تألیف و ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع: راسخون
منبع: راسخون
بیشتر رویاها ما را فریب میدهند و در خواب ما را به بازی میگیرند – رویای آگاهانه میتواند ما را بر رویا مسلط سازد. آیا میل دارید در حال رویا از خواب بیدار شوید؟ بسیاری از افراد میتوانند و بسیاری دیگر میخواهند بتوانند چنین کنند. اینک ماشینها، اسبابها، و حتی باشگاههای خاصی هستند که این کار را به شما میآموزند. به علاوه، افراد معدودی که در «رویای آگاهانه» چیره دستاند میتوانند به پژوهشگران خواب برای رخنه در دنیای رویاها کمک کنند، کاری که تا همین چند دهه پیش ناممکن به نظر میرسید.
در روزهای عادی، پس از بیدار شدن است که پی میبریم که خواب میدیدهایم. حتی ممکن است رویای خود را مرور کنیم و از این که توانستهایم دستخوش چنین رویاهای خندهآور یا ترسناکی شویم جا بخوریم و مثلاً به خود بگوییم: «راستی چرا نفهمیدم که آن ببر، خیالی بیش نبود؟ چطور توانستم بازوی او را از جا بکنم بدون آن که بفهمم این کار به این آسانی شدنی نیست؟ باید میدانستم که نمیتوانم پرواز کنم. باید میفهمیدم که خواب میدیدم....»
درواقع این جور فریب خوردن، قاعدهی رویاست. توجه کردن به این که نباید فریب خورده باشیم گام اول به سوی رویای آگاهانه است. گام بعدی این است که بتوان در حین خواب دیدن پرسید که «آیا ممکن است در حال خواب دیدن باشم؟» (گرچه شاید نتیجه بگیرید که ممکن نیست چنین باشد)، و سرانجام بیداری حقیقی در رویا به این معنی است که در حین خواب بدانیم که خواب میبینیم. اینجاست که طلسم شکسته میشود. در حین رویایتان بیدارید و میتوانید آن را در اختیار خود بگیرید.
اصطلاح «رویای آگاهانه» (که اصطلاح خیلی مناسبی نیست، زیرا خیلی بیش از رویای زنده یا واضح معنی میدهد) را فردریک وان ایدن، روانپزشک هلندی، در سال 1913 میلادی وضع کرد. او توضیح داد که در این نوع رویا، وحدت و به هم پیوستگی دوبارهی کارکردهای روانی چنان کامل است که فرد به خواب رفته به حالت آگاهی کامل میرسد و میتواند توجه خود را معطوف به جهت معینی بکند و به انجام کارهای مختلف ارادی دست زند. در عین حال میتوانیم با اطمینان بگوییم که خواب، آشفته نمیشود و عمیق و آرامشبخش است.
پژوهشگران در یک قرن اخیر در بارهی این نکتهی آخر اختلاف زیادی داشتهاند. تنها معدودی از پژوهشگرانِ روان، رویاهای آگاهانه را بررسی کردهاند و افراد زیادی این کار را با امور ماورای طبیعی و مشاهدهناپذیر مربوط میدانستند، و دانشمندان سنتگرا نیز که راجع به خواب تحقیق میکردند به این کار چندان علاقهمند نبودند. آنها چنین استدلال میکردند که رویاهای آگاهانه به هیچ وجه نمیتوانند رویای واقعی باشند و وجود عنصر آگاهی در ضمن رویا تناقضآمیز است. بر طبق نظریهی آنان، رویای آگاهانه باید در لحظههای کوتاه بیداری یا در مرحلهی گذار از بیداری به خواب اتفاق بیافتند – اما نه در نوعی از خواب عمیق که در طی آن معمولاً حرکات سریع چشم و رویاهای عادی رخ میدهند. به سخن دیگر، رویاهای آگاهانه به عقیدهی آنها درواقع اصلاً رویا نیستند.
حال چگونه افرادی که رویای آگاهانه میبینند این پژوهشگران را قانع کنند که این طور نیست؟ آخر آدم وقتی در خواب عمیق باشد و خواب ببیند، که نمیتواند فریاد کند که «های! به من گوش بدهید. من همین الآن دارم خواب میبینم». در خواب عضلات بدن فلج میشوند، حتی نمیتوانید انگشت خود را حرکت دهید.
راه، آنگاه باز شد که پژوهشگر خواب، کایت هییرن از دانشگاه هال، پی برد که البته همهی عضلات ما در حین خواب فلج نمیشوند. در خواب رِم (خواب در ضمن حرکات سریع چشم)، چشمها حرکت میکنند. (رِم (REM) علامتی اختصاری برای Rapid Eye Movement است، به معنی حرکت سریع چشم.) از این رو شاید خواب بینندهی آگاه بتواند با حرکات چشم علامت بدهد. تنها سی سال پیش بود که یک خواب بینندهی آگاه به نام آلن ورسلی برای نخستین بار این ترفند بسیار مهم را عملی کرد. او تصمیم گرفت که هر وقت فهمید که دارد خواب میبیند چشمانش را هشت با به طور متوالی به چپ و راست حرکت دهد. در آزمایشگاه خواب، هی یرن او را به یک پلی گراف متصل کرد و توانست توالی حرکات شدید چشم را که به وضوح در وسط خواب «رِم» ثبت شده بودند ببیند. بنابراین جای شک نبود. رویاهای آگاهانه رویاهای واقعیاند و در حین خواب «رِم» اتفاق میافتند.
پژوهشِ بیشتر نشان داد که رویاهای آگاهانهی ورسلی اغلب در آغاز صبح، در حدود ساعت شش و نیم، اتفاق میافتادند. این رویاها تقریباً نیم ساعت پس از شروع یک دورهی رم (حرکات سریع چشم) در حدود پایان یک سلسله حرکات سریع چشم آغاز میشدند و بین دو تا پنج دقیقه ادامه داشتند. یکی از اتفاقات عجیب در دنیای علم این بود که به طور همزمان، بدون اطلاع هی یرن، استفن لابرگ در دانشگاه استنفورد کالیفرنیا، در همین راه تحقیق میکرد. مقاومت در برابر این فکر هنوز قوی بود. در سال 1980 میلادی مجلات نیچر و ساینس نخستین مقالهی لابرگ در بارهی این کشف را رد کردند. لیکن این مقاله بالاخره منتشر شد و در به روی پژوهش جدی در بارهی بعضی از مسائل پیچیدهی مربوط به رویا و شعور گشوده شد.
