با طرح دولت آرمانی یا دولت کامل خود درصدد تحقق این ایدال (انطابق انسان خوب یا شهروند خوب) بود. اما ارسطو تنها به وضع آرمانی دلخوش نمی کند. بنابراین شرط «بقا» را در کنار علت غایی مورد توجه قرار می دهد.

بهترین نظام با توجه به شرایط غالب

ارسطو پس از شرح نظامهای گوناگون با توجه به پایگاه اجتماعی این نظامها به بحث نظام پولیتی (جمهوری) می رسد که با توجه به شرایط موجود بهترین نظام است. در برابر نظام شاهی که به طور مطلق بهترین نظام است. نظام پولیتی با توجه به شرط امکان آن بهترین نظام است.
پولیتی یا جمهوری از نظر ساختار طبقاتی جامعه و پایگاه اجتماعی آن آمیزه ای از دموکراسی و الیگارشی است و در جامعه ای میسر می شود که در آن طبقه متوسط از هر یک از دو طبقه توانگر و تهیدست پرشمار تر و قوی تر است. این ملاحظه ارسطو امروز هم اعتبار علمی خود را حفظ کرده است. در جوامع امروزی نیز طبقه متوسط از پشتیبانان اصلی شیوه های حکومت دموکراتیک است. ارسطو می گوید که در نظام پولیتی اصل آزادی که از عناصر حکومت دموکراتیک است با اصل میزان دارایی که از اجزاء الیگارشی است با هم جمع می شود. نظام پولیتی ممکن است از حد آرمانی پایین تر باشد اما با ملحوظ داشتن ملاحظه ی تحقق پذیری و دستیاب بودن بهترین نوع حکومت و مقبول ترین نظام است. پولیتی نزدیکترین وضعیت به علت صوری یک دولتشهر کمال مطلوب است، ضمن آنکه محتمل ترین صورتی است که یک جامعه تاریخی و واقعی می تواند برای تحقق آن بکوشد.
ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوسی که بحث آن اصول اخلاقی است از مسیری دیگر به همین نقطه می رسد: به این نقطه که میانه روی از مقتضیات فضیلت است و برای یک شهروند بهترین معیار در خوبی و بدی و انتخاب راه زندگی پیروی از قاعده حد میانگین (اعتدال) است. اگر شیوه مطلوب در زندگی فردی پیروی از قاعده حد وسط است در شیوه زندگی جمعی (نظام دولتشهر) نیز شیوه ی مطلوب همین است.
به نظر ارسطو بهترین قانون گذاران از طبقه متوسط می آیند. طبقه متوسط از سلوک توانگران و تهیدستان هر دو برخوردار است. هم مثل توانگران با شیوه فرمان راندن آشنا است و هم مثل تهیدستان با فرمان بردن مأنوس است. در حالی که توانگران از فضیلت فرمان بردن و تهیدستان از فضیلت فرمان راندن بی بهره اند. توانایی فرمان بردن و فرمان راندن به طور همزمان از صفات خوب یک شهروند است. در نظام پولیتی، چنانکه مورد نظر ارسطو است، شهروندان به نوبت به زمامداران مشغول می شوند. پولیتی با این اوصاف با معیار دیگری که عبارت است از ثبات و پایداری نیز مطابقت دارد. ارسطو در کتابهای پنجم و ششم سیاست پس از بررسی علت انقلابها شرایط یک زندگی سیاسی متعادل را بیان می دارد. به عقیده او شرط اساسی یک نظام متعادل و با ثبات وجود یک طبقه متوسط پر شمار است. هنگامی که در یک دولتشهر شمار توانگران محدود و تعداد تهیدستان پر شمار باشد دو حالت محتمل تر از حالتهای دیگر است. یکی اینکه توانگران غالب باشند و تهیدستان را غارت کنند، دیگر اینکه تهیدستان بر توانگران غالب باشند و تهیدستان را غارت کنند، دیگر اینکه تهیدستان بر توانگران غلبه کنند و به غارت آنها بپردازند. در هیچ یک از این دو حالت جامعه ثبات نخواهد داشت.
با توجه به این ملاحظات ارسطو برای شهروند جمهوری خود وضعیت خاصی را مطلوب می داند. شهروند جمهوری خود وضعیت خاصی را مطلوب می داند. شهروند پولیتی کسی است که از میزان معینی دارایی برخوردار است. این شهروند باید از پرداختن به کارهای پیشه وری و کشاورزی فارغ باشد تا بواند تمام وقت خود را به کسب فضیلت و اداره ی دولتشهر بپردازد. در واقع مفهوم شهروند با وضعیت مشارکت در اداره ی شهر تعریف می شود. به این ترتیب پیشه وران، کشاورزان، زنان و بیگانگان جزء شهروند محسوب نمی شوند.

پی نوشت ها :

1. Anne Alexander, "The Best Regims of Aristotle's Politics." History of Political Thought. Vol XXI. No 2 Summer 2000 pp 184-216
2. Thomas Lindsay, "The God-Like Man Versus The "Best Laws" The Review of Politics, Vol 53 (1991) pp 488-509
- W. R. Newell. "Superlative Virtue: The Problem of Monarchy in Aristotle's Politecs" Western Quartely, 40 (1987), pp 159-78

منبع: کمال پولادی، تاریخ اندیشه سیاسی در غرب از سقراط تا ماکیاولّی (یونان باستان و سده های میانه)، تهران، نشر مرکز، چاپ اول 1382

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.