تألیف و ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع: راسخون
منبع: راسخون
در مطالعهای که در امریکا انجام گرفت، از هر سه نفر یک نفر طالعبینی را نوعی علم میپنداشت. در بررسی دیگری که روی بریتانیاییها انجام گرفت معلوم شد که تنها شصت و سه درصد از آنها میدانستند که زمین گرد خورشید میچرخد و عدهای کمتر از این میدانستند که آنتیبیوتیکها ویروسها را نمیکشند. این «بیسوادی علمی» سیاستگذاران را نگران میکند، به ویژه آن سیاستمدارانی را که بیمناک کمبود تخصصها و مهارتها در حوزهی علم، تکنولوژی اطلاعاتی، و مهندسی هستند. انجمن سلطنتی انگلستان در گزارشی که چندسال پیش انتشار داد مدعی شد که مردم باید علم را بشناسند تا بتوانند در تصمیمگیریهای اجتماعی شرکت کامل داشته باشند. اگر کسانی که مسئول سیاست عمومی هستند از علم اطلاع داشته باشند، اطلاع آنها نیز تأثیر خواهد داشت.
دانشمندان برای ترویج فعالیتهای علمیشان دو دلیل دیگر هم دارند. هرچه شکاف در بودجههای پژوهشی عمیقتر میشود دانشمندان به این ضرورت بیشتر پی میبرند که برای مردم توضیح دهند که بودجههای پژوهشی را چگونه صرف میکنند. این ضرورت زمانی حساستر میشود که حساسیت جامعه نسبت به فعالیتی بیشتر برانگیخته شود. دانشمندان خوب میدانند که برانگیخته شدن احساسات عمومی چگونه بر سیاست کشور تأثیر میگذارد و لاجرم نگرش به سیاست علمی نیز تغییر میکند. برای مثال بررسیها نشان داد که پس از واقعهی چرنوبیل، حمایت از برنامهی هستهای در فرانسه کاهش یافت. اگر مردم دربارهی علم بیشتر میدانستند، استدلال علمی تأثیر بیشتری میگذاشت و در جلب حمایت از مردم مؤثرتر میبود.
همین بررسیها نشان میدهد که بدفهمی دربارهی آن چیزهایی که دانشمندان واقعیتهای اساسی میدانند در چه مواردی است. این گونه بررسیها نمیتواند سودمند باشد. برای مثال میتواند نشان دهد که ایجاد مراکز علمی و نوآور در آموزش و فهم بهتر علم مؤثر است، اما بررسیها دو مشکل عمده دارند: اولاً در بارهی این که مردم در رویارویی با مسائل چگونه و به چه میزان از علم استفاده میکنند و ثانیاً دربارهی رویارویی علم و جامعه، اطلاع زیادی به ما نمیدهند.
یکی از استادان فیزیک میگوید خود دانشمندان هم در این زمینه اطلاعی بیش از مردم ندارند. برای مثال حتی در فیزیک، متخصصان فیزیک ذرات ممکن است بسیاری از نکات تاریخ فیزیک و فیزیک کلاسیک را فراموش کرده باشند. او میافزاید: «نکند ما داریم سوء تفاهمی را به سوء تفاهمهای علمی اضافه میکنیم؟» شاید به بررسیهایی نیاز داریم که برداشت دانشمندان را از جامعه نشان دهد.
پژوهشی نشان میدهد که مردم معمولی آن طور که گزارشها نشان داده است «غافل» و «جاهل» نیستند. بیشتر مردم میدانند که علم با زندگی آنها ارتباط دارد. ازاین گذشته، اگر فقط از «بدفهمی مردم از علم» صحبت کنیم گمراه کننده است. اگر تحولات تاریخی را در نظر داشته باشیم قضیه قدری روشنتر میشود. در سدهی نوزدهم میلادی علاقهی مردم به علم شدید بود. در همین سده، باشگاهها، مجامع، و نشریات علمی فراوانی تأسیس شد. اما به نظر عدهای از متخصصان تاریخ علم، این علاقه بیشتر متوجه مقاصد اجتماعی بود. در قرن نوزدهم آنچه به عنوان آموزش علم باب شد «علم برای مقاصد اجتماعی» بود و بنابراین علم را از بنیادهای واقعیاش دور میکرد و همین باعث میشد که فاصلهی میان علم و مردم بیشتر شود. انجمن سلطنتی انگلستان از اوایل سدهی بیستم میلادی این نکته را گوشزد میکرد و بر ارزش و سودمندی علم تأکید میورزید. انجمن شیمیدانان امریکا در سال 1915 میلادی برای آشنایی بیشتر مردم و جامعه با صنایع شیمیایی، ادارهای برای روابط عمومی ایجاد کرد.