پژوهش لابرگ نه تنها یافتههای هییرن و ورسلی را تأیید کرد، بلکه پژوهشهای دیگری را مثلاً برای کشف این که چه کسی و چه موقعی میتواند رویاهای آگاهانه ببیند برانگیخت. محکمترین یافته همان است که هییرن قبلاً ادعا کرده بود: فعالیت جسمانی (و عاطفی) شدید در طول روز، در شب رویاهای آگاهانه به دنبال دارند. بیدار شدن از خواب شبانه و انجام دادن نوعی فعالیت و دوباره به خواب رفتن نیز ممکن است رویای آگاهانه در دورهی بعدی رِم (حرکات سریع چشم) را برانگیزد.
به زبان فیزیولوژیک، رویاهای آگاهانه معمولاً در دورههای تحریک سطوح بالای قشر مخ در حین خواب اتفاق میافتند. گویی مغز پیش از آن که آگاهی امکانپذیر شود باید به آستانهی معینی از تحریک برسد. آغاز رویای آگاهانه (که با حرکات چشم مشخص میشود) با فاصلههایی در تنفس، تغییرات جزئی در ضربان قلب و تغییراتی در پتانسیل الکتریکی پوست همراه است.
در ارتباط با خود رویا، ویژگیهای چندی هستند که سبب آگاهی در رویا میشوند. افزایش اضطراب یا تنش غالباً بر آگاهی در رویا مقدم است همان طور که شناخت عقلانی حاکی از این که در ارتباط با آنچه اتفاق میافتد چیزی «رویاگونه» یا ناسازگار وجود دارد میتواند بر این آگاهی مقدم باشد. گویی هنگامی که تحریک قشری کافی وجود داشته باشد میتوان اندکی اندیشهی انتقادی در رویا وارد کرد: و این کار شاید به فرد امکان دهد که تمایز بین جهان خارج و دنیای رویاهایش را به خاطر آورد تا به خندهآور بودن رویاهایش پی ببرد یا به او اجازه دهد بیداری خود را به خاطر آورد تا بداند آنچه در رویاها میبیند نمیتواند جزئی از زندگی عادی بیداری باشد. گرچه بسیار وسوسهانگیز است که این بینش انتقادی را مایهی آگاهی در رویا بدانیم لیکن تاکنون به دقت معلوم نیست که چه چیزی علت و چه چیزی معلول است.
پژوهشهای بعدی به تکامل روشهای القایی رویاهای آگاهانه کمک کردهاند. به نظر میرسد که هر کسی، اگر پیگیری کافی داشته باشد و مصمم باشد، میتواند دیدن رویاهای آگاهانه را یاد بگیرد. روشهای این کار به چهار گروه تقسیم میشوند. یکی از معروفترین آنها عبارت است از القای رویای آگاهانه به کمک تقویت حافظه به ابتکار لابرگ، با علامت اختصاری MILD. برای یاد گرفتن این روش باید در اوایل بامداد در حین دیدن رویا از خواب بیدار شوید و بدون آن که رویا را فراموش کنید در حالت کاملاً بیدار به فعالیتی مثل مطالعه یا راه رفتن مشغول شوید و سپس دوباره دراز بکشید تا به خواب روید. در این حال باید مجسم کنید که در خواب و در حال رویا به سر میبرید، رویایی را که از آن بیدار شدهاید را پیش خود تکرار کنید و بگویید: «دفعهی دیگر که خواب ببینم، میخواهم آنچه را خواب میبینم به خاطر بسپارم.»
روش دیگر نسبتاً اساسیتر است و در آن شخص در طول روز به خود یادآور میشود که در حین رویای خود، آگاه باشد. این روش به این موضوع مربوط میشود که ما پی میبریم که بیشتر وقتمان را در نوعی حالت بین خواب و بیداری صرف میکنیم. اگر بتوانیم در زندگی بیداری آگاهتر باشیم، در رویا نیز میتوانیم آگاهتر باشیم. روانشناس آلمانی، پل تولی، پیشنهاد میکند که چندین بار در روز از خودمان بپرسیم که «آیا من دارم خواب میبینم یا نه؟» و اگر این کار آسان به نظر رسد باید آن را بیازماییم. به یاد داشتن این موضوع در همهی اوقات کار آسانی نیست و مستلزم تصمیمی محکم است. اگر فراموش میکنیم میتوانیم ترفند پژوهشگر فرانسوی، الیور کارک، را بیازماییم، و حرف «T» را (به جای کلمهی آگاهانه) روی دستمان بنویسیم. این روشها یادآور شیوههای قدیمی برای افزایش آگاهی از راه تأمل و تفکر است. کسانی که در زمینهی تأمل تجربهی زیادی دارند ادعا میکنند که آگاهیِ خود را در حین خواب حفظ میکنند. از این رو شگفتآور نیست که بعضی از پژوهشهای اخیر موفق به کشف ارتباطهایی بین تأمل و افزایش آگاهی شده است.
آخرین روش، روشی است که نیازمند انواع و اقسام اسبابهاست. این روش مبتنی بر این اصل است که نوعی علامت خارجی به کار برده شود که به افراد در حین خوابِ «رِم» یادآوری کند که دارند خواب میبینند. هییرن ابتدا از پاشیدن آب به دست و صورت خفتگان استفاده میکرد. ولی سرانجام کار را به وارد آوردن شوک الکتریکی ضعیفی به مچ دست خفتگان خلاصه کرد. ماشین رویا، دورههای «رِم» را با خبرگیری از تغییراتی که در تعداد تنفس به وجود میآید کشف میکند. این ماشین به طور خودکار شوک وارد میآورد.
در این ضمن، لابرگ صداهای ضبط شده بر نوار و ارتعاشها را برای یادآوری رد کرد و سرانجام چیزی به نام «چراغ رویا» طراحی کرد، و آن ماشینی است که حرکات چشم در دورهی خواب «رم» را کشف میکند و وقتی حرکات به حد معینی برسند چراغهایی که نوری برقآسا دارند روشن میشوند. برای آزمودن کارایی ماشین لابرگ، چهل و چهار نفر به آزمایشگاه او آمدند، که بیشتر آنها فقط یک شب را در آزمایشگاه گذراندند و بیش از نیمی از آنها دستکم یک رویای آگاهانه داشتند. دو تن از آنان با این روش نخستین رویای آگاهانهی خود را تجربه کردند. از روی بررسیهای مقدماتی، این روش تقریباً به اندازهی MILD موفق به نظر میرسد. ولی به کار بردن هر دو روش با هم مؤثرتر است. پژوهشگران سرگرم آزمودن شیوههای دیگر نیز هستند ولی هنوز خیلی زود است که بدانیم کدام شیوه و به چه علت کارآمدتر است. با این همه، بودن وسایل القا امکان میدهد که افراد بیشتری بتوانند رویای آگاهانه را در آزمایشگاه تجربه کنند و برای کسب اطلاعاتی در بارهی رویاهای آگاهانه در آزمایشها شرکت کنند. این قبیل بررسیها ممکن است به بعضی از مسائل قابل توجه پاسخ دهند، برای مثال به این سؤال که رویاها چقدر طول میکشند. عقیدهی عمومی بر این است که رویاهای مفصل و طولانی در عمل در یک آن، در آستانهی بیداری، دیده میشوند. معروفترین مثال از آلفرد موری در قرن نوزدهم نقل میشود. این شخص خوابی طولانی و پر از فراز و نشیب دید که منجر به قطع سر وی به وسیلهی گیوتین گشت. هنگامی که ترسان و هراسناک از خواب بیدار شد دید سر تخت روی گردن او افتاده است و نتیجه گرفت که سراسر رویا در آن لحظه شکل گرفته است.
مدتهای مدیدی آزمودن این نظریه تقریباً غیرممکن به نظر میرسید. پژوهشگران، خواب بینندگان را در لحظههای مختلفی از «رم» بیدار کردند و دریافتند که کسانی که مدتی طولانیتر در خواب «رم» بودهاند رویاهای طولانیتری داشتهاند. لیکن، زمانگیری دقیق تنها وقتی امکانپذیر شد که خواب بینندهها توانستند از حالت رویای خویش «علائمی» ارسال کنند. لابرگ حتی افرادی را وادار کرد که وقتی در رویای آگاهانه فرو رفتند علامت بدهند، یک دورهی ده ثانیهای را بشمارند، و دوباره علامت دهند. فاصلهی میانگین آنها سیزده ثانیه بود، و این همان فاصلهای بود که آنها در بیداری سیزده ثانیه را شمارش میکردند.
ورسلی، در حالی که در همان آزمایشگاه خواب بررسی میشد، خوابی طولانی در بارهی رسم مثلثهایی روی تخته سیاه دید. او در گزارشی که در بیداری داد ادعا کرد که «من فکر میکردم رویایم پنج دقیقه طول کشیده است». درواقع هم زمان ثبت شده پنج دقیقه و پانزده ثانیه بود. دلیل رسم مثلث در خواب ساده بود. این آزمایش یک مورد از آزمایشهای بسیاری بود که با آن در بارهی رابطهی بین افعال رویایی و اعمال واقعی تحقیق میکردند. این نوع تحقیق سابقهای طولانی دارد. پژوهشگران اولیهی خواب گهگاه مثالهایی مییافتند که با آنها میتوانستند رابطهای را نشان دهند، از جملهی این مثالها مشاهدهی حرکات چشم به تندی به چپ و راست برای مدتی طولانی است، که پس از آن خواب بیننده بعد از بیداری گزارش کرده است که در خواب مشغول تماشای یک بازی پینگ پونگ بوده است. مشکل آنجا بود که پژوهشگران ناچار بودند تا فرارسیدن نوع مناسب رویا منتظر شوند. با رویای آگاهانه وضع کاملاً تغییر میکند. در این آزمایش که زیر نظر پژوهشگران مورتون شاتزمان و پیتر فنویک در لندن انجام شد، ورسلی قصد داشت مثلثهای بزرگی بکشد و هر بار که چنین میکند با تکانهای چشمش علامت بدهد. وقتی او خواب میدید، ماهیچهنگار الکتریکیای که حرکات کوچک ماهیچهها را ثبت میکرد، نه تنها علائم چشمی بلکه امواج نوکتیز فعالیت الکتریکی را بلافاصله بعد از آن در ساعد نشان داد. بدین گونه، افعال از پیش طراحی شده در رویا حرکتهای متناظری در عضلات ایجاد میکردند. آزمایشهای بعدی، که در آنها ورسلی خواب میدید که به اشیا لگد میزند، با چتر چیز مینویسد، یا انگشتانش را به سرعت باز و بسته میکند، همه تأیید کردند که بدن جسمانی حرکات کوچکی متناظر با افعال بدن رویایی نشان میدهد. به علاوه چشمها میتوانند در رویا اشیای متحرک را با نوع مناسبی از حرکتهای ردگیری کننده، دنبال کنند، و سخن گفتن در رویا وقتی آغاز میشود که شخص، همچون هنگام سخن گفتن در بیداری، شروع به بازدم میکند.
لابرگ به دلیل دیگری به تنفس علاقه نشان میداد. در سن پنج سالگی خواب دیده بود که دزدی دریایی در زیر دریاست و میتواند خیلی بیش از آنچه در بیداری میتواند، زیر آب بماند. سی سال بعد او میخواست بداند که آیا خواب بینندههایی که در رویا نفس خود را نگه میدارند از حیث جسمانی نیز چنین میکنند، و دریافت که چنین میکنند. او و خواب بینندههای آگاه دیگر توانستند از رویا علامت بدهند و سپس در رویا نفس خود را نگه دارند یا به تندی نفس بکشند. در حین فرستادن علامت، الگوی متناسبی در روی خبرگیرندهها دیده شد.
در آزمایشهای بعدی، لابرگ تا آنجا پیش رفت که به پرسشهایی پاسخ دهد که پرداختن به آنها پیش از پیدایش رویای آگاهانهی آزمایشگاهی امکانپذیر نبود. در زندگی بیداری، نیمکرههای چپ و راست مغز در حین انواع مختلف کارها فعال میشوند. مثلاً آواز خواندن، بیشتر نیمکرهی راست را به کار میگیرد، در حالی که شمارش کردن، نیمکرهی چپ را. در یک رویا، لابرگ خود را در حال پرواز بر فراز یک مزرعه مشاهده کرد. او به سرعت با چشمهایش علامت داد و شروع به خواندن کرد: «پارو، پارو، پارو، قایقتان را پارو بزنید....» او علامت چشمی دیگری فرستاد و سپس به کندی تا ده شمارش کرد و آنگاه برای آخرین بار علامت داد. ثبت امواج مغزی او درست همان الگوهای فعالیت را نشان داد که در ضمن انجام دادن این فعالیتها در بیداری انتظار میرود. سرانجام، لابرگ آزمایشهایی راجع به امور جنسی انجام داد و دریافت که به اوج رسیدن جنسی زن در رویا با تغییرات فیزیولوژیکی قابل مقایسه با تغییراتی که در اوج کامجویی جنسی در بیداری مشاهده میشوند همراه است.