بروس لونستین، استاد سابق تاریخ در دانشگاه کورنل امریکا معتقد بود که همهی کوششهایی که در قرن بیستم برای ترویج علم میشد بر منافع تأکید میورزید. بروز جنبشهای اجتماعی در دهههای اخیر، مانند جنبش دفاع از محیط زیست، تا اندازهی زیادی با علم به مخالفت برخاست. به بیان او شناخت مردم از علم، به معنای شناختن منافعی است که از قبال علم به دست میآید. تأکید ورزیدن بر این منافع میتواند در کوتاه مدت به سود علم باشد، اما در عین حال میتواند نشان دهندهی نظر آسانپذیر جامعه و پذیرفتن منفعلانهی رأی و نظر متخصصان و کارشناسان باشد. حتی موزههای علمی نیز میتواند چنین روحیهای را تقویت کند. دو تن از کارشناسان موزههای علمی گفتهاند که موزهها و برگزاری نمایشگاههای علمی با تأکید کردن بر منافع دستاوردهای علمی موجب میشود که طبیعت پیچیدهی علم و تعارضهایی که در علم هست تحتالشعاع منافع آن قرار گیرد. این دو همچنین بر این عقیده بودند که موزههای علمی و نمایشگاههای علمی از میزان آگاهی مردم به طبیعت پیچیدهی علمی میکاهد و سبب میشود که بسیاری از ناکامیها و شکستهای علم از نظر دور بماند. دو تن دیگر از منتقدان بیان داشتند مادام که کار ما برگزار کردن نمایشگاههایی باشد که در آنها دستگاههایی را به نمایش بگذاریم که کارهای ما را تنها با زدن یک یا چند دکمه انجام میدهد نمیتوانیم متوقع باشیم در شناخت علمی مردم تغییر اساسی حاصل شود.
از تحقیق دربارهی شناختهای مردم از علم این نکته پیداست که مردم خودشان به تناقضهای اطلاعات بهتر پی میبرند. دو تن از استادان دانشگاه بردفورد انگلستان در این باره مطالعه کردند که انگلیسیهایی که پی میبرند که کلسترول خون آنها به طور ارثی بالاست با اطلاعات علمی که در این باره به دست میآورند چه میکنند. شناختی که این دسته از مردم نسبت به موضوع پیدا میکنند کافی است. البته جزئیات علمی و فنی مسائل ژنتیکی را نمیدانند اما دقایق تغذیه و پرهیزهای غذایی را میدانند و اطلاعات لازم را بیشتر از طریق گزارشهای علمی کسب میکنند.
اگر شناخت علمی کاربرد نداشته باشد نمیتوان به تقویت آن امیدوار بود. به هر حال علم برای بهبود حال انسان است نه عکس آن. و مردم معمولاً از شناخت علمی در این راه استفاده میکنند. یکی از استادان دانشگاه جانز هاپکینز در امریکا دربارهی زنانی تحقیق نمود که برای سلامتی بدن و زیبایی اندام خود اطلاعات علمی کسب مینمودند. این پژوهشگر از زنان پرسیده بود که قاعدگی را چگونه برای دختران جوان توضیح میدهند. بنا به یافتههای تحقیق او، زنان تحصیلکرده و طبقات بالای جامعه معمولاً تغییرهای فیزیولوژیک را با اصطلاحهای پزشکی و زبان نسبتاً فنی توضیح میدهند، اما زنان طبقات پایین و کارگر معمولاً بسیار به ندرت این کار را میکنند، بلکه بیشتر بر جنبههای اجتماعی و تشابههای ظاهری تأکید میورزند. البته مقصود این محقق این نیست که ثابت کند که زنان طبقات پایین به توضیح علمی متوسل نمیشوند، چون بسیاری از آنها این قبیل مطالب را در مدرسه خواندهاند، بلکه قصدش اشاره به این نکته است که از نظر زنان طبقات بالا، زبان توضیحات علمی زبانی است زیبا و صریح، اما زنان طبقات پایین این زبان را به کار نمیبرند، زیرا به این دلیل در برابر آن مقاومت دارند که آن را نمیفهمند و چون نمیفهمند طبعاً آن را تحقیر میکنند. اگر برای مردم روشن نباشد که شناختهای علمی چگونه میتواند به آنها کمک کند ممکن است نسبت به آنها مقاومت نشان دهند.