آزمایشهایی از این دست نشان میدهند که مشابهت نزدیکی بین افعال بدن رویایی و، اگر نه حرکات واقعی، دستکم پاسخهای الکتریکی وجود دارند. این کشف، رویا دیدنِ آگاهانه را در جایی بین اعمال واقعی، که در آنها عضلات برای حرکت دادن بدن کار میکنند، و تصویرسازی در بیداری، که در آن عضلات به ندرت دخالت دارند، قرار میدهد. لیکن واضح است که به رغم مشابهتها در افعال رویا و اعمال بیداری، جهان رویاها با جهان واقعی کاملاً تفاوت دارد.
در یک آزمایش، ورسلی مجبور شد با انجام دادن حرکات چشمی، تعداد مشخصی شوکهای الکتریکی ضعیف به خود وارد کند. در رویا، او در کیسهی خوابی در هوای آزاد زیر باران بود، و میتوانست نور ساعت شماطهایاش را ببیند و میدانست که ماشینی که شوکها را وارد میکند آنجاست. درواقع وقتی او کارش را انجام میداد نگران خیس شدن ماشین بود.
چنین مشابهتی بین جهان رویاها و دنیای واقعی به شکلی بسیار غریبتر در طی «بیداری کاذب»، یا به قول وان ایدن «بیداری نادرست» اتفاق میافتد. ما به طور ساده خواب میبینیم که از خواب برخاستهایم و به جای این که آگاه باشیم که این یک رویاست (به عبارت دیگر داریم یک رویای آگاهانه میبینیم) قانع میشویم که آنچه گذشت رویا بوده و اکنون آنچه مشاهده میکنیم واقعی است. دانشجویی در دانشگاه بریستول برای سوزان بلاکمور شرح داد که چگونه او (ظاهراً) از خواب بیدار میشود، خود را از بستر بیرون میکشد، دندانهایش را میشوید، لباس میپوشد، و حتی سراشیبی طولانی و تند دانشکدهی پزشکی را با دوچرخه میپیماید و تازه آن وقت بیدار میشود و متوجه میشود که این کارها را در خواب انجام داده است!
این بیداریهای کاذب میتواند حالتی بین اندکی سرگرم کننده تا به شدت ناخوشایند داشته باشد. بسیاری از خواب بینندگان از دیدن «شعلهی ترسناک» یا «نور اهریمنی قوی» که به نظر میرسد اشیا را در این جهان کاذب احاطه میکند یاد کردهاند. بعضی از آنها وحشتزده شدهاند و بعضی دیگر یاد گرفتهاند که برای گریز از این ترس و وحشت بیدار شوند. چنان است که گویی گرفتار شدنِ بدون آگاهی در نسخهی بدل جهان چیزی است که باید از آن احتراز کرد، در حالی که آگاه شدن در رویا شادیبخش است. پس جای شگفتی نیست که بعضی از کودکان یاد میگیرند برای رهایی از کابوسهای مکرر، رویای آگاهانه را تجربه کنند، در حالی که دیگران تنها برای سرگرمی و تفریح این مهارت را کسب میکنند.
در همهی این تجربهها، چنین به نظر میرسد که گویی جهان ادراکی جای خود را به جهان دیگری داده است که ساختهی خیال یا رونوشت توهمی جهان واقعی است. با این بیان روشن میشود که تجربههای دیگر در همین مقوله جای میگیرند. سلیا گرین، از مؤسسهی پژوهش روانی– جسمی در آکسفورد، آنها را «تجربههای متاکوریک» میخواند. این تجربهها در بر گیرندهی تجربهی بیرون از بدن هستند، بدین ترتیب که به نظر میرسد از بدنشان خارج و در فضا شناور شدهاند تا بتوانند جهان را از بالا نظاره کنند. این تجربه، اگرچه به طور سنتی مستلزم جدا شدن جسم مثالی، یا روح، از بدن تلقی میشود، اکنون به منزلهی جانشین شدن جهان خاطره و تخیل به جای دنیای ادراکی شناخته میشود. جالب توجه است که به استناد دلایل بسیار، از جمله دلایلی برگرفته از بررسیهای بلاکمور، همان کسانی که تجربههای بیرون از بدن را گزارش میکنند رویای آگاهانه را نیز شرح میدهند. بسیاری از آنها میگویند که تجربهها، اگر نه یکسان، که بسیار مشابه به نظر میرسند.
جین گاکنباخ، روانشناس دانشگاه آلبرتای کانادا، این تجربهها را به تجربههای حالت احتضار و داستانهای راجع به ربوده شدن توسط اشیای پرندهی ناشناس (بشقابهای پرنده) تشبیه میکند. هرچند ربوده شدن توسط اشیای پرندهی ناشناس بسیار غریب به نظر میرسد، آن نیز مستلزم جانشین شدن رونوشتی توهمی به جای جهان ادراکی است. آنچه در این زمینه به رویای آگاهانه ویژگی میبخشد بصیرت شخص به چیزی است که اتفاق میافتد. در تجربهی نمونهوار خروج از بدن، افراد فکر میکنند که واقعاً بدنشان را ترک کردهاند، در «ربوده شدن توسط شیئ پرندهی ناشناس» گمان میکنند که مردان کوچکاندام سبزرنگی واقعاً وجود دارند، و در تجربهی احتضار قانع میشوند که دارند از یک دالان واقعی به سوی جهان دیگر سرازیر میشوند. تنها در رویای آگاهانه است که افراد پی میبرند که دارند خواب میبینند. آیا بصیرت دربارهی این تجربههای دیگر هم به همینگونه امکانپذیر است؟
ورسلی، پیشآهنگ علامت دادن در حین رویاهای آگاهانه، در انجام وظیفهی دشوارتر و پرزحمتتری تلاش میکرد که عبارت بود از القای رویای آگاهانه (یا چیزی مانند آن) در حالت بیداری. روش او از فرط سادگی خندهآور به نظر میرسد. به پشت کاملاً دراز بکشید و آرام و بیحرکت بمانید. این کار ممکن است ساده به نظر آید ولی آنقدرها هم آسان نیست. هر بار تلاش کردن دو ساعت یا بیشتر وقت میگیرد تا مؤثر واقع شود. در این حال، تصویرهای واقعگرایانه و رویاگونه میتوانند چنان مغشوش کننده باشند که از جای نجنبیدن تقریباً ناممکن گردد. به قول خود ورسلی «... اگر کسی مانند من، با تجسمهای غنی بساوایی و شنیداری، خواب ببیند که در تاریکی مورد معاینه و دستکاری روبوتها قرار گرفته است، یا موجوداتی کوچک که در حسن نیت یا شایستگی آنها جای شک نیست روی او عمل میکنند، بسیار دشوار است که بیحرکت بماند». اگر در چنین لحظاتی فرد از جای بجنبد، حالتی که به زحمت دست داده است چون بخار به هوا میرود و او باید تلاش دو ساعتهی خود را از سر بگیرد. با این همه، این روش امید به کشف غرابتهای تجربهی متاکوریک را زنده نگاه میدارد.
البته مهمترین مسأله برای اکثر خواب بینندگان آگاهانه این است که احساس آنان در رویای آگاهانه چگونه است: سرزندهتر، هشیارتر و آگاهتر، یا «به خودِ واقعیمان مانندهتر». این سخن چه معنی میدهد؟ خود در رویا، البته تنها مدلی روانی است. ولی خود در زندگی بیداری نیز چنین است. شاید ما میل داشته باشیم فکر کنیم که چیزی بیش از این هستیم، ولی روانشناسی به ما میآموزد که خود همانگونه ساخته میشود که جهان ادراکی ساخته میشود. در این صورت چگونه میتوان «بیشتر» یا «کمتر» از خود بود؟ به عقیدهی بلاکمور پاسخ این است که خود ساخته شده در رویای آگاهانهی موجود فانی و ناپایدار رویاهای عادی، بی هیچ خاطره و بی هیچ بصیرت، نیست. درواقع بسی بیشتر شبیه به مدل ساخته شده در زندگی بیداری است. شاید به این دلیل است که ما در رویای آگاهانه، خود را بیشتر شبیه به خودمان احساس میکنیم. اگر چنین است، پژوهشهای آینده باید بتوانند رویای آگاهانه را نه تنها برای شناختن خواب و رویا، بلکه برای کشف طبیعت خود آگاهانهی ما به کار برند.
در روزهای عادی، پس از بیدار شدن است که پی میبریم که خواب میدیدهایم. حتی ممکن است رویای خود را مرور کنیم و از این که توانستهایم دستخوش چنین رویاهای خندهآور یا ترسناکی شویم جا بخوریم و مثلاً به خود بگوییم: «راستی چرا نفهمیدم که آن ببر، خیالی بیش نبود؟ چطور توانستم بازوی او را از جا بکنم بدون آن که بفهمم این کار به این آسانی شدنی نیست؟ باید میدانستم که نمیتوانم پرواز کنم. باید میفهمیدم که خواب میدیدم....»
درواقع این جور فریب خوردن، قاعدهی رویاست. توجه کردن به این که نباید فریب خورده باشیم گام اول به سوی رویای آگاهانه است. گام بعدی این است که بتوان در حین خواب دیدن پرسید که «آیا ممکن است در حال خواب دیدن باشم؟» (گرچه شاید نتیجه بگیرید که ممکن نیست چنین باشد)، و سرانجام بیداری حقیقی در رویا به این معنی است که در حین خواب بدانیم که خواب میبینیم. اینجاست که طلسم شکسته میشود. در حین رویایتان بیدارید و میتوانید آن را در اختیار خود بگیرید.
اصطلاح «رویای آگاهانه» (که اصطلاح خیلی مناسبی نیست، زیرا خیلی بیش از رویای زنده یا واضح معنی میدهد) را فردریک وان ایدن، روانپزشک هلندی، در سال 1913 میلادی وضع کرد. او توضیح داد که در این نوع رویا، وحدت و به هم پیوستگی دوبارهی کارکردهای روانی چنان کامل است که فرد به خواب رفته به حالت آگاهی کامل میرسد و میتواند توجه خود را معطوف به جهت معینی بکند و به انجام کارهای مختلف ارادی دست زند. در عین حال میتوانیم با اطمینان بگوییم که خواب، آشفته نمیشود و عمیق و آرامشبخش است.
پژوهشگران در یک قرن اخیر در بارهی این نکتهی آخر اختلاف زیادی داشتهاند. تنها معدودی از پژوهشگرانِ روان، رویاهای آگاهانه را بررسی کردهاند و افراد زیادی این کار را با امور ماورای طبیعی و مشاهدهناپذیر مربوط میدانستند، و دانشمندان سنتگرا نیز که راجع به خواب تحقیق میکردند به این کار چندان علاقهمند نبودند. آنها چنین استدلال میکردند که رویاهای آگاهانه به هیچ وجه نمیتوانند رویای واقعی باشند و وجود عنصر آگاهی در ضمن رویا تناقضآمیز است. بر طبق نظریهی آنان، رویای آگاهانه باید در لحظههای کوتاه بیداری یا در مرحلهی گذار از بیداری به خواب اتفاق بیافتند – اما نه در نوعی از خواب عمیق که در طی آن معمولاً حرکات سریع چشم و رویاهای عادی رخ میدهند. به سخن دیگر، رویاهای آگاهانه به عقیدهی آنها درواقع اصلاً رویا نیستند.
راه، آنگاه باز شد که پژوهشگر خواب، کایت هییرن از دانشگاه هال، پی برد که البته همهی عضلات ما در حین خواب فلج نمیشوند. در خواب رِم (خواب در ضمن حرکات سریع چشم)، چشمها حرکت میکنند. (رِم (REM) علامتی اختصاری برای Rapid Eye Movement است، به معنی حرکت سریع چشم.) از این رو شاید خواب بینندهی آگاه بتواند با حرکات چشم علامت بدهد. تنها سی سال پیش بود که یک خواب بینندهی آگاه به نام آلن ورسلی برای نخستین بار این ترفند بسیار مهم را عملی کرد. او تصمیم گرفت که هر وقت فهمید که دارد خواب میبیند چشمانش را هشت با به طور متوالی به چپ و راست حرکت دهد. در آزمایشگاه خواب، هی یرن او را به یک پلی گراف متصل کرد و توانست توالی حرکات شدید چشم را که به وضوح در وسط خواب «رِم» ثبت شده بودند ببیند. بنابراین جای شک نبود. رویاهای آگاهانه رویاهای واقعیاند و در حین خواب «رِم» اتفاق میافتند.
پژوهشِ بیشتر نشان داد که رویاهای آگاهانهی ورسلی اغلب در آغاز صبح، در حدود ساعت شش و نیم، اتفاق میافتادند. این رویاها تقریباً نیم ساعت پس از شروع یک دورهی رم (حرکات سریع چشم) در حدود پایان یک سلسله حرکات سریع چشم آغاز میشدند و بین دو تا پنج دقیقه ادامه داشتند. یکی از اتفاقات عجیب در دنیای علم این بود که به طور همزمان، بدون اطلاع هی یرن، استفن لابرگ در دانشگاه استنفورد کالیفرنیا، در همین راه تحقیق میکرد. مقاومت در برابر این فکر هنوز قوی بود. در سال 1980 میلادی مجلات نیچر و ساینس نخستین مقالهی لابرگ در بارهی این کشف را رد کردند. لیکن این مقاله بالاخره منتشر شد و در به روی پژوهش جدی در بارهی بعضی از مسائل پیچیدهی مربوط به رویا و شعور گشوده شد.
پژوهش لابرگ نه تنها یافتههای هییرن و ورسلی را تأیید کرد، بلکه پژوهشهای دیگری را مثلاً برای کشف این که چه کسی و چه موقعی میتواند رویاهای آگاهانه ببیند برانگیخت. محکمترین یافته همان است که هییرن قبلاً ادعا کرده بود: فعالیت جسمانی (و عاطفی) شدید در طول روز، در شب رویاهای آگاهانه به دنبال دارند. بیدار شدن از خواب شبانه و انجام دادن نوعی فعالیت و دوباره به خواب رفتن نیز ممکن است رویای آگاهانه در دورهی بعدی رِم (حرکات سریع چشم) را برانگیزد.
به زبان فیزیولوژیک، رویاهای آگاهانه معمولاً در دورههای تحریک سطوح بالای قشر مخ در حین خواب اتفاق میافتند. گویی مغز پیش از آن که آگاهی امکانپذیر شود باید به آستانهی معینی از تحریک برسد. آغاز رویای آگاهانه (که با حرکات چشم مشخص میشود) با فاصلههایی در تنفس، تغییرات جزئی در ضربان قلب و تغییراتی در پتانسیل الکتریکی پوست همراه است.
در ارتباط با خود رویا، ویژگیهای چندی هستند که سبب آگاهی در رویا میشوند. افزایش اضطراب یا تنش غالباً بر آگاهی در رویا مقدم است همان طور که شناخت عقلانی حاکی از این که در ارتباط با آنچه اتفاق میافتد چیزی «رویاگونه» یا ناسازگار وجود دارد میتواند بر این آگاهی مقدم باشد. گویی هنگامی که تحریک قشری کافی وجود داشته باشد میتوان اندکی اندیشهی انتقادی در رویا وارد کرد: و این کار شاید به فرد امکان دهد که تمایز بین جهان خارج و دنیای رویاهایش را به خاطر آورد تا به خندهآور بودن رویاهایش پی ببرد یا به او اجازه دهد بیداری خود را به خاطر آورد تا بداند آنچه در رویاها میبیند نمیتواند جزئی از زندگی عادی بیداری باشد. گرچه بسیار وسوسهانگیز است که این بینش انتقادی را مایهی آگاهی در رویا بدانیم لیکن تاکنون به دقت معلوم نیست که چه چیزی علت و چه چیزی معلول است.
پژوهشهای بعدی به تکامل روشهای القایی رویاهای آگاهانه کمک کردهاند. به نظر میرسد که هر کسی، اگر پیگیری کافی داشته باشد و مصمم باشد، میتواند دیدن رویاهای آگاهانه را یاد بگیرد. روشهای این کار به چهار گروه تقسیم میشوند. یکی از معروفترین آنها عبارت است از القای رویای آگاهانه به کمک تقویت حافظه به ابتکار لابرگ، با علامت اختصاری MILD. برای یاد گرفتن این روش باید در اوایل بامداد در حین دیدن رویا از خواب بیدار شوید و بدون آن که رویا را فراموش کنید در حالت کاملاً بیدار به فعالیتی مثل مطالعه یا راه رفتن مشغول شوید و سپس دوباره دراز بکشید تا به خواب روید. در این حال باید مجسم کنید که در خواب و در حال رویا به سر میبرید، رویایی را که از آن بیدار شدهاید را پیش خود تکرار کنید و بگویید: «دفعهی دیگر که خواب ببینم، میخواهم آنچه را خواب میبینم به خاطر بسپارم.»
روش دیگر نسبتاً اساسیتر است و در آن شخص در طول روز به خود یادآور میشود که در حین رویای خود، آگاه باشد. این روش به این موضوع مربوط میشود که ما پی میبریم که بیشتر وقتمان را در نوعی حالت بین خواب و بیداری صرف میکنیم. اگر بتوانیم در زندگی بیداری آگاهتر باشیم، در رویا نیز میتوانیم آگاهتر باشیم. روانشناس آلمانی، پل تولی، پیشنهاد میکند که چندین بار در روز از خودمان بپرسیم که «آیا من دارم خواب میبینم یا نه؟» و اگر این کار آسان به نظر رسد باید آن را بیازماییم. به یاد داشتن این موضوع در همهی اوقات کار آسانی نیست و مستلزم تصمیمی محکم است. اگر فراموش میکنیم میتوانیم ترفند پژوهشگر فرانسوی، الیور کارک، را بیازماییم، و حرف «T» را (به جای کلمهی آگاهانه) روی دستمان بنویسیم. این روشها یادآور شیوههای قدیمی برای افزایش آگاهی از راه تأمل و تفکر است. کسانی که در زمینهی تأمل تجربهی زیادی دارند ادعا میکنند که آگاهیِ خود را در حین خواب حفظ میکنند. از این رو شگفتآور نیست که بعضی از پژوهشهای اخیر موفق به کشف ارتباطهایی بین تأمل و افزایش آگاهی شده است.
آخرین روش، روشی است که نیازمند انواع و اقسام اسبابهاست. این روش مبتنی بر این اصل است که نوعی علامت خارجی به کار برده شود که به افراد در حین خوابِ «رِم» یادآوری کند که دارند خواب میبینند. هییرن ابتدا از پاشیدن آب به دست و صورت خفتگان استفاده میکرد. ولی سرانجام کار را به وارد آوردن شوک الکتریکی ضعیفی به مچ دست خفتگان خلاصه کرد. ماشین رویا، دورههای «رِم» را با خبرگیری از تغییراتی که در تعداد تنفس به وجود میآید کشف میکند. این ماشین به طور خودکار شوک وارد میآورد.
در این ضمن، لابرگ صداهای ضبط شده بر نوار و ارتعاشها را برای یادآوری رد کرد و سرانجام چیزی به نام «چراغ رویا» طراحی کرد، و آن ماشینی است که حرکات چشم در دورهی خواب «رم» را کشف میکند و وقتی حرکات به حد معینی برسند چراغهایی که نوری برقآسا دارند روشن میشوند. برای آزمودن کارایی ماشین لابرگ، چهل و چهار نفر به آزمایشگاه او آمدند، که بیشتر آنها فقط یک شب را در آزمایشگاه گذراندند و بیش از نیمی از آنها دستکم یک رویای آگاهانه داشتند. دو تن از آنان با این روش نخستین رویای آگاهانهی خود را تجربه کردند. از روی بررسیهای مقدماتی، این روش تقریباً به اندازهی MILD موفق به نظر میرسد. ولی به کار بردن هر دو روش با هم مؤثرتر است. پژوهشگران سرگرم آزمودن شیوههای دیگر نیز هستند ولی هنوز خیلی زود است که بدانیم کدام شیوه و به چه علت کارآمدتر است. با این همه، بودن وسایل القا امکان میدهد که افراد بیشتری بتوانند رویای آگاهانه را در آزمایشگاه تجربه کنند و برای کسب اطلاعاتی در بارهی رویاهای آگاهانه در آزمایشها شرکت کنند. این قبیل بررسیها ممکن است به بعضی از مسائل قابل توجه پاسخ دهند، برای مثال به این سؤال که رویاها چقدر طول میکشند. عقیدهی عمومی بر این است که رویاهای مفصل و طولانی در عمل در یک آن، در آستانهی بیداری، دیده میشوند. معروفترین مثال از آلفرد موری در قرن نوزدهم نقل میشود. این شخص خوابی طولانی و پر از فراز و نشیب دید که منجر به قطع سر وی به وسیلهی گیوتین گشت. هنگامی که ترسان و هراسناک از خواب بیدار شد دید سر تخت روی گردن او افتاده است و نتیجه گرفت که سراسر رویا در آن لحظه شکل گرفته است.
مدتهای مدیدی آزمودن این نظریه تقریباً غیرممکن به نظر میرسید. پژوهشگران، خواب بینندگان را در لحظههای مختلفی از «رم» بیدار کردند و دریافتند که کسانی که مدتی طولانیتر در خواب «رم» بودهاند رویاهای طولانیتری داشتهاند. لیکن، زمانگیری دقیق تنها وقتی امکانپذیر شد که خواب بینندهها توانستند از حالت رویای خویش «علائمی» ارسال کنند. لابرگ حتی افرادی را وادار کرد که وقتی در رویای آگاهانه فرو رفتند علامت بدهند، یک دورهی ده ثانیهای را بشمارند، و دوباره علامت دهند. فاصلهی میانگین آنها سیزده ثانیه بود، و این همان فاصلهای بود که آنها در بیداری سیزده ثانیه را شمارش میکردند.
لابرگ به دلیل دیگری به تنفس علاقه نشان میداد. در سن پنج سالگی خواب دیده بود که دزدی دریایی در زیر دریاست و میتواند خیلی بیش از آنچه در بیداری میتواند، زیر آب بماند. سی سال بعد او میخواست بداند که آیا خواب بینندههایی که در رویا نفس خود را نگه میدارند از حیث جسمانی نیز چنین میکنند، و دریافت که چنین میکنند. او و خواب بینندههای آگاه دیگر توانستند از رویا علامت بدهند و سپس در رویا نفس خود را نگه دارند یا به تندی نفس بکشند. در حین فرستادن علامت، الگوی متناسبی در روی خبرگیرندهها دیده شد.
در آزمایشهای بعدی، لابرگ تا آنجا پیش رفت که به پرسشهایی پاسخ دهد که پرداختن به آنها پیش از پیدایش رویای آگاهانهی آزمایشگاهی امکانپذیر نبود. در زندگی بیداری، نیمکرههای چپ و راست مغز در حین انواع مختلف کارها فعال میشوند. مثلاً آواز خواندن، بیشتر نیمکرهی راست را به کار میگیرد، در حالی که شمارش کردن، نیمکرهی چپ را. در یک رویا، لابرگ خود را در حال پرواز بر فراز یک مزرعه مشاهده کرد. او به سرعت با چشمهایش علامت داد و شروع به خواندن کرد: «پارو، پارو، پارو، قایقتان را پارو بزنید....» او علامت چشمی دیگری فرستاد و سپس به کندی تا ده شمارش کرد و آنگاه برای آخرین بار علامت داد. ثبت امواج مغزی او درست همان الگوهای فعالیت را نشان داد که در ضمن انجام دادن این فعالیتها در بیداری انتظار میرود. سرانجام، لابرگ آزمایشهایی راجع به امور جنسی انجام داد و دریافت که به اوج رسیدن جنسی زن در رویا با تغییرات فیزیولوژیکی قابل مقایسه با تغییراتی که در اوج کامجویی جنسی در بیداری مشاهده میشوند همراه است.
آزمایشهایی از این دست نشان میدهند که مشابهت نزدیکی بین افعال بدن رویایی و، اگر نه حرکات واقعی، دستکم پاسخهای الکتریکی وجود دارند. این کشف، رویا دیدنِ آگاهانه را در جایی بین اعمال واقعی، که در آنها عضلات برای حرکت دادن بدن کار میکنند، و تصویرسازی در بیداری، که در آن عضلات به ندرت دخالت دارند، قرار میدهد. لیکن واضح است که به رغم مشابهتها در افعال رویا و اعمال بیداری، جهان رویاها با جهان واقعی کاملاً تفاوت دارد.
در یک آزمایش، ورسلی مجبور شد با انجام دادن حرکات چشمی، تعداد مشخصی شوکهای الکتریکی ضعیف به خود وارد کند. در رویا، او در کیسهی خوابی در هوای آزاد زیر باران بود، و میتوانست نور ساعت شماطهایاش را ببیند و میدانست که ماشینی که شوکها را وارد میکند آنجاست. درواقع وقتی او کارش را انجام میداد نگران خیس شدن ماشین بود.
چنین مشابهتی بین جهان رویاها و دنیای واقعی به شکلی بسیار غریبتر در طی «بیداری کاذب»، یا به قول وان ایدن «بیداری نادرست» اتفاق میافتد. ما به طور ساده خواب میبینیم که از خواب برخاستهایم و به جای این که آگاه باشیم که این یک رویاست (به عبارت دیگر داریم یک رویای آگاهانه میبینیم) قانع میشویم که آنچه گذشت رویا بوده و اکنون آنچه مشاهده میکنیم واقعی است. دانشجویی در دانشگاه بریستول برای سوزان بلاکمور شرح داد که چگونه او (ظاهراً) از خواب بیدار میشود، خود را از بستر بیرون میکشد، دندانهایش را میشوید، لباس میپوشد، و حتی سراشیبی طولانی و تند دانشکدهی پزشکی را با دوچرخه میپیماید و تازه آن وقت بیدار میشود و متوجه میشود که این کارها را در خواب انجام داده است!
این بیداریهای کاذب میتواند حالتی بین اندکی سرگرم کننده تا به شدت ناخوشایند داشته باشد. بسیاری از خواب بینندگان از دیدن «شعلهی ترسناک» یا «نور اهریمنی قوی» که به نظر میرسد اشیا را در این جهان کاذب احاطه میکند یاد کردهاند. بعضی از آنها وحشتزده شدهاند و بعضی دیگر یاد گرفتهاند که برای گریز از این ترس و وحشت بیدار شوند. چنان است که گویی گرفتار شدنِ بدون آگاهی در نسخهی بدل جهان چیزی است که باید از آن احتراز کرد، در حالی که آگاه شدن در رویا شادیبخش است. پس جای شگفتی نیست که بعضی از کودکان یاد میگیرند برای رهایی از کابوسهای مکرر، رویای آگاهانه را تجربه کنند، در حالی که دیگران تنها برای سرگرمی و تفریح این مهارت را کسب میکنند.
در همهی این تجربهها، چنین به نظر میرسد که گویی جهان ادراکی جای خود را به جهان دیگری داده است که ساختهی خیال یا رونوشت توهمی جهان واقعی است. با این بیان روشن میشود که تجربههای دیگر در همین مقوله جای میگیرند. سلیا گرین، از مؤسسهی پژوهش روانی– جسمی در آکسفورد، آنها را «تجربههای متاکوریک» میخواند. این تجربهها در بر گیرندهی تجربهی بیرون از بدن هستند، بدین ترتیب که به نظر میرسد از بدنشان خارج و در فضا شناور شدهاند تا بتوانند جهان را از بالا نظاره کنند. این تجربه، اگرچه به طور سنتی مستلزم جدا شدن جسم مثالی، یا روح، از بدن تلقی میشود، اکنون به منزلهی جانشین شدن جهان خاطره و تخیل به جای دنیای ادراکی شناخته میشود. جالب توجه است که به استناد دلایل بسیار، از جمله دلایلی برگرفته از بررسیهای بلاکمور، همان کسانی که تجربههای بیرون از بدن را گزارش میکنند رویای آگاهانه را نیز شرح میدهند. بسیاری از آنها میگویند که تجربهها، اگر نه یکسان، که بسیار مشابه به نظر میرسند.
جین گاکنباخ، روانشناس دانشگاه آلبرتای کانادا، این تجربهها را به تجربههای حالت احتضار و داستانهای راجع به ربوده شدن توسط اشیای پرندهی ناشناس (بشقابهای پرنده) تشبیه میکند. هرچند ربوده شدن توسط اشیای پرندهی ناشناس بسیار غریب به نظر میرسد، آن نیز مستلزم جانشین شدن رونوشتی توهمی به جای جهان ادراکی است. آنچه در این زمینه به رویای آگاهانه ویژگی میبخشد بصیرت شخص به چیزی است که اتفاق میافتد. در تجربهی نمونهوار خروج از بدن، افراد فکر میکنند که واقعاً بدنشان را ترک کردهاند، در «ربوده شدن توسط شیئ پرندهی ناشناس» گمان میکنند که مردان کوچکاندام سبزرنگی واقعاً وجود دارند، و در تجربهی احتضار قانع میشوند که دارند از یک دالان واقعی به سوی جهان دیگر سرازیر میشوند. تنها در رویای آگاهانه است که افراد پی میبرند که دارند خواب میبینند. آیا بصیرت دربارهی این تجربههای دیگر هم به همینگونه امکانپذیر است؟
البته مهمترین مسأله برای اکثر خواب بینندگان آگاهانه این است که احساس آنان در رویای آگاهانه چگونه است: سرزندهتر، هشیارتر و آگاهتر، یا «به خودِ واقعیمان مانندهتر». این سخن چه معنی میدهد؟ خود در رویا، البته تنها مدلی روانی است. ولی خود در زندگی بیداری نیز چنین است. شاید ما میل داشته باشیم فکر کنیم که چیزی بیش از این هستیم، ولی روانشناسی به ما میآموزد که خود همانگونه ساخته میشود که جهان ادراکی ساخته میشود. در این صورت چگونه میتوان «بیشتر» یا «کمتر» از خود بود؟ به عقیدهی بلاکمور پاسخ این است که خود ساخته شده در رویای آگاهانهی موجود فانی و ناپایدار رویاهای عادی، بی هیچ خاطره و بی هیچ بصیرت، نیست. درواقع بسی بیشتر شبیه به مدل ساخته شده در زندگی بیداری است. شاید به این دلیل است که ما در رویای آگاهانه، خود را بیشتر شبیه به خودمان احساس میکنیم. اگر چنین است، پژوهشهای آینده باید بتوانند رویای آگاهانه را نه تنها برای شناختن خواب و رویا، بلکه برای کشف طبیعت خود آگاهانهی ما به کار برند.