نکتهی دیگر این است که شکایت و بدگمانی زمانی در مردم ایجاد میشود که احساس کنند دولت با واحدهایی که به نحوی با مالیاتهای آنها اداره میشود چیزی را از آنها پنهان میکند یا چیزی را برای آنها درست و کامل توضیح نمیدهد. خلاصه آن که احساس کنند که کاسهای زیر نیمکاسه است، مثل قضیهی چرنوبیل که متعاقب آن نه تنها اعتماد عمومی بخش عمدهای از مردم بلوک شرق، بلکه اعتماد مردم بسیاری از کشورهای اروپایی به دولتهایشان در زمینهی مسائل اتمی سلب شد. مردم معمولاً اخبار و اطلاعات را تکهتکه در کنار هم میچینند و نتیجهگیری میکنند. این نتیجهگیریها باورهای عمومی را تشکیل میدهد و چنانچه با بدگمانی همراه شود و به سلب اعتماد از برنامههای دولت بیانجامد طبیعتاً مشکلات بزرگی به دنبال خود خواهد داشت.
روی همین اصل است که پژوهشگران و صاحبنظرانِ این زمینه عموماً بر این عقیده هستند که کوشش در راه تسهیل دستیابی مردم به شناخت علمی یا اساساً به هرگونه شناخت دیگری، یکی از هدفهای خوبی است که دولتها باید برای رسیدن به آنها بکوشند. اما دولتها نباید از مردم توقعی بیشتر دانشمندان داشته باشند. کدام دولت در جهان به دانشمندان میگوید که نیازهای سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی کدام است؟ اگر دانشمندان از این نیازها به دقت آگاه نیستند چگونه از مردمی که به دقت در جریان اوضاع قرار نگرفتهاند میتوان توقع داشت که مسائل، و ازجمله مسائل علمی را بشناسند. مقصود از مسائل علمی، مجموعهی واقعیتها و حقایق مجردی نیست که فقط عدهای از متخصصان میدانند، بلکه مجموعهی متنوعی از اطلاعاتی است که لازم است مردم در سطوح مختلف جامعه از آنها باخبر باشند. اگر مردم در جامعهای به نسبتهای مختلف ولی لازم از مسائل علمی آگاه باشند طبیعتاً واکنشهای آنها در مواقع لازم با موقعیت متناسب خواهد بود.
ترویج علم در میان مردم مستلزم شناختن مردم و جامعه و مسائل حال و آیندهی جامعه نیز هست. ترویج علم وظیفهای نیست که فقط به دانشمندان و جامعهی علمی واگذار شود. البته دانشمندان به تقویت و تحکیم بنیهی علمی جامعه علاقهمند هستند، اما این وظیفه جهات و ابعادی دارد که پرداختن به همهی آنها به هیچ وجه در توان جامعهی علمی نیست. جامعهی علمی میتواند کمکهای بسیار مؤثری بکند اما درواقع دولت است که این امکان را در اختیار دارد که کمکهای واحدها و بخشهای مختلف جامعه را در این راه به سمت هدفی معین سوق دهد و هدایت کند.
دانشمندان برای ترویج فعالیتهای علمیشان دو دلیل دیگر هم دارند. هرچه شکاف در بودجههای پژوهشی عمیقتر میشود دانشمندان به این ضرورت بیشتر پی میبرند که برای مردم توضیح دهند که بودجههای پژوهشی را چگونه صرف میکنند. این ضرورت زمانی حساستر میشود که حساسیت جامعه نسبت به فعالیتی بیشتر برانگیخته شود. دانشمندان خوب میدانند که برانگیخته شدن احساسات عمومی چگونه بر سیاست کشور تأثیر میگذارد و لاجرم نگرش به سیاست علمی نیز تغییر میکند. برای مثال بررسیها نشان داد که پس از واقعهی چرنوبیل، حمایت از برنامهی هستهای در فرانسه کاهش یافت. اگر مردم دربارهی علم بیشتر میدانستند، استدلال علمی تأثیر بیشتری میگذاشت و در جلب حمایت از مردم مؤثرتر میبود.
همین بررسیها نشان میدهد که بدفهمی دربارهی آن چیزهایی که دانشمندان واقعیتهای اساسی میدانند در چه مواردی است. این گونه بررسیها نمیتواند سودمند باشد. برای مثال میتواند نشان دهد که ایجاد مراکز علمی و نوآور در آموزش و فهم بهتر علم مؤثر است، اما بررسیها دو مشکل عمده دارند: اولاً در بارهی این که مردم در رویارویی با مسائل چگونه و به چه میزان از علم استفاده میکنند و ثانیاً دربارهی رویارویی علم و جامعه، اطلاع زیادی به ما نمیدهند.
یکی از استادان فیزیک میگوید خود دانشمندان هم در این زمینه اطلاعی بیش از مردم ندارند. برای مثال حتی در فیزیک، متخصصان فیزیک ذرات ممکن است بسیاری از نکات تاریخ فیزیک و فیزیک کلاسیک را فراموش کرده باشند. او میافزاید: «نکند ما داریم سوء تفاهمی را به سوء تفاهمهای علمی اضافه میکنیم؟» شاید به بررسیهایی نیاز داریم که برداشت دانشمندان را از جامعه نشان دهد.
پژوهشی نشان میدهد که مردم معمولی آن طور که گزارشها نشان داده است «غافل» و «جاهل» نیستند. بیشتر مردم میدانند که علم با زندگی آنها ارتباط دارد. ازاین گذشته، اگر فقط از «بدفهمی مردم از علم» صحبت کنیم گمراه کننده است. اگر تحولات تاریخی را در نظر داشته باشیم قضیه قدری روشنتر میشود. در سدهی نوزدهم میلادی علاقهی مردم به علم شدید بود. در همین سده، باشگاهها، مجامع، و نشریات علمی فراوانی تأسیس شد. اما به نظر عدهای از متخصصان تاریخ علم، این علاقه بیشتر متوجه مقاصد اجتماعی بود. در قرن نوزدهم آنچه به عنوان آموزش علم باب شد «علم برای مقاصد اجتماعی» بود و بنابراین علم را از بنیادهای واقعیاش دور میکرد و همین باعث میشد که فاصلهی میان علم و مردم بیشتر شود. انجمن سلطنتی انگلستان از اوایل سدهی بیستم میلادی این نکته را گوشزد میکرد و بر ارزش و سودمندی علم تأکید میورزید. انجمن شیمیدانان امریکا در سال 1915 میلادی برای آشنایی بیشتر مردم و جامعه با صنایع شیمیایی، ادارهای برای روابط عمومی ایجاد کرد.
بروس لونستین، استاد سابق تاریخ در دانشگاه کورنل امریکا معتقد بود که همهی کوششهایی که در قرن بیستم برای ترویج علم میشد بر منافع تأکید میورزید. بروز جنبشهای اجتماعی در دهههای اخیر، مانند جنبش دفاع از محیط زیست، تا اندازهی زیادی با علم به مخالفت برخاست. به بیان او شناخت مردم از علم، به معنای شناختن منافعی است که از قبال علم به دست میآید. تأکید ورزیدن بر این منافع میتواند در کوتاه مدت به سود علم باشد، اما در عین حال میتواند نشان دهندهی نظر آسانپذیر جامعه و پذیرفتن منفعلانهی رأی و نظر متخصصان و کارشناسان باشد. حتی موزههای علمی نیز میتواند چنین روحیهای را تقویت کند. دو تن از کارشناسان موزههای علمی گفتهاند که موزهها و برگزاری نمایشگاههای علمی با تأکید کردن بر منافع دستاوردهای علمی موجب میشود که طبیعت پیچیدهی علم و تعارضهایی که در علم هست تحتالشعاع منافع آن قرار گیرد. این دو همچنین بر این عقیده بودند که موزههای علمی و نمایشگاههای علمی از میزان آگاهی مردم به طبیعت پیچیدهی علمی میکاهد و سبب میشود که بسیاری از ناکامیها و شکستهای علم از نظر دور بماند. دو تن دیگر از منتقدان بیان داشتند مادام که کار ما برگزار کردن نمایشگاههایی باشد که در آنها دستگاههایی را به نمایش بگذاریم که کارهای ما را تنها با زدن یک یا چند دکمه انجام میدهد نمیتوانیم متوقع باشیم در شناخت علمی مردم تغییر اساسی حاصل شود.
از تحقیق دربارهی شناختهای مردم از علم این نکته پیداست که مردم خودشان به تناقضهای اطلاعات بهتر پی میبرند. دو تن از استادان دانشگاه بردفورد انگلستان در این باره مطالعه کردند که انگلیسیهایی که پی میبرند که کلسترول خون آنها به طور ارثی بالاست با اطلاعات علمی که در این باره به دست میآورند چه میکنند. شناختی که این دسته از مردم نسبت به موضوع پیدا میکنند کافی است. البته جزئیات علمی و فنی مسائل ژنتیکی را نمیدانند اما دقایق تغذیه و پرهیزهای غذایی را میدانند و اطلاعات لازم را بیشتر از طریق گزارشهای علمی کسب میکنند.
نکتهی دیگر این است که شکایت و بدگمانی زمانی در مردم ایجاد میشود که احساس کنند دولت با واحدهایی که به نحوی با مالیاتهای آنها اداره میشود چیزی را از آنها پنهان میکند یا چیزی را برای آنها درست و کامل توضیح نمیدهد. خلاصه آن که احساس کنند که کاسهای زیر نیمکاسه است، مثل قضیهی چرنوبیل که متعاقب آن نه تنها اعتماد عمومی بخش عمدهای از مردم بلوک شرق، بلکه اعتماد مردم بسیاری از کشورهای اروپایی به دولتهایشان در زمینهی مسائل اتمی سلب شد. مردم معمولاً اخبار و اطلاعات را تکهتکه در کنار هم میچینند و نتیجهگیری میکنند. این نتیجهگیریها باورهای عمومی را تشکیل میدهد و چنانچه با بدگمانی همراه شود و به سلب اعتماد از برنامههای دولت بیانجامد طبیعتاً مشکلات بزرگی به دنبال خود خواهد داشت.
روی همین اصل است که پژوهشگران و صاحبنظرانِ این زمینه عموماً بر این عقیده هستند که کوشش در راه تسهیل دستیابی مردم به شناخت علمی یا اساساً به هرگونه شناخت دیگری، یکی از هدفهای خوبی است که دولتها باید برای رسیدن به آنها بکوشند. اما دولتها نباید از مردم توقعی بیشتر دانشمندان داشته باشند. کدام دولت در جهان به دانشمندان میگوید که نیازهای سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی کدام است؟ اگر دانشمندان از این نیازها به دقت آگاه نیستند چگونه از مردمی که به دقت در جریان اوضاع قرار نگرفتهاند میتوان توقع داشت که مسائل، و ازجمله مسائل علمی را بشناسند. مقصود از مسائل علمی، مجموعهی واقعیتها و حقایق مجردی نیست که فقط عدهای از متخصصان میدانند، بلکه مجموعهی متنوعی از اطلاعاتی است که لازم است مردم در سطوح مختلف جامعه از آنها باخبر باشند. اگر مردم در جامعهای به نسبتهای مختلف ولی لازم از مسائل علمی آگاه باشند طبیعتاً واکنشهای آنها در مواقع لازم با موقعیت متناسب خواهد بود.
ترویج علم در میان مردم مستلزم شناختن مردم و جامعه و مسائل حال و آیندهی جامعه نیز هست. ترویج علم وظیفهای نیست که فقط به دانشمندان و جامعهی علمی واگذار شود. البته دانشمندان به تقویت و تحکیم بنیهی علمی جامعه علاقهمند هستند، اما این وظیفه جهات و ابعادی دارد که پرداختن به همهی آنها به هیچ وجه در توان جامعهی علمی نیست. جامعهی علمی میتواند کمکهای بسیار مؤثری بکند اما درواقع دولت است که این امکان را در اختیار دارد که کمکهای واحدها و بخشهای مختلف جامعه را در این راه به سمت هدفی معین سوق دهد و هدایت کند